display result search
منو
زندگی پس از زندگی - اکبر

زندگی پس از زندگی - اکبر

  • 1 تعداد قطعات
  • 81 دقیقه مدت قطعه
  • 150 دریافت شده
قسمت هجدهم از سری چهارم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای اکبر بابا مرادی از شهر تهران

«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب می‌شوند.

در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای اکبر بابا مرادی را می شنویم:
تجربه اول: مجروحیت در جبهه از ناحیه جمجمه و چشم راست در سال 66 بر اثر ترکش خمپاره و انتقال به بهداری گردان
جدا شدن موقت روح از بدن در حین انتقال به شهر بانه و صعود به اوج آسمان ها
پیچیدن جسم داخل پلاستیک و قرار دادن در داخل یک کانتینر یخچال دار کنار جاده در کنار پیکر سایر شهدای عملیات
همزمان با بسته شدن درب کانتینر با سرعتی سرسام آور به سوی آسمان ها رفتن و دیدن کره زمین به اندازه ای کوچکتر از دانه نخود و جالبتر اینکه مشاهده جسم بطور کامل و واضح در داخل همان کانتینر و پیچیده شده درون پلاستیک
مدتی بعد و هنگام انتقال پیکر شهدا، یکی از امدادگرها متوجه بخار جلوی دهان در داخل پلاستیک شد و فریاد زد این هنوز زنده است و عملیات احیاء بلافاصله انجام و با سرعت بسیار و درد غیرقابل تصور وارد جسم شدم و به هوش آمدم
انتقال با هلی کوپتر و عمل جراحی در بیمارستان تبریز و تخلیه کامل چشم راست و انتقال به تهران
درآمدن یک تیله از داخل چشم تخلیه شده و معاینه چشم توسط یکی از پزشکان حاذق و چندین عمل جراحی برای ترمیم ناحیه چشم و باقی ماندن یک ترکش چهار سانتیمتری داخل جمجمه
تجربه دوم: یازده سال بعد از مرخص شدن از بیمارستان، در دهه محرم ابتلا به مننژیت در اثر عفونت همان ترکش باقی مانده در جمجمه و قطع امید پزشکان
جدا شدن موقت روح از بدن و مشاهده دو ملک که سمت راستی گفت میرویم به عرش و مرا گرفت و همراه آن دو به آسمان ها اوج گرفتیم و جالب آنکه در آن لحظه هردو چشم من بینا بود و راحت می دیدم
با گذر از هر طبقه آسمان ملک سمت راستی معرفی می کرد مثلا اینجا آسمان چهارم و مشاهده فضاهایی جالب و مختلف مثلا در یک آسمان عده ای شبیه انسان در حال طواف بودند و در آسمانی دیگر گروهی در سجده بودند و دیدن درختی که اختمالا درخت طوبی بود و برگ های زیبای آن که می ریخت برخی بر می داشتند
با رسیدن به آسمان هفتم، آن ملک گفت رسیدیم به عرش و باید از این طرف برویم و به جای حرکت عمودی به صورت افقی در سطح آن آسمان که گسترده شده بود به سمتی رفتیم و با نگاه کردن به سمت بالا این نوشته را به رنگ زرد دیدم که در سطح آسمان عرش به چشم می خورد: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة
رسیدن به محضر حضرت سیدالشهدا(ع) که در عرش به ستونی تکیه داده بودند و ملک سمت راستی پوشه ای به ایشان داد و بعد از ملاحظه فرمودند مادرش مرا به پسرم علی اکبر قسم داده و باید برگردد. به محض اینکه پوشه را بستند چشمم باز شد و دیدم در آی سی یو بیمارستان هستم و درخواست آب کردم
ماجرای جالب و معجزه آسای جراحی مغز و درآوردن ترکش چهارسانتی باقیمانده از دوران جنگ از داخل جمجمه

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 81:42

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    تشکر دارم روحم تازه شد ⬅️💚🌼🌸 عشقم به راه خدا بیشتر شد
  • کاربر مهمان
    عالی بود

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی