- 297
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 41 تا 50 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 41 تا 50 سوره طه"
رابطه حدیث منزلت با وحی تشریعی
لزوم تفکیک امامت ائمه(علیهم السلام) از وحی تشریعی
تبدیل کلام نرم به مبارزه و جهاد در اثر طغیان ظالم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ﴿41﴾ اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿42﴾ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ﴿43﴾ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی ﴿44﴾ قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی ﴿45﴾ قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی ﴿46﴾ فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی ﴿47﴾ إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی ﴿48﴾ قَالَ فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی ﴿49﴾ قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی ﴿50﴾
حضرت موسی(علیه السلام) مخاطب اصلی خداوند:
در جریان کوه طور وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) تنها بود در آن منطقه هارون حضور نداشت، اگر خدای سبحان به موسای کلیم طبق آیهٴ 24 میفرماید: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ برای اینکه مأمورِ مستقل وجود مبارک موسای کلیم بود چه اینکه تنها مخاطب در کوه طور هم همین موسای کلیم بود و خداوند دربارهٴ او سرمایهگذاریهای زیادی کرده که فرمود: ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی﴾ در پایان هم فرمود: ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ تو را نه برای خودت ساختم نه برای دیگری این ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ حصر است یعنی تو را فقط برای پرورش توحید ساختم نه برای خودت ساختم که به کار خودت بپردازی نه برای دیگران ساختم که به جامعه بپردازی اگر جامعه را هدایت میکنی و بنیاسرائیل را از آلفرعون نجات میدهی لله است و اگر به کارهای شخصی خودت هم میپردازی لله است.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، این برای کارِ الهی است دیگر یعنی در راه دین باید کار کنید مثل ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ در بحثهای قبل هم آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) خوانده شد در نهجالبلاغه که فرمود خدای سبحان اٍِستنصار کرده که فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾ و استقراض کرده فرمود: ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ اما «فَلَمْ یَسْتَنْصِرْکُمْ مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ» خدا جنود سماوات و أرض برای اوست یک، مخزن سماوات و ارض در اختیار اوست دو، پس استنصارش بر اساس ذلّت نیست سه، استقراضش هم بر اساس قلّت نیست چهار، برای حفظ توحید است آن هم کمالش به خود انسان برمیگردد ولی انسان موحّد نه به فکر خودش است نه به فکر دیگری فقط به فکر خداست، اگر به خودش میپردازد برای آن است که بتواند بهتر دستور خدا را اطاعت کند، اگر به جامعه خدمت میکند برای اینکه افکار توحیدی را در جامعه منتشر بکند لذا فرمود: ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾
حضرت موسی(علیه السلام) مخاطب اصلی خداوند:
اما اینکه فرمود: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ﴾ در اینجا هم محتمَل است که وجود مبارک هارون حضور داشته باشد هم محتمل است که خطاب اصلی متوجّه موسی(علیه السلام) باشد بعد به حضرت موسی بفرماید تو و برادرت یعنی به برادرت هم بگو که تو را همراهی کند، اما در بخش سوم که به صورت تَثنیه ذکر کرد فرمود: ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ﴾ اینجا ظاهراً خود هارون حضور دارد برای اینکه خطاب به دو نفر است و عمده آن جوابی است که این دو نفر به خدا عرض میکنند ﴿قَالاَ رَبَّنَا﴾ معلوم میشود هر دو حضور دارند، هر دو با خدا سخن میگویند، هر دو حرفِ خدا را میشنوند. از اینجا روشن میشود که وجود مبارک هارون هم دارای نبوّت بود و رسالت بود رسول خدا بود، نبیّ خدا بود، احکام شریعت به او هم وحی میشد منتها بالاصاله وجود مبارک موسای کلیم چون از انبیای اولواالعزم است دارای کتاب است و وجود مبارک هارون(سلام الله علیهما) حافظ شریعت موساست.
رابطه حدیث منزلت با وحی تشریعی:
آن بیانی که مرحوم شیخ مفید در ذیل همین آیه مطرح کرده است که طبق حدیث منزلت وجود مبارک حضرت امیر مثل هارون(سلام الله علیه) است الاّ اینکه در نبوّت سهمی ندارد آن قبلاً توضیح داده شد که آنچه به نبوّت و شریعت و دین برمیگردد منحصراً برای پیغمبر است چه در حدیث منزله و چه در خطبهٴ قاصعه استثنا شده که «أنت منّی بمنزلة هارون مِن موسیٰ إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» چه اینکه در خطبهٴ «قاصعه» هم فرمود: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ» پس آنچه به شریعت برمیگردد منحصراً برای پیغمبر است اما آنچه به ولایت برمیگردد مثل کرامت، مثل اخبار غیبی، مثل مَلاحم، مثل امور مربوط به مخازن الهی، بهشت و جهنم و امثال ذلک اینها میتواند برای امام معصوم هم باشد چه اینکه هست.
احکام نماز کجا نماز واجب است، کجا روزه واجب است، کجا حج دارد، مناسک حج چیست، چه چیزی در طواف معتبر است، چه چیزی در سَعی معتبر است هزار یعنی هزارها حکم مربوط به شریعت است دیگر این چهل جلد جواهر یعنی شریعت دیگر اینها همهاش برای پیغمبر است منتها از پیغمبر به اینها میرسد.
پرسش:...
پاسخ: خب ائمه از حضرت گرفتند دیگر اینها که از خودشان ندارند که و این وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود یا علی! نزدیک من بیا و مطلبی را به وجود مبارک حضرت امیر گفت که چندین روایت به این مضمون هست که وجود مبارک حضرت امیر فرمود یک در از درِ علم به روی من باز کرد که «یُفتح له ألف باب» هزار در از این یک در گشوده میشود این یک، «کلّ باب تفتح ألف باب» این دو، آن روز کلمهٴ میلیون رواج نداشت چه رسد به میلیارد این ألف ألف قبلاً اگر کسی از یک میلیون میخواست سخن بگوید میگفت ألف ألف چون مقدور کسی نبود جزء اسطوره و افسانه بود میگفتند فلان کس را رها کنید این ألف ألف میگوید یعنی مبالغهگو است ولی برای اهل بیت(علیهم السلام) نسبت به معارف این ألف ألف واقعیّت داشت این ألف ألف یعنی یک میلیون، یک میلیون مطلب علمی را با یک لحظه وجود مبارک پیغمبر به حضرت امیر منتقل کرد حالا در آن اسرار شریعت بود، علوم بود، معارف بود، مَلاحم بود و دستورات دیگر بود این همین است، اما آنچه به شریعت برمیگردد که برای نبوّت است الاّ ولابد برای حضرت است خب.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، هر وقت خواستند بفرمایند «متی یموتون»
لزوم تفکیک امامت ائمه(علیهم السلام) از وحی تشریعی:
عرش چیست، مخزن الهی چیست، ملائکه چگونهاند، خلقت آسمان چگونه بود، خلقت ارواح چگونه بود، بهشت خلقتش چگونه است، جهنم خلقتش چگونه است، اینها هیچ کدام مربوط به شریعت نیست شریعت این است که چه چیزی واجب است چه چیزی حرام است شما در چهل جلد جواهر اینها را نمیبینید که مخزن الهی چیست، ملکوت الهی چیست، ملکوت اعلیٰ چیست، ملکوت أسفل چیست، ملکوت أیسر چیست، ملکوت أیمن چیست، هیچ یعنی هیچ از این حرفها در چهل جلد جواهر نیست اینها در مَلاحم اهل بیت است، علوم اهل بیت است، معارف اهل بیت است، غیوب اهل بیت است اینها به ولایت برمیگردد خب.
غرض این است که این سه تعبیر یکسان نیست یکجا بفرماید: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ این در همان طور سینا بود که سخن از هارون نبود بعداً در آیهٴ 42 که میفرماید: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ﴾ اینجا محتمل است که هارون حضور داشته بود، ولی در آیهٴ 43 که فرمود: ﴿اذْهَبَا﴾ این احتمال قویتر است که هارون حضور داشت برای اینکه گفتند در جواب ﴿قَالاَ﴾ هر دو به خدا عرض کردند.
تبدیل کلام نرم به مبارزه و جهاد در اثر طغیان ظالم:
مطلب دیگر اینکه این قول لَیّن برای همیشه قول لیّن نیست اصلش چه اینکه به وجود مبارک پیغمبر فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ این یک، بعد فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ این دو، با أحسن الأقوال سخن گفتن، با أحسن روش سخن گفتن، با قول لیّن سخن گفتن این برای اوایل امر است برای اینکه انسانی که بخواهند آشنا بشوند، اما اگر کسی با قول لیّن و با جدال احسن و امثال ذلک به راه نیفتاد بر عتوّ و فساد و طغیان او افزوده شد کم کم این لیّن قدری شدید میشود در عین حال که سَدید است تا میرسد به جایی که ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ این ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ با ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ منافات ندارد آن در طلیعهٴ امر است یک، برای افراد معتدل است دو، این در پایان امر است یک، برای افراد خشن و منافق و کفّار است دو، وجود مبارک موسای کلیم هم تا آخر که قول لیّن نداشت اوایل قول لیّن بود وقتی که او سرکشی کرد دیگر درگیری شروع شد از دو طرف.
تفاوت معنای طغیان فرعون در کلام خداوند و حضرت موسی(علیه السلام):
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک موسای کلیم و همچنین هارون(سلام الله علیهما) عرض کردند که ما میترسیم این طغیان کند اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ اینها همین را عمل کردند برابر آیات سورهٴ «نازعات» آیهٴ شانزده به بعد سورهٴ «نازعات» این است که ﴿إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوی ٭ اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ٭ فَقُلْ هَل لَّکَ إِلَی أَن تَزَکَّی ٭ وَأَهْدِیَکَ إِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی﴾ همین حرفها را رفته با همین وضع گفته این ﴿لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ را در سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» آیهٴ شانزده و هفده و هیجده به صورت شفاف آنجا بیان کرد این کارها را کردند، اما این دو بزرگوار به ذات اقدس الهی عرض کردند که این سرکشی و تمرّد و تَفرعونی که او دارد ﴿نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ در بحث دیروز اشاره شد که این طغیان را خود خدای سبحان در آن آیهٴ قبلی فرمود و در آیهٴ 43 هم فرمود در آیهٴ قبلی یعنی 24 فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ در آیهٴ 43 هم فرمود: ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ منتها در آنجا خطاب به حضرت موساست اینجا خطاب به حضرت موسی و هارون، اما اینکه حضرت موسی و هارون(سلام الله علیهما) گفتند که ما میترسیم ﴿أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ در بحث دیروز اشاره شد که یا طغیان او اضافه بشود به شکنجهٴ مردم نه اینکه شکنجه است و طغیان نیست دیروز هم همین حرف گفته شد،
نگرانی حضرت موسی و هارون (علیهما السلام) از طغیان فرعون در برابر توحید:
اما حالا آنچه امروز گفته میشود آن این است که سخن از مردم مطرح نبود اینجا، اگر خطری هست یا خطر باید شامل حال موسی و هارون بشود که اینها را آسیب برساند یا خطر مربوط به مسائل توحیدی باشد که خدای ناکرده در کفر و عتوّ شرک او افزوده بشود و هر دو هم شد منتها اثر نکرد. عرض کردند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ متعلّق این ﴿یَطْغَی﴾ محذوف است یا به قرینهٴ ﴿عَلَیْنَا﴾ متعلّق ﴿یَطْغَی﴾ هم همین است یعنی «إنّنا نخاف أن یفرط أو أن یطغی علینا» بر ما بشورد یا نه بالتوزیع است منتها او را تأدّباً ترک کردند «أن یفرط علینا أو أن یطغی فی الربوبیه» هر دو خطر را قرآن بیان کرده ﴿أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا﴾ عجله کند و نسبت به ما طغیان کند آن را در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» به این صورت بیان کرد ﴿قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ ٭ قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ آنگاه گفت ﴿قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی﴾ فرعون ملعون به موسای کلیم(سلام الله علیه) گفت ﴿لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ﴾ تو را زندان میکنم این همان «أن یطغی علینا» است که این «علینا» که در وسط واقع شد قرینه است برای اینکه متعلّق و مفعول واسطه ﴿یَطْغَی﴾ آن ﴿عَلَیْنَا﴾ است «إنّنا نخاف أن یفرط أو یطغی علینا» منتها برای حفظ فواصل آیات این ﴿یَطْغَی﴾ را ذکر کرده ﴿عَلَیْنَا﴾ را ذکر نکرده یا نه، ﴿یَطْغَی﴾ در توحید و دربارهٴ وحدانیّت خدا او را تأدّباً ذکر نکرده چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 38 به این صورت آمده ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی﴾ حالا قصری برای من بساز حالا منظورش رصدخانه بود یا چه عاملی قصری، برجی بساز ببینم در آسمان کسی هست یا نیست در زمین که غیر از من خدایی نیست تو بالا برج بساز بالای برج بروم ببینم خبری هست یا نه، این طغیان در ربوبیّت است طغیان دربارهٴ مردم هنوز مطرح نیست به چه دلیل موسای کلیم عرض کند که من اگر او را به توحید دعوت کنم این شکنجهاش نسبت به مردم بیشتر میشود این وجهی ندارد گرچه خیلی از مفسّرین آن قید سوم هم باز مطرح کردند یعنی غیر از وجود مبارک موسی و هارون و غیر از جریان توحید شکنجهٴ بر مردم را هم اضافه کردند محتمَل است که در بحث دیروز اشاره شد اما تناسب حکم و موضوع اقتضا میکند که موسای کلیم عرض کند که من او را به توحید دعوت بکنم یا نسبت به ما پرخاش کند به ما آسیب برساند یا لجاجتش دربارهٴ کفر و شرک بیشتر بشود وگرنه صِرف اینکه ما او را به توحید دعوت بکنیم او شکنجهاش را نسبت به مردم اضافه بکند این وجهی ندارد که خب.
پرسش:...
پاسخ: عجله کند یعنی نگذارد حرفِ ما تمام بشود «فَرَط» یعنی تقدّم و تعجّل این شتابزده بیاید بدون اینکه برهان ما را ببیند، دلیل ما را ببیند شتابزده بیاید پرخاش کند.
بنابراین ﴿قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ «علینا»، «أو أن یطغی فی الشرک» که دوتا محتمل است احتمال سوم هم خلاف تفسیر نیست منتها آن ظهور تام را ندارد.
اقسام سهگانه معیّت الهی:
ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لاَ تَخَافَا﴾ ممکن است او حرف بزند ولی هیچ آسیبی به شما نمیرساند چرا، برای اینکه ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا﴾؛ من با شما هست، در جای دیگر فرمود: ﴿مَعَکُمَ﴾ من با همه شما هستم ذات اقدس الهی سه معیّت دارد نظیر رحمت که در نوبتهای قبل اقسام سهگانهٴ معیّت اشاره شد یک معیّت قیّومیه دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده است که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ خدا با همه در همه حالات هست این معیّت قیّومیّه است این یک ویژگی ندارد فقط معیّت قیّومیه است یک معیّت تشریفیه با عنایت و لطف و مساعدت و کمک الهی همراه است که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ ، که این خدا با مؤمنین است، خدا با متّقین است این معیّت خاصّه است که با کمک همراه است، یک معیّت انتقامی است که خدا در کمین است ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ در کمینِ مجرمین است با اینهاست که آنها را همانجا بگیرد ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ﴾ آنهایی که مَحفلی میاندیشند، بیتوته دارند، تَبییت میکنند، شبانه مجلس میگذرانند، تصمیم خلاف میگیرند اگر پنج نفرند ششمی این پنج نفر خداست ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ﴾ فرمود این کفّاری که بیتوته میکنند محفلی دارند شبانه تصمیم میگیرند خدا آنجا حاضر است خب این معیّت قیّومیه که نیست چون خدا همه جا هست معیّت تشریفیه و افاضه و اضافهٴ الهی که نیست چون آن برای مؤمنین است این معیّت قهریه است که فقط کنار آنهاست که آنها را همانجا بگیرد این معیّتی که فرمود با موسی و هارون است قِسم دوم است یعنی معیّتی است با فیض که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ ، آنجایی که فرمود: ﴿مَعَکُمَ﴾ با هر سه نفرم جمع بین معیّتین است نسبت به موسی و هارون معیّت افاضه و لطف و رحمت است، نسبت به فرعون معیّت قَهر و عداوت است.
تبیین سمع و رؤیت عام و خاص الهی:
خب، ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ خدای سبحان همه چیز را میشنود هم غیبت و فحش و سبّ و لعن را میشنود این «بکلّ شیء سمیع» است اما اینکه میگوییم خدا بعضی از چیزها را میشنود بعضی از چیزها را نمیشنود این شنیدنهای ترتیب اثر دادن است ما یک شنیدنِ فیزیکی داریم اگر کسی حرف بزند حرفش را میشنویم، یک شنیدنِ ترتیب اثر داریم میگوییم فلان کس حرف ما را نمیشنود یعنی ترتیب اثر نمیدهد فلان کس گوش به حرف ما میدهد حرف ما را میشنود یعنی ترتیب اثر میدهد اینکه در بعضی از آیات آمده خدا ﴿سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ است یعنی دعا را گوش میدهد یعنی ترتیب اثر میدهد یعنی اجابت میکند، اگر کسی خدا را خواند خدا گوش به حرفش میدهد این ﴿سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ غیر از اینکه او «بکلّ شیء سمیع» است او غیبت هم میشنود این طور نیست که نشنود، پس بنابراین ما یک سمع داریم کارِ فیزیکی است یعنی آهنگ را میشنود بله همه چیز را خدا میشنود سمیع است بکلّ شیء، یکی سمع اعتباری داریم که ما میگوییم فلان بچه حرفناشنوست یا فلان شخص گوش به حرف ما نمیدهد حرفِ ما را گوش نمیدهد یعنی ترتیب اثر نمیدهد اینجا که خدا میفرماید: ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ﴾ نه یعنی حرفهای شما را میشنوم، خواستههای شما را برآورده میکنم شما هر چه بخواهی من گوش میدهم دیگر ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ ﴿أَرَیٰ﴾ این هم همین طور است خدا ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ﴾ است دیگر مگر چیزی میشود خدا نبیند او ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ﴾ است اما فرمود یک عدّه را نگاه نمیکند خب این کدام نگاه است اینکه فرمود: ﴿وَ لاَ یُکَلِّمُهُمُ﴾ با یک عدّه حرف نمیزند یک عدّه را نگاه نمیکند همین نگاهِ تشریفی و افاضه است دیگر، بنابراین ذات اقدس الهی دو نظر دارد یک نظر عام که همه را میبیند بله خدا همه چیز را میبیند کافر و ملحد و مؤمن همه را میبیند ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ﴾ است اما یک نظر خاص است که خدا اصلاً یک عدّه را نگاه نمیکند ﴿لاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾
بهرهمندی موسای کلیم(علیه السلام) از سمع و رؤیت خاص الهی:
اینجا فرمود من شما را نگاه میکنم نه اینکه از نظر فیزیکی شما را میبینم خب همه را میبیند هم کَفره را میبیند، فسقه را میبیند، مؤمنین را هم میبیند و بالاتر از این دو قِسم، اگر بر اساس قُرب نوافل وجود مبارک موسی و هارون برابر حدیث شریف قرب نوافل محبوب خدا شدند سخن از این است که «کنتُ سمعه الذی یَسمع به و ... و لسانه الذی یَنطق به و یده التی یَبطش بها» در مقام سوم نه در مقام اول و دوم که منطقهٴ ممنوعه است مقام اول، فصل اول که هویّت مطلقه است بالکل منطقهٴ ممنوعه است، مقام ثانی که اکتناه صفات ذات است بالکل منطقهٴ ممنوعه است میشود وجه الله، فیض خدا، افاضهٴ خدا، کار خدا که خلقت عالَم با این است تجلّی خداست در این مقام ذات اقدس الهی سمع و بصرِ موسی و هارون است آنجا که شما میشنوی من شنیدم، آنجا که شما دیدی من دیدم «کنتُ سمعه الذی یَسمع به و بصره الذی یَبصر به» این است که موسای کلیم وقتی که بین دو مرگ قرار گرفت کاملاً آرام بود خب بالأخره کسی جلو دریای روان پشت سر هم یک ارتش جرّار آخر آدم هیچ تکان نخورد فرمود این چه حرفی است میزنید ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ این تا انسان به جایی نرسد که ذات اقدس الهی در فصل سوم بشود «کنتُ لسانه، کنت سمعه، کنت بصره» بین دو مرگ انسان اینقدر آرام میشود خب باورکردنی نیست خب.
پرسش:...
پاسخ: یعنی اگر تو افاضه نکنی خب خوف است دیگر اینها که ذاتاً ندارند که، در همان صدر بحث امروز گفته شد که ذات اقدس الهی فرمود که من تو را نه برای خودت ساختم نه برای دیگران، وجود مبارک موسای کلیم از آن جهت که انسان است وقتی خودش را حساب میکند خب بله جای خوف است دیگر، اما وقتی اضافهٴ به الله بشود ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ دیگر خوفِ اینها برداشته میشود اینجا هنوز خطر را ندیده گفته من میترسم آنجا که دو خطرِ قطعی مرگ را دیده گفت جا برای ترس نیست اینجا قبل از افاضهٴ حق است خب بله اینها انساناند، مخلوقاند، بشرند ذاتاً که این قدرت را ندارند که وقتی خدای سبحان فرمود نترسید من با شما هستم خب آنجا بین دو خطر قرار گرفت گفت این چه حرفی است میزنید گفت ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ خب.
ناتوانی انسان از درک ذات و صفات ذاتی خداوند:
پرسش:...
پاسخ: نه، احدی آنجا راه ندارد آنجا فقط از نظر علم حصولی و استدلال و برهان راه دارد وگرنه عرفان راه ندارد مثل اینکه ما آفتاب را از باب تشبیه معقول به محسوس یقین داریم که این نور برای آفتاب است دیگر ما هم یقین داریم که این عالَم این تجلّیات این فصل سوم برای فصل اول و دوم است آنها را با برهان میفهمیم این برهان یک سلسله مفهوم است «الله موجودٌ» الله مفهوم است موجودٌ مفهوم است اینها به حمل اوّلی اللهاند به حمل اوّلی موجودند به حمل شایع صناعی صوَر ذهنیاند مثل اینکه ما در آفتاب این نور را که میبینیم هیچ تردیدی نداریم که آفتاب است غالب مردم خیال میکنند آفتاب را میبینند در حالی که این نور آفتاب است نه خود آفتاب به دلیل اینکه این کارشناسان میگویند آن وقتی که کسوف شده یعنی قمر بین ما و بین شمس فاصله شده سایهٴ قمر به زمین افتاد و تمام نور به طرف قمر شد آفتاب، ماه را روشن کرد ولی چون ماه بین ما و شمس قرار گرفت سایهٴ مخروطی این ماه به زمین میآید و زمین تاریک میشود در حقیقت ما را ظِل میگیرد نه آفتاب را ظِل گرفته آفتاب ظلگرفتنی نیست در حال کسوف که ما را ظِل میگیرد یعنی ما در سایهٴ قمریم نه اینکه آفتاب را بگیرد این کارشناسان میگویند اگر گوشهای از آفتاب پیدا شد شما بخواهی با چشم غیرِ مسلّح آن را ببینی کور میشوی خب قابل دیدن نیست ولی ما خیال میکنیم آفتاب را میبینیم ما نور را میبینیم ولی میفهمیم که یک جرم شفّافی هست که این نور برای اوست نور را مشاهده میکنیم و آفتاب را با عقل میفهمیم نه با حس، در جریان ذات اقدس الهی تجلیّات الهی، اسمای حسنای الهی را عارف مشاهده میکند و حکیم میفهمد ولی در منطقهٴ اول و دوم چه عارف چه حکیم میگویند این تجلیّات بالأخره به ذاتی متّکی است دیگر آنجا جای برهان است نه جای عرفان جای شهود نیست که آدم برود آنجا یک قدرش را ببیند آن یک قدری ندارد تا ما بگوییم هر کسی به اندازهٴ خود میفهمد او چون بسیطِ محض است تجزیهپذیر نیست که آدم بگوید یک گوشهاش را میبیند دربارهٴ آفتاب تجزیهپذیر است آدم بگوید حالا که خسوف شده ما یک گوشهاش را با چشم مسلّح میبینیم ولی بسیطِ محض گوشه و زاویه و ضلع و امثال ذلک ندارد.
صحت استعمال مفرد و مثنای کلمه «رسول» در ایات محل بحث:
به هر تقدیر ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ خب، آنها دیگر آرام شدند حالا بروید ﴿فَأْتِیَاهُ﴾ دوتایی بروید ﴿فَقُولا﴾ چون دوتایی یک مطلب دارید هم تثنیه درست است برای اینکه دو نفرید، هم مفرد درست است برای اینکه یک هدف دارید لذا گاهی میفرماید: ﴿فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾، در بعضی از موارد مثل آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» دارد که ﴿فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ نه ﴿رَسُولاَ﴾ ما دو نفر نیستیم یک نفریم برای اینکه یک حرف داریم ما اگر دوتا حرف داشته باشیم بله دو نفریم، اگر یک وقت گفتیم ﴿إِنَّا رَسُولاَ﴾ برای اینکه ظاهراً دو نفریم و اگر در آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» مفرد آورد فرمود بگویید ﴿أَنَا رَسُولُ﴾ برای اینکه ما یک نفریم دوتا حرف نداریم که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ نه «دعواکم» تثنیه نیست چون پیغمبر حرفی غیر از ذات حضرت حق و خدای سبحان ندارد چه بگوییم حرفِ خدا چه بگوییم حرفِ پیامبر یکی است
سه نگردد پریشم ار او را پرنیان خوانی و حریر و پَرند
حیف که ذوق و ادبیات و اینها از حوزهها رخت بربست. خب، ﴿فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ مفرد آورده به هر تقدیر، اینکه این همه عرب خضوع کردند در اثر این پیچ و مُهرهٴ ادبی و فصاحت و بلاغت این کتاب است.
دلیل حضرت موسی(علیه السلام) برای اثبات رسالت و آزادی بنی اسرائیل:
﴿فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ اوّلین وظیفه این است که مردم را باید آزاد بکنی ﴿فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ﴾ اینها را آزاد بکن چون بنیاسرائیل تقریباً عَبید و بردهٴ آلفرعون بودند با اینها معاملهٴ بردگی میکردند ﴿وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ چقدر این کتاب شیرین است نگاه کنید فرمود ما دوتا ادّعا کردیم ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ خب چه میخواهید، استقلال مردم آزادی مردم ﴿فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ دو، خب دلیلتان چیست ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ اول نفرمودند ما معجزه داریم اول ادّعا بعد دلیل، ادّعا کردند ما رسولیم حوزهٴ رسالت ما هم آزادی و استقلال مردم است دلیل ما هم معجزه است ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ گرچه خدای سبحان فرمود شما با آیات من بروید هر دو را کنار هم ذکر کرد فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ یا در آیهٴ 42 فرمود: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی﴾ اینها را کنار هم ذکر کرد اما در مقام تفصیل و تبیین و تحریر و شرح وجود مبارک موسای کلیم میداند چه چیزی را اول بگوید چه چیزی را وسط بگوید چه چیزی را آخر بگوید اول ادعا کرده که ما رسولیم، حوزهٴ رسالت و مأموریت هم مشخص کرده او باید دلیل بیاورد دیگر دلیل من هم معجزه است.
شرط بهرهمندی از سلام و عقاب الهی:
بعد فرمود دوتا اصل کلی است یکی ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی﴾ چه شما چه دیگری، دیگری هم ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ چه شما چه دیگری، فرقی نمیکند سخن در خصوص فرعون نیست حوزهٴ رسالت ما وسیع است هر کس اهل ایمان بود سلام الهی بر او، هر کس اهل کفر بود عذاب الهی دامنگیر او میشود این دوتا اصل کلی را بیان کردند این جمال و جلال الهی او «ارحمالرحمین» است «فی موضع العفو و الرحمة» و «اشدُّ المعاقبین» است «فی موضع النکال و النقمه» ، ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ انبیا را تکذیب بکنند، اولیا را تکذیب بکنند، دین را تکذیب بکنند، وحی و نبوّت را تکذیب بکنند و رخ برتابند از حق ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ دو توسعه در این مسئلهٴ عذاب هست یکی اینکه اختصاصی به آلفرعون ندارد هر کسی که ﴿کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ عذاب دامنگیرش میشود یکی اینکه عذاب اختصاصی به قیامت ندارد برای اینکه دربارهٴ همین فرعونی که طغیانش ادامه داشت در سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» دارد که وقتی وجود مبارک موسای کلیم آمد و گفت: ﴿هَل لَّکَ إِلَی أَن تَزَکَّی ٭ وَأَهْدِیَکَ إِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی ٭ فَأَرَاهُ الآیَةَ الْکُبْرَی﴾ او گفت آیه بیاور این هم آیه نشان داد معجزه نشان داد ﴿فَکَذَّبَ وَعَصَی ٭ ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعَی﴾ این شده ﴿کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ این ﴿کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ را در سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» با افزودن دو جمله روی دو جمله قبلی مجموعاً چهار جمله شد این را شرح کرد آنجا فرمود: ﴿أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ این ﴿کَذَّبَ﴾ را با ﴿عَصَی﴾ ضمیمه کرد یک، آن تولّی را به صورت ﴿أَدْبَرَ یَسْعَی﴾ یعنی پشت کرد و رخ برتافت و اِعراض کرد و فاصله گرفت تبیین کرد دو، آنگاه ﴿فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَی﴾ پس اینکه ﴿أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ اختصاصی به عذاب آخرت ندارد هم عذاب دنیا را شامل میشود هم عذاب آخرت را چه اینکه ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی﴾ اختصاصی به درود و رحمت آخرت ندارد شامل درود و رحمت دنیا هم خواهد شد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
رابطه حدیث منزلت با وحی تشریعی
لزوم تفکیک امامت ائمه(علیهم السلام) از وحی تشریعی
تبدیل کلام نرم به مبارزه و جهاد در اثر طغیان ظالم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ﴿41﴾ اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿42﴾ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ﴿43﴾ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی ﴿44﴾ قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی ﴿45﴾ قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی ﴿46﴾ فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی ﴿47﴾ إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی ﴿48﴾ قَالَ فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی ﴿49﴾ قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی ﴿50﴾
حضرت موسی(علیه السلام) مخاطب اصلی خداوند:
در جریان کوه طور وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) تنها بود در آن منطقه هارون حضور نداشت، اگر خدای سبحان به موسای کلیم طبق آیهٴ 24 میفرماید: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ برای اینکه مأمورِ مستقل وجود مبارک موسای کلیم بود چه اینکه تنها مخاطب در کوه طور هم همین موسای کلیم بود و خداوند دربارهٴ او سرمایهگذاریهای زیادی کرده که فرمود: ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی﴾ در پایان هم فرمود: ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ تو را نه برای خودت ساختم نه برای دیگری این ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ حصر است یعنی تو را فقط برای پرورش توحید ساختم نه برای خودت ساختم که به کار خودت بپردازی نه برای دیگران ساختم که به جامعه بپردازی اگر جامعه را هدایت میکنی و بنیاسرائیل را از آلفرعون نجات میدهی لله است و اگر به کارهای شخصی خودت هم میپردازی لله است.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، این برای کارِ الهی است دیگر یعنی در راه دین باید کار کنید مثل ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ در بحثهای قبل هم آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) خوانده شد در نهجالبلاغه که فرمود خدای سبحان اٍِستنصار کرده که فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾ و استقراض کرده فرمود: ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ اما «فَلَمْ یَسْتَنْصِرْکُمْ مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ» خدا جنود سماوات و أرض برای اوست یک، مخزن سماوات و ارض در اختیار اوست دو، پس استنصارش بر اساس ذلّت نیست سه، استقراضش هم بر اساس قلّت نیست چهار، برای حفظ توحید است آن هم کمالش به خود انسان برمیگردد ولی انسان موحّد نه به فکر خودش است نه به فکر دیگری فقط به فکر خداست، اگر به خودش میپردازد برای آن است که بتواند بهتر دستور خدا را اطاعت کند، اگر به جامعه خدمت میکند برای اینکه افکار توحیدی را در جامعه منتشر بکند لذا فرمود: ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾
حضرت موسی(علیه السلام) مخاطب اصلی خداوند:
اما اینکه فرمود: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ﴾ در اینجا هم محتمَل است که وجود مبارک هارون حضور داشته باشد هم محتمل است که خطاب اصلی متوجّه موسی(علیه السلام) باشد بعد به حضرت موسی بفرماید تو و برادرت یعنی به برادرت هم بگو که تو را همراهی کند، اما در بخش سوم که به صورت تَثنیه ذکر کرد فرمود: ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ﴾ اینجا ظاهراً خود هارون حضور دارد برای اینکه خطاب به دو نفر است و عمده آن جوابی است که این دو نفر به خدا عرض میکنند ﴿قَالاَ رَبَّنَا﴾ معلوم میشود هر دو حضور دارند، هر دو با خدا سخن میگویند، هر دو حرفِ خدا را میشنوند. از اینجا روشن میشود که وجود مبارک هارون هم دارای نبوّت بود و رسالت بود رسول خدا بود، نبیّ خدا بود، احکام شریعت به او هم وحی میشد منتها بالاصاله وجود مبارک موسای کلیم چون از انبیای اولواالعزم است دارای کتاب است و وجود مبارک هارون(سلام الله علیهما) حافظ شریعت موساست.
رابطه حدیث منزلت با وحی تشریعی:
آن بیانی که مرحوم شیخ مفید در ذیل همین آیه مطرح کرده است که طبق حدیث منزلت وجود مبارک حضرت امیر مثل هارون(سلام الله علیه) است الاّ اینکه در نبوّت سهمی ندارد آن قبلاً توضیح داده شد که آنچه به نبوّت و شریعت و دین برمیگردد منحصراً برای پیغمبر است چه در حدیث منزله و چه در خطبهٴ قاصعه استثنا شده که «أنت منّی بمنزلة هارون مِن موسیٰ إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» چه اینکه در خطبهٴ «قاصعه» هم فرمود: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ» پس آنچه به شریعت برمیگردد منحصراً برای پیغمبر است اما آنچه به ولایت برمیگردد مثل کرامت، مثل اخبار غیبی، مثل مَلاحم، مثل امور مربوط به مخازن الهی، بهشت و جهنم و امثال ذلک اینها میتواند برای امام معصوم هم باشد چه اینکه هست.
احکام نماز کجا نماز واجب است، کجا روزه واجب است، کجا حج دارد، مناسک حج چیست، چه چیزی در طواف معتبر است، چه چیزی در سَعی معتبر است هزار یعنی هزارها حکم مربوط به شریعت است دیگر این چهل جلد جواهر یعنی شریعت دیگر اینها همهاش برای پیغمبر است منتها از پیغمبر به اینها میرسد.
پرسش:...
پاسخ: خب ائمه از حضرت گرفتند دیگر اینها که از خودشان ندارند که و این وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود یا علی! نزدیک من بیا و مطلبی را به وجود مبارک حضرت امیر گفت که چندین روایت به این مضمون هست که وجود مبارک حضرت امیر فرمود یک در از درِ علم به روی من باز کرد که «یُفتح له ألف باب» هزار در از این یک در گشوده میشود این یک، «کلّ باب تفتح ألف باب» این دو، آن روز کلمهٴ میلیون رواج نداشت چه رسد به میلیارد این ألف ألف قبلاً اگر کسی از یک میلیون میخواست سخن بگوید میگفت ألف ألف چون مقدور کسی نبود جزء اسطوره و افسانه بود میگفتند فلان کس را رها کنید این ألف ألف میگوید یعنی مبالغهگو است ولی برای اهل بیت(علیهم السلام) نسبت به معارف این ألف ألف واقعیّت داشت این ألف ألف یعنی یک میلیون، یک میلیون مطلب علمی را با یک لحظه وجود مبارک پیغمبر به حضرت امیر منتقل کرد حالا در آن اسرار شریعت بود، علوم بود، معارف بود، مَلاحم بود و دستورات دیگر بود این همین است، اما آنچه به شریعت برمیگردد که برای نبوّت است الاّ ولابد برای حضرت است خب.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، هر وقت خواستند بفرمایند «متی یموتون»
لزوم تفکیک امامت ائمه(علیهم السلام) از وحی تشریعی:
عرش چیست، مخزن الهی چیست، ملائکه چگونهاند، خلقت آسمان چگونه بود، خلقت ارواح چگونه بود، بهشت خلقتش چگونه است، جهنم خلقتش چگونه است، اینها هیچ کدام مربوط به شریعت نیست شریعت این است که چه چیزی واجب است چه چیزی حرام است شما در چهل جلد جواهر اینها را نمیبینید که مخزن الهی چیست، ملکوت الهی چیست، ملکوت اعلیٰ چیست، ملکوت أسفل چیست، ملکوت أیسر چیست، ملکوت أیمن چیست، هیچ یعنی هیچ از این حرفها در چهل جلد جواهر نیست اینها در مَلاحم اهل بیت است، علوم اهل بیت است، معارف اهل بیت است، غیوب اهل بیت است اینها به ولایت برمیگردد خب.
غرض این است که این سه تعبیر یکسان نیست یکجا بفرماید: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ این در همان طور سینا بود که سخن از هارون نبود بعداً در آیهٴ 42 که میفرماید: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ﴾ اینجا محتمل است که هارون حضور داشته بود، ولی در آیهٴ 43 که فرمود: ﴿اذْهَبَا﴾ این احتمال قویتر است که هارون حضور داشت برای اینکه گفتند در جواب ﴿قَالاَ﴾ هر دو به خدا عرض کردند.
تبدیل کلام نرم به مبارزه و جهاد در اثر طغیان ظالم:
مطلب دیگر اینکه این قول لَیّن برای همیشه قول لیّن نیست اصلش چه اینکه به وجود مبارک پیغمبر فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ این یک، بعد فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ این دو، با أحسن الأقوال سخن گفتن، با أحسن روش سخن گفتن، با قول لیّن سخن گفتن این برای اوایل امر است برای اینکه انسانی که بخواهند آشنا بشوند، اما اگر کسی با قول لیّن و با جدال احسن و امثال ذلک به راه نیفتاد بر عتوّ و فساد و طغیان او افزوده شد کم کم این لیّن قدری شدید میشود در عین حال که سَدید است تا میرسد به جایی که ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ این ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ با ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ منافات ندارد آن در طلیعهٴ امر است یک، برای افراد معتدل است دو، این در پایان امر است یک، برای افراد خشن و منافق و کفّار است دو، وجود مبارک موسای کلیم هم تا آخر که قول لیّن نداشت اوایل قول لیّن بود وقتی که او سرکشی کرد دیگر درگیری شروع شد از دو طرف.
تفاوت معنای طغیان فرعون در کلام خداوند و حضرت موسی(علیه السلام):
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک موسای کلیم و همچنین هارون(سلام الله علیهما) عرض کردند که ما میترسیم این طغیان کند اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ اینها همین را عمل کردند برابر آیات سورهٴ «نازعات» آیهٴ شانزده به بعد سورهٴ «نازعات» این است که ﴿إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوی ٭ اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ٭ فَقُلْ هَل لَّکَ إِلَی أَن تَزَکَّی ٭ وَأَهْدِیَکَ إِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی﴾ همین حرفها را رفته با همین وضع گفته این ﴿لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ را در سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» آیهٴ شانزده و هفده و هیجده به صورت شفاف آنجا بیان کرد این کارها را کردند، اما این دو بزرگوار به ذات اقدس الهی عرض کردند که این سرکشی و تمرّد و تَفرعونی که او دارد ﴿نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ در بحث دیروز اشاره شد که این طغیان را خود خدای سبحان در آن آیهٴ قبلی فرمود و در آیهٴ 43 هم فرمود در آیهٴ قبلی یعنی 24 فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ در آیهٴ 43 هم فرمود: ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ منتها در آنجا خطاب به حضرت موساست اینجا خطاب به حضرت موسی و هارون، اما اینکه حضرت موسی و هارون(سلام الله علیهما) گفتند که ما میترسیم ﴿أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ در بحث دیروز اشاره شد که یا طغیان او اضافه بشود به شکنجهٴ مردم نه اینکه شکنجه است و طغیان نیست دیروز هم همین حرف گفته شد،
نگرانی حضرت موسی و هارون (علیهما السلام) از طغیان فرعون در برابر توحید:
اما حالا آنچه امروز گفته میشود آن این است که سخن از مردم مطرح نبود اینجا، اگر خطری هست یا خطر باید شامل حال موسی و هارون بشود که اینها را آسیب برساند یا خطر مربوط به مسائل توحیدی باشد که خدای ناکرده در کفر و عتوّ شرک او افزوده بشود و هر دو هم شد منتها اثر نکرد. عرض کردند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ متعلّق این ﴿یَطْغَی﴾ محذوف است یا به قرینهٴ ﴿عَلَیْنَا﴾ متعلّق ﴿یَطْغَی﴾ هم همین است یعنی «إنّنا نخاف أن یفرط أو أن یطغی علینا» بر ما بشورد یا نه بالتوزیع است منتها او را تأدّباً ترک کردند «أن یفرط علینا أو أن یطغی فی الربوبیه» هر دو خطر را قرآن بیان کرده ﴿أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا﴾ عجله کند و نسبت به ما طغیان کند آن را در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» به این صورت بیان کرد ﴿قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ ٭ قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ آنگاه گفت ﴿قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی﴾ فرعون ملعون به موسای کلیم(سلام الله علیه) گفت ﴿لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ﴾ تو را زندان میکنم این همان «أن یطغی علینا» است که این «علینا» که در وسط واقع شد قرینه است برای اینکه متعلّق و مفعول واسطه ﴿یَطْغَی﴾ آن ﴿عَلَیْنَا﴾ است «إنّنا نخاف أن یفرط أو یطغی علینا» منتها برای حفظ فواصل آیات این ﴿یَطْغَی﴾ را ذکر کرده ﴿عَلَیْنَا﴾ را ذکر نکرده یا نه، ﴿یَطْغَی﴾ در توحید و دربارهٴ وحدانیّت خدا او را تأدّباً ذکر نکرده چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 38 به این صورت آمده ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی﴾ حالا قصری برای من بساز حالا منظورش رصدخانه بود یا چه عاملی قصری، برجی بساز ببینم در آسمان کسی هست یا نیست در زمین که غیر از من خدایی نیست تو بالا برج بساز بالای برج بروم ببینم خبری هست یا نه، این طغیان در ربوبیّت است طغیان دربارهٴ مردم هنوز مطرح نیست به چه دلیل موسای کلیم عرض کند که من اگر او را به توحید دعوت کنم این شکنجهاش نسبت به مردم بیشتر میشود این وجهی ندارد گرچه خیلی از مفسّرین آن قید سوم هم باز مطرح کردند یعنی غیر از وجود مبارک موسی و هارون و غیر از جریان توحید شکنجهٴ بر مردم را هم اضافه کردند محتمَل است که در بحث دیروز اشاره شد اما تناسب حکم و موضوع اقتضا میکند که موسای کلیم عرض کند که من او را به توحید دعوت بکنم یا نسبت به ما پرخاش کند به ما آسیب برساند یا لجاجتش دربارهٴ کفر و شرک بیشتر بشود وگرنه صِرف اینکه ما او را به توحید دعوت بکنیم او شکنجهاش را نسبت به مردم اضافه بکند این وجهی ندارد که خب.
پرسش:...
پاسخ: عجله کند یعنی نگذارد حرفِ ما تمام بشود «فَرَط» یعنی تقدّم و تعجّل این شتابزده بیاید بدون اینکه برهان ما را ببیند، دلیل ما را ببیند شتابزده بیاید پرخاش کند.
بنابراین ﴿قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ «علینا»، «أو أن یطغی فی الشرک» که دوتا محتمل است احتمال سوم هم خلاف تفسیر نیست منتها آن ظهور تام را ندارد.
اقسام سهگانه معیّت الهی:
ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لاَ تَخَافَا﴾ ممکن است او حرف بزند ولی هیچ آسیبی به شما نمیرساند چرا، برای اینکه ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا﴾؛ من با شما هست، در جای دیگر فرمود: ﴿مَعَکُمَ﴾ من با همه شما هستم ذات اقدس الهی سه معیّت دارد نظیر رحمت که در نوبتهای قبل اقسام سهگانهٴ معیّت اشاره شد یک معیّت قیّومیه دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده است که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ خدا با همه در همه حالات هست این معیّت قیّومیّه است این یک ویژگی ندارد فقط معیّت قیّومیه است یک معیّت تشریفیه با عنایت و لطف و مساعدت و کمک الهی همراه است که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ ، که این خدا با مؤمنین است، خدا با متّقین است این معیّت خاصّه است که با کمک همراه است، یک معیّت انتقامی است که خدا در کمین است ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ در کمینِ مجرمین است با اینهاست که آنها را همانجا بگیرد ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ﴾ آنهایی که مَحفلی میاندیشند، بیتوته دارند، تَبییت میکنند، شبانه مجلس میگذرانند، تصمیم خلاف میگیرند اگر پنج نفرند ششمی این پنج نفر خداست ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ﴾ فرمود این کفّاری که بیتوته میکنند محفلی دارند شبانه تصمیم میگیرند خدا آنجا حاضر است خب این معیّت قیّومیه که نیست چون خدا همه جا هست معیّت تشریفیه و افاضه و اضافهٴ الهی که نیست چون آن برای مؤمنین است این معیّت قهریه است که فقط کنار آنهاست که آنها را همانجا بگیرد این معیّتی که فرمود با موسی و هارون است قِسم دوم است یعنی معیّتی است با فیض که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ ، آنجایی که فرمود: ﴿مَعَکُمَ﴾ با هر سه نفرم جمع بین معیّتین است نسبت به موسی و هارون معیّت افاضه و لطف و رحمت است، نسبت به فرعون معیّت قَهر و عداوت است.
تبیین سمع و رؤیت عام و خاص الهی:
خب، ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ خدای سبحان همه چیز را میشنود هم غیبت و فحش و سبّ و لعن را میشنود این «بکلّ شیء سمیع» است اما اینکه میگوییم خدا بعضی از چیزها را میشنود بعضی از چیزها را نمیشنود این شنیدنهای ترتیب اثر دادن است ما یک شنیدنِ فیزیکی داریم اگر کسی حرف بزند حرفش را میشنویم، یک شنیدنِ ترتیب اثر داریم میگوییم فلان کس حرف ما را نمیشنود یعنی ترتیب اثر نمیدهد فلان کس گوش به حرف ما میدهد حرف ما را میشنود یعنی ترتیب اثر میدهد اینکه در بعضی از آیات آمده خدا ﴿سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ است یعنی دعا را گوش میدهد یعنی ترتیب اثر میدهد یعنی اجابت میکند، اگر کسی خدا را خواند خدا گوش به حرفش میدهد این ﴿سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ غیر از اینکه او «بکلّ شیء سمیع» است او غیبت هم میشنود این طور نیست که نشنود، پس بنابراین ما یک سمع داریم کارِ فیزیکی است یعنی آهنگ را میشنود بله همه چیز را خدا میشنود سمیع است بکلّ شیء، یکی سمع اعتباری داریم که ما میگوییم فلان بچه حرفناشنوست یا فلان شخص گوش به حرف ما نمیدهد حرفِ ما را گوش نمیدهد یعنی ترتیب اثر نمیدهد اینجا که خدا میفرماید: ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ﴾ نه یعنی حرفهای شما را میشنوم، خواستههای شما را برآورده میکنم شما هر چه بخواهی من گوش میدهم دیگر ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ ﴿أَرَیٰ﴾ این هم همین طور است خدا ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ﴾ است دیگر مگر چیزی میشود خدا نبیند او ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ﴾ است اما فرمود یک عدّه را نگاه نمیکند خب این کدام نگاه است اینکه فرمود: ﴿وَ لاَ یُکَلِّمُهُمُ﴾ با یک عدّه حرف نمیزند یک عدّه را نگاه نمیکند همین نگاهِ تشریفی و افاضه است دیگر، بنابراین ذات اقدس الهی دو نظر دارد یک نظر عام که همه را میبیند بله خدا همه چیز را میبیند کافر و ملحد و مؤمن همه را میبیند ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ﴾ است اما یک نظر خاص است که خدا اصلاً یک عدّه را نگاه نمیکند ﴿لاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾
بهرهمندی موسای کلیم(علیه السلام) از سمع و رؤیت خاص الهی:
اینجا فرمود من شما را نگاه میکنم نه اینکه از نظر فیزیکی شما را میبینم خب همه را میبیند هم کَفره را میبیند، فسقه را میبیند، مؤمنین را هم میبیند و بالاتر از این دو قِسم، اگر بر اساس قُرب نوافل وجود مبارک موسی و هارون برابر حدیث شریف قرب نوافل محبوب خدا شدند سخن از این است که «کنتُ سمعه الذی یَسمع به و ... و لسانه الذی یَنطق به و یده التی یَبطش بها» در مقام سوم نه در مقام اول و دوم که منطقهٴ ممنوعه است مقام اول، فصل اول که هویّت مطلقه است بالکل منطقهٴ ممنوعه است، مقام ثانی که اکتناه صفات ذات است بالکل منطقهٴ ممنوعه است میشود وجه الله، فیض خدا، افاضهٴ خدا، کار خدا که خلقت عالَم با این است تجلّی خداست در این مقام ذات اقدس الهی سمع و بصرِ موسی و هارون است آنجا که شما میشنوی من شنیدم، آنجا که شما دیدی من دیدم «کنتُ سمعه الذی یَسمع به و بصره الذی یَبصر به» این است که موسای کلیم وقتی که بین دو مرگ قرار گرفت کاملاً آرام بود خب بالأخره کسی جلو دریای روان پشت سر هم یک ارتش جرّار آخر آدم هیچ تکان نخورد فرمود این چه حرفی است میزنید ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ این تا انسان به جایی نرسد که ذات اقدس الهی در فصل سوم بشود «کنتُ لسانه، کنت سمعه، کنت بصره» بین دو مرگ انسان اینقدر آرام میشود خب باورکردنی نیست خب.
پرسش:...
پاسخ: یعنی اگر تو افاضه نکنی خب خوف است دیگر اینها که ذاتاً ندارند که، در همان صدر بحث امروز گفته شد که ذات اقدس الهی فرمود که من تو را نه برای خودت ساختم نه برای دیگران، وجود مبارک موسای کلیم از آن جهت که انسان است وقتی خودش را حساب میکند خب بله جای خوف است دیگر، اما وقتی اضافهٴ به الله بشود ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ دیگر خوفِ اینها برداشته میشود اینجا هنوز خطر را ندیده گفته من میترسم آنجا که دو خطرِ قطعی مرگ را دیده گفت جا برای ترس نیست اینجا قبل از افاضهٴ حق است خب بله اینها انساناند، مخلوقاند، بشرند ذاتاً که این قدرت را ندارند که وقتی خدای سبحان فرمود نترسید من با شما هستم خب آنجا بین دو خطر قرار گرفت گفت این چه حرفی است میزنید گفت ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ خب.
ناتوانی انسان از درک ذات و صفات ذاتی خداوند:
پرسش:...
پاسخ: نه، احدی آنجا راه ندارد آنجا فقط از نظر علم حصولی و استدلال و برهان راه دارد وگرنه عرفان راه ندارد مثل اینکه ما آفتاب را از باب تشبیه معقول به محسوس یقین داریم که این نور برای آفتاب است دیگر ما هم یقین داریم که این عالَم این تجلّیات این فصل سوم برای فصل اول و دوم است آنها را با برهان میفهمیم این برهان یک سلسله مفهوم است «الله موجودٌ» الله مفهوم است موجودٌ مفهوم است اینها به حمل اوّلی اللهاند به حمل اوّلی موجودند به حمل شایع صناعی صوَر ذهنیاند مثل اینکه ما در آفتاب این نور را که میبینیم هیچ تردیدی نداریم که آفتاب است غالب مردم خیال میکنند آفتاب را میبینند در حالی که این نور آفتاب است نه خود آفتاب به دلیل اینکه این کارشناسان میگویند آن وقتی که کسوف شده یعنی قمر بین ما و بین شمس فاصله شده سایهٴ قمر به زمین افتاد و تمام نور به طرف قمر شد آفتاب، ماه را روشن کرد ولی چون ماه بین ما و شمس قرار گرفت سایهٴ مخروطی این ماه به زمین میآید و زمین تاریک میشود در حقیقت ما را ظِل میگیرد نه آفتاب را ظِل گرفته آفتاب ظلگرفتنی نیست در حال کسوف که ما را ظِل میگیرد یعنی ما در سایهٴ قمریم نه اینکه آفتاب را بگیرد این کارشناسان میگویند اگر گوشهای از آفتاب پیدا شد شما بخواهی با چشم غیرِ مسلّح آن را ببینی کور میشوی خب قابل دیدن نیست ولی ما خیال میکنیم آفتاب را میبینیم ما نور را میبینیم ولی میفهمیم که یک جرم شفّافی هست که این نور برای اوست نور را مشاهده میکنیم و آفتاب را با عقل میفهمیم نه با حس، در جریان ذات اقدس الهی تجلیّات الهی، اسمای حسنای الهی را عارف مشاهده میکند و حکیم میفهمد ولی در منطقهٴ اول و دوم چه عارف چه حکیم میگویند این تجلیّات بالأخره به ذاتی متّکی است دیگر آنجا جای برهان است نه جای عرفان جای شهود نیست که آدم برود آنجا یک قدرش را ببیند آن یک قدری ندارد تا ما بگوییم هر کسی به اندازهٴ خود میفهمد او چون بسیطِ محض است تجزیهپذیر نیست که آدم بگوید یک گوشهاش را میبیند دربارهٴ آفتاب تجزیهپذیر است آدم بگوید حالا که خسوف شده ما یک گوشهاش را با چشم مسلّح میبینیم ولی بسیطِ محض گوشه و زاویه و ضلع و امثال ذلک ندارد.
صحت استعمال مفرد و مثنای کلمه «رسول» در ایات محل بحث:
به هر تقدیر ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ خب، آنها دیگر آرام شدند حالا بروید ﴿فَأْتِیَاهُ﴾ دوتایی بروید ﴿فَقُولا﴾ چون دوتایی یک مطلب دارید هم تثنیه درست است برای اینکه دو نفرید، هم مفرد درست است برای اینکه یک هدف دارید لذا گاهی میفرماید: ﴿فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾، در بعضی از موارد مثل آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» دارد که ﴿فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ نه ﴿رَسُولاَ﴾ ما دو نفر نیستیم یک نفریم برای اینکه یک حرف داریم ما اگر دوتا حرف داشته باشیم بله دو نفریم، اگر یک وقت گفتیم ﴿إِنَّا رَسُولاَ﴾ برای اینکه ظاهراً دو نفریم و اگر در آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» مفرد آورد فرمود بگویید ﴿أَنَا رَسُولُ﴾ برای اینکه ما یک نفریم دوتا حرف نداریم که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ نه «دعواکم» تثنیه نیست چون پیغمبر حرفی غیر از ذات حضرت حق و خدای سبحان ندارد چه بگوییم حرفِ خدا چه بگوییم حرفِ پیامبر یکی است
سه نگردد پریشم ار او را پرنیان خوانی و حریر و پَرند
حیف که ذوق و ادبیات و اینها از حوزهها رخت بربست. خب، ﴿فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ مفرد آورده به هر تقدیر، اینکه این همه عرب خضوع کردند در اثر این پیچ و مُهرهٴ ادبی و فصاحت و بلاغت این کتاب است.
دلیل حضرت موسی(علیه السلام) برای اثبات رسالت و آزادی بنی اسرائیل:
﴿فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ اوّلین وظیفه این است که مردم را باید آزاد بکنی ﴿فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ﴾ اینها را آزاد بکن چون بنیاسرائیل تقریباً عَبید و بردهٴ آلفرعون بودند با اینها معاملهٴ بردگی میکردند ﴿وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ چقدر این کتاب شیرین است نگاه کنید فرمود ما دوتا ادّعا کردیم ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ خب چه میخواهید، استقلال مردم آزادی مردم ﴿فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ دو، خب دلیلتان چیست ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ اول نفرمودند ما معجزه داریم اول ادّعا بعد دلیل، ادّعا کردند ما رسولیم حوزهٴ رسالت ما هم آزادی و استقلال مردم است دلیل ما هم معجزه است ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ گرچه خدای سبحان فرمود شما با آیات من بروید هر دو را کنار هم ذکر کرد فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ یا در آیهٴ 42 فرمود: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی﴾ اینها را کنار هم ذکر کرد اما در مقام تفصیل و تبیین و تحریر و شرح وجود مبارک موسای کلیم میداند چه چیزی را اول بگوید چه چیزی را وسط بگوید چه چیزی را آخر بگوید اول ادعا کرده که ما رسولیم، حوزهٴ رسالت و مأموریت هم مشخص کرده او باید دلیل بیاورد دیگر دلیل من هم معجزه است.
شرط بهرهمندی از سلام و عقاب الهی:
بعد فرمود دوتا اصل کلی است یکی ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی﴾ چه شما چه دیگری، دیگری هم ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ چه شما چه دیگری، فرقی نمیکند سخن در خصوص فرعون نیست حوزهٴ رسالت ما وسیع است هر کس اهل ایمان بود سلام الهی بر او، هر کس اهل کفر بود عذاب الهی دامنگیر او میشود این دوتا اصل کلی را بیان کردند این جمال و جلال الهی او «ارحمالرحمین» است «فی موضع العفو و الرحمة» و «اشدُّ المعاقبین» است «فی موضع النکال و النقمه» ، ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ انبیا را تکذیب بکنند، اولیا را تکذیب بکنند، دین را تکذیب بکنند، وحی و نبوّت را تکذیب بکنند و رخ برتابند از حق ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ دو توسعه در این مسئلهٴ عذاب هست یکی اینکه اختصاصی به آلفرعون ندارد هر کسی که ﴿کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ عذاب دامنگیرش میشود یکی اینکه عذاب اختصاصی به قیامت ندارد برای اینکه دربارهٴ همین فرعونی که طغیانش ادامه داشت در سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» دارد که وقتی وجود مبارک موسای کلیم آمد و گفت: ﴿هَل لَّکَ إِلَی أَن تَزَکَّی ٭ وَأَهْدِیَکَ إِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی ٭ فَأَرَاهُ الآیَةَ الْکُبْرَی﴾ او گفت آیه بیاور این هم آیه نشان داد معجزه نشان داد ﴿فَکَذَّبَ وَعَصَی ٭ ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعَی﴾ این شده ﴿کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ این ﴿کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ را در سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» با افزودن دو جمله روی دو جمله قبلی مجموعاً چهار جمله شد این را شرح کرد آنجا فرمود: ﴿أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ این ﴿کَذَّبَ﴾ را با ﴿عَصَی﴾ ضمیمه کرد یک، آن تولّی را به صورت ﴿أَدْبَرَ یَسْعَی﴾ یعنی پشت کرد و رخ برتافت و اِعراض کرد و فاصله گرفت تبیین کرد دو، آنگاه ﴿فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَی﴾ پس اینکه ﴿أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ اختصاصی به عذاب آخرت ندارد هم عذاب دنیا را شامل میشود هم عذاب آخرت را چه اینکه ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی﴾ اختصاصی به درود و رحمت آخرت ندارد شامل درود و رحمت دنیا هم خواهد شد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است