- 259
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 37 تا 47 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 37 تا 47 سوره طه"
نقش خواهر حضرت موسی در بازگشت ایشان به دامن مادر
اختصاص نعمت و تربیت خاص الهی به موسای کلیم(علیه السلام)
آرامش دل در پرتو ذکر الهی و مراتب آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی ﴿37﴾ إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی ﴿38﴾ أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی ﴿39﴾ إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی ﴿40﴾ وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ﴿41﴾ اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿42﴾ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ﴿43﴾ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی ﴿44﴾ قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی ﴿45﴾ قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی ﴿46﴾ فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی ﴿47﴾
کلام زمخشری در مرجع ضمایر آیهٴ 39 سورهٴ «طه»:
بعد از اینکه ذات اقدس الهی به وجود مبارک موسای کلیم فرمود تمام خواستههایت را گرفتی آنگاه فرمود ما قبل از اینکه به این سِمت منصوب بشوی منّتهای فراوان و نعمتهای زیادی را نسبت به شما اِعمال کردیم آن نعمتها از میلاد وجود مبارک موسای کلیم شروع میشود در ارجاع این ضمایر یک حرف لطیفی جناب زمخشری دارد معمولاً ﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ﴾ این ضمیر «فیه» را به موسای کلیم(سلام الله علیه) برمیگردانند ﴿فَاقْذِفِیهِ﴾ این ضمیر «فیه» دوم را به تابوت، فَاقذفی موسی را در تابوت، فَاقذفی تابوت را در یَم آنگاه «فَلْیلق یم» این تابوت را به ساحل، زمخشری حرفش این است که چندتا ضمیر در این آیه است ما اگر بعضی از این ضمایر را به موسای کلیم(سلام الله علیه) برگردانیم بعضی را به این تابوت این یک تفکیکی در رجوع ضمایر هست انسجام را از دست میدهد همهٴ اینها به موسی برمیگردد منتها بعضی معالواسطه بعضی بلاواسطه زیرا ضمیر اول که به موسی برمیگردد اگر ضمیر دوم به تابوت برگردد و همچنین ضمیر سوم به تابوت برگردد ضمیر چهارم و ضمیر پنجم که یقیناً به موسی برمیگردد ﴿یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ این ضمایر که به موسی برمیگردد پس ضمایر اوّلی به موسی برمیگردد، ضمایر آخری به موسی برمیگردد، این وسطی اگر به تابوت برگردد این انسجامش را از دست میدهد همهٴ این ضمایر به موسی(علیه السلام) برمیگردد منتها بعضی معالواسطه بعضی بلاواسطه.
قرائتی دیگر از کلمهٴ ﴿وَلِتُصْنَعَ﴾:
خب، این ﴿وَلِتُصْنَعَ﴾ هم مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان نقل کرد از ما و هم جناب زمخشری در کشّاف و فخررازی در تفسیر کبیر و قرطبی در جامع و ابیالسعود در تفسیر خاصّ خودشان همهٴ آنها احتمال قرائت جزم را دادند که «وَلْتُصْنَعْ» که امر حاضر باشد به صیغهٴ مجهول چون گاهی «إصنع» است گاهی بخواهد مجهول بشود به این صورت در میآید منتها قرائتی که رایج است همین لام مکسور است و عین منصوب است و به صورت جزم نیست و به صورت امر نیست وگرنه آن احتمال قرائت را همهٴ این آقایان نقل کردند.
نقش خواهر حضرت موسی در بازگشت ایشان به دامن مادر:
خب، ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی ٭ إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ﴾ معلوم میشود که درباریان فرعون همه علاقهمند به این کودک بودند و همه در این تصمیمگیری ماندند برای اینکه کودک نیازمند به شیر است هر دایهای که میآوردند این نمیپذیرفت بر اساس ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ آن خدایی که به مادر میگوید صبر بکن به کودک هم میگوید صبر بکن یعنی قدری گریه بکن شیر را قبول نکن پستان را قبول نکن تا به مادر برگردی ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ﴾ خواهر موسای کلیم(سلام الله علیهما) گفته من شما را راهنمایی میکنم به کَفیل نه مُرضِع، مُرضع اگر باشد باید بدهد به دایه یا دایه بیاید شیر بدهد و برگردد روزی دو بار یا این را روزی دو بار ببرند و برگردانند اما اگر کفیل باشد باید در تحت اختیار او باشد لذا کودک به مادر برمیگردد این نگفت «هل أدلّکَ» که به شخص فرعون گفته باشد به این مجموعه که همهٴ اینها در تصمیمگیری ماندند گفته ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ﴾ نه «مَن یُرضعه» کَفیلش باشد یعنی در اختیارش قرار بدهد او را پرستاری کند نگهداری کند که بشود ﴿فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ﴾ صادق باشد به احسن صِدق.
سرّ تقدّم ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ بر ﴿لا تَحْزَنَ﴾:
مطلب بعدی آن است که وقتی این کودک به مادر برمیگردد اول آن خوف و حزنِ آمده برطرف میشود بعد قرّةالعین حاصل میشود این طور نیست که اول چشم روشن بشود بعد حزن برطرف بشود در تقدیم و ترتیب لفظی اینچنین فرمود: ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ﴾ در حالی که اول باید ﴿لا تَحْزَنَ﴾ باشد بعد ﴿تَقَرَّ﴾ اول آن غم برطرف میشود بعد آن نشاط پدید میآید.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، اول با دیدن غم برطرف میشود، بعد آن نشاط و شوق پدید میآید یعنی قرّةالعین میشود چون اول دفع درد و رنج است بعد حصول آسایش و آرامش این طور نیست که آرامش قبلاً بیاید درد بعداً برطرف بشود لکن این قرّةالعین شدن نشان آن است که حُزن قبلی که تا اکنون بود برطرف شد برای اینکه اگر آن حزن و اندوهِ قبلی برطرف نمیشد که اشک شوق نمیآمد، قرّةالعین نبود این قرّةالعین بین دوتا نفی قرار دارد یکی اینکه آن اندوهِ قبلی رخت بربست بعد نشاط و اشک شوق آمد دوم اینکه این لحظهای نیست که دوباره از دستش بگیرند این نشاط و شوق باعث میشود که دیگر حزنی نخواهد آمد که این دومی همان فعل مضارع است راجع به آینده ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ دیگر ﴿وَلا تَحْزَنَ﴾ دیگر از این به بعد غمی نیاید نه اینکه غمِ قبلی از بین برود.
﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ این قرّةالعینی که حاصل میشود نشانهٴ رخت بربستنِ آن اندوه قبلی است بعد چون اشک شوق پدید آمد قرّةالعین حاصل شد از این به بعد دیگر حزنی نخواهد آمد ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ یک، ﴿وَلا تَحْزَنَ﴾ از این به بعد دیگر غمی و اندوهی به سراغ او نیاید دو،
چگونگی نجات حضرت موسی(علیه السلام) از قصاص و پیروزی در آزمونها:
بعد این مقطع که گذشت فرمود: ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً﴾ این باز بیان منّت دیگر و نعمت دیگر است ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ﴾ غمّی که مربوط به قصاص دنیا بود ما تو را نجات دادیم، غمّی که مربوط به عذاب آخرت بود با اِنابهٴ تو نجات دادیم ﴿فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً﴾ این فُتون یا مصدر است نظیر رکوع و جلوس که مصدر فعلِ ﴿فَتَنَّاکَ﴾ مفعول مطلق تأکیدی میشود مثل ضربتُ ضرباً، جلستُ جلوساً و اما اگر جمع باشد یعنی ما تو را به چندین آزمون آزمودیم با چند که جمع باشد به هر تقدیر اگر مصدر بود و مفعول مطلق فعل ﴿فَتَنَّاکَ﴾ بود مفید تأکید است و اگر جمع بود یعنی ما چندین امتحان دربارهٴ تو کردیم که این دومی شاید أنسب باشد برای اینکه وقتی از غم قصاص و امثال قصاص در مصر نجات پیدا کرد حالا از آن شهر گریخت وارد مدین شد آنجا هم که با فقر و غربت و تنهایی و تنگدستی و ناآشنایی روبهرو شد همهٴ این امتحانها را باید پشت سر بگذارد آنجا عرض کرد ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ همهٴ اینها آزمون الهی بود و وجود مبارک موسای کلیم با سرافرازی از این امتحانها به عنایت الهی بیرون آمد خب.
اختصاص نعمت و تربیت خاص الهی به موسای کلیم(علیه السلام):
﴿وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً﴾ اینها چندین آزمون در جریان مدین پیش آمد ﴿فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ حالا بیان وجود مبارک شعیب این بود که ﴿إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ چون آن وقت هم حج میکردند و چون سالی یک بار حج میکردند هر سالی را به حج شمارش میکردند وقتی میگفتند هشت حِجّه یعنی هشت سال، ده حجّه یعنی ده سال ﴿عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ هشت سال باید که اجیر ما باشی، اگر بیشتر شد که مایل بودی بسیار خب، اگر نبودی حدّاقل هشت سال وجود مبارک موسای کلیم برابر آن اکمل المدتین یعنی عشر سنین آنجا ماند حالا بعد از عشر سنین چند سال ماند یا نه خیلی روشن نیست ولی فرزنددار شد چون ازدواج حاصل شد مَهریهاش هم همان ﴿ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ کار کردن بود حالا با این قافله دارد حرکت میکند فرمود: ﴿فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی﴾ حالا به یک اندازه رسیدی چهل سال شدی کامل شدی آزمونها را پشت سر گذاشتی فراز و نشیبهای زیادی را دیدی به این صورت در آمدی ﴿ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی﴾. تا این محدوده بیان ذات اقدس الهی است فرمود من تو را پروراندم برای خودم ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ من کار دارم برخیها مخلِصیناند عدّهای مخلَصاند، مخلَص کسانیاند که در بین مخلِصین خدای سبحان آنها را برای خود انتخاب میکند که «استخلصهم الله لنفسه» این میشود مخلَص، دربارهٴ موسی(سلام الله علیه) آمده است که ﴿کَانَ مُخْلَصاً﴾ مخلَص دربارهٴ حضرت موسی هم آمده فرمود من تو را برای خودم انتخاب کردم برای خودم یعنی برای مأموریت ویژه، برای راهنمایی، برای نبوّت، برای رسالت ویژه تو را انتخاب کردم تا حال هم خوب پروراندم برای این منظور، آن منظور من از همین جا شروع میشود ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی﴾ سه بار جریان دستور به هدایت و ارشاد فرعون در همین بخش مطرح شد یکی در آیهٴ 24 است که بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ آنجا دیگر سخن از هارون(سلام الله علیه) نبود بعد وقتی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) درخواست کرد که ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی ٭ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی﴾ فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی﴾ برادرت را ما وزیرت قرار دادیم در مرحلهٴ دوم فرمود: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ﴾ باز خطاب مستقیم را متوجّه موسای کلیم کرد برادر او را بر او عطف کرد در بخش سوم آنگاه فرمود: ﴿اذْهَبَا﴾ پس فرعون که مخاطب اصلیِ وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) بود طرفِ رسالت این دو بزرگوار قرار گرفت و اما خود این دو بزرگوار در مرحلهٴ اول وجود مبارک موسی بدون هارون بود، در مرحلهٴ دوم موسی بالأصاله بود هارون بر او عطف شد، در مرحلهٴ سوم به هر دو خطاب شد ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ﴾.
تفاوت معنای طغیان فرعون در کلام خداوند و حضرت موسی(علیه السلام):
مسئلهٴ طغیان برای اینکه او ادّعای ربوبیّت میکرد این طغیان مفروغ عنه بود بین متکلّم و مخاطب هم خدا فرمود: ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ هم آنها هم شنیدند ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ اما اینکه موسی و هارون عرض بکنند که ما میترسیم او طغیان کند این طغیانِ در دعوی ربوبیّت نیست چون او مفروغ عنه بود و خود خدا هم فرمود: ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ عرض کردند که ما میترسیم بر ما طغیان کند یا بر محرومان دیگر طغیان کند بشورد بر ما پس این طغیانی که بعدها ذکر میشود غیر از این طغیانی است که دو بار تا حال ذکر شده یکی در همان آیهٴ 24 است که فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ یکی در آیهٴ 43 است که فرمود: ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ اما بعداً که وجود مبارک موسی و هارون عرض میکنند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ یعنی بر ما طغیان کند، بشورد و شورش کند و مانند آن، وگرنه آن طغیانی که دعوای ربوبیّت و الوهیّت بود آن مفروغ عنه است.
مراد از «ونی» در کتاب و سنت:
خب، ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ وَنْی در قرآن کریم فقط در همین آیه به کار رفته در هیچ جا ذکر نشده وَنْی یعنی سستی ولی در روایات این کلمات زیاد آمده مخصوصاً در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه چند جا فرمود وَنْی و توانی و امثال ذلک باعث رکود حق و رشد باطل است در قرآن کریم گرچه مادّهٴ وَنْی به کار نرفته فرمود این دشمنان تو تلاش و کوشش میکنند علاقهمندند که تو اهل سازش باشی خب کسی که اهل سازش است اهل وَنْی و سستی است در حقیقت دیگر، در سورهٴ مبارکهٴ «قلم» آیهٴ نُه به این صورت آمده ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ این مداهنه همان سازش، روغنکاری، روغنمالی کردن چیزی را آدم بخواهد ظاهرسازی کند میگویند روغنمالی کرده، دُهنکاری کرده، مداهنه کردن یعنی با نرمش با آنها برخورد بکنی، آنها با تو برخورد بکنند یعنی بسازی ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ فرمود اینها دلشان میخواهند که تو سازش کنی آنها هم با تو بسازند در بیانات وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إیهانٍ» نه من اهل ادهانم نه اهل إیهان، نه اهل مداهنهام نه اهل مباهنه، نه در کار من دُهن و روغنمالی است نه در کار من وَهن و سستی است «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إیهانٍ» ایهان و ادهان یعنی دُهن و وهن در کار من نیست برای اینکه کسی که دارای قول فَصل است اهل دُهن و وهن نیست.
مراد از «ونی» در نهجالبلاغه:
لکن در سایر کلمات خود حضرت فرمود اگر کسی اهل سازش بود بالأخره حقوق را ضایع میکند در کلمات حکیمانه آن حضرت یعنی کلمات قصار شمارهٴ 239 در نهجالبلاغه این است که فرمود: «مَنْ أَطَاعَ التَّوانِی ضَیَّعَ الْحُقُوقَ وَ مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِیَ ضَیَّعَ الصَّدِیقَ» اگر کسی پیرو وَنْی و سستی و مداهنه و روغنکاری کردن مال باشد این حقوق را ضایع کرده و اگر حرف سخنچین و دروغپرداز و تهمتزنندههای بیجا را گوش بدهد دوست خودش را از دست میدهد این را در کلمات قصار فرمود در نامهای هم که مرقوم فرمودند حضرت دوتا نامه نوشتند یکی برای مالک(رضوان الله علیه) که همان عهدنامهٴ مالک است که حضرت آن را برای استاندار شدن مصر اعزام کرد یکی هم برای مردم مصر نوشتند که وظایف مردم مصر را مشخص بکند آن نامهای که برای مردم مصر نوشتند همان نامهٴ 62 نهجالبلاغه است در آنجا فرمود: «إِذْ أَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ» آن وقتی که شما از پیروی حق اِبا کردید و وَنی و سستی به خود راه دادید بالأخره سقوط دامنگیر شما خواهد شد «إِذْ أَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ» در خطبههای نورانی آن حضرت خطبهٴ 116 وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را معرفی میکند میفرماید: «أَرْسَلَهُ دَاعِیاً إِلَی الْحَقِّ وَ شَاهِداً عَلَی الْخَلْقِ فَبَلَّغَ رِسَالاَتِ رَبِّهِ غَیْرَ وَانٍ» او وانی نبود، سستکار نبود، سستعهد نبود، سستاراده نبود ونی ای در کار پیغمبر نبود.
آرامش دل در پرتو ذکر الهی و مراتب آن:
خب پس اگر کسی از طرف ذات اقدس الهی مأموریتی دارد باید اهل عزم باشد اینکه فرمود: ﴿إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾ یعنی جایی است که انسان باید تصمیم بگیرد با تردید و شک و مظنّه و گمان کار پیش نخواهد رفت با سستی هم کار پیش نمیرود فرمود: ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ آنچه باعث طمأنینه است یاد خدا و نام خداست شما اگر بخواهید مصمّم باشید باید به مرکز تصمیم ارتباط برقرار کنید مرکز تصمیم، مرکز ثبات و طمأنینه یاد و نام خداست برای اینکه ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ قبلاً هم این بحث گذشت که اگر ما این ذکر را اضافه به مفعول بدانیم این بخشی از طمأنینه را به همراه دارد یعنی اگر کسی خدا را به یاد بیاورد قلب او مطمئن میشود این بخشی از طمأنینه است ولی اگر همین ذکر خالص بود صغرا قرار میگیرد برای کبرایی که فرمود: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ ، اگر صغرا قرار گرفت برای آن کبرای ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ دوباره انسان برمیگردد به همین آیه ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ﴾ میبیند که این از باب اضافهٴ مصدر به فاعل است نه اضافهٴ مصدر به مفعول «الا بذکر الله عباده تطمئنّ قلوب عباده» اگر خدا به یاد کسی بود آن مذکور آرام میشود هر دو حق است منتها انسجام این سه آیه ما را وادار میکند که طرزی به یاد خدا باشیم که مشمول ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ بشود وقتی مشمول ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ شدیم خب خدا به یاد ماست وقتی خدا به یاد کسی باشد یقیناً او میآرمد ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ پس دو بار ما در خدمت ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ هستیم یکی قبل از مراجعهٴ به ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ یکی بعد از مراجعه، اینجا هم که وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) مأمور شدند که وَنْی نکنند یعنی طوری مستقیم به یاد من باشید که من هم به یاد شما باشم اگر من به یاد شما باشم هیچ مشکلی در برخورد با فرعون نخواهید داشت.
پرسش:...
پاسخ: خیلی درجهاش فرق میکند دیگر، درجهٴ طمأنینه فرق میکند یک وقت است درجهٴ طمأنینه درجهٴ موسای کلیم است یک وقت درجهٴ طمأنینه درجهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در درجهٴ موسای کلیم وقتی که خدا به یاد او بود دستور داد که شما سحرگاهان این بنیاسرائیل مستضعف را از مصر بیرون ببرید و به طرف رود نیل حرکت کنید عرض کرد چَشم، بنیاسرائیل هم به دنبال حضرت حرکت کردند آنها نمیدانستند که جریان چیست که آنها به عنوان فرار از آلفرعون از شهر در آمدند آلفرعون با آن ارتش جرّارشان پشت سر حرکت کردند وقتی به لَب این رود نیل رسیدند برخیها به موسای کلیم عرض کردند این چه جایی بود ما را آوردی، جلو کُشتن پشت سر کُشتن آخر این جا بود ما را آوردی! حضرت فرمود: ﴿کَلاًّ﴾ این چه حرفی است میزنی با جملهٴ اسمیه، اول با ﴿کَلاًّ﴾ حرف اینها را رد کرد با جملهٴ اسمیه با بیان قاطع فرمود: ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ این را میگویند طمأنینه درست است جلو مرگ است پشت سر مرگ، ولی اگر او دستور بدهد جلو برویم نجات پیدا میکنیم دستور بدهد برگردیم نجات پیدا میکنیم این چه حرفی است میزنید با جملهٴ اسمیه ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ بالاتر از این برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود وقتی به آن قسمت غار رسیدند و تعقیبکنندگان حضرت به لبهٴ غار رسیدند آن که همراه حضرت بود غمگین شد و گفت اگر بیایند ما را پیدا کنند چه خواهیم کرد فرمود: ﴿لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ تفاوت موسی و پیغمبر(علیهما السلام) خیلی است موسای کلیم اول نام خود را میبرد میگوید ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾، اما وجود مبارک پیغمبر میفرماید خیر، ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ نه «إنّ معنا ربّی» اول خدا ما در سایهٴ اوییم این دو تعبیر نشانهٴ دو درجهٴ از طمأنینه است.
دعوت فرعون با کلامی نرم؛ رسالت حضرت موسی و هارون(علیهما السلام):
به هر تقدیر فرمود: ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ٭ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ این ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ آیهٴ 43 همان ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ آیهٴ 24 است ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً﴾ میدانید او آدم پرخاشگری است هم حرفِ خوب بزنید هم خوب حرف بزنید که او بهانهای نداشته باشد و حرفِ نرم بزنید او را دعوت کنید ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً﴾ هم با القاب خوب، هم با تعبیرات خوب که تا او متذکِّر بشود که بالأخره نبود و خدا او را ایجاد کرد و پایانی هست و یک روز حسابی هست که در درون او فطرتاً تعبیه شد یا بترسد که اینها به عنوان منفصلهٴ مانعةالخلوّ است او دیگر «شوقاً إلی الجنّة» یا «شکراً و حبّاً» اهل عبادت نیست اهل خشیت است بالأخره یا بترسد ایمان بیاورد یا متذکّر به گذشته بشود.
پاسخ خداوند به خوف موسی و هارون(علیهما السلام) در مواجه با فرعون:
وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) عرض کردند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ «فَرَطَ» یعنی عجله کرد، شتابزده، عرض کردند خدایا! ما میترسیم همین که برویم آنجا و با او بخواهیم سخن بگوییم او شتابزده اعتراض کند حرفِ ما را گوش ندهد یا پرخاش کند با ما درگیر بشود این طغیان غیر از آن ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ است که خود خدای سبحان فرمود ﴿قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾
﴿قَالَ لاَ تَخَافَا﴾ نترسید از این دو کار برای اینکه ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ در بعضی از آیات دیگر آمد من با هر سه هستم ﴿مَعَکُمْ﴾ هم با او هستم که جلوی اقتدار او را میگیرم هم با شما هستم شما را مقتدر میکنم ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ﴾ حرفهای شما را و میبینم مناظر شما را
آزادی بنیاسرائیل؛ محور رسالت موسی و هارون(علیهما السلام):
﴿فَأْتِیَاهُ﴾ بروید به طرف او و بگویید، حالا رسالت شما از اینجا شروع میشود در بعضی از تعبیرات از توحید شروع میکند در بعضی از آیات به مناسبتهایی از نجات مردم شروع میکند ﴿فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ بگویید تو ربّی داری که آن ربّ عالَمین است ربّ ما هم هست یک، ما از طرف پروردگار تو آمدیم دو، و اولین کار ما این است که مردم را رها کن به دست ما بسپار ما از تو سرزمین و رود نیل و اینها را نمیخواهیم مردم را انبیا باید اداره کنند مردم امانت خدایند و امانت خدا را باید امینالله اداره کند اولین حرفی که در این بخش وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) به فرعون گفتند این است که مردم را به ما واگذار کن نه کشور را، نه سرزمین را، وقتی مردم به رهبری انبیای الهی مستقل شدند خودشان کشور را اداره میکنند. فرمود: ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ﴾ نه اینها را بده ما برویم جایی، اینها را آزاد کن الآن اینها را در بند کردی اینها را آزاد بکن در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» به این صورت آمده فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ ٭ أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ آن رسولِ کریم که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) است به فرعون گفت تأدیه کن تأدیه برای اَدای امانت است ملّت امانتِ خدایند این امانت را به امینِ خدا بسپار همین، ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ حالا وقتی مردم را انبیا اداره کردند همین مردم آگاه کشورشان را به بهترین وجه اداره میکنند ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ چرا، برای اینکه ﴿إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ﴾ از طرف خدا آمدم ﴿أَمِینٌ﴾ هر امینی باید امانتدار باشد هر امانتی را باید به امین بسپارند دیگر. در بخشهای دیگر سخن از توحید و معاد و اینها مطرح شد اما اینجا به یک مناسبت مسئلهٴ حفظ مردم و حقوق مردم طرح شد اینکه به کارگری میگرفتند بر اینها تحمیل میکردند اینها را فرمود رها کنید اینها را آزاد کنید.
سرّ تقدّم معجزه ید بیضا بر معجزه عصا:
﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ﴾ ما رسولیم و با معجزه هم آمدیم ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ اول مسئلهٴ یدِ بیضاست آن آخرها مسئلهٴ اژدها، ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ نه «بآیتین» یا «آیات» که فرمود با این آیات شما بروید در آیات قبلی فرمود ما تو را فرستادیم با همین آیاتی که فرستادیم همین آیهٴ 42 که خواندیم این بود ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی﴾ نه «بآیتی» اما آن آیات پشت سر هم را وجود مبارک موسای کلیم مأمور نبود که دفعتاً نشان بدهد اژدها برای مرحلهٴ بعد است این «یا مَن سبقت رحمته غضبه» که در بحثهای قبل هم داشتیم اینجا هم ظهور میکند معنای سبقتِ رحمت بر غضب تنها این نیست که رحمتِ خدا بیش از غضب خداست «قد مرّ مراراً» که این جمله میخواهد بگوید رحمت خدا پیش از غضب خداست نه بیش از غضب خدا البته بیش از غضب خدا هم هست اما رحمت اِمام غضب است، رحمت اَمام غضب است این مجموعه که یک نماز جماعتی برگزار میکنند صف غضب صفِ دنبالی است صف رحمت صف جلویی است پیشاپیش صفوف رحمت، امامِ رحمت قرار دارد «یا مَن سبقت رحمته غضبه» نه «زادَتْ رحمته علی غضبه» آن بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) این است که «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» وقتی خدا بخواهد کسی را عذاب بکند پیشاپیش او رحمت میفرستد که غضبش رحیمانه باشد مثل طبیبی که دارد جرّاحی میکند این طور نیست که غضب در یک طرف، رحمت در یک طرف منتها رحمت بیش از غضب باشد خیر، رحمت پیش از غضبِ اوست.
حضرت موسی و هارون(علیهما السلام)، پیامآور سلام الهی:
اینجا هم وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی﴾ ما از طرف خدایی که سلام است، سلامت را هم پیام آوردیم که به پیروان هدایت ابلاغ بکنیم هر کس پیرو هدایت بود سلام خدا بر او، چه اینکه ذات اقدس الهی دربارهٴ موسی و هارون(سلام الله علیهما) دارد که ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ ٭ إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ فرمود این سلام ما درست است که آن قلّهاش برای موسی و هارون است اما مخصوص موسی و هارون نیست این برهان مسئله است دیگر، فرمود این اصل کلی این است که ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی ٭ إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ که راجع به معاد است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
نقش خواهر حضرت موسی در بازگشت ایشان به دامن مادر
اختصاص نعمت و تربیت خاص الهی به موسای کلیم(علیه السلام)
آرامش دل در پرتو ذکر الهی و مراتب آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی ﴿37﴾ إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی ﴿38﴾ أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی ﴿39﴾ إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی ﴿40﴾ وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ﴿41﴾ اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿42﴾ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ﴿43﴾ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی ﴿44﴾ قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی ﴿45﴾ قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی ﴿46﴾ فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی ﴿47﴾
کلام زمخشری در مرجع ضمایر آیهٴ 39 سورهٴ «طه»:
بعد از اینکه ذات اقدس الهی به وجود مبارک موسای کلیم فرمود تمام خواستههایت را گرفتی آنگاه فرمود ما قبل از اینکه به این سِمت منصوب بشوی منّتهای فراوان و نعمتهای زیادی را نسبت به شما اِعمال کردیم آن نعمتها از میلاد وجود مبارک موسای کلیم شروع میشود در ارجاع این ضمایر یک حرف لطیفی جناب زمخشری دارد معمولاً ﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ﴾ این ضمیر «فیه» را به موسای کلیم(سلام الله علیه) برمیگردانند ﴿فَاقْذِفِیهِ﴾ این ضمیر «فیه» دوم را به تابوت، فَاقذفی موسی را در تابوت، فَاقذفی تابوت را در یَم آنگاه «فَلْیلق یم» این تابوت را به ساحل، زمخشری حرفش این است که چندتا ضمیر در این آیه است ما اگر بعضی از این ضمایر را به موسای کلیم(سلام الله علیه) برگردانیم بعضی را به این تابوت این یک تفکیکی در رجوع ضمایر هست انسجام را از دست میدهد همهٴ اینها به موسی برمیگردد منتها بعضی معالواسطه بعضی بلاواسطه زیرا ضمیر اول که به موسی برمیگردد اگر ضمیر دوم به تابوت برگردد و همچنین ضمیر سوم به تابوت برگردد ضمیر چهارم و ضمیر پنجم که یقیناً به موسی برمیگردد ﴿یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ این ضمایر که به موسی برمیگردد پس ضمایر اوّلی به موسی برمیگردد، ضمایر آخری به موسی برمیگردد، این وسطی اگر به تابوت برگردد این انسجامش را از دست میدهد همهٴ این ضمایر به موسی(علیه السلام) برمیگردد منتها بعضی معالواسطه بعضی بلاواسطه.
قرائتی دیگر از کلمهٴ ﴿وَلِتُصْنَعَ﴾:
خب، این ﴿وَلِتُصْنَعَ﴾ هم مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان نقل کرد از ما و هم جناب زمخشری در کشّاف و فخررازی در تفسیر کبیر و قرطبی در جامع و ابیالسعود در تفسیر خاصّ خودشان همهٴ آنها احتمال قرائت جزم را دادند که «وَلْتُصْنَعْ» که امر حاضر باشد به صیغهٴ مجهول چون گاهی «إصنع» است گاهی بخواهد مجهول بشود به این صورت در میآید منتها قرائتی که رایج است همین لام مکسور است و عین منصوب است و به صورت جزم نیست و به صورت امر نیست وگرنه آن احتمال قرائت را همهٴ این آقایان نقل کردند.
نقش خواهر حضرت موسی در بازگشت ایشان به دامن مادر:
خب، ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی ٭ إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ﴾ معلوم میشود که درباریان فرعون همه علاقهمند به این کودک بودند و همه در این تصمیمگیری ماندند برای اینکه کودک نیازمند به شیر است هر دایهای که میآوردند این نمیپذیرفت بر اساس ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ آن خدایی که به مادر میگوید صبر بکن به کودک هم میگوید صبر بکن یعنی قدری گریه بکن شیر را قبول نکن پستان را قبول نکن تا به مادر برگردی ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ﴾ خواهر موسای کلیم(سلام الله علیهما) گفته من شما را راهنمایی میکنم به کَفیل نه مُرضِع، مُرضع اگر باشد باید بدهد به دایه یا دایه بیاید شیر بدهد و برگردد روزی دو بار یا این را روزی دو بار ببرند و برگردانند اما اگر کفیل باشد باید در تحت اختیار او باشد لذا کودک به مادر برمیگردد این نگفت «هل أدلّکَ» که به شخص فرعون گفته باشد به این مجموعه که همهٴ اینها در تصمیمگیری ماندند گفته ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ﴾ نه «مَن یُرضعه» کَفیلش باشد یعنی در اختیارش قرار بدهد او را پرستاری کند نگهداری کند که بشود ﴿فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ﴾ صادق باشد به احسن صِدق.
سرّ تقدّم ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ بر ﴿لا تَحْزَنَ﴾:
مطلب بعدی آن است که وقتی این کودک به مادر برمیگردد اول آن خوف و حزنِ آمده برطرف میشود بعد قرّةالعین حاصل میشود این طور نیست که اول چشم روشن بشود بعد حزن برطرف بشود در تقدیم و ترتیب لفظی اینچنین فرمود: ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ﴾ در حالی که اول باید ﴿لا تَحْزَنَ﴾ باشد بعد ﴿تَقَرَّ﴾ اول آن غم برطرف میشود بعد آن نشاط پدید میآید.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، اول با دیدن غم برطرف میشود، بعد آن نشاط و شوق پدید میآید یعنی قرّةالعین میشود چون اول دفع درد و رنج است بعد حصول آسایش و آرامش این طور نیست که آرامش قبلاً بیاید درد بعداً برطرف بشود لکن این قرّةالعین شدن نشان آن است که حُزن قبلی که تا اکنون بود برطرف شد برای اینکه اگر آن حزن و اندوهِ قبلی برطرف نمیشد که اشک شوق نمیآمد، قرّةالعین نبود این قرّةالعین بین دوتا نفی قرار دارد یکی اینکه آن اندوهِ قبلی رخت بربست بعد نشاط و اشک شوق آمد دوم اینکه این لحظهای نیست که دوباره از دستش بگیرند این نشاط و شوق باعث میشود که دیگر حزنی نخواهد آمد که این دومی همان فعل مضارع است راجع به آینده ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ دیگر ﴿وَلا تَحْزَنَ﴾ دیگر از این به بعد غمی نیاید نه اینکه غمِ قبلی از بین برود.
﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ این قرّةالعینی که حاصل میشود نشانهٴ رخت بربستنِ آن اندوه قبلی است بعد چون اشک شوق پدید آمد قرّةالعین حاصل شد از این به بعد دیگر حزنی نخواهد آمد ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ یک، ﴿وَلا تَحْزَنَ﴾ از این به بعد دیگر غمی و اندوهی به سراغ او نیاید دو،
چگونگی نجات حضرت موسی(علیه السلام) از قصاص و پیروزی در آزمونها:
بعد این مقطع که گذشت فرمود: ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً﴾ این باز بیان منّت دیگر و نعمت دیگر است ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ﴾ غمّی که مربوط به قصاص دنیا بود ما تو را نجات دادیم، غمّی که مربوط به عذاب آخرت بود با اِنابهٴ تو نجات دادیم ﴿فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً﴾ این فُتون یا مصدر است نظیر رکوع و جلوس که مصدر فعلِ ﴿فَتَنَّاکَ﴾ مفعول مطلق تأکیدی میشود مثل ضربتُ ضرباً، جلستُ جلوساً و اما اگر جمع باشد یعنی ما تو را به چندین آزمون آزمودیم با چند که جمع باشد به هر تقدیر اگر مصدر بود و مفعول مطلق فعل ﴿فَتَنَّاکَ﴾ بود مفید تأکید است و اگر جمع بود یعنی ما چندین امتحان دربارهٴ تو کردیم که این دومی شاید أنسب باشد برای اینکه وقتی از غم قصاص و امثال قصاص در مصر نجات پیدا کرد حالا از آن شهر گریخت وارد مدین شد آنجا هم که با فقر و غربت و تنهایی و تنگدستی و ناآشنایی روبهرو شد همهٴ این امتحانها را باید پشت سر بگذارد آنجا عرض کرد ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ همهٴ اینها آزمون الهی بود و وجود مبارک موسای کلیم با سرافرازی از این امتحانها به عنایت الهی بیرون آمد خب.
اختصاص نعمت و تربیت خاص الهی به موسای کلیم(علیه السلام):
﴿وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً﴾ اینها چندین آزمون در جریان مدین پیش آمد ﴿فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ حالا بیان وجود مبارک شعیب این بود که ﴿إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ چون آن وقت هم حج میکردند و چون سالی یک بار حج میکردند هر سالی را به حج شمارش میکردند وقتی میگفتند هشت حِجّه یعنی هشت سال، ده حجّه یعنی ده سال ﴿عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ هشت سال باید که اجیر ما باشی، اگر بیشتر شد که مایل بودی بسیار خب، اگر نبودی حدّاقل هشت سال وجود مبارک موسای کلیم برابر آن اکمل المدتین یعنی عشر سنین آنجا ماند حالا بعد از عشر سنین چند سال ماند یا نه خیلی روشن نیست ولی فرزنددار شد چون ازدواج حاصل شد مَهریهاش هم همان ﴿ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ کار کردن بود حالا با این قافله دارد حرکت میکند فرمود: ﴿فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی﴾ حالا به یک اندازه رسیدی چهل سال شدی کامل شدی آزمونها را پشت سر گذاشتی فراز و نشیبهای زیادی را دیدی به این صورت در آمدی ﴿ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی﴾. تا این محدوده بیان ذات اقدس الهی است فرمود من تو را پروراندم برای خودم ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ من کار دارم برخیها مخلِصیناند عدّهای مخلَصاند، مخلَص کسانیاند که در بین مخلِصین خدای سبحان آنها را برای خود انتخاب میکند که «استخلصهم الله لنفسه» این میشود مخلَص، دربارهٴ موسی(سلام الله علیه) آمده است که ﴿کَانَ مُخْلَصاً﴾ مخلَص دربارهٴ حضرت موسی هم آمده فرمود من تو را برای خودم انتخاب کردم برای خودم یعنی برای مأموریت ویژه، برای راهنمایی، برای نبوّت، برای رسالت ویژه تو را انتخاب کردم تا حال هم خوب پروراندم برای این منظور، آن منظور من از همین جا شروع میشود ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی﴾ سه بار جریان دستور به هدایت و ارشاد فرعون در همین بخش مطرح شد یکی در آیهٴ 24 است که بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ آنجا دیگر سخن از هارون(سلام الله علیه) نبود بعد وقتی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) درخواست کرد که ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی ٭ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی﴾ فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی﴾ برادرت را ما وزیرت قرار دادیم در مرحلهٴ دوم فرمود: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ﴾ باز خطاب مستقیم را متوجّه موسای کلیم کرد برادر او را بر او عطف کرد در بخش سوم آنگاه فرمود: ﴿اذْهَبَا﴾ پس فرعون که مخاطب اصلیِ وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) بود طرفِ رسالت این دو بزرگوار قرار گرفت و اما خود این دو بزرگوار در مرحلهٴ اول وجود مبارک موسی بدون هارون بود، در مرحلهٴ دوم موسی بالأصاله بود هارون بر او عطف شد، در مرحلهٴ سوم به هر دو خطاب شد ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ﴾.
تفاوت معنای طغیان فرعون در کلام خداوند و حضرت موسی(علیه السلام):
مسئلهٴ طغیان برای اینکه او ادّعای ربوبیّت میکرد این طغیان مفروغ عنه بود بین متکلّم و مخاطب هم خدا فرمود: ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ هم آنها هم شنیدند ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ اما اینکه موسی و هارون عرض بکنند که ما میترسیم او طغیان کند این طغیانِ در دعوی ربوبیّت نیست چون او مفروغ عنه بود و خود خدا هم فرمود: ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ عرض کردند که ما میترسیم بر ما طغیان کند یا بر محرومان دیگر طغیان کند بشورد بر ما پس این طغیانی که بعدها ذکر میشود غیر از این طغیانی است که دو بار تا حال ذکر شده یکی در همان آیهٴ 24 است که فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ یکی در آیهٴ 43 است که فرمود: ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ اما بعداً که وجود مبارک موسی و هارون عرض میکنند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ یعنی بر ما طغیان کند، بشورد و شورش کند و مانند آن، وگرنه آن طغیانی که دعوای ربوبیّت و الوهیّت بود آن مفروغ عنه است.
مراد از «ونی» در کتاب و سنت:
خب، ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ وَنْی در قرآن کریم فقط در همین آیه به کار رفته در هیچ جا ذکر نشده وَنْی یعنی سستی ولی در روایات این کلمات زیاد آمده مخصوصاً در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه چند جا فرمود وَنْی و توانی و امثال ذلک باعث رکود حق و رشد باطل است در قرآن کریم گرچه مادّهٴ وَنْی به کار نرفته فرمود این دشمنان تو تلاش و کوشش میکنند علاقهمندند که تو اهل سازش باشی خب کسی که اهل سازش است اهل وَنْی و سستی است در حقیقت دیگر، در سورهٴ مبارکهٴ «قلم» آیهٴ نُه به این صورت آمده ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ این مداهنه همان سازش، روغنکاری، روغنمالی کردن چیزی را آدم بخواهد ظاهرسازی کند میگویند روغنمالی کرده، دُهنکاری کرده، مداهنه کردن یعنی با نرمش با آنها برخورد بکنی، آنها با تو برخورد بکنند یعنی بسازی ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ فرمود اینها دلشان میخواهند که تو سازش کنی آنها هم با تو بسازند در بیانات وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إیهانٍ» نه من اهل ادهانم نه اهل إیهان، نه اهل مداهنهام نه اهل مباهنه، نه در کار من دُهن و روغنمالی است نه در کار من وَهن و سستی است «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إیهانٍ» ایهان و ادهان یعنی دُهن و وهن در کار من نیست برای اینکه کسی که دارای قول فَصل است اهل دُهن و وهن نیست.
مراد از «ونی» در نهجالبلاغه:
لکن در سایر کلمات خود حضرت فرمود اگر کسی اهل سازش بود بالأخره حقوق را ضایع میکند در کلمات حکیمانه آن حضرت یعنی کلمات قصار شمارهٴ 239 در نهجالبلاغه این است که فرمود: «مَنْ أَطَاعَ التَّوانِی ضَیَّعَ الْحُقُوقَ وَ مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِیَ ضَیَّعَ الصَّدِیقَ» اگر کسی پیرو وَنْی و سستی و مداهنه و روغنکاری کردن مال باشد این حقوق را ضایع کرده و اگر حرف سخنچین و دروغپرداز و تهمتزنندههای بیجا را گوش بدهد دوست خودش را از دست میدهد این را در کلمات قصار فرمود در نامهای هم که مرقوم فرمودند حضرت دوتا نامه نوشتند یکی برای مالک(رضوان الله علیه) که همان عهدنامهٴ مالک است که حضرت آن را برای استاندار شدن مصر اعزام کرد یکی هم برای مردم مصر نوشتند که وظایف مردم مصر را مشخص بکند آن نامهای که برای مردم مصر نوشتند همان نامهٴ 62 نهجالبلاغه است در آنجا فرمود: «إِذْ أَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ» آن وقتی که شما از پیروی حق اِبا کردید و وَنی و سستی به خود راه دادید بالأخره سقوط دامنگیر شما خواهد شد «إِذْ أَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ» در خطبههای نورانی آن حضرت خطبهٴ 116 وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را معرفی میکند میفرماید: «أَرْسَلَهُ دَاعِیاً إِلَی الْحَقِّ وَ شَاهِداً عَلَی الْخَلْقِ فَبَلَّغَ رِسَالاَتِ رَبِّهِ غَیْرَ وَانٍ» او وانی نبود، سستکار نبود، سستعهد نبود، سستاراده نبود ونی ای در کار پیغمبر نبود.
آرامش دل در پرتو ذکر الهی و مراتب آن:
خب پس اگر کسی از طرف ذات اقدس الهی مأموریتی دارد باید اهل عزم باشد اینکه فرمود: ﴿إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾ یعنی جایی است که انسان باید تصمیم بگیرد با تردید و شک و مظنّه و گمان کار پیش نخواهد رفت با سستی هم کار پیش نمیرود فرمود: ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ آنچه باعث طمأنینه است یاد خدا و نام خداست شما اگر بخواهید مصمّم باشید باید به مرکز تصمیم ارتباط برقرار کنید مرکز تصمیم، مرکز ثبات و طمأنینه یاد و نام خداست برای اینکه ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ قبلاً هم این بحث گذشت که اگر ما این ذکر را اضافه به مفعول بدانیم این بخشی از طمأنینه را به همراه دارد یعنی اگر کسی خدا را به یاد بیاورد قلب او مطمئن میشود این بخشی از طمأنینه است ولی اگر همین ذکر خالص بود صغرا قرار میگیرد برای کبرایی که فرمود: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ ، اگر صغرا قرار گرفت برای آن کبرای ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ دوباره انسان برمیگردد به همین آیه ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ﴾ میبیند که این از باب اضافهٴ مصدر به فاعل است نه اضافهٴ مصدر به مفعول «الا بذکر الله عباده تطمئنّ قلوب عباده» اگر خدا به یاد کسی بود آن مذکور آرام میشود هر دو حق است منتها انسجام این سه آیه ما را وادار میکند که طرزی به یاد خدا باشیم که مشمول ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ بشود وقتی مشمول ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ شدیم خب خدا به یاد ماست وقتی خدا به یاد کسی باشد یقیناً او میآرمد ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ پس دو بار ما در خدمت ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ هستیم یکی قبل از مراجعهٴ به ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ یکی بعد از مراجعه، اینجا هم که وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) مأمور شدند که وَنْی نکنند یعنی طوری مستقیم به یاد من باشید که من هم به یاد شما باشم اگر من به یاد شما باشم هیچ مشکلی در برخورد با فرعون نخواهید داشت.
پرسش:...
پاسخ: خیلی درجهاش فرق میکند دیگر، درجهٴ طمأنینه فرق میکند یک وقت است درجهٴ طمأنینه درجهٴ موسای کلیم است یک وقت درجهٴ طمأنینه درجهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در درجهٴ موسای کلیم وقتی که خدا به یاد او بود دستور داد که شما سحرگاهان این بنیاسرائیل مستضعف را از مصر بیرون ببرید و به طرف رود نیل حرکت کنید عرض کرد چَشم، بنیاسرائیل هم به دنبال حضرت حرکت کردند آنها نمیدانستند که جریان چیست که آنها به عنوان فرار از آلفرعون از شهر در آمدند آلفرعون با آن ارتش جرّارشان پشت سر حرکت کردند وقتی به لَب این رود نیل رسیدند برخیها به موسای کلیم عرض کردند این چه جایی بود ما را آوردی، جلو کُشتن پشت سر کُشتن آخر این جا بود ما را آوردی! حضرت فرمود: ﴿کَلاًّ﴾ این چه حرفی است میزنی با جملهٴ اسمیه، اول با ﴿کَلاًّ﴾ حرف اینها را رد کرد با جملهٴ اسمیه با بیان قاطع فرمود: ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ این را میگویند طمأنینه درست است جلو مرگ است پشت سر مرگ، ولی اگر او دستور بدهد جلو برویم نجات پیدا میکنیم دستور بدهد برگردیم نجات پیدا میکنیم این چه حرفی است میزنید با جملهٴ اسمیه ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ بالاتر از این برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود وقتی به آن قسمت غار رسیدند و تعقیبکنندگان حضرت به لبهٴ غار رسیدند آن که همراه حضرت بود غمگین شد و گفت اگر بیایند ما را پیدا کنند چه خواهیم کرد فرمود: ﴿لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ تفاوت موسی و پیغمبر(علیهما السلام) خیلی است موسای کلیم اول نام خود را میبرد میگوید ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾، اما وجود مبارک پیغمبر میفرماید خیر، ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ نه «إنّ معنا ربّی» اول خدا ما در سایهٴ اوییم این دو تعبیر نشانهٴ دو درجهٴ از طمأنینه است.
دعوت فرعون با کلامی نرم؛ رسالت حضرت موسی و هارون(علیهما السلام):
به هر تقدیر فرمود: ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ٭ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ این ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ آیهٴ 43 همان ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ آیهٴ 24 است ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً﴾ میدانید او آدم پرخاشگری است هم حرفِ خوب بزنید هم خوب حرف بزنید که او بهانهای نداشته باشد و حرفِ نرم بزنید او را دعوت کنید ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً﴾ هم با القاب خوب، هم با تعبیرات خوب که تا او متذکِّر بشود که بالأخره نبود و خدا او را ایجاد کرد و پایانی هست و یک روز حسابی هست که در درون او فطرتاً تعبیه شد یا بترسد که اینها به عنوان منفصلهٴ مانعةالخلوّ است او دیگر «شوقاً إلی الجنّة» یا «شکراً و حبّاً» اهل عبادت نیست اهل خشیت است بالأخره یا بترسد ایمان بیاورد یا متذکّر به گذشته بشود.
پاسخ خداوند به خوف موسی و هارون(علیهما السلام) در مواجه با فرعون:
وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) عرض کردند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ «فَرَطَ» یعنی عجله کرد، شتابزده، عرض کردند خدایا! ما میترسیم همین که برویم آنجا و با او بخواهیم سخن بگوییم او شتابزده اعتراض کند حرفِ ما را گوش ندهد یا پرخاش کند با ما درگیر بشود این طغیان غیر از آن ﴿إِنَّهُ طَغَی﴾ است که خود خدای سبحان فرمود ﴿قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾
﴿قَالَ لاَ تَخَافَا﴾ نترسید از این دو کار برای اینکه ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ در بعضی از آیات دیگر آمد من با هر سه هستم ﴿مَعَکُمْ﴾ هم با او هستم که جلوی اقتدار او را میگیرم هم با شما هستم شما را مقتدر میکنم ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ﴾ حرفهای شما را و میبینم مناظر شما را
آزادی بنیاسرائیل؛ محور رسالت موسی و هارون(علیهما السلام):
﴿فَأْتِیَاهُ﴾ بروید به طرف او و بگویید، حالا رسالت شما از اینجا شروع میشود در بعضی از تعبیرات از توحید شروع میکند در بعضی از آیات به مناسبتهایی از نجات مردم شروع میکند ﴿فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ بگویید تو ربّی داری که آن ربّ عالَمین است ربّ ما هم هست یک، ما از طرف پروردگار تو آمدیم دو، و اولین کار ما این است که مردم را رها کن به دست ما بسپار ما از تو سرزمین و رود نیل و اینها را نمیخواهیم مردم را انبیا باید اداره کنند مردم امانت خدایند و امانت خدا را باید امینالله اداره کند اولین حرفی که در این بخش وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) به فرعون گفتند این است که مردم را به ما واگذار کن نه کشور را، نه سرزمین را، وقتی مردم به رهبری انبیای الهی مستقل شدند خودشان کشور را اداره میکنند. فرمود: ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ﴾ نه اینها را بده ما برویم جایی، اینها را آزاد کن الآن اینها را در بند کردی اینها را آزاد بکن در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» به این صورت آمده فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ ٭ أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ آن رسولِ کریم که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) است به فرعون گفت تأدیه کن تأدیه برای اَدای امانت است ملّت امانتِ خدایند این امانت را به امینِ خدا بسپار همین، ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ حالا وقتی مردم را انبیا اداره کردند همین مردم آگاه کشورشان را به بهترین وجه اداره میکنند ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ چرا، برای اینکه ﴿إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ﴾ از طرف خدا آمدم ﴿أَمِینٌ﴾ هر امینی باید امانتدار باشد هر امانتی را باید به امین بسپارند دیگر. در بخشهای دیگر سخن از توحید و معاد و اینها مطرح شد اما اینجا به یک مناسبت مسئلهٴ حفظ مردم و حقوق مردم طرح شد اینکه به کارگری میگرفتند بر اینها تحمیل میکردند اینها را فرمود رها کنید اینها را آزاد کنید.
سرّ تقدّم معجزه ید بیضا بر معجزه عصا:
﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ﴾ ما رسولیم و با معجزه هم آمدیم ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ اول مسئلهٴ یدِ بیضاست آن آخرها مسئلهٴ اژدها، ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ نه «بآیتین» یا «آیات» که فرمود با این آیات شما بروید در آیات قبلی فرمود ما تو را فرستادیم با همین آیاتی که فرستادیم همین آیهٴ 42 که خواندیم این بود ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی﴾ نه «بآیتی» اما آن آیات پشت سر هم را وجود مبارک موسای کلیم مأمور نبود که دفعتاً نشان بدهد اژدها برای مرحلهٴ بعد است این «یا مَن سبقت رحمته غضبه» که در بحثهای قبل هم داشتیم اینجا هم ظهور میکند معنای سبقتِ رحمت بر غضب تنها این نیست که رحمتِ خدا بیش از غضب خداست «قد مرّ مراراً» که این جمله میخواهد بگوید رحمت خدا پیش از غضب خداست نه بیش از غضب خدا البته بیش از غضب خدا هم هست اما رحمت اِمام غضب است، رحمت اَمام غضب است این مجموعه که یک نماز جماعتی برگزار میکنند صف غضب صفِ دنبالی است صف رحمت صف جلویی است پیشاپیش صفوف رحمت، امامِ رحمت قرار دارد «یا مَن سبقت رحمته غضبه» نه «زادَتْ رحمته علی غضبه» آن بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) این است که «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» وقتی خدا بخواهد کسی را عذاب بکند پیشاپیش او رحمت میفرستد که غضبش رحیمانه باشد مثل طبیبی که دارد جرّاحی میکند این طور نیست که غضب در یک طرف، رحمت در یک طرف منتها رحمت بیش از غضب باشد خیر، رحمت پیش از غضبِ اوست.
حضرت موسی و هارون(علیهما السلام)، پیامآور سلام الهی:
اینجا هم وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی﴾ ما از طرف خدایی که سلام است، سلامت را هم پیام آوردیم که به پیروان هدایت ابلاغ بکنیم هر کس پیرو هدایت بود سلام خدا بر او، چه اینکه ذات اقدس الهی دربارهٴ موسی و هارون(سلام الله علیهما) دارد که ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ ٭ إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ فرمود این سلام ما درست است که آن قلّهاش برای موسی و هارون است اما مخصوص موسی و هارون نیست این برهان مسئله است دیگر، فرمود این اصل کلی این است که ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی ٭ إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ که راجع به معاد است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است