- 414
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 63 تا 66 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 63 تا 66 سوره مریم"
انسان در برابر خدای سبحان حقّی ندارد و عبادتهایش در برابر نعمتهای او ناچیز است
اگر عبادتهای خود را در برابر نعمتهای الهی ارزیابی کنیم بدهکاریم چه رسد به تکالیف الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّاً ﴿63﴾ وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً ﴿64﴾ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً ﴿65﴾ وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً ﴿66﴾
بعد از اینکه نام برخی از انبیای الهی(علیهم السلام) برده شد و در کنار نام هر یک از آنها بعضی از فضایل آنها ذکر شد و در پایان جمعبندی شد و نعمتهایی که خدای سبحان به این انبیا و انبیای دیگر عطا فرمود ذکر شد و اوصاف خاصّی برای همراهان این انبیا ذکر شد و در مقابل این انبیا افرادی هم نام برده شد و رذایل آنها را ذکر فرمود آنگاه به جریانی که ارتباطش با بحثهای قبل نیاز به شأن نزول دارد ذکر فرمود قبل از اینکه به این آیه محلّ بحث امروز برسیم نکاتی که مربوط به بحثهای قبلی مانده بود بازگو بشود یکی اینکه جناب فخررازی و دیگران هم اعتراف کردند که دخترزادهها فرزند انساناند اولاد دختر فرزند انسان حساب میشود این تنها اختصاصی به شیعه ندارد که حسنین(سلام الله علیهما) را فرزند پیغمبر بدانند فخررازی و عدهٴ زیادی از اهل سنّت به همین نکته اشاره کردند که قرآن کریم وجود مبارک عیسی را ذریّه ابراهیم میشمارد در حالی که از راه مادر فرزند ابراهیم است نه از راه پدر, پس اگر اهل بیت را ما فرزندان پیغمبر میدانیم برای آن است که فرزندان دختر, فرزندان خود آن شخصاند حقیقتاً این اختصاصی به ما شیعهها ندارد آنها هم پذیرفتند این مطلب را.
مطلب دیگر این است که در برخی از روایات آمده است که در ذیل ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ دستور به دو امر داده شد یکی سجده کردن در هنگام تلاوت آیات و دیگری گریه کردن ولی از آیه برنمیآید که به دو شیء امر کرده باشد نفرمود «خرّوا سُجداً و بکوا» فرمود: ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ یعنی در حال سجده و گریه خَریر کردند, سقوط کردند, افتادند پایین انسان دفعتاً به سجده میرود میافتد میگویند «خَرَّ راکعاً», «خرَّ ساجداً» و مانند آن, لکن در این گونه از سُنن جریان تعدّد مطلوب مطرح است پس اگر انفکاکی در بعضی از روایات مشهود شد حق است هم سجده کردن به تنهایی فضیلت دارد, هم اشک ریختن به تنهایی فضیلت دارد و هم جمع اینها در سجده فضیلت دارد که ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ نه «سَجدوا و بَکوا» که بشود دو مطلب جدای از هم خب, در قبال این دو فضیلتی که ذکر شده است یکی سجده و یکی اشکریزی دو رذیلت برای تبهکاران ذکر شده است یکی ازائهٴ صلات یکی اتّباع شهوات.
مطلب دیگر این است که در آیهٴ شصت فرمود: ﴿وَلاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً﴾ ظلم, تعدّی به حقّ دیگری است اگر کسی در برابر خدا حق داشته باشد و خدا چیزی را که لازم بود به او عطا بکند عطا نکند این میشود ظلم, اما اگر تمام نعمتهای الهی تفضّل است و بهشت بر اساس تفضّل است نه بر اساس استحقاق آنگاه ظلم یعنی چه؟ پاسخش این است که درست است انسان در برابر خدای سبحان حقّی ندارد و تمام عبادتهایش در برابر نعمتهای او ناچیز است چه رسد به اینکه در برابر اوامر او بخواهد امتثال کند ما دِیْنی داریم که نعمتهای الهی را باید سپاسگزاری کنیم این دِیْن ما هم مستوعب است و هرگز در برابر این دِیْن ما تبرئه نمیشویم گذشته از اینکه در برابر نعمتهای الهی ما مدیونیم تکالیفی هم ذات اقدس الهی متوجّه ما کرد ما اگر عبادتهای خود را در برابر نعمتهای الهی ارزیابی کنیم بدهکاریم چه رسد به تکالیف الهی پس بنابراین ما استحقاقی نداریم که کاری کرده باشیم چیزی از خدا طلب داشته باشیم لکن تعبیر ظلم به مناسبت وعدهای که ذات اقدس الهی عطا کرده است و در پایان آیهٴ دیگر هم فرمود: ﴿إِنَّهُ﴾ یعنی «إنّ الله» ﴿کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً﴾ چون خودش وعده داد, چون خودش فرمود من به تبهکار پاداش میدهم حقّی را خودش برای انسان جعل کرده است نه اینکه انسان حقّی علی الله دارد از این جهت تعبیر به ظلم شده است.
مطلب دیگر اینکه کسانی که از نعمت خاصّ الهی برخوردارند در این آیه و در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مبسوطاً نام آنها برده شد در سورهٴ مبارکهٴ «فاتحه» اجمالاً نام آنها برده شد در موارد خاصّی هم که نعمتهای ویژه انبیا آمده ذکر شده که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) چهار موطن و مورد را ذکر کرده است نعمتهایی که خدای سبحان به انبیا عطا کرده و شاید منحصر به آن موارد چهارگانه نباشد ولی نعمتی را که ذات اقدس الهی به انبیا داد و ما هم همان نعمت را از خدا مسئلت میکنیم در برابر نعمت مسئولیتی هم هست وجود مبارک موسای کلیم به خدا عرض کرد ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ به پاس نعمتهایی که به من دادی من پشتیبان ظالم نیستم از او حمایت نمیکنم ما هم که در نماز عرض میکنیم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ را به ما بدهید به تعبیر سیدناالاستاد همین را میخواهیم از خدا, خدایا! نعمتی که به ما دادی حالا یا نعمت مال است یا نعمت علم است یا قدرت بیان است یا هر چه هست ما از این نعمت به نفع ظالمین استفاده نکنیم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ ما هم همیشه از خدا همین را میخواهیم لااقل شبانهروز دهبار همین را از خدا میخواهیم که این نعمت را بیجا صرف نکنیم خب پس اگر ذات اقدس الهی در موارد مشخّصی نام انبیا را برد و در موارد دیگر هم به نحو اجمال ذکر کرد مشخص فرمود انبیا در برابر نعمت چه مسئولیتی احساس میکردند وجود مبارک موسای کلیم بالصراحه عرض کرد خدایا مسئولیت من در برابر نعمتی که تو دادی این است که از ظالم حمایت نکنم. خب, این وظیفهٴ ما هم خواهد بود.
مطلب دیگر اینکه این ﴿إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ﴾ یک تنبّه لطیفی سیدناالاستاد در المیزان داشتند(رضوان الله علیه) که لازم نیست کسی آیات الهی را بخواند تا دیگری به سجده بیفتد و اشک بریزد یاد آیات الهی هم همین اثر را باید داشته باشد کسی مطالعه میکند آیات الهی را متذکّر آیات الهی هم میشود همین خضوع و خشوع را هم باید داشته باشد حالا یا سجده میکند و اشک میریزد یا لااقل خشوع و خشوع را در خود احساس میکند اما اگر آیات الهی بحث تفسیر، بحث تفسیر هم نظیر بحث صرف و نحو برای او مطرح بشود این معلوم میشود ﴿إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا﴾ هیچ تکان نمیخورد این خیال میکند پای درس سیوطی نشسته یا پای درس مغنی نشسته این طور نیست اگر ﴿إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ هر روز انسان بالأخره یک حالت خشوعی باید پیدا کند اینچنین نیست که کسی آیات را بخواند انسان سجده کند و اشک بریزد اگر یاد الهی، آیات الهی، معارف الهی هم بازگو شد تفسیر شد چنین حالت خشوع و خضوعی هم باید در انسان پیدا بشود.
مطلب بعدی آن است که این ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ که منصوب است آیا بدل ﴿الْجَنَّةَ﴾ است ﴿فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ﴾ یا نه، اگر بدل اوست حتماً باید معرفه باشد یا نه، منصوب به نَعْت و مدح است یا برخیها این را به رفع قرائت کردند که خبر باشد برای مبتدای محذوف، اما الآن این قرائتی که ما در خدمت آن هستیم منصوب است چون کلمهٴ ﴿عَدْنٍ﴾ را گفتند معرفه است اسم است برای اقامه یا اسم است برای أرض جنّت چون معرفه است جنّات در اثر اضافهٴ به ﴿عَدْنٍ﴾ معرفه میشود و نظیر اینکه أمس را گفتند معرفه است، سَحَر را گفتند معرفه است به دلیل اینکه اینها غیر منصرفاند یکی عَلمیّت است یکی هم آثار دیگر بنابراین ﴿عَدْنٍ﴾ معرفه است و از طرفی هم اگر نکره باشد مورد وعده نیست یک چیز ناشناختهای را وعده نمیدهند از اینکه فرمود: ﴿الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ﴾ معلوم میشود شناختهشده است این نکات باعث میشود که انسان ﴿عَدْنٍ﴾ را معرفه بداند.
مطلب دیگر اینکه فرمود: ﴿وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾ نه «وعد الرحیم» سرّش این است که ﴿الرَّحْمنُ﴾ اختصاصی به دنیا ندارد شامل دنیا و آخرت میشود نکتهٴ مهم آن است که سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل شد و مشرکان مکه خدا را به عنوان «الرحیم» نمیشناختند به عنوان «الله» و «الرحمن» میشناختند ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ آنها خدا را به همین دو نام میشناختند لذا در بسیاری از آیاتی که در مکه نازل شد سخن در این است که الرحمان حرفِ کسی را قبول نمیکند، الرحمان شهادت این بتها را قبول نمیکند این بتها نزد الرحمان کارهای نیستند خدا را به عنوان الله و به اسم الرحمان میشناختند اما به اسمای دیگر نمیشناختند تعبیر به الرحمان شده است. ﴿وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً﴾. خب، حالا برسیم به این کریمهای که در آیهٴ 64 هست.
پرسش: شکر منعم ابتدایی به چه جهت واجب است؟
پاسخ: شکر مُنعم برای اینکه ما وامدار اوییم اگر ندهیم میترسیم از ما گرفته بشود و این عقل حکم میکند کسی که احسانی به آدم کرده به آدم حیات داده به انسان هستی داده در برابر او باید خاضع باشد دیگر.
پرسش: به طلب من نداده به خواست خودش بوده.
پاسخ: بله خب، خواستِ خودش داد و اگر کسی معدوم بود که معدوم خواستهای ندارد نعمتِ ابتدایی شکر دارد فرق نمیکند چه انسان بخواهد چه نخواهد، نخواسته شکرش بهتر از خواسته است.
پرسش: خواسته شکرش بهتر از نخواسته است.
پاسخ: نخواسته بهتر است برای اینکه انسان که میخواهد زحمتی میکشد، یک عرض حاجتی میکند، حیثیتی را میدهد.
پرسش: این را خیلی هم بین عوامالناس دیدهایم وقتی که دعایی میکنند.
پاسخ: میگویند «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» این بیان نورانی امام سجاد است در صحیفه.
پرسش: پس این دعای مردم مستجاب میشود مثل این است که مدّتی شکر خدا
پاسخ: بله، سرّش این است که قبلاً نمیدانستند چه کسی داده حالا با دعا میفهمند آن مُجیب دعایشان را داده از اول هم اگر بفهمند این نِعم الهی را چه کسی داده شاکرند این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه این است که «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» آن هم که تازه سؤال میکنند آن هم عطیهٴ اوست او حسّ سؤال را در آدم ایجاد میکند ما خیال میکنیم خودمان سؤال کردیم حسّ اینکه این محتاجیم و از چه کسی باید بخواهیم و چطور بخواهیم همهٴ آنها را او القا میکند منتها چون این امور را ما مثلاً به آن توجه میکنیم خیال میکنیم از طرف خود ماست این سؤال بنابراین «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» تمام نعمتهای الهی ابتدایی است مسبوق به تحقیقِ قبلی و استحقاق قبلی و امثال ذلک نیست حتّی این سؤالهای ما.
خب، ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ اگر این حرفِ بهشتیها باشد وقتی بهشتیها وارد سرزمین بهشت شدند همان طوری که میگویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ و مانند آن، این جمله را هم میگویند که ما به امر الهی نازل شدیم چون نازل شدن نظیر ﴿رَبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلاً مُّبَارَکاً﴾ و مانند آن است به این سرزمین به امر الهی نازل شدیم این با آیات گذشته هماهنگ است اما اگر حرفِ فرشتهها باشد که بگویند ﴿مَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ این با گذشته و آینده هماهنگ نیست تقریباً پانزده وجه برای این ذکر شده است که غالب این وجوه را سیدناالاستاد در المیزان ذکر و رد کرد آن که از ابنعباس و برخی از مفسّران گذشته نقل شده است این است که مدّتی وحی منقطع شد حالا مربوط به آیات سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بود یا نه، که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بنا شد جواب بدهد و مقداری فاصله شد بعد عدهای گفتند که خدای سبحان پیامبرش را ترک کرده و اینها. بخشی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰ» آمده است که ﴿مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَی﴾ و بخشی هم در همین سوره که ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ﴾ حرف فرشتههاست فرشتهها که آمدند عرض کردند که ما اگر بخواهیم نازل بشویم باید به امر پروردگار نازل بشویم تاکنون دستوری نرسید ما هم به خدمت شما نرسیدیم الآن که دستور رسید نازل شدیم ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ این تناسب بالأخره یا سخنِ بهشتیهاست که وارد بهشت میشوند با آیات قبل هماهنگ است یا سخن خود فرشتههاست که وقتی نازل شدند این حرف را گفتند فرشتهها از آن جهت که معصوماند البته این فرشتههایی که وحی میآورند، فرشتههایی که قبض ارواح میکنند، فرشتههایی که کرام الکاتبیناند، فرشتههایی که مدبّرات امرند اینهاست اما آنقدر فرشته و ملائکه خدا خلق کرده است که عددش را جز خدا کسی نمیداند ملائکةالسماء هست، ملائکةالأرض هست، ملائکةالهواء هست، ملائکةالفضاء هست و اگر در بعضی از نصوص دارد که فلان فرشته مثلاً غفلتی کرده است به تعبیر مرحوم صدرالمتألّهین ما دلیل بر نفی نداریم برای اینکه ملائکةالأرض دلیلی بر عصمت آنها نیست اینقدر فرشته در عالَم خدا خلق کرده است که عددش را جز خدا نمیداند بنابراین اینکه در قرآن کریم آمده ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ این فرشتههایی هستند که در کارهای کلان الهی به اذن خدا در اختیار آنهاست به عنوان مدبّرات امرند مأموران بهشتاند، مأموران جهنّماند، آورندگان وحیاند، گیرندگان ارواحاند، قبض روح میکنند و اعمال را ثبت و ضبط میکنند و مانند آن ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ اینها هستند، ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ اینها هستند در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ هستند که همین جملهٴ نورانی که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» وصف ملائکه است در زیارت نورانی جامعه وصف اهل بیت قرار گرفته شما در زیارت «جامعه» همین جمله را میخوانید دیگر که اینها این ذوات مقدس «لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون» اینها هم این طورند اینها در حدّ عصمت است اما ملائکةالأرض هر قطرهای را طبق بیاناتی که از امام سجاد رسیده است یک فرشته میآورد اینقدر فرشته در عالَم زیاد است که عددش را جز خدا نمیداند آن وقت ما دلیلی بر عصمت اینگونه از ملائکه نداریم اگر یک وقت در روایتی در حدیثی آمده فلان فرشته غفلتی کرده، گناهی کرده، اشتباهی کرده ما برهانی بر خلاف نداریم منتها آن روایت باید معتبر باشد.
پرسش: مگر فرشته جناب استاد عقل محض نیستند.
پاسخ: همهشان نه، همهشان نه، خب.
پرسش: تجسّم دارند؟
پاسخ: شاید مثل جن، غرض این است که انواع و اقسام فرشته برای آنها هست آن فرشتههایی که ما میشناسیم برابر معرفی قرآن کریم بله معصوماند مسئولان بهشتاند، مسئولان جهنّماند، ضابطین اعمالاند، آورندگان وحیاند میگویند هفتاد هزار فرشته سورهٴ مبارکهٴ «انعام» را بدرقه کردند وارد قلب مطهّر پیغمبر شدند شما در عظمت سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ملاحظه بفرمایید حالا یا برای این است که هفتاد اسم از اسمای حسنای الهی در این سوره است یا نکات دیگر و به تعبیر سیدناالاستاد مناسب این است که انسان این را سورهٴ «احتجاج» بنامد برای اینکه چهل بار تقریباً ﴿قُلْ﴾ در آن هست بگو، بگو، بگو، چهل حجّت را خدا به پیغمبر القا کرده در این سوره میشود سورهٴ «احتجاج» به عظمت این اسمای حُسنا هفتاد هزار فرشته داخل قلب پیغمبر شدند بله آنها هم مجرّدند، معصوماند و مانند آن، اما این همه فرشتههایی که به همراه باران بیایند کنار هر گیاهی مدبّری هستند و آنها را تدبیر میکنند اینها که دلیل بر عصمتشان نیست، دلیل بر تجرّدشان نیست. خب، ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ این ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ است که پانزده قول در آن هست یا بیشتر.
پرسش: در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» راجع به آدم دارد که کل ملائکه سجده کردند.
پاسخ: بله، آن به قرینهٴ سیاق ممکن است کلّ ملائکه سجده کرده باشند اما دلیل نیست که کلّ ملائکه معصوماند که، همهشان تابعاند البته هیچ کدام از آنها معصیت هیچ فرشتهای کافر نیست نظیر جن اینچنین نیست حالا گاهی غفلت میکنند ممکن است.
پرسش: پس آن امر تکوینی چه میشود؟
پاسخ: آنجا اصولاً تکوینی بود چون قبل از دنیا بود بعدها فرمود: ﴿اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ هنوز به زمین نیامده بودند حالا آنجا کجا بود در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد قبل از اینکه به زمین بیایند آن صحنه برگزار شد ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ این درست است تا خدای سبحان نخواهد اینها نازل نمیشوند.
پرسش: عصمت مگر در حوزه تکوین نیست مجرد باشد عصمت معنا پیدا میکند.
پاسخ: نه، عصمت تکوینی داریم عصمت تشریعی داریم در موجودات تکوینی گاهی ظلم میکنند گاهی ظلم نمیکنند یعنی گاهی به مقصد میرسند گاهی به مقصد نمیرسند گاهی تزاحم دارند گاهی ندارند «ظلمة کلّ شیء بحسبه».
پرسش: حضرت امیر(علیه السلام) که فرمودند: «الله رکب فی الملائکة عقلاً بلا شهوةٍ».
پاسخ: آن ملائکهای که فرمود خواب نداند و سهو و نسیان ندارند و غذای آنها تسبیح است در همان صحنه این بیانات را فرمودند اما ملائکه دیگر را که معرفی نکردند در آنجا فرمودند تسبیح آنها، ذکر اینها، غذای اینها تسبیح الهی است آن دربارهٴ آن فرشتهها فرمودند بعد در همان خطبهٴ اول نهجالبلاغه دارد که فرشتههایی هستند که پایشان در اعماق زمین است و سرشان در اعماق آسمانها یک فرشته کلّ عالَم را پُر کرده این در همان خطبهٴ اول نهجالبلاغه است دیگر نه تنها «هذا القوم اتخذوا القرآن مهجورا» اتّخذوا نهجالبلاغه مهجورا، اتّخذوا اصول کافی را مهجورا، اتّخذوا صحیفهٴ سجادیه را مهجورا، اتّخذوا اصول دین را مهجورا خب.
﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ ما به امر پروردگار نازل میشویم این هم حصر است این ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ این جملهٴ ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ آن شأن نزول را تأیید میکند که خدا فراموشت نکرده بالأخره مصلحت الهی را خود ذات اقدس الهی میداند مصلحت دیگران را خدا میداند اینچنین نیست که خدا فراموشت کرده باشد و وحی را نازل نکرده باشد در سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰٰ» دارد که ﴿وَالضُّحَی ٭ وَالَّیْلِ إِذَا سَجَی ٭ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَی﴾ نه قَلْی و عداوت و دشمنی در کار است نه تودیع و فراموشی هم در کار نیست این با آن شأن نزولی که از ابنعباس و دیگران نقل شده است هماهنگتر است. اما در بین این وجوه پانزدهگانه همهٴ آنها میتواند حق باشد ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا﴾ یعنی آینده، ﴿وَمَا خَلْفَنَا﴾ گذشتهای که ما او را پشت سر گذاشتیم ﴿وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ بین گذشته و آینده یعنی حال این به لحاظ زمان، همین تثلیث به لحاظ مکان درست است، همین تثلیث به لحاظ عالَم درست است قبل الدنیا، الدنیا و بعد الدنیا همین تثلیث به لحاظ دنیا و برزخ و قیامت درست است، همین تثلیث به لحاظ اقوام و ملل و امثال ذلک درست است، همین تثلیث به لحاظ جهاد درست است این پانزده قولی است که گفتند و دلیل بر بطلان آنها نیست اما مهمتر از همه همین است که سیدناالاستاد به آن اشاره کرده که فرمود و مِن ألطف تعبیر همین است المیزان را باید اینجاها شناخت فرمود ألطف تعبیر این است فرشتهها به پیغمبر عرض میکنند ما بین أیدیهما که در پیش داریم یعنی آثار ما، معالیل ما اینها برای اوست، آنچه را که ما پشت سر گذاشتیم به نام علل و مبادی آن برای آنهاست، بین علل و مبادی و بین معالیل و آثار هویّتِ خود ماست این هم برای اوست خب اگر یک خطّ نورانی بیاید کلّ علل و مبادی قبلی را روشن کند و بگیرد، کلّ معالیل و آثار بعدی را روشن کند و بگیرد، کلّ هویّت بین گذشته و حال را بگیرد و روشن کند برای این فرشته چه میماند اگر کسی خواست حدیث نورانی «داخلٌ فی الأشیاء لا بالممازجه» را حل کند اینجاها باید جستجو کند باید بداند این «داخلٌ» برای فصل سوم است فصل سوم یعنی فصل سوم دوتا منطقهٴ ممنوعه داریم که هویّت ذات است مقام ذات است احدی به او دسترسی ندارد یک، صفات ذات است که عین ذات است کسی به او دسترسی ندارد دو، میماند ظهور حق، فیض حق، وجه الله نه الله میبینید قرآن کریم اصلاً سخن الله را از اول تا آخر مطرح نکرده هر جا سخن از وجه الله است نفرمود همه میمیرند الله میماند او اصلاً بالاتر از آن است که به ذهن کسی بیاید همه جا سخن از ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ٭ وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ﴾، ﴿کُلُّ شَیءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ اصلاً سخن در این نیست که الله میماند او اصلاً به ذهن نمیآید تا بگوییم ـ معاذ الله ـ همه میمیرند او میماند خب این ﴿وَجْهَ اللَّهِ﴾ که ﴿أَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ این وجه الله همه جا را پُر کرده اگر همه جا را پر کرده چیزی برای جناب جبرئیل نمیماند که علل قبلی را وجه الله پر کرده، معالیل بعدی را وجه الله پر میکند، بین قبل و بعد را هم وجه الله پر میکند قبلاً چون در فصل سوم نمونهای داشتیم گفتیم یک وقت است که کسی یک ژاکت و بلوزی میبافد بعد او را رنگ میکند یک وقت است نه، هنرمندی، بافندهای یک کیلو نخ در اختیار اوست این نخ را باز میکند یک ژاکت یا بلوز میبافد یکجایش ابره است، یکجایش آستین است، یکجا یَقه است، یکجا رو این برای بدن است انواع گل و بوته را هم در اینجا پیاده میکند این هم برای نقش، یکجا را بلبل میکشد یکجا را مار و عقرب میکشد قبل از اینکه بلوز و ژاکت ببافد یک قالب نخ بود بعد هم وقتی که میخواهد این را باز کند اینها را دوباره وقتی که برمیگرداند میشود یک قالب نخ یک وجه الله است که هر لحظه به شکلی بُت عیّار بر آمد جان برد و نهان شد گه پیر و جوان شد نه اینکه ـ معاذ الله ـ آن مقام اول یا مقام ثانی باشد. از مرحوم بوعلی گرفته تا برسیم به حکمای بعدی همه گفتند طرح این مسائل در مجامع عمومی حرام است خواندن خیلی از طلبهها نسبت به تفسیر و عرفان حرام است خب چه کسی میتواند بین «داخلٌ فی الأشیاء لا بالممازجه» فرق بگذارد که چه کسی داخل است، چه چیزی داخل است مگر همه اشیاء گل و بوتهاند، مگر همه اشیاء جبرئیل و پیغمبر و اماماند او داخل است این «هو» به چه کسی برمیگردد تا روشن نشود که این «هو» برای فصل سوم است تا روشن نشود که این «هو» به وجه الله برمیگردد، تا روشن نشود که یک فیض است میشود عالَم بعد وقتی که ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ جمع میشود، میشود یک کیلو نخ دوباره قیامت شد همین را باز میکند.
پرسش: در سورهٴ نور ﴿اللهُ نُورُ السَّماواتِ﴾ است.
پاسخ: بله، اما فرمود: ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ الله هم تازه اسم است از اسمای حُسنا مسئلهٴ فنا را در ادب فنا الله را استثنا نکرده در بحثهای قبل هم چند روز قبل هم داشتیم که نفرمود «مَثَلُه» فرمود: ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ نه مَثل خدا این است او مَثل ندارد یک نورِ عمومی است یک نور النور است ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ این است آن وقت آن ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ میشود وجه الله.
پرسش: دارد که ﴿اللهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾
پاسخ: گفته او را با تعبیرات دیگر در روایات هست، در ادعیه هست، مقوّم هست، قیّم هست، قیّوم هست، هو الحیّ القیّوم هست، بیده ملکوت السماوات والأرض ﴿وَمَن یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ﴾ سؤال و جواب کرده که ملکوت آسمان و زمین کیست ﴿سُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ هم خودش فرموده هم از آنها اقرار گرفته. خب، بنابراین اگر ما یک قالب نخ داشته باشیم یک کیلو نخ داشته باشیم یک بلوز و ژاکت ببافیم یک جایش را بلبل و گل و بوته بگذاریم یک جایش هم مار و عقرب بگذاریم وقتی که این از جای دیگر نیامده همین نخ است که به صورت مار و عقرب یا گل و بلبل در آمده بعد هم دوباره باز میکنیم دوباره میچینیم این محدوده است که کم و زیاد میشود نه ـ معاذ الله ـ منطقهٴ اول یا منطقهٴ دوم آن منطقهٴ اول و منطقهٴ دوم هر دو منطقهٴ ممنوعه است.
پرسش: آیات سورهٴ «توحید» که در مورد أعلام نیست.
پاسخ: بله دیگر اوصاف الهی است آنکه بقاست اوصاف جمالی است فنا را استثنا نکرده در هیچ جا نداریم که همه چیز میمیرد فقط خدا زنده است.
پرسش:
پاسخ: آن هم که اثبات است که، «کُل من علیها فان و یَبقی الله» نیست ﴿وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ﴾ این وجه هم ذوالجلال است این مرفوع است نه «ذِیالجلال» ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ٭ وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ﴾ نه ذیالجلال و الإکرام این وجه ﴿ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ﴾ است اگر وجه میماند ﴿کُلُّ شَیءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ نه «الاّ هو» اگر سخن از کمال است بله، «بیده ملک السماوات والارض» اما اگر سخن از فناست همه فانی میشوند وجه او میماند این وجه او همیشه بود و همیشه هست و زائلپذیر نیست حدوث وجه فرض ندارد نه فرضِ محال است یا فرضِ کذا و کذا بنابراین اینها عالَم حادثاند هر لحظه به صورتی در میآیند آسمان و زمین و امثال ذلک همیشه تازهاند، همیشه متغیّرند، دوامی ندارند میآیند و میروند ولی وجه همیشه بود و همیشه هست المیزان را در همین دو، سه خط میشود پیدا کرد طباطبایی را اینجاها باید پیدا کرد فرمود مِن ألطف تعبیر این است که فرشتهها به پیغمبر عرض کردند همه برای اوست گذشته، آینده همه برای اوست بین گذشته و آینده برای اوست خود اینها بروند کنار چیزی برای آنها نمیماند نه اینکه ما تفویض کردیم، نه اینکه ما به خدا سپردهایم، نه اینکه ما تابع خدایی، مایی در کار نیست هر چه هست وجه اوست اگر وجه او شد بنابراین چیزی در عالَم نیست مگر اینکه تسبیح میکند، تقدیس میکند منتها ما خودمان را اصل قرار میدهیم چیزی که به حال ما سازگار است میگوییم خوب است، چیزی که به حال ما سازگار نیست میگوییم بد است ما یک اُومانیسم مِن حیث لا یحتسب با مِن حیث لا یَشعر هستیم این مطالب را گفتند علم یک علمِ معمولی است که بالأخره انسان در سنّ پیری فراموشش میشود و ﴿وَمِنکُم مَن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ این علم نیست این آخوندبازی است این کسب است این علم نیست و آن علم چیزی علم است که هم ما را حفظ بکند هم جامعهٴ ما را حفظ بکند هم با ما در قبر باشد هم با ما در برزخ باشد در قیامت فرمود هر کس فقیهانه محشور شد حقّ شفاعت دارد خیلی کماند کسی که فقیه محشور بشوند «بعثه الله یوم القیامة فقیها» آنگاه «یقال للعالِم للفقیه قِف تَشفع، تُشفّع» اصل جامعش هم این است که ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ نه مَن فعل الحسنة هر کسی علم نقد در دستش هست حقّ شفاعت دارد ما که آخرهای عمر خیلی از چیزها یادمان میرود علم نقد نیست در سؤال قبر نقد نیست اگر کسی فقاهت را کفِ دست داشته باشد ﴿جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ چنین آدمی «بعث الله یوم القیامة فقیها» بعد به او میگویند «قف تَشفع، تُشفّع» و علم کبریای الهی است در هر قلبی هم نمینشیند این را بدانید چون با درس خواندن نیست، با بحث کردن نیست اگر مستأکل به علم باشد کسی اگر کسی علمفروشی کند، اگر کسی بخواهد کاسبی بکند علم در قلبش نمیآید آنقدر علم کبریایی دارد جز در پاکترین دل در مقدّسترین دل نمینشیند شما دیدید این بلبلها خب خیلی از شماها با منطقههای ییلاقی مأنوسید همین که هوا کمی گرم شد همین که قدری فضا آلوده شد همین که این باغها یک مقدار میوههای بدبو و اینها دارد دیگر بلبل نمیخواند فقط جایی میخواند که بهترین هوا باشد، پاکترین هوا باشد، بهترین درخت باشد آنجا میخواند این بزرگان هم گفتند که سلیمان و داوود(سلام الله علیهما) که گفتند ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ منطق طیر این است
دامی و مرغ از تو رَمد رو لانه شو، رو لانه شو
آدم مادامی که دام است خب بالأخره مرغهای زیرک در دام نمیافتند دیگر مگر یک مرغ ابله اگر آشیانه بشوند آن مرغهای ملکوتی آنجا لانه میکنند و تخمگذاری میکنند
دامی و مرغ از تو رَمد رو لانه شو، رو لانه شو
این شخص «بعثه الله یوم القیامة فقیها» بنابراین انسان هم موحّد است، هم مؤمن است و هم میداند که این گذشته و حال و آینده برای خداست و در اختیار خداست یعنی چه به فصل اول و دوم هم تعدّی نمیکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
انسان در برابر خدای سبحان حقّی ندارد و عبادتهایش در برابر نعمتهای او ناچیز است
اگر عبادتهای خود را در برابر نعمتهای الهی ارزیابی کنیم بدهکاریم چه رسد به تکالیف الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّاً ﴿63﴾ وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً ﴿64﴾ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً ﴿65﴾ وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً ﴿66﴾
بعد از اینکه نام برخی از انبیای الهی(علیهم السلام) برده شد و در کنار نام هر یک از آنها بعضی از فضایل آنها ذکر شد و در پایان جمعبندی شد و نعمتهایی که خدای سبحان به این انبیا و انبیای دیگر عطا فرمود ذکر شد و اوصاف خاصّی برای همراهان این انبیا ذکر شد و در مقابل این انبیا افرادی هم نام برده شد و رذایل آنها را ذکر فرمود آنگاه به جریانی که ارتباطش با بحثهای قبل نیاز به شأن نزول دارد ذکر فرمود قبل از اینکه به این آیه محلّ بحث امروز برسیم نکاتی که مربوط به بحثهای قبلی مانده بود بازگو بشود یکی اینکه جناب فخررازی و دیگران هم اعتراف کردند که دخترزادهها فرزند انساناند اولاد دختر فرزند انسان حساب میشود این تنها اختصاصی به شیعه ندارد که حسنین(سلام الله علیهما) را فرزند پیغمبر بدانند فخررازی و عدهٴ زیادی از اهل سنّت به همین نکته اشاره کردند که قرآن کریم وجود مبارک عیسی را ذریّه ابراهیم میشمارد در حالی که از راه مادر فرزند ابراهیم است نه از راه پدر, پس اگر اهل بیت را ما فرزندان پیغمبر میدانیم برای آن است که فرزندان دختر, فرزندان خود آن شخصاند حقیقتاً این اختصاصی به ما شیعهها ندارد آنها هم پذیرفتند این مطلب را.
مطلب دیگر این است که در برخی از روایات آمده است که در ذیل ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ دستور به دو امر داده شد یکی سجده کردن در هنگام تلاوت آیات و دیگری گریه کردن ولی از آیه برنمیآید که به دو شیء امر کرده باشد نفرمود «خرّوا سُجداً و بکوا» فرمود: ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ یعنی در حال سجده و گریه خَریر کردند, سقوط کردند, افتادند پایین انسان دفعتاً به سجده میرود میافتد میگویند «خَرَّ راکعاً», «خرَّ ساجداً» و مانند آن, لکن در این گونه از سُنن جریان تعدّد مطلوب مطرح است پس اگر انفکاکی در بعضی از روایات مشهود شد حق است هم سجده کردن به تنهایی فضیلت دارد, هم اشک ریختن به تنهایی فضیلت دارد و هم جمع اینها در سجده فضیلت دارد که ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ نه «سَجدوا و بَکوا» که بشود دو مطلب جدای از هم خب, در قبال این دو فضیلتی که ذکر شده است یکی سجده و یکی اشکریزی دو رذیلت برای تبهکاران ذکر شده است یکی ازائهٴ صلات یکی اتّباع شهوات.
مطلب دیگر این است که در آیهٴ شصت فرمود: ﴿وَلاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً﴾ ظلم, تعدّی به حقّ دیگری است اگر کسی در برابر خدا حق داشته باشد و خدا چیزی را که لازم بود به او عطا بکند عطا نکند این میشود ظلم, اما اگر تمام نعمتهای الهی تفضّل است و بهشت بر اساس تفضّل است نه بر اساس استحقاق آنگاه ظلم یعنی چه؟ پاسخش این است که درست است انسان در برابر خدای سبحان حقّی ندارد و تمام عبادتهایش در برابر نعمتهای او ناچیز است چه رسد به اینکه در برابر اوامر او بخواهد امتثال کند ما دِیْنی داریم که نعمتهای الهی را باید سپاسگزاری کنیم این دِیْن ما هم مستوعب است و هرگز در برابر این دِیْن ما تبرئه نمیشویم گذشته از اینکه در برابر نعمتهای الهی ما مدیونیم تکالیفی هم ذات اقدس الهی متوجّه ما کرد ما اگر عبادتهای خود را در برابر نعمتهای الهی ارزیابی کنیم بدهکاریم چه رسد به تکالیف الهی پس بنابراین ما استحقاقی نداریم که کاری کرده باشیم چیزی از خدا طلب داشته باشیم لکن تعبیر ظلم به مناسبت وعدهای که ذات اقدس الهی عطا کرده است و در پایان آیهٴ دیگر هم فرمود: ﴿إِنَّهُ﴾ یعنی «إنّ الله» ﴿کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً﴾ چون خودش وعده داد, چون خودش فرمود من به تبهکار پاداش میدهم حقّی را خودش برای انسان جعل کرده است نه اینکه انسان حقّی علی الله دارد از این جهت تعبیر به ظلم شده است.
مطلب دیگر اینکه کسانی که از نعمت خاصّ الهی برخوردارند در این آیه و در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مبسوطاً نام آنها برده شد در سورهٴ مبارکهٴ «فاتحه» اجمالاً نام آنها برده شد در موارد خاصّی هم که نعمتهای ویژه انبیا آمده ذکر شده که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) چهار موطن و مورد را ذکر کرده است نعمتهایی که خدای سبحان به انبیا عطا کرده و شاید منحصر به آن موارد چهارگانه نباشد ولی نعمتی را که ذات اقدس الهی به انبیا داد و ما هم همان نعمت را از خدا مسئلت میکنیم در برابر نعمت مسئولیتی هم هست وجود مبارک موسای کلیم به خدا عرض کرد ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ به پاس نعمتهایی که به من دادی من پشتیبان ظالم نیستم از او حمایت نمیکنم ما هم که در نماز عرض میکنیم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ را به ما بدهید به تعبیر سیدناالاستاد همین را میخواهیم از خدا, خدایا! نعمتی که به ما دادی حالا یا نعمت مال است یا نعمت علم است یا قدرت بیان است یا هر چه هست ما از این نعمت به نفع ظالمین استفاده نکنیم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ ما هم همیشه از خدا همین را میخواهیم لااقل شبانهروز دهبار همین را از خدا میخواهیم که این نعمت را بیجا صرف نکنیم خب پس اگر ذات اقدس الهی در موارد مشخّصی نام انبیا را برد و در موارد دیگر هم به نحو اجمال ذکر کرد مشخص فرمود انبیا در برابر نعمت چه مسئولیتی احساس میکردند وجود مبارک موسای کلیم بالصراحه عرض کرد خدایا مسئولیت من در برابر نعمتی که تو دادی این است که از ظالم حمایت نکنم. خب, این وظیفهٴ ما هم خواهد بود.
مطلب دیگر اینکه این ﴿إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ﴾ یک تنبّه لطیفی سیدناالاستاد در المیزان داشتند(رضوان الله علیه) که لازم نیست کسی آیات الهی را بخواند تا دیگری به سجده بیفتد و اشک بریزد یاد آیات الهی هم همین اثر را باید داشته باشد کسی مطالعه میکند آیات الهی را متذکّر آیات الهی هم میشود همین خضوع و خشوع را هم باید داشته باشد حالا یا سجده میکند و اشک میریزد یا لااقل خشوع و خشوع را در خود احساس میکند اما اگر آیات الهی بحث تفسیر، بحث تفسیر هم نظیر بحث صرف و نحو برای او مطرح بشود این معلوم میشود ﴿إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا﴾ هیچ تکان نمیخورد این خیال میکند پای درس سیوطی نشسته یا پای درس مغنی نشسته این طور نیست اگر ﴿إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ هر روز انسان بالأخره یک حالت خشوعی باید پیدا کند اینچنین نیست که کسی آیات را بخواند انسان سجده کند و اشک بریزد اگر یاد الهی، آیات الهی، معارف الهی هم بازگو شد تفسیر شد چنین حالت خشوع و خضوعی هم باید در انسان پیدا بشود.
مطلب بعدی آن است که این ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ که منصوب است آیا بدل ﴿الْجَنَّةَ﴾ است ﴿فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ﴾ یا نه، اگر بدل اوست حتماً باید معرفه باشد یا نه، منصوب به نَعْت و مدح است یا برخیها این را به رفع قرائت کردند که خبر باشد برای مبتدای محذوف، اما الآن این قرائتی که ما در خدمت آن هستیم منصوب است چون کلمهٴ ﴿عَدْنٍ﴾ را گفتند معرفه است اسم است برای اقامه یا اسم است برای أرض جنّت چون معرفه است جنّات در اثر اضافهٴ به ﴿عَدْنٍ﴾ معرفه میشود و نظیر اینکه أمس را گفتند معرفه است، سَحَر را گفتند معرفه است به دلیل اینکه اینها غیر منصرفاند یکی عَلمیّت است یکی هم آثار دیگر بنابراین ﴿عَدْنٍ﴾ معرفه است و از طرفی هم اگر نکره باشد مورد وعده نیست یک چیز ناشناختهای را وعده نمیدهند از اینکه فرمود: ﴿الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ﴾ معلوم میشود شناختهشده است این نکات باعث میشود که انسان ﴿عَدْنٍ﴾ را معرفه بداند.
مطلب دیگر اینکه فرمود: ﴿وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾ نه «وعد الرحیم» سرّش این است که ﴿الرَّحْمنُ﴾ اختصاصی به دنیا ندارد شامل دنیا و آخرت میشود نکتهٴ مهم آن است که سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل شد و مشرکان مکه خدا را به عنوان «الرحیم» نمیشناختند به عنوان «الله» و «الرحمن» میشناختند ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ آنها خدا را به همین دو نام میشناختند لذا در بسیاری از آیاتی که در مکه نازل شد سخن در این است که الرحمان حرفِ کسی را قبول نمیکند، الرحمان شهادت این بتها را قبول نمیکند این بتها نزد الرحمان کارهای نیستند خدا را به عنوان الله و به اسم الرحمان میشناختند اما به اسمای دیگر نمیشناختند تعبیر به الرحمان شده است. ﴿وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً﴾. خب، حالا برسیم به این کریمهای که در آیهٴ 64 هست.
پرسش: شکر منعم ابتدایی به چه جهت واجب است؟
پاسخ: شکر مُنعم برای اینکه ما وامدار اوییم اگر ندهیم میترسیم از ما گرفته بشود و این عقل حکم میکند کسی که احسانی به آدم کرده به آدم حیات داده به انسان هستی داده در برابر او باید خاضع باشد دیگر.
پرسش: به طلب من نداده به خواست خودش بوده.
پاسخ: بله خب، خواستِ خودش داد و اگر کسی معدوم بود که معدوم خواستهای ندارد نعمتِ ابتدایی شکر دارد فرق نمیکند چه انسان بخواهد چه نخواهد، نخواسته شکرش بهتر از خواسته است.
پرسش: خواسته شکرش بهتر از نخواسته است.
پاسخ: نخواسته بهتر است برای اینکه انسان که میخواهد زحمتی میکشد، یک عرض حاجتی میکند، حیثیتی را میدهد.
پرسش: این را خیلی هم بین عوامالناس دیدهایم وقتی که دعایی میکنند.
پاسخ: میگویند «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» این بیان نورانی امام سجاد است در صحیفه.
پرسش: پس این دعای مردم مستجاب میشود مثل این است که مدّتی شکر خدا
پاسخ: بله، سرّش این است که قبلاً نمیدانستند چه کسی داده حالا با دعا میفهمند آن مُجیب دعایشان را داده از اول هم اگر بفهمند این نِعم الهی را چه کسی داده شاکرند این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه این است که «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» آن هم که تازه سؤال میکنند آن هم عطیهٴ اوست او حسّ سؤال را در آدم ایجاد میکند ما خیال میکنیم خودمان سؤال کردیم حسّ اینکه این محتاجیم و از چه کسی باید بخواهیم و چطور بخواهیم همهٴ آنها را او القا میکند منتها چون این امور را ما مثلاً به آن توجه میکنیم خیال میکنیم از طرف خود ماست این سؤال بنابراین «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» تمام نعمتهای الهی ابتدایی است مسبوق به تحقیقِ قبلی و استحقاق قبلی و امثال ذلک نیست حتّی این سؤالهای ما.
خب، ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ اگر این حرفِ بهشتیها باشد وقتی بهشتیها وارد سرزمین بهشت شدند همان طوری که میگویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ و مانند آن، این جمله را هم میگویند که ما به امر الهی نازل شدیم چون نازل شدن نظیر ﴿رَبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلاً مُّبَارَکاً﴾ و مانند آن است به این سرزمین به امر الهی نازل شدیم این با آیات گذشته هماهنگ است اما اگر حرفِ فرشتهها باشد که بگویند ﴿مَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ این با گذشته و آینده هماهنگ نیست تقریباً پانزده وجه برای این ذکر شده است که غالب این وجوه را سیدناالاستاد در المیزان ذکر و رد کرد آن که از ابنعباس و برخی از مفسّران گذشته نقل شده است این است که مدّتی وحی منقطع شد حالا مربوط به آیات سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بود یا نه، که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بنا شد جواب بدهد و مقداری فاصله شد بعد عدهای گفتند که خدای سبحان پیامبرش را ترک کرده و اینها. بخشی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰ» آمده است که ﴿مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَی﴾ و بخشی هم در همین سوره که ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ﴾ حرف فرشتههاست فرشتهها که آمدند عرض کردند که ما اگر بخواهیم نازل بشویم باید به امر پروردگار نازل بشویم تاکنون دستوری نرسید ما هم به خدمت شما نرسیدیم الآن که دستور رسید نازل شدیم ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ این تناسب بالأخره یا سخنِ بهشتیهاست که وارد بهشت میشوند با آیات قبل هماهنگ است یا سخن خود فرشتههاست که وقتی نازل شدند این حرف را گفتند فرشتهها از آن جهت که معصوماند البته این فرشتههایی که وحی میآورند، فرشتههایی که قبض ارواح میکنند، فرشتههایی که کرام الکاتبیناند، فرشتههایی که مدبّرات امرند اینهاست اما آنقدر فرشته و ملائکه خدا خلق کرده است که عددش را جز خدا کسی نمیداند ملائکةالسماء هست، ملائکةالأرض هست، ملائکةالهواء هست، ملائکةالفضاء هست و اگر در بعضی از نصوص دارد که فلان فرشته مثلاً غفلتی کرده است به تعبیر مرحوم صدرالمتألّهین ما دلیل بر نفی نداریم برای اینکه ملائکةالأرض دلیلی بر عصمت آنها نیست اینقدر فرشته در عالَم خدا خلق کرده است که عددش را جز خدا نمیداند بنابراین اینکه در قرآن کریم آمده ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ این فرشتههایی هستند که در کارهای کلان الهی به اذن خدا در اختیار آنهاست به عنوان مدبّرات امرند مأموران بهشتاند، مأموران جهنّماند، آورندگان وحیاند، گیرندگان ارواحاند، قبض روح میکنند و اعمال را ثبت و ضبط میکنند و مانند آن ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ اینها هستند، ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ اینها هستند در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ هستند که همین جملهٴ نورانی که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» وصف ملائکه است در زیارت نورانی جامعه وصف اهل بیت قرار گرفته شما در زیارت «جامعه» همین جمله را میخوانید دیگر که اینها این ذوات مقدس «لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون» اینها هم این طورند اینها در حدّ عصمت است اما ملائکةالأرض هر قطرهای را طبق بیاناتی که از امام سجاد رسیده است یک فرشته میآورد اینقدر فرشته در عالَم زیاد است که عددش را جز خدا نمیداند آن وقت ما دلیلی بر عصمت اینگونه از ملائکه نداریم اگر یک وقت در روایتی در حدیثی آمده فلان فرشته غفلتی کرده، گناهی کرده، اشتباهی کرده ما برهانی بر خلاف نداریم منتها آن روایت باید معتبر باشد.
پرسش: مگر فرشته جناب استاد عقل محض نیستند.
پاسخ: همهشان نه، همهشان نه، خب.
پرسش: تجسّم دارند؟
پاسخ: شاید مثل جن، غرض این است که انواع و اقسام فرشته برای آنها هست آن فرشتههایی که ما میشناسیم برابر معرفی قرآن کریم بله معصوماند مسئولان بهشتاند، مسئولان جهنّماند، ضابطین اعمالاند، آورندگان وحیاند میگویند هفتاد هزار فرشته سورهٴ مبارکهٴ «انعام» را بدرقه کردند وارد قلب مطهّر پیغمبر شدند شما در عظمت سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ملاحظه بفرمایید حالا یا برای این است که هفتاد اسم از اسمای حسنای الهی در این سوره است یا نکات دیگر و به تعبیر سیدناالاستاد مناسب این است که انسان این را سورهٴ «احتجاج» بنامد برای اینکه چهل بار تقریباً ﴿قُلْ﴾ در آن هست بگو، بگو، بگو، چهل حجّت را خدا به پیغمبر القا کرده در این سوره میشود سورهٴ «احتجاج» به عظمت این اسمای حُسنا هفتاد هزار فرشته داخل قلب پیغمبر شدند بله آنها هم مجرّدند، معصوماند و مانند آن، اما این همه فرشتههایی که به همراه باران بیایند کنار هر گیاهی مدبّری هستند و آنها را تدبیر میکنند اینها که دلیل بر عصمتشان نیست، دلیل بر تجرّدشان نیست. خب، ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ این ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ است که پانزده قول در آن هست یا بیشتر.
پرسش: در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» راجع به آدم دارد که کل ملائکه سجده کردند.
پاسخ: بله، آن به قرینهٴ سیاق ممکن است کلّ ملائکه سجده کرده باشند اما دلیل نیست که کلّ ملائکه معصوماند که، همهشان تابعاند البته هیچ کدام از آنها معصیت هیچ فرشتهای کافر نیست نظیر جن اینچنین نیست حالا گاهی غفلت میکنند ممکن است.
پرسش: پس آن امر تکوینی چه میشود؟
پاسخ: آنجا اصولاً تکوینی بود چون قبل از دنیا بود بعدها فرمود: ﴿اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ هنوز به زمین نیامده بودند حالا آنجا کجا بود در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد قبل از اینکه به زمین بیایند آن صحنه برگزار شد ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ این درست است تا خدای سبحان نخواهد اینها نازل نمیشوند.
پرسش: عصمت مگر در حوزه تکوین نیست مجرد باشد عصمت معنا پیدا میکند.
پاسخ: نه، عصمت تکوینی داریم عصمت تشریعی داریم در موجودات تکوینی گاهی ظلم میکنند گاهی ظلم نمیکنند یعنی گاهی به مقصد میرسند گاهی به مقصد نمیرسند گاهی تزاحم دارند گاهی ندارند «ظلمة کلّ شیء بحسبه».
پرسش: حضرت امیر(علیه السلام) که فرمودند: «الله رکب فی الملائکة عقلاً بلا شهوةٍ».
پاسخ: آن ملائکهای که فرمود خواب نداند و سهو و نسیان ندارند و غذای آنها تسبیح است در همان صحنه این بیانات را فرمودند اما ملائکه دیگر را که معرفی نکردند در آنجا فرمودند تسبیح آنها، ذکر اینها، غذای اینها تسبیح الهی است آن دربارهٴ آن فرشتهها فرمودند بعد در همان خطبهٴ اول نهجالبلاغه دارد که فرشتههایی هستند که پایشان در اعماق زمین است و سرشان در اعماق آسمانها یک فرشته کلّ عالَم را پُر کرده این در همان خطبهٴ اول نهجالبلاغه است دیگر نه تنها «هذا القوم اتخذوا القرآن مهجورا» اتّخذوا نهجالبلاغه مهجورا، اتّخذوا اصول کافی را مهجورا، اتّخذوا صحیفهٴ سجادیه را مهجورا، اتّخذوا اصول دین را مهجورا خب.
﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ ما به امر پروردگار نازل میشویم این هم حصر است این ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ این جملهٴ ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ آن شأن نزول را تأیید میکند که خدا فراموشت نکرده بالأخره مصلحت الهی را خود ذات اقدس الهی میداند مصلحت دیگران را خدا میداند اینچنین نیست که خدا فراموشت کرده باشد و وحی را نازل نکرده باشد در سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰٰ» دارد که ﴿وَالضُّحَی ٭ وَالَّیْلِ إِذَا سَجَی ٭ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَی﴾ نه قَلْی و عداوت و دشمنی در کار است نه تودیع و فراموشی هم در کار نیست این با آن شأن نزولی که از ابنعباس و دیگران نقل شده است هماهنگتر است. اما در بین این وجوه پانزدهگانه همهٴ آنها میتواند حق باشد ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا﴾ یعنی آینده، ﴿وَمَا خَلْفَنَا﴾ گذشتهای که ما او را پشت سر گذاشتیم ﴿وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ بین گذشته و آینده یعنی حال این به لحاظ زمان، همین تثلیث به لحاظ مکان درست است، همین تثلیث به لحاظ عالَم درست است قبل الدنیا، الدنیا و بعد الدنیا همین تثلیث به لحاظ دنیا و برزخ و قیامت درست است، همین تثلیث به لحاظ اقوام و ملل و امثال ذلک درست است، همین تثلیث به لحاظ جهاد درست است این پانزده قولی است که گفتند و دلیل بر بطلان آنها نیست اما مهمتر از همه همین است که سیدناالاستاد به آن اشاره کرده که فرمود و مِن ألطف تعبیر همین است المیزان را باید اینجاها شناخت فرمود ألطف تعبیر این است فرشتهها به پیغمبر عرض میکنند ما بین أیدیهما که در پیش داریم یعنی آثار ما، معالیل ما اینها برای اوست، آنچه را که ما پشت سر گذاشتیم به نام علل و مبادی آن برای آنهاست، بین علل و مبادی و بین معالیل و آثار هویّتِ خود ماست این هم برای اوست خب اگر یک خطّ نورانی بیاید کلّ علل و مبادی قبلی را روشن کند و بگیرد، کلّ معالیل و آثار بعدی را روشن کند و بگیرد، کلّ هویّت بین گذشته و حال را بگیرد و روشن کند برای این فرشته چه میماند اگر کسی خواست حدیث نورانی «داخلٌ فی الأشیاء لا بالممازجه» را حل کند اینجاها باید جستجو کند باید بداند این «داخلٌ» برای فصل سوم است فصل سوم یعنی فصل سوم دوتا منطقهٴ ممنوعه داریم که هویّت ذات است مقام ذات است احدی به او دسترسی ندارد یک، صفات ذات است که عین ذات است کسی به او دسترسی ندارد دو، میماند ظهور حق، فیض حق، وجه الله نه الله میبینید قرآن کریم اصلاً سخن الله را از اول تا آخر مطرح نکرده هر جا سخن از وجه الله است نفرمود همه میمیرند الله میماند او اصلاً بالاتر از آن است که به ذهن کسی بیاید همه جا سخن از ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ٭ وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ﴾، ﴿کُلُّ شَیءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ اصلاً سخن در این نیست که الله میماند او اصلاً به ذهن نمیآید تا بگوییم ـ معاذ الله ـ همه میمیرند او میماند خب این ﴿وَجْهَ اللَّهِ﴾ که ﴿أَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ این وجه الله همه جا را پُر کرده اگر همه جا را پر کرده چیزی برای جناب جبرئیل نمیماند که علل قبلی را وجه الله پر کرده، معالیل بعدی را وجه الله پر میکند، بین قبل و بعد را هم وجه الله پر میکند قبلاً چون در فصل سوم نمونهای داشتیم گفتیم یک وقت است که کسی یک ژاکت و بلوزی میبافد بعد او را رنگ میکند یک وقت است نه، هنرمندی، بافندهای یک کیلو نخ در اختیار اوست این نخ را باز میکند یک ژاکت یا بلوز میبافد یکجایش ابره است، یکجایش آستین است، یکجا یَقه است، یکجا رو این برای بدن است انواع گل و بوته را هم در اینجا پیاده میکند این هم برای نقش، یکجا را بلبل میکشد یکجا را مار و عقرب میکشد قبل از اینکه بلوز و ژاکت ببافد یک قالب نخ بود بعد هم وقتی که میخواهد این را باز کند اینها را دوباره وقتی که برمیگرداند میشود یک قالب نخ یک وجه الله است که هر لحظه به شکلی بُت عیّار بر آمد جان برد و نهان شد گه پیر و جوان شد نه اینکه ـ معاذ الله ـ آن مقام اول یا مقام ثانی باشد. از مرحوم بوعلی گرفته تا برسیم به حکمای بعدی همه گفتند طرح این مسائل در مجامع عمومی حرام است خواندن خیلی از طلبهها نسبت به تفسیر و عرفان حرام است خب چه کسی میتواند بین «داخلٌ فی الأشیاء لا بالممازجه» فرق بگذارد که چه کسی داخل است، چه چیزی داخل است مگر همه اشیاء گل و بوتهاند، مگر همه اشیاء جبرئیل و پیغمبر و اماماند او داخل است این «هو» به چه کسی برمیگردد تا روشن نشود که این «هو» برای فصل سوم است تا روشن نشود که این «هو» به وجه الله برمیگردد، تا روشن نشود که یک فیض است میشود عالَم بعد وقتی که ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ جمع میشود، میشود یک کیلو نخ دوباره قیامت شد همین را باز میکند.
پرسش: در سورهٴ نور ﴿اللهُ نُورُ السَّماواتِ﴾ است.
پاسخ: بله، اما فرمود: ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ الله هم تازه اسم است از اسمای حُسنا مسئلهٴ فنا را در ادب فنا الله را استثنا نکرده در بحثهای قبل هم چند روز قبل هم داشتیم که نفرمود «مَثَلُه» فرمود: ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ نه مَثل خدا این است او مَثل ندارد یک نورِ عمومی است یک نور النور است ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ این است آن وقت آن ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ میشود وجه الله.
پرسش: دارد که ﴿اللهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾
پاسخ: گفته او را با تعبیرات دیگر در روایات هست، در ادعیه هست، مقوّم هست، قیّم هست، قیّوم هست، هو الحیّ القیّوم هست، بیده ملکوت السماوات والأرض ﴿وَمَن یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ﴾ سؤال و جواب کرده که ملکوت آسمان و زمین کیست ﴿سُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ هم خودش فرموده هم از آنها اقرار گرفته. خب، بنابراین اگر ما یک قالب نخ داشته باشیم یک کیلو نخ داشته باشیم یک بلوز و ژاکت ببافیم یک جایش را بلبل و گل و بوته بگذاریم یک جایش هم مار و عقرب بگذاریم وقتی که این از جای دیگر نیامده همین نخ است که به صورت مار و عقرب یا گل و بلبل در آمده بعد هم دوباره باز میکنیم دوباره میچینیم این محدوده است که کم و زیاد میشود نه ـ معاذ الله ـ منطقهٴ اول یا منطقهٴ دوم آن منطقهٴ اول و منطقهٴ دوم هر دو منطقهٴ ممنوعه است.
پرسش: آیات سورهٴ «توحید» که در مورد أعلام نیست.
پاسخ: بله دیگر اوصاف الهی است آنکه بقاست اوصاف جمالی است فنا را استثنا نکرده در هیچ جا نداریم که همه چیز میمیرد فقط خدا زنده است.
پرسش:
پاسخ: آن هم که اثبات است که، «کُل من علیها فان و یَبقی الله» نیست ﴿وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ﴾ این وجه هم ذوالجلال است این مرفوع است نه «ذِیالجلال» ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ٭ وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ﴾ نه ذیالجلال و الإکرام این وجه ﴿ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ﴾ است اگر وجه میماند ﴿کُلُّ شَیءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ نه «الاّ هو» اگر سخن از کمال است بله، «بیده ملک السماوات والارض» اما اگر سخن از فناست همه فانی میشوند وجه او میماند این وجه او همیشه بود و همیشه هست و زائلپذیر نیست حدوث وجه فرض ندارد نه فرضِ محال است یا فرضِ کذا و کذا بنابراین اینها عالَم حادثاند هر لحظه به صورتی در میآیند آسمان و زمین و امثال ذلک همیشه تازهاند، همیشه متغیّرند، دوامی ندارند میآیند و میروند ولی وجه همیشه بود و همیشه هست المیزان را در همین دو، سه خط میشود پیدا کرد طباطبایی را اینجاها باید پیدا کرد فرمود مِن ألطف تعبیر این است که فرشتهها به پیغمبر عرض کردند همه برای اوست گذشته، آینده همه برای اوست بین گذشته و آینده برای اوست خود اینها بروند کنار چیزی برای آنها نمیماند نه اینکه ما تفویض کردیم، نه اینکه ما به خدا سپردهایم، نه اینکه ما تابع خدایی، مایی در کار نیست هر چه هست وجه اوست اگر وجه او شد بنابراین چیزی در عالَم نیست مگر اینکه تسبیح میکند، تقدیس میکند منتها ما خودمان را اصل قرار میدهیم چیزی که به حال ما سازگار است میگوییم خوب است، چیزی که به حال ما سازگار نیست میگوییم بد است ما یک اُومانیسم مِن حیث لا یحتسب با مِن حیث لا یَشعر هستیم این مطالب را گفتند علم یک علمِ معمولی است که بالأخره انسان در سنّ پیری فراموشش میشود و ﴿وَمِنکُم مَن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ این علم نیست این آخوندبازی است این کسب است این علم نیست و آن علم چیزی علم است که هم ما را حفظ بکند هم جامعهٴ ما را حفظ بکند هم با ما در قبر باشد هم با ما در برزخ باشد در قیامت فرمود هر کس فقیهانه محشور شد حقّ شفاعت دارد خیلی کماند کسی که فقیه محشور بشوند «بعثه الله یوم القیامة فقیها» آنگاه «یقال للعالِم للفقیه قِف تَشفع، تُشفّع» اصل جامعش هم این است که ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ نه مَن فعل الحسنة هر کسی علم نقد در دستش هست حقّ شفاعت دارد ما که آخرهای عمر خیلی از چیزها یادمان میرود علم نقد نیست در سؤال قبر نقد نیست اگر کسی فقاهت را کفِ دست داشته باشد ﴿جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ چنین آدمی «بعث الله یوم القیامة فقیها» بعد به او میگویند «قف تَشفع، تُشفّع» و علم کبریای الهی است در هر قلبی هم نمینشیند این را بدانید چون با درس خواندن نیست، با بحث کردن نیست اگر مستأکل به علم باشد کسی اگر کسی علمفروشی کند، اگر کسی بخواهد کاسبی بکند علم در قلبش نمیآید آنقدر علم کبریایی دارد جز در پاکترین دل در مقدّسترین دل نمینشیند شما دیدید این بلبلها خب خیلی از شماها با منطقههای ییلاقی مأنوسید همین که هوا کمی گرم شد همین که قدری فضا آلوده شد همین که این باغها یک مقدار میوههای بدبو و اینها دارد دیگر بلبل نمیخواند فقط جایی میخواند که بهترین هوا باشد، پاکترین هوا باشد، بهترین درخت باشد آنجا میخواند این بزرگان هم گفتند که سلیمان و داوود(سلام الله علیهما) که گفتند ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ منطق طیر این است
دامی و مرغ از تو رَمد رو لانه شو، رو لانه شو
آدم مادامی که دام است خب بالأخره مرغهای زیرک در دام نمیافتند دیگر مگر یک مرغ ابله اگر آشیانه بشوند آن مرغهای ملکوتی آنجا لانه میکنند و تخمگذاری میکنند
دامی و مرغ از تو رَمد رو لانه شو، رو لانه شو
این شخص «بعثه الله یوم القیامة فقیها» بنابراین انسان هم موحّد است، هم مؤمن است و هم میداند که این گذشته و حال و آینده برای خداست و در اختیار خداست یعنی چه به فصل اول و دوم هم تعدّی نمیکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است