- 325
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 70 تا 72 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 70 تا 72 سوره توبه"
علت بازگو نشدن سرگذشت برخی اقوام و پیامبران در قرآن
بیعقلی، علت دشمنی باطنی منافقان با یکدیگر
بیان انفاق و نماز مؤمنان در قبال امساک مالی و کسالت منافقان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِیمَ وَأَصْحَابِ مَدْیَنَ وَالْمُؤْتَفِکَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (70) وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (71) وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (72)﴾
آگاهی مردم حجاز از اخبار اقوام ششگانه گذشته
تبشیر و انذار الهی گاهی به بیان آن مطالب و معارف کلی است گاهی هم به صورت بیان مصداق و جزیی. در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم آن مصادیق جزیی بیان شده، آن معیارهای کلی. در جریان انذار وقتی وضع منافقان و کافران را ذکر فرمود، فرمود جریان این اقوام و امم را لابد اینها شنیدهاند این ﴿أَلَمْ یَأْتِهِمْ﴾ این همزهاش برای تقریر است یعنی اینها باخبر هستند از این شش گروه از قوم نوح از قوم عاد از قوم ابراهیم از قوم ثمود از اصحاب مدین از مؤتکفات باخبر هستند که قوم لوط و امثال ذلک است. از اینکه فرمود: ﴿أَلَمْ یَأْتِهِمْ﴾ که برای تقریر است یعنی خبر این شش قوم به اینها رسیده است معلوم میشود اینها آگاه بودند. راه آگاهی اینها هم متعدد است. بخشی از این راهها میتواند همان آیاتی باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و مانند آن گزارش این اقوام را در بر داشت، بخشی هم ممکن است کتابهای تاریخ مطالعه کرده باشند گاهی هم ممکن است که چون در این خاورمیانه بود، بخشی از آن مربوط به شام و اطراف شام بود، ممکن بود آثارشان را از نزدیک و آثار باستانی دیده باشند. به یکی از این سه راه و مانند آن بالأخره مردم حجاز از این ششگانه باخبر بودند.
علت بازگو نشدن سرگذشت برخی اقوام و پیامبران در قرآن
اما اقوامی که در آن طرف اقیانوسهای بزرگ قرار دارند، مثل آمریکا و اینها، غالباً جریان آنها در قرآن کریم نیامده است. برای آنکه دسترسی برای تحقیق نبود. این نه به آن معناست که انبیا فقط در مشرق زمین هستند و در خاورمیانه هستند، بلکه خداوند برای هر ملت و امتی پیغمبری فرستاده است. هیچ امتی نیست که ﴿إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ منتها سرّ نقل نکردن سرگذشت امم و اقوام آن طرف دریاها و اقیانوسها برای این است که راه تحقیق نبود. قرآن جریانها را نقل میکند که بالأخره اثر عملی داشته باشد و مردم مکه بفرماید شما بروید از نزدیک تحقیق کنید، وضعشان را ببینید، ببینید به اینکه آنهائی که مؤمن بودند چه بهرههایی بردند، آنهایی که مؤمن نبودند چه کیفرهایی دیدند برای شما عبرت باشد. خب آن طرف اقیانوس اصلاً اینها خبر ندارند که چنین سرزمینی هست یا نه؟ این است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مانند آن فرمود ما شرح حال بسیاری از انبیا را برای شما نگفتیم. ﴿رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ اینطور نیست که ما جریان همه انبیا را گفته باشیم. بلکه قصه بعضی از انبیا را گفتیم ﴿رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ﴾ یک عده از انبیا هستند که ما جریان و داستان آنها را بازگو نکردیم ﴿رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ سرّش این است که شما راهی برای دسترسی و تحقیق و عبرتگیری ندارید. اما اینها چون در خاورمیانه بودند و نزدیک بودند آن جریانها را ذکر کردند.
پرسش:...
پاسخ: در طرف مشرق زمین چون مسئله چین راهی بود لذا از همان صدر اسلام مطرح بود که «اطلبوا العلم ولو بالصین» راه شرقی این آسیای میانه، آسیای شرقی،آسیای دور و نزدیک راه بود راههای خاکی هم بود اما جریان آمریکا و اینها اصلاً راه نبود. اینکه جریان چین و جریان یأجوج و مأجوج را آن قومها بازگو فرمود.
آن عصر اگر مورد نقد قرار میگرفت و قبول نمیشد به ماها نمیرسید ولی آنچه را که برای آنها قابل قبول بود، قابل تحقیق بود نقل کرده. آنها که نقل نکرده به طور کلی فرمود ما سه بخش سخن داریم یکی اینکه ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ هیچ ملتی و هیچ امتی نیست مگر اینکه دارای رهبران الهی هستند این یک اصل، بعد هم در بخش دوم که همان قسمتهای خاورمیانه بود اینها را ذکر فرمود بعد فرمود: ﴿رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ﴾ قسم سوم را هم فرمود ﴿رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ خب انبیای معروف خاورمیانه که قصههایشان آمده است اینکه فرمود: ﴿رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ لابد برای منطقههای دوردست است .این سه بخش با این سه بخش جهانی بودن و عمومی و همگانی و همیشگی بودن خود را تثبیت میکنیم خب.
مدح مؤمنان و دستور به آنان در آیه محلّ بحث
بعد از آن قسمتها حالا به تبشیر میپردازد. آیه 71 به بعد در مقابل آیه 67 که ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ﴾ را نام میبرد، میفرماید: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ﴾ این مؤمنون هم در مقابل منافقین هستند هم در مقابل کفار. منتها حالا اینجا قسمت مهمش در برابر منافقین هستند. آنچه درباره منافقان گفته شد گرچه به صورت ظاهر وصف است ولی چون در صدد قدح و مذمت اینهاست امرهای انشایی و دستورات انشایی را به همراه دارد. پس یک سلسله جملههای خبریهای است که میتواند به داعی انشا هم القا شده باشد. یک سلسله و صفهایی است که دستورات را هم در کنار خود دارد. چه اینکه آیه 71 به بعد که درباره مؤمنون و مؤمنات است گرچه جمله خبریه است اما میتواند انشا را به همراه داشته باشد. گرچه به صورت مدح است ولی امر را هم میتواند در ضمن داشته باشد. مؤمنون و مؤمنات اینچنیناند یعنی اینچنین هم باشند. ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ یعنی اینچنین هم باشند. ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ یعنی اینچنین هم باشند. پس گذشته از اینکه از گذشته اینها به عنوان مدح خبر میدهد، نسبت به آینده اینها هم انشا دارد که اینچنین باشند دستور را هم به همراه دارد.
ولایت مؤمنان نسبت به هم و دشمنی باطنی منافقان با یکدیگر
درباره منافقون تعبیر ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ فرمود که در آنجا اشاره شد تعبیری که درباره ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ آمده است، یک تعبیر با محتوای ولایت و محبت است. اما در جریان منافقون این تعبیر ولاء نیامده است. سرّش آن است که اینها نه تنها دشمن دیگران هستند دشمن خودشان هم هستند. اصلاً نفاق با ولایت سازگار نیست. کسی که با خودش اختلاف دارد با خودش قهر است، با خودش بد میکند با خودش دو نفر است، درون و بیرونش دو گونه است با دیگران هم دو گونه است. اساس نفاق بر عداوت است عداوت را که عداوت گفتند برای اینکه تعدی در آن است، تجاوز در آن است. عدو را از آن جهت عدو میگویند برای اینکه از حق متجاوز است، یا از مرز متجاوز است بالأخره تعدی میکند. اساس نفاق بر تعدی و تجاوز است و عبور کردن. اساس ایمان بر ولایت است و قرب لذا نفاق با قرب جمع نمیشود اصلاً بنای نفاق بر تعدی و گریز و رمیدن و فرار کردن است با رسیدن و نزدیک شدن و آشنا شدن و دوست بودن جمع نمیشود. لذا هرگز منافق نسبت نه منافق دیگر دوست نیست بلکه دشمن است. به همان دلیل که در بحثهای قبل اشاره شد که دوستان دنیا در قیامت دشمنان یکدیگرند مگر متقین ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ﴾ زیرا غیر از مردان باتقوا دوستی آنها به ظاهر دوستی است و باطن دشمنی است. و چون قیامت ظرف ظهور باطن است باطن اینها هم ظهور میکند، لذا عداوت اینها هم در قیامت ظهور میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» پیوند منافقان و یهودیها و اینها را بازگو فرمود و بعد فرمود اینها اصلاً پراکندهاند سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آیه یازده به بعد فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نَافَقوا﴾ اینها ﴿یَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کَفَروا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَلاَ نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّکُمْ﴾ اما ﴿وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ نشانهاش این است که ﴿لَئِنْ أُخْرِجُوا لاَ یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ﴾ اگر همین یهودیها که همپیمان منافقان هستند آنها اگر به جبهه بروند برای سرکوب اسلام اینها حاضر نیستند که آنها را یاری کنند. خودشان علی حده از راه دیگری تلاش میکنند. ﴿وَلَئِن قُوتِلُوا لاَ یَنصُرُونَهُمْ﴾ اگر اینها مقاتل شدند و به کشتن میروند و مقاتله میکنند منافقین حاضر نیستند که یهودیها را یاری کنند برای اینکه آنها قول دادند و اگر هم به میدان بروند برای نصرت اینها فوراً برمیگردند فرار میکنند ﴿وَلَئِن نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لاَ یُنصَرُونَ﴾ آنگاه شاهد مثال این است فرمود ﴿لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِم مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ ٭ لاَ یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلَّا فِی قُری مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُم بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ﴾ خودشان اختلاف داخلی تندی دارند. ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّی﴾ اینها ظاهراً با هم هستند ولی دلهایشان از هم جداست.
بیعقلی، علت دشمنی باطنی منافقان با یکدیگر
سرّش این است که عقل ندارند. آنکه عامل قرب است عقل است، آنکه عامل ولاء است عقل است. وقتی عقل نباشد قرب نیست ولاء نیست میشود عداوت. پس منافق ﴿المنافقون و المنافقات بعضهم اولیاء بعض﴾ باشد برای اینکه معیار ولایت عقل است که اینها ندارند اینها آنچه دارند هوا و هوس است که سبب بُعد حقیقت از یکدیگری است. ﴿تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی ذلک بانهم قوم لایفقهون﴾.
سخن امیرمؤمنان(علیه السلام) با منافقان و افراد ضعیفالایمان
بر اساس این معارفی که سورهٴ مبارکهٴ «حشر» بیان کرده [است] خطبههای نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست درباره آنهایی که ایمانشان ضعیف بود یا اصلاً منافق بودند. حضرت فرمود: «ایها المجتمعه ابدانهم و المختلفة اهواؤهم» فرمود آخر حرفهای من در شما اثر نمیکند برای اینکه شما فقط بدنهایتان کنار هم جمع است ولی اهواف و اغراض و اهدافتان از هم فاصله دارد. خب اگر هر کسی هدف خاص خودش را دارد ﴿کل یجر النار الی قرصه﴾ نمیشود که اینها را جمع کرد و متحد کرد لذا فرمود شما فقط بدنهایتان کنار هم است ولی قلبهایتان از هم جداست «ایها المجتمعه ابدانهم و المختلفة اهواؤهم» سرّش این است که عقل در کار نیست. در چنین فضایی حتماً اینها ﴿بعضهم من بعض﴾ هستند نه ﴿بعضهم اولیاء بعض﴾.
مؤمنان، برادران هم و فرزندان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی(علیه السلام)
اما در فضای ایمان بر اساس ﴿انما المومنون اخوة﴾ ﴿المومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض﴾ خواهند بود. اینها اخوت دارند اینها پیوند برادری دارند اینها پیوندی دارند. وجود مبارک پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و وجود مبارک امیرالمومنین(علیه الصلاة و علیه السلام) اینها به منزله پدران این امت هستند «انا وعلی ابوا هذه الامة» قهراً اینان میشوند فرزندان پیامبر و فرزندان امیرالمؤمنین. لذا میشوند ﴿انما المومنون اخوه﴾ لذا اینها میتوانند قلباً به هم نزدیک شوند وقتی قلباً به هم نزدیک شدند میشوند اولیای یکدیگر، یک ولایت متقابله است. چه زنها و چه مردها لذا در همه امور به کمک یکدیگر میشتابند، حتی در جبههها منتها حضور زنها در جبهه برای پرستاری است برای شستشوی لباس است، برای درمان زخمهاست و مانند آن. چه اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعضی از همسران خود را در جبهههای جنگ برای کارهای درمانی پشت جبهه بردهاند. فرمود: ﴿والمومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض﴾.
بیان اوصاف مثبت مؤمنان در قبال اوصاف منفی منافقان
آنگاه این متن را شرح میدهد این اجمال را تفصیل میدهد. در جریان منافق که فرمود ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ آن متن را و آن اجمال را چنان شرح و تفصیل دادند. فرمود ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ﴾ یک ﴿وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ دو ﴿وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ سه. منشأش هم نسیان خداست که خدا را فراموش کردند، کیفر و تلخش هم این است که خدا اینها را ترک کرده است. خب این میشود پنج. این امور که درباره منافق بار منفی داشت، در جریان مؤمن بار مثبت دارد همه این امور به اضافاتی که همراه آنها هست بازگو شد. فرمود ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ این به طریق متن است. شرح این متن این است که اینها یکدیگر را به معروف امر میکنند و این عامل وحدت خواهد بود، چون به چیزی امر میکنند که عقل آن را به رسمیت میشناسد، نقل آن را به رسمیت میشناسد. ﴿وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ هر چه که عامل تفرقه است، اینها یکدیگر را از آن نهی میکنند. خود همین هم عامل نزدیکی به هم است. در جریان منافق چه زن، چه مرد ،در بخشهای دیگر قرآن فرمود اینها هم ناهی و هم نایی هستند. ﴿یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ یعنی هم خودشان از احکام اسلام دور هستند هم دیگران را نهی از معروف دارند، هم ناییاند دور هستند هم ناهیاند دور دارنده و بازدارندهاند. اما درباره مؤمنین و مؤمنات اینها هم نزدیک هستند هم نزدیک کنندهاند. هم قربة الی الله کارهای عبادی و مالی میکنند هم دیگران را ترغیب دارند. هم ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ﴾ است و هم ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ هم ﴿یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ است هم ﴿یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ قهراً آنچه در مقابل اینهاست یعنی ترک عبادت یا ترک زکات از آن نهی میکنند. پس هم خودشان اطاعت میکنند و هم دیگران را به این اطاعت وادار میکنند ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ و اینها در احکام اولیه و مسائل رسالی. اما آنچه در رهبری پیامبر در مسائل فقهی و سیاسی و مانند آن در آن هم تابع ولیّ خودشان هستند. ﴿وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ نه تنها در مسائل عبادی و مالی، بلکه همه مسائلی که به اسلام بر میگردد. خواه احکام عبادی و مالی و مانند آن باشد و خواه احکام ولایی باشد که پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینها را اِعمال میکند. ﴿وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ در چنین فضایی معلوم میشود اینها همیشه به یاد خدا هستند. پس اگر منافقون ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾ هستند، اینها ﴿ذَکَرُوا اللّهَ﴾ هستند.
بیان پاداش مؤمنان در برابر کیفر منافقان
کیفر تلخی که منافق میبیند ﴿فَنَسِیَهُمْ﴾ است اینجا ﴿سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ﴾ است چون مؤمنون و مؤمنات اینها به یاد خدا هستند «یذکرون الله فی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامة الصلاه و ایتاء الزکاة» پس «یذکرون الله» «نسوا الله» نیست. خدا هم ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ خدا هم به یاد اینهاست .خدا چگونه به یاد اینهاست؟ این را هم به عنوان متن اول فرمود بعد شرح داد.فرمود ﴿سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ﴾ این متن است. خب چطوری خدا اینها را رحم میکند ؟ ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ که به منزله شرح آن است.
بیان انفاق و نماز مؤمنان در قبال امساک مالی و کسالت منافقان
خب اینکه فرمود ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ در قبال ﴿وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ است. منافقون و منافقات کمک مالی ندارند. نه در جبههها کمک میکنند، نه به مستمندان کمک میکنند دستشان باز نیست در کمک به اسلام و مسلمین ولی مؤمنین دستشان باز است ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ اگر به مستمندان باید بپردازند که میپردازند، اگر به مصارف عامه اسلامی بخواهند بپردازند که میپردازند. پس در قبال ﴿وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ که منافقین ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ را مؤمنین دارند. چه اینکه در آن آیات اسبق نظیر آیه 54 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» گذشت که ﴿لاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَهُمْ کُسَالَی وَلاَ یُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ کَارِهُونَ﴾ آنها هرگز نماز را با نشاط نمیخوانند، یک نماز با کسالتی میخوانند. اگر کسی اینها را میبیند که خوشحال هستند اگر کسی نمیبیند که با کسالت نماز میخوانند. در قبال آن ﴿لاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَهُمْ کُسَالَی﴾ اینجا فرمود ﴿وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ﴾ پس آنها عبادت ندارند مؤمنان عبادت دارند، آنها کمک مالی ندارند، مؤمنان کمک مالی دارند، آنها خدا را فراموش کردند، مؤمنان به یاد خدایند، آنها مشمول قهر الهی هستند مؤمنان مشمول مهر الهی هستند که میفرماید ﴿سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ﴾.
حکمت الهی در تصمیم و عزت الهی در عمل
و چون ذات اقدس الهی عزیز است، کارهای او نفوذناپذیر است، تصمیمگیری او قاطع است، هیچ کس نمیتواند در تصمیم الهی راه پیدا کند برای اینکه او حکیمانه تصمیم گرفت و عزیزانه اجرا میکند. ممکن نیست که حالا کسی در این تصمیم بخواهد نفوذ پیدا کند. برای اینکه از نظر علمی این برابر با حکمت تصمیم گرفت، از نظر عملی هم که مقتدر است. آن مبدیی که دیگری نمیتواند در آن نفوذ پیدا کند به او میگویند او عزیز است. عزّت یعنی نفوذناپذیری. آن وقت لازمه عزت غلبه است در بحثهای قبلی ملاحظه فرمودید آن سرزمین سفت و محکمی که با کلنگ نمیشود چیزی از آن کند، میگویند «ارض عزاز» این زمین عزیز است یعنی نفوذناپذیر است و چون لازمه نفوذناپذیری نفوذ کردن است، و لازمه عزت غلبه است گاهی عزیز به معنای غالب تفسیر میشود و ترجمه میشود وگرنه معنای اولی عزت همان نفوذناپذیری است. خب وقتی تصمیم حکیمانه بود، قدرت هم بیکران بود کسی نمیتواند نفوذ بکند. بالأخره نفوذ یا برای آن است که شخص شبهه علمی وارد میکند یا در قدرت نفوذ میکند.
غلبه قدرت الهی بر کافران
فرمود ﴿مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾ شما معجز نیستید که ما را عاجز کنید. ما هم هرگز دنبال نمیافتیم ﴿مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ که شما جلو بیفتید. ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ حالا شما فکر بکنید که حالا کفار جلو افتادند قدرت عقب افتاد، این طور نیست، ما همیشه جلو هستیم و اینها را میکشانیم برای اینکه به آن پرتگاه برسانیم وگرنه همیشه ما پیشاپیش حرکت میکنیم. برای اینکه ما سابقیم ﴿مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ کسی که اراده الهی را نمیتواند عقب بزند. ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾ شما معجز باشید و ما را عاجز کنید؟ ما به دنبال بیفتیم و شما جلو بیفتید، آن هم نیست. همیشه ما جلو هستیم و چون ما جلو هستیم، ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً﴾ صبر کنید ما داریم اینها را با کیدشان میبریم در آن دره سقوط اینها همانجا رها میکنیم. لذا فرمود ﴿سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾.
بهشت و رضوان الهی، رحمت خاصّه خداوند به مؤمنان
و این متن جامع را حالا با آیه بعدی شرح میدهد. فرمود چگونه خدای سبحان اینها رحم میکند؟ این رحمت خاصه است دیگر نه آن رحمت عامهای که ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ این رحمت خاصه است. ﴿خَالِدِینَ فِیهَا﴾ زیر این درختها، بهشتها و این جنات، نهرها جاری است و اینها هم دائما در آن میمانند و مسکنهای طیّب و منزّه از آلودگی هم در آن بهشت هست، پس مسکنشان طیّب، نهرهایشان طیّب و قرارگاهشان هم طیب. اینطور نیست که آن قرارگاه هم احیاناً جای ناامنی باشد و در معرض زوال باشد. بالاتر از اینها، اینها به مقام رضا میرسند. که خدا از اینها راضی است. اینها به جایی میرسند که مرضیّ ذات اقدس الهی هستند چه اینکه خودشان هم از ذات اقدس الهی راضی هستند. در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود در قیامت سه بخش است: یک بخشش مربوط به عذاب و آتشهای قیامت است، یک بخشش مربوط به لذتهای بهشت است، یک بخشش مربوط به بالاتر از بهشت که مقام رضوان است. در اینجا به آن سه بخش اشاره شده منتها با تفصیل. در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» به این صورت بیان فرمود آیه بیست سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ این یک ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ این دو ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ این سه. ﴿مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾ همینها هستند که ﴿وَکُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَةً﴾ مردم سه دسته هستند بعضی اصحاب مشئمهاند، بعضی اصحاب میمنهاند، بعضی سابق مقرباند.آنها که اصحاب مشئمهاند که سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آنها را بیان کرد، اینها گرفتار عذاب شدید هستند ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ این برای ﴿أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ﴾ است، اما ﴿أَصْحَابُ الشِّمَالِ﴾ است. ﴿أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ﴾ از مغفرت الهی برخوردارند اما سابقون الاولون که فوق اصحاب میمنهاند اینها از رضوان الهی برخوردارند این دومی و سومی برای نیکان است حالا اگر کسی جزء ابرار بود از مغفرت برخوردار است، جزء مقربین بود از رضوان برخوردار است. مؤمنون اینچنین هستند. پس در جریان منافق فرمود اولیا منافق به این صورت است که ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ﴾ این همان است که در سورهٴ «حدید» فرمود: ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ پس این بخشش که برای منافقون و منافقات است همان است که در آیه بیست سورهٴ «حدید» به عنوان ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ بیان شد. قسمت دوم و سوم سورهٴ «حدید» که یکی مغفرت باشد، یکی رضوان برای مؤمنین و مؤمنات است. منتها اوساط از اهل ایمان از بهشت بهره میبرند، اوحدی از اهل ایمان گذشته از بهشت حسی از آن رضوان طرْف میبندند. آن بهشت حسی مشترک بین همه است یعنی هم مقربین ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ بهشت جسمی و حسّی و لذات ظاهری را دارند هم ابرار هم مقربین. اما آن اوحدی گذشته از این بهشت حسی و جسمانی ،آن رضوان را داراست که اوساط از مؤمنین آن را ندارند.
تفاوت ابرار و مقرّبان در بهرهمندی از بهشت و مقام رضا
لذا در این غُرف مبنیه بهشت به این صورت بیان فرمودند درجاتی که برای بهشتیهاست به طوری است که آن کسی که در درجه بالاتر است میتواند سری به درجه پایینتر بزند و بیاید پایینتر و از اهل درجه پایینتر حالی بپرسد و حالی به آنها تفهیم کند. اما کسانی که در درجه پایینتر هستند نمیتوانند بروند بالا و حالی آنها را بپرسند. این نظیر دنیا نیست که مثلاً واحد چند طبقه باشد که هر دو طرف بتوانند از حال یکدیگر باخبر بشوند، این طور نیست. آن که ﴿فَوْقِهَا غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ﴾ آنکه در بالاست میتواند بیاید پایین از پایینی باخبر بشود و یک چیزی به او بگوید ولی اینکه در پایین است نمیتواند برود بالا. به همان دلیل که این یکی که در پایین است همان است که نماز صبحش را فقط میخواند و اهل نماز شب نبود، حال و توفیق و فرصت اینکه شب را برخیزد و سحری را داشته باشد نبود، اما آنکه سحرخیز است نماز صبحش را هم میخواند. او از دو نعمت بهرهمند است این یکی از یک نعمت. لذا فرمود رضوان هم در آنجا هست و این رضوان اکبر از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است، اکبر از مساکن طیبه است، اکبر از جنات عدن است، از همه چیز بزرگتر است این مقام است که انسان به جایی برسد که خدا از تمام کارهای او راضی است چه اینکه او هم از تمام خواستههای خدا راضی است. نه اینکه صابر است. آن کسی که در مصیبتها صابر است او اجر صابر را دارد.
پرسش:...
پاسخ: اما حالا مشخص نفرمود به همه میرسد، این مجموع برای مجموع است. اینطور نیست که جمیع برای جمیع باشد یعنی به تکتک این مؤمنین هم بهشت بدهند، هم مقام رضوان. این ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ برای اوحدی از مردم است. نظیر ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ گروه کمی هستند که ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾ نصیب همه نیست.
تفاوت مقام رضا با مقام صبر
مقام رضوان غیر از مقام صبر است. یک وقت است انسان در بلایا صابر است، امتحان خوبی هم میدهد، اجر صابران را میبرد. اما یک وقت است که مقام رضوان طوری است که خوشش میآید اصلاً. این تصورش سخت است چه رسد به تصدیقش. اصلاً طوری سرگرم ساقی است که اصلاً این رنج نمیبرد. مثلاً حالا اگر چوبی باهوش بود و میفهمید که این را از انبار آوردند که میخواهد میز تحریر بشود فقیهی، عالمی روی آن قرآن بگذارد و چیز بنویسد این کاملاً لبخند دارد ولو با اره با تیشه با رنده مکرّر دارند زخمیاش میکنند ولی نمیفهمد که بالأخره همیشه در انبار نیست الآن دیگر حالا میز تحریر میشود. مقام رضا که حضرت سیدالشهداء فرمود: «رضی الله رضا اهل البیت» خوششان میآید یعنی لذت میبرند نه صبر میکنند. که آن داروی تلخ را میگویند صبر. میگویند ما حالا این سختی را تحمل میکنیم بالأخره به ما پاداش میدهند. این ذیل همان جمله ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ از وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) که امین الاسلام نقل کرد این است که خود ساقی ذات اقدس خداست نه ﴿یُسْقَوْنَ مِن رَحِیقٍ مَخْتُومٍ﴾ نه، ساقی خود ذات اقدس الهی است. «سقاهم ربهم شرابا طهورا﴾ یطهرکم عن کل ماتدنس بغیر الله﴾ هر چه غیر خداست دنس است ولو بهشت. کسی به فکر بهشت باشد مدنس است، آلوده است. ﴿سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ . مرحوم امین الاسلام از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به عنوان روا نقل کرد نه رُوی. فرمود عده زیادی این را از وجود مبارک امام صادق نقل کردند. آن میشود مقام رضا که برای اوحدی از اولیا الهی است.
پرسش:...
پاسخ: البته خود رضا مقول به تشکیک است صبر مقول به تشکیک است اما آن کسی که به مرحله ضعیفی از رضا رسیده است یک گوشه چشمی هم به این ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ دارد. اما دیگری اصلاً گوشه چشم به این ندارد. آن قدر غرق جمال الهی است که اصلاً به یادش نیست. حالا خود وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) تازه مثل آن است که یک عکس سه در چهاری روی یک کاغذ کاهی بکشند. این به منزله عکس سه در چهار رو کاغذ کاهی است که گوشهای از جمالهای الهی است، او اصلاً به کسی فرصت نمیدهد که حالا به فکر بهشت باشند و اینها.
پرسش:...
پاسخ: البته، میشود نسبی آن وقت اما اینکه برای کل مقام باشد این نیست. لذا فرمود ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ آن رضوان نفسی که از همه درجات بهشت بالاتر است آن برای اوحدی است. بعد فرمود ﴿ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ این فوز عظیم است.
عذاب الهی برای منافقان، مغفرت و رضوان الهی برای مؤمنان
پرسش:...
پاسخ: نه خود آخرت سه بخش داشت طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ «حدید» در آخرت سه مرحله است ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ که درباره منافقون و منافقات آمده این یک، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ که برای مؤمنین متوسط است بهشت و امثال ذلک است این دو، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ این قسمت برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آمده است که ﴿کُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَةً﴾ ﴿أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ﴾ همین عذاب شدید برای آنهاست ﴿أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ﴾ که مغفرت و رضوان برای آنهاست و ﴿السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ٭ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ﴾ که رضوان برای آنهاست.
« والحمد لله رب العالمین»
علت بازگو نشدن سرگذشت برخی اقوام و پیامبران در قرآن
بیعقلی، علت دشمنی باطنی منافقان با یکدیگر
بیان انفاق و نماز مؤمنان در قبال امساک مالی و کسالت منافقان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِیمَ وَأَصْحَابِ مَدْیَنَ وَالْمُؤْتَفِکَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (70) وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (71) وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (72)﴾
آگاهی مردم حجاز از اخبار اقوام ششگانه گذشته
تبشیر و انذار الهی گاهی به بیان آن مطالب و معارف کلی است گاهی هم به صورت بیان مصداق و جزیی. در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم آن مصادیق جزیی بیان شده، آن معیارهای کلی. در جریان انذار وقتی وضع منافقان و کافران را ذکر فرمود، فرمود جریان این اقوام و امم را لابد اینها شنیدهاند این ﴿أَلَمْ یَأْتِهِمْ﴾ این همزهاش برای تقریر است یعنی اینها باخبر هستند از این شش گروه از قوم نوح از قوم عاد از قوم ابراهیم از قوم ثمود از اصحاب مدین از مؤتکفات باخبر هستند که قوم لوط و امثال ذلک است. از اینکه فرمود: ﴿أَلَمْ یَأْتِهِمْ﴾ که برای تقریر است یعنی خبر این شش قوم به اینها رسیده است معلوم میشود اینها آگاه بودند. راه آگاهی اینها هم متعدد است. بخشی از این راهها میتواند همان آیاتی باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و مانند آن گزارش این اقوام را در بر داشت، بخشی هم ممکن است کتابهای تاریخ مطالعه کرده باشند گاهی هم ممکن است که چون در این خاورمیانه بود، بخشی از آن مربوط به شام و اطراف شام بود، ممکن بود آثارشان را از نزدیک و آثار باستانی دیده باشند. به یکی از این سه راه و مانند آن بالأخره مردم حجاز از این ششگانه باخبر بودند.
علت بازگو نشدن سرگذشت برخی اقوام و پیامبران در قرآن
اما اقوامی که در آن طرف اقیانوسهای بزرگ قرار دارند، مثل آمریکا و اینها، غالباً جریان آنها در قرآن کریم نیامده است. برای آنکه دسترسی برای تحقیق نبود. این نه به آن معناست که انبیا فقط در مشرق زمین هستند و در خاورمیانه هستند، بلکه خداوند برای هر ملت و امتی پیغمبری فرستاده است. هیچ امتی نیست که ﴿إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ منتها سرّ نقل نکردن سرگذشت امم و اقوام آن طرف دریاها و اقیانوسها برای این است که راه تحقیق نبود. قرآن جریانها را نقل میکند که بالأخره اثر عملی داشته باشد و مردم مکه بفرماید شما بروید از نزدیک تحقیق کنید، وضعشان را ببینید، ببینید به اینکه آنهائی که مؤمن بودند چه بهرههایی بردند، آنهایی که مؤمن نبودند چه کیفرهایی دیدند برای شما عبرت باشد. خب آن طرف اقیانوس اصلاً اینها خبر ندارند که چنین سرزمینی هست یا نه؟ این است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مانند آن فرمود ما شرح حال بسیاری از انبیا را برای شما نگفتیم. ﴿رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ اینطور نیست که ما جریان همه انبیا را گفته باشیم. بلکه قصه بعضی از انبیا را گفتیم ﴿رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ﴾ یک عده از انبیا هستند که ما جریان و داستان آنها را بازگو نکردیم ﴿رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ سرّش این است که شما راهی برای دسترسی و تحقیق و عبرتگیری ندارید. اما اینها چون در خاورمیانه بودند و نزدیک بودند آن جریانها را ذکر کردند.
پرسش:...
پاسخ: در طرف مشرق زمین چون مسئله چین راهی بود لذا از همان صدر اسلام مطرح بود که «اطلبوا العلم ولو بالصین» راه شرقی این آسیای میانه، آسیای شرقی،آسیای دور و نزدیک راه بود راههای خاکی هم بود اما جریان آمریکا و اینها اصلاً راه نبود. اینکه جریان چین و جریان یأجوج و مأجوج را آن قومها بازگو فرمود.
آن عصر اگر مورد نقد قرار میگرفت و قبول نمیشد به ماها نمیرسید ولی آنچه را که برای آنها قابل قبول بود، قابل تحقیق بود نقل کرده. آنها که نقل نکرده به طور کلی فرمود ما سه بخش سخن داریم یکی اینکه ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ هیچ ملتی و هیچ امتی نیست مگر اینکه دارای رهبران الهی هستند این یک اصل، بعد هم در بخش دوم که همان قسمتهای خاورمیانه بود اینها را ذکر فرمود بعد فرمود: ﴿رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ﴾ قسم سوم را هم فرمود ﴿رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ خب انبیای معروف خاورمیانه که قصههایشان آمده است اینکه فرمود: ﴿رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ لابد برای منطقههای دوردست است .این سه بخش با این سه بخش جهانی بودن و عمومی و همگانی و همیشگی بودن خود را تثبیت میکنیم خب.
مدح مؤمنان و دستور به آنان در آیه محلّ بحث
بعد از آن قسمتها حالا به تبشیر میپردازد. آیه 71 به بعد در مقابل آیه 67 که ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ﴾ را نام میبرد، میفرماید: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ﴾ این مؤمنون هم در مقابل منافقین هستند هم در مقابل کفار. منتها حالا اینجا قسمت مهمش در برابر منافقین هستند. آنچه درباره منافقان گفته شد گرچه به صورت ظاهر وصف است ولی چون در صدد قدح و مذمت اینهاست امرهای انشایی و دستورات انشایی را به همراه دارد. پس یک سلسله جملههای خبریهای است که میتواند به داعی انشا هم القا شده باشد. یک سلسله و صفهایی است که دستورات را هم در کنار خود دارد. چه اینکه آیه 71 به بعد که درباره مؤمنون و مؤمنات است گرچه جمله خبریه است اما میتواند انشا را به همراه داشته باشد. گرچه به صورت مدح است ولی امر را هم میتواند در ضمن داشته باشد. مؤمنون و مؤمنات اینچنیناند یعنی اینچنین هم باشند. ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ یعنی اینچنین هم باشند. ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ یعنی اینچنین هم باشند. پس گذشته از اینکه از گذشته اینها به عنوان مدح خبر میدهد، نسبت به آینده اینها هم انشا دارد که اینچنین باشند دستور را هم به همراه دارد.
ولایت مؤمنان نسبت به هم و دشمنی باطنی منافقان با یکدیگر
درباره منافقون تعبیر ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ فرمود که در آنجا اشاره شد تعبیری که درباره ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ آمده است، یک تعبیر با محتوای ولایت و محبت است. اما در جریان منافقون این تعبیر ولاء نیامده است. سرّش آن است که اینها نه تنها دشمن دیگران هستند دشمن خودشان هم هستند. اصلاً نفاق با ولایت سازگار نیست. کسی که با خودش اختلاف دارد با خودش قهر است، با خودش بد میکند با خودش دو نفر است، درون و بیرونش دو گونه است با دیگران هم دو گونه است. اساس نفاق بر عداوت است عداوت را که عداوت گفتند برای اینکه تعدی در آن است، تجاوز در آن است. عدو را از آن جهت عدو میگویند برای اینکه از حق متجاوز است، یا از مرز متجاوز است بالأخره تعدی میکند. اساس نفاق بر تعدی و تجاوز است و عبور کردن. اساس ایمان بر ولایت است و قرب لذا نفاق با قرب جمع نمیشود اصلاً بنای نفاق بر تعدی و گریز و رمیدن و فرار کردن است با رسیدن و نزدیک شدن و آشنا شدن و دوست بودن جمع نمیشود. لذا هرگز منافق نسبت نه منافق دیگر دوست نیست بلکه دشمن است. به همان دلیل که در بحثهای قبل اشاره شد که دوستان دنیا در قیامت دشمنان یکدیگرند مگر متقین ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ﴾ زیرا غیر از مردان باتقوا دوستی آنها به ظاهر دوستی است و باطن دشمنی است. و چون قیامت ظرف ظهور باطن است باطن اینها هم ظهور میکند، لذا عداوت اینها هم در قیامت ظهور میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» پیوند منافقان و یهودیها و اینها را بازگو فرمود و بعد فرمود اینها اصلاً پراکندهاند سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آیه یازده به بعد فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نَافَقوا﴾ اینها ﴿یَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کَفَروا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَلاَ نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّکُمْ﴾ اما ﴿وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ نشانهاش این است که ﴿لَئِنْ أُخْرِجُوا لاَ یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ﴾ اگر همین یهودیها که همپیمان منافقان هستند آنها اگر به جبهه بروند برای سرکوب اسلام اینها حاضر نیستند که آنها را یاری کنند. خودشان علی حده از راه دیگری تلاش میکنند. ﴿وَلَئِن قُوتِلُوا لاَ یَنصُرُونَهُمْ﴾ اگر اینها مقاتل شدند و به کشتن میروند و مقاتله میکنند منافقین حاضر نیستند که یهودیها را یاری کنند برای اینکه آنها قول دادند و اگر هم به میدان بروند برای نصرت اینها فوراً برمیگردند فرار میکنند ﴿وَلَئِن نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لاَ یُنصَرُونَ﴾ آنگاه شاهد مثال این است فرمود ﴿لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِم مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ ٭ لاَ یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلَّا فِی قُری مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُم بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ﴾ خودشان اختلاف داخلی تندی دارند. ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّی﴾ اینها ظاهراً با هم هستند ولی دلهایشان از هم جداست.
بیعقلی، علت دشمنی باطنی منافقان با یکدیگر
سرّش این است که عقل ندارند. آنکه عامل قرب است عقل است، آنکه عامل ولاء است عقل است. وقتی عقل نباشد قرب نیست ولاء نیست میشود عداوت. پس منافق ﴿المنافقون و المنافقات بعضهم اولیاء بعض﴾ باشد برای اینکه معیار ولایت عقل است که اینها ندارند اینها آنچه دارند هوا و هوس است که سبب بُعد حقیقت از یکدیگری است. ﴿تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی ذلک بانهم قوم لایفقهون﴾.
سخن امیرمؤمنان(علیه السلام) با منافقان و افراد ضعیفالایمان
بر اساس این معارفی که سورهٴ مبارکهٴ «حشر» بیان کرده [است] خطبههای نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست درباره آنهایی که ایمانشان ضعیف بود یا اصلاً منافق بودند. حضرت فرمود: «ایها المجتمعه ابدانهم و المختلفة اهواؤهم» فرمود آخر حرفهای من در شما اثر نمیکند برای اینکه شما فقط بدنهایتان کنار هم جمع است ولی اهواف و اغراض و اهدافتان از هم فاصله دارد. خب اگر هر کسی هدف خاص خودش را دارد ﴿کل یجر النار الی قرصه﴾ نمیشود که اینها را جمع کرد و متحد کرد لذا فرمود شما فقط بدنهایتان کنار هم است ولی قلبهایتان از هم جداست «ایها المجتمعه ابدانهم و المختلفة اهواؤهم» سرّش این است که عقل در کار نیست. در چنین فضایی حتماً اینها ﴿بعضهم من بعض﴾ هستند نه ﴿بعضهم اولیاء بعض﴾.
مؤمنان، برادران هم و فرزندان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی(علیه السلام)
اما در فضای ایمان بر اساس ﴿انما المومنون اخوة﴾ ﴿المومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض﴾ خواهند بود. اینها اخوت دارند اینها پیوند برادری دارند اینها پیوندی دارند. وجود مبارک پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و وجود مبارک امیرالمومنین(علیه الصلاة و علیه السلام) اینها به منزله پدران این امت هستند «انا وعلی ابوا هذه الامة» قهراً اینان میشوند فرزندان پیامبر و فرزندان امیرالمؤمنین. لذا میشوند ﴿انما المومنون اخوه﴾ لذا اینها میتوانند قلباً به هم نزدیک شوند وقتی قلباً به هم نزدیک شدند میشوند اولیای یکدیگر، یک ولایت متقابله است. چه زنها و چه مردها لذا در همه امور به کمک یکدیگر میشتابند، حتی در جبههها منتها حضور زنها در جبهه برای پرستاری است برای شستشوی لباس است، برای درمان زخمهاست و مانند آن. چه اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعضی از همسران خود را در جبهههای جنگ برای کارهای درمانی پشت جبهه بردهاند. فرمود: ﴿والمومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض﴾.
بیان اوصاف مثبت مؤمنان در قبال اوصاف منفی منافقان
آنگاه این متن را شرح میدهد این اجمال را تفصیل میدهد. در جریان منافق که فرمود ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ آن متن را و آن اجمال را چنان شرح و تفصیل دادند. فرمود ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ﴾ یک ﴿وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ دو ﴿وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ سه. منشأش هم نسیان خداست که خدا را فراموش کردند، کیفر و تلخش هم این است که خدا اینها را ترک کرده است. خب این میشود پنج. این امور که درباره منافق بار منفی داشت، در جریان مؤمن بار مثبت دارد همه این امور به اضافاتی که همراه آنها هست بازگو شد. فرمود ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ این به طریق متن است. شرح این متن این است که اینها یکدیگر را به معروف امر میکنند و این عامل وحدت خواهد بود، چون به چیزی امر میکنند که عقل آن را به رسمیت میشناسد، نقل آن را به رسمیت میشناسد. ﴿وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ هر چه که عامل تفرقه است، اینها یکدیگر را از آن نهی میکنند. خود همین هم عامل نزدیکی به هم است. در جریان منافق چه زن، چه مرد ،در بخشهای دیگر قرآن فرمود اینها هم ناهی و هم نایی هستند. ﴿یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ یعنی هم خودشان از احکام اسلام دور هستند هم دیگران را نهی از معروف دارند، هم ناییاند دور هستند هم ناهیاند دور دارنده و بازدارندهاند. اما درباره مؤمنین و مؤمنات اینها هم نزدیک هستند هم نزدیک کنندهاند. هم قربة الی الله کارهای عبادی و مالی میکنند هم دیگران را ترغیب دارند. هم ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ﴾ است و هم ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ هم ﴿یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ است هم ﴿یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ قهراً آنچه در مقابل اینهاست یعنی ترک عبادت یا ترک زکات از آن نهی میکنند. پس هم خودشان اطاعت میکنند و هم دیگران را به این اطاعت وادار میکنند ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ و اینها در احکام اولیه و مسائل رسالی. اما آنچه در رهبری پیامبر در مسائل فقهی و سیاسی و مانند آن در آن هم تابع ولیّ خودشان هستند. ﴿وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ نه تنها در مسائل عبادی و مالی، بلکه همه مسائلی که به اسلام بر میگردد. خواه احکام عبادی و مالی و مانند آن باشد و خواه احکام ولایی باشد که پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینها را اِعمال میکند. ﴿وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ در چنین فضایی معلوم میشود اینها همیشه به یاد خدا هستند. پس اگر منافقون ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾ هستند، اینها ﴿ذَکَرُوا اللّهَ﴾ هستند.
بیان پاداش مؤمنان در برابر کیفر منافقان
کیفر تلخی که منافق میبیند ﴿فَنَسِیَهُمْ﴾ است اینجا ﴿سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ﴾ است چون مؤمنون و مؤمنات اینها به یاد خدا هستند «یذکرون الله فی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامة الصلاه و ایتاء الزکاة» پس «یذکرون الله» «نسوا الله» نیست. خدا هم ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ خدا هم به یاد اینهاست .خدا چگونه به یاد اینهاست؟ این را هم به عنوان متن اول فرمود بعد شرح داد.فرمود ﴿سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ﴾ این متن است. خب چطوری خدا اینها را رحم میکند ؟ ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ که به منزله شرح آن است.
بیان انفاق و نماز مؤمنان در قبال امساک مالی و کسالت منافقان
خب اینکه فرمود ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ در قبال ﴿وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ است. منافقون و منافقات کمک مالی ندارند. نه در جبههها کمک میکنند، نه به مستمندان کمک میکنند دستشان باز نیست در کمک به اسلام و مسلمین ولی مؤمنین دستشان باز است ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ اگر به مستمندان باید بپردازند که میپردازند، اگر به مصارف عامه اسلامی بخواهند بپردازند که میپردازند. پس در قبال ﴿وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ که منافقین ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ را مؤمنین دارند. چه اینکه در آن آیات اسبق نظیر آیه 54 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» گذشت که ﴿لاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَهُمْ کُسَالَی وَلاَ یُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ کَارِهُونَ﴾ آنها هرگز نماز را با نشاط نمیخوانند، یک نماز با کسالتی میخوانند. اگر کسی اینها را میبیند که خوشحال هستند اگر کسی نمیبیند که با کسالت نماز میخوانند. در قبال آن ﴿لاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَهُمْ کُسَالَی﴾ اینجا فرمود ﴿وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ﴾ پس آنها عبادت ندارند مؤمنان عبادت دارند، آنها کمک مالی ندارند، مؤمنان کمک مالی دارند، آنها خدا را فراموش کردند، مؤمنان به یاد خدایند، آنها مشمول قهر الهی هستند مؤمنان مشمول مهر الهی هستند که میفرماید ﴿سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ﴾.
حکمت الهی در تصمیم و عزت الهی در عمل
و چون ذات اقدس الهی عزیز است، کارهای او نفوذناپذیر است، تصمیمگیری او قاطع است، هیچ کس نمیتواند در تصمیم الهی راه پیدا کند برای اینکه او حکیمانه تصمیم گرفت و عزیزانه اجرا میکند. ممکن نیست که حالا کسی در این تصمیم بخواهد نفوذ پیدا کند. برای اینکه از نظر علمی این برابر با حکمت تصمیم گرفت، از نظر عملی هم که مقتدر است. آن مبدیی که دیگری نمیتواند در آن نفوذ پیدا کند به او میگویند او عزیز است. عزّت یعنی نفوذناپذیری. آن وقت لازمه عزت غلبه است در بحثهای قبلی ملاحظه فرمودید آن سرزمین سفت و محکمی که با کلنگ نمیشود چیزی از آن کند، میگویند «ارض عزاز» این زمین عزیز است یعنی نفوذناپذیر است و چون لازمه نفوذناپذیری نفوذ کردن است، و لازمه عزت غلبه است گاهی عزیز به معنای غالب تفسیر میشود و ترجمه میشود وگرنه معنای اولی عزت همان نفوذناپذیری است. خب وقتی تصمیم حکیمانه بود، قدرت هم بیکران بود کسی نمیتواند نفوذ بکند. بالأخره نفوذ یا برای آن است که شخص شبهه علمی وارد میکند یا در قدرت نفوذ میکند.
غلبه قدرت الهی بر کافران
فرمود ﴿مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾ شما معجز نیستید که ما را عاجز کنید. ما هم هرگز دنبال نمیافتیم ﴿مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ که شما جلو بیفتید. ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ حالا شما فکر بکنید که حالا کفار جلو افتادند قدرت عقب افتاد، این طور نیست، ما همیشه جلو هستیم و اینها را میکشانیم برای اینکه به آن پرتگاه برسانیم وگرنه همیشه ما پیشاپیش حرکت میکنیم. برای اینکه ما سابقیم ﴿مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ کسی که اراده الهی را نمیتواند عقب بزند. ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾ شما معجز باشید و ما را عاجز کنید؟ ما به دنبال بیفتیم و شما جلو بیفتید، آن هم نیست. همیشه ما جلو هستیم و چون ما جلو هستیم، ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً﴾ صبر کنید ما داریم اینها را با کیدشان میبریم در آن دره سقوط اینها همانجا رها میکنیم. لذا فرمود ﴿سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾.
بهشت و رضوان الهی، رحمت خاصّه خداوند به مؤمنان
و این متن جامع را حالا با آیه بعدی شرح میدهد. فرمود چگونه خدای سبحان اینها رحم میکند؟ این رحمت خاصه است دیگر نه آن رحمت عامهای که ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ این رحمت خاصه است. ﴿خَالِدِینَ فِیهَا﴾ زیر این درختها، بهشتها و این جنات، نهرها جاری است و اینها هم دائما در آن میمانند و مسکنهای طیّب و منزّه از آلودگی هم در آن بهشت هست، پس مسکنشان طیّب، نهرهایشان طیّب و قرارگاهشان هم طیب. اینطور نیست که آن قرارگاه هم احیاناً جای ناامنی باشد و در معرض زوال باشد. بالاتر از اینها، اینها به مقام رضا میرسند. که خدا از اینها راضی است. اینها به جایی میرسند که مرضیّ ذات اقدس الهی هستند چه اینکه خودشان هم از ذات اقدس الهی راضی هستند. در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود در قیامت سه بخش است: یک بخشش مربوط به عذاب و آتشهای قیامت است، یک بخشش مربوط به لذتهای بهشت است، یک بخشش مربوط به بالاتر از بهشت که مقام رضوان است. در اینجا به آن سه بخش اشاره شده منتها با تفصیل. در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» به این صورت بیان فرمود آیه بیست سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ این یک ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ این دو ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ این سه. ﴿مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾ همینها هستند که ﴿وَکُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَةً﴾ مردم سه دسته هستند بعضی اصحاب مشئمهاند، بعضی اصحاب میمنهاند، بعضی سابق مقرباند.آنها که اصحاب مشئمهاند که سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آنها را بیان کرد، اینها گرفتار عذاب شدید هستند ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ این برای ﴿أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ﴾ است، اما ﴿أَصْحَابُ الشِّمَالِ﴾ است. ﴿أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ﴾ از مغفرت الهی برخوردارند اما سابقون الاولون که فوق اصحاب میمنهاند اینها از رضوان الهی برخوردارند این دومی و سومی برای نیکان است حالا اگر کسی جزء ابرار بود از مغفرت برخوردار است، جزء مقربین بود از رضوان برخوردار است. مؤمنون اینچنین هستند. پس در جریان منافق فرمود اولیا منافق به این صورت است که ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ﴾ این همان است که در سورهٴ «حدید» فرمود: ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ پس این بخشش که برای منافقون و منافقات است همان است که در آیه بیست سورهٴ «حدید» به عنوان ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ بیان شد. قسمت دوم و سوم سورهٴ «حدید» که یکی مغفرت باشد، یکی رضوان برای مؤمنین و مؤمنات است. منتها اوساط از اهل ایمان از بهشت بهره میبرند، اوحدی از اهل ایمان گذشته از بهشت حسی از آن رضوان طرْف میبندند. آن بهشت حسی مشترک بین همه است یعنی هم مقربین ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ بهشت جسمی و حسّی و لذات ظاهری را دارند هم ابرار هم مقربین. اما آن اوحدی گذشته از این بهشت حسی و جسمانی ،آن رضوان را داراست که اوساط از مؤمنین آن را ندارند.
تفاوت ابرار و مقرّبان در بهرهمندی از بهشت و مقام رضا
لذا در این غُرف مبنیه بهشت به این صورت بیان فرمودند درجاتی که برای بهشتیهاست به طوری است که آن کسی که در درجه بالاتر است میتواند سری به درجه پایینتر بزند و بیاید پایینتر و از اهل درجه پایینتر حالی بپرسد و حالی به آنها تفهیم کند. اما کسانی که در درجه پایینتر هستند نمیتوانند بروند بالا و حالی آنها را بپرسند. این نظیر دنیا نیست که مثلاً واحد چند طبقه باشد که هر دو طرف بتوانند از حال یکدیگر باخبر بشوند، این طور نیست. آن که ﴿فَوْقِهَا غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ﴾ آنکه در بالاست میتواند بیاید پایین از پایینی باخبر بشود و یک چیزی به او بگوید ولی اینکه در پایین است نمیتواند برود بالا. به همان دلیل که این یکی که در پایین است همان است که نماز صبحش را فقط میخواند و اهل نماز شب نبود، حال و توفیق و فرصت اینکه شب را برخیزد و سحری را داشته باشد نبود، اما آنکه سحرخیز است نماز صبحش را هم میخواند. او از دو نعمت بهرهمند است این یکی از یک نعمت. لذا فرمود رضوان هم در آنجا هست و این رضوان اکبر از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است، اکبر از مساکن طیبه است، اکبر از جنات عدن است، از همه چیز بزرگتر است این مقام است که انسان به جایی برسد که خدا از تمام کارهای او راضی است چه اینکه او هم از تمام خواستههای خدا راضی است. نه اینکه صابر است. آن کسی که در مصیبتها صابر است او اجر صابر را دارد.
پرسش:...
پاسخ: اما حالا مشخص نفرمود به همه میرسد، این مجموع برای مجموع است. اینطور نیست که جمیع برای جمیع باشد یعنی به تکتک این مؤمنین هم بهشت بدهند، هم مقام رضوان. این ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ برای اوحدی از مردم است. نظیر ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ گروه کمی هستند که ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾ نصیب همه نیست.
تفاوت مقام رضا با مقام صبر
مقام رضوان غیر از مقام صبر است. یک وقت است انسان در بلایا صابر است، امتحان خوبی هم میدهد، اجر صابران را میبرد. اما یک وقت است که مقام رضوان طوری است که خوشش میآید اصلاً. این تصورش سخت است چه رسد به تصدیقش. اصلاً طوری سرگرم ساقی است که اصلاً این رنج نمیبرد. مثلاً حالا اگر چوبی باهوش بود و میفهمید که این را از انبار آوردند که میخواهد میز تحریر بشود فقیهی، عالمی روی آن قرآن بگذارد و چیز بنویسد این کاملاً لبخند دارد ولو با اره با تیشه با رنده مکرّر دارند زخمیاش میکنند ولی نمیفهمد که بالأخره همیشه در انبار نیست الآن دیگر حالا میز تحریر میشود. مقام رضا که حضرت سیدالشهداء فرمود: «رضی الله رضا اهل البیت» خوششان میآید یعنی لذت میبرند نه صبر میکنند. که آن داروی تلخ را میگویند صبر. میگویند ما حالا این سختی را تحمل میکنیم بالأخره به ما پاداش میدهند. این ذیل همان جمله ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ از وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) که امین الاسلام نقل کرد این است که خود ساقی ذات اقدس خداست نه ﴿یُسْقَوْنَ مِن رَحِیقٍ مَخْتُومٍ﴾ نه، ساقی خود ذات اقدس الهی است. «سقاهم ربهم شرابا طهورا﴾ یطهرکم عن کل ماتدنس بغیر الله﴾ هر چه غیر خداست دنس است ولو بهشت. کسی به فکر بهشت باشد مدنس است، آلوده است. ﴿سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ . مرحوم امین الاسلام از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به عنوان روا نقل کرد نه رُوی. فرمود عده زیادی این را از وجود مبارک امام صادق نقل کردند. آن میشود مقام رضا که برای اوحدی از اولیا الهی است.
پرسش:...
پاسخ: البته خود رضا مقول به تشکیک است صبر مقول به تشکیک است اما آن کسی که به مرحله ضعیفی از رضا رسیده است یک گوشه چشمی هم به این ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ دارد. اما دیگری اصلاً گوشه چشم به این ندارد. آن قدر غرق جمال الهی است که اصلاً به یادش نیست. حالا خود وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) تازه مثل آن است که یک عکس سه در چهاری روی یک کاغذ کاهی بکشند. این به منزله عکس سه در چهار رو کاغذ کاهی است که گوشهای از جمالهای الهی است، او اصلاً به کسی فرصت نمیدهد که حالا به فکر بهشت باشند و اینها.
پرسش:...
پاسخ: البته، میشود نسبی آن وقت اما اینکه برای کل مقام باشد این نیست. لذا فرمود ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ آن رضوان نفسی که از همه درجات بهشت بالاتر است آن برای اوحدی است. بعد فرمود ﴿ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ این فوز عظیم است.
عذاب الهی برای منافقان، مغفرت و رضوان الهی برای مؤمنان
پرسش:...
پاسخ: نه خود آخرت سه بخش داشت طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ «حدید» در آخرت سه مرحله است ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ که درباره منافقون و منافقات آمده این یک، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ که برای مؤمنین متوسط است بهشت و امثال ذلک است این دو، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ این قسمت برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آمده است که ﴿کُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَةً﴾ ﴿أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ﴾ همین عذاب شدید برای آنهاست ﴿أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ﴾ که مغفرت و رضوان برای آنهاست و ﴿السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ٭ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ﴾ که رضوان برای آنهاست.
« والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است