- 532
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 36 تا 37 سوره توبه _ بخش پنجم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 تا 37 سوره توبه _ بخش پنجم"
فضیلت ماه رجب نسبت به سایر ماههای حرام
دیدگاه علاّمه طباطبایی دربارهٴ تغییر ماههای حج و ماههای حرام توسط مشرکان
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ٭ إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطِؤا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ﴾
نامگذاری ماههای سال بر اساس نظام طبیعت
از برخی مفسران نظیر ابوالفتوح رازی و بعضی از بزرگان اهل معرفت بر میآید که سرّ نامگذاری این ماههای ده دوازدهگانه و اسامی معروف برابر با همان نظام طبیعی است یعنی ربیع را ربیع گفتند برای اینکه گیاهان در این فصل میرویند. جمادی را جمادی گفتند برای اینکه در این فصل آبها منجمد میشوند. این تعبیر نشان میدهد که این ماهها شبیه ماههای فارسی است بر اساس سیر شمس. گرچه بر اساس قمر و سیر قمر این ماهها تنظیم شد لکن در آن اوائل اینچنین نبود که این ماهها بگردد و ربیع گاهی تابستان بشود، گاهی زمستان حالا یا در آن ده روز کبیسه میکردند سعی میکردند این نامها محفوظ بمانند. یا راههای دیگری برای حل ارائه میکردند وگرنه هم آن بزرگان اهل معرفت این نامگذاری را ذکر کردند هم در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده. و این با جریان سیر قمر که گاهی جمادی به تابستان بیفتد و گاهی زمستان گاهی ربیع به تابستان بیفتد و گاهی در زمستان، هرگز هماهنگ نیست.
فضیلت ماه رجب نسبت به سایر ماههای حرام
مطلب دیگر اینکه در جریان این ماه رجب روایتی را که عدّهای از مفسران که یکی از آنها جناب ابوالفتوح رازی نقل کرده است بر میآید که برای ماه رجب یک فضیلت خاصی است حالا ماه مبارک رمضان در بین شهور حساب خاص خود را دارد ولی ماه رجب نسبت به سایر اشهر حرم، یعنی ذیقعده و ذیحجه و محرّم این یک فضیلت مخصوصی دارد که آن سه ماه دیگر ندارند. بنابراین ممکن است که در بین آن هشت ماه، ماه مبارک رمضان یک فضیلت خاص داشته باشد ولی در بین این چهار ماه، ماه رجب از ماه ذیقعده و ذیحجه و محرّم افضل است و آن را هم که رجب اصم نامیدند چند وجه است در تسمیه؛ یکی از آن وجوه آن است که این چون منفرد و مجزا و جدای از آن سه ماه دیگر است گفتهاند رجب الأصم. البته در وجه تسمیهاش هم گفتهاند چون صدای شمشیر و تیر و دشنه و اینها در این ماه شنیده نمیشود گفته شد ماه اصم. چه اینکه رجب الاصبّ هم دیده میشود. یعنی صبّ و ریزش رحمت در این ماه خیلی است. منظور آن است که آنچه که از تفسیر ابوالفتوح رازی بر میآید این است که کتابهای مستقلی در فضیلت ماه رجب نوشته شده است. نظر ایشان این است که این ماه رجب نسبت به سایر اشهر حرم افضل است نه نسبت به جمیع شهور سنه، نسبت به سایر شهور چهارگانه افضل است و کتابهایی در فضیلت ماه رجب نوشته شده است. و این روایت شریف را هم از وجود مبارک سیدالشهداء(سلام الله علیه) نقل کردهاند که فضیلت روزهٴ ماه رجب را از بیان سیدالشهداء(سلام الله علیه) ذکر میکنند. خب پس از وجه تسمیهای که آن بزرگان اهل معرفت نقل کردهاند و در کنارش جناب ابوالفتوح رازی نقل کرد پیداست که این شهور دوازدهگانه یک ارتباطی با نظام طبیعی دارد بر خلاف آنچه که فعلاً مرسوم است. دوم اینکه در بین این شهور چهارگانه ماه رجب از یک فضیلتی برخوردار است که ذیقعده و ذیحجه و محرّم از آن فضیلت برخوردار نیستند.
تطبیق ماههای دوازدهگانه بر امامان معصوم(علیهم السلام)
باز در همان روایت، گرچه این بحثهای روایی را در تفسیرهای روایی هم آمده ولی جناب ابوالفتوح نقل میکند که ذات اقدس الهی به پیغمر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید اگر دوازده نقیب است آن نقبای اثنی عشر آن را خدا باید معیّن کند که ﴿وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً﴾ اگر چشمههای دوازدهگانه است آن را به فرمان خدا باید دید که ﴿اضْرِبْ بِعَصَاکَ الحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ و اگر ماههای دوازدهگانه است. ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً﴾ و اگر ائمه و اولیا و خلفای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند آنها هم دوازده نفر هستند آنها هم را خدا باید معیّن کند. بعد میفرماید ائمه دوازده نفرند ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ چهار نفرند که یک خصیصهٴ خاص و یک حرمت مخصوص دارند، حرماً یعنی یک حرمت مخصوص دارند که این چهار امام به نام مبارک علی(علیه السلام) است که اول اینها علیبنابیطالب است. چهارم اینها وجود مبارک علی سجاد است، هشتم اینها علی رضا است،(علیه الصلاه و السلام) دهم اینها هم علی نقی. اینها ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ یعنی این چهارتا یک حرمت خاصی دارند. البته این قابل تطبیق هست دلیلی هم بر نفی اینها نیست و اگر ظاهرشان این بود که ماهها دوازدهگانه است، باطنش هم آنها خواهند بود.
تنظیم برنامهٴ سلوک معنوی انسان بر اساس ماههای قمری
چون این ماهها را مستحضرید که اینها منازل سائر میدانند. برای هر ماهی یک وظیفهٴ خاصی هم هست. این مراقباتی که مرحوم آقا میرزا جواد آقا نوشته است تبعاً للقدماء اینها اعمال سنه را به منزلهٴ اعمال این مقاطع سیر سالک میدانند و ماهها را هم البته آنها از ماه مبارک رمضان شروع میکنند که اول سال، «رأس السنه» و غرّه الشهور شهر الله است سال که دوازده ماه است از ماه مبارک رمضان شروع میشود و به شعبان ختم میشود. اینکه از ماه مبارک رمضان شروع میشود آن را از روایات و ادعیه هم البته میشود به دست آورد. دعاهایی که مربوط به اول ماه مبارک رمضان است و مربوط به آغاز و ظهور طلیعهٴ این ماه پرفضیلت رمضان است، در آن دعاها بنده به خدای سبحان عرض میکند که «هذا رأس السنه» یا «فَغُرّفهُ الشهور شهر الله شهر رمضان» خدایا این اول سال است. لذا آنهایی که کتابهایشان را برابر با تهذیب نفس برای تهذیب نفس تدوین میکنند، اعمال سنه را از ماه مبارک رمضان شروع میکنند و به شعبان ختم میکنند. اقبال مرحوم سیدبنطاووس از این قبیل است. این اقبال مرحوم سیدبن طاووس که اعمال دوازدهگانه را دارد، اول از ماه مبارک رمضان شروع میشود و آخرش هم به ماه شعبان منتهی میشود و ماه شعبان هم آخر سال است. و در آخر سال میگویند حسابها را بررسی کنید تسویه کنید که با یک طهارت و بدون دین وارد سال جدید بشوید.
اعطای نتایج سیر معنوی انسان در ماه شعبان
اینکه آن سراینده میگوید
ماه شعبان مده از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
سیدنا الاستاد مرحوم علامهٴ طباطبایی این شعر را اینچنین معنا میکردند که ماه شعبان آخر سال است، نتایج را آخر سال میدهند بالأخره، ماه مبارک رمضان طلیعهٴ سال است نتیجه را در ماه مبارک رمضان نمیدهند و اگر بعضی از نتایج را بدهند در شب عید فطر یا روز عید فطر که لیلة الجوائز یا یوم الجوائز است میدهند وگرنه ماه مبارک رمضان شب و روز این سی شب و این سی روز را باید تلاش کرد و کوشش کرد تا در آن لیلة الجوائز نتیجه را گرفت. و در پایان سال که ماه شعبان است، انسان باید خودش را بررسی کند بدهکاری نداشته باشد تا وارد سال جدید بشود و گرنه این خورشید دیگر غروب میکند خورشید حساب و خورشید جائزه و نتیجه مگر اینکه در لیلهالجوائز این خورشید طلوع کند. به هر تقدیر آنها کتابهایشان را بر اساس سیر منازل که هر ماه مقطعی از مقاطع این سیر است و منزلی از منازل سیر است، اعمال هر ماه را جداگانه ذکر میکنند و اعمال ماه مبارک رمضان را اول و اعمال ماه شعبان را هم آخر کتاب مینویسند. خب و این منافات ندارد با اینکه حقیقت امامت و اینها باطن این آیات باشند، ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ چهار امام در بین ائمه یک حرمت خاصی برخوردارند، آن هم چهار امامی که به نام مبارک علی هستند مثل امام اول و چهارم و هشتم و دهم(علیهم الصلاة وعلیهم السلام). آن روایت با ظاهر آیات هم منافات ندارد هم ظاهرش حق باشد و هم باطنش حق باشد.
تطبیق نداشتن اسامی برخی از ماههای قمری با نظام طبیعی
لکن از نامگذاری بعضی از ماهها پیداست که کاری با نظام طبیعی ندارد، مثلاً همین نامگذاری که در ماه رجب شده که ماه رجب را رجب الأصم گفتند برای اینکه صدای شمشیر و سلاحهای جنگ شنیده نمیشود خب این یک امر طبیعی نیست، این امر اجتماعی است یا بشری. امّا جمادی را جمادی گفتند برای اینکه آبها منجمد میشوند یا ربیع را ربیع گفتند برای اینکه گیاهان میرویند، معلوم میشود که یک ارتباطی با نظام طبیعی دارد.
پرسش ...
پاسخ: دربارهٴ ماه مبارک رمضان هم یک وجهش این است که او از رمضا و حرارت است یک وجهش هم این است به معنی ریزش گناهان است. غرض آن است که این نامگذاریها آنطوری که آن بزرگوار نقل کرده و همچنین آنطوری که در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده است، این نیاز به تأمل مستأنف است برای اینکه بعضیهایش به قرارداد است بعضیهایش هم به نظام طبیعی برمیگردد. و رمضان را هم از آن جهت که شدت حرارت دارد گفتهاند از آن جهت هم که مایهٴ ریزش گناهان است گفتهاند. اگر مربوط به رمضی و شدّت حرارت باشد معلوم میشود در فصل تابستان بوده.
پرسش ...
پاسخ: خب اگر یکسان باشد همهاش همیشه آن فصل اواخر پاییز یا اوائل زمستان را آن را جمادی بدانند باز قابل پذیرش هست امّا اینچنین نیست این همینطور میگردد. این ده روز کمبود را اینها چکار میکنند؟ یک عبارت لطیف ادبی را ابوالفتوح رازی نقل میکند، بعد ایشان عذرخواهی میکند میگوید من این قسمت را تازی نوشتم با اینکه کتابم فارسی است یعنی این قسمت را که از آن ادیب عرب سؤال کردند من برابر گفتههای او عربی نوشتم با اینکه کتاب من فارسی است و این قسمت را تازی نوشتم با اینکه کتابم فارسی است برای حفظ آن نکات ادبی چون او خیلی لطیف پاسخ میدهد دربارهٴ این سؤالات دوازدهگانه که چرا رجب را رجب گفتند رمضان را رمضان گفتند و مانند آن. البته هیچ کدام برهانی بر مسئله اقامه نکردند. و قبول بعضیها هم باز نیاز به تأمل دارد
وعدهٴ نزول نصرت الهی در اثر حفظ وحدت مسلمانان در جهاد
امّا اینکه فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ یعنی آنها وحدتشان را حفظ میکنند شما هم وحدتتان را حفظ کنید. «اگر الکفر ملّه واحده» اگر اینها باهماند در کوبیدن اسلام و مسلمین، شما هم باهم باشید. و بدانید ولو جمعیت شما کم باشد چون خدا با متقین است شما پیروزید. این یک معیت خاصهای است بعد از حکم جهاد. اگر معیت خاصه است بعد از حکم جهاد معلوم میشود که ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾ به دنبال اوست. ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ به دنبال اوست. ﴿وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ﴾ در قبال اوست. ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ در قبال اوست. این آیات چهارگانه و مانند آن نشان میدهد که این معیت، معیت نظامی است و معیّتی است که پیروزی را به همراه دارد. فرمود شما مسلمانها اگر وحدتتان را در قبال اتحاد مشرکین حفظ کنید یقیناً پیروزید. ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ آنها اینچنین نیست که در هنگام سرکوب اسلام و مسلمین باهم اختلاف داشته باشند. آنها متفقاند شما هم اتفاقتان را حفظ کنید. قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 217 گذشت به اینکه قتال در شهر حرام جزء گناهان کبیره است. ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ امّا خب در همین قتال کبیر در بحثهای قبلی هم فرمود: ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾ اگر اینها حمله کردند حتی در شهر حرام دیگر رعایت آن حرمت بر شما واجب نیست شما هم میتوانید دفاع کنید ولی وحدتتان را حفظ کنید. اگر متحد بودید خدا با شماست. و اگر خدا با کسی باشد یقیناً پیروزی است. ﴿وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ﴾
علّت تغییر دادن ماههای سال توسط مشرکان
مطلب دیگر همان آیهٴ بعدی است که فرمود: ﴿إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ﴾ آنها این ماهها را و اسامی ماهها را و احکام ماهها را به عنوان میراث قومی داشتند نه به عنوان یک سنّت دینی و برای آنها محترم بود همان طوری که برخیها به این مراسم، مراسم باستانیشان خیلی بها میدهند در جاهای دیگر هم همینطور است. اینها به عنوان صبغه دینی به این ماههای دوازدهگانه نگاه نمیکردند، به عنوان اینکه میراث گذشتگان است و سنت قومی است و خصوصیت نژادی آنها هم این را پذیرفته بود که چهار ماه جنگ حرام است. گاهی که حمله کردن به رقیب مساعد اینها بود، مناسب بود، از برخی از رهبران میخواستند آنها هم با تشریفاتی این ماههای حرام را جابهجا میکردند. فرمود،: ﴿إِنَّمَا النَّسِیءُ﴾، انساء یعنی تأخیر انداختن، نسیه را هم که نسیه گفتند برای اینکه کالا نقد است و ثمن به تأخیر میافتد، بها به تأخیر میافتد. ﴿إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ﴾ یعنی مشرکین که کافر بودند با آن حکم خدا هم بازی کردند. اینها خیال میکردند که اینها جزء سنن قومی است در حالی که خدای سبحان فرمود: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ این مربوط به سنت قومی نیست. اگر از وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) هم به شما رسیده است برای اینکه حضرت ابراهیم این مطلب را از وحی الهی گرفته است و اگر در دین یهود و مسیح هم محترم است برای اینکه آنها هم از وحی الهی گرفتند. پس این سنت قومی نیست تا به دست رهبران احزب باشد مثلاً ﴿إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ﴾ اصل کفرتان با این کار افزوده میشود
مراقب داشتن ایمان و کفر و تنزل کافران در اثر تغییر ماههای حرام
همان طوری که ایمان درجات دارد، کفر هم درکات دارد، بالأخره خصائل نفسانی و اوصاف نفسانی دارای درجات است، دارای مراتب است. حالا یا به طرف بالا یا به طرف پایین. اگر ایمان بود درجاتی دارد که ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ و مانند آن. ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا العِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ و اگر رذایل اخلاقی بود که ﴿إِنَّ المُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ دارای درکات است بالأخره. فرمود: ﴿النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ کفار که گمراهند با این گمراهتر میشوند. یعنی درکات و ضلالت اینها بیشتر میشود. گاهی دربارهٴ اینها تعبیر میکند که ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾ گاهی انسان در تاریکی قرار میگیرد. گاهی در عین حالی که برقی نیست و روشن نیست و تاریک است، هوا ابر است، گاهی هم در آب فرو میرود گاهی هم موج روی آب است گاهی ابر روی موج است. این است که ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾ اگر کسی دستش را بیرون بیاورد نمیبیند با اینکه دست نزدیکترین عضو است به او در قرب و بعد و قبض و بسط و امثال ذلک. خب کسی که دستش را بیرون بیاورد نه تنها نمیبیند، نه تنها لم یرها بلکه ﴿لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾، نزدیک دیدن هم نیست. ﴿إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾ نه لم یرها. خب کسی که اصلاً قدرت آن را ندارد که دستش را ببیند جای دیگر را هم نمیبیند این درکات کفر است درکات ضلالت است. ﴿یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾. خب کار نسیء گرچه در بخشهای تفسیری به دو قسم یاد شده است هم دربارهٴ اشهر حرم هم دربارهٴ اشهر حج که در نوبتهای قبل بازگو شد، ولی ظاهر آیه به اشهر حرم نزدیکتر است،
تحلیل یکی از ماههای حرام و تحریم ماه دیگر سال توسط مشرکان
فرمود: ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً﴾ این یک گناه، ﴿وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ آنجایی که ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً﴾ عاماً این نه به این معناست که یک سال این را حلال میکنند یک سال دیگر او را حرام میکنند. اینچنین نیست. برای اینکه معنایش این است یک سال او را حلال میدانند و به جای دیگر ماه دیگر را حرام میدانند، برای آن نکته فرمود: ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ اگر منظور این بود که مثلاً اینها یک سال محرّم را حرام میدانند یک سال حلال. یا رجب را یک سال حلال میدانند یک سال حرام، اگر منظور این بود این دیگر ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ نبود این نقصی در اشهر حرم بود. نه مواطات. آیه میخواهد بفرماید که اینها این حرمت چهار ماه را چون میراث قومی آنها بود حفظ کردند، برای اینکه این چهار ماه به عنوان میراث قومی نزد ایشان محترم باشد حرمتشان را حفظ کنند آن سالی که یکی از این ماهها را حلال کردند، به جای او ماه دیگر را حرام کردند زیرا اگر تحلیل بدون تعویض باشد که ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ نیست، سال بعد که حکم خاص خودش را دارد نه حکم امسال را. پس این ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً﴾ یک معنایی را در ضمن دارد، «یحلّونه عاماً و یحرّمون بدله فی ذلک العام» این یک ﴿یُحرّمونها عَاماً﴾ سال دیگر همان را تحریم میکنند. آن دیگر احتیاج به تبدیل ندارد. محتاج به تبدیل نیست. پس ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً﴾ یک معنایی را هم در کنارش دارد به قرینهٴ ﴿لِیُوَاطِئُوا﴾. آن سالی که ماه حرام را حرام میکنند، چون تبدیل نکردند سخن از تعویض و امثال ذلک نیست. همان ماه را که حرام بود حکمش باقی گذاشتند. آن سالی که یکی از این ماههای حرام را حلال کردند، به جای او یک ماه دیگری را حرام کردند، تا ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ هماهنگ بشود. به قرینهٴ ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ معلوم میشود که یک چیزی تبدیل تعویض و مانند آن در ضمن تقدیر است به این قرینه معلوم میشود اینها آن سالی که یکی از این ماههای حرام را حلال کردند، دو تا گناه کردند، دو تا بدعت گذاشتند؛ یکی حرام خدا را حلال کردند، یکی هم حلال خدا را هم حرام کردند. حالا اگر ماه شوال جزء اشهر حرم نیست، کسی فتوا بدهد که ماه شوال جزء اشهر حرم است خب این هم یک بدعتی است. پس آن سالی که یکی از اشهر حرم را تحلیل کردهاند، چون در قبالش یکی از شهرها و ماههای حلال را تحریم کردهاند دو تا بدعت گذاشتهاند. امّا آن سالی که ماه حرام را به حرمتش باقی گذاشتند، بدعتی در کار نبود.
کلمه «المنسی» نشانه تأخیر انداختن ماه حرام در یک سال
پرسش ...
پاسخ: بسیار خُب امّا با آن ﴿یُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ هماهنگ نیست این ﴿یُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ اگر همان را در یک سالی تحریم میکنند، دیگر نسیء نیست. معلوم میشود که نشانه حذف آن مقدر در گذشته کلمهٴ نسیء است در آینده کلمهٴ ﴿لِیُوَاطِئُوا﴾. این ﴿لِیُوَاطِئُوا﴾ نشان میدهد به اینکه آن سالی که اینها یکی از ماههای حرام را حلال کردهاند، به جای او یکی از ماههای حلال را هم حرام کردهاند. آنوقت این هم با نسیء سازگار است چون به عقب انداختند نه حذف کردند. تأخیر انداختن، آن هم در همان سال نه سال بعد، معلوم میشود که با تبدیل همراه است دیگر یک وقت است حذف میکنند یک وقت یک تأخیری میاندازند. اگر کسی کالایی را بگیرد بدون عوض میشود هبه، امّا کالایی را بگیرد با عوضی که بعداً میپردازد میشود نسیه. این نسیء نشانهٴ آن است که آنجایی که یک ماهی را تحلیل کردند به جای او یک ماه حلالی را حرام کردند. یعنی این حرمت را به تأخیر انداختند مثلاً محرّم که یکی از اشهر حرم است، حرّمت او را به تأخیر انداختند یعنی ماه صفر را محرّم کردند و ماه محرّم را هم حلال. این با نسیء هم هماهنگ است با ﴿لِیُوَاطِئُوا﴾ هم هماهنگ است. پس اگر یک چیزی حذف شده است به این قرینهها است.
﴿إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً﴾ آن سالی که آن شهر حرام را تحریم کردند که محذوری نداشت آن سالی که شهر حرام را تحلیل کردهاند، تحلیلش به تأخیر است و قهراً تبدیل را به همراه دارد. ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾.
تحلیل ماه حرام حرف اصلی مشرکان در تغییر ماهها
برای روشن شدن این مسئله میفرماید اساس کارشان ﴿فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾ است. نه ﴿یُحَرِّمُونَهُ عَاما﴾. این ﴿یُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ روی سنت طبیعی است. اساس سیئهٴ اینها این است که یحل ما حرم الله منتها این یحلّ ما حرم الله را به آن دو قرینهای که قبلاً ذکر شد، باید اینچنین تلقی کرد که «یحل ما حرم الله و یحرّم بدله ما حلّل الله». به قرینهٴ﴿نَّسِیء﴾ که اول آیه است، و به قرینهٴ ﴿لِیُوَاطِئُوا﴾ که بعد از این جمله است. ﴿فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾.
دیدگاه علامه طباطبایی دربارهٴ تعبیر ماههای حج و ماههای حرام توسط مشرکان
اینکه سیدنا الاستاد مرحوم علامهٴ(رضوان الله علیه) میفرماید که گرچه روایت دربارهٴ اشهر حج هم آمده که آنها برای خرید و فروش کالای تجاری سعی میکردند ماههای حج را طرزی تنظیم بکنند که هم محصول آنها قابل عرضه باشد و هم کالایی که دیگران میآوردند قابل تبدیل. اگر یک وقتی محصول آنها عرضه نشود، هنوز به بازار نرسیده، ایّام حج باشد ﴿لَهُمْ فِیهَا مَنَافِعُ﴾ حاصل نیست. در بازار عکاظ و امثال آن بازار کالایی عرضه میشد که از کشاورزیشان و از دامداریشان یا صنعتهای دستیشان عرضه بشود. گرچه روایت این را تأیید میکند، امّا آیه مساقش دربارهٴ همین اشهر حرم است نه اشهر حج و دلیلی که فرمود ﴿فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾. خب اگر یکی از ماهها را اینها تحلیل کردند، معلوم میشود که جنگی را که حرام بود، خونریزی که حرام بود، در این ماهها حلال کردند، ﴿فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾.
تزیین اعمال سوء برای مشرکان و برخی دیگر از انسانها
این کار برای آنها یک ابتکاری تلقی شد، خیال میکردند که به دست خود آنهاست و آن مشکل را حل کردند با این حیله. این عمل زشت است یک، و این عمل زشت برای اینها زیبا ترسیم شد دو، ﴿زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ﴾. یعنی اعمال سیّء برای اینها زیبا تلقی شد. اگر یک عمل زشتی برای یک ملتی زیبا تلقی بشود، معروف منکر بشود و منکر معروف، آنها برای این تلاش و کوشش هم میکنند، قیام و اقدام هم دارند. حالا مزیّن یا شیطان است یا علل و عوامل دیگریست یا ذات اقدس الهی به عنوان سوء اختیار اینها اعمال اینها را برای اینها زیبا نشان میدهد، آیات دیگری میتواند تعیین کند که ﴿زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُم﴾ یکی، ﴿زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ﴾ دوتا، و عامل درونی هم همان نفس مسوّله است که نفس مسوّله غیر از نفس أمّاره است که بحثهایش هم قبلاً گذشت این نفس مسوّله یک روانکاو و یک روانشناس ماهر درونی است. و میداند بالأخره انسان به چه چیزی علاقهمند است، زشتترین کار را به صورت همان محبوب درمیآورد و به صورت یک تابلویی در برابر چشمان انسان ترسیم میکند. و انسان هم هرچه میبیند زیبایی میبیند. این کار، کارِ نفس امّاره نیست، نفس امّاره تا به فرمانروایی برسد طول میکشد. یعنی انسان به جایی برسد که عالماً عامداً در کمال سهولت معصیت بکند، این کار آسانی نیست. این تا به اسارت نیفتاده به چنین وضعی مبتلا نمیشود. این ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ ، این در اواسط یا اواخر است در اوائل نیست. وقتی امّاره بالسوء است که اول فریب بدهد و فریبش هم با همین تسویل است نفس مسوّله کارش این است که زشت را زیبا و زیبا را زشت نشان میدهد یک چیزی که بد است به صورت زیبا در میآورد یک چیزی که زیباست به صورت بد در میآورد ترسیم میکند بعد انسان زشت را زیبا تلقی میکند، وقتی برداشتش اینچنین شد آن وقت شروع میکند به انجام دادن وقتی انجام داد دو سال چهار سال کم کم برایش عادت میشود ملکه میشود. وقتی عادت شد از آن به بعد دیگر عالماً، عامداً تحت اسارت نفس است و آن امیر هر چه فرمان بدهد، این مؤتمر میشود. از آن به بعد این است که نفس لامّاره بالسوء.
نمونههایی از زیبانمایی نفسی مسوله در قصههای قرآن
جریان سامری از این قبیل است. جریان چاهاندازی برادران یوسف از همین قبیل است، آنها وقتی آمدند به یعقوب(سلام الله علیه) گزارش دادند بعد از روشن شدن قضیه گفتند سوّلت، وجود مبارک یعقوب هم گفت: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ المُسْتَعَانُ﴾ . آنها تلاش و کوشش کردند نشستند تبادل افکار کردند به اصطلاح گفتند بهترین راه این است که به چاه بیندازیم. این را زیبا تلقی کردند بعد هم انداختند به چاه. وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) فرمود: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً﴾ در پایان امور هم برادران یوسف اعتراف کردند که نفس ما تسویل کرده بالأخره ما فریب خوردیم. در جریان سامری هم همینطور است او هم اعتراف کرد در محضر حضرت موسای کلیم(سلام الله علیه) که ﴿سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی﴾ . بالأخره مقام و جاهخواهی و سوء استفاده از ضعف فکر مردم اینها مرا وادار کرده که در یک عالمی که من در محضر توحید تربیت شدم دست به این کار بزنم.
وجه عبرت بودن قصه سامری
این قصهٴ سامری یک عبرتی است که در این عالم طبیعت همه چیز قابل شدن است. یعنی معیار و سنجشی در کار نیست. چون قوهٴ خیال فعال ما یشاء است، حساب و کتابی در کار او نیست با هرج و مرج کار میکند. اینچنین نیست یک کسی حالا مؤمن نیست، منافقانه ادعای ایمان بکند. یا امام نیست داعی امامت داشته باشد. یا نبی نیست متنبّی باشد. بلکه نازلترین چیز بهجای چیزی قرار میگیرد که جمیع اشیا در اختیار اوست. دیگر از خدا بالاتر نه قابل فرض است نه قابل گفتن. و گوساله، آن گوسالهٴ زنده هم تازه مثلی است بین اعراب بر بلادت و کودنی این. میگویند «أبلد من الثور أبلد من البقر». این در کودنی ضرب المثل است. تازه گوساله نه مجسمهٴ گوساله. حالا مجسمهٴ گوساله به جای خدا به خورد مردم داده میشود. و عدّهای هم باورشان میشود که ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی فَنَسِیَ﴾ . معلوم میشود در این عالم همه چیز همه چیز میشود در مقام ادعا و تبلیغ سوء. خب آخر قابل فرض نیست یک کسی حالا عالم نیست ادعا کند من عالمم یا حالا امام نیست ادعای امامت کند. ولی یک کسی گوساله را بگوید این خداست. پس همه چیز میشود در عالم خیال. و انسان در این فضا گیر است. و خیلیها هم باور کردند. نه گوساله که ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ ، نه عجلاً له خوار. تازه گوسالهٴ زندهاش ضرب المثل است در بلاد عرت. اینکه یک سرامیک دستی است حالا یک تعبیهای کردند یک بانگی از او درآوردند. ﴿عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾، نه عجلاً له خوار. آنوقت این را به جای خدا به خورد مردم دادند. مردم هم قبول کردند.
«و الحمد لله رب العالمین»
فضیلت ماه رجب نسبت به سایر ماههای حرام
دیدگاه علاّمه طباطبایی دربارهٴ تغییر ماههای حج و ماههای حرام توسط مشرکان
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ٭ إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطِؤا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ﴾
نامگذاری ماههای سال بر اساس نظام طبیعت
از برخی مفسران نظیر ابوالفتوح رازی و بعضی از بزرگان اهل معرفت بر میآید که سرّ نامگذاری این ماههای ده دوازدهگانه و اسامی معروف برابر با همان نظام طبیعی است یعنی ربیع را ربیع گفتند برای اینکه گیاهان در این فصل میرویند. جمادی را جمادی گفتند برای اینکه در این فصل آبها منجمد میشوند. این تعبیر نشان میدهد که این ماهها شبیه ماههای فارسی است بر اساس سیر شمس. گرچه بر اساس قمر و سیر قمر این ماهها تنظیم شد لکن در آن اوائل اینچنین نبود که این ماهها بگردد و ربیع گاهی تابستان بشود، گاهی زمستان حالا یا در آن ده روز کبیسه میکردند سعی میکردند این نامها محفوظ بمانند. یا راههای دیگری برای حل ارائه میکردند وگرنه هم آن بزرگان اهل معرفت این نامگذاری را ذکر کردند هم در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده. و این با جریان سیر قمر که گاهی جمادی به تابستان بیفتد و گاهی زمستان گاهی ربیع به تابستان بیفتد و گاهی در زمستان، هرگز هماهنگ نیست.
فضیلت ماه رجب نسبت به سایر ماههای حرام
مطلب دیگر اینکه در جریان این ماه رجب روایتی را که عدّهای از مفسران که یکی از آنها جناب ابوالفتوح رازی نقل کرده است بر میآید که برای ماه رجب یک فضیلت خاصی است حالا ماه مبارک رمضان در بین شهور حساب خاص خود را دارد ولی ماه رجب نسبت به سایر اشهر حرم، یعنی ذیقعده و ذیحجه و محرّم این یک فضیلت مخصوصی دارد که آن سه ماه دیگر ندارند. بنابراین ممکن است که در بین آن هشت ماه، ماه مبارک رمضان یک فضیلت خاص داشته باشد ولی در بین این چهار ماه، ماه رجب از ماه ذیقعده و ذیحجه و محرّم افضل است و آن را هم که رجب اصم نامیدند چند وجه است در تسمیه؛ یکی از آن وجوه آن است که این چون منفرد و مجزا و جدای از آن سه ماه دیگر است گفتهاند رجب الأصم. البته در وجه تسمیهاش هم گفتهاند چون صدای شمشیر و تیر و دشنه و اینها در این ماه شنیده نمیشود گفته شد ماه اصم. چه اینکه رجب الاصبّ هم دیده میشود. یعنی صبّ و ریزش رحمت در این ماه خیلی است. منظور آن است که آنچه که از تفسیر ابوالفتوح رازی بر میآید این است که کتابهای مستقلی در فضیلت ماه رجب نوشته شده است. نظر ایشان این است که این ماه رجب نسبت به سایر اشهر حرم افضل است نه نسبت به جمیع شهور سنه، نسبت به سایر شهور چهارگانه افضل است و کتابهایی در فضیلت ماه رجب نوشته شده است. و این روایت شریف را هم از وجود مبارک سیدالشهداء(سلام الله علیه) نقل کردهاند که فضیلت روزهٴ ماه رجب را از بیان سیدالشهداء(سلام الله علیه) ذکر میکنند. خب پس از وجه تسمیهای که آن بزرگان اهل معرفت نقل کردهاند و در کنارش جناب ابوالفتوح رازی نقل کرد پیداست که این شهور دوازدهگانه یک ارتباطی با نظام طبیعی دارد بر خلاف آنچه که فعلاً مرسوم است. دوم اینکه در بین این شهور چهارگانه ماه رجب از یک فضیلتی برخوردار است که ذیقعده و ذیحجه و محرّم از آن فضیلت برخوردار نیستند.
تطبیق ماههای دوازدهگانه بر امامان معصوم(علیهم السلام)
باز در همان روایت، گرچه این بحثهای روایی را در تفسیرهای روایی هم آمده ولی جناب ابوالفتوح نقل میکند که ذات اقدس الهی به پیغمر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید اگر دوازده نقیب است آن نقبای اثنی عشر آن را خدا باید معیّن کند که ﴿وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً﴾ اگر چشمههای دوازدهگانه است آن را به فرمان خدا باید دید که ﴿اضْرِبْ بِعَصَاکَ الحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ و اگر ماههای دوازدهگانه است. ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً﴾ و اگر ائمه و اولیا و خلفای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند آنها هم دوازده نفر هستند آنها هم را خدا باید معیّن کند. بعد میفرماید ائمه دوازده نفرند ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ چهار نفرند که یک خصیصهٴ خاص و یک حرمت مخصوص دارند، حرماً یعنی یک حرمت مخصوص دارند که این چهار امام به نام مبارک علی(علیه السلام) است که اول اینها علیبنابیطالب است. چهارم اینها وجود مبارک علی سجاد است، هشتم اینها علی رضا است،(علیه الصلاه و السلام) دهم اینها هم علی نقی. اینها ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ یعنی این چهارتا یک حرمت خاصی دارند. البته این قابل تطبیق هست دلیلی هم بر نفی اینها نیست و اگر ظاهرشان این بود که ماهها دوازدهگانه است، باطنش هم آنها خواهند بود.
تنظیم برنامهٴ سلوک معنوی انسان بر اساس ماههای قمری
چون این ماهها را مستحضرید که اینها منازل سائر میدانند. برای هر ماهی یک وظیفهٴ خاصی هم هست. این مراقباتی که مرحوم آقا میرزا جواد آقا نوشته است تبعاً للقدماء اینها اعمال سنه را به منزلهٴ اعمال این مقاطع سیر سالک میدانند و ماهها را هم البته آنها از ماه مبارک رمضان شروع میکنند که اول سال، «رأس السنه» و غرّه الشهور شهر الله است سال که دوازده ماه است از ماه مبارک رمضان شروع میشود و به شعبان ختم میشود. اینکه از ماه مبارک رمضان شروع میشود آن را از روایات و ادعیه هم البته میشود به دست آورد. دعاهایی که مربوط به اول ماه مبارک رمضان است و مربوط به آغاز و ظهور طلیعهٴ این ماه پرفضیلت رمضان است، در آن دعاها بنده به خدای سبحان عرض میکند که «هذا رأس السنه» یا «فَغُرّفهُ الشهور شهر الله شهر رمضان» خدایا این اول سال است. لذا آنهایی که کتابهایشان را برابر با تهذیب نفس برای تهذیب نفس تدوین میکنند، اعمال سنه را از ماه مبارک رمضان شروع میکنند و به شعبان ختم میکنند. اقبال مرحوم سیدبنطاووس از این قبیل است. این اقبال مرحوم سیدبن طاووس که اعمال دوازدهگانه را دارد، اول از ماه مبارک رمضان شروع میشود و آخرش هم به ماه شعبان منتهی میشود و ماه شعبان هم آخر سال است. و در آخر سال میگویند حسابها را بررسی کنید تسویه کنید که با یک طهارت و بدون دین وارد سال جدید بشوید.
اعطای نتایج سیر معنوی انسان در ماه شعبان
اینکه آن سراینده میگوید
ماه شعبان مده از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
سیدنا الاستاد مرحوم علامهٴ طباطبایی این شعر را اینچنین معنا میکردند که ماه شعبان آخر سال است، نتایج را آخر سال میدهند بالأخره، ماه مبارک رمضان طلیعهٴ سال است نتیجه را در ماه مبارک رمضان نمیدهند و اگر بعضی از نتایج را بدهند در شب عید فطر یا روز عید فطر که لیلة الجوائز یا یوم الجوائز است میدهند وگرنه ماه مبارک رمضان شب و روز این سی شب و این سی روز را باید تلاش کرد و کوشش کرد تا در آن لیلة الجوائز نتیجه را گرفت. و در پایان سال که ماه شعبان است، انسان باید خودش را بررسی کند بدهکاری نداشته باشد تا وارد سال جدید بشود و گرنه این خورشید دیگر غروب میکند خورشید حساب و خورشید جائزه و نتیجه مگر اینکه در لیلهالجوائز این خورشید طلوع کند. به هر تقدیر آنها کتابهایشان را بر اساس سیر منازل که هر ماه مقطعی از مقاطع این سیر است و منزلی از منازل سیر است، اعمال هر ماه را جداگانه ذکر میکنند و اعمال ماه مبارک رمضان را اول و اعمال ماه شعبان را هم آخر کتاب مینویسند. خب و این منافات ندارد با اینکه حقیقت امامت و اینها باطن این آیات باشند، ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ چهار امام در بین ائمه یک حرمت خاصی برخوردارند، آن هم چهار امامی که به نام مبارک علی هستند مثل امام اول و چهارم و هشتم و دهم(علیهم الصلاة وعلیهم السلام). آن روایت با ظاهر آیات هم منافات ندارد هم ظاهرش حق باشد و هم باطنش حق باشد.
تطبیق نداشتن اسامی برخی از ماههای قمری با نظام طبیعی
لکن از نامگذاری بعضی از ماهها پیداست که کاری با نظام طبیعی ندارد، مثلاً همین نامگذاری که در ماه رجب شده که ماه رجب را رجب الأصم گفتند برای اینکه صدای شمشیر و سلاحهای جنگ شنیده نمیشود خب این یک امر طبیعی نیست، این امر اجتماعی است یا بشری. امّا جمادی را جمادی گفتند برای اینکه آبها منجمد میشوند یا ربیع را ربیع گفتند برای اینکه گیاهان میرویند، معلوم میشود که یک ارتباطی با نظام طبیعی دارد.
پرسش ...
پاسخ: دربارهٴ ماه مبارک رمضان هم یک وجهش این است که او از رمضا و حرارت است یک وجهش هم این است به معنی ریزش گناهان است. غرض آن است که این نامگذاریها آنطوری که آن بزرگوار نقل کرده و همچنین آنطوری که در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده است، این نیاز به تأمل مستأنف است برای اینکه بعضیهایش به قرارداد است بعضیهایش هم به نظام طبیعی برمیگردد. و رمضان را هم از آن جهت که شدت حرارت دارد گفتهاند از آن جهت هم که مایهٴ ریزش گناهان است گفتهاند. اگر مربوط به رمضی و شدّت حرارت باشد معلوم میشود در فصل تابستان بوده.
پرسش ...
پاسخ: خب اگر یکسان باشد همهاش همیشه آن فصل اواخر پاییز یا اوائل زمستان را آن را جمادی بدانند باز قابل پذیرش هست امّا اینچنین نیست این همینطور میگردد. این ده روز کمبود را اینها چکار میکنند؟ یک عبارت لطیف ادبی را ابوالفتوح رازی نقل میکند، بعد ایشان عذرخواهی میکند میگوید من این قسمت را تازی نوشتم با اینکه کتابم فارسی است یعنی این قسمت را که از آن ادیب عرب سؤال کردند من برابر گفتههای او عربی نوشتم با اینکه کتاب من فارسی است و این قسمت را تازی نوشتم با اینکه کتابم فارسی است برای حفظ آن نکات ادبی چون او خیلی لطیف پاسخ میدهد دربارهٴ این سؤالات دوازدهگانه که چرا رجب را رجب گفتند رمضان را رمضان گفتند و مانند آن. البته هیچ کدام برهانی بر مسئله اقامه نکردند. و قبول بعضیها هم باز نیاز به تأمل دارد
وعدهٴ نزول نصرت الهی در اثر حفظ وحدت مسلمانان در جهاد
امّا اینکه فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ یعنی آنها وحدتشان را حفظ میکنند شما هم وحدتتان را حفظ کنید. «اگر الکفر ملّه واحده» اگر اینها باهماند در کوبیدن اسلام و مسلمین، شما هم باهم باشید. و بدانید ولو جمعیت شما کم باشد چون خدا با متقین است شما پیروزید. این یک معیت خاصهای است بعد از حکم جهاد. اگر معیت خاصه است بعد از حکم جهاد معلوم میشود که ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾ به دنبال اوست. ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ به دنبال اوست. ﴿وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ﴾ در قبال اوست. ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ در قبال اوست. این آیات چهارگانه و مانند آن نشان میدهد که این معیت، معیت نظامی است و معیّتی است که پیروزی را به همراه دارد. فرمود شما مسلمانها اگر وحدتتان را در قبال اتحاد مشرکین حفظ کنید یقیناً پیروزید. ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ آنها اینچنین نیست که در هنگام سرکوب اسلام و مسلمین باهم اختلاف داشته باشند. آنها متفقاند شما هم اتفاقتان را حفظ کنید. قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 217 گذشت به اینکه قتال در شهر حرام جزء گناهان کبیره است. ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ امّا خب در همین قتال کبیر در بحثهای قبلی هم فرمود: ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾ اگر اینها حمله کردند حتی در شهر حرام دیگر رعایت آن حرمت بر شما واجب نیست شما هم میتوانید دفاع کنید ولی وحدتتان را حفظ کنید. اگر متحد بودید خدا با شماست. و اگر خدا با کسی باشد یقیناً پیروزی است. ﴿وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ﴾
علّت تغییر دادن ماههای سال توسط مشرکان
مطلب دیگر همان آیهٴ بعدی است که فرمود: ﴿إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ﴾ آنها این ماهها را و اسامی ماهها را و احکام ماهها را به عنوان میراث قومی داشتند نه به عنوان یک سنّت دینی و برای آنها محترم بود همان طوری که برخیها به این مراسم، مراسم باستانیشان خیلی بها میدهند در جاهای دیگر هم همینطور است. اینها به عنوان صبغه دینی به این ماههای دوازدهگانه نگاه نمیکردند، به عنوان اینکه میراث گذشتگان است و سنت قومی است و خصوصیت نژادی آنها هم این را پذیرفته بود که چهار ماه جنگ حرام است. گاهی که حمله کردن به رقیب مساعد اینها بود، مناسب بود، از برخی از رهبران میخواستند آنها هم با تشریفاتی این ماههای حرام را جابهجا میکردند. فرمود،: ﴿إِنَّمَا النَّسِیءُ﴾، انساء یعنی تأخیر انداختن، نسیه را هم که نسیه گفتند برای اینکه کالا نقد است و ثمن به تأخیر میافتد، بها به تأخیر میافتد. ﴿إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ﴾ یعنی مشرکین که کافر بودند با آن حکم خدا هم بازی کردند. اینها خیال میکردند که اینها جزء سنن قومی است در حالی که خدای سبحان فرمود: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ این مربوط به سنت قومی نیست. اگر از وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) هم به شما رسیده است برای اینکه حضرت ابراهیم این مطلب را از وحی الهی گرفته است و اگر در دین یهود و مسیح هم محترم است برای اینکه آنها هم از وحی الهی گرفتند. پس این سنت قومی نیست تا به دست رهبران احزب باشد مثلاً ﴿إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ﴾ اصل کفرتان با این کار افزوده میشود
مراقب داشتن ایمان و کفر و تنزل کافران در اثر تغییر ماههای حرام
همان طوری که ایمان درجات دارد، کفر هم درکات دارد، بالأخره خصائل نفسانی و اوصاف نفسانی دارای درجات است، دارای مراتب است. حالا یا به طرف بالا یا به طرف پایین. اگر ایمان بود درجاتی دارد که ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ و مانند آن. ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا العِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ و اگر رذایل اخلاقی بود که ﴿إِنَّ المُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ دارای درکات است بالأخره. فرمود: ﴿النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ کفار که گمراهند با این گمراهتر میشوند. یعنی درکات و ضلالت اینها بیشتر میشود. گاهی دربارهٴ اینها تعبیر میکند که ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾ گاهی انسان در تاریکی قرار میگیرد. گاهی در عین حالی که برقی نیست و روشن نیست و تاریک است، هوا ابر است، گاهی هم در آب فرو میرود گاهی هم موج روی آب است گاهی ابر روی موج است. این است که ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾ اگر کسی دستش را بیرون بیاورد نمیبیند با اینکه دست نزدیکترین عضو است به او در قرب و بعد و قبض و بسط و امثال ذلک. خب کسی که دستش را بیرون بیاورد نه تنها نمیبیند، نه تنها لم یرها بلکه ﴿لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾، نزدیک دیدن هم نیست. ﴿إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾ نه لم یرها. خب کسی که اصلاً قدرت آن را ندارد که دستش را ببیند جای دیگر را هم نمیبیند این درکات کفر است درکات ضلالت است. ﴿یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾. خب کار نسیء گرچه در بخشهای تفسیری به دو قسم یاد شده است هم دربارهٴ اشهر حرم هم دربارهٴ اشهر حج که در نوبتهای قبل بازگو شد، ولی ظاهر آیه به اشهر حرم نزدیکتر است،
تحلیل یکی از ماههای حرام و تحریم ماه دیگر سال توسط مشرکان
فرمود: ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً﴾ این یک گناه، ﴿وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ آنجایی که ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً﴾ عاماً این نه به این معناست که یک سال این را حلال میکنند یک سال دیگر او را حرام میکنند. اینچنین نیست. برای اینکه معنایش این است یک سال او را حلال میدانند و به جای دیگر ماه دیگر را حرام میدانند، برای آن نکته فرمود: ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ اگر منظور این بود که مثلاً اینها یک سال محرّم را حرام میدانند یک سال حلال. یا رجب را یک سال حلال میدانند یک سال حرام، اگر منظور این بود این دیگر ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ نبود این نقصی در اشهر حرم بود. نه مواطات. آیه میخواهد بفرماید که اینها این حرمت چهار ماه را چون میراث قومی آنها بود حفظ کردند، برای اینکه این چهار ماه به عنوان میراث قومی نزد ایشان محترم باشد حرمتشان را حفظ کنند آن سالی که یکی از این ماهها را حلال کردند، به جای او ماه دیگر را حرام کردند زیرا اگر تحلیل بدون تعویض باشد که ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ نیست، سال بعد که حکم خاص خودش را دارد نه حکم امسال را. پس این ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً﴾ یک معنایی را در ضمن دارد، «یحلّونه عاماً و یحرّمون بدله فی ذلک العام» این یک ﴿یُحرّمونها عَاماً﴾ سال دیگر همان را تحریم میکنند. آن دیگر احتیاج به تبدیل ندارد. محتاج به تبدیل نیست. پس ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً﴾ یک معنایی را هم در کنارش دارد به قرینهٴ ﴿لِیُوَاطِئُوا﴾. آن سالی که ماه حرام را حرام میکنند، چون تبدیل نکردند سخن از تعویض و امثال ذلک نیست. همان ماه را که حرام بود حکمش باقی گذاشتند. آن سالی که یکی از این ماههای حرام را حلال کردند، به جای او یک ماه دیگری را حرام کردند، تا ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ هماهنگ بشود. به قرینهٴ ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ معلوم میشود که یک چیزی تبدیل تعویض و مانند آن در ضمن تقدیر است به این قرینه معلوم میشود اینها آن سالی که یکی از این ماههای حرام را حلال کردند، دو تا گناه کردند، دو تا بدعت گذاشتند؛ یکی حرام خدا را حلال کردند، یکی هم حلال خدا را هم حرام کردند. حالا اگر ماه شوال جزء اشهر حرم نیست، کسی فتوا بدهد که ماه شوال جزء اشهر حرم است خب این هم یک بدعتی است. پس آن سالی که یکی از اشهر حرم را تحلیل کردهاند، چون در قبالش یکی از شهرها و ماههای حلال را تحریم کردهاند دو تا بدعت گذاشتهاند. امّا آن سالی که ماه حرام را به حرمتش باقی گذاشتند، بدعتی در کار نبود.
کلمه «المنسی» نشانه تأخیر انداختن ماه حرام در یک سال
پرسش ...
پاسخ: بسیار خُب امّا با آن ﴿یُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ هماهنگ نیست این ﴿یُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ اگر همان را در یک سالی تحریم میکنند، دیگر نسیء نیست. معلوم میشود که نشانه حذف آن مقدر در گذشته کلمهٴ نسیء است در آینده کلمهٴ ﴿لِیُوَاطِئُوا﴾. این ﴿لِیُوَاطِئُوا﴾ نشان میدهد به اینکه آن سالی که اینها یکی از ماههای حرام را حلال کردهاند، به جای او یکی از ماههای حلال را هم حرام کردهاند. آنوقت این هم با نسیء سازگار است چون به عقب انداختند نه حذف کردند. تأخیر انداختن، آن هم در همان سال نه سال بعد، معلوم میشود که با تبدیل همراه است دیگر یک وقت است حذف میکنند یک وقت یک تأخیری میاندازند. اگر کسی کالایی را بگیرد بدون عوض میشود هبه، امّا کالایی را بگیرد با عوضی که بعداً میپردازد میشود نسیه. این نسیء نشانهٴ آن است که آنجایی که یک ماهی را تحلیل کردند به جای او یک ماه حلالی را حرام کردند. یعنی این حرمت را به تأخیر انداختند مثلاً محرّم که یکی از اشهر حرم است، حرّمت او را به تأخیر انداختند یعنی ماه صفر را محرّم کردند و ماه محرّم را هم حلال. این با نسیء هم هماهنگ است با ﴿لِیُوَاطِئُوا﴾ هم هماهنگ است. پس اگر یک چیزی حذف شده است به این قرینهها است.
﴿إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً﴾ آن سالی که آن شهر حرام را تحریم کردند که محذوری نداشت آن سالی که شهر حرام را تحلیل کردهاند، تحلیلش به تأخیر است و قهراً تبدیل را به همراه دارد. ﴿لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾.
تحلیل ماه حرام حرف اصلی مشرکان در تغییر ماهها
برای روشن شدن این مسئله میفرماید اساس کارشان ﴿فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾ است. نه ﴿یُحَرِّمُونَهُ عَاما﴾. این ﴿یُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ روی سنت طبیعی است. اساس سیئهٴ اینها این است که یحل ما حرم الله منتها این یحلّ ما حرم الله را به آن دو قرینهای که قبلاً ذکر شد، باید اینچنین تلقی کرد که «یحل ما حرم الله و یحرّم بدله ما حلّل الله». به قرینهٴ﴿نَّسِیء﴾ که اول آیه است، و به قرینهٴ ﴿لِیُوَاطِئُوا﴾ که بعد از این جمله است. ﴿فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾.
دیدگاه علامه طباطبایی دربارهٴ تعبیر ماههای حج و ماههای حرام توسط مشرکان
اینکه سیدنا الاستاد مرحوم علامهٴ(رضوان الله علیه) میفرماید که گرچه روایت دربارهٴ اشهر حج هم آمده که آنها برای خرید و فروش کالای تجاری سعی میکردند ماههای حج را طرزی تنظیم بکنند که هم محصول آنها قابل عرضه باشد و هم کالایی که دیگران میآوردند قابل تبدیل. اگر یک وقتی محصول آنها عرضه نشود، هنوز به بازار نرسیده، ایّام حج باشد ﴿لَهُمْ فِیهَا مَنَافِعُ﴾ حاصل نیست. در بازار عکاظ و امثال آن بازار کالایی عرضه میشد که از کشاورزیشان و از دامداریشان یا صنعتهای دستیشان عرضه بشود. گرچه روایت این را تأیید میکند، امّا آیه مساقش دربارهٴ همین اشهر حرم است نه اشهر حج و دلیلی که فرمود ﴿فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾. خب اگر یکی از ماهها را اینها تحلیل کردند، معلوم میشود که جنگی را که حرام بود، خونریزی که حرام بود، در این ماهها حلال کردند، ﴿فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾.
تزیین اعمال سوء برای مشرکان و برخی دیگر از انسانها
این کار برای آنها یک ابتکاری تلقی شد، خیال میکردند که به دست خود آنهاست و آن مشکل را حل کردند با این حیله. این عمل زشت است یک، و این عمل زشت برای اینها زیبا ترسیم شد دو، ﴿زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ﴾. یعنی اعمال سیّء برای اینها زیبا تلقی شد. اگر یک عمل زشتی برای یک ملتی زیبا تلقی بشود، معروف منکر بشود و منکر معروف، آنها برای این تلاش و کوشش هم میکنند، قیام و اقدام هم دارند. حالا مزیّن یا شیطان است یا علل و عوامل دیگریست یا ذات اقدس الهی به عنوان سوء اختیار اینها اعمال اینها را برای اینها زیبا نشان میدهد، آیات دیگری میتواند تعیین کند که ﴿زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُم﴾ یکی، ﴿زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ﴾ دوتا، و عامل درونی هم همان نفس مسوّله است که نفس مسوّله غیر از نفس أمّاره است که بحثهایش هم قبلاً گذشت این نفس مسوّله یک روانکاو و یک روانشناس ماهر درونی است. و میداند بالأخره انسان به چه چیزی علاقهمند است، زشتترین کار را به صورت همان محبوب درمیآورد و به صورت یک تابلویی در برابر چشمان انسان ترسیم میکند. و انسان هم هرچه میبیند زیبایی میبیند. این کار، کارِ نفس امّاره نیست، نفس امّاره تا به فرمانروایی برسد طول میکشد. یعنی انسان به جایی برسد که عالماً عامداً در کمال سهولت معصیت بکند، این کار آسانی نیست. این تا به اسارت نیفتاده به چنین وضعی مبتلا نمیشود. این ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ ، این در اواسط یا اواخر است در اوائل نیست. وقتی امّاره بالسوء است که اول فریب بدهد و فریبش هم با همین تسویل است نفس مسوّله کارش این است که زشت را زیبا و زیبا را زشت نشان میدهد یک چیزی که بد است به صورت زیبا در میآورد یک چیزی که زیباست به صورت بد در میآورد ترسیم میکند بعد انسان زشت را زیبا تلقی میکند، وقتی برداشتش اینچنین شد آن وقت شروع میکند به انجام دادن وقتی انجام داد دو سال چهار سال کم کم برایش عادت میشود ملکه میشود. وقتی عادت شد از آن به بعد دیگر عالماً، عامداً تحت اسارت نفس است و آن امیر هر چه فرمان بدهد، این مؤتمر میشود. از آن به بعد این است که نفس لامّاره بالسوء.
نمونههایی از زیبانمایی نفسی مسوله در قصههای قرآن
جریان سامری از این قبیل است. جریان چاهاندازی برادران یوسف از همین قبیل است، آنها وقتی آمدند به یعقوب(سلام الله علیه) گزارش دادند بعد از روشن شدن قضیه گفتند سوّلت، وجود مبارک یعقوب هم گفت: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ المُسْتَعَانُ﴾ . آنها تلاش و کوشش کردند نشستند تبادل افکار کردند به اصطلاح گفتند بهترین راه این است که به چاه بیندازیم. این را زیبا تلقی کردند بعد هم انداختند به چاه. وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) فرمود: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً﴾ در پایان امور هم برادران یوسف اعتراف کردند که نفس ما تسویل کرده بالأخره ما فریب خوردیم. در جریان سامری هم همینطور است او هم اعتراف کرد در محضر حضرت موسای کلیم(سلام الله علیه) که ﴿سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی﴾ . بالأخره مقام و جاهخواهی و سوء استفاده از ضعف فکر مردم اینها مرا وادار کرده که در یک عالمی که من در محضر توحید تربیت شدم دست به این کار بزنم.
وجه عبرت بودن قصه سامری
این قصهٴ سامری یک عبرتی است که در این عالم طبیعت همه چیز قابل شدن است. یعنی معیار و سنجشی در کار نیست. چون قوهٴ خیال فعال ما یشاء است، حساب و کتابی در کار او نیست با هرج و مرج کار میکند. اینچنین نیست یک کسی حالا مؤمن نیست، منافقانه ادعای ایمان بکند. یا امام نیست داعی امامت داشته باشد. یا نبی نیست متنبّی باشد. بلکه نازلترین چیز بهجای چیزی قرار میگیرد که جمیع اشیا در اختیار اوست. دیگر از خدا بالاتر نه قابل فرض است نه قابل گفتن. و گوساله، آن گوسالهٴ زنده هم تازه مثلی است بین اعراب بر بلادت و کودنی این. میگویند «أبلد من الثور أبلد من البقر». این در کودنی ضرب المثل است. تازه گوساله نه مجسمهٴ گوساله. حالا مجسمهٴ گوساله به جای خدا به خورد مردم داده میشود. و عدّهای هم باورشان میشود که ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی فَنَسِیَ﴾ . معلوم میشود در این عالم همه چیز همه چیز میشود در مقام ادعا و تبلیغ سوء. خب آخر قابل فرض نیست یک کسی حالا عالم نیست ادعا کند من عالمم یا حالا امام نیست ادعای امامت کند. ولی یک کسی گوساله را بگوید این خداست. پس همه چیز میشود در عالم خیال. و انسان در این فضا گیر است. و خیلیها هم باور کردند. نه گوساله که ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ ، نه عجلاً له خوار. تازه گوسالهٴ زندهاش ضرب المثل است در بلاد عرت. اینکه یک سرامیک دستی است حالا یک تعبیهای کردند یک بانگی از او درآوردند. ﴿عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾، نه عجلاً له خوار. آنوقت این را به جای خدا به خورد مردم دادند. مردم هم قبول کردند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است