display result search
منو
تفسیر آیات 64 تا 68 سوره توبه

تفسیر آیات 64 تا 68 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 22 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 64 تا 68 سوره توبه"

رفتار و کردار منافقان در صدر اسلام
علت دستور الهی به عذرخواهی نکردن منافقان
تعذیب حقوقی و سیاسی برخی منافقان توسط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (64) وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ (65) لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (66) الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (67) وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمْ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِیمٌ (68)﴾

وجوه چهارگانه در معنای عبارت ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾
آنچه دربارهٴ کریمهٴ ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ بازگو شد، اعم از تصریح یا ضمنی عبارت از این بود که این ﴿یَحْذَرُ﴾ به صورت استهزاست اینها واقعاً حذر و تحرزی ندارند استهزائاً این کار را می‌کنند وجه دوم این است که اینها گرچه از راه اعتقاد نمی‌دانند که وحی نازل می‌شود ولی از راه تجربه به دست آوردند بالأخره بر آنها در طی این سالهای متمادی روشن شد که هر تصمیمی بگیرند و هر کاری داشته باشند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باخبر می‌شود. حالا منشأ خبرش هرچه هست آیا سحر و شعبده و جادو و کهانت است که عده‌ای می‌گفتند یا گزارشهای مأموران سرّی آن حضرت است که عده‌ای می‌پنداشتند بالأخره براساس تجربه برای آنها ثابت شده بود که اخبار اینها را پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باخبر است وجه سوم هم این بود که جناب فخر رازی و امثال ایشان ذکر می‌کنند که اینها واقعاً علم داشتند به اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسول خداست وحی بر او نازل می‌شود منتها از سنخ ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ براساس حسد براساس عناد ایمان نیاورده بودند. وگرنه علم داشتند که وحی نازل می‌شود لذا هراسناک بودند. چهارم اینکه اینها شک در حقانیت داشتند نه قطع به عدم و با شک در حقانیت، احتمال نزول وحی وجود دارد. بنابراین اینها ترتیب اثر عملی می‌دادند به استناد آن شک. که البته نقد این برخی از این وجوه هم قبلاً گذشت. به هر تقدیر اینها بر حذر بودند و هراسناک بودند که مبادا وحی نازل بشود. این وجوه پنج‌گانه و مانند آن دربارهٴ ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ بود.
شمول جملهٴ ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ نسبت به همه منافقان
مطلب دیگر آن است که گاهی برنامه‌های اینها درون‌گروهی است گاهی ناظر به کل اینهاست. دربارهٴ برنامه‌‌های درون‌گروهی آیات بعد است که﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾. لذا نام منافقات را در کنار منافقون می‌برد. اما اینجا که نام منافقات را نام نبرده است فقط از منافقون نام برد، منظور هر کسی است که به بیماری نفاق مبتلاست. این‌طور نیست که ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ منافقات را شامل نشود. منظور آن است که نفاق باعث این حذر و تحرز است.
بازگشت ضمیر ﴿عَلَیْهِمْ﴾ و ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ به منافقان
مطلب سوم و بخش سوم ناظر به تعیین مرجع ضمیر بود که اشاره شد ظاهرش این است که این ضمیرها به «منافقون» برمی‌گردند گرچه جناب زمخشری احتمال داد این دو ضمیر ﴿عَلَیْهِمْ﴾ و ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ به مؤمنین بر می‌گردد برای اینکه قبلاً بحث در مؤمنین بود ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ یا ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُم﴾ ، در این‌گونه از تعبیرات از مؤمنین نام برده شده یا به مؤمنین اشاره شده لکن این سخن جناب زمخشری به نظر تام نرسید برای اینکه این اسم ظاهری که در صدر آیه است به نام ﴿الْمُنَافِقُونَ﴾، این نه تنها می‌تواند مرجع ضمیر باشد بلکه مناسب است که ضمیر به اینها بر گردد چون نزول آیات الهی بر منافق مستلزم آن نیست که منافق حالا یا وحی را تشخیص بدهد یا وحی را قبول داشته باشد کسی که وحی را تشخیص می‌دهد معصوم(علیه السلام) است آن‌که وحی را باور دارد مؤمن هست ولی این وحی را که ذات اقدس الهی برای کفّار و مؤمنین برای منافق و غیر منافق می‌فرستد بعضیها می‌پذیرند بعضیها نمی‌پذیرند آیاتی هم چه در سورهٴ «اسراء» چه در سایر سور داشتیم و در نوبت دیروز اشاره شد که دلالت می‌کند بر اینکه قرآن بر همه نازل می‌شود، منتها کافر نمی‌پذیرد منافق نمی‌پذیرد و مؤمنان می‌پذیرند لذا این دو ضمیر می‌تواند به منافقون مراجعه کنند چه اینکه «علیهم» هم از آن جهت که به معنای «فی» است مثلاً یعنی دربارهٴ اینهاست یا به زیان اینهاست یا چون این نزول وحی از بالاست به صورت اشراف و احاطه است تعبیر به «علی» شده است چه اینکه تعبیر به «علی» در موارد دیگر قرآن کریم هم مطرح هست.

تهدیدی بودن جملهٴ ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ نسبت به منافقان
مطلب بعدی هم این بود که این ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ امرش تهدید است یعنی هر چه کاری از دستتان بر بیاید بکنید، مثل ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ﴾ یا ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ اینها امرهای تهدید است گاهی ذات اقدس الهی دستور تقوا می‌دهد ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ و مانند آن گاهی هم می‌فرماید هر چه خواستید بکنید آن مواردی که می‌فرماید ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ آن موارد را گفتند دیگر ناظر به آن قسمت است که دیگر دستور تقوا اثری ندارد. تقوا یعنی پرهیز در آن بیماران هم همین طور است یک پزشک حاذق بیماری که قابل علاج است به او دستور پرهیز می‌دهد اما حالا بیماری که رفتنی است، یکی، دو روز بیشتر عمر ندارد، او را می‌گوید هر چه غذا خواستید میل کنید. او باید بفهمد کارش از علاج گذشته است دیگر. این‌چنین نیست که پزشک به هر بیماری دستور پرهیز بدهد. دستور پرهیز برای کسی که امید سلامت هست، اما کسی که دیگر حالا قطع به رفتن هست به حسب ظاهر در چنین حالی می‌گویند حالا این یکی، دو روز هست چرا ما این را برنجانیم دستور پرهیز بدهیم می‌گوییم پرهیز غذایی نداری هر چه خواستی بخور. این هر چه خواستی بخور یعنی کار تو از پرهیز گذشت منتها او نمی‌فهمد که پزشک چه گفته است. تعبیرات قرآن کریم هم گاهی این‌چنین است. آنهایی که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ هستند و قابل درمان هستند دستور تقوا می‌دهد ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ ﴿مَن یَتَّقِ اللَّه﴾ و مانند آن. اما آنهایی که به جایی رسیدند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ﴾ اگر زنده بودند و خودشان هم می‌گویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ما نمی‌پذیریم دربارهٴ این گروه خدا می‌فرماید ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ هر چه خواستید بکنید. بعد حالا ﴿فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ . این ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ یک زنگ خطر است این ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ هم همین است یک تهدید است یعنی هر کاری که از دستتان بر می‌آید بکنید تا معلوم بشود دیگر این کار شما از جایی گذشته است که ما بگوییم ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ چون خودتان می‌گویید ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ در ما اثر نمی‌کند. خب ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ بالأخره آنچه را که شما هراس دارید گرفتار آن خواهید شد،
آگاهی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از پاسخ منافقان به سؤال مؤمنان
بعد هم می‌فرماید به این که ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ از اینها بپرسی حالا بعضیها رفتند پرسیدند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
نپرسیده می‌داند چون در همان غزوهٴ تبوک که عده‌ای اهانت کردند، دهن‌کجی کردند گفتند این شخص با چند تا سرباز حجاز می‌خواهد به طرف امپراطوری غرب حرکت کند و این قابل باور نیست، آنها که آنجا بودند شنیدند، بعضی از مؤمنین آمدند به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گزارش بدهند که برخیها در این جمع مؤمنین خودشان را جا زدند اینها منافق هستند حرفشان هم این است تا آمدند گزارش بدهند دیدند که قبلاً وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جانب وحی باخبر شد فرمودند به من اطلاع رسیده است. خب پس دیگران اگر بپرسند پاسخی که می‌دهند این است که ﴿إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بدون سؤال هم می‌داند ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾
آیات الهی و شخصی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) محور استهزای منافقان
آن‌گاه خدا به پیغمبر فرمود به آنها بگو ﴿أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ محور اصلی استهزای آنها شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود برای آنکه آنها با آن قضیهٴ فرماندهی کل قوا، سرلشکر بودن او اعزام نیرو به طرف غرب اینها مخالف بودند و اینها را مسخره کرده بودند منتها چون این حرفها از دستور ذات اقدس الهی است آیات الهی است، اینها در حقیقت آیات الهی را استهزا کردند. لذا اول نام مبارک خداست (سبحانه و تعالی) بعد آیات الهی بعد رسول خدا ﴿قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ که این سیئه‌شان ادامه دارد به صورت فعل مضارع هم که مفید استمرار است یاد شده است با «کان‌»ای که این استمرار را تأیید می‌کند.

علت دستور الهی به عذر خواهی نکردن منافقان
آنها بعد از اینکه قضیه افشا شده است رفتند عذرخواهی بکنند که قطع بکند این عذاب را فرمود عذرخواهی نکنید ﴿لا تَعْتَذِرُوا﴾ برای اینکه شما یک ایمان ظاهری داشتید در جمع مؤمنین به ایمان محکوم بودید و گرچه واقعاً منافق بودید لکن همین این پردهٴ رقیق را هم پاره کردید، ﴿قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾ یعنی «اظهرتم الایمان بعد ان کنتم تظهرون الایمان» و مانند آن.خب قبلاً ایمانتان را ظاهر می‌کردید الآن دیگر کفرتان را تصدیق کردید. ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾
عفو منافقان توبه کننده و تعذیب منافقان مرم از سوی خداوند
اینکه فرمود ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ اگر کلام الله باشد، یعنی ذات اقدس الهی این‌چنین بگوید معنایش آن است که ممکن است ما از بعضی از شماها صرف‌نظر کنیم برای اینکه توبه کرده‌اید و آنهایی که توبه نکرده‌اند آنها را گرفتار عذاب خواهیم کرد این می‌تواند عذاب دنیایی باشد و عذاب اخروی. و زمینهٴ توبه هم همان‌طوری که در آیات بعدی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» خواهد آمد آیهٴ 74 این است که ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ﴾ این معلوم می‌شود آن ایمانی که آنجا داشتند در حقیقت اسلام بود نه ایمان. ﴿کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُم﴾، این آیهٴ 74 او را مشخص می‌کند که ﴿کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُم﴾ یعنی «کفرتم بعد اسلامکم» چون ﴿لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ ، ایمان در دل اینها رسوخ نداشته.
پرسش...
پاسخ: آنجا ممکن است واقعاً ایمان باشد بعد ارتداد که پیدا شد این است دیگر. ممکن است کسی واقعاً مؤمن شده باشد منتها ایمان قوی نیست در تَه قلب قبول دارد و بعد هم گرفتار ارتداد شده باشد در آیهٴ 74 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» دارد به اینکه ﴿قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَإِن یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِیماً فِی الْدُّنْیَا وَالآخِرَة﴾ بنابراین اینکه فرمود ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ اگر کلامُ الله باشد معنایش این است که آنهایی که توبه کردند از آنها می‌گذریم آنهایی که توبه نکردند آنها را معذب می‌کنیم تعذیب خدا هم گاهی به صورت رنج و عذاب و صاعقه و اینهاست در دنیا گاهی هم به صورت آخرت است. و اطلاقی که از این آیهٴ محل بحث استفاده می‌شود، با تصریح به تعمیمی که در آیهٴ 74 هست تقویت خواهد شد. چون در آیهٴ 74 که در پیش داریم آنجا فرمود به اینکه ﴿وَإِن یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِیماً فِی الْدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ آنها که توبه نکردند خدای سبحان آنها را به عذاب دنیوی و اخروی گرفتار می‌کند. پس اگر این جمله کلامُ الله باشد، معنایش این است که اگر ما از یک عده‌ای در اثر توبه عفو و صرف‌نظر کنیم از آنهایی که توبه نکردند صرف‌نظر نخواهیم کرد. چنین مقرر شد که این گروه معذب بشوند. حالا بر فرض از یک عده‌ای در اثر ضعف ایمانشان، تشخیصشان و مانند آنکه مبتلا شدند و بعد توبه کردند و ما صرف‌نظر کردیم از دیگران که گناه بزرگی را مرتکب شدند و توطئه کردند و توبه نکردند صرف‌نظر نخواهیم کرد. ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ چرا ﴿بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ﴾ این جرمشان هم سابقه‌دار بود و به هیچ وجه هم توبه نکردند مستحضر هستید که در این‌گونه از موارد این مجرم اسم فاعل نیست، صفت مشبهه است که به صیغهٴ اسم فاعل بیان شده.
تعذیب حقوقی و سیاسی برخی منافقان توسط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
خب این در صورتی است که ﴿إِن نَعْفُ﴾ کلام خدا باشد اما اگر کلام رسول خدا باشد البته آن هم کلامُ الله است که ذات اقدس الهی به او دستور می‌دهد بگو، آن وقت معنایش دیگر تعذیب حقوقی و سیاسی است نه تعذیب کلامی یعنی ما در دنیا بالأخره این مجرمین سیاسی را تنبیه می‌کنیم حالا اگر از چند نفر در اثر اینکه اینها فریب خورده بودند ساده‌‌لوح بودند بعد سابقه جرمی هم نداشتند بار اولشان بود متوجه نشدند از اینها صرف‌نظر کردیم از آنها که جزء ائمه نفاق‌اند و سران نفاق‌اند سوابق ممتدی در جرم دارند و توطئه کردند و توبه هم نمی‌کنند اینها را تعذیب می‌کنیم به عذاب حقوقی و سیاسی.
خب بنابراین اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک عده را عذاب بکند یک عده‌ای را عفو بکند این معلوم می‌شود از آن جهت که رهبر اسلامی است این را به عهده دارد. نه مربوط به عذاب جهنم و قیامت باشد.
جمله شرطیه نبودن عبارت ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾
﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ البته این از سنخ شرط و جزا یا مقدم و تالی نیست تا کسی اشکال بکند که خب چه تلازمی است بین عفو از یک عده و تعذیب عده‌ای دیگر، ممکن است همه تعذیب بشوند ممکن است همه عفو بشوند، این از سنخ «ان کانت الشمس طالعه فالنار موجود» نیست که مقدم و تالی تلازم داشته باشد که. «ان کان هذه العدد اربعة فهو زوج» خب یک تلازمی بین مقدم و تالی است اما اینجا چه تلازمی بین مقدم و تالی است که اگر از یک عده عفو کردیم از یک عده انتقام می‌گیریم. این معنایش این است که در چنین فضایی که اینها به این آلودگی مبتلا شدند خداوند یقینا ًاینها را عذاب می‌کند حالا اگر همهٴ آنها را عذاب نکرد در اثر اینکه یک عده واقعاً ساده لوح بودند و فریب خوردند بقیه را عذاب می‌کند. این نه برای آن است که این به صورت یک قضیهٴ شرطیه است و یک مقدم دارد و یک تالی و یک تلازم بینشان است، بله این شبیه تعبیرات عرفی ماست که می‌فرماید ما اگر از این بچه‌ها بگذریم از شما نمی‌گذریم. یعنی این کار، کار مجرمانه است و جای تنبیه دارد حالا اگر از یک عده صرف‌نظر کردیم از دیگران که نمی‌شود صرف‌نظر کرد برای اینکه این اگر تنبیه نشود آثارش دامنگیر دیگران خواهد شد. خب ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ و دلیلش هم این است که ﴿بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ﴾ گرچه آن گروه مجرم بودند ولی خب توبه کردند و جرم آنها هم سبک بود در اثر ضعف تشخیص بود و مانند آن.
خب بنابراین اگر فرمود ما از یک عده عفو بکنیم از یک عدهٴ دیگر عفو نمی‌کنیم البته این خیلی صراحتی در این ندارد که این ﴿إِن نَعْفُ﴾ سخن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد نه کلام خدا، ممکن است که کلام الهی باشد و ناظر به همان حکم کلامی باشد. نه سخن فقهی و سیاسی.
ضرورت تکریم آیات الهی اعم از اسمای حسنای او و شخص پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب دیگر آن است که اینکه ذات اقدس الله فرمود ﴿أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ﴾ آیات الهی شامل اسمای حسنای او هم می‌شود ما موظف هستیم اسمای الهی را تقدیس کنیم تنزیه کنیم چه اینکه به ما امر کردند ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی﴾ اسامی الهی را شما تسبیح کنید تقدیس کنید، تنزیه کنید. آنچه به خدای سبحان بر می‌گردد آنها را باید تکریم کرد پس آیات الهی ممکن است شامل اسامی الهی هم بشود. و در نوبتهای قبل هم اشاره شد که چون ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾ رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن جهت که رسول است، پیام خدا را می‌رساند لذا استهزای رسول، استهزای آیات الهی است.
شمول عبارت ﴿إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ نسبت به همه منافقان
مطلب دیگر آن است که این جمله که آنها می‌گفتند ﴿إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ محتمل است که اختصاصی به همان چند نفر نداشته باشد که در رماندن شتر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) توطئه می‌کردند یا حرفهای تند و تلخی دربارهٴ جبهه می‌زدند ممکن است شامل حال دیگران هم باشد حتی آنهایی که متخلف‌اند. ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ «مقعد» یعنی قعود که همین مصدر میمی است. ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾. خلاف یعنی پشت سر، پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با همراهانش برای غزوهٴ تبوک حرکت کردند یک عده پشت سر پیغمبر به جای قیام قعود کردند. اینها جزء قاعدین بودند. که ﴿قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِین﴾ . خب و به این هم می‌بالیدند. خودشان را زرنگ می‌دانستند می‌گفتند خوب شد که ما نرفتیم فرمود: ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ یعنی «بقعودهم خلاف رسول» پشت سر آن حضرت در خلف آن حضرت. خب بعد هم فرمود ﴿قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ . حالا چرا در حدی هستید که همتای خردسالان و سالمندان و زنان زندگی می‌کنید و می‌بالید خب این بچه‌ها هم نیامدند، مردان پیر هم نیامدند، زنها هم نیامدند شما هم ﴿مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ گرفتار قعود هستید. ﴿قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِین﴾. همینها که جزء قاعدین بودند کارشان ﴿نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ بود بنابراین این ﴿إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ می‌تواند شامل حال اینها هم باشد.
شباهت رفتار و گفتار منافقان با یکدیگر
خب بعد ذات اقدس الهی به سازماندهی این گروه می‌پردازد می‌فرماید ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ حالا دیگر اینجا نام منافقات را می‌برد گر چه آن ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ شامل حال اینها هم می‌شد چه اینکه ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِین﴾ هم شامل مؤمنات می‌شود ولی اینجا دیگر بالصراحه از اینها یاد کرده است. چه اینکه در بخشهایی که مربوط به ایمان است، آنجا مثل آیهٴ 71 ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ اینجا کلمهٴ «اولیاء» ندارد ولی می‌فرماید اینها بالأخره از یک سنخ هستند ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾. در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن داشتیم که گاهی حرفهایی که پیشینیان می‌زدند اینها هم می‌زنند کفار قبلی می‌گفتند اینها هم می‌گویند برای اینکه ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ که ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ به مضاهات به مشابهه کفر پیشینیان حرفهای تلخ می‌زنند این نشانهٴ آن است که اینها یک جریان است. خب گاهی می‌فرماید ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾. گاهی می‌فرماید ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ و مانند آن اینجا هم اصل جامع را ذکر می‌کند. که ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ حالا خواه در عصر واحد باشند خواه در اعصار گوناگون. اینها از یک سنخ هستند بالأخره چه همه‌شان در یک عصر زندگی بکنند مثل منافقان یک زمان یا نه برخی گذشته باشند و برخی کنونی که ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ مثلاً شامل اینها می‌شود. ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ تقویتشان، هدایتشان مسایل فکری‌شان اینها با یکدیگر گره خورده و عجین شده‌اند.
امر به منکر و نهی از معروف توسط منافقان
﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ اینها کارشان این است که به زشتی امر می‌کنند و از معروف نهی می‌کنند امر به منکر و نهی از معروف. در نوبتهای قبل اشاره شده که قرآن کریم از این دو وصف رذیلهٴ منافقان نام می‌برد که ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ اینها هم نائی هستند و هم ناهی، یعنی هم خودشان از معارف الهی و احکام و حِکَم دور هستند نائی هستند هم دیگران را نهی می‌کنند. اما این کریمه گذشته از اینکه جریان نهی را تشریح می‌کند جریان امر به منکر را هم بازگو می‌کند اینها نهی از معروف می‌کنند و نهی به منکر. به صورت باز فرمود ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾
ولایت شیطان و جهنم بر منافقان و ولایت الهی مؤمنان بر یکدیگر
پرسش...
پاسخ: بله آنجا به خواست خدا خواهد آمد که مسئلهٴ ولایت در آنجا مطرح است و اینجا مطرح نیست و ولایت یک فضیلتی است یک جنبهٴ ارزشی است و نسبت دارد آنها نه و دربارهٴ کفار و منافقان دارد که اینها تحت ولایت شیطان هستند که ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ﴾ هست در دنیا تحت ولایت شیطان هستند و در آخرت هم تحت ولایت جهنم که «مولاهم النار».
پرسش: ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾...
پاسخ: ولایت یک بار مثبتی دارد آنجا با قرینه ذکر شده است گاهی می‌فرماید اینهایی که کافرند ﴿لاَ مَوْلَی لَهُمْ﴾ در همان آن جبهه‌های جنگ که مسلمانها شعار می‌دادند در برابر شعار کفار وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها می‌گویند «لنا عزی و لا عزی لکم» ما بت بزرگ داریم به نام هبل به نام عزی و شما این را ندارید «لنا عزی و لا عزی لکم» حضرت فرمود «الله مولنا و لا مولی لکم» این «الله مولنا و لا مولی لکم» یعنی شما از طعم این ولایت محمود و ممدوح، محروم هستید. بعد البته آن ولایت مذموم را دارید که ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ هست یا دربارهٴ عذاب قیامت دارد که مأواهم النار، شما تحت ولایت نارید. این همان است که تعبیر می‌کند به ﴿أُمُّهُ هَاوِیَة﴾ همان‌طوری که کودک تحت ولایت مادر است آن اصل و مادر و سرپرست و ولیّ اینها که اینها را در دامن خود می‌پروراند و می‌سوزاند آتش است که ﴿لاَ مَوْلَی لَهُمْ﴾ . خب البته این تعبیر ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ یا «انا من فلان» و «فلان منی» بار مثبت هم دارد، چه اینکه آن احادیث معروفی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ خیلی از اهل‌بیت مثل وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین وجود مبارک امام حسین(سلام الله علیهم اجمعین) فرمود، از همین قبیل است که «حسین منی و انا من حسین»
پرسش...
پاسخ: آنها مصداق کامل هستند البته دیگر ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ مصداق کامل‌اند منتها پیروان آنها هم به تبع اینها ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ هستند ﴿وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ﴾ هستند ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ هستند که به خواست خدا در آیهٴ 71 خواهد آمد.
تبیین معنای «معروف و منکر»
خب اینکه فرمود ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ اینها کاملاً در خلاف جهت اسلامی حرکت می‌کنند. معروف یعنی شناخته شده چیزی که نزد عقل یا نزد نقل به رسمیت شناخته شده باشد می‌شود معروف. چیزی که نزد عقل یا نزد نقل به رسمیت شناخته نشده نکره است به او می‌گویند منکر. پس معروف چیزی است که عقل و نقل او را به رسمیت بشناسند، منکر آن است که نزد عقل و نقل به رسمیت شناخته نشود، می‌شود منکر نکره است عقل او را به رسمیت نمی‌شناسد، نقل او را به رسمیت نمی‌شناسد. نه یعنی نکره است و ناشناس است کاملاً شناخته شده است منتها به رسمیت شناخته نشده.
پرسش...
پاسخ: آنجا همان نکره است دیگر. نه از سنخ نهی از منکر. باشد، یعنی ما شما را نمی‌شناسیم خب آخر آنها بشر نبودند که فرشتگانی بودند برای وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) ناشناخته بودند. ایشان دیدند که یک چند نفری آمدند و ناشناس‌اند خب اینجا هم فرمود: ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾.
نزدیکی و دعوت منافقان به منکر، دوری و بازدارندگی آنان از معروف
پس منافق دربارهٴ امر به معروف و نهی از منکر، هم نائی است هم ناهی، دربارهٴ منکر هم قریب است هم مقرّب. هم نزدیک به منکر است هم دیگران را به منکر نزدیک می‌کند ولی دربارهٴ معروف هم خودش دور است هم دیگران را دور می‌دارد اینکه می‌گوید ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ با آن کریمه که ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ این تفاوت را دارد که آن فقط دربارهٴ معروف است که اینها از معروف دور هستند و دیگران را دور می‌دارند این کریمه هم دربارهٴ معروف است هم دربارهٴ منکر که اینها بر خلاف اصول ارزشی حرکت می‌کنند ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ دستشان را از نصرت اسلام و مسلمین بیرون می‌کشند. اینها یک دست باز ندارند که دستشان را باز کنند و به مسلمانها کمک بکنند، به اسلام کمک بکنند. برای اینکه همانا دستشان کشیده است. ﴿یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُم﴾، آنجاها همه با «واو» عطف شده که ﴿یَنْهَوْنَ﴾ عطف بر ﴿یَأْمُرُونَ﴾ است ﴿وَیَقْبِضُونَ﴾ هم عطف بر ﴿یَأْمُرُونَ﴾ و ﴿وَیَنْهَوْنَ﴾ و امثال ذلک است.
فراموشی یاد خدا، منشأ رذایل اخلاقی منافقان
اما از این به بعد عطف با «واو» و امثال ذلک نیست، سخن از عطف نیست بیان علت همهٴ این رذایل اخلاقی است. سرّ امر به منکر و سرّ نهی از معروف، و سرّ ترک ارائهٴ خدمات به امت اسلامی، منشأ همهٴ اینها این است که اینها خدا را فراموش کردند. خب پس منافق که چند تا کار را انجام می‌دهد برای آن است که مشکل توحیدی و اعتقادی دارد. کیفر تلخی هم که خدای سبحان به اینها عطا می‌کند این است که ﴿فَنَسِیَهُمْ﴾ خدا هم اینها را از یاد می‌برد چرا؟ برای اینکه منافق فاسق هستند. و کسی که فاسق باشد مورد عنایت الهی نیست.
محال بودن اسناد نسیان به خدای سبحان
این نسیان شاید قبلاً هم تا حدودی بحث شد که به معنای فراموشی نیست این نسبت به ذات اقدس الهی که فرمود ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ عقلاً و نقلاً محال است؛ عقلاً محال است برای اینکه ذات اقدس الهی علم محض است و شهود صرف است او ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِید﴾ است، آن‌وقت علم بشود نسیان یعنی چی؟ یک وقت است کسی عالم است ممکن است فراموش بکند، بله این محال نیست اما علم بشود نسیان یعنی چی، تذکر بشود نسیان یعنی چی، اصلاً قابل فرض صحیح نیست، لذا نسیان ذات اقدس الهی عقلاً محال است چون صفت خدا که زاید بر ذات او نیست عین ذات اوست، پس اگر گفتیم او ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است یعنی بتمامه علم است، ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ﴾ است یعنی به تمام معنا شهود است، به تمام ذاتش شهود است. خب اگر چیزی به تمام ذات شهود بود، و شهودش نامتناهی بود چنین ذاتی اگر نسیان کند یا سهو کند یعنی چی یعنی شهود تبدیل به لا شهود بشود که این می‌شود جمع نقیضین. نقلاً هم باطل است برای اینکه ذات اقدس الهی طبق بیانات قرآن کریم به عنوان مصون از نسیان ستوده شد ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ بنابراین نسیان دربارهٴ ذات اقدس الهی محال است و راه ندارد.
معنای فراموشی برخی گنهکاران از سوی خداوند
منتها نسیان مثل اینکه ما هم در تعبیرات عرفی می‌گوییم فلان کس ما را فراموش کرد یعنی عمداً ما را ترک کرد یعنی دیگر به ما اعتنا نمی‌کند. به یاد ما نیست، این به یاد ما نیست نه یعنی ما واقعاً فراموشش شدیم. برای این که او اعتنایی به ما ندارد این هم ذات اقدس الهی می‌فرماید اگر کسی بیراهه رفت ما او را به حال خودش رها می‌کنیم. این است که در سورهٴ «طه» و مانند آن آمده که ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ بعد او در قیامت اعتراض می‌کند می‌گوید ﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ جواب می‌دهد که ﴿قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾ ببینید همان‌جا هم می‌فرماید الآن تو منسی ما هستی با اینکه عین شهود است عین مطلب است عین آن شخص خودش را مطرح می‌کند، سؤال خودش را مطرح می‌کند درخواست خودش را مطرح می‌کند سابقهٴ بینایی را مطرح می‌کند لاحقهٴ کوری را مطرح می‌کند فرمود تو آن‌وقت هم کور بودی، تو که بینا نبودی. خب بالأخره مسجد هست، مرکز مذهب هست، حسینیه هست حوزهٴ علمیه است کتابهای دینی هست، اینها را نمی‌‌بینی چیزهای دیگر را می‌بینی. آنچه را که تو آنجا می‌دیدی، این فقط جایش دنیاست آنچه را که اینجا یعنی قیامت خبری هست خب ندیدی در دنیا بازیهای دنیا، وقتی دنیا تمام شد آن بازی، هم تمام می‌شود. بالأخره آدم باید یک چیزی را تهیه کند یک مجاری ادراکی و تحریکی تهیه کند که در آن نشئه کارآمد باشد حالا اگر کسی تهیه نکرده یک چیزهایی را دیده که فقط در دنیاست خب یقیناً آنجا کور محشور می‌شود. ولی نه یعنی کور یعنی هیچ چیز را نمی‌بیند خیلی چیز را می‌بیند جهنم را می‌بیند آن شعله‌ها را می‌بیند، معذبین را می‌بیند می‌گوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ خب در دنیا هم فقط جاهای بد را می‌دید دیگر الآن هم جاهای بد را می‌بیند این‌طور نیست که حالا کور باشد یعنی مثل عصاکشهای دنیا که هیچ جا را نبینند که همین کورها می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ چی را ؟ اینکه به ما نشان دادی، گفتی ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ جهنم را می‌بیند، معذبین را می‌بیند، کفار را می‌بیند، شعله‌ها را می‌بیند مار و عقرب را می‌بیند همه را می‌بیند. منتها انبیا و اولیا و بهشت و درجات بهشت و معارف و اینها را نمی‌بیند.
پرسش...
پاسخ: بله آن در طلیعهٴ قیامت است که می‌گفتند ما نور نداریم دیگر ﴿فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾ درونش رحمت است و مؤمنین آنجا هستند بیرون هم رحمت است خب الآن شما در خیلی از خیابانهایی که مثلاً در برخی از کلان‌شهرها هست درونش یا حوزهٴ علمیه است یا مسجد است یا حسینیه است یا مهدیه است، یا مهد قرآن است، یا حفظ قرآن است یا موعظه است یا دعای کمیل است و مانند آن بیرونش هم فحشا خب این دو قدم حاضر نیست بیاید داخل. همان‌طوری که در دنیا بالأخره بیرون جای فساد است درون جای صلاح است این شخص با داشتن همهٴ امکانات نمی‌رود داخل همین معنا در قیامت برایش ترسیم می‌شود. ﴿فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾ اینها می‌گویند ﴿قِیلَ﴾ صبر کنید ﴿انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِکُمْ﴾ آن مؤمنون می‌گویند ﴿قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً﴾ اینجا که جای کسب نور نیست. بروید در دنیا نور بگیرید، که آنجا هم که راه بسته است غرض این است این کسی که کور است نه یعنی هیچ جا را نمی‌بیند این خیلی چیزها را می‌بیند خودش می‌گوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همین کورها می‌گویند منتها آنکه در دنیا می‌دید عصارهٴ آنها را در قیامت می‌بیند. آن را هم که در دنیا نمی‌دید، آنها را دیگر در قیامت نمی‌بیند. به هر تقدیر
نسیان الهی به معنای بی‌اعتنایی خداوند نسبت به برخی افراد در قیامت
فرمود در همان جریان سورهٴ مبارکهٴ «طه» الآن صحنه را مذاکره می‌کنند این شخص کل خواستهٴ خود را به عرض ذات اقدس الهی می‌رساند خدا صریحاً به او می‌گوید تو الآن منسی ما هستی. منسی یعنی متروک ما هستی ما هم این تعبیرات را در عرفمان داریم نه چون فارسی زبان هستیم یا تازی زبان هستیم نوع مردم این را دارند در محاورتشان چه عرب چه عجم، وقتی کسی را از نظر انداختند و به او اعتنا نمی‌کنند می‌گوید او دیگر از یادمان رفته. یا خود آن شخص می‌گوید دیگر فلان کس یاد ما نیست. به یاد ما نیست یعنی اعتنایی به ما ندارد نه اینکه ما را فراموش کرده. این تعبیرات رایج عرفی و شاهد قرآنی‌اش هم همان سوره مبارکهٴ «طه» است که در عین احضار صحنه همین شخصی که کور محشور شده به خدا عرض می‌کند که خب من در دنیا چشم داشتم خیلی چیز می‌دیدم الآن چرا کورم فرمود آن را که می‌خواستی ببینی که ندیدی آیات ما را فراموش کردی الآن هم فراموش می‌شوی ، خب این فراموش می‌شوی به معنای نسیان مصطلح که نیست چون کل صحنه را الآن یادآوری می‌کند دیگر. ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:31

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی