display result search
منو
زندگی پس از زندگی - زنده مانی

زندگی پس از زندگی - زنده مانی

  • 1 تعداد قطعات
  • 72 دقیقه مدت قطعه
  • 167 دریافت شده
قسمت بیست و چهارم از سری چهارم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: خانم نسرین جاپلقی از شهر الیگودرز

«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب می‌شوند.

در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ خانم نسرین جاپلقی را می شنویم:
تصادف در جاده با تریلی و درگذشت برادرزاده و انتقال خانواده به بیمارستان
به یکباره خود را بالای سر جسم دیدن و از جسم خود ترسیدن
مشاهده دو موجود نورانی بالای سر و دیدن برادرزاده که در همین تصادف فوت شده بود اما آنجا با لباس زیبا حاضر بود و قرآنی در دست داشت و مرا خارج از جسم می دید
مشاهده روح مادر و عمه در فضایی بسیار سرسبز و زیبا، و بی قراری برای رفتن پیش آنها در حالیکه برادرزاده تلاش می کرد تا مرا منصرف کند و از آن دو موجود نورانی می خواست آینده فرزندانم را بدون مادر نشانم بدهند تا از رفتن منصرف شوم
مشاهده کسانی که به ملاقات جسم در آی سی یو می آمدند و حرف هایی که می زدند
مشاهده خانه پدری در الیگودرز و مجلس روضه ای که خانم ها شرکت کرده بودند و حرف هایی که در آن مجلس زده می شد و دیدن بچه هایم که از بیمارستان مرخص شده و در آن مجلس حاضر بودند
مشاهده دوستم و همسرش در تهران که منزل پدرشان می رفتند و تلفنی از کما رفتن ما باخبر شده و همانجا به نیت شفای ما نذر کردند
مشاهده دوستم که با همسرش برای خرید پنیر روضه به مغازه رفته بود و با شنیدن خبر بهبودی شرایط من از خوشحالی یادش رفت پول پنیر را بدهد ولی بعد دوباره برگشت تا حساب کند
مشاهده مادر دوستم که در حرم حضرت عبدالعظیم برای شفای ما تسبیح نذر کرده بود
مشاهده مدرسه دخترم که سر صف برای شفای ما دعا کردند و کادر مدرسه که همگی برای ما دعا می کردند
مشاهده دخترانم در بیمارستان اراک و اعضای فامیل که نوبتی از آنها مراقبت می کردند و لحظه مرخص شدن آنها از بیمارستان که دایی ام از پرستار راجع به ما پرسید و او گفت بعید است اینها که به کما رفته اند برگردند و اگر برگردند احتمالا زندگی نباتی خواهند داشت
مشاهده مادر همسرم که هر روز در حرم حضرت معصومه(س) برای شفای ما دعا می کرد و می گفت خدایا اگه قرار باشه از بین پسرم و عروسم فقط یکی از اینها زنده بمونه عروسم بالای سر بچه هایش بمونه و من با شنیدن این دعایش ناراحت می شدم
بعد از 16 الی 17 روز در بیمارستان به هوش آمدم ولی از فوت برادرزاده و همسرم بی خبر بودم و اطرافیان از من پنهان می کردند و برای بهبود وضعیت من خیلی زحمت کشیدند

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 72:05

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی