display result search
منو
تفسیر آیات 60 و 61 سوره توبه _ بخش دوم

تفسیر آیات 60 و 61 سوره توبه _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 54 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 60 و 61 سوره توبه _ بخش دوم"

مال‌دوستی و مال‌اندوزی برخی انسان‌ها
وظیفه مردم و حکومت درباره زکات
تأثیرپذیری مردم از سخنان جاذبه‌دار و فریبنده منافقان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (60) وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (61)﴾

سهم نداشتن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ذی‌القربی از صدقات
نکات دیگری که مربوط به آیهٴ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ است این است که در فضایی که منافقان و مانند آن طعن می‌زدند لمز می‌کردند و به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ توزیع صدقات اهانت می‌کردند آیه‌ای که مربوط به توزیع صدقات است، اصلاً سهمی برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اقارب آن حضرت قائل نشد. در جریان انفال که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت، آنجا سهمی برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح شد. در خمس که آن هم آیه‌اش گذشت، باز سهمی برای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و «ذوی القربی» مطرح شد. اما در فضای توزیع صدقات و زکوات و مانند آنکه عده‌‌‌‌ای لمَز کرده بودند، طعن می‌زدند و تهمت می‌زدند در چنین فضایی اصلاً سهمی برای پیغمبر و «ذوی الاقربی» یاد نشده است بلکه فرمودند این صدقات اصلاً به ما نمی‌رسد.
تبیین عامل روانی مال‌دوستی انسان و ضرورت معالجه آن
مطلب دیگر آن است که قرآن کریم ضمن اینکه مسائل اقتصادی را کاملاً تبیین کرد توجیه کرد یعنی خطوط کلّی‌اش را بیان کرد آن عامل روانی را هم گوشزد کرد و منشأش را هم معالجه کرد. عامل روانی آن است که انسان بالأخره مال را دوست دارد که فرمود : ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ که در بحث دیروز گذشت. جمّ غیر از جمع است جم یعنی انبوه یعنی شما خیلی مال را دوست دارید، نه مال زیاد را دوست دارید، مال زیاد را [سورهٴ] «تکاثر» و امثال ذلک مطرح می‌کند ؛ ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾ مطرح می‌کند و انسان را نظیر جهنمی می‌داند که ﴿امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ آن آیات دیگر است. آیاتی که می‌گوید انسان مال را زیاد دوست دارد یک طایفه است، آیاتی که می‌گوید به فکر جمع مال زیاد است طایفه‌ای دیگر است. طایفهٴ سوم هم آیه‌ای است که این یک امر ارثی یا امر محیطی نیست بلکه یک امر روانی است که در درون انسان نهادینه شده است و تعبیه شده است ﴿وَأُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ﴾ این بخل هست. هم سعی می‌کند جمع کند هم سعی می‌کند آنچه جمع کرده ذخیره کند. بعد هم فرمود این خطرش تنها این نیست که انسان بخیل می‌شود خطرش این است که این ثروت قدرت می‌‌آورد، قدرت هم طغیان. ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾ حالا این را باید معالجه کرد. خب یک وقت انسان بخیل است، در منزلش منزوی است به فکر جمع مال است، این یک گناه منزویانه است. ولی وقتی مسلّم شد که این ثروت قدرت می‌آورد و قدرت هم باعث طغیان است ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾ این را باید طور دیگر معالجه کرد.
وظیفه مردم و حکومت درباره زکات
لذا هم به مردم فرمود که شما باید حقوق واجب را بدهید هم به حکومت و مسئولین حکومت اسلامی دستور می‌دهد که بگیرید هم اعلام خطر کرد فرمود : سرانجام خود من می‌‌گیرم. اما آن بخشی که فرمود شما خودتان بدهید ؛ فرمود مردان الهی کسانی هستند که ﴿فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ اینها کسانی هستند که حسابی در مالشان هست. دفتری دارند که چقدر بدهکار هستند خودشان می‌‌پردازند. هم آنها که سائل هستند هم آنهایی که روی سؤال ندارند. اینها به هر دو گروه می‌پردازند. ﴿فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾. هم به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همان آیهٴ 103 سورهٴ «توبه» فرمود بگیر از اینها تا اینها را پاکشان کنی. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ خب پس در اموال اینها حق است اینها حقوقشان را تأدیه می‌کنند و مصارف هشت‌گانهٴ صدقات هم مشخص شد، گیرنده هم مشخص شد.
تعذیب مال‌اندوزان توسط خدای سبحان
بعد فرمود حالا اگر کسی نداد، اگر بر اساس ﴿فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ که خودش باید تأدیه کند، تأدیه نکرد، حکومت اسلامی هم از او خواست او نداد. نخواست ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ را امتثال کند بعد نوبت به خود من می‌رسد و من می‌گیرم. وقتی که نوبت به خود خدا رسید فرمود می‌گیرم آن هم در آیات قبل خواندیم در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه». فرمود من این طور نیست که مال بگیرم من داغ می‌کنم. این همان است که ﴿الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا﴾ آنجا اشاره شد به اینکه تنها ذهب و فضه معیار نیست آن خلاصه نُه چیز همه زیرمجموعهٴ ذهب و فضه است. ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٭ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ﴾ فرمود آنهایی که حقوق مسلّم را اکتناز کردند و نمی‌دهند، من اینها را در قیامت داغ می‌کنم با همان پولهای‌شان. حالا در همان بحث آیهٴ ﴿یَکْنِزُونَ﴾ گذشت که این اختصاصی به این دو چیز در بین آن نُه چیز نیست که مثلاً غلات اربع و انعام ثلاثه این حکم را نداشته باشند فقط نقدین این حکم را داشته باشند. چون نقدین یک وجه رایج هستند دربارهٴ او این تعبیر آمده. وگرنه اگر کسی زکات نقدین بدهکار نیست، زکات غلات اربع یا انعام ثلاثه بدهکار است خب او هم همین طور است دیگر. بعضی از روایات هم آمده که این قدر در قیامت آن اسبان قیامت این را لگدمال می‌کنند که زیر دست و پای همان اسبان، حالا اسب چیست در قیامت چطوری می‌آید ولی بالأخره روایاتش این چنین است.
نقش ثروت در ایجاد فساد اجتماعی
خب بنابراین برای اینکه این قدرت گرفته بشود وگرنه صرف بخل مشکلی ایجاد نمی‌کند. یک عذاب شخصی است. اما چون ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾ این ثروت قدرت می‌آورد و قدرت هم در تولید ثروت سهم مؤثری دارد. برای اینکه کسی که مقتدر است بیشتر می‌تواند مال فراهم بکند. این چنین نیست که ثروت قدرت بیاورد و دیگر هیچ. بلکه بخشی از ثروت قدرت می‌آورد و قدرت باعث تکثیر ثروت می‌شود می‌شود تکاثر. چون آن‌که مقتدر است با حفظ آن اصل روانی که ﴿وَأُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ﴾ , با آن اصل روانی که ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ به فکر تکثیر ثروت است دیگر. و تکثیر ثروت هم تکثیر قدرت را به دنبال دارد. آن‌گاه ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾. این فساد اجتماعی را ذات اقدس الهی در هر مقطعی معرفی کرده و ریشه‌اش را خشکانده.
پرسش:...
پاسخ: فرمود چرا دیگر. به هر وسیله‌ای باشد چه طغیان فردی چه طغیان جمعی جلویش را گرفته. منتها خطر طغیان جمعی بیش از طغیان فردی است. طغیان جمعی یک عدهٴ زیادی را سرمست می‌کند، یک عدهٴ زیادی را سر به نیست می‌کند. اما طغیان فردی بله بخشی از افراد سرمست می‌شوند.
یعنی وقتی که احساس غِنا و بی‌نیازی بکند، قدرت بیاید، طغیان به دنبالش است دیگر. ثروت استغنا می‌آورد که قدرت است و استغنا طغیان می‌آورد که فساد است.
و ازدیاد قدرت هم باعث ازدیاد ثروت می‌شود و آن هم باعث طغیان خواهد بود.
همراهی اموال با انسان در قبر
امام رازی می‌گوید من شنیدم کسی در مجلسی می‌گفت که اینهایی که سرمایه دارند مگر این طلا و نقره را به قبرشان می‌برند؟ من به اینها گفتم بله به قبرشان می‌برند، می‌توانند به قبرشان ببرند ولی خب حالا نبردند، نبردند. برای اینکه اگر در راه رضای خدا انفاق بکنند این در قبرشان می‌برند دیگر. آن روح و ریحانی که در قبر می‌آید همین است. همان طوری که نماز می‌آید, روزه می‌آید, ولایت می‌آید, حج و خمس می‌آید، زکات هم می‌آید دیگر. گفت من صریحاً به او گفتم بله آدم می‌تواند مالش را با خودش به قبر ببرد. خب چرا نَبرد. یعنی اگر این دیگر در تحلیل جناب امام رازی نیست، اگر ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ هست معلوم می‌شود آدم دو گونه می‌تواند مال را به قبرش ببرد؛ یا این اکتناز محرّم که در راه خدا انفاق نشد به این صورت است قهراً می‌شود داغ در قیامت و قبر که گداخته می‌کنند، یا اگر در راه ذات اقدس الهی انفاق کرد می‌شود روضه و روح و ریحان دیگر. خب چطور اگر کسی مال را در راه خدا نداد گداخته می‌شود و با او عذاب می‌شود و اگر در راه خدا داد وظیفهٴ خودش را انجام داد روح و ریحان نمی‌شود، یقیناً می‌شود. آن حرفی که صاحب بصائر الدرجات نقل کرد که در قبر از چند طرف صُوَر بهیه می‌آید یکی نماز است, یکی روزه است، یکی زکات است، یکی حج است، همین است. منتها مهم‌ترش ولایت است که بالاتر از همه و روشن‌تر از همه ولایت است. خب بنابراین آدم دو گونه مال را می‌تواند به قبر ببرد. اینهایی که فکر می‌کنند آدم مال را می‌گذارد و می‌میرد این طور نیست. هیچ کس مال را نمی‌گذارد و نمی‌رود. همهٴ افراد با مال وارد قبر می‌شوند. یک عده با ﴿ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا﴾ وارد قبر می‌شوند یک عده با روح و ریحان وارد قبر می‌شوند. اگر این مال را اکتناز کردند به واجب عمل نکردند و ﴿یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ نبود، گداخته‌اش را در قبر می‌برند که ﴿فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ﴾ و اگر در راه خدا انفاق کردند به دستور الهی عمل کردند روح و ریحانش را به قبر می‌برند. این هم می‌بیند که زکات او به صورت روح و ریحان درآمده است دیگر. روایتی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده است که در قبر انسان یک صورت بهیه‌ای می‌بیند خیلی زیباست بعد سؤال می‌کند که تو کیستی؟ می‌گوید این همان قضای حاجتی هستم همان ادخال سروری هستم که تو نسبت به برادر مؤمن انجام دادی. مشکلی او داشت تو حل کردی. اینکه مشکلی را برای برادر مؤمن حل کردی، او گرفتار بود او را خوشحال کردی، من همان ادخال سرور در قلب مؤمنم که به این صورت درآمده‌ام. خب این را مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در همان جلد دوم اصول کافی نقل کرده. البته این یک نمونه است، این طور نیست که حالا صور بهیه قبر تنها مخصوص به قضای حاجت برادر مؤمن باشد، هر حسنه‌ای همین طور است. پس انسان یقیناً مال را به قبر می‌برد. حالا یا آن طور می‌برد یا این طور. چون عمل را بالأخره می‌برد. آدم اگر بداند مال را به قبر می‌برد، می‌اندیشد که بهتر ببرد.
خب مطلب دیگر آن است که کسی این طوری که جناب رازی نقل می‌کند آمده حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درخواستی از این صدقات بیت‌المال کرد. حضرت فرمود «إن کنت من الاصناف الثمانیة فلک فیها حق و إلا هو صداعٌ فی الرأس و داء فی البطن» ، فرمود اگر تو یکی از این مصارف هشتگانه هستی که خب سهمی داری و ما هم می‌پردازیم وگرنه یک دردسری است و دل درد. مال حرام همین طور است. فرمود این «صداع ٌ فی الرأس و داء فی البطن»، یعنی خاصیت زکات این طور نیست. مال حرام اصولاً همین طور است.
حکم فقهی و حقوقی در پرداخت وجوهات به طلّاب علوم دینی
بعد هم فرمودند «لا تحلّوا صدقه لغنی»، کسی که دارد صدقه بر او حلال نیست. حالا این وجوه و شهریه و امثال ذلک که احیاناً بعضی از مراجع (أیدهم الله) می‌گویند اگر طلبه‌ای غنی بود مثلاً نگیرد، خب اینها که بحث فقهی نیست بحث اداره و مدیریت است. بحث فقهی این است که خب اگر کسی «فی سبیل الله» دارد درس می‌خواند می‌شود این زکات را «فی سبیل الله» به او داد این سهم امام را به او «فی سبیل الله» داد. این بحث فقهی فقیهانه است. این یک بحث. بخش بعدی آن است حالا کسی دارد جامعه‌ای را اداره می‌کند یعنی مرجعی دارد حوزه‌ای را اداره می‌کند چون بسط که واجب نیست، حالا فرض بفرمایید زکات را به او دادند یا, سهم امام را به او دادند، این بین همهٴ اصناف بخواهد بسط کند که بسط را هیچ کس نگفت واجب است که، می‌تواند به طلبه‌هایی که در مدرسه هستند بدهد، می‌تواند به طلبه‌هایی که مجردند بدهد، می‌تواند به طلبه‌هایی که معیل‌اند بدهد، چون بسط که واجب نیست. در چنین فضایی او شرط می‌کند طلبه‌ای که وضع مالی‌اش خوب است، امکانات دارد و می‌تواند بدون شهریه اداره بشود، من راضی نیستم او بگیرد. خب این حق را که دارد که. او از آن جهت که زعیم حوزه است، مدیر حوزه است و دارد حوزه را اداره می‌کند، این نحوه حرف می‌زند. نه از آن جهت که دارد بحث فقهی می‌کند. بحث فقهی می‌کند کسی می‌تواند اشکال بکند که بله اگر شما بخواهید این زکات را به این طلبه بدهید از باب سهم فقرا و مساکین بله فقر شرط است، اما اگر خواستید از سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ بدهید خوب اینکه فقر شرط نیست. اگر شما سهمی را برای مسجدسازی می‌دهید، برای پوش کعبه می‌دهید، برای تأمین نیازهای رزمنده‌های جبهه می‌دهید، خب آنجا که فقر شرط نیست. اگر امری راه خدا بود، اعلام دین و اعلان دین بود، خب نه آن فقر شرط است. پس طلبه می‌تواند از نظر بحث فقهی چنین اعتراض عالمانه‌ای را داشته باشد. اما از نظر زعامت و هدایت و مدیریت حوزه طلبه حق چنین اعتراضی را ندارد که. برای اینکه او الآن مسئول این کار است یک، بسط هم که واجب نیست فقهاً این دو، می‌گوید من الآن عهده‌دار این مدرسه‌ام یا این طلبه‌ها هستم یا طلبه‌هایی که در این رشته دارند تحقیق می‌کنند تخصص مثلاً فقه می‌بینند، تخصص اصول می‌بینند، تخصص مثلاً فلان رشته می‌بینند، به اینها دارم می‌دهم، خب می‌تواند بدهد. بنابراین این مرزها که کاملاً از هم جدا باشد، دیگر اشکال فقهی با اشکال مدیریت کنار هم جمع نمی‌شود.
نقد سخن فخر رازی در اختصاص سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ به جهاد
مطلب دیگر آن است که جناب فخر رازی خیال کرده مثل برخی از مفسران دیگر این ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ مخصوص جهاد است، چون مخصوص جهاد است ساختن مدرسه و مسجد و اینها را اشکال کرده گفت نمی‌شود. برای اینکه هیچ کدام از مصارف هشت‌گانه شامل مسجدسازی، راه‌سازی، پل‌سازی، مستشفی‌سازی، اینها نمی‌شود. زیرا فقیر و مسکین و عامل و مؤلفة قلوبهم که حسابشان جداست، آزاد کردن بنده و تأدیهٴ دِین بدهکار هم جداست، ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ هم که مخصوص جبهه است. چون این طور تلقی کرد جناب فخر رازی مانند برخی از مفسران آن‌گاه ساخت و ساز مسجد، بازسازی مسجد، نوسازی مسجد یا مدرسه را مورد نقد قرار داد. در حالی که این چنین نیست. اگر روایتی هم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ را بر جهاد تطبیق کرده است اینها مثْبتات‌اند بالأخره، نه یکی دیگر را نفی بکند. این ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ بیانِ مصداق است نه حصر.
پرسش:...
پاسخ: نه، حالا کسی عائله‌ای را دارد اداره می‌کند، کار کارِ خدا پسند است اما این دیگر راه خدایی نیست. بالأخره راهی است که فقط خود آن کسی که نیازش تأمین شده است طَرْفی می‌بندند. اما دیگران بخواهند این راه را طی کنند این نیست. اما مسجد راهی است که دیگران می‌توانند به خدا نزدیک بشوند. مدرسه این طور است. جبهه این طور است. تألیف و تصنیف کتابها این طور است و مانند آن. امامت این طور است. اما حالا خود انفاق فقیر این جزء ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ است خود انفاق. اما تأمین نیاز فقیر این چه ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ است، چه تبلیغ دین در آن است؟ بر خلاف ساخت و ساز مراکز مذهب و اداره و حوزه و اینها.
بررسی سهم بردن ولی امر مسلمانان از صدقات
خب مطلب دیگر آن است که حالا آیا به خود امام از این صدقات چیزی می‌رسد یا نه. روشن شد که حکم صدقات غیر از انفال است، حکم صدقات غیر از خمس است، در آنجا سهمی برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشخص شد. در اینجا هیچ سهمی برای پیغمبر و «ذوی القربی» نیامده. ولی آیا می‌شود امام مسلمین از باب ﴿وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا﴾ سهمی از چیز ببرد یا نه؟ حالا اگر امام مسلمین جزء سادات بود، هاشمی بود، این طبق نص خاص به او نمی‌رسد، مشکل است. ولی اگر نبود خب بله ممکن است که زیرمجموعهٴ عاملین یا نه اصلاً رهبری او، هدایت او و ارشاد او، باعث اعلام دین، اعلان دین، نشر دین می‌شود جزء ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ است سهمی ببرد مانند سایر کسانی که از سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ استفاده می‌کنند. وگرنه سهم خاصی برای امام و رهبر باشد نیست البته در صورتی که سید نباشد.
اهمیت مسئله توزیع زکات در قرآن
خب برخیها خواستند اهمیت مسئلهٴ توزیع صدقات را که آن فواید فراوان را به همراه دارد از اینکه خود ذات اقدس الهی شخصاً متصدی بیان توزیع شده است استفاده کنند. یک وقت است خدا به پیغمبر می‌فرماید : تو این‌چنین بگو، یا می‌‌فرماید ما فرستاده‌های‌مان را فرشته‌های‌مان را مأمور کردیم که به شما چنین ابلاغ بکنند، یک وقت است نه خودش بدون اینکه به پیغمبر بفرماید تو به اینها بگو و بدون اینکه بفرماید ما به فرشته‌ها دستور دادیم که این‌چنین به شما ابلاغ کنند مستقیماً خودش می‌‌فرماید ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ این نشانهٴ اهمیت مسئله و اهتمام ذات اقدس الهی به مسئلهٴ توزیع زکات است.
تصحیح سخن المنار دربارهٴ تشویق اسلام به جهانگردی
اطلاق ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾ بر جهانگردان دینی در راه مانده
حرفی را که صاحب المنار دارد این است که: مسئلهٴ سیاحت را آن‌طور که قرآن مشخص کرده است هیچ کتابی و هیچ شریعتی مشخص نکرد. خلاصه جهانگردی دو نوع است یک وقت است که انسان می‌گردد که تنزه کند، فقط طبیعت را ببیند، تماشا کند و مانند آن این بحث خاص خودش را دارد که آیا این‌گونه از سفرهای متنزهانه نماز قصر است یا نه و مانند آن. یک وقت است نه از سنخ ﴿سِیرُوا فِی الأرْضِ﴾ است. اگر از سنخ ﴿سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُٴ﴾ کذا و کذا وکذا این‌گونه از پژوهشگرانی که جهانگردی‌شان در حقیقت تفسیر آیات را به همراه دارد، اینها می‌خواهند آیات الهی، علائم الهی، آثار صنع را بررسی کنند، می‌‌‌خواهند بررسی کنند که کوه‌ها چگونه شکل گرفته است، وقتی هم به عرضتان رسید که این برنامه‌هایی که صدا و سیما و مانند آن پخش می‌کنند به عنوان راز خلقت،اسرار آفرینش، اینها باید تفسیرگونه باشند. اینهایی که این حرفها را درآوردند این فیلمها را دادند به کشورهای جهان سوم آنها که یک مقدار روشن‌تر بودند این را یک صبغهٴ دینی به او دادند، تفسیر کردند، آیات را اضافه کردند، مفسرانه اینها را ارائه کردند. آنهایی که کاری نداشتند به این حرفها، نظیر صدا و سیما قبل از انقلاب آنها هم همین‌طوری این صادرات را قبول کردند و به خورد مردم دادند. توقع این است که بعد از انقلاب کل این فیلمها عوض بشود. یعنی اسرار خلقت که هست، راز آفرینش که هست همیشه یک سیر افقی دارد، این ماهیها چگونه پیدا می‌شوند و چگونه زاد و ولد می‌کنند، تا چه زمانی زندگی می‌کنند تا چه زمانی می‌میرند همین. این کوه‌ها چه طور است، این ستاره‌ها چگونه است این درختها چگونه، این دایناسورها چگونه، چه زمانی بوجود آمدند چه زمانی از بین رفتند چگونه شدند همین. اما چه کسی کرد ؟ برای چه کرد؟ این در آن فیلمهای اولی نبود. ولی وقتی در کشورهایی که صبغهٴ دینی دارند متعهد هستند و آنها آمدند یک بال «هو الاول» به آنها دادند یک بال «هو الآخر» به او دادند که چه کسی این کار را کرده برای چه این کار را کرده ؟ ایران متأسفانه هنوز به این فکر نیفتاده. بخشی از این حرفها را ذات اقدس الهی در قرآن کریم نقل می‌کند که بالأخره این حیوانها چگونه بدنیا می‌آیند و چگونه زندگی می‌کنند و چگونه می‌میرند یا در قرآن یا در روایات «و یا من فی البحر عجائبه» وجود مبارک حضرت امیر وقتی جریان زندگی حیوانات را در دریا طرح می‌کند، می‌گوید که چه کسی اینها را آفریده برای چه آفریده از رمز و راز اینها چگونه باخبر است «واختلاف النینان فی البحار الغامرت» «نینان» جمع نون است «نون» یعنی ماهی. خدای سبحان فرمود رفت و آمد این ماهیها را می‌داند. بالأخره رفت و آمدها وقتی از سنخ «اثر الاقدام دلّ علی المسیر» خب کار آسانی است بالأخره یک جای پایی را آدم می‌بیند و می‌فهمد. وقتی اثر این‌چنینی نمی‌گیرد خیلی باید عمیق و عالمانه باشد حالا یک هواپیمایی از جایی عبور کرده در فضایی رفته، آن نظیر جای پا نیست و رد پا نیست که اثر بگذارد تا انسان از این کفش بفهمد آن عابر کیست. بالأخره یک فضایی باز است. در مورد ماهیهای دریا هم همین‌طور است، ماهی که عبور کرده اثری نگذاشته که آدم با چشم عادی بتواند تشخیص بدهد که چند تا ماهی اینجا عبور کردند این ماهیها که عبور کردند از چه سنخی بودند از کجا آمدند به کجا رفتند. بالأخره دید دیگری یک میزان علمی دیگری می‌‌‌خواهد. وجود مبارک حضرت فرمود: ذات اقدس الهی رفت و آمد همهٴ ماهیها را در دریاها می‌داند. خب این راز آفرینش، بیان اسرار خلقت باید با بال ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ همراه باشد. چه کسی کرد برای چه کرد. حالا اگر کسی آمده سفر دریایی بکند یا سفر فضایی بکند، یا سلسله جبال را ببیند برای بررسی آثار صنع الهی این سفرها را قرآن کریم خیلی ترغیب کرده، مکرر ﴿سِیرُوا فِی الأرْضِ﴾ ، ﴿سِیرُوا فِی الأرْضِ﴾ ، ﴿سِیرُوا فِی الأرْضِ﴾ ، این است. آنچه در المنار آمده باید به این بخش تبیین بشود؛ ایشان می‌گوید که تشویق به جهانگردی آن‌طوری که در اسلام آمده در قرآن هم آمده در هیچ دینی نیامده، در هیچ کتاب آسمانی هم نیامده. این سخن درست اما در این فضا. یعنی پژوهشگری حالا می‌‌‌خواهد یک سفر دریایی بکند یک سفر آسمانی بکند این کهکشانها را ببیند یا سفری در سلسله جبال بکند، کیفت پیدایش و پرورش معادن را بررسی کند که چه کسی این کارها را کرد برای چه این کارها را کرد؟ با بال ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ سفر بکند این در حقیقت دارد قرآن را تفسیر می‌کند. چنین کسی اگر در بین راه مانده است، بله می‌شود از راه زکات هزینهٴ او را تأمین کرد. این یک پژوهشگر تفسیری است. این گونه از «ابناء سبیل» بله کاملاً مصرف زکات دارند. اما کسی جهانگرد است حالا می‌‌‌خواهد برود تخت جمشید آن سنگها را ببیند، نه نمازش در راه معلوم است و نه روزه‌اش در راه معلوم است و اهل این حرفها هم نیست خب حالا این ممکن است آدم اعانه‌ای به او بدهد اما حالا این مصرف زکات باشد و مثلاً بتوان فتوا داد به اینکه یکی از مصارف هشت‌گانهٴ زکات این‌گونه از «ابناء سبیل» هستند، این کار آسانی نیست.
تأثیرپذیری مردم از سخنان جاذبه‌دار و فریبنده منافقان
خب این ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ در وسط قرار گرفته برای اینکه اوصاف رذیلهٴ منافقان را که ذکر کرد از ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ﴾ شروع کرد ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا﴾ این وسطها مصارف زکات را مشخص کرد، بعد دوباره به کارشکنیهای منافقانهٴ منافقان پرداخت. در آیه 61 فرمود: ﴿و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو أذن قل أذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منکم و الذین یؤذون رسول الله لهم عذاب ألیم﴾ یک عده منافق اینها کسانی بودند که از آن فضایل معنوی محروم بودند ولی طرّار بودند و فکر می‌کردند که بین طرّار و طیار فرق نمی‌گذارند. آن خدایی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با نور وحی حفظ کرد او بین جعفر طرّار و جعفر طیّار فرق می‌گذارد. منافقان منافقانه طرّاری می‌کردند. خدا هم به پیغمبر فرمود اینها طرزی حرف می‌زنند چون در این رشته متخصص هستند، بهره‌های دیگر که ندارند تمام تلاششان بر اساس این ذو وجهین بودن پیاده شد، دیگر معرفتی, فضیلتی، خصیصه‌ای اینها را ندارند که در همین رشته کارشناس‌اند و کار کردند و خوب هم از عهده‌اش بر می‌آیند. ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ یعنی اگر اینها حرف بزنند طرزی جاذبه دارد سخن آنها که توی نوعی گوش می‌دهی. در تو اثر می‌گذارد. اینها این همه فضایلی که برای انسان است همه را اینها را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ است. همین این دو لسان بودن طرّار بودن به جای طیار بودن در این رشته متخصص شدند، چگونه دروغها را ردیف کنند، چگونه وارد بشوند چگونه خارج بشوند، چگونه اشخاص را بشناسند. چگونه چرب زبانی کنند، چگونه سوگند یاد کنند، اینها را بله خوب بلد هستند. فرمود طرزی اینها طرّارانه حرف می‌زنند که وقتی شروع می‌کنند به سخن گفتن جاذبه دارد حرفشان تو باور می‌کنی. تو یعنی توی نوعی وگرنه دربارهٴ شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ﴾ فرمود تو آن وحیی را که ما به تو داده‌ایم آن نورافکنی که به تو دادیم از لحن حرفهای اینها می‌فهمی که اینها مؤمن هستند یا منافق هستند. که این آیه هم باز قبلاً اشاره شده الآن کسی پشت دیوار دارد حرف می‌زند ما از لحن حرفش می‌فهمیم کوچک است یا بزرگ, زن است یا مرد، حالا لازم نیست ببینیم که، این لحن حرف او را نشان می‌دهد. فرمود اینهایی که می‌آیند در حضور تو حرف می‌زنند لازم نیست بعد کشف خلاف بشود. همان‌طوری که اگر کسی حرف بزند دیگران می‌فهمند این زن است یا مرد, کوچک است یا بزرگ, عرب است و غیر عرب، فارس است یا غیر فارس، تو این خصیصه را داری که می‌فهمی این مؤمن است یا منافق. پس دربارهٴ شخص حضرت، از این جهت تأمین است. ولی آنها از همهٴ فضایل بی‌بهره‌اند در این رذیلت کارشناس‌اند. فرمود ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ از بس با جاذبه سخن می‌گویند که توی شنونده باور می‌کنی. نه «تسمع» یعنی آن اثر فیزیکی را می‌شنوی، خب اثر فیزیکی را هر کسی می‌شنود. «تسمع» یعنی گوش می‌دهی یعنی ترتیب اثر می‌دهی. اینکه ما می‌گوییم او گوش به حرف ما نمی‌دهد حرف ما را نمی‌شنود یعنی ترتیب اثر نمی‌دهد. یک پدر از فرزند بازیگوشش که گله می‌کند می‌گوید او گوش به حرفم نمی‌دهد. نه یعنی از نظر فیزیکی این حرفها و این صداها را نمی‌شنود بلکه منظور آن است که ترتیب اثر نمی‌دهد. خب فرمود : اینها طرزی با جاذبه سخن می‌گویند که هر شنونده‌ای ترتیب اثر می‌دهد. اینها این‌طوری هستند. ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾
گوش فرادادن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سخنان مؤمنان و منافقان
اینها می‌آیند حرف می‌زنند، از آن طرف هم تو که ﴿لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ﴾ مؤمن هم می‌آید حرف خودش را می‌زند، شما به حسب ظاهر آبروی کسی را نمی‌برید. حرفهای همه را گوش می‌دهید ولی در موقع جمع‌بندی و نهایی ﴿رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ هستی. اینها منتظر هستند که هر پیشنهادی را که آوردند دادند چون خود را عقل کل تلقی می‌کنند تو همان را قبول کنی. در حالی که می‌بینند هم حرفهای آنها را گوش می‌دهی، هم حرفهای دیگران را گوش می‌دهی اینها به جای اینکه بگویند عجب رهبر عاقل مدیر و مدبری است، می‌گویند او گوش است حرف همه را قبول می‌کند. در حالی که تو حرف همه را قبول نمی‌کنی تو فقط گوش می‌دهی. این طور گوش دادن و آبرو نبردن، و بی اعتنایی نکردن به سود جامعه است. تو که نباید آنجا تصمیم‌گیری بکنی و جمع‌بندی بکنی. تصمیم‌گیری از ﴿رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ در می‌آید.
سخن آزاردهنده منافقان نسبت به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پاسخ خداوند به آنان
اینها از این راه دارند تو را آزار می‌کنند. و هر کس پیغبر را آزار می‌کند ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ﴾ این ﴿مِنْهُمُ الَّذِینَ﴾ در کنار ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ و مانند آن است ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ﴾ خب چگونه اینها آزار می‌کنند راه آزارشان این است؛ راه‌های فراوانی دارند یکی از راه‌های ایذا این است ؛ ﴿یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ او گوش است هر چه به او بگویند او باور می‌کند. در حالی که هر چه بگویند او گوش می‌دهد نه باور بکند. فرمود در جواب این منافقان بگو: ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ نسبت به همه شما من گوش خوب هستم، یعنی چی؟ یعنی حرف همهٴ شما را من می‌شنوم. اما تصمیم‌گیری, جمع‌بندی عزم, آنها براساس «خیر للمؤمنین» است. ﴿وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ چرا برای اینکه ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ می‌شود موحد یک، ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ نه «بالمؤمنین» فقط به خدا ایمان دارد دیگر اما تمام تلاش و تصدیق و تصمیم‌گیری او به سود جامعهٴ ایمانی است. این‌چنین نیست که به سود مشترک باشد یا گاهی به سود منافقین باشد که اصلاً به نفع منافق او قدم بر نمی‌دارد. ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ آنها که مؤمن هستند، حرفهای‌شان صحیح و صادق است و آنها را قبول می‌کند. هم حرفهای اینها را تصدیق می‌کند، در مقام علم، هم در مقام قیام و اقدام به سود اینها کار می‌کنند. ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ بالأخره یک فضای گوش دادن است یک فضای باور کردن است، یک فضای عزم ملی و عمل کردن است. فرمود گوش برای همه است، آبروی کسی را نمی‌برد، باطن هیچ کسی را ظاهر نمی‌کند. شما حرفی زدید او هم گوش داد، دیگری هم حرف زد گوش داد. این برای گوش دادن که ﴿خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ ﴿وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ است. آبروی کسی را نمی‌برد، باطن را اظهار نمی‌کند، فرصت تحقیق می‌دهد و اینها در مقام باور کردن فقط حرف راستگویان و مؤمنان و خیراندیشان را باور می‌کند در مقام عزم و عمل و تصمیم و قیام و اقدام به سود مؤمنین کار می‌کند به سود منافقین که کار نمی‌کند. ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ که عقیدهٴ او عوض نشده، این توحیدش محفوظ است اولاً که اصل است به دنبال آن اصل الاصول سه حکم اخلاقی و فقهی و اجتماعی را به همراه دارد که ﴿أُذُنُ﴾ است برای همه یکی هم ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ است یکی هم ﴿رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾. اما شما که در صدد ایذای روانی و اجتماعی نسبت به وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) هستید، بدانید عذاب الیم دامنگیرتان می‌شود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن