display result search
منو
تفسیر آیات 43 تا 49 سوره توبه

تفسیر آیات 43 تا 49 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 27 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 43 تا 49 سوره توبه"

مشخص کردن افراد معذور و غیر معذور از جنگ توسط خداوند
آگاهی پیامبر اکرم(ص) از نفاق منافقان
تحلیل کارشکنی منافقان و تأکید بر دروغگویی آنان در قرآن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکاذِبینَ ٭ لاَ یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ ٭ إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ ٭ وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلکِن کَرِهَ اللّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ ٭ لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلاّ خَبَالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلاَلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ٭ لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّی جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ کَارِهُونَ ٭ وَمِنْهُم مَن یَقُولُ ائْذَن لِی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾

توجیه ناصحیح آیهٴ ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ توسط برخی مفسران
قرائت این چند آیه برای آن است که فضای بحث در جریان جنگ تبوک کاملاً مشخص بشود. اگر این فضا روشن شد و این سیاق آشکارشد، دیگر از ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ﴾ و همچنین از جمله ﴿لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ هرگز کسی استفاده عتاب نمیکند، آنها که استفاده عتاب کردند یا نظیر زمخشری آن تعبیر تند را داشتند؛ یا نظیر فخر رازی آن تعبیرات و توجیهات صعب‌العبور کلامی را داشتند یا نظیر تفسیر المنار تفسیر روشنفکرمأبانه داشتند، که این مثلث هر سه ضلعش مهدوم است. ولی اگر کسی به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) خود این آیات را با این سیاق بررسی کند معلوم می‌شود نه جا برای آن تندرویهای زمخشری است، نه جا برای توجیهات طولانی متکلمانه امام رازی است، نه مجالی برای تفسیر روشنفکرمأبانه صاحب تفسیر المنار است.
زمخشری را که ملاحظه فرمودید که خیلی تعبیر تندی دارد که بحثش قبلاً گذشت. فخر رازی را هم لابد ملاحظه فرمودید که ایشان به ترک اولی بر میگرداند؛ می‌گویند ترک اولی ذنب نیست این کاری که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرده است گناه نبود ولی اولی این نبود اصلح این نبود. کاری که صاحب تفسیر المنار کرده است این است که ایشان، هم به زمخشری نقدی دارد و هم به فخر رازی و خودشان این راه را انتخاب میکنند. می‌گویند اوّلاً این جزء موضوعات است جزء احکام نیست این یک به اصطلاح منطقه الفراغ است و ما لا نصَّ فیه هم است؛ برای اینکه نصّی در این زمینه نیامده که تکلیف چیست بنابراین مجال اجتهاد باز است این ﴿فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الأبْصَارِ﴾ ما را به اجتهاد ترغیب میکند یعنی کسانی که صاحب بصیرت‌های فکری‌اند میتوانند اعتبار کنند اعتبار هم یعنی عبور از مقطعی به مقطع دیگر، اعتبار علمی و نظری آن است که انسان از معلوم پی به مجهول ببرد. اعتبار حکمت عملی آن است که عبرت بگیرد، موعظه کند، و موعظه در او اثر کند و عبور کند از جهالت به عقل، از شهوت به عقل، از غضب به عقل و بالأخره از رذیلت به فضیلت؛ این را می‌گویند اعتبار که هم ما موظفیم در مسایل علمی عبور کنیم از معلوم پی به مجهول میبریم دیگر میان این بدیهی نمانیم از بدیهی سفر کنیم به مجهول برسیم آن را هم بشناسیم و هم در مسایل اخلاقی باید عبور بکنیم، و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این فضا اجتهاد کرد، اجتهادش به این جا رسید که اذن بدهد بنابراین در فضائیکه باید اجتهاد میکرد اجتهاد کرد حالا گاهی اجتهاد مطابق با واقع در میآید و گاهی مطابق با واقع در نمیآید، این خلاصه حرف و سخن المنار است.
مشخص کردن افراد معذور و غیر معذور از جنگ توسط خداوند
اما این آیاتی که خوانده شد به ضمیمه برخی از آیاتی که تلاوت میشود، مشخص شد به اینکه ذات اقدس الهی یک سلسله قوانین کلّی را بیان فرمود به صورت یک قانون کلّی که وقتی جنگ در پیش هست یک عدّه واقعاً معذورند بعد میآیند از شما عذرخواهی می‌کنند اذن بگیرند اینها شرح حالشان در سوره مبارکهٴ «توبه» است که اینها مؤمنین واقعی هستند معذورند عذری دارند و اگر از شما اجازه خواستند که یک روز یا دو روز در مدینه بمانند بعد ملحق بشوند واقعاً معذورند؛ که جریان حنظله غسیل‌الملائکه(رضوان الله علیه) بل(سلام الله علیه) در همان فضا و همان باب است، در سورهٴ مبارکهٴ «نور» میفرماید اینها مؤمن‌اند به خدا اعتقاد دارند به پیغمبر معتقدند به جبهه و جنگ معتقدند ولی معذورند از شما اجازه ماندن میخواهند و شما ﴿فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ﴾ این برای آن فضا است، آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است، در محل بحث است استیذان بدون عذر است اینها منافقانه استیذان میکنند یعنی چه اذن بدهی چه اذن ندهی نمیآیند، معذور نیستند، به جبهه و جنگ هم معتقد نیستند، اذن هم ندهی نمیآیند، حرفت را هم گوش نمیدهند، ولی برای اینکه این گناه را با امضای رهبری همراه بکنند اذن میگیرند، همین، که بگویند بله ما هم از ولیّمان اجازه گرفتیم کارشان این است چه اذن بدهید، چه اذن ندهید نمیآیند به دلیل اینکه ﴿لَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً﴾ این‌طور نیست که اینها واقعاً مصمّم باشند برای رفتن یک سفر طولانی جنگی آن هم با امپراطور آن هم در کنار مرز شام؛ خب اینها بالأخره باید آماده باشند هیچ آمادگی پیدا نکرده‌اند معلوم میشود بر فرض این هم اذن ندهی نمیآیند.
خب، یک سلسله قوانین کلّی مشخص فرمود که کسانی که واقعاً معذورند از شما اذن میخواهند ﴿فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ﴾ بعد هم فرمود یک عدّه هستند که منافق‌اند، چه اذن بدهی چه اذن ندهی نمیآیند و می‌خواهند بالأخره یک امضایی از شما بگیرند اینها وضعشان با ایمان هماهنگ نیست. این قانون کلی بعد هم دانه دانه اینها را مشخص کرده است که اینها چه کسانی هستند. این هم بخش و طایفه سوم از آیات.
آگاهی بیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از نفاق منافقان
لذا وقتی جریان تبوک گذشت، عدّه‌ای از همین منافقین آمدند سوگند یاد کردند که ما معذور بودیم ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ﴾ ذات مقدّس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند این حرفها را نزنید من نه تنها آن قوانین کلی را که خدا نازل کرده میدانم ﴿قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ﴾ و خدا هم فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾ فرمود این طور نیست که حالا ما فقط یک کلیاتی را به ما گفته باشند نه‌خیر وضع و حال شما را به ما گفتند ﴿قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ﴾.
خب، حالا با این فضا نه با آن بحث قرب نوافل و بحث دیروز آن هم یک منظر دیگریست آن هم حق است.
اما حالا یک بحث تفسیری، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جریان اینها کاملاً قدم به قدم باخبر بود، از سابقه اینها که باخبر بود، در جریان جنگ اُحد وضع اینها را دید چون این جریان جنگ تبوک سال نهم و دهم است دیگر اواخر بعثت وجود مبارک حضرت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. همین گروه در جریان جنگ اُحد آن کار شکنیها را کردند عدّهای گفتند ما حالمان مساعد نیست به امور نظامی آشنا نیستیم یا جنگ مثلاً مصلحت نیست آیهٴ 167سوره مبارکهٴ «آل‌عمران» که بحثش قبلاً گذشت این بود فرمود که ﴿وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾ یعنی خدا در مقام علم فعلی برایش مشخص بشود که منافق چه کسانی هستند نه علم ذاتی ﴿وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾ یعنی لیعلم الله، الّذین نافقوا ﴿وَقِیلَ لَهُمْ﴾ به این منافقین گفته شد ﴿تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا﴾ بالأخره جهاد یا دفاع بالأخره یا غیرت دینی یا غیرت وطنی خب شما یک حسابی داشته باشید آن بیگانه که آمده حمله کرده دیگر به کسی رحم نمیکند که ﴿قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ﴾ ما اوّلاً با رموز نظامی و مسایل جنگی آشنا نیستیم ثانیاً جنگ فعلاً مصلحت نیست یا بنا بر مصالح سیاسی به نظر ما جنگ نباید بکنیم بعد فرمود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ﴾ در حال عادی باطناً کافر ظاهراً مسلمان در حال آزمون آن کفر باطنییشان این ایمان ظاهرییشان را هم میپوشاند که اینها به مرز کفر نزدیک‌تر از مرز ایمان‌اند ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ﴾.
خب، این سابقه را در جنگ اُحد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این گروه دید آن روز دیگر تقریباً سیصد و اندی بودند. مدینه هم تقریباً سه چهار هزار نفر مرد داشت مشابه این هم زن و بچه در حد یک بخش کوچکی بود این‌طور نبود که شهر بزرگی باشد شهر چند ملیونی باشد که شناخته نشوند.
خب، پس سابقه اینها در جریان جنگ اُحد مشخص بود و خطوط کلّی را بیان کردند
در همین سوره مبارکه «توبه» که محل بحث است یکی از آیاتی که در پیش داریم این است که فرمود: ﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ﴾ فرمود اینها قبلاً هم دست به فتنه زدند دست به آشوب زدند دست به کار شکنی زدند ﴿وَقَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّی جَاءَ الْحَقُّ﴾ بالأخره یک عدّه را ترساندند جزء ﴿وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ﴾ بودند یک عدّه‌ای را هم مرعوب کردند آن حادثه تلخ جنگ اُحد پیش آمد ولی سرانجام بالأخره اسلام از خطر محفوظ ماند از این مجموعه به ضمیمه آیهٴ 94 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که در پیش داریم آن‌گاه فضای بحث روشن میشود.
عذ آوردن منافقان پس از بازگشت از جنگ احد
بعد از آنکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با همراهانشان از غزوه اُحد برگشتند همین افرادی که ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ که آن بخش را هم میخوانیم جلو آمدند عذرخواهی کردند﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ﴾ اعتذار غیر از توبه است. توبه یعنی پاک شدند، اعتذار یعنی گناه کردم ولی عذر من این است. اعتذار فصلی است، توبه فصل دیگر است و خیلی با هم فرق دارند می‌گویند نیامدن ما به این جهت بود توبه هم نباید بکنیم برای چه توبه بکنیم یک کسی که اعتذار می‌کند یک وقت عذر میتراشد آن هیچ، یک وقتی اعتذار می‌کند میگوید من که روزه خوردم برای اینکه مریض بودم، این را میگویند اعتذار، آن‌که بدون مرض و سفر روزه میخورد آن باید توبه کند امّا کسی که اعتذار دارد که جای توبه نیست اصلاً گناهی مرتکب نشده است، معذور بوده است این دارد عذرش را تشریع میکند، اعتذار یک مسأله است توبه یک مسأله دیگر است جای توبه هم نیست اینها میخواهند بگویند ما خلاف نکردیم برای اینکه نمیتوانستیم ﴿لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَکُمْ﴾ همان بهانه‌ای که در جریان جنگ اُحد داشتند ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ﴾ مشابه آن عذر را هم اینجا آوردند که ﴿لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَکُمْ﴾ همین، خودشان را مذنب نمیدانستند تا توبه کنند یا استعفا کنند، استعفا یک مطلب است توبه یک مطلب دیگر است، اعتذار یک مطلب دیگر است با همه اینها فرق میکند اینها دارند عذرشان را ذکر می‌کنند ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ﴾
آگاهی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از منشأ عذرتراشی منافقان
آن‌گاه ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿قُلْ لاَتَعْتَذِرُوا﴾ عذرتان موجه نیست برای اینکه ﴿لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ﴾ ما اصلاً باور نمیکنیم عذر شما را، چرا؟ برای اینکه ﴿قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ﴾ تمام جزئیّات شما را خدا به ما گفته است، خب این تمام جزئیات شما را خدا به ما گفته است به کسی ذات اقدس الهی این را گفته است که ولیّ این امّت است آن‌وقت چنین انسانی وقتی عدّه‌ای از منافقین از آن حضرت اذن خواستند که نیایند زود هم اذن داده است، خوب شد اینها استیذان کردند که ما به اینها گفتیم خب شما نیایید برای اینکه اگر اینها می‌آمدند به مراتب ضررشان بدتر از نیامدنشان بود حالا ممکن است در اثر نیامدن عدّه‌ای هم سست بشوند در رفتن به جبهه اینها جاسوسی میکردند و اخبار جنگی را مرتّب به مشرکین و خود امپراطوری روم منتقل میکردند یک، این نیروی خودی و داخلی را هم مضطرب میکردند، اینها را مرعوب میکردند دو، ﴿لَأَوْضَعُوا خِلاَلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ﴾ بود و﴿فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُم﴾ بود خلاصه خوب شد اینها نیامدند در چنین فضایی ذات مقدّس پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اذن داد
مردود بودن سخن برخی مفسّران دربارهٴ علت اذن دادن پیامبر اکرم
آن وقت این کجا جا برای اجتهاد در منطقة الفراغ است، اجتهاد در ما نصّ فیه است؟ اجتهاد عادی است که جناب عبده و اینها میگوید که اجتهاد کرده احیاناً مطابق واقع در نیامده است اینکه عین واقع است این عین الواقع را به صورت حدیث قدسی دارد پیاده می‌کند بنابراین همان‌طوری که آن ضلع مثلث یعنی تندروی جناب زمخشری تام نیست ضلع دیگر مثلث آن بحث‌های مبسوط کلامی جناب فخررازی تام نیست این ضلع سوم روشنفکرمآبانه جناب صاحب المنار هم تام نیست، این‌طور نیست که پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این شرایط اجتهاد کرده، مجاز بوده اجتهاد بکند، با فکر بشری کار کرده منتها مطابق با واقع در نیامد اینها تام نیست.
پرسش ...
پاسخ: حالا ممکن است کسی مبنا را نپذیرد ولی سیاق آیات را که باید بپذیرد ما الآن بحث مبنایی نکردیم بحث تفسیری داریم یک وقت است که آن بر اساس قرب نوافل است آن بحث دیروز امّا آنچه در طلیعه بحث یعنی چند روز قبل خواندیم با آنچه الآن عرض میکنیم اینها بحث تفسیری است یعنی با مراجعه به قرآن کریم معلوم می‌شود که وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاری کرد که صد در صد مصلحت اسلام و مسلمین بود و ریشه وحی هم داشت و قدم به قدم هم ذات اقدس الهی او را باخبر میکرد اینها که رفتند عذرخواهی بکنند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نفرمود که من عذر شما را بپذیرم بعد ببینم چه میشود به صورت فعل ماضی آن هم باب تفعیل فرمود چه عذری شما دارید دلیل شما را قبلاً خدا به من گفته ﴿لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ﴾ این حرفها چه عذری است که دارید میآورید ما هرگز عذر شما را باور نمی‌کنیم چرا؟ چون ذات اقدس الهی به ما خبر داده شما چکاره‌اید خب در چنین فضایی جا برای اجتهاد نبود از آن کسی که نبیّ الله است از نبأ غیبی باخبر است از تنبئه الهی مدد میگیرد، صریحاً میگوید خب شما نیایید سابقه اینها را هم در جریان جنگ اُحد دیده است
مردم، مخاطب حقیقی جمله ﴿لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ بدلیل آگاه بودن پیامبر از وضع منافقان
پرسش ...
پاسخ: نه حالا استفهام هم بگیریم استفهام از باب همان بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) است که فرمود از باب «إیّاک أعنی و اسْمعی یا جارة» در حقیقت به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید مخاطب واقعی مردم‌اند نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ یا﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ﴾ استفهام است ولی استفهام از توده مردم است که چرا شما زود راضی شدید به اینکه اینها معذورند به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که نمیفرماید چرا که به پیغمبر گفته اینها منافق‌اند خوب است که نیایند اصلاً برای اینکه اینها بیایند جاسوسی می‌کنند فتنه‌گری میکنند باعث اضطراب این نیروی خودی‌اند و وجود مبارک پیغمبر هم به اینها فرمود قبلاً خدا وضع شما را به ما گفته ﴿لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ﴾ چرا؟ چرا ﴿لَا تَعْتَذِرُوا﴾ ؟ برای اینکه ما باور نمیکنیم چرا خودتان را زحمت می‌دهید ما که حرف شما را باور نمیکنیم. خب، ما چرا باور نمیکنیم چون قبلاً ذات اقدس الهی وضع شما را به ما گزارش داد که شما چه کاره‌اید. خب، بنابراین اگر مردم سریعاً نظر دادند که اینها معذورند یک استفهامی متوجه مردم است که در حقیقت «لِمَ رضیت بایمان هؤلاء» چرا راضی شدید؟ چرا اظهار نظر کردید؟ پیام این آیه ترغیب به تانّی در داوری است که یک کمی صبر کنید وضع جبهه و جنگ آرام بشود بعد معلوم شود که چه کسی با جبهه بود چه کسی با جبهه نبود. الآن شما رضایت دادید یا حاضر شدید که بگویید اینها معذورند نه این‌چنین نیست اینها واقعاً معذور نیستند.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه گاهی خطاب به یک گروه خاص است آن وقت باید آن بحث را مطرح کرد، که خطابات شفهی شامل همه میشود یا خطابات شفهی مخصوص مخاطبین است و مانند آن برای اینکه معلوم بشود این خطاب شامل همه انسانها من الاوّلین و الا»خرین، از عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا زمان ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) میشود ولیّ مسلمین، امام مسلمین، رهبر مسلمین که وجود مبارک پیغمبر است او را خطاب قرار می‌دهد چنین خطابی دیگر جهانی خواهد بود.برای اینکه آن محذورات پیش نیاید او را نظیر﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که در بحث دیروز خواندیم شاهد خوبی است گذشته از آن بحثهایی که به نحو کلّی وارد شده که «نزل القرآن علی إیّاک أعنی و اسْمعی یا جاره» درباره خصوص این هم آن طوری که مرحوم صدوق در عیون الاخبار از وجود مبارک امام هشتم(سلام الله علیه) یاد کرد این است.
بررسی افضلیت بسیج فرهنگی یا بسیج نظامی در کلام شیخ طوسی
خب، مطلب دیگر این است که این سفر را قاصد گفتند برای آن است که یک امر معتدل یک امر سهل مما ینبغی أن یقصد است چون کارهای عدل کارهای معتدل مما ینبغی أن یقصد است اینها را میگویند سفر قاصد یک بیانی را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) دارد که دوتا نَفْر در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمده است که یکی نَفْر نظامی و یکی نَفْر فرهنگی آن نَفْر فرهنگی همین ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ نَفْر نظامی همین است ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾ ایشان این بحث را در تبیان طرح میکنند که آیا جهاد افضل است یا تحصیل علم ؟ فرمود باید موقعیت مملکت را دید، یک وقت است که کشور آرام است مرزها آرام است خب تحصیل علم افضل است از این که انسان بهتر است که انسان برود آنجا چادر بزند، اردو بزند که چه وقت مثلاً حمله میکنند یک وقت است نه حمله شروع شده اینجا جهاد افضل از تحصیل علم است بنابراین نمیتوان گفت بالقول المطلق «طلب علم أفضل من الجهاد» است یا جهاد فی سبیل الله به قول مطلق أفضل من طلب العلم است این را این بزرگوار در تبیان فرمودند یک بیان خوبی هم است
تحلیل کارشکنی منافقان و تأکید دروغگویی آنان در قرآن
و ذات اقدس الهی هم در جریان منافقین هم با تأکید از هر جهت مطلب را تثبیت کرده گذشته از اینکه تحلیل کرده از درون اینها مردم را باخبر کرده و گزارش را به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده ولی در تبیین سخن آنها فرمود اینها ﴿سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَکُمْ﴾ اینها ﴿یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ این والله که مبتداست کار قسم را میکند خدا میداند مثل این است که انسان به خدا قسم بخورد، قسم نیست مبتداست جمله اسمیه است امّا کار قسم را میکند اینکه جمله اسمیه است از یک سو، با إنّ تأکید شد از سوی دیگر،با لام ﴿لَکَاذِبُونَ﴾ تأیید شد از سوی سوم برای اهمیت مسأله گزارش نفاق منافقان است
بطلان سخن برخی مفسران در نسبت دادن خطا به پیامبر اکرم
از اینجا معلوم میشود این حرفی را که بسیاری از مفسرین از قتاده و عمربن‌میمون نقل کرده‌اند هم قرطبی در جامع‌الاٴحلام نقل کرده است هم دیگران از این دو نفر نقل کرده اند که دو تا کار است که پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام داد و مناسب بود که نکند یکی اینکه به منافقین اذن داد و مناسب بود که اذن ندهد، مورد عتاب قرار گرفت یکی هم اینکه فدیه و فدا از اُسرا گرفت و مناسب بود که نگیرد این بیانی که از قتاده و عمربن‌میمون نقل شده است ناتمام است امّا آنچه مربوط به فداست آیهٴ 67 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بود که بحثش قبلاً گذشت در آیهٴ 67 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به این صورت آمده است ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الأرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ عدّه‌ای گفتند ما اسیر بگیریم و از این اسرا هم پول میگیریم بعد اینها را آزاد میکنیم بیت‌المال را تأمین میکنیم آیه نازل شد که تا حکومت اسلامی مستقر نشد تا مطمئن نشدید که مشرکین از پا افتاده‌اند حقّ اسیرگیری ندارید و شما بخواهید از این اسرا فدا بگیرید ولی اسلام راضی نیست در آنجا بحث شد به اینکه این عتاب متوجه کسانی است که خواستند اسیر بگیرند یا از اسرا فدا بگیرند، برای اینکه خدا فرمود: ﴿تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ﴾ این عتاب به آنهاست هرگز متوجه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نخواهد بود چه اینکه بحثش قبلاً گذشت اینجا هم ملاحظه فرمودید که هرگز عتابی در کار نیست این﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ﴾ یک جمله دعائیّه است که باید در آخر آن وقف کرد ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ﴾ نظیر برخی جمله‌های نفرین، بالأخره چه دعای له و چه دعای علیه که نفرین نامیده میشود، اینها انشاست نظیر آیه 19 سورهٴ مبارکهٴ «مدّثّر» که فرمود^ ﴿سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً ٭ إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ ٭ فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّر﴾ این ﴿فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ﴾ نفرین است یعنی مرگ بر او، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «عبس» هم به این صورت آمده است ﴿قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ﴾ آیهٴ 17 سورهٴ «عبس» این است این ﴿قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ﴾ آن انسان مشخص و معهود است یعنی مرگ بر او، یعنی مرده باد.
خب، این جمله انشایی گاه به صورت دعاست گاهی به صورت نفرین است و مستقل است؛ اینجا ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ﴾ هم از این قبیل است یعنی یک جمله با برکت و ترحّمی است که باید روی آن وقف کرد و مطلب را از بعد از او شروع کرد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:05

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی