display result search
منو
تفسیر آیات 34 تا 35 سوره توبه _ بخش دوم

تفسیر آیات 34 تا 35 سوره توبه _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 24 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 34 تا 35 سوره توبه _ بخش دوم"

جهالت احبار علم فروش و سفاهت رهبان زهدفروش
احاطه آتش عذاب بر جهنمیان
فاعلیت خدای سبحان در تعذیب انسان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾

جهالت احبار علم فروش و سفاهت رهبان زهد فروش
در بسیاری از آیات ذات اقدس الهی مسئله عقل را محور سعادت قرار داده‌اند عقل همان است که «ما عبد به الرحمن و أکتسب به الجنان»
و اگر آن عقل باشد انسان به مقصد می‌رسد یعنی آن نورانیّتی که باعث می‌شود انسان هم در مسائل علمی از بند تخیّل و توهّم نجات پیدا کند و هم در بخش عملی از شهوت و غضب نجات پیدا کند و اگر کسی این عقل را نداشت سفیه است که فرمود: ﴿وَ مَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾
و اگر در بیان نورانی امیر المؤمنین(سلام الله علیه) آمده است که «رُبّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ینفعه» چه بسا عالمانی هستند که علمشان به حالشان نافع نیست و کشته جهل‌اند آن جهل در مقابل عقل است اگر کسی عالم باشد و عاقل نباشد جزء احبار علم فروش است و اگر راهب باشد و عاقل نباشد جزء رهبانان زهد فروش است این دو گروهی را که ذات اقدس الهی اهل جهنم معرفی کرده است برای آن است که یک عده عالمان بی عقلند یک عده زاهدان بی عقل عالم بی عقل یعنی کسی که در بحثهای اندیشه صاحب نظر هست ولی آن انگیزه الهی در او نیست راهب و زاهد زهد فروش بی عقل آن است که زهد دارد و دنیا را ترک می‌کند امّا «ترک الدنیا لدّنیا» نه «ترک الدنیا للآخرة» یا «ترک الدنیا لله» بنابراین «أفضل الزهد إخفاء الزهد» خواهد بود و اگر کسی دنیا را برای دنیا ترک کرد این یک زهد کاذبی دارد و جمع اینها ممکن است کسی هم عالم علم فروش باشد و هم زاهد زهد فروش لذا این به عنوان «منفصله مانعة الخلوّ» یاد شده است ﴿إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ﴾ کارشان این است منشأشان بی عقلی است لذا هم دست زهد فروشان بوسیدن خطاست هم دست علم فروشان بوسیدن خطاست حرمت تصرشف در مال مردم به نحو دریافت یا مصرف
مطلب دوم آن است که در جریان تصرف مال مردم صرف أخذ حرام است لازم نیست به أکل برسد این جریان أکل از چند جهت محور قرار گرفته یکی اینکه چون غالب تصرفات به أکل برمی‌گردد و مهمترین تصرف أکل است لذا از این تصرفات به أکل یاد کردند که این مکرر ذکر شده است در همان ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ و مانند آن یکی اینکه آن أخذ مقدمه أکل است وگرنه أخذ هم حرام است اینکه گفتند ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ رشوه و مانند آن هم مشمول این نهی است این‌طور نیست که گرفتن رشوه حلال باشد ولی خوردنش حرام باشد همین این گرفتن این أخذ محرم است و یک نحوه تصرفی است ولو تصرف اعتباری ولو لازم نیست که انسان تصرف عینی بکند یک وقتی است رشوه معاطاتی است یعنی یک کسی که از انسان احقاق باطل و ابطال حق را می‌طلبد یک مالی را به او می‌دهد تا آن قاضی حقی را باطل و باطلی را حق کند این یک رشوه معاطاتی است یک وقت است پیمان می‌بندند تعهد می‌کنند بر عقد محرّم بر پیمانها و صلح محرّم و مانند آن، که این شخص این مقدار به قاضی بدهد و قاضی هم تعهد سپرده است که حقی را باطل و باطلی را حق بکند و این تعهد بینشان بسته شد این یک پیمان بر رشوه است ولو رشوه معاطاتی هم نباشد این عقد هم محرّم است خب بنابراین اگر عنوان أکل را معیار قرار دادند برای اینکه آن أخذ مقدمه أکل است این‌طور نیست که أکل حرام باشد ولی أخذ حرام نباشد بلکه تصرف در مال مردم و گرفتن رشوه محرّم است ولو به تصرّف خارجی منتهی نشود این شخصی که مرتشی است رشوه را گرفته هنوز با آن غذا تهیّه نکرده یا مسکن و پوشاک تهیّه نکرده هر دو مشمول ﴿إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ﴾ خواهد بود

دعوت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله وسلّم) به حفظ اقتصاد و پرهیز از اکتناز
مطلب دیگر آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما را به حفظ اقتصاد و مسائل اقتصادی دعوت کردند که آن حدیث هم قبلاً خوانده شد که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد که آن حضرت فرمود خدایا بین مملکت و نان مملکت یعنی اقتصاد مملکت جدایی نینداز «اللهم بارک لنا فی الخبز ولا تفرّق بیننا و بینه فلولا الخبز ما صمنا و لا صلینا و لا أدّینا فرائض ربّنا عز و جل» عرض کرد خدایا بین ما و نان ما جدایی نینداز منظور از این نان اقتصاد است نه اینکه این نان در قبال لباس و مسکن و امثال ذلک باشد عرض کرد خدایا بین امّت اسلامی و اقتصاد که از آن به عنوان نان مملکت یا معیشت مردم یاد می‌شود جدایی نینداز زیرا بسیاری از مردم‌اند که اگر مشکل مادّی پیدا کنند دینداری آنها سخت است اصحاب صفه بودن بسیار کم است عرض کرد خدایا «فلولا الخبز ما صمنا و ولا صلینا ولا أدّینا فرائض ربّنا عز و جل» اگر نان مملکت اقتصاد مملکت از مردم گرفته بشود توقّع اینکه مردم اهل نماز و روزه باشند نیست حالا اوحدی از مردم اصحاب صفه هم هستند می‌گویند اعتقاد اصل است و نه اقتصاد امّا غالب مردم گرفتار معیشت‌اند دیگر نماز و روزه و ادای فرائض از یک ملّت گرسنه نباید توقع داشت خب همان وجود مبارک که مسئله اقتصاد را این قدر مهم و معتبر می‌شمردند وقتی این آیه نازل شد فرمود: «تبّاً لذّهب تبّاً للفضه» این نه برای آن است که با اقتصاد بی مهر است این برای آن است که با اکتناز و تکاثر بی مهر است خب
وجه تسمیه ذهب و فضه
مطلب بعدی آن است که گفتند سرّ نام گذاری ذهب و فضه این است ذهب را ذهب گفتند چون رفتنی است بالأخره «لذهابه» و فضه را هم فضه گفتند «لتفضضه و لتفرّقها و تفضضها» است که این هم متفرق می‌شود این‌چنین نیست که حالا بمانند که نه ذهب ماندنی است و نه فضه ماندنی است اگر این‌چنین است انسان نباید برای امر فانی شونده آن امر باقی را رها بکند
اطلاق آیهٴ ﴿الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ﴾ بر تمامی مال‌اندوزان
مطلب بعدی آن است که حالا طبق تحلیلهای بحثهای قبلی ثابت شد که این درباره انفاقهای واجب است و اختصاصی به زکات ندارد لکن چون محور بحث ذهب و فضه بود درباره ذهب و فضه این آیات نازل شده است حالا اگر کسی دامداری یا کشاورزی و مانند آن دارد و حقوق واجب را تأدیه نمی‌کند آیا او هم مشمول ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ است یا نه؟ درباره او احادیثی هم برخی از مفسران نقل کرده اند همان‌طوری که اگر کسی ذهب و فضه داشت و اکتناز کرد و جمع کرد و حق واجب الهی را ادا نکرده است این طلا و نقره را داغ می‌کنند و بر اعضاء و جوارح او می‌نهند اگر کسی انعام ثلاثة داشت این در روایات هست اگر کسی گاو داشت گوسفند داشت شتر داشت و حقوق واجبه الهی را ادا نکرد همین گاو و گوسفند در آن میدان قیامت آن‌قدر شاخ به این می‌زنند و آن‌قدر این را لگدمال می‌کنند که به عذاب الیم گرفتار بشود بعد هم می‌گویند این همان گاوی است که تو ذخیره کردی این همان گوسفند است که تو ذخیره کردی این همان است که در بحث دیروز اشاره شد این حرفهایی نیست که حالا حکمت یا کلام راه داشته باشد «تنطحه بقرونها و تطؤه بأظلافها» با لگدها این را می‌مالند با شاخها این را می‌زنند «و تؤزها بافواهها» با دندانها این را گاز می‌گیرند پس این‌چنین نیست که ﴿یَوْمَ یُحْمَی﴾ مخصوص طلا و نقره و متکاثران نقدین باشد هر کس حق مالی را و واجب را ادا نکرده است همان مال مجسّم می‌شود همان محبوب دروغین به صورت مبغوض و عدوّ راستین ظهور می‌کند و او را زیر دست و پا نرم می‌کند حال ببینید در جوامع روایی ما این روایات هست یا نه؟ این را بزرگان اهل معرفت در تفسیرشان نقل کردند آنهایی هم که در حد میانه اهل حدیث و اهل معرفت چیزی می‌دانستند آنها هم از اهل سنت نقل کردند این روایات را که با شاخ با دندان با پا آن حیواناتی که زکوی بودند و زکات آنها داده نشد صاحب مال را زیر دست و پا له می‌کنند

احاطه آتش عذاب بر جهنمیان
از اینجا معلوم می‌شود که این ﴿فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾ تمثیل است نه تعیین این چنین نیست که مقطع عذاب همین این سه جا باشد و بازگشتش به همان آیات سوره مبارکهٴ «توبه» و مانند آن است اینهایی که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ نشانه هم این است که ﴿فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ﴾ سر و ته اینها را جفت می‌کنند گاهی قرآن آیه دارد که سرشان به چه عذابی گرفتار می‌شود دندانشان به چه عذاب گرفتار می‌شود صورتشان به چه عذاب گرفتار می‌شود لبهایشان به چه به چه عذاب گرفتار می‌شود ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ اینها گاهی هم اعضاء و جوارح را یک جا ذکر می‌کند گاهی مجموع صدر و ذیل بدن را جمع بندی کرده ﴿فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ﴾ سر و ته اینها را جفت می‌کنند می‌اندازند دور تمام اینها را بعد از اینکه به تفصیل بیان فرمود ﴿وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾ را بیان کرده دهن را می‌بندیم دست را چه کار می‌کنیم ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ اینها را چه کار می‌کنیم پا را چه کار می‌کنیم پشت را چه کار می‌کنیم صورت را چه کار می‌کنیم پیشانی را چه کار می‌کنیم بعد همه اینها را به صورت جمع بندی در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» فرمود: ﴿یُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَ الْأَقْدَامِ﴾ در آن مقطع از کسی سؤال نمی‌کنند چه کردی ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا ﴿لاَ یُسْأَلُ﴾؟ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ برای چه سؤال بکنیم؟ سؤال برای این است که یک چیز مکتومی مشهور بشود از یک کسی سؤال می‌کنند که باطنت مثل ظاهرت بود یا نه؟ آیا ظالم بودی یا نه؟ درنده بودی یا نه؟ حالا اگر کسی به صورت گرگ درآمده دیگر جا برای سؤال نیست که این معلوم می‌شود باطنش درنده بود دیگر چرا ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ نیازی به سؤال نیست در آن مقطع حالا گاهی موقفی هست از این مواقف گانه که ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ راه خاص خودش را دارد ولی یک جایی در یک مقطعی که حالا مشخص شد دیگر جا برای سؤال نیست که خب پس ﴿فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالأقْدَامِ﴾ بعد می‌اندازند جهنم می‌گویند ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ اگر در این آیهٴ 35 سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُم﴾ گداخته می‌شوند اینها تعیین نیست که جاهای دیگر را داغ نمی‌کنند یا جاهای دیگر را عذاب نمی‌کنند این بعنوان تمثیل و بیان مثال است برای برخی از موارد داغ می‌کنند عذاب می‌کنند چه طور؟ نمونه‌هایش این است جبا هست پیشانی هست پهلو هست پشت هست خب حالا سر چه طور؟ پا چه طور؟ خب آنها را هم زیر دست و پا له می‌کنند پس کسی که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ در آن روز ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ می‌شود و آن عذابها هم هست حالا درباره عذاب کسانی که گرفتار منع زکات کشاورزی بودند آن هنوز روایتی برخورد نکردیم که حالا این جو و گندم و کشمش و خرما را چه می‌کنند؟ اگر کسی اینها را اکتناز کرده
نسوز بودن اموال گداخته شده جهنمی
مستحضرید که تمام اینها به صورت مال نسوز درمی‌آید جهنم جهنمی نیست که آتشش آتش دنیایی باشد درخت را بسوزاند جهنم جهنمی است که با آن آتش درخت سبز می‌شود ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ خب اگر یک آتشی است که کار آب را می‌کند و درختی سبز می‌شود ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ ٭ طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ﴾ این برگها هم می‌شود برگهای نسوز قهراً آن روزی که ذهب و فضه را اکتناز می‌کردند ذخیره می‌کردند و امروز که این اوراق بهادار را ذخیره می‌کنند فرقی نمی‌کند این کاغذها در عین حالی که سوخته می‌شود گداخته می‌شود، می‌شود کاغذ نسوز خب
صعوبت فهم چگونگی عذاب جهنمیان
مطلب دیگر این است که حالا اگر کسی در مدت عمر این اموال را ذخیره کرده به نوبت این درهم و دینار را به پیشانی و پهلو و پشت می‌چسبانند؟ حالا اگر کسی در مدت عمر دراهم و دنانیر فراوانی را اکتناز کرده اینها را به نوبت می‌چسبانند یعنی مثلاً امروز این درهم را داغ می‌کنند می‌گذارند فردا آن درهم را داغ می‌کنند؟یا نه همان‌طوری که در برخی از روایات آمده که دندان کافر مثل جبل اُحد است اندام او هم چهره او هم جنب او هم ظهر او هم وسیع است؟ جا دارد همه اینها را یک جا بکند؟ چه طور است؟ در آن نصوصی که دارد ضرس کافر که جبل اُحد است معلوم می‌شود اندام و قیافه‌های اینها هم توسعه پیدا می‌کند حالا اگر این بدن وسیع شد خب جا دارد که همه اینها یک جا گداخته بشود یک آدم چاق بیش از آدم لاغر معذّب می‌شود یک کسی که چاق است و پشتش جای 10 تا نقره داغ شده است با کسی که لاغر است و پشتش فقط جای 2 تا نقره داغ شده است خب فرق می‌کند دیگر این به صورت یک انسان ثمین حجیم در می‌آید؟ لا أدری به نوبت این دراهم و دنانیر را داغ می‌کنند؟ لا یُدری بقیه‌اش دیگر احتمال است مگر اینکه چیزی را نصوص تعیین بکنند ولی جا برای سؤال هست که چه طور داغ می‌کنند؟
تبدیل اموال واحد به باداش نیکوکاران و جزای زراندوزان در قیامت
با حفظ اینکه همین دراهم و دنانیر به صورت سیب و گلابی درمی‌آید برای کسانی که این دراهم و دنانیر را داشتند و در راه خیر صرف کردند چون این شخص نه اوّلین سرمایه‌دار بود نه آخرین سرمایه‌دار و این ذهب و فضه هم نه اوّلین بار پیش او بود نه آخرین بار پیش او بود پیش او آمده بعد او هم در راه حرام صرف کرده بعد از مرگ او هم ورثه گرفتند در راه باطل یا خیر صرف کردند یک چند روزی پیش این بود و ذهب بود در حقیقت «لذهابه» این هم فضه بود ﴿لتفضضها و تفرقها﴾ خب همین ذهب و فضه که پیش دیگران بود با آن مسجد و مدرسه ساختند پیش دیگران رفت با آن درمانگاه و بیمارستان ساختند برای آنها روح و ریحان شد همین ذهب و فضه بعینهما برای این حدیده محماة است و آخرت را با این شواهد باید بررسی کرد که چنین عالمی است بالأخره مثل اینکه مکان که شهادت می‌دهد یک مکان گاهی خیابان است گاهی بیابان است گاهی مسجد است گاهی میکده است گاهی خانه عادی است گاهی جای نماز جماعت و دعای کمیل است گاهی مرکز فساد می‌شود کم نیستند این اماکنی که در طول تاریخ به صورتهای گوناگون درآمدند الآن هم هستند بعضی از مساجدی که قبلاً میکده بودند همین مکان با حفظ وحدت شخصی هم شهادت می‌دهد هم شکایت می‌کند هم آثار میکده بودن را در آن نشان می‌دهد هم آثار معبد و مسجد بودن را نشان می‌دهد خطوط کلی معاد را از این آیات می‌شود ترسیم کرد که چه عالمی است یک شیء با وحدت شخصی با حالتهای گوناگون ظهور می‌کند
گداخته شدن ثروت اندوخته دنیوی در جهنم
پرسش ...
پاسخ: بالأخره منشأ این عذابها آن عقیده باطل است و آن اخلاق باطل است و اعمال باطل ولی ظاهر آیات این است که وقتی می‌خواهند عذاب بکنند همان محبوب را به صورت گداخته در می‌آورند می‌گویند ﴿هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾ آنچه را که شما کنز کردید و ذخیره کردید همان را بچشید آیا اینها کنز را می‌چشند یا مکنوز را؟ کنز فعل اینهاست یعنی ذخیره کردن این ذخیره کردن محرّم است آیا اینها این ذخیره کردن را می‌چشند به صورت نقره گداخته در می‌آید یا خود آن مکنوز به صورت جرم گداخته در می‌آید؟ ظاهرش این است که خود آن طلا و نقره به صورت جرم گداخته در می‌آید خب منشا اینکه آن طلا و نقره گاهی روح و ریحان بشود میوه بهشتی بشود گاهی به صورت حدیده محماة در بیاید البته عقیده بد و اخلاق بد و فعل بد است و این شخص می‌بیند این مال را و درست هم می‌بیند نه خواب ببیند می‌بیند و درست می‌بیند و حق می‌بیند و حق هم هست
اعتقاد و اخلاق ناشایست انسان عامل کداخته شدن محبوب دروغین
پرسش ...
پاسخ: بله بالأخره آن اعتقاد یا آن تخلّق یا آن عمل با نیّت، آن می‌شود وصف این شخص و عقیده این شخص فعل این شخص یا فعل قلبی یا فعل بدنی همان باعث می‌شود که این شخص همین محبوب را به صورت جرم گداخته می‌بیند و این هم حق می‌بیند نه خیال بکند و در بیداری می‌بیند نه خواب ظاهر آیه این نیست که آن کنز شما به صورت حدیده محماة در بیاید که فعل شماست که وصف است و مصدر است فرمود آن مکنوز ﴿هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ﴾ این شخص جز آن است که هم این مال را دوست دارد این مال را دوست دارد دوستی او یک کار باطلی است چون این دوستی، دوستی کاذب است درون کذب، یک صدقی نهفته است که این در بحثهای روز قبل اشاره شد اگر کسی به مال حرام علاقه پیدا کرده است دوست او شد این دوستی کاذب است و باطل است و حق نیست این یک مطلب در درون هر باطلی یک حق نهفته است در درون هر کذبی یک صدق نهفته است این مقدمه دوم برای اینکه ممکن نیست که دوستی هم باطل باشد هم حق، دوستی هم کاذب باشد هم صادق این‌چنین نیست اگر این دوستی باطل است دشمنی حق است که در درون او نهفته است اگر این دوستی کذب است آن عداوت صدق است این هم مقدمه دوم. «فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید» آنچه در درون اوست ظاهر می‌شود یعنی آن عداوت حق و آن عداوت صدق ظاهر می‌شود مطلب چهارم این است که ما با عدوی خودمان سرکار داریم خب دشمن چه می‌کند؟ هر کاری که از او بر بیاید می‌کند این مطلب چهارم خصوصیاتش را دیگر عقل راه ندارد حکمت راه ندارد حکمت این اصول چهارگانه را می‌فهمد

فاعلیت خدای سبحان در تعذیب انسان
مطلب دیگری که عقل و حکمت راه دارند این است که همه اینها سیر افقی اشیاست ما گفتیم درون دوستی کاذب دشمنی صادق نهفته است این حق است امّا کیست که صورت دشمنی به این درون می‌دهد؟ کسی است که واهب الصّور است به ظاهر صورت می‌دهد به باطن صورت می‌دهد آن واهب الصّور آن مسبّب همان ذات اقدس الهی است همان است که این کار را به صورت حدیده محماة در می‌آورد همان شخص است وگرنه جهنم که با فعل خود انسان ساخته نمی‌شود که ـ معاذ الله ـ که جهنم دیگر خالق نخواهد که همه اینها را در حد تمامیّت نصابظ قبول است آن فاعل محض همیشه کار خودش را می‌کند بعد هم به ما فرمود: ﴿وَ آتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾ شما هرچه را با زبان حال و استعداد سؤال کردید گرفتید اگر آماده بودید، صورت روح و ریحانی به عقیده و خُلق و عمل شما داده بشود آن مصوِّر واهب الصّور این کار را می‌کند و اگر آماده بودید حدیده محماة به کارتان بدهد این کار را می‌کند اینکه فعل مجهول ذکر شده است برای اینکه فاعلش براساس عظمتش حذف شده چه کسی محمی است؟ ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ این ﴿عَلَیْهَا﴾ نائب فاعل ﴿یُحْمَی﴾ است این ﴿یُحْمَی﴾ فعل مجهول است که نائب فاعلش ﴿عَلَیْهَا﴾ است آن محمی کیست؟ وجود مبارک حضرت امیر به عقیل فرمود که تو از این آتشی که من افروختم می‌ترسی من چگونه نترسم از آتشی که «سجّرها جبّارها» آن ذات اقدس الهی بهشت آفرین، جهنم آفرین او دستور می‌دهد حالا دستور دادن و سوخت و سوز جهنم گاهی به این است که اصولاً مراکز آتش گاهی به این است که انسان آن مواد را بیشتر کند آن هیزم و آن زغال سنگ را بیشتر کند گاهی وقتی ذات اقدس الهی غضب کرد در مقام فعل، فرشتگان مسئول و مأمور جهنم که ﴿وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاّ مَلاَئِکَةً﴾ این فرشتگان که مظهر جلال و غضب الهی هستند(سلام الله علیهم اجمعین) اینها غضب می‌کنند وقتی فرشته غضب کرد آتش جهنم شعله‌ور می‌شود بیان نورانی حضرت امیر این است که وقتی ملائکه موکَّل جهنم غضب کردند «وقد قَلَبَ النارُ بعضها علی بعض» این شعله‌ها و اَلوها بلند می‌شود دیگر لازم نیست اینها از جای دیگر هیزم بیاورند یا زغال سنگ بیارند که.
لزوم حق بودن عقیده و اخلاق و عمل انسان
خب تمام تلاش و کوشش باید این باشد که انسان اگر عقیده‌ای دارد حق باشد اگر وصفی دارد حق باشد فعلی دارد حق باشد اینها حق باشند و صدق و اگر اینها باطل و کذب بودند در درون اینها یک حقی نهفته است وقتی درون اینها حقی نهفته شد حالا یک کشاورزی تلاش و کوشش کرد و درختی غرس کرد یک میوه‌ای را که ظاهرش سالم است و باطنش پوسیده است به دست دیگری داد بالأخره میوه باغ اوست دست‌رنج اوست خودش درست کرده خودش هم می‌داند این ظاهرش سالم است باطنش پوسیده و متعفّن آن روز روزی است که ﴿تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ روزی است که کسی نمی‌تواند خلاف بگوید ﴿لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾ هیچ کس نمی‌تواند خلاف بکند هیچ کس نمی‌تواند خلاف بگوید دیدید یک آدم عصبانی بد دهن در خواب هم که حرف می‌زند فحش می‌دهد یک آدم مؤدب الهی وقتی در خواب هم حرف می‌زند مؤدبانه حرف می‌زند اینکه براساس اختیار حرف نمی‌زند که کسی که در خواب حرف می‌زند زمام سخن او را آن ملکات و عقاید و اخلاق به عهده گرفته نه اندیشه او اصلاً خودش نمی‌داند حرف زده یا نه یک انسان فحّاش وضیع اللّسان بد دهن در خواب هم که حرف می‌زند فحش می‌دهد اینکه براساس اختیار فحش نمی‌دهد که این سخن گفتن او به اختیار آن ملکات نفسانی او و عقاید او و اعمال گذشته اوست و برای او هم اگر نوار هم بگذارند بگویند حرف توست تو گفتی این هم نمی‌تواند بگوید من نگفتم اگر انسان یک کاری کرد که ظاهرش حق بود و باطنش باطل،باطن وقتی ظهور کرد می‌گویند این کار توست و این هم ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ باور هم می‌کند خب اگر کسی اکتناز کرد براساس علاقه اکتناز کرد ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ این یک چیز باطلی را دوست داشت.دوستی باطل یعنی محبوب باطل باعث می‌شود که محبت محبت باطله خواهد بود اگر محبت،محبت باطله بود عداوت عداوت.حق خواهد بود اگر محبت محبت کاذبه بود عداوت عداوت صادقه خواهد بود فردا هم ظرف ظهور حق و صدق است
علت رسوایی مستکبران در روز قیامت
می‌بینید ذات اقدس الهی وقتی عذاب مستکبران و متکبران را یاد می‌کند غیر از آن تازیانه‌ها و سوخت و سوز جهنم می‌فرماید ما اینها را مسلوب الحیثیّه می‌کنیم عاب مُهین دارند عذاب هون دارند این برای اینهاست آن سوخت و سوز که برای بدن اینهاست خب چرا اینها را مسلوب الحیثیه می‌کنند؟ برای اینکه کسی که ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ عزیز بی‌جهت بود ذلیل با جهت است هر کس یک احترامی بی‌جهت گرفت یک تحقیر با جهتی در درون او نهفته است دیگر ممکن نیست هم عزّت بی‌جهت باشد هم ذلت که این آقا نه عزیز باشد نه ذلیل اینطور که گر کسی ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ عزیز بی‌جهت بود ذلیل با جهت است فردا هرچه ظهور می‌کند آن باجهتهاست یعنی آن حق و صدق ظهور می‌کند لذا می‌فرماید: ﴿عَذَابَ الْهونِ﴾ ﴿عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ اینها فردا رسوا هستند چرا؟ برای اینکه اینها یک عزّتی داشتند کاذب و باطل درون این عزت کاذب و باطل ذلت حق و صدق بود و قیامت هم روز حق و صدق است و ذلت اینها ظاهر شده است روزی است که سرائر ظاهر می‌شود سرائر انسان سرائر اعمال سرائر عقیده أو ما شئت
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که این شخص می‌بیند و درست هم می‌بیند نه اینکه خیال بکند در بیداری است اوّلاً در خواب نیست و رؤیت است نه تنها خیال و رؤیتش هم صادقه است و داد این هم در می‌آید
تعدد وجودی برخی اشیاء در جهان هستی
معلوم می‌شود این ذهب و فضّه چند طور وجود دارد همان‌طوری که از بالا آمده ﴿وَ إِن مِّن شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ مگر این دامها از بالا نیامده ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ مگر این گاو و گوسفندها از بالا نیامده؟بالا آمدن که نظیر نزول باران و تگرگ نیست که قرآن از بالا آمده آهن از بالا آمده انعام از بالا آمده همه اینها را فرمود از بالا آمده پس معلوم می‌شود اینها یک جای دیگر وجود دیگری هم دارند نه ﴿أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ﴾ یعنی خلقنا گفت «ویش را تأویل کن نی ذکر را» چرا ﴿أَنْزَلْنَا﴾ به معنی خلقنا؟ چه کسی گفت ﴿أَنْزَلْنَا﴾ یعنی خلقنا؟ ﴿أَنْزَلْنَا﴾ یعنی أنزلنا خب اگر ﴿وَ إِن مِّن شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ بعد هم فرمود ما آهن را نازل کردیم بعد فرمود ما این گاو و گوسفند را نازل کردیم ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ معلوم می‌شود این گاو و گوسفند یک وجود دیگر هم دارند خب با آن وجود یک انسان رمه‌دار متمکن زکات نده را زیر دست و پایش له می‌کنند عقل که حرفش این است ظاهر نقل که این است روایات که این است دلیلی بر این کارش نیست عقل می‌گوید ممکن نیست چیزی در این عالم باشد و سابقه وجودی نداشته باشد منتها در همه موارد مصوّر ذات اقدس الهی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:05

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی