display result search
منو
تفسیر آیات 53 تا 57 سوره توبه

تفسیر آیات 53 تا 57 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 19 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 53 تا 57 سوره توبه"

تکرار در قرآن کریم نشانهٴ آن است که مورد ابتلای علمی و عملی امت مسلمان خواهد بود.
خدای سبحان که حکیم است و تمام سخنان او بر اساس حکمت است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ (53) وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَهُمْ کُسَالَی وَلاَ یُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ کَارِهُونَ (54) فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ (55) وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُمْ مِنکُمْ وَلکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ (56) لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ (57)﴾

موضوعی را که ذات اقدس الهی در قرآن کریم به صورت مکرر بازگو می‌فرماید نشانهٴ آن است که مورد ابتلای علمی و عملی امت مسلمان خواهد بود. از تکرار تذکرهٴ خدا معلوم می‌‌شود یک خطری هست. بعضی از امور را خداوند با یک بار در قرآن ذکر کردن اکتفا می‌کند نظیر آیهٴ خمس و اینها. ولی بعضی از امور را به صورت صریح که جای توقع هم نیست خیلی مکرر آن را بازگو می‌کند. نظیر اینکه به همسران پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سفارش می‌دهد شما در خانه‌هایتان بنشینید، در مسائل فتنه‌انگیز شرکت نکنید، در جبهه‌ها شرکت نکنید، مبادا شما را فریب بدهند، مبادا شما دست‌آویز دیگران باشید. آیات سورهٴ احزاب این چنین است ﴿و قرن فی بیوتکن و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیهٴ الأولی﴾ و مانند آن. این تعبیر یک احساس خطری است، خب همسران پیغمبر که این کاره نبودند. و جای توهم این هم نیست. اما خدای سبحان که حکیم است و تمام سخنان او بر اساس حکمت است، معلوم می‌‌شود یک پیش‌بینی خطری هست. جریان جنگ جمل که پیش آمد فایدهٴ نزول این آیات و تکرار و تصریح مشخص شد که چطور ذات اقدس الهی به همسران پیغمبر دستور می‌دهد شما در این فتنه‌ها شرکت نکنید، در جبهه‌ها شرکت نکنید، در خانه‌هایتان بنشینید و مانند آن. جریان نفاق در طرح قضیهٴ تبوک آن هم در اواخر عمر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با این تحلیل گسترده و نهایی، نشان می‌دهد که این یک فتنه‌ای در امت اسلامی پدید خواهد آمد. و منشأ فتنه هم نفاق است. الآن دیدید چندین آیه دربارهٴ اوصاف منافقان در این بخش غزوهٴ تبوک که در آخرهای عمر وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اتفاق افتاده است، مطرح شد. هم مسائل اعتقادیشان را طرح کرد، هم مسائل اخلاقیشان را طرح کرد، هم مسائل مالی و اقتصادیشان را طرح کرد، هم مسائل حقوقیشان را طرح کرد. دانه دانه اینها را طرح کرد و تحلیل کرد و ابطال کرد. مسائل اعتقادیشان را گفته، مسائل اخلاقیشان را گفته، مسائل مالیشان را گفته. آن سوگندهای دروغی که اینها یاد می‌کنند گفته. و همهٴ اینها را ابطال کرده. آیه به آیه اینها را بحث کرده و ذکر کرده. فرمود به اینکه اینها که به آخرت معتقد نیستند، احیاناً به جبهه‌ها یا سایر مسائل خیلی کمک می‌کنند و منشأ کمک کردنشان این است که اگر قیامتی باشد ما مثل دنیا مرفّه باشیم. اینها روی آن فرضیه و تردیدی که دارند جریان قیامت را که صریحاً منکرند، معتقد نیستند. می‌گویند اگر هم قیامتی باشد ما مثل دنیا مرفه باشیم. آیات سورهٴ مبارکهٴ مریم این است. آیهٴ 77 سورهٴ مریم این است ﴿أفرأیت الذی کفر بآیاتنا و قال لأوتینَّ مالاً و ولداً﴾ این کسی که کافر است می‌‌‌گوید اگر هم قیامتی باشد من مثل دنیا هستم. هر کس دنیا مرفّه بود، آنجا هم مرفّه است. بالاخره خدا یک رابطه‌ای با ما داشت که چیزی به ما داد آنجا هم همین طور است. خیال می‌کند آخرت یک دنیای مجدد است. در حالی که آخرت ظرف جزای اعمال است نه ظرف امتحان. در دنیا ممکن است خداوند مال را به کافر و مؤمن به عنوان آزمون عطا کند، اما آنجا جای نتیجهٴ عمل است نه جای امتحان. اینکه می‌‌‌گوید اگر قیامتی باشد ﴿لأوتینَّ مالاً و ولداً﴾ همین است که آخرت را منکر است و آخرت را بر فرض وجود مثل دنیا می‌داند. چنین گروهی احیاناً کمکهای مالی خواهند کرد. خدا می‌فرماید که ﴿أنفقوا طوعاً أو کرهاً﴾ چه از شما بخواهند شما با کراهت ظاهری بدهید، چه از شما نخواهند با میل و رغبت بدهید، در هر دو حال کارهید چون برای رضای خدا که نمی‌دهید. نسبت به مسائل دینی کراهت دارید. ﴿لن یتقبّل منکم﴾ برای اینکه فاسقید. و منظور از این فسق کفر است که بازگو فرمود در آیهٴ بعد ﴿و ما منعهم أن تقبل منهم نفقاتهم إلا أنهم کفروا بالله و برسوله﴾ و اگر احیاناً اقامهٴ نماز دارند یا ایتاء زکات دارند، هیچ کدام از اینها نماز واجد شرایط یا زکات واجد شرایط نیست. برای اینکه ﴿و لا یأتون الصلوهٴ إلا و هم کسالی و لاینفقون إلا و هم کارهون﴾ که بحثش گذشت. یک خطابی هم به امت اسلامی می‌کند که شما خیال نکنید منافقین و کفار اگر از اموال و اولاد برخوردارند اینها نعمت است. اینها نقمت است. خدا اینها را با همین امور دارد می‌گیرد. ﴿فلا تعجبک أموالهم و لا أولادهم﴾ بحث در فرزند نبود اصلاً. در این بخشها همه‌اش بحث در مال است ولی برای تکمیل مسأله، مسألهٴ اولاد اضافه شد در آن‌ها از این مسائل راجع به اموال سخن بود که انفاقشان مقبول نیست، زکاتشان انفاقشان به جبهه‌ها مقبول نیست اما برخورداری آنها از فرزند اصلاً مطرح نبود. برای تکمیل بحث و تتمیم بحث می‌فرماید به اینکه نه از داشتن اموال شما در تعجب باشید نه از داشتن اولاد. برای اینکه خدا می‌خواهد اینها را عذاب بکند. عذاب آنها به وسیلهٴ همین مال آنهاست. عذاب آنها به وسیلهٴ همین فرزند آنهاست. ﴿إنّما یرید الله لیعذّبهم بها فی الحیوهٴ الدنیا﴾ پس اینها وسیلهٴ رفاه نیست، نقمت است نه نعمت. بسیاری از موارد است که اگر انسان نداشته باشد راحت‌تر است یا کمتر داشته باشد راحت‌تر است. اینکه مشکلات فراوانی برای انسان فراهم می‌کند، به زندان می‌افتد، مسلوب الحیثیه می‌شود، برای همین اموالی است که مورد تعذیب است.
مطلب دیگر این است که کلمهٴ اراده در بسیاری از موارد آنجا که برای بیان هدف و غایت و اینهاست، با لام استعمال می‌‌شود؛ ﴿یرید الله لیبیّن﴾ ﴿یرید الله لیعذّب﴾ و مانند آن. اما آنجایی که متعلقش اصل حکم و اینهاست مثل ﴿یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر﴾ آنجا دیگر بدون لام استعمال می‌‌شود. این گونه از موارد که اراده برای تبیین و تعلیل و استدلال و امثال ذلک است با لام ذکر می‌‌شود؛ ﴿یرید الله لیبین﴾ ﴿یرید الله لیعذّبهم﴾ ﴿یرید الله لیهدیکم﴾ و مانند آن. اما آنجایی که اصل حکم را می‌خواهد بیان کند؛ ﴿یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر﴾ آن موارد دیگر بدون لام استعمال می‌‌شود. ﴿إنّما یرید الله لیعذّبهم بها فی الحیوهٴ الدنیا﴾ ﴿إنما یرید الله لیطهّرکم﴾ ﴿لیذهب﴾ از همین قبیل است که برای تعلیل و حکمت است. بعد فرمود: ﴿و تزهق أنفسهم و هم کافرون﴾ این ﴿و تزهق أنفسهم و هم کافرون﴾ برای آن است که گاهی عذاب منقطع الأوّل است، گاهی عذاب منقطع‌الآخر است، گاهی عذاب منقطع الوسط است. ولی این منافقین گرفتار عذابی هستند که متصل الاول و الوسط و الآخر. گاهی انسان در اوایل عمر راحت است، در اواسط یک آسیبی می‌بیند یا بالعکس. یا اگر در دنیا آسیب دید بالاخره در آخرت راحت است. این همهٴ اقطاع و اضلاع ثلاثه را فرمود مورد تعذیب است. برای اینکه در دنیا که اینها معذّبند با همین مال و فرزند با این مال به زندان می‌افتند، با این فرزندها مسلوب الحیثیّه می‌‌شوند و مانند آن. یک وقت است کسی خدای ناکرده فرزندی نظیر نوح دارد، صریحاً تبری می‌کند و او را هم به دست غرق می‌سپارد و به خدا عرض می‌کند: ببخشید اگر من به شما گفتم که این فرزندم را نجات بدهید خیال می‌کردم این بچهٴ خوبی است، حالا که بد است من از او بیزارم. چنین انسانی اهل نجات است. یک وقت است نه در عین حال که فرزندش تبهکاری کرده است او را می‌پذیرد. این مشکل دارد بالاخره. فرمود ﴿إنما یرید الله لیعذّبهم فی الحیوهٴ الدنیا﴾ این مقطع اول، ﴿و تزهق أنفسهم و هم کافرون﴾ این مقطع دوم و سوم. یعنی هیچ وقت عذابشان قطع نمی‌شود. یک وقت است در اثنا ایمان می‌آورند، خب همان طوری که ﴿یبدل الله سیئاتهم حسنات﴾، یبدل الله نقماتهم نعمات، نقمت را نعمت می‌کند و مانند آن. اما اینها که کافرند، تا لحظهٴ مرگ هم کافرند از آن به بعد هم که کافرند می‌میرند. پس بنابراین این‌ها در هیچ مقطعی به نعمت نمی‌رسند. یعنی این از اضلاع سه گانه با نقمت همراه است. ﴿لیعذّبهم بها فی الحیوهٴ الدنیا﴾ این یکی. این حیات دنیایشان که با کفر و نفاق است، متصل است به برزخ، برزخ هم که از آن به بعد جا برای ایمان نیست، متصل است به قیامت کبری. پس اینها در برزخ و دوزخ و دنیا در هر مقطع معذبند. ﴿و تزهق أنفسهم و هم کافرون﴾ از آن به بعد هم که جا برای ایمان نیست. خب این گروه که منافقانه به سر می‌برند، با کمکهای مالی می‌خواهند در جامعه ثابت کنند که جزو مسلمینند. اینجا پرده‌برداری شد که با این کمکهای مالی نمی‌شود انسان عضو امت اسلامی بشود. در بعضی از بیانات نورانی وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه است که بعضی‌ها اصلاً درس می‌خوانند، فقه می‌خوانند، برای معصیت. برای اینکه هیچ معصیتی نیست مگر اینکه موارد استثنایی دارد. عند الإضطرار است، عند الضرورهٴ است، عند التقیه است، عند المرض است، عند العسر شدید است، کدام گناه است که موارد استثنایی ندارد؟! فرمود بعضی‌ها فقه می‌خوانند، درس می‌خوانند، فقط برای گناه. برای اینکه هر گناه بالاخره یک موارد استثنایی دارد دیگر اینها برای آن راه حل درس می‌خوانند. چون عده‌ای را دید حضرت فرمود اینها برای همین درس می‌خوانند. این منافقین هم آمدند برای اینکه راه حل یاد بگیرند. دیدند قسم یک چیزی است خوب، مقدس است در شریعت اسلام، اینها غالباً از قسم بهرهٴ سوء می‌برند که ﴿لا تتخذوا أیمانکم دخلاً بینکم ﴾ ﴿نامفهوم﴾ ﴿تتخذوا أیمانکم ﴾ کذا و کذا جنّهٴ هم آمده. اینها با سپر سوگند بسیاری از مشکلاتشان را حل می‌کنند. قسم چیزی بسیار خوبی است یک حساب و کتابی هم دارد. اما قسم برای این نیست که گناه کسی را توجیه بکنیم که. یک کسی معذور نیست و با قسم ثابت می‌کند که من معذورم و جامعه را با همین هم فریب می‌دهد. اینکه ﴿لاتتخذوا أیمانکم دخلاً بینکم﴾ یک، ﴿إتخذوا أیمانکم جنهٴ﴾ دو، مورد بعدی‌اش همین است؛ ﴿یحلفون بالله إنهم لمنکم﴾. پس با آن کمک مالی در یک جبهه و در یک صحنه می‌خواهند حضورشان را در امت اسلامی و در فضای مسلمین ثابت کنند، که این نشد. می‌خواهند از نظر مسائل اخلاقی یا مسائل فقهی، وحدت اسلامی و وفاق اسلامی را به زعم خودشان به نفع خودشان ثابت کنند، این هم نمی‌شود. فرمود ﴿ویحلفون بالله إنهم لمنکم﴾ قسم می‌خورند که اینها جزو شمایند. مسلم، مسلمان واقعیند. اینها گاهی قسم می‌خورند گاهی شهادت می‌دهند که مسلمانند ﴿و الله یعلم إنّ المنافقین لکاذبون﴾. ﴿إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد إنک لرسول الله﴾ دروغ می‌گویند نه شهادت. تو پیغمبر هستی، خدا می‌داند تو پیغمبری ولی آنها می‌گویند که ما شهادت می‌دهیم که تو پیغمبری، اینها دروغ می‌گویند شهادت نمی‌دهند، فقط لفظاً می‌گویند. واقعیت اینها که ضمیر اینهاست مطابق با خبر اینها نیست. اینجا هم به امت اسلامی با سوگند می‌گویند ﴿إنهم لمنکم﴾ بعد می‌فرماید: ﴿و ما هم منکم﴾، این قسمشان فرق است و منشأ این قسمشان فرق است. فرق آن ترس شدید است. اینها که پایگاه مردمی ندارند، یک. به خدا هم که معتقد نیستند، دو. خب از قدرت مرکزی می‌هراسند دیگر. فرق آن شدت خوف است. ﴿ولکنهم قوم یفرقون﴾. چون هراسناکند، می‌خواهند با این قسم دروغ خودشان را جزو امت اسلامی بدانند. البته این بخش که در پایان عمر مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است، بعد از آن است که در سورهٴ مبارکهٴ احزاب یک هشداری به اینها داده شده است. در سورهٴ احزاب آیهٴ 59 به این گروه هشدار داده شد که ﴿لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینهٴ لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها إلاّ قلیلاً﴾اینها بالاخره پایگاه داخلی دشمنان خارجند. این سه گروه؛ منافق و افرادی که قلبشان مریض است، گر چه منافق هم قلبش مریض است ولی بعضی‌ها هستند ایمانشان ضعیف است ﴿فی قلوبهم مرضٌ﴾ اند. و بعضی‌ها هم هستند که در نشر اکاذیب بی‌باکند که قبلاً هم این آیه اشاره شد. مرجف کسی است که اراجیف پخش می‌کند. اراجیف جمع رجفه است، رجفه یعنی لرزه، خبر جعلی دروغ که اساسی ندارد این گونه از اخبار را می‌گویند اراجیف برای اینکه لرزان است دیگر. پایگاه ثابتی که ندارند، لرزان است. از این دهان به آن دهان، از این قلم به آن قلم. اینها را می‌گویند اراجیف یعنی اخبار غیر صادق، اخبار جعلی. مرجف کسی است که این اخبار جعلی را پخش می‌کند. فرمود اینها شایعه پراکنی می‌کنند. از اینها به عنوان مرجفون یاد کرده است. فرمود اگر منافقون که رأس این گروهند و افراد ضعیف الایمان که ﴿فی قلوبهم مرضٌ﴾ اند و ناشران اخبار جعلی، اگر دست برندارند، ما به شما دستور میدهیم که با اینها مبارزه کنید و اینها را از این سرزمین بیرون کنید. ﴿لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها إلاّ قلیلاً ٭ ملعونین أینما ثقفوا أخذوا و قتلوا تقتیلاً﴾. این ﴿سنّهٴ الله فی الذین خلوا من قبل﴾ است. این جزو سنن الهی است که نمی‌شود منافق را در نظام اسلامی نگه داشت او هر کاری بخواهد بکند. ناشران اخبار لرزان و مروّجان اراجیف را همین طوری نمی‌شود رها کرد. ﴿الذین فی قلوبهم﴾ را نمی‌شود رها کرد که هر چه دلشان می‌خواهد بگویند، بگویند. خب این گروه در محل بحث با سوگند برای اینکه فرق داشتند و خوف شدید داشتند که مبادا گرفتار تنبیه حکومت اسلامی بشوند، گاهی با کمک مالی، گاهی با سوگند، خودشان را به امت اسلامی به حسب ظاهر مرتبط می‌کردند.
مطلب دیگر آن است که وفاق اتفاق با اختلاف نظر هر دو امکان پذیر است، ولی با اختلاف خلق امکان پذیر نیست. یک وقت است کسی اختلاف سلیقه دارد، اختلاف نظر دارد با دیگری، اینها ممکن است در یک توافقی در یک وفاقی جمع بشوند، برای اینکه ممکن است انسان یک مطلبی را صحیح نمی‌داند ولی برای حفظ مصالح برتر حاضر است متحد بشود. با اختلاف نظر وفاق ملی حاصل می‌‌شود. و این با اختلاف خلق حاصل نمی‌شود. خلق همان است که رهبری اعمال را به عهده می‌گیرد. اینجا که جای عزم و اراده و نیت شروع به کار است. در آنجا اگر کسی سوء نیت داشته باشد، چون تصمیم را باید این عقل عملی بگیرد. اینجا وفاق حاصل نمی‌شود. در آیه فرمود به اینکه اینها اصلاً با شما نیستند. فطرت اینها آن بخش عملیشان که باید تصمیم بگیرد با شما مخالف است. این تنها مشکل علمی که نیست که بگوییم این آقایان اختلاف نظر دارند ولی در نیت بالاخره این آقا صرف نظر می‌کند می‌‌‌گوید بسیار خوب گرچه مطلب علمی این است ولی من نظر آقا را برای حفظ وحدت می‌پذیرم. این راه دارد. اما اگر آنجا که جای تصمیم گیری است یک اختلافی باشد، یک فسادی باشد، آنجا حاصل است. منافق این است. ﴿الذین فی قلوبهم مرض﴾ این است. ﴿مرجفون فی المدینهٴ﴾ این است. فرمود اینها اصلاً با شما نخواهند بود. برای اینکه ﴿و ما هم منکم﴾ چون صحبت اختلاف علمی که نیست. یا اختلاف نظر که نیست، یا اختلاف سلیقه که نیست. این اختلاف خلقیات است. به آن مراحل ایمان و نیت برمی‌گردد. این نیتش آلوده است. نیت آلوده با نیت پاک جمع نمی‌شود. ﴿وما هم منکم﴾ پس آنجا که دارد ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعاً﴾ با اختلاف علمی، با اختلاف نظر، با اختلاف سلیقه قابل حل است. اما اگر رسید به محدودهٴ تصمیم و نیت که بعضی سوء نیت دارند بعضی حسن نیّت دارند. بعضی هم بی‌‌تفاوت هستند. آنجا وفاق و اعتصام آسان نیست. فرمود ﴿و ما هم منکم و لکنّهم قوم یفرقون﴾ اینها فرق دارند و خوف شدید دارند لذا فرار می‌کنند. این فرقشان، این خوف شدیدشان طوری است که ﴿لو یجدون ملجئاً أو مغاراتٍ أو مدخلاً لولّوا إلیه و هم یجمحون﴾ جموح هم همان نفور شدید است با سرعت می‌روند سراغ این پناهگاه‌ها. اگر یک حادثه‌ای پیش بیاید که کمک نظامی بخواهد، بخواهند بروند جبهه اینها به هر وسیله‌ای هست به دنبال یک پناهگاهی یک فرارگاهی حرکت می‌کنند اینها در جریان جنگ تبوک و مانند آن هر حادثهٴ تلخی که پیش بیاید اینها برای اینکه از صحنه خارج بشوند دنبال یک ملجأ هستند. یک جای امن هستند، یک حاشیهٴ امنی پیدا کنند که بروند آنجا بخزند. اگر حاشیهٴ امن را در شهر پیدا کردند که همانجا هستند. اگر نه در غارهای دلهای کوه یک جای امنی پیدا کردند آنجا می‌روند. اگر در غارها و اینها هم نبود یک پناهگاه زیرزمینی یک چاهی یک چیزی بود باز هم آنجا حاضرند پناه ببرند. مدّخَل که معروف است قرائت شده است غیر از مَدخَل است که بعضیها قرائت کردند. مدّخل یعنی یک جایی که انسان به سختی می‌رود داخل. مثل چاههای عمیق مثل این جان پناههایی که در جبهه می‌کندند. پناهگاههایی هم که در زمان بمباران مناطق مسکونی بنا کردند. چندین پله می‌خورد تاریک است، آسان نیست. این را می‌گویند مدّخل که با ادّخال یعنی باب افتعال است، اسم مکان باب افتعال است. با شدت دارند می‌روند داخل. اگر یک همچنین جاهایی پیدا کنند، می‌روند. اینها از همان اول گرفتار حیاد هستند. حیاد یعنی انزوا، یعنی تک رأیی. مجلس پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را با همین تک‌روی و تک‌فکری ترک می‌کردند. در بخشهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ نور به این صورت آمده. آیهٴ 63 به این صورت است ﴿لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً﴾ وجود مبارک حضرت را که می‌خواهید اسم ببرید، مثل نام بردن افراد دیگر اسم نبرید، او را با تجلیل و تکریم اسم ببرید. یا أیّها النبی بگویید، یا أیها الرسول بگویید. بعد فرمود شما می‌دانید چه کاری در مجلس پیغمبر می‌کنید؟ خدا که می‌داند ﴿قد یعلم الله الذین یتسللون منکم لواذاً فلیحذر الذین یخالفون عن أمره أن تصیبهم فتنهٴ أو یصیبهم عذاب ألیم﴾ وجود مبارک حضرت دارد یک دستور اجتماعی می‌دهد که فردا در روی صحنه حاضر بشوید. یک عده که منافقند در مجلس نشسته‌اند می‌خواهند بروند بیرون رویشان نمی‌شود. منتظرند مواظبند چه کسی می‌آید چه کسی می‌رود چه کسی کار دارد، از اینهایی که دست‌اندرکار ادارهٴ جلسه‌اند، از اینهایی که مأموران و مدیران و هیأت امنای آن مسجدند که بالاخره رفت و آمد دارند، این آقا که دارد می‌رود کار این مسجد را برسد، دارد می‌رود فرمان پیغمبر را اطاعت کند، یک کاری دارد مربوط به مسجد است، آن فوری از کنار این، این را ملاذ خود قرار می‌دهد به همراه این می‌رود بیرون که کسی او را نبیند یا پیغمبر او را نبیند. این را می‌گویند تسلل لواذی. سلّ یعنی بیرون آورد، «من سلّ سیف البغی قتل به»، هر کسی شمشیر را از غلاف ستم بکشد با آن کشته می‌‌شود. شمشیری که از غلاف در آمده می‌گویند سیف مسلول. مسلول یعنی بیرون آمده. سلّ یعنی بیرون برد. تسلل یعنی بیرون رفتن. این بیرون رفتن یک وقتی آزادانه است خب کسی پا می‌‌شود می‌رود بیرون، کار دارد می‌رود بیرون. یک وقتی فرارگونه است و با عار همراه است. این دنبال یک بهانه می‌گردد. می‌بیند یکی از اینهایی که دست‌اندرکار مسجدند دارند می‌روند، این در پناه این کفشش را می‌گیرد یواش در می‌‌شود. این را می‌گویند تسلل لواذی. فرمود این را خدا می‌داند که. شما می‌خواهید مجلس پیغمبر را ترک کنید، تسلل لواذی کنید که حرفهایش را گوش ندهید. این مال اصل مجلس. ﴿قد یعلم الله الذین یتسللون منکم لواذاً﴾ یک ملاذ که پیدا کردید، یک پناهگاه که پیدا کردید، یواش از پناهگاه این رد می‌شوید از مسجد می‌آیید بیرون. ﴿فلیحذر الذین یخالفون عن أمره أن تصیبهم فتنهٴ أو یصیبهم عذاب ألیم﴾ این طلیعهٴ کار اینهاست. حالا یک حادثهٴ مهمی پیش آمد در جریان صحنهٴ خارج، حالا می‌خواهند از امت اسلامی فرار کنند. این دنبال یک ملجأ می‌گردد، دنبال یک غار می‌گردد، یک جای وسیعی است که دل کوه که جا برای چند نفر هست یا مدّخل می‌گردد جاهای چاههای زمینی، پناهگاههای زیرزمینی، جان‌پناههای زیرزمینی و مانند آن که برود آنجا. فرمود اینها را ذات اقدس الهی می‌داند ﴿لو یجدون ملجئاً أو مغارات أو مدّخلاً لولّوا إلیه﴾ این تولی باید با دو تا حرف جر استعمال بشود. تولی از جامعهٴ اسلامی به غار یا به ملجأ یا به مدّخل. منتها با یک حرف جر از دو مفهوم بی‌نیاز شده است یعنی هر دو مفهوم را اشاره فرمود. ﴿لو یجدون ملجئاً أو مغارات أو مدّخلاً لولّوا إلیه و هم یجمحون﴾ جموح هم همان نفور شدید است. به شدت می‌روند. مثل ﴿کأنّهم حمر مستنفرهٴ فرت من قسورهٴ﴾ یعنی آنها به شدت می‌روند داخل پناهگاهها و جان‌پناهها و داخل غارها و اینها. گاهی در جریان جنگ احزاب یا غیر احزاب در سورهٴ مبارکهٴ احزاب فرمود به این که اینها کسانی‌اند که وقتی جبهه و جنگ گرم می‌‌شود اینها می‌روند بیرون وقتی اوضاع یک کمی آرام شد آنها از آن پناهگاهها یا از آن روستاها و دهکده‌ها اینها می‌آیند سر جاده، بَرِ جاده، نزدیک شهر اینها سؤال می‌کنند می‌گویند جبهه چه خبر. از اینها تعبیر کردند ﴿و هم بادون فی الأعراب﴾. ﴿بادون فی الأعراب﴾ یعنی چی؟ یعنی اینهایی که حسب ظاهر اهل حضارت و شهر و شهرنشینند، می‌روند بادیه. بدو یعنی بیابان. ﴿جاء بکم من البدو﴾ یعنی روستا و بیابان. نه بدو یعنی ابتداء. اینکه می‌گوییم از بدو تا ختم این درست نیست، آن مهموز است نه ناقص. باید بگوییم از بدء تا ختم. بدواً گفتند یعنی درست نیست. بدو یعنی روستا یعنی بیابان. ﴿جاء بکم من البدو﴾ آن بدءاً گفته مثلا یعنی ابتدا کرد. بادی یعنی کسی که اهل بدو است، اهل بادیه است. اینها که جبهه است، جنگ است، در شهرها نمی‌مانند، ﴿و هم بادون فی الإعراب﴾ بعد یک کمی شنیدند اوضاع آرام است، می‌آیند سر جاده، بر جاده، و نزدیک شهر ببینند جبهه چه خبر است. از اینها هم پرده‌برداری کرد. اینها همانهایی هستند که به دنبال ملجأ یا مغار یا مدخل می‌گردند ﴿و هم یجمحون﴾. خب شما می‌بینید غزوهٴ تبوک در اواخر عمر مبارک حضرت بود. خیلی هم فرصت نداشتند. این همه آیات نشان می‌دهد که این یک مسألهٴ مهم است برای اسلام. چه اینکه اتفاق هم افتاده؛ هم در صدر اسلام اتفاق افتاده، هم در ساقهٴ اسلام اتفاق افتاده، هم تا دامنهٴ قیامت این گونه از مسائل هست. لذا همهٴ ابعاد این را چه بخش بُعد اعتقادی، چه بخش اخلاقی، چه بخش مالی، چه بخش خانوادگی همهٴ اینها را مطرح فرمود.
والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:34

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی