display result search
منو
تفسیر آیات 40 تا 42 سوره توبه

تفسیر آیات 40 تا 42 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 22 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 40 تا 42 سوره توبه"

اگر در این راه جهاد با مال و جان کردید به سعادت دارین می‌رسید
گاهی انسان شهید می‌شود و با شهادتش بیش از زمان حیات یا معادل زمان حیات دینش را یاری می‌کند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِلاَ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ٭ انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ لَوْ کَانَ عَرَضاً قَرِیباً وَسَفَراً قَاصِداً لاتّبَعُوکَ وَلکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾

اصل بحث در نفر عمومی و بسیج نظامی بود برای دفاع از اسلام در برابر تهاجم امپراطوری روم. آنها قصد حمله داشتند. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلّمانها را بسیج کرد، فرمود در برابر تهاجم امپراطوری روم باید آماده باشید. عده‌ای آمادگیشان را اعلام کردند. عده‌ای در اثر بعد مسافت، سختی جنگ با امپراطوری روم و پایان محصول سال گذشته و در آستانهٴ عرضه شدن محصول سال جدید مشکلاتی داشتند و تثاقل کردند بالأخره. ذات اقدس الهی از این مطلب پرده برداشت، فرمود ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ﴾ که آن الآن بازگو می‌شود. در این جریان فرمود دینی است و پیغمبری است و کتابی است و برای ابد خواهد ماند. و این یک سفرهٴ الهی است که گسترده شد. شما خودتان را محروم نکنید از این فیض. چند مطلب را باید بدانید این دین ماندنی است این پیغمبر پیروز می‌شود، این هدف محقق می‌شود شما نشد دیگری. این یک، و اگر شما در این راه جهاد با مال و جان کردید که به سعادت دارین می‌رسید این دو. اگر تقصیر کردید که خودتان را به هلاکت گرفتار می‌کنید این سه، و بهانه‌هایی هم که بعدها می‌آورید آن بهانه‌ها را الآن پیغمبر اسلام به تعلیم الهی می‌داند این چهار، و اگر کسی واقعاً مریض است بیمار است، مریض است نابینا است مشکلی دارد که فوق آن دشواریهای متعارف در جنگ است آنها معذورند و خداوند تکلیف را از آنها برداشت پنج. این همه امور را ذکر کرده است. جریان غار و هجرت را این وسط به عنوان نمونه ذکر کرد. اصل بحث از آیهٴ 38 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» شروع شد که بحثش گذشت که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ﴾ ما شما را دعوت به نَفْر کردیم شما تثاقل کردید. آن مقداری که زای بر نصاب است اگر واقعاً دشوار باشد ما به آن مقدار پاسخ مناسب می‌دهیم؛ می‌گوییم: «لیس علی الضّعفاء حرج و لیس علی الأعرج حرج و لیس علی الأعمی حرج و لا علی الّذین لا یجدون ما ینفقون کذا و کذا» همهٴ اینها را خواهیم گفت می‌ماند یک دشواری متعارف که در جنگ این دشواری باید باشد. زاید بر آن اگر واقعاً عذر باشد ما همهٴ اینها را بازگو خواهیم کرد بیماری عذر است، نابینایی عذر است، لنگی عذر است فقر و فلاکت عذر است ما همهٴ اینها را جداگانه استثنا خواهیم کرد. می‌ماند دشواری که شما احساس می‌کنید نسبت به آن رفاهی که می‌طلبید. آن دشواری نیست این ثقیل نیست این تثاقل است شما تثاقل میکنید. مثل تمارض لذا فرمود: ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُم﴾ که اصلش تثاقلتم بود. یعنی بر شما سنگین نیست ولی تثاقل می‌کنید. منشأش هم اگر رضایت به دنیاست که شما در حقیقت به یک متاع اندکی راضی شدید و آن متاع پایدار را از دست میدهید که بحثش گذشت.

خُب پس اگر این مشکل شخصی و خانوادگی و اینهاست که این مشکل نیست. اگر مشکلی سیاسی دارید آن را هم باید مستحضر باشید که ﴿إِلاَّ تَنْفِرُوا﴾ اگر مشکل کلامی دارید باید بدانید که ﴿إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ که این هم یک آیه. اگر مشکل سیاسی دارید بخواهید بالأخره دین را یاری نکنید تا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آسیب ببیند، مستحضر باشید که ﴿إِلاَ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ این آیه‌ای که تقریباً چند روز دربارهٴ او بحث شد یعنی آیهٴ چهل سورهٴ مبارکهٴ «توبه»، صدر و ساقه‌اش باید هماهنگ باشد. صدرش دربار‌هٴ این است که اگر شما پیغمبر را یاری نکردید خدا او را یاری می‌کند به دلیل اینکه در تلخترین و سخت‌ترین موارد او را یاری کرده. دلیلی که در این آیهٴ چهل ذکر می‌شود باید با این مدعا و مدلول هماهنگ باشد. بنابراین اگر انزال و سکینه است باید به پیغمبر برگردد، تأیید به جنود است باید به پیغمبر برگردد و مانند آن. دیگر معنی ندارد که خداوند در صدر آیه ادعا کند که اگر شما پیغمبر را یاری نکردید خدا او را یاری می‌کند بعد بفرماید سکینه و طمأنیه را به همسفرش می‌دهد که ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ که ضمیر به آن همسفر برگردد، این قابل قبول نیست.

خب بنابراین تمام این فیوضات و این ضمایر باید به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگردد. گاهی ممکن است انبیا در نهضتها شهید بشوند این شهادت با نصرت منافات ندارد. گاهی انسان شهید می‌شود و با شهادتش بیش از زمان حیات یا معادل زمان حیات دینش را یاری می‌کند این شکست نیست، این إحدی الحسنین است. بنابراین اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ با آن آیاتی که دارد ﴿وَقَتْلَهُمُ الأَنْبِیَاءَ﴾ یا ﴿وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ منافاتی ندارد. آن قتلها و آن شهادتها یا بیش از حیات اثر دارد یا معادل حیات اثر دارد. آیه‌ای که محل بحث است یعنی آیهٴ چهل سورهٴ «توبه» این است که ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ نه معنایش این است که پیغمبران برای همیشه زنده‌اند یا هیچ پیغمبری شهید نمیشود. شهادت هم إحدی الحسنین است. بنابراین شهید شدن با نصرت دین مخالفت ندارد. با ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ بودن مخالفت ندارد. نیازی نیست که ما بگوییم آن انبیایی که شهید شدند آنها مأمور نبودند به تشکیل حکومت بنابراین آنها مأمور نبودند دیگران آنها را ترور کردند یا مثلاً کشته شدند و کشتند و مانند آن. بلکه اصولاً شهادت با نصرت دین مغایرت ندارد.
مطلب دیگر اینکه در اوائل سورهٴ مبارکهٴ‌ «انفال» آیهٴ مبارکهٴ هشت به این صورت گذشت آیهٴ هفت هم این بود: ﴿وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الکَافِرِینَ ٭ لِیُحِقَّ الحَقَّ وَیُبْطِلَ البَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ المُجْرِمُونَ﴾ در آیهٴ هفت و هشت سورهٴ مبارکهٴ «انفال»، مطلبی است که آن مطلب برخیها را وادار کرده که این کلمهٴ ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ این را به نصب بخوانند که بگویند همان‌طوری که خدا کلمهٴ‌ ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ را سفلی قرار داد، ﴿کَلِمَةُ اللّهِ﴾ را علیا قرار داد. ﴿وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ یعنی «جعل کلمه الله هی العلیا». لکن این تامّ نیست برای اینکه در جهان، آنچه که در جهان تکوین هست، آنچه هم که در فطرت انسانی هست، اصل توحید است که ذات اقدس الهی با این اصل عالَم را آفرید‌، آدم را هم آفرید. یعنی این‌‌چنین نیست که صحنهٴ جان آدم، خالی از توحید و شرک باشد انسانی خالی الذهن باشد از توحید و شرک بعد وقتی که به بلوغ رسید و مانند آن این شرک را باید انتخاب کند این‌طور نیست بلکه این ساختار درونی انسان با توحید تأمین شده است. انسان مستوی الخلقه خلق شده است. مستوی الخلقه دربارهٴ بدن مهم نیست گاهی انسان مستوی الخقله هست گاهی هم ناقص الخلقه به دنیا می‌آید. امّا جان هیچ کسی ناقص نیست فرمود: ﴿ونفسٍ﴾ قسم به جان آدمی و قسم به کسی که این جان را مستوی قرار داد. ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ . خب روح که پیکر و جرم و جسم و ماده نیست تا انسان بگوید این مستوی الخلقه است اندامش کذا. استوای خلقت روح به چیست ؟ چگونه روح انسانی مستوی الخلقه است؟ که او را مستوی الخقله خلق کرد؟ خدا. چگونه او را مستوی الخلقه خلق کرد؟ روح که چشم ندارد، دست ندارد پا ندارد گوش ندارد استوای خلقت روح به چیست؟ فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ خب چگونه روح را مستوی الخلقه خلق کرد؟ مسوّا کرد؟ تسویه کرد؟ با این فای تفسیریه بیان کرد. فرمود: ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ یعنی به او گفته چه چیزی بد است و چه چیزی خوب است. هیچ کس نیست که بدون این سرمایه خلق شده باشد. کودک که راست می‌گوید چون می‌داند که راست گفتن خوب است و اگر در یک محیط بد تربیت نشود ولو با شوخی اصلاً دروغ نمی‌گوید. بنابراین هر کسی را ذات اقدس الهی ممکن است بدنش بعضیها اعما بعضی اعرج و مانند آن غیر مستوی الخلقه به دنیا بیایند، امّا روح هیچ کسی ناقص الخلقه نیست همه مستوی‌اند و استوای روح در الهام داشتن اوست. هیچ کسی را بی‌الهام خلق نکرده.
پرسش: ...
پاسخ: آن هم ذات اقدس الهی معنایش هم قبلاً اشاره شد که وجود مبارک امام (سلام الله علیه) فرمود: این شقی، شقی است در بطن اُمّ یعنی کودکی که در بطن اُمّ است، ذات اقدس الهی می‌داند این شخص با داشتن همهٴ سرمایه‌های الهامی عمداً به سوء اختیار خود بیراهه می‌رود. با اینکه می‌تواند راه خوب را انتخاب کند. چه اینکه یک عده که سعیدند در بطن اُمّ یعنی خدای سبحان می‌داند این کودکی که اکنون در دست مادر است وقتی رشد کرد با اینکه می‌تواند راه بد برود، ولی روی حسن اختیار خود راه خوب می‌رود. آنچه که مرحوم صدوق از وجود مبارک امام (سلام الله علیه) در تفسیر این حدیث نقل می‌کند این است که «سیعمل» این کودک وقتی بزرگ شد، «أعمال الاشقیاء» مثلاً. خب پس هیچ کس بی‌سرمایه خلق نشده است این برای آدم. عالَم هم همین‌طور است. هیچ موجودی بدون معرفت خلق نشد، هیچ موجودی جاهل خلق نشد، همه او را می‌شناسند همه به سراغ او می‌روند همه خاضع و ساجدند همه مسبّح و مسلم‌اند. هیچ موجودی نیست که شبانه روز به ایام او و به یاد او به سر نبرد. ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ یعنی آنچه که فرمود: ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ﴾ گاهی به صورت مصدر گاهی به صورت فعل مضارع گاهی به صورت امر تسبیح را تکرار کرد گاهی ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ﴾ گفت گاهی ﴿سَبِّحِ﴾ گفت، گاهی ﴿یُسَبِّحُ﴾ گفت گاهی ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی﴾ گفت، فرمود هیچ موجودی نیست که با خدا ارتباط تنگاتنگ نداشته باشد بعد همهٴ اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» جمع‌بندی کرد فرمود: ﴿وَإِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُم﴾ پس اگر عالم است، بافتش بافت توحیدی است و اگر آدم است ساختش ساخت توحیدی است. اینکه فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ یا ﴿إِلاَّ بِالحَقِّ﴾ لذا اگر این عالم و آدم بخواهند حرف بزنند می‌گویند لا إله إلاّ الله. خب این کلمة الله است که هی العلیا هست. منتها دیگران گاهی گردی، غباری روی عالم و آدم پراکنده می‌کنند نمی‌گذارند صدای عالم و آدم را دیگران بشنوند. اینجاست که خدا فرمود من بالأخره غبارروبی می‌کنم گردگیری می‌کنم، ﴿لِیُحِقَّ الحَقَّ﴾. این ﴿لِیُحِقَّ الحَقَّ﴾ یعنی «لیُحق الحق علی الباطل». نظیر ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدَی وَدِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ نه اینکه ما این حق را بخواهیم تثبیت بکنیم نه در این میدان مبارزهٴ حق و باطل می‌خواهیم حق را سرکوب باطل قرار بدهیم این است که فرمود: ﴿فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ یعنی این حق مغز باطل را می‌کوبد و باطل از بین می‌رود. پس آنچه که در آیهٴ‌ هفت و هشت سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده که با نصب سازگار است،‌ معنایش این است که در میدان مبارزه ذات اقدس الهی حق را بر باطل تثبیت می‌کند تحکیم می‌کند ﴿وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الکَافِرِینَ ٭ لِیُحِقَّ الحَقَّ وَیُبْطِلَ البَاطِلَ﴾ این اگر نصب است در موقع مبارزه است نه در اصل تأسیس که حقی در عالم نیست،‌خدا هم می‌خواهد حق بیافریند. این‌طور نیست او در اصل ساختن عالم و آدم با ملات حق عالم ساخت با ملات حق آدم آفرید. اصلاً فرض کنید یک کسی یک بنایی نظیر این مسجد یا سالن دیگر را با سنگ بسازد یا با آجر بسازد یا با آهن بسازد یا با سیمان بسازد شما می‌گویید این بنا با سیمان ساخته شده. انسان با توحید ساخته شده، آن بیان نورانی که وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) دارد و مرحوم کلینی در توحید نقل کرده این است که «معروف عند کلّ جاهل خدا انکارپذیر نیست قابل انکار نیست. هر خدانشناسی خدا را می‌شناسد منتها نمی‌داند با چه کسی سر و کار دارد. مگر ممکن است انسان با حقیقت سر و کار نداشته باشد. آن حق محض خداست. بنابراین این نباید توهّم بشود که ما این کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ العُلیَا نصب بخوانیم به آیهٴ هفت و هشت سورهٴ «انفال» هماهنگ است آن در فضای مبارزه است در میدان جنگ خدا حق را بر باطل مقدّم می‌دارد این درست است. اینجا جای نصب است. امّا در اصل تأسیس ساختار این‌طور نیست که در عالم حق نباشد خدا بخواهد حق قرار بدهد این‌طور نیست.
پرسش: ...
پاسخ: بله ولی آن فطرت هست منتها حالا کسی که دستش یا پای او از نظر خلقت یک مشکلی دارد جان او که سالم است مطالب را خوب درک می‌کند دیگر. در فطرت او نقصی نیست.
پرسش: ...
پاسخ: آن نیست. آن علم به علم ندارد. وگرنه در درون هر کسی این‌چنین است مثل اینکه انسان در اتاق عمل وقتی که عمل میکند این مغمی علیه است او به هوش نیست هیچ چیزی نمی‌فهمد ولی رؤیاهای خوبی دارد. این نشان می‌دهد که در درون او آن سرمایه تعبیه شده است جان آدم خالی از فطرت توحیدی نیست.
پرسش: ...
پاسخ: نه دفن میشود البته ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ از بین نمی‌برد. نمی‌شود آن فطرت را از بین برد. تضعیف می‌شود دفن می‌شود یعنی دسیسه بکنند که او سخنی نگوید ولی از بین رفتنی نیست.
بنابراین ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ آنجا که در میدان مبارزه است ﴿وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی﴾ که دیگر بدون ضمیر منفصل ذکر شد اینجا دیگر نیازی به جعل هم نیست و ضمیر منفصل هم آمده تا حصر را بفهماند. و خدای سبحان هم حکیمانه تصمیم می‌گیرد و عزیزانه اجرا می‌کند که بحثش قبلاً گذشت. فخر رازی و دیگران دارند به اینکه اگر شیعه به پنج تن قسم بخورد بگوید قسم به پنج تنی که ششمش جبرئیل است، سنّی هم می‌گوید قسم به آن دو نفری که سومیش خداست این هم تتمهٴ آن سخنانی است که نه شایستهٴ شیعه است نه شایستهٴ سنی. اگر شیعه بگوید ما به خمسه‌ای سوگند یاد میکنیم که ششمیش جبرئیل است در جریان حدیث کساء گفت سنی یا دیگران هم می‌توانند سوگند یا بکنند به آن دو نفری که سومیشان خداست چون وقتی که ابابکر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد الآن اینها آمدند دم غار ممکن است ما را بگیرند، حضرت فرمود: «ما ظنّک باثنین» که «الله ثالثهما» . گمانت چیست ما دو نفریم که سومی ما که ثالت اثنین است نه ثالث ثلاثه. آن خدای سبحان است. این را از طرق اهل سنت نقل کرده‌اند. این هم از همان تعصّبهای خام یک انسانی است که احیاناً تفسیر را با اینها رنگین کرده است. و انسان کامل چون کلمهٴ تامهٴ الهی است وقتی وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) به دنیا آمده «تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً» را قرائت کرده و همهٴ‌ انسانهای کامل این‌طورند. خب
پرسش: ...
پاسخ:‌ بله می‌فرماید ما نمی‌خواهیم این را به بالا ببریم او را می‌خواهیم پایین بیاوریم. در آن بحثهای اولیه اشاره شد که این «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این دو تا جمله نیست یک جملهٴ مستثنی و یک جملهٴ مستثنی منه، این‌طور نیست. «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» معنایش این است که «لا إله موجود إلاّ الله»، الله موجود است این إلاّ به معنای غیر است. وقتی إلاّ به معنای غیر شد مجموع این «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» یک جمله است. و این إلاّ وقتی به معنای غیر شد معنای وصفی پیدا می‌کند. یعنی غیر از اللّهی که مقبول است و معقول است و مفروغ عنه است و مسلّم است دیگران نه. نه اینکه صحنهٴ ذهن ما خالی باشد از شرک و توحید، اول به قول مطلق هر الهی را نفی بکنیم، بعد یک دانه اثبات بکنیم بگوییم لا إله که بشود مطلق، الله را فقط استثنا بکنیم. این‌چنین نیست. یعنی غیر از اللّهی که معقول است، دلپذیر است، مقبول است، و فکری است و مسلّم است دیگران نه. اینجا هم همین‌طور است ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ دیگری و دیگران که ﴿کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ آنها می‌شوند سفلی.
پرسش: ...
پاسخ: عطف جمله بر جمله است دیگر. نه عطف کلمه بر آن کلمه تا جَعَلَ بر رویش در بیاید.
پرسش: ....
پاسخ: نه خیر این جملهٴ اسمیه خب ممکن است باشد ولی این جملیهٴ اسمیه بر آن جملهٴ فعلیه عطف می‌شود.
حالا به اصل بحث بر‌می‌گردند‌.
می‌فرماید در جریان تهاجم امپراطوری روم، این رومیها که می‌خواهند حمله کنند ما به شما گفتیم که «إنفروا فی سبیل الله» شما هم تثاقل کردید ما این مسائل را تحلیلاً ذکر کردیم که برای شما روشن بشود نه مانع اعتقادی دارید نه مانع اخلاقی نه مانع اجتماعی نه مانع سیاسی. حالا که این‌چنین است پس إنفروا، ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾ دیگر کسی تثاقل نکند. اگر واقعاً از نصاب دشواری معتبر در جنگ مشکلی بالاتر آمد، آن را در آیات دیگر خدا نفی می‌کند که بر ضعفا بر مرضا بر اعما بر اعرج حرجی نیست امّا اگر کسی پیر است بعضیها پیرند بعضیها جوان‌اند، نه فرتوت برایش یک مقداری دشوار است، بعضیها مشکل مالی دارند بعضیها ندارند. بعضی راهشان دور است بعضیشان نه نزدیک است. بعضی الآن مصیبت‌زده‌اند غمگین‌اند بعضی در حال نشاط‌اند. فرمود: ﴿خِفَافاً وَثِقَالاً﴾ چه پیر چه جوان چه آنها که وضع مالیشان خوب است چه آنها که نیست، چه آنهایی که در حالت نشاط‌اند چه آنهایی که در حالت اندوه‌اند اینها هیچ‌کدام بهانه نیست. ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾ اگر تثاقل نکنید که می‌شود ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ﴾ در دفاع این طور است. حالا جهاد ابتدایی حساب خاص خودش را دارد. ولی در حال دفاع این‌چنین نیست، زن، مرد در حالت دفاعی این‌طور است. ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُم﴾ با مال و جانتان؛ تقدیم مال بر جان برای آن است که اول مال را انسان فدا بکند بعد جان. گاهی هم جان بر مال مقدم است برای اینکه آن جان اهمیتش بیش از مال است. تقدیم اهم است. ولی یک بیان نورانی از پیغمبر و همچنین از حضرت امیر (سلام الله علیهما) رسیده است که اگر به شما حادثه‌ای و بلیه‌ای رسید برابر حفظ آن درجات «فإذا حضرت بلیة فاجعلوا أموالکم دون انفسکم وإذا نزلت نازلة فاجعلوا أنفسکم دون دینکم» این حدیث نشانهٴ آن است که شما دین را در وسط قرار بدهید دو تا سنگر تو در تو برای حفظ دین بگذارید؛ دیگر دینتان از هر خطری محفوظ می‌ماند این دین را در وسط بگذارید دو تا خاکریز و دو تا سنگر در او قرار بدهید. سنگر اول، سنگر مال است. که اگر این مال را در راه خدا صرف کردید بیگانه باز حمله‌اش را ادامه می‌دهد برسد به خاکریز جانتان. و اگر جلوتر نیامد که شما فاتح‌اید اگر جلوتر آمد جانتان را گرفت دیگر از آن به بعد تکلیفی ندارید با دین مردید بالأخره. پس «فإذا حضرت بلیة فاجعلوا أموالکم دون انفسکم» این یک خاکریز «وإذا نزلت نازلة فاجعلوا أنفسکم دون دینکم» می‌شود خاکریز دوم. حالا این بلیه و چیز ممکن است احیاناً عکس خوانده بشود. ﴿جَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی