display result search
منو
رهگذر خواب ها

رهگذر خواب ها

  • 1 تعداد قطعات
  • 68 دقیقه مدت قطعه
  • 130 دریافت شده
قسمت دوم از سری پنجم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای داوود سلیمانی از اراک

«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب می‌شوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای داوود سلیمانی را می شنویم:
- تصادف با موتور و رفتن به کما و جدا شدن روح از بدن و سرگردانی در صحنه تصادف تا اینکه خانمی بالای سر جسد آمده و می گویند: ناراحت نباش. تو بر می گردی..
- ناظر بودن انتقال جسد به بیمارستان و مشاهده خبردار شدن خانواده و حضور آنها در بیمارستان
- همراه مادر به خانه برگشتن و مشاهده مادر که در خانه نمانده و به مسجد می رود و شروع به گریه و زاری می کند و احساس ناراحتی از دیدن حال مادر و اطرافیان
- به یکباره به یاد مزار دایی شهید در روستا افتادن و در چشم بر هم زدنی بالای مزار او حاضر شدن
- دیدن روح دایی شهید با لباس خاکی و همراه شدن با او و رفتن به سمت داخل قبر و ناپدید شدن دایی و ملاقات با یکی از رفقای شهید تا اینکه یک ملک سپیدپوش با پرونده ای قرمز به سمت من آمد و نگاهی انداخت و گفت ما می رویم و برمی گردیم
- شخص دیگری صدا زد سجده برو و شروع کن به صلوات فرستادن و همین کار را کردم انگار که سالیان سال گذشت
-بلند شدن از سجده و دیدن همان ملک که با پرونده برگشته منتهی رنگ آن سبز است و ملک گفت می توانید داخل شوید
- پیاده راه افتادن به سمت جایی که بسیار نورانی و زیبا بود و ملاقات دوباره با روح دایی شهید و مشاهده شهدایی که دوستان دایی بودند و دور هم نشسته بودند
- مشاهده شهدایی که آنجا بال داشتند و پرواز می کردند و مشاهده دایی شهید در آن سوی یک دره که صدا می زد بیا ولی ترس از دره اجازه نمی داد به سمت جای او بروم
- رفت و برگشت روح به خانه و ناراحتی و عذاب از مشاهده گریه و زاری خانواده و هرجا که او را دعا می کردند من آنجا حاضر می شدم
- صحبت های دکتر با برادر و رفتن او به کهف الشهدا و مشاهده شهدای گمنام با چفیه در محل مزارشان
- برگشتن روح به منزل و مشاهده صحبت خواهر با همسرش که در کربلا بود و رفتن به کربلا و مشاهده شوهر خواهر که به نیت شفای من مقداری تربت گرفتند
- در قم آشنایی داشتیم که مادرم به حرف او گوش می کرد. به خواب او رفتم و از او خواستم به مادرم سفارش کند که بی تابی نکند و به خواب پسر همسایه رفتم و همین را به او هم گفتم. همان شب مادرم نیز خواب مادرش را دیده بود که بشارت حاجت گرفتن او را داده بود و صبح که آن دو نفر هم خوابشان را برای مادرم نقل کردند من حضور داشتم و خیالم راحت شد و دوباره پیش دایی شهیدم برگشتم
- گرفتن یک انار قرمز شیرین از دایی و خوردن آن با پوست
- سفارش های دایی که بعد از برگشتن این کارها را انجام بده
- برگشتن روح به بدن در زمان انتقال به یک بیمارستان دیگر و داخل آمبولانس مجدد روح از بدن جدا شد و تلاش پزشک داخل آمبولانس برای احیای مجدد
- برگشتن پیش دایی و خوردن انگور و سوال دایی که آیا هنوز ازدواج کرده ای؟ و گفت بیا تا برایت زن بگیرم
- رفتن به همراه دایی به سرزمینی سبز و دیدن خانمی با چادر سفید و گفتند ایشان همسر توست و با او به گردش پرداختیم ماه ها گذشت و بدون بارداری و مراحل وضع حمل، صاحب دو فرزند شدم تا اینکه هفت هشت ساله شدند و آن موقع بود که موقع برگشتنم به دنیا شد و مجبور به خداحافظی با آنها شدم
- آمدن به صحن قدس حرم رضوی و دیدار با امام رضا(ع) و شفا گرفتن به دست ایشان و چشم باز کردن روی تخت بیمارستان

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 68:25

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    ممنون از سازنده این سریال

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی