display result search
منو
 آن مرد که نیامد

آن مرد که نیامد

  • 1 تعداد قطعات
  • 66 دقیقه مدت قطعه
  • 104 دریافت شده
قسمت پنجم از سری پنجم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای طیب پیشداد از خرم آباد

«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب می‌شوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای طیب پیشداد را می شنویم:
- جدا شدن روح از بدن در اتاق عمل بیمارستان و خود را بالای محوطه و محیط بیمارستان دیدن
- مشاهده پزشکان در بالای جسم و کارهایی که انجام می دادند
- بالا رفتن با همراهی دونفر که ناپیدا بودند و صعود به آسمان اول و دوم و ... و دیدن کره زمین که در نهایت گم شد
- رسیدن به نقطه ای که در آنجا چندنفر از اموات که همیشه عادت داشتم برایشان فاتحه بخوانم به دیدنم آمدند و یکی از آنها پدرخانمم بود که اصلا او را در دنیا ندیده بودم چون قبل از ازدواجم از دنیا رفته بود
دو نفرشان را دیدم که احساس کردم وضع خوبی ندارند و پدرخانمم گفت تازه اینها نسبت به گذشته وضعشان خیلی بهتر شده و این بخاطر فاتحه فرستادن های تو بوده و گذشته آنها را نشانم داد که همراه جمع زیادی در یک برهوت خشک بودند و مشاهده دو هیبت زشت با بویی بسیار وحشتناک در آن برهوت مامور عذاب آنها بودند
وقتی پرسیدم چرا فاتحه فرستادن های من باعث بهبود وضع اینها شده؟ مرا به دوران کودکی برد که در ایام محرم روی بنری خوانده بودم آب بنوش به یاد حسین و شهدا.... و از آن موقع به بعد همیشه موقع نوشیدن آب، سیدالشهدا و سایر شهیدان را یاد کرده بودم
- مرور کامل زندگی از کودکی و فهمیدن این مطلب که یکبار هم در ده سالگی و هنگام بازی بر اثر خوردن زمین روح از بدنم جدا شده که برایم جالب بود چون آن را فراموش کرده بودم
پدر خانمم مرا برد به زمانی که خانه ای در ورامین داشتیم و شبی شیشه اجاق گاز در آشپزخانه خرد شده بود و گفت بابت این سالها که برای ما فاتحه فرستادی ما هم اینجا خواستیم جبران کرده باشیم و این چشم و نظری بود که به خرد شدن شیشه اجاق گاز منتهی شد و شما سالم ماندید
- برگشتن به محیط بالا و دیدن مادربزرگ همسر که از داخل یک نور بسیار درخشنده و زیبا آمد و گفت وقتی برگشتی به پسرم بگو حلالش کردم
- مشاهده محیطی شبیه جهنم که بی انتها بود و میلیون ها میلیون انسانهایی با ظاهری وحشتناک با تراکم زیاد در آن می لولیدند و عذاب می شدند و ناله و فریاد می کردند و چاهی بسیار عظیم که از داخل آن صداهایی وحشتناک به گوش می رسید که ترسیدم داخل آن را ببینم و انسان هایی را دیدم که داخل آن سقوط می کردند
و یکی از آشنایان را دیدم که البته هنوز هم زنده است و آنجا بود و تعدادی از آنها که به سمت من در حرکت بودند تا مرا هم به آن محیط بکشانند و خشکم زده بود تا اینکه صدایی گفت: بگو یا حسین اما نتوانستم بگویم و تا سه بار تکرار شد که بالاخره با تمام وجودم گفتم یا حسین و دست کسی از پشت سر مرا از آن محیط وحشتناک بیرون کشید
- دیدن حضرت حمزه سیدالشهدا که در دنیا گاهی موقع آب خوردن ، غیر از امام حسین(ع) او را هم یاد کرده بودم و با دیدن ایشان آرامش عجیبی پیدا کردم تا اینکه چشمم به پدرخانمم افتاد که بچه ای پشت سرش بازی می کرد و با دیدن آن بچه تمام حس آرامش و سرخوشی ام از بین رفت
- آن بچه را شناختم او همان بچه سوم ما بود که از ترس حرف و حدیث دیگران سقط کرده بودیم و آنجا اجازه ندادند پیش او بروم و در آنجا دیدم برخی از آشناها که ما را تحت فشار گذاشته بودند از ما مقصرتر هستند و پایشان گیر است
- پدرخانمم دستش را بر سینه ام گذاشت و گفت باید برگردی و انگار که از ساختمانی بلند پایین بیفتم داخل جسمم برگشتم

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 66:21

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی