display result search
منو
تفسیر آیات 73 تا 78 سوره توبه

تفسیر آیات 73 تا 78 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 24 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 73 تا 78 سوره توبه"

وضعیت حجاز قبل و بعد از اسلام در کلام امیرمؤمنان(ع)
علت جمع یا مفرد بودن صلوات خدا و ملائکه در قرآن کریم
شریک نداشتن خداوند در مقام ذات، صفات و افعال

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (73) یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَإِن یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِیماً فِی الْدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلاَنَصِیرٍ (74) وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِینَ (75) فَلَمَّا آتَاهُم مِن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُونَ (76) فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ (77) أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (78)﴾

وضعیت حجاز قبل و بعد از اسلام در کلام امیرمؤمنان(علیه السلام)
نکاتی که در آین آیات سابق مانده بود این است که ذات اقدس الهی فرمود اینها از امکانات فراوانی در پیروزی انقلاب اسلامی بهره‌‌مند شدند که اشاره شد آن خطبهٴ نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله) در نهج‌البلاغه که فرمود: شما قبل از اسلام نه از محیط زیست خوبی نه از بهداشت خوبی نه از مسائل اقتصادی خوبی برخوردار بودید و بعد از انقلاب اسلامی به همهٴ این برکات رسیدید آن خطبهٴ 26 نهج‌البلاغه است که وضع حجاز را قبل از اسلام بررسی می‌کند؛ می‌فرماید که «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیُکمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکِمْ مَعْصُوبَةٌ» . فرمود : ذات اقدس الهی پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان نذیر للعالمین و امین علی التنزیل و والحی نازل کرده است و فرستاد و شما بدترین دین را که شرک است داشتید و در بدترین جا هم مقیم بودید. در این مکه در این سنگ و لاخ زندگی می‌کردید بالأخره نه آب سالمی داشتید نه کشاورزی داشتید نه اقتصاد خوبی داشتید نه صنعت داشتید نه بهداشت داشتید و نه امنیت، هیچ چیز نداشتید. بین حجارة خشن و حیاة ثم، این مارها اگر کر باشند دیگر با هیچ صدایی از صحنه خارج نمی‌شوند تا نیش نزنند رها نمی‌کنند و آب آشامیدنیتان که آلوده بود اسلام آمده همهٴ این امور را به شما آموخت راه فراهم کردنشان را هم به شما یاد داد و فتوحاتی هم که بهرهٴ اسلام شده است فایدهٴ مادیش را شما بردید این خطبه می‌تواند شرحی از آن جمله باشد که ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ که ذات اقدس الهی به برکت اسلام اینها را بی‌نیاز کرده است. و توانگرشان فرمود. این راجع به آن جملهٴ ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ البته آیاتی نظیر ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ و مانند آن هم مؤید بحث است.
شریک نداشتن خداوند در مقام ذات، صفات و افعال
اما آن نکته‌ای که مربوط به آن جمله ﴿مِنْ فَضْلِهِ﴾ است که ضمیر مفرد است که این البته جزء مهام مسأله تفسیری است این است که ذات اقدس الهی در کار خود هیچ کس را شریک نمی‌داند نه تثنیه ذکر می‌کند نه جمع. و در مواردی که جمع ذکر می‌کند یا بازگشتش به دو تا فعل است یا چون با قرینهٴ لبی و لفظی همراه است عیب ندارد. پس سه تا مسأله شد؛ مسألهٴ اولی اینکه ذات اقدس الهی در کار خود شریکی ندارد همان‌طور که در ذات شریک ندارد، در صفات شریک ندارد در فعل هم شریک ندارد، چون ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ هر چیزی که مصداق شیء است شیء بر او صادق باشد صنع الهیست.
سهیم نبودن غیر خدا در افعال الهی و امکان شفاعت با اذن الهی
مطلب دوم آن است که آیا خدا با یک نفر یا با چند نفر به صورت تثنیه یا جمع کاری انجام می‌دهد یا نه که آنها همتای ذات اقدس الهی باشند حالا یا بالاستقلال یا بالمشارکه یا بالمظاهره این در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» و «فاطر» نقل شده که آیاتش را هم قبلاً خواندیم فرمود غیر خدا ﴿مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ﴾ ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ که قبلاً این آیات خوانده شد یعنی غیر ذات اقدس الهی یک ذره و بالاستقلال مالک نیست، یک. در یک ذره شریک نیست، دو. در یک ذره هم ظهیر و معاون و معین و دستیار خدا نیست، این سه. پس غیر خدا چه صنعی در عالم می‌تواند داشته باشد؟
پرسش:...
پاسخ: آنها شفیع‌اند منتها به اذن‌الله. شفاعت را ذات اقدس الهی امضا کرده است منتها به اذن‌الله. قبلاً این آیهٴ 22 و 23 سورهٴ «سبأ» خوانده شد. در آیهٴ 22 و 23 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این‌چنین می‌فرماید: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ غیر خدا هر که خواهید بخوانید هیچ اثری ندارد. چرا؟ برای اینکه اینجا چهار مطلب است سه مطلب که مستحیل است، یک مطلب ممکن است ولی به اذن خداست، و خدا به غیر اهل بیت و انبیا و اولیا اذن نداده است. پس چهار مطلب شد، سه مطلبش که مستحیل است، یک مطلبش ممکن است، آن مطلبی که ممکن است محتاج به اذن است و ذات اقدس الهی به غیر انبیا و اولیا اذن نداده است. و آن این است ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ این اوثان و اصنام و بتها و اربابشان را می‌توانید بخوانید، کاری از آنها ساخته نیست. چرا؟ برای اینکه اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ این یک. یک ذره‌ای را بالاستقلال بخواهند مالک باشند نیستند. دو ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ ذره‌ای از آسمان، ذره‌ای از زمین را شریک‌الباری باشند نه مستقل، این هم نیست. سه ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ چه در آسمان چه در زمین یک موجودی باشد که ظهیر خدا باشد، پشتیبان خدا باشد، پشتوانهٴ خدا باشد، معین و معاون و دستیار خدا باشد، این هم محقق نیست. چهار این چهارمی ممکن است ولی خدا به غیر انبیا و اولیا اذن نداد. چهارمی‌اش چیست؟ آن شفاعت است. پس استقلال مستحیل است، شرکت مستحیل است، مظاهره مستحیل است، شفاعت ممکن است. و شفاعت را به انبیا و اولیا داد. ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ این اصنام و اوثان که مأذون نیستند. خب. بنابراین روی این مبنا که مطابق با عقل هم هست، هیچ چیزی غیر ذات اقدس الهی سهمی از استقلال یا مشارکه یا مظاهره ندارد این کار را انجام بدهد. بنابراین کار خدا را، کاری که مربوط به ذات اقدس الهی است و خدا انجام می‌دهد نه تثنیه‌پذیر است، نه جمع‌پذیر است، خواه تثنیه و جمع به نحو استقلال باشد، خواه به مشارکت باشد، خواه بالمظاهره. این نتیجهٴ این بخش از آیات. لذا همان‌طور که سیدنا الاستاد متفطن شدند تعبیر فرمود: ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾.
سرّ جمع بودن ضمیر در آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾
می‌ماند آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» و مانند آن است آیهٴ 56 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ در اینجا که جمع آورده شد خدا و فرشتگان بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) صلوات می‌فرستند این شرکت در امر نیست، این جمع آوردن نیست؟ این معنایش آن نیست که خدا و فرشتگان یک کاری را با هم انجام می‌دهند؟ این معنایش آن نیست برای اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 43 دربارهٴ صلوات خدا بر مؤمنین است. به قرینهٴ همان آیهٴ 43 یا آیهٴ 55 به دو جمله اسمیه تبدیل می‌شود که «ان الله یصلّی علی النبی و ملائکته یصلون علی النبی»، که این عطف مستلزم آن است که ما دو تا جمله داشته باشیم. منتها فعلی که مربوط به ذات اقدس الهی است محذوف است به قرینهٴ فعل بعدی. «ان الله یصلّی علی النبی» و «ان ملائکته یصلون علی النبی» این دو جمله باشد که جداست یا اگر با هم هستند از سنخ ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ یا ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ که سلطان به مأموران خود دستور می‌دهد که این کار را انجام بدهید اینها رسول هستند، رسول بما انه رسول کاری از آنها ساخته نیست اگر فرمود در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» که همهٴ فرشتگان مأموران الهی هستند آیهٴ اول سورهٴ «فاطر» این است: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً﴾ پس تمام اینها رسالت و مأموریت و پیک خدا بودن را به دنبال دارد و لا غیر. خب آن‌گاه بر اساس ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ و بر اساس اینکه اینها رسل‌اند و پیک الهی هستند کاری که ذات اقدس الهی انجام می‌دهد اینها این کار را جابه‌جا می‌کنند نه اینکه کاری انجام بدهند، کار مستقیماً، صلوات بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مستقیماً برای ذات اقدس الهی است آنها این صلوات را ابلاغ می‌کنند، می‌رسانند اظهار می‌کنند و مانند آن. پس یا به آن صورت است یا به این صورت. در آیهٴ 43 سوره مبارکهٴ «احزاب» نشانهٴ آن است که اینها بالأخره دو جمله هستند. آیهٴ 43 که دربارهٴ صلوات بر مؤمنین است این است فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ خدا بر شما مؤمنین صلوات می‌فرستد. ملائکهٴ خدا بر شما صلوات می‌فرستند تا شما را نورانی کنند.
پرسش:...
پاسخ: ان الله یصلی علی النبی و ملائکه هم یصلون علی النبی
پرسش:...
پاسخ: ملائکه جمع است دیگر جمع ملک.
پرسش:...
پاسخ: نه حالا ملائکه بالأخره که مفرد نیست. در موارد دیگری که ملائکه حالا چه اینها جمع مکسر است، جمع مکسر سماعی است نه قیاسی. جمع مکسر را باید دید که به چه وزنی آمده، اما جمع سالم است که قیاسی است. اگر به این وزن آمده باشد چه اینکه ملائکه جمع ملک تلقی می‌شود این جمع یصلون هم درست است.
علت جمع یا مفرد بودن صلوات خدا و ملائکه در قرآن کریم
خب پس آیه 43 سورهٴ «احزاب» این است ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ﴾ که این یک جمله ﴿وَمَلاَئِکَتُهُ﴾ یعنی ملائکهٴ او هم «یصلّون علیکم» جمله دوم. در آیهٴ 43 فعل در جملهٴ دوم حذف شد به اعتماد جملهٴ اولی در آیهٴ 56 فعل از جملهٴ اولی حذف شد به اعتماد جملهٴ ثانیه. اگر این سنخ باشد دیگر شرکت فرشتگان با خدا در صلوات مطرح نیست. و اگر نه عطف مفرد بر مفرد باشد نه عطف جمله بر جمله، فعلی هم محذوف نشده باشد ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ﴾ اینها اسم می‌شوند، یصلون خبر اینها باشد آن‌گاه از سنخ ﴿نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و مانند آن است که ذات اقدس الهی سلطان این جنود است و اینها به عنوان جنود پیام الهی را می‌رسانند که لله جنود السموات و الارض﴾ و آیه‌ای که در بحث دیروز خوانده شد که خود ملائکه اعتراف دارند می‌گویند: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ اگر علل سابق که پیشاپیش ماست برای خداست، معالیل و لوازم متأخرات ما ملک خداست، بین سابق و لاحق که خود ماییم و ملک و ملک خداست خب چیزی برای ما نمی‌ماند که. ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ لذا ﴿مَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ از این جهت آن توحید تأمین می‌شود
جهاد دائمی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با منافقان
پرسش:...
پاسخ: شروع کرده به جهاد با امپراطوری روم و امپراطوری ایران شروع کرده دیگر فرمود بیایید و الا این شروع است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: خب در حال بیماری اسامه را فرستاده فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامه» این جهاد بود دیگر. تا زنده بود که داشت جهاد می‌کرد.
پرسش:...
پاسخ: تا آخرین لحظه با منافقین در جهاد بود، جهاد فکری بود، همین آیات جهاد است، افشاگری جهاد است خنثی کردن توطئه اینها جهاد است، لعنتی که بر اینها می‌فرستد جهاد است، جهاد منافق که جهاد مسلحانه نیست. مگر اینکه اینها کفر را ظاهر بکنند. همهٴ اینها را وجود مبارک پیغمبر در نماز جمعه‌ها می‌خواند در درس تفسیر می‌گفت در خطبه‌ها می‌گفت در میدانهای جنگ می‌خواند همین آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» محل بحث است.
پرسش:...
پاسخ: بله آن هم حضرت آن کار را می‌کرد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه این همه لعنت، همین است همین جریان ثعلبه این‌طور است عده‌ای را صریحاً لعنت کرد دربارهٴ منافقین که در همین زیارت عاشورا و مانند آن می‌خوانید چندین جا ذات مقدس پیامبر اینها را در مواقفی لعن کرده در مواقفی طرد کرده از این منافقین حضرت چیزی باقی نگذاشت که. تا حضرت زنده بود اینها حیثیتی در مدینه نداشتند. بعدها وجود مبارک حضرت امیر فرمود: وقتی که ما را خانه نشین کردند دیگر اینها سر در آوردند.
مبارزه شدید قرآن کریم با تفکّر منافقان
خب بعد فرمود : ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ﴾ حالا یک کسی آمده تعهدی کرده و بعد انجام نداد این‌طور علنی کردن و آیه نازل کردن و در همهٴ مراحل گفتن، خب این همان غلظت است و نشانهٴ آن است که اصلاً با این جریان فکری می‌خواهد مبارزه کند وگرنه اگر یک نفر به این وضع نظیر ثعلبه مبتلا بود که این‌طور پشت سر هم آیه نازل بشود و تفسیر و تبیین و اینها لازم نبود. فرمود: ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا﴾ اینکه فرمود: ﴿وَمَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلاَنَصِیرٍ﴾ گرچه فرمود: ﴿یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِیماً فِی الْدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ اما سرّ تکرار زمین که مربوط به دنیاست این است که آنها به آخرت معتقد نبودند به آخرت نمی‌اندیشیدند لذا جریان دنیا را دو بار ذکر فرمود؛ یکی اینکه فرمود: ﴿یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِیماً فِی الْدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ دوم اینکه فرمود: ﴿وَمَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلاَنَصِیرٍ﴾ یعنی «و ما لهم فی الدنیا من ولی و لا نصیر». ولی هم منحصراً در ذات اقدس الهی است بالاصاله که هوالله هوالولی این هو که ضمیر فصل است با آن الف و لام مفید حصر است؛ هوالولی. چه اینکه نصرت هم برای ﴿کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً﴾ مخصوص ذات اقدس الهی است. دیگران مجاری فیض ولایت و نصرت او هستند.
توصیف مسلمانان موسمی در آیه محلّ بحث
خب همین ثعلبه و امثال ثعلبه که یک جریان فکری است، و از آنها با جمع یاد می‌کند فرمود: ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِینَ﴾ اینها مسلمانان در حال ضعف و فقرند. مسلمانان موسمی هستند. یعنی چون حاجت دارند خدا را قبول دارند و روح اینها هم این است که حالا اگر یک وقتی این حاجت را غیر خدا به حسب ظاهر بر بیاورد، همان را قبول می‌کنند اینها کسانی هستند که ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ منتها فعلاً از راه دعای پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و روی احکام اسلامی اینها متمکن شدند. ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِینَ﴾ نظیر آنهایی که ﴿إِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ آنهایی که وقتی سوار کشتی می‌شوند و سفر دریایی می‌کنند باد خطرناکی، طوفنده‌ای اینها را تهدید می‌کند آنها ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ می‌گویند ما اگر نجات پیدا کردیم همواره موحدیم. ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ وقتی به ساحل امن رسیدند باز همان شرک قبلیشان است. یعنی در مقطع حاجت می‌گویند خدا، وقتی حاجتشان برطرف شد، دیگر منکرند. اینها کسانی هستند که ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾ همین که خود را از حاجت رهایی یافته دید از خطر نجات یافته دید همان حالت قبلی را دارد، حالا گاهی به صورت سلطنت و استبداد و اینها در می‌آید گاهی هم نه همین افراد عادی‌اند وقتی حاجتشان برطرف شد دیگر آن کفرشان ظهور می‌کند لذا اینها در موسم فقر مسلمان‌اند ﴿فَلَمَّا آتَاهُم مِن فَضْلِهِ بَخِلُوا﴾ به آن فضل الهی که خدا به اینها داده است به آن رزقی که به آنها داد این بخلشان است، ﴿وَتَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾ اینها همانهایی هستند که ﴿یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ . این تأکید جملهٴ ﴿وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾ بعد از ﴿تَوَلَّوا﴾ ناظر همان است که ﴿وَإِذَا ذُکِّرُوا لاَ یَذْکُرُونَ﴾ چنان خواب‌اند که هرگز بیدار نمی‌شوند. چنان فراموششان شده که هرچه تذکر بدهند به یادشان نمی‌آید که ﴿إِذَا ذُکِّرُوا لاَ یَذْکُرُونَ﴾ . لذا فرمود ﴿تَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾ این جملهٴ تأکیدیه برای آن است که خواب اینها عمیق است نسیان اینها عمیق است، تجاهل اینها عمیق است که اصلاً به یادشان نمی‌آید ﴿تَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾.
حدوث نفاق مستمر پس از نفاق ابتدایی
چنین نفاق بدیی و حادث نفاق مستمر را به دنبال دارد بعضی هستند که کفرشان اول بود این دیگر ارتداد نیست مثل اینکه بعضیها نفاقشان از اول بود این دیگر نفاق جدید نیست. اینها منافقانه وارد اسلام شدند. اینها یک گروه که از همان اول منافق بودند منافقانه وارد اسلام شدند. بعضی هستند که نه یک اسلام ظاهری، عادی آوردند بعد دیدند که منافعشان تأمین نیست یا بیگانگان فریبشان دادند اینها ارتداد پیدا کردند منتها کفرشان را ظاهر نکردند. خب کفر گاهی از اول هست، کسی مسلمان نمی‌شود یا نه مسلمان می‌شود بعد کافر می‌شود که می‌شود ارتداد نفاق هم همین دو حالت را دارد یا نفاق ابتدایی است که شخص منافقاً مسلمان می‌شود از همان اول دو چهره است منتها کسی نمی‌داند یا نه از اول مسلمان
عادی است بعد منافق می‌شود این گروه نظیر ثعلبه و امثال ثعلبه اینها جزء کسانی هستند که نفاقشان بعد پدید آمد. خب این نفاق یک وقت هست که قابل درمان هست نظیر همان آیهٴ 74 که فرمود: ﴿فَإِن یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ﴾ خب اگر کسی یک لغزشی کرد بعد توبه کرد ذات اقدس الهی می‌بخشد بعضی هستند که نه گناهشان طرزی است و طوری عمیق است که مستقیماً در برابر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار می‌گیرند این گونه نفاق باعث بقای نفاق، استمرار نفاق، دوام نفاق خواهد بود این استمرار و دوام و بقای نفاق یا همان حد معین از نفاق را نگه می‌دارد یا نه مرحلهٴ کامل‌تر نفاق را به بار می‌آورد به یکی از این دو وجه این تعبیر ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ﴾ آمده است. این ﴿فَأَعْقَبَهُمْ﴾ یعنی به عقب. به دنبال این نفاق یک نفاق جدیدی است. چون بحث در منافق است نه بحث در افراد عادی بحث در این نیست که یک کسی مسلمان بود معصیت کرد، زکاتش را نداد همین این باعث نفاق شد، بحث در منهم، منهم، منهم، دربارهٴ همین منافقین است پس منافقی که صریحاً پیمان‌شکنی بکند و دربرابر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) موضع‌گیری بکند و بگوید زکات به منزلهٴ جزیه است و مانند آن، این گناه بزرگ او باعث تداوم نفاق و استمرار نفاق است، یا نه باعث پیدایش نفاق جدید است. ﴿فَأَعْقَبَهُمْ﴾ یعنی اورثهم ﴿نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ حالا یا یلقون آن بخل و اثر بخل را که ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ یا نه تا زمان مرگ. ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ و سبب این ایراث نفاق هم ﴿بِمَا أَخْلَفُوا اللّهَ مَا وَعَدُوهُ﴾ یک ﴿وَبِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ﴾ دو.
عدم پذیرش زکات ثعلبه توسط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پذیرش آن توسط عثمان
همین ثعلبه در اثر همان آن نفاق مستمر گفتند دوباره زکاتش را آورد پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قبول ‌کند نکرد. بعد از او دومی هم قبول نکردند، برخیها گفتند سومی هم قبول نکرد برخی از مفسرین گفتند، احد مفسرینی که از ما به حسب ظاهر نیستند گفتند که اینها قبول کردند. عمده آن است که این استدلالشان، استدلال ناتمامی است. گفتند: عثمان این زکات را قبول کرده؛ چرا؟ برای اینکه این صدقه برای فقرا و مساکین و اینهاست، این یک مقدمه و عثمان هم وکیل مردم است نمایندهٴ مردم است باید حق این فقرا را بگیرد این دو، لذا گرفته.
شناخت امام عصر مهم‌ترین وظیفه انسان در عصر غیبت
این طرز تفکر نشان می‌دهد که وقتی زراره به امام صادق(سلام الله علیه) عرض می‌کند که من اگر عصر غیبت ولیّ عصر(ارواحنا فداه) را ادراک کردم، وظیفهٴ من چیست من چه کنم؟ حضرت فرمود مهم‌ترین وظیفهٴ شما در عصر غیبت مسأله انتظار و انتظار و فرج و اینهاست و این دعاست این دعا نظیر اللهم اغفر اینهاست اللهم اد دیوننا است اللهم اشف مرضانا از این سنخ دعاهاست. شاید یک وقتی همین بحث شده همین جا حضرت فرمود به زراره در عصر غیبت این دعا را می‌خوانی : «اللهم عرفنی نفسک»، این از مهم‌ترین مسائل حکمی است. «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک، اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی» . فرمود مهم‌ترین وظیفهٴ شما در عصر غیبت، خواندن این دعاست یعنی بحث کردن در این دعا، کتاب نوشتن در این دعا، مذاکرهٴ این دعا. این چهار، پنج جمله لااقل چهارصد صفحه حرف می‌خواهد. چرا ما اگر خدایمان را نشناسیم پیغمبرمان را نمی‌شناسیم چرا اگر پیغمبر را نشناسیم امام را نمی‌شناسیم ؟ سرّش این است چرا ما می‌گوییم سقیفه یک چیز بیّن‌الغی است؟ چرا باطل است؟ چرا خلافت ابی‌بکر و عمر و عثمان می‌گوییم باطل است؟ روی همین حرف هست. اینها خیال می‌کنند آن رهبر مردم وکیل مردم است لذا می‌گویند مردم باید انتخاب بکنند. چون عثمان خلیفهٴ مردم است، وکیل مردم است، نمایندهٴ مردم است خب آمده حق مردم را گرفته این صریحاً در تفسیرشان است ولی امامیه معتقد است که خلیفه نایب پیغمبر است نه وکیل مردم، ولیست، نه وکیل مردم. اگر نایب پیغمبر است، خب آدم تا پیغمبر را نشناسد نبوت را نشناسد، رسالت را نشناسد، خب البته امام را نمی‌شناسد. آنها که پیغمبر را نشناختند به سقیفه پناهنده شدند آنها که پیغمبر را شناختند گفتند جانشین پیغمبر جز علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) کسی دیگری نمی‌تواند باشد. مگر شما خلیفه نمی‌خواهید این خلیفة الناس است یا خلیفة رسول‌الله است. خب شما اگر مستخلف‌عنه را نشناسید، خلیفه را می‌شناسید؟ حالا به سرا غ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدید، رسول خدا خلیفةالناس است، نمایندهٴ مردم است یا خلیفة الله است؟ اگر خلیفة الله است تا کسی الله را نشناسد خلیفة الله را می‌شناسند؟ لذا به زراره فرمود مهم‌ترین وظیفهٴ شما در عصر غیبت این‌گونه از معارف است این دعاست. «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک، اللهم عرفنی رسولک» . نبی را بر رسول مقدم داشته این دعا خب چون نبی مقدم بر رسول است. از آن جهت که از ذات اقدس الهی خبر را دریافت می‌کند می‌شود نبی از آن جهت که خبر را به مردم می‌رساند می‌شود رسول. «اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک» برای اینکه حجت خدا جانشین پیغمبر است من اگر آن مستخلف عنه را نشناسم خب خلیفهٴ او را نمی‌شناسم آن وقت سر از سقیفه در می‌آید. «اللهم اعرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی» . من دینم را از باید بگیرم؟ باید از حجةالله بگیرم دیگر نه از قیاس و استحسان و مصالح مرسله. خب اگر کسی معصوم را نشناسد خب سر از قیاس و استحسان در می‌آورد دیگر این می‌شود دعا. این از سنخ دعاهایی است که «اللهم اغفر لی و لوالدی» نیست. این مفسر از بزرگ‌ترین مفسران آنهاست می‌گوید عثمان گرفته چون خلیفهٴ مردم بود. این فرق است. خلیفهٴ مردم نیست، خلیفهٴ رسول‌الله است باید ببیند رسول‌الله چه کار کرده؟ حالا بحث در خصوص قضیهٴ ثعلبه و امثال ثعلبه نیست، حالا چهار تا منافق دادند یا ندادند. اگر حضرت می‌گرفت حق داشت با قوهٴ قهریه بگیرد برای اینکه مال آنها نبود. اما بحث در این است که خلیفهٴ مسلمانها وکیل‌الناس است یا نایب‌المعصوم است اگر نایب معصوم است، چاره نیست که ما اول معصوم را بشناسیم تا نایب او را بشناسیم. خب لذا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ پیغمبر هم قبول نکرد، آنها هم موظف بودند قبول نکنند.
پرسش:...
پاسخ: نه می‌گویند اینها مجتهد بودند ـ معاذ الله ـ رأیشان حجت است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله آنجا حضرت فرمود که نه خیر من به قرآن و سنت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قبول می‌کنم و لا غیر.
پیدایش نفاق جدید در قلب برخی منافقان
خب غرض آن است که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً﴾ یعنی این یزید الکفر علی الکفر و ازداد کفرا و ازداد نفاقا، همان‌طوری که مؤمنین کسانی هستند که ﴿إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ ﴿زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ و مانند آن برای منافق و کافر هم درکاتی است که زادهم نفاقاً زادهم کفراً ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ و مانند آن. چون بحث در منافق است، فرمود این کار ثعلبه باعث تداوم نفاق یا پیدایش درکهٴ نازل‌تر نفاق شد لذا تعبیر کرد ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً﴾ یعنی نفاق جدید این تنوینش هم نشان می‌دهد که یک نفاق تازه است حالا تازگیش یا در استمرار اوست یا در تداوم اوست، یا نه برای اینکه درجهٴ پایین‌تر و درکهٴ پایین‌تر دارد خب ﴿إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ﴾.
علم خدای سبحان به آشکار و نهان و اخفای انسان
بعد مسألهٴ ارشاد و هدایت و تنبیه را هم فراموش نمی‌کند. می‌فرماید: ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ﴾ کارهایی که انسان دارد یا علنی است، یا سرّ است یا اخفای از سرّ، با دیگران هم که کار دارد یا علنی و جهر است، یا نداست یا نجواست. همهٴ اینها را قرآن کریم طرح کرد فرمود اینها معلوم خداست. کارهایی که مربوط به خود انسان است، فرمود: ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾ فرمود ای انسان اگر یک کاری را به صورت جهر آشکار انجام بدهی یا بگویی، خب این جهر را هم خودت می‌دانی هم دیگران می‌دانند یقیناً خدا هم می‌داند این دیگر گفتند نمی‌خواهد. ان جهر بالقول فان الله یعلمه نفرمود فرمود: ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ﴾، وقتی سرّ را بداند جهر را به طریق اولی می‌داند. خب سرّ را که تو در دل داری و به دیگران نگفتی و خودت می‌دانی، او را خدا می‌داند. بالاتر از سرّ، چیزی که خودت در نهان‌خانه نهادینه کردی، علم بسیط داری ولی علم به علم نداری فعلاً به او توجه نداری در درون تو تعبیه شده است که اخفای از سرّ است آن را هم خدا می‌داند. ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾ .
علم خداوند به نجواهان انسان
در این گونه از موارد هم فرمود شما با چه کسی می‌خواهید گفتگو کنید بحثهایی که در نوبت دیروز خوانده شد. ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلاَ أَدْنَی مِن ذلِکَ وَلاَ أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ﴾ . در آن شب‌نشینها و بیتوته‌ها هم فرمود : ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ﴾ . آن شب‌نشینها و جلسات سرّی که بیتوته کردید خدا هم با شما بود می‌شنود. در اینجا هم فرمود به اینکه نجوای شما را می‌داند، سرّ شما را هم می‌داند، یک وقت سرّتان را با کسی زیرگوشی نمی‌گویید، یک وقتی به مناسبت مناجات نه منادات نجوا دارید ندا دارید آهسته زیر گوش هم می‌گویید. فرمود این هر دو قسم را هم خدا می‌داند. و شما روی این حیا کار بکنید. خیلی به این فکر نباشید که ما شما را با جهنم بترسانیم. همان سورهٴ مبارکهٴ «علق» انسان را به حیا دعوت کرده همان که از عتایق سوَر است ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ انسان نمی‌داند که خدا می‌بیند. بعدها سخن از جهنم و اینها شد وگرنه این سورهٴ «علق» جزء عتایق سوَر است دیگر. یعنی آن سوره‌های پیشکسوت است به اصطلاح. آیه‌های جهنم و اینها بعدها آمدند. اول ما را به حیا دعوت کردند انسان حیا نمی‌کند که خدا او را نمی‌بیند. ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ﴾.
مشهود بودن همه اشیاء نزد خدای سبحان
بعد جمع‌بندی کرد هر چیزی که صدق علیه انه غیب این معلوم خداست ﴿وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ﴾ کل ما صدق علیه انه غیب، خدا نه تنها یعلم بلکه علام است ﴿وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ﴾ در نوبتهای قبل اشاره شد که علم غیب مستحیل است، این ارشاد به نفی موضوع است وگرنه غیب بما انه غیب که تحت علم نیست. علم بما انه علم هم که به غیب تعلق نمی‌گیرد. علم یعنی شهود یعنی کشف یعنی حضور یعنی ظهور. غیب یعنی نهان، پنهان، غیب بما انه غیب معلوم نیست. وقتی گفته شد ذات اقدس الهی عالم غیب و الشهاده است این ارشاد به نفی موضوع است یعنی لا غیب بالقیاس الیه سبحانه و تعالی. به دلیل اینکه آیات دیگر دارد ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ شَهِیدٌ﴾ یعنی جمیع اشیا مشهود خداست خب اگر جمیع اشیا مشهود خداست، سراسر ما سوی‌الله نسبت به الله می‌شود عالم شهادت همان‌طوری که سراسر ما سوی‌الله نسبت به حجر طبق دید عادی ما نسبت به جماد می‌شود غیب، یک جماد از هیچ چیز خبر ندارد دیگر. سراسر عالم نسبت به ذات اقدس الهی می‌شود شهادت. آن وقت برای ماها عالم تقسیم می‌شود به عالم الغیب و الشهاده این نشئهٴ حس است که ما می‌بینیم یا بعضی از چیزهاست که ما می‌فهمیم نسبت به ما عالم شهادت است گذشته‌ و آینده و مجردات عالیه و مانند آن برای ما مجهول است و ما دسترسی به آنها نداریم برای ما غیب است تقسیم عالم به عالم غیب و شهادت می‌تواند از این جهت باشد می‌تواند از جهت تجرد و تجسم و مانند آن باشد.
بنابراین ذات اقدس الهی نسبت به جمیع ما عدا به کل شیء شهید است چه اینکه حجر و مدر نسبت به جمیع ما سوی‌الله غافل‌اند و خبر ندارند و جمیع ما سوی‌الله نسبت به حجر و مدر غیب است گرچه بر اساس ﴿شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ آنها اهل درک‌اند کما هو الحق اهل معرفت‌اند، اهل شهودند اهل شهادت‌اند اهل شفایت‌اند، همهٴ این کارها از آنها بر می‌آید ولی به حسب ظاهر که آنها درکی ندارند کل ما سوا نسبت به آنها عالم غیب است. ولی نسب به ذات اقدس الهی اینکه فرمود: ﴿أَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ﴾ بعد هم فرمود: ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِید﴾ این ارشاد به نفی موضوع است یعنی لا غیب بالقیاس الیه سبحانه و تعالی. این‌طور نیست که اشیا نسبت به ذات اقدس الهی دو قسم باشد، بعضی غیب بعضی شهادت منتها خدا به هر دو عالم است چون اصلاً علم به ما هو علم یعنی ظهور و شهود و این با غیب هماهنگ نیست.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:26

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی