- 673
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 79 و 80 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 79 و 80 سوره توبه"
تبیین وحدت خدای سبحان و تفاوت آن با وحدت مجرّدات
راه نداشتن کمّیت در موجودات مجرّد
ویژگیهای فیض الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لاَیَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (79) اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (80)﴾
علّت مفرد بودن ضمیر «فضله» در آیه ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾
یک مطلبی مربوط به مسأله وحدت و کثرت و افراد و تثنیه و جمع دربارهٴ ذات اقدس الهی بود که در آن کریمهٴ ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ مطرح شد و نکتهای را سیدنا الاستاد بیان کردند که چون خدای سبحان وحدتش عددی نیست رقم برنمیدارد و قابل افراد و تثنیه نیست، در آیه فرمود: ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾ یعنی ذات اقدس الهی و رسول خدا از ناحیهٴ فضل الهی آنها را بینیاز کردند چرا من فضلهما گفته نشد ﴿مِن فَضْلِهِ﴾ فرمود است آیهٴ 74 سورهٴ مبارکهٴ «توبه». آنجا دیگران اشاره کردند به اینکه چون وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) هرچه دارد از ناحیهٴ خداست لذا ضمیر تثنیه ذکر نشد. بیان سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این بود که چون خداوند وحدتش عددی نیست بنابراین تثنیه و جمع بر نمیدارد این دو مطلب شد؛ یکی معروف بین اهل تفسیر بود که چرا ضمیر مفرد آمد ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾، من فضلهما نفرمود برای اینکه پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) هرچه دارد از ناحیهٴ خداست جدای از او نیست مظهر اوست مستقل نیست. جواب دیگر آنچه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) بیان فرمودند: که ذات اقدس الهی چون وحدتش عددی نیست رقم ریاضی برنمیدارد مفردش هم اینکه فرمود ﴿مِن فَضْلِهِ﴾ از سنخ افراد در قبال تثنیه و جمع نیست اصلاً تثنیه و جمع برنمیدارد مفرد هم برنمیدارد یک وقت است ما میگوییم عدد یکی است واحد بالعدد است، یک وقتی است میگوییم خدا واحد است این وحدت خدا، وحدت عددی نیست.
تبیین وحدت خدای سبحان و تفاوت آن با وحدت مجرّدات
مطلب سوم که در خلال بحثها اشاره شده این است که وحدت ذات اقدس الهی نه تنها عددی نیست، از سنخ هیچ وحدتی نیست و هیچ وحدتی هم از سنخ وحدت الهی نیست. مثلاً وحدت مجردات وحدت عقول وحدت فرشتهها اینها هم وحدت عددی نیست آنها هم داخل در مقولهٴ کم نیستند اگر احیاناً گفتند عقول عشره نه یعنی مثل اینکه بگویند دوازده خط یا دوازده درخت یا دوازده انسان یا ده انسان این هم نظیر ده تا انسان باشد. اگر بگویند ده تا عقل یا ده تا فرشته یا بیست تا فرشته یا ﴿بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةٍ﴾ یا ملائکه مجرد اینها از سنخ ریاضی نیست . برای اینکه عدد ریاضی و سنخ ریاضی روی کمیات میآید این یک، و کم هم تقسیمپذیر است تا شیء مادی نباشد کمیت نمیپذیرد تقسیمپذیر نیست این دو، بنابراین تا شیئی مادی نباشد عدد ریاضی ندارد لذا منطق ریاضی فلسفهٴ ریاضی و مانند آن خب میتواند در بحثهای علمی کاربرد داشته باشد ولی در جهانبینی راجل است. یعنی همین که انسان به متافیزیک رسید، دیگر هرگز نمیتواند با مسائل ریاضی آن مرحله را حل کرد ممکن است از سنخ تشبیه معقول و محسوس آدم بگوید دو تا عقل دو تا فرشته یا پنج فرشته ولی نه آنطوری که میگوید پنج تا درخت پنج تا انسان یا پنج تا فرشته ریاضی با جمع و تفریق و تقسیم و ضرب شکل میگیرد ضرب و تقسیم هم جز جمع و تفریق مکرر چیزی دیگری نیست آن جمع مکرر میشود ضرب، آن تفریق مکرر میشود تقسیم. پس این چهار عملی اصلی یعنی جمع و تفریق و ضرب و تقسیم بازگشتش به همان جمع و تفریق است، جمع و تفریق هم بدون حرکت ممکن نیست. ما این عددها را که جمع میکنیم به لحاظ معدود است عددها را که تفریق میکنیم به لحاظ معدود است اگر معدود جابهجا بشود چیزی روی چیزی قرار بگیرد یا چیزی از چیزی جدا بشود به تبع آن معدود عدد هم کم میشود یا اضافه میشود اگر چهارتا گردو روی چهار تا گردوی دیگر قرار بگیرد میشود گفت که چهار به علاوه چهار هشت، یا دو چهار تا هشتتا و اگر ما چنین چیزی نداشته باشیم نه ضرب داریم نه جمع. خب اگر یک چیزی مجرّد بود منزه از حرکت است منزه از تجزیه است منزه از جمع است منزه از تفریق است منزه از کسر است و مانند آن. پس هیچ بحثی از بحثهای ریاضی در متافیزیک راه ندارد آنجا باید با ابزار دیگر شناخت. بنابراین وحدت عددی سبکش محدود است یک موجود متکمّم مادی میتواند وحدت عددی بپذیرد. اگر یک چیزی مجرد شد وحدتش عددی نیست ولو در غیر واجب تعالی.
راه نداشتن کمّیت در موجودات مجرّد
خب بنابراین اگر مفرد و تثنیه و جمع ریاضی دربارهٴ واجب نیست این از سنخ صفات خاصهٴ واجب نیست این برای تجرد اوست نه برای وجود او این چون مجرد است این اوصاف را ندارد نه چون واجب الوجود است برای اینکه موجودات دیگر که مجردند و واجب نیستند آنها هم مفرد و تثنیه و جمع ندارند جمع آنها از این سنخ نیست ما میگوییم ملائکه، ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ اما نه آنطوری که میگوییم همهٴ درخت، نه آنطوری که میگوییم همهٴ انسان، جمع و تفریق و امثال ذلک در مجردات به هیچ وجه راه ندارد آنجا یک کثرت دیگری است که از سنخ مفرد و جمع ریاضی نیست.
پرسش:...
پاسخ: واقعیت دارد اما وحدت ریاضی ندارد مثل اینکه ما میگوییم یک چوب یا یک گردو قابل تقسیم هست، اما مطالب علمی، مطالب عقلی، مثلاً شما در امور فقهی حالا چون جزء باید و نباید است نه جزء بود و نبود حالا وقتی ما در باید و نباید اینها را داریم در بود و نبود به طریق اولی پس این قاعدهٴ لا تعاد را شما بیایید نصف بکن میگوید نصف ندارد سر ندارد پا ندارد، دست و پا ندارد، چشم و گوش ندارد نصف و ثلث و ربع ندارد میشود گفت آقا شما بیا قاعدهٴ لا تعاد الصلاة را نصف بکن. ثلث بکن، جابهجا بکن، میگویی نمیشود؛ چرا؟ میگویی چون موجود مجرد است موجود مجرد جا ندارد قدر و اندازه ندارد امتداد ندارد طول و عرض و عمق ندارد من چه چیزش را نصف بکنم. تازه این ذرهای از آن معارف است یک موجود مجرد اصلاً در بحثهای زیر مجموعهٴ ریاضی نمیگنجد. خب پس ذات اقدس الهی اگر وحدت عددی ندارد و تثنیه و جمع هم دربارهٴ خدا نیست، این جزء مختصات واجب نیست برای اینکه مجردات هم همینطور هستند.
وجود نوعی از وحدت و کثرت در میان مجرّدات و منتفی بودن آن درباره خداوند
لکن مجردات حالا اینجا طلیعه است برای مطلب سوم و جواب سوم؛ مجردات یک کثرت دیگری یک وحدت دیگری دارند از سنخ خودشان لذا قابل جمع است قابل تثنیه است میگوییم ﴿الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾ تثنیه دارد یا ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ جمع دارد، یا میگویند عقول عالیه جمع دارد و مانند آن ولی دربارهٴ ذات اقدس الهی تثنیه محال است چه رسد به جمع و لا شریک له بالقول المطلق. برای اینکه تثنیه ان است که چیزی که شبیه این است شریک این است زمیمهٴ این بشود دو تایی بشود تثنیه تشکیل بدهند.
پرسش:...
پاسخ: اگر چیزی لا شریک له شد به هیچ وجه تثنیه ندارد فضلاً از جمع و این مخصوص ذات اقدس الهی است؛ چرا؟ برای اینکه ذات اقدس الهی بالقول المطلق ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ چه در ذهن چه در خارج چه در متافیزیک چه در فیزیک چه در طبیعیت چه در ماورای طبیعت، هیچ چیزی شبیه خدا نیست نه در دنیا نه در آخرت آنوقت چه چیزی را انسان با خدا ضمیمه بکند تثنیه درست بکند چه رسد به جمع تثنیهاش محال است چه ر سید به جمع این جواب سوم است.
مطلب چهارم آن است که این وحدت البته وحدتش اطلاقی است و غیر متناهی جا برای علیه او نمیگذارد. ندارد . این مطلب سوم این را من تکرار کردم برای آن کسی که نوار را گوش میدهد و بخواهد آن تفسیر را تدوین بکند اینها را درست تنظیم بکند به خواست خد.
توجیه آیه ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ توسط برخی مفسّران
مطلب چهارم این است که گاهی گفته میشود آنچه که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» فرمود: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ﴾ یعنی هیچ سه نفری نیستند مگر اینکه ذات اقدس الهی چهارمی آنهاست و هیچ پنج نفری نیستند مگر اینکه ذات اقدس الهی ششمی آنهاست، که خدا رابع ثلاثه است نه ثالث ثلاثه این برای آن است که چون خدا از جنس آنها نیست چون از جنس آنها نیست لذا رابع اربعه نیست رابع ثلاثه است آیهٴ هفت سورهٴ «مجادله» این بود ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ﴾ این دلالت ندارد بر اینکه خدا حقیقت نامتناهی است؛ بلکه دلالت دارد که چون خدا از جنس اینها نیست. و چون از جنس اینها نیست لذا رابع اربعه نیست رابع ثلاثه است به چه دلیل آیه معنایش این است برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «کهف»، قصهٴ اصحاب کهف را که مطرح میکنند آنجا هم به همین صورت بیان شده است در قصه اصحاب کهف که در رقم آنها اختلاف کردند آنجا هم به همین صورت بازگو شده است. آیهٴ 22 سورهٴ مبارکهٴ «کهف»: ﴿سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ این واو ثمانیه که در مغنی هست، برای اینکه در کلمهٴ ثمانیه این واو اینجا ذکر شده است.
خب در اینجا کلب آنها رابع اربعه نیست، رابع ثلاثه است. بعضی میگویند آنها سه نفرند چهارمی کلبشان است بعضی میگویند پنج نفرند ششمی کلبشان است که کلب آنها رابع ثلاثه است نه رابع اربعه یا کلب آنها سادس خمسه است نه سادس سته پس آنچه که در آیهٴ هفت سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» بیان شده برای آن است که خدا چون از جنس اینها نیست فرمود: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾.
پاسخ توجیه مفسّران درباره آیه ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ...﴾
جوابی که قبلاً بیان شده و الآن اینجا بازگو میکنیم در مرحله چهارم تا تدوین کننده اینها را درست تنظیم بکند برای این جهت است؛ در جریان کلب به شهادت همان ذیل آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» ما اگر خواستیم اجسام را بشماریم میگوییم کلب ثالث ثلاثه است و رابع اربعه است، خامس خمسه است، اجسام را بشماریم یکی از اجسام همین است این یک، اگر خواستیم حیوان را بشماریم اگر سه تا حیوان بودند سه تا سگ بودند این رابع اربعه است این را دیگر نمیگوییم رابع ثلاثه که میگوییم آن سه تا سگ این هم چهارمی. اگر خواستیم حیوان درنده را بشماریم میگوییم این رابع اربعه است سادس سته است پنج تا این هم ششمی آنها جمعاً شش تا هستند و اگر خواستیم حیوان پستاندار را بشماریم این است. حیوانی که با توالد کار میکند این است در ردیف سایر حیوانات اینجا چون از سنخ انسان نیست وقتی سه تا انسان با یک سگ ضمیمه شدند اینها نمیگویند چهار نفر که میگویند سه تا انسان هستند سگ هم همراهشان است. که از جنس نیست فرمود وگرنه در جنسهای دیگر سگ کاملاً تحت رقم است رقم ریاضی است وقتی بخواهند حیوانات را سرشماری بکنند این رابع اربعه میشود پستانداران را سرشماری بکنند این رابع اربعه میشود، درندهها را سرشماری بکنند رابع اربعه میشود سگان گله را سرشماری بکنند رابع اربعه میشود و مانند آن. حالا چون از جنس انسان نیستند از این جهت فرمود رابع ثلاثه. چه اینکه با فرشتهها بخواهند بررسی کنند این هم همینطور است. خب ولی دربارهٴ ذات اقدس الهی چون ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ بخواهند جمادات را بشمارند خدا به رقم در نمیآید، حیوان را بشمارند به رقم در نمیآید، حیوان و انسان را بشمارند به رقم در نمیآید، فرشتهها را بشمارند به رقم درنمیآید، علوم و عقول را بشمارند به رقم درنمیآید، نعمتهای بهشت را بشمارند به رقم درنمیآید در ردیف چیزی نیست چون ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ پس ذات اقدس الهی بالقول المطلق هر چیزی در هر شرایطی باشد خدا محیط به اوست، به هیچ وجه تحت رقم در نمیآید. نه رقم ریاضی نه رقم فرا ریاضی نه مسائل فیزیکی نه مسائل متافیزیکی. این چهار مطلب تنظیم شده مربوط به این.
همانند نداشتن خداوند سرّ عددی نبودن وحدت حق تعالی
لذا اگر ذات اقدس الهی مفرد آورد این نه برای آن است که ضمیر مفرد است نظیر اینکه ما میگوییم رأیت شجرا واحدا، تثنیه ندارد، جمع ندارد، مفرد هم ندارد. مفرد ریاضی آنطوری مفرد دارد که هو واحد احد.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، بسیار خوب نه سرّش همان است که قرآن دارد ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ ما وقتی که میخواهیم بر اساس «فان القرآن یفسر بعضه بعضا» معنا کنیم دیگر حتماً باید جمعبندی بکنیم آیات را در نظر بگیریم معنا کنیم. آنوقت چنین چیزی تثنیه ندارد اصلاً.
پرسش:...
پاسخ: آن نه برای آن است که این تحت رقم نمیآید، برای اینکه همجنسش نیست نشانهاش این است که اگر چهارتا سگ باشند این میشود رابع اربعه. اگر ما چهارتا سگ داشتیم خواستیم سگان گله را بشماریم میگوییم این یکی هم رابع ثلاثه است یا رابع اربعه؟ بسیار خوب ولی خدا جنس ندارد اصلاً. ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾. لذا این ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی﴾ در فرشتهها هم همینطور است فرمود: ﴿أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ به موسی و هارون(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿أَنِّی مَعَکُمْ﴾ به ما فرمود: ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر و دیگران فرمود من با شما و دیگران هستم این معیت الهی که مع کل شیء لا بالمقارنه لا بالممازجه و امثال ذلک این نشان میدهد با فلک و با ملک یکسان هست، تحت رقم در نمیآید. ببینید خود ذات اقدس الهی آنهایی که عمری صرف کردند برای اینکه یک مقدار خدا را بشناسند آنها حرفشان این است که «اما الذات الالهیه الانبیاء و الاولیاء فیها» همهٴ انبیا متحیرند چه رسد به دیگران نسبت به ذات احدی دسترسی ندارد.
ویژگیهای فیض الهی
حالا فیض الهی که ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾ ، این فیض میبینید اگر یک کسی دربارهٴ فیض خدا بخواهد بیاندیشد، فکر بکند، اینچنین نیست که فیض جدای از او باشد به تعبیر امروزیها که فلسفهٴ دین را میگویند ما از بیرون بشناسیم دین را یا فقه را از بیرون بشناسیم آدم فیض را از بیرون بشناسد این چنین بیرون ندارد. هرچه را فرض بکند درون و بیرون آن در فیض است انسان خیال میکند مثلاً بتواند فیض خدا را بشناسد. خب یک چیزی در منظر اوست در دید اوست به نام فیض. بعد وقتی که جلوتر میآید میبیند که فهم او و خود او از ظهورات فیض هستند. قبل او که علل و معالیل او هستند، جزء فیضاند خودش هم حلقهای از حلقات این فیض ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾ است این وسطها خودش را گم میکند بعد ناچار است به حالت عادی در بیاید این است که مرحوم صدوق(رضوان الله) این چند تا روایت را نقل میکند در پایان کتاب شریف توحید هست که دربارهٴ خدا فکر نکنید چون کمی که عدهای رفتهاند فکر بکنند متحیر شدند وقتی به فکر نمیآید برای اینکه خود این فهم را برش میزند، فهمنده را برش میزند و در میرود، انسان این وسط گیر میکند. خب این فیض او دوتا نیست چه رسد به خود او اینکه میگوییم: ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾، امر او دوتا نیست، دویی در کار نیست. ریاضی و غیر ریاضی این وسطها پیدا شده، عدد این وسطها پیدا شده .
پرسش:...
پاسخ: دیگر آن ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ آن را که ذات اقدس الهی که کسی دسترسی ندارد ما فقط آیات او را میشناسیم.
پرسش:...
پاسخ: بله ما فقط آیات او را میشناسیم ما فقر خودمان را به یک تکیهگاه غنی بالذات احساس میکنیم.
چگونگی عملکرد پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به ظاهر و باطن منافقان
خب مطلب دیگر اینکه فرمود اگر این مطّوّعین این کار را کردند شما ظاهرشان را حفظ بکنید، باطنشان را خودتان عمل بکنید. این منافقین یک ظاهری داشتند همتای سایر مسلمانها، باطنی داشتند همتای کفار، این دو لایهٴ نفاق و ناهماهنگ طوری شد که ذات اقدس الهی خودش هم به لایهٴ ظاهر اینها هم به لایهٴ باطن اینها عالم است یک، به پیغمبر خود(صلی الله علیه و آله و سلم) هر دو مطلب را فهماند دو، قرآن هم که کلام خداست، خطوط کلی را بدون افشاگری و پردهبرداری تطبیقی تصریح که نام کسی را ببرد بازگو بکند کرد سه، مسلمانها چون منافقان را نمیشناختند ظاهر و باطنشان را مسلمان و یکسان میدانستند با آنها معاملهٴ مسلمان میکردند چهار، پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور بود که با باطن آنها معاملهٴ کافر بکند، با ظاهر اینها معاملهٴ مسلمان بکند این کار را پیغمبر مأمور بود بکند و میکرد در چنین فضایی برای خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی سخت بود که به زحمت حضرت میخواهد اینها را میخواهد به طرف بهشت ببرد با زنجیر میخواهد اینها را به طرف بهشت ببرد، اینها به طرف جهنم میروند، لذا بسیار متأثر میشد. آیهٴ سورهٴ «فاطر» نازل شده که ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ اینقدر تحسر، اینقدر تأسف، اینقدر افسوس نخور خب بالأخره نپذیرفتند دیگر اینطور داری غصه میخوری ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ این برای چیست؟ ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ که این بخش در سوره «فاطر» است . لذا طلب مغفرت میکرد، تا آنجایی که نهی آمده وقتی که نهی آمده که ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾ از آن به بعد دیگر وجود مبارک پیامبر مقابل نهی اطاعت میکرد.
کارشکنیهای منافقان در نظام اسلامی و مسخره کردن انفاق کنندگان
در چنین مواردی که ملاحظه فرمودید اینها در مسائل نظامی کارشکنی کردند که آیات گفت در مسائل سیاسی و امنیتی جاسوسی کارشکنی کردند که آیات گفت در مسائل مالی و حقوقی هم کارشکنی کردند که گفت، هیچ کار مثبتی را هم نکردند حالا شروع کردند به مسخره کردن. وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه را نقل کردند که حاضر شد آبیاری کند دلوی به تمری یک دلو آب بکشد از چاه یک دانه خرما هم بگیرد. خب حالا چقدر آب باید بکشد که بشود سه کیلو خرما وجود مبارک حضرت امیر این کار را کرده سه کیلو خرما به عنوان اجرت این آبیاری فراهم کرده این را وقتی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود شما برای کمک به مستمندان یک چیزی فراهم بکنید حضرت آورده گذاشته روی این اموال هم وجود مبارک امیرالمؤمنین یک صاع آورد هم دیگری. منتها در مورد حضرت علی نقل شده است که دلو بتمر. این در تفسیر کنزالدقائق نقل شده است . اینها نشستند مسخره میکنند این منافقان نشستند مسخره میکنند هم آن متطوعینی که اغنیا هستند وضعشان خوب بود مال فراوانی آوردند آنها را مسخره کردند که اینها به قصد ریا و سُمعه و خودنمایی آوردند هم اینهایی که ﴿لاَ یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ﴾ و مُقلّ بودند بضاعت اندکی داشتند آوردند، اینها را هم مسخره میکردند میگفتند اینها میخواهند خودشان را مطرح بکنند. ﴿فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ﴾، هر دو گروه را چون هر دو گروه متطوعاً، مؤمناً با طوع و رغبت آمدند کمک بکنند.
سرّ پذیرفته نبودن استغفار پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حق منافقان
دیگر هیچ مجالی برای ترحم نسبت به این گروه نفاق نمانده است هر گونه احسانی ذات اقدس الهی و امهال و اهمالی بنا بود روا داشته شود روا داشته شد. لذا فرمود از این بعد ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ﴾ تو مستجاب الدعوه هستی پیغمبر مستجاب الدعوه است و حرف در او نیست؛ اما همانطوری که قبلاً از آیات سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» و «سبأ» خوانده شد، اینها شفیعاند حق شفاعت دارند وسیلهٴ الهیاند وسیلهٴ الهیاند، اما در همهٴ موارد گفته شد باذن الله، باذن الله، وجود مبارک حضرت عیسی(سلام الله علیه) این کار را میکرد، خدا هم فرمود: «تخلق باذن الله» ، همهاش باذن الله است . خب تا ذات اقدس الهی اذن ندهد دعا مستجاب نمیشود. فرمود: من دربارهٴ منافقین اذن نمیدهم. ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ﴾ اذن نمیدهم برای اینکه اینها شرک دارند فرقی با مشرکین ندارند، کافرند. ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ تنها یک راه است توبه آنها هم حاضر نیستند که نه خودشان با میل و رغبت میآیند نه عدهای رفتند آنها را دعوت کردند آمدند. اما با میل و رغبت نمیآیند برای اینکه با میل و رغبت بیایند کاملاً ذات اقدس الهی میپذیرد برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 64 آمده ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ اینها اگر با میل خودشان بیایند توبه بکنند در توبه باز است. حالا یک عده رفتند بالأخره جلوی اینها دعوتشان کردند گفتند بیایید یک عذر خواهی بکنید از وجود مبارک پیغمبر طلب مغفرت بکنید، و ذات مقدس پیغمبر هم برای شما طلب مغفرت میکند آن هم حاضر نشدند. آن آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» است در آن آیهٴ پنج این است: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رُسُولُ اللَّهِ﴾ بیایید پیغمبر برای شما طلب مغفرت کند دیگر پیغمبر که مستجاب الدعوه است، اما خدا وقتی اجازه میدهد که شما بیایید. بیایید بالأخره، نه منافقاً بیایید مؤمناً بیایید. وگرنه منافقاً که هر روز هستید که. ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رُسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُسْتَکْبِرُونَ﴾ صد با صاد هم به معنی صرف است، هم به معنی انصراف. ینصرفون بانفسهم و یصرفون بغیرهم. خب ﴿وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُسْتَکْبِرُونَ﴾ در چنین فضایی فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ﴾ چه استغفار بکنی چه استغفار نکنی ﴿لَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾.
مقایسه آیه محلّ بحث با آیه 5 و 6 سوره منافقون
آیهٴ پنج و شش سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» بیانگر کیفیت آیهٴ هشتاد محل بحث است یعنی سورهٴ مبارکهٴ «توبه». آن آیه سورهٴ «منافقون» که دارد: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ﴾ دیگر بیمسأله است آن ﴿أَسْتَغْفَرْتَ﴾ یعنی أاستغفرت که فعل ماضی است آن ضلع مقابلش هم ﴿أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ﴾ این «لم» که حرف جزم است فعل ماضی را به مضارع تبدیل میکند. «سواء علیهم استغفرت او ما استغفرت» این یک انسجام طبیعی است. اما آیهٴ محل بحث نیازی به تأمل دارد برای اینکه یک طرفش نهی است یک طرفش امر است، نهی تخیری ما نداریم امر تخییری داریم. استغفر یعنی مختاری میخواهی بکنی میخواهی نکنی، اما لا تستغفر نهی، نهی تخییری یعنی چه؟ مگر اینکه یک معنایی در او تضمین شده باشد و به این صورت در بیاید که یک وقت است که او لا تستغفر است که اولی مثبت دومی منفی ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ﴾، مثلاً «استغفرت لهم او لم تستغفر» نظیر آیهٴ سورهٴ «منافقون» دربیاید یا نه این لا نافیه باشد نه ناهیه. اگر لای نافیه بود نباید مجذوم باشد بفرما لا تستغفر باید بفرماید لا تستغفرُ لکن لای نافیه باشد وعطف باشد این تستغفر بر استغفر امر چون مجزوم به آن لام امر است ولو امر حاضر مجذوم به آن لام امر است این هم عطف بر مجزوم است و مجزوم میشود. و بازگشتش با تقدیر این است که استغفار تو مثل عدم استغفار توست. نه عدم استغفار تو مثل استغفار توست، این دو تا با هم مساویاند یعنی چه؟ یعنی این فعلش مثل آن ترک است. به شهادت اینکه از ترس سخن به میان آورد، فرمود: ﴿إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً﴾ نه تنها اگر هفتاد بار هم که میگویند هفتاد ناظر به کثرت است حالا اینطور نیست که اگر هشتاد بار استغفار بکنی حالا خدا بیامرزد که این هفتاد بار مثل اینکه بگویند حالا صد بار یا هزار بار گفتی این ناظر به کثرت است یعنی هر چه بگویی بیاثر است. ﴿فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
(ادامه متن در اعمال اصلاحات نبود)
فردا هم 22 بهمن است پیروزی انقلاب است سالگرد انقلاب است و ذات اقدس الهی این ایام را به عنوان ظهور رحمت خدا میداند فرمود: اینها را یادآور باش، به وجود مبارک موسای کلیم فرمود به اینکه ﴿ذَکِّرْهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ﴾ یعنی این تاریخیهایی را که در این فرصتهای طلایی که ذات اقدس الهی آثار قدرت خودش را نشان داد فیض قدرت خودش را نشان داد این را به یاد مردم بیاورد تذکرهای باشد هم برای آنانکه بودند تذکره باشد هم برای جوانها ونوجوانها که نبودند تبصره باشد، حضور این مردم باعث میشود این بیگانهای که میگوید مردم حرف میزنند و مردم مخاطب ما هستند بفهمد که مردم هم جواب او را میدهند . الان آن خشونتها و آن قهاریهایی که نشان میدهد میخواهد بگوید که مردم با من هستند مثلا دولتمردان با من نیستند آنها میگویند ما با مردم کار داریم خب مردم هم جواب اینها را میدهند با مرگ بر آمریکا . این آیهٴ 62 سورهٴ مبارکهٴ نور را ملاحظه بفرمایید فرمود مردان الهی که مؤمنان راستین هستند کسانی هستند که ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾ مردم مؤمن واقعی کسانی هستند که از نظر مسائل اعتقادی به خدا و پیغمبر با ایمان باشند هم در مسائل اجتماعی او را تنها نگذارند خب حالا این آیه تنها قرائتش که در عصر غیبت نیست که قرائت و تلاوتش و تفسیرش الی یوم القیامة هست. امر جامع یعنی انتخابات، امر جامع یعنی نماز جمعه و جماعات، امر جامع یعنی تظاهرات، امر جامع یعنی راهپیمایی روز قدس و امر جامع بارزترین مصداقش در شرایط کنونی راهپیمایی روز 22 بهمن است. امری که یجمع الامة فرمود: در امری که جامع است مبادا کسی در خانه بنشیند، و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی، حالا اگر کسی مریض هست این بگوید من مریض هستم این نه اینکه حالا مریض است و در خانه افتاده است یا کار ضروری دارد اگر کار ضروری دارد رفع عن امتی ما اضطره مریض دارد ضروریتی دارد مشکلی دارد، حتما باید در خانه باشد، خب بگوید من مریض هستم، اظهار تأسف بکند قبلش بگوید بعدش بگوید. فرمود: اگر اینها، همین جریان حنظله همین است دیگر. جریان حنظلهٴ غسیل الملائکه ذیل همین آیه است دیگر. خب شب زفافش است، شب عروسیش است باید بماند در مدینه، این صریحا آمده در حضور جمع به پیامبر عرض کرده اگر اجازه بدهید من بمانم. خب اگر نه که میگوید بیا میگوید من معذورم اجازه میدهید من بمانم امشب شب زفاف من است فردا من میآیم. و حضرت اجازه داد و فردا آمد و وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام شهادت همین نوداماد فرمود من دارم میبینم فرشتگان دارند او را غسل میدهند. حنظله که غسیل الملائک شد به همین مناسبت است. خب این نگفت که حالا که شب زفاف من است دیگر چرا من باید اجازه بگیرم فرمود بدون اجازه نماند. پس بنابراین کسی که عذر ندارد بینه و بین الله که حق ندارد شرکت نکند آن که عذر دارد بالاخره بگوید من عذر دارد یعنی به جامعه به امت به دوستان همه بفهمند که او معذور بود نیامد بالاخره این طور نیست که بگوید خب خدا که میداند کافی است. در مسائل اجتماعی خدا باید بداند بندگان هم باید بدانند. فرمود و اذا کان معه یک وقت است نماز میخواهد بخواند در خانهاش خب وضو برایش ضرر دارد تیمیم میکند دیگر لازم نیست پشت تریبون بیاید بگوید من دارم وضو میگیرم که اما یک کسی در راهپیمایی 22 بهمن نمیتواند شرکت کند این حتما تریبون میخواهد به همسایگان به دوستان به آشنایان بگوید که من معذروم فردا هم عذرخواهی بکند . فرمود و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستأذنوه از رهبر اسلامی مگر اینکه کسی معاذ الله بگوید این آیات فقط تلاوتش مانده حکمش نسخ شده است که نیست این آیات الی یوم القیامه زنده است.
فرمود اینها که در امر جامعه شرکت میکنند بدون عذر کسی حق تخلف ندارد با عذر باید استیذان کند تازه آنهایی که استیذان میکنند از یک فیضی محرومند ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ برای اینکه اینها از یک فیضی محروم شدند تو فضیلتشان را با یک دعا جبران بکن. الیوم هم انسان باید از وجود مبارک ولیعصر ارواحنا فداه اجازه بگیرد خب خود حضرت که نمیبینید اینچنین نیست که اینها را رها کرده باشند که خب خود حضرت فرمود: فاما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی الروات احادیثنا. این گونه از احادیث را بزرگانی مثل مرحوم صاحب جواهر و شیخ انصاری به او استدلال کردهاند و طبق او فتوی دادهاند که حوادث واقعه کار رهبری و ولایت و قضا و امثال ذلک است اختصاص به جریان فتوی و امثال ذلک ندارد آنوقت انسان مراجعه میکند و با وضو هم شرکت میکند در آن جبههها وجود مبارک پیغمبر فرمود: دعا کنید بعضیها ذکر یا کاف عین صاد را میگفتند بعضی هم اذکار دیگر را داشتند اینطور نباشد که این راهپیمایی ما نظیر راهپیمایی دیگران باشد با وضو شرکت بکنیم با اعضای خانواده شرکت بکنیم با ذکر شرکت کنیم. فرمود اگر این ذکر نبود اگر این دعا نبود که خب دشمن از هر طرف حمله کرده بود و گرفته بود این کشور تقریبا اجیر اینها بود یعنی در جنگ جهانی اول اینطور بود در جنگ جهانی دوم اینطور بود. هر وقت حمله کردند بالاخره یا نفت گرفتند یا گاز گرفتند یا هفده شهر هفده شهر گرفتند یا میراث فرهنگی را خواستند گرفتند. شما الان میبینید بسیار الان آستان قدس که مشرف میشوید این موزه تقریباً مال زمان صفویه به بعد است. یک کشور حداقل آثار عمیق 1400 ساله را باید داشته باشد حالا قبل از اسلام هیچی. هر چه هست مال زمان صفویه به بعد است یک چهار تا فرش است و یک چهار تا فلان، آثار مهم قیمتی و ارزنده نسخ خطی همه غارت شده است. غارتش هم این بود آنها اگر وقتی به کتابخانههای غرب مراجعه میکنید میبینید نسخ خطی علمای ایرانزمین آنجاست. آنها نه اهلش هستند نه میفهمند نه بهرهبرداری میکنند اما نسخههای خطی اینجا آنجاست. به اینها میگفتند هر وقت میآمدند سفرایشان میآمدند اینها هر چه میخواستند میدادند. تنها سخن از فرش و پوستر که نبود که. حالا این سنگهای تختجمشید را نمیتوانستند ببرند و گر نه این را هم جابجا میکردند. غالب نسخههای خطی را اینها در هر سفری اهدا میکردند. هم میراث فرهنگی را بردند هم آن شرف و عزت را بردند هم نفت و گاز را بردند. حالا ذات اقدس الهی این شرف را این مجد را به وسیلهٴ همین این ادعیه و اذکار و اولاد و نفوس و ادعیه زکیه حوزویان و مسلمانها و دانشگاهیان و سراسر ملت اسلامی زن و مرد حفظ کرده آن وقت الان حیف است که این امانت الهی را رایگان از دست بدهد. امیدواریم که بیش از هر سالی در این مراسم انشاءالله شرکت بکنید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تبیین وحدت خدای سبحان و تفاوت آن با وحدت مجرّدات
راه نداشتن کمّیت در موجودات مجرّد
ویژگیهای فیض الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لاَیَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (79) اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (80)﴾
علّت مفرد بودن ضمیر «فضله» در آیه ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾
یک مطلبی مربوط به مسأله وحدت و کثرت و افراد و تثنیه و جمع دربارهٴ ذات اقدس الهی بود که در آن کریمهٴ ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ مطرح شد و نکتهای را سیدنا الاستاد بیان کردند که چون خدای سبحان وحدتش عددی نیست رقم برنمیدارد و قابل افراد و تثنیه نیست، در آیه فرمود: ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾ یعنی ذات اقدس الهی و رسول خدا از ناحیهٴ فضل الهی آنها را بینیاز کردند چرا من فضلهما گفته نشد ﴿مِن فَضْلِهِ﴾ فرمود است آیهٴ 74 سورهٴ مبارکهٴ «توبه». آنجا دیگران اشاره کردند به اینکه چون وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) هرچه دارد از ناحیهٴ خداست لذا ضمیر تثنیه ذکر نشد. بیان سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این بود که چون خداوند وحدتش عددی نیست بنابراین تثنیه و جمع بر نمیدارد این دو مطلب شد؛ یکی معروف بین اهل تفسیر بود که چرا ضمیر مفرد آمد ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾، من فضلهما نفرمود برای اینکه پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) هرچه دارد از ناحیهٴ خداست جدای از او نیست مظهر اوست مستقل نیست. جواب دیگر آنچه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) بیان فرمودند: که ذات اقدس الهی چون وحدتش عددی نیست رقم ریاضی برنمیدارد مفردش هم اینکه فرمود ﴿مِن فَضْلِهِ﴾ از سنخ افراد در قبال تثنیه و جمع نیست اصلاً تثنیه و جمع برنمیدارد مفرد هم برنمیدارد یک وقت است ما میگوییم عدد یکی است واحد بالعدد است، یک وقتی است میگوییم خدا واحد است این وحدت خدا، وحدت عددی نیست.
تبیین وحدت خدای سبحان و تفاوت آن با وحدت مجرّدات
مطلب سوم که در خلال بحثها اشاره شده این است که وحدت ذات اقدس الهی نه تنها عددی نیست، از سنخ هیچ وحدتی نیست و هیچ وحدتی هم از سنخ وحدت الهی نیست. مثلاً وحدت مجردات وحدت عقول وحدت فرشتهها اینها هم وحدت عددی نیست آنها هم داخل در مقولهٴ کم نیستند اگر احیاناً گفتند عقول عشره نه یعنی مثل اینکه بگویند دوازده خط یا دوازده درخت یا دوازده انسان یا ده انسان این هم نظیر ده تا انسان باشد. اگر بگویند ده تا عقل یا ده تا فرشته یا بیست تا فرشته یا ﴿بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةٍ﴾ یا ملائکه مجرد اینها از سنخ ریاضی نیست . برای اینکه عدد ریاضی و سنخ ریاضی روی کمیات میآید این یک، و کم هم تقسیمپذیر است تا شیء مادی نباشد کمیت نمیپذیرد تقسیمپذیر نیست این دو، بنابراین تا شیئی مادی نباشد عدد ریاضی ندارد لذا منطق ریاضی فلسفهٴ ریاضی و مانند آن خب میتواند در بحثهای علمی کاربرد داشته باشد ولی در جهانبینی راجل است. یعنی همین که انسان به متافیزیک رسید، دیگر هرگز نمیتواند با مسائل ریاضی آن مرحله را حل کرد ممکن است از سنخ تشبیه معقول و محسوس آدم بگوید دو تا عقل دو تا فرشته یا پنج فرشته ولی نه آنطوری که میگوید پنج تا درخت پنج تا انسان یا پنج تا فرشته ریاضی با جمع و تفریق و تقسیم و ضرب شکل میگیرد ضرب و تقسیم هم جز جمع و تفریق مکرر چیزی دیگری نیست آن جمع مکرر میشود ضرب، آن تفریق مکرر میشود تقسیم. پس این چهار عملی اصلی یعنی جمع و تفریق و ضرب و تقسیم بازگشتش به همان جمع و تفریق است، جمع و تفریق هم بدون حرکت ممکن نیست. ما این عددها را که جمع میکنیم به لحاظ معدود است عددها را که تفریق میکنیم به لحاظ معدود است اگر معدود جابهجا بشود چیزی روی چیزی قرار بگیرد یا چیزی از چیزی جدا بشود به تبع آن معدود عدد هم کم میشود یا اضافه میشود اگر چهارتا گردو روی چهار تا گردوی دیگر قرار بگیرد میشود گفت که چهار به علاوه چهار هشت، یا دو چهار تا هشتتا و اگر ما چنین چیزی نداشته باشیم نه ضرب داریم نه جمع. خب اگر یک چیزی مجرّد بود منزه از حرکت است منزه از تجزیه است منزه از جمع است منزه از تفریق است منزه از کسر است و مانند آن. پس هیچ بحثی از بحثهای ریاضی در متافیزیک راه ندارد آنجا باید با ابزار دیگر شناخت. بنابراین وحدت عددی سبکش محدود است یک موجود متکمّم مادی میتواند وحدت عددی بپذیرد. اگر یک چیزی مجرد شد وحدتش عددی نیست ولو در غیر واجب تعالی.
راه نداشتن کمّیت در موجودات مجرّد
خب بنابراین اگر مفرد و تثنیه و جمع ریاضی دربارهٴ واجب نیست این از سنخ صفات خاصهٴ واجب نیست این برای تجرد اوست نه برای وجود او این چون مجرد است این اوصاف را ندارد نه چون واجب الوجود است برای اینکه موجودات دیگر که مجردند و واجب نیستند آنها هم مفرد و تثنیه و جمع ندارند جمع آنها از این سنخ نیست ما میگوییم ملائکه، ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ اما نه آنطوری که میگوییم همهٴ درخت، نه آنطوری که میگوییم همهٴ انسان، جمع و تفریق و امثال ذلک در مجردات به هیچ وجه راه ندارد آنجا یک کثرت دیگری است که از سنخ مفرد و جمع ریاضی نیست.
پرسش:...
پاسخ: واقعیت دارد اما وحدت ریاضی ندارد مثل اینکه ما میگوییم یک چوب یا یک گردو قابل تقسیم هست، اما مطالب علمی، مطالب عقلی، مثلاً شما در امور فقهی حالا چون جزء باید و نباید است نه جزء بود و نبود حالا وقتی ما در باید و نباید اینها را داریم در بود و نبود به طریق اولی پس این قاعدهٴ لا تعاد را شما بیایید نصف بکن میگوید نصف ندارد سر ندارد پا ندارد، دست و پا ندارد، چشم و گوش ندارد نصف و ثلث و ربع ندارد میشود گفت آقا شما بیا قاعدهٴ لا تعاد الصلاة را نصف بکن. ثلث بکن، جابهجا بکن، میگویی نمیشود؛ چرا؟ میگویی چون موجود مجرد است موجود مجرد جا ندارد قدر و اندازه ندارد امتداد ندارد طول و عرض و عمق ندارد من چه چیزش را نصف بکنم. تازه این ذرهای از آن معارف است یک موجود مجرد اصلاً در بحثهای زیر مجموعهٴ ریاضی نمیگنجد. خب پس ذات اقدس الهی اگر وحدت عددی ندارد و تثنیه و جمع هم دربارهٴ خدا نیست، این جزء مختصات واجب نیست برای اینکه مجردات هم همینطور هستند.
وجود نوعی از وحدت و کثرت در میان مجرّدات و منتفی بودن آن درباره خداوند
لکن مجردات حالا اینجا طلیعه است برای مطلب سوم و جواب سوم؛ مجردات یک کثرت دیگری یک وحدت دیگری دارند از سنخ خودشان لذا قابل جمع است قابل تثنیه است میگوییم ﴿الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾ تثنیه دارد یا ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ جمع دارد، یا میگویند عقول عالیه جمع دارد و مانند آن ولی دربارهٴ ذات اقدس الهی تثنیه محال است چه رسد به جمع و لا شریک له بالقول المطلق. برای اینکه تثنیه ان است که چیزی که شبیه این است شریک این است زمیمهٴ این بشود دو تایی بشود تثنیه تشکیل بدهند.
پرسش:...
پاسخ: اگر چیزی لا شریک له شد به هیچ وجه تثنیه ندارد فضلاً از جمع و این مخصوص ذات اقدس الهی است؛ چرا؟ برای اینکه ذات اقدس الهی بالقول المطلق ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ چه در ذهن چه در خارج چه در متافیزیک چه در فیزیک چه در طبیعیت چه در ماورای طبیعت، هیچ چیزی شبیه خدا نیست نه در دنیا نه در آخرت آنوقت چه چیزی را انسان با خدا ضمیمه بکند تثنیه درست بکند چه رسد به جمع تثنیهاش محال است چه ر سید به جمع این جواب سوم است.
مطلب چهارم آن است که این وحدت البته وحدتش اطلاقی است و غیر متناهی جا برای علیه او نمیگذارد. ندارد . این مطلب سوم این را من تکرار کردم برای آن کسی که نوار را گوش میدهد و بخواهد آن تفسیر را تدوین بکند اینها را درست تنظیم بکند به خواست خد.
توجیه آیه ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ توسط برخی مفسّران
مطلب چهارم این است که گاهی گفته میشود آنچه که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» فرمود: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ﴾ یعنی هیچ سه نفری نیستند مگر اینکه ذات اقدس الهی چهارمی آنهاست و هیچ پنج نفری نیستند مگر اینکه ذات اقدس الهی ششمی آنهاست، که خدا رابع ثلاثه است نه ثالث ثلاثه این برای آن است که چون خدا از جنس آنها نیست چون از جنس آنها نیست لذا رابع اربعه نیست رابع ثلاثه است آیهٴ هفت سورهٴ «مجادله» این بود ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ﴾ این دلالت ندارد بر اینکه خدا حقیقت نامتناهی است؛ بلکه دلالت دارد که چون خدا از جنس اینها نیست. و چون از جنس اینها نیست لذا رابع اربعه نیست رابع ثلاثه است به چه دلیل آیه معنایش این است برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «کهف»، قصهٴ اصحاب کهف را که مطرح میکنند آنجا هم به همین صورت بیان شده است در قصه اصحاب کهف که در رقم آنها اختلاف کردند آنجا هم به همین صورت بازگو شده است. آیهٴ 22 سورهٴ مبارکهٴ «کهف»: ﴿سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ این واو ثمانیه که در مغنی هست، برای اینکه در کلمهٴ ثمانیه این واو اینجا ذکر شده است.
خب در اینجا کلب آنها رابع اربعه نیست، رابع ثلاثه است. بعضی میگویند آنها سه نفرند چهارمی کلبشان است بعضی میگویند پنج نفرند ششمی کلبشان است که کلب آنها رابع ثلاثه است نه رابع اربعه یا کلب آنها سادس خمسه است نه سادس سته پس آنچه که در آیهٴ هفت سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» بیان شده برای آن است که خدا چون از جنس اینها نیست فرمود: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾.
پاسخ توجیه مفسّران درباره آیه ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ...﴾
جوابی که قبلاً بیان شده و الآن اینجا بازگو میکنیم در مرحله چهارم تا تدوین کننده اینها را درست تنظیم بکند برای این جهت است؛ در جریان کلب به شهادت همان ذیل آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» ما اگر خواستیم اجسام را بشماریم میگوییم کلب ثالث ثلاثه است و رابع اربعه است، خامس خمسه است، اجسام را بشماریم یکی از اجسام همین است این یک، اگر خواستیم حیوان را بشماریم اگر سه تا حیوان بودند سه تا سگ بودند این رابع اربعه است این را دیگر نمیگوییم رابع ثلاثه که میگوییم آن سه تا سگ این هم چهارمی. اگر خواستیم حیوان درنده را بشماریم میگوییم این رابع اربعه است سادس سته است پنج تا این هم ششمی آنها جمعاً شش تا هستند و اگر خواستیم حیوان پستاندار را بشماریم این است. حیوانی که با توالد کار میکند این است در ردیف سایر حیوانات اینجا چون از سنخ انسان نیست وقتی سه تا انسان با یک سگ ضمیمه شدند اینها نمیگویند چهار نفر که میگویند سه تا انسان هستند سگ هم همراهشان است. که از جنس نیست فرمود وگرنه در جنسهای دیگر سگ کاملاً تحت رقم است رقم ریاضی است وقتی بخواهند حیوانات را سرشماری بکنند این رابع اربعه میشود پستانداران را سرشماری بکنند این رابع اربعه میشود، درندهها را سرشماری بکنند رابع اربعه میشود سگان گله را سرشماری بکنند رابع اربعه میشود و مانند آن. حالا چون از جنس انسان نیستند از این جهت فرمود رابع ثلاثه. چه اینکه با فرشتهها بخواهند بررسی کنند این هم همینطور است. خب ولی دربارهٴ ذات اقدس الهی چون ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ بخواهند جمادات را بشمارند خدا به رقم در نمیآید، حیوان را بشمارند به رقم در نمیآید، حیوان و انسان را بشمارند به رقم در نمیآید، فرشتهها را بشمارند به رقم درنمیآید، علوم و عقول را بشمارند به رقم درنمیآید، نعمتهای بهشت را بشمارند به رقم درنمیآید در ردیف چیزی نیست چون ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ پس ذات اقدس الهی بالقول المطلق هر چیزی در هر شرایطی باشد خدا محیط به اوست، به هیچ وجه تحت رقم در نمیآید. نه رقم ریاضی نه رقم فرا ریاضی نه مسائل فیزیکی نه مسائل متافیزیکی. این چهار مطلب تنظیم شده مربوط به این.
همانند نداشتن خداوند سرّ عددی نبودن وحدت حق تعالی
لذا اگر ذات اقدس الهی مفرد آورد این نه برای آن است که ضمیر مفرد است نظیر اینکه ما میگوییم رأیت شجرا واحدا، تثنیه ندارد، جمع ندارد، مفرد هم ندارد. مفرد ریاضی آنطوری مفرد دارد که هو واحد احد.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، بسیار خوب نه سرّش همان است که قرآن دارد ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ ما وقتی که میخواهیم بر اساس «فان القرآن یفسر بعضه بعضا» معنا کنیم دیگر حتماً باید جمعبندی بکنیم آیات را در نظر بگیریم معنا کنیم. آنوقت چنین چیزی تثنیه ندارد اصلاً.
پرسش:...
پاسخ: آن نه برای آن است که این تحت رقم نمیآید، برای اینکه همجنسش نیست نشانهاش این است که اگر چهارتا سگ باشند این میشود رابع اربعه. اگر ما چهارتا سگ داشتیم خواستیم سگان گله را بشماریم میگوییم این یکی هم رابع ثلاثه است یا رابع اربعه؟ بسیار خوب ولی خدا جنس ندارد اصلاً. ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾. لذا این ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی﴾ در فرشتهها هم همینطور است فرمود: ﴿أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ به موسی و هارون(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿أَنِّی مَعَکُمْ﴾ به ما فرمود: ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر و دیگران فرمود من با شما و دیگران هستم این معیت الهی که مع کل شیء لا بالمقارنه لا بالممازجه و امثال ذلک این نشان میدهد با فلک و با ملک یکسان هست، تحت رقم در نمیآید. ببینید خود ذات اقدس الهی آنهایی که عمری صرف کردند برای اینکه یک مقدار خدا را بشناسند آنها حرفشان این است که «اما الذات الالهیه الانبیاء و الاولیاء فیها» همهٴ انبیا متحیرند چه رسد به دیگران نسبت به ذات احدی دسترسی ندارد.
ویژگیهای فیض الهی
حالا فیض الهی که ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾ ، این فیض میبینید اگر یک کسی دربارهٴ فیض خدا بخواهد بیاندیشد، فکر بکند، اینچنین نیست که فیض جدای از او باشد به تعبیر امروزیها که فلسفهٴ دین را میگویند ما از بیرون بشناسیم دین را یا فقه را از بیرون بشناسیم آدم فیض را از بیرون بشناسد این چنین بیرون ندارد. هرچه را فرض بکند درون و بیرون آن در فیض است انسان خیال میکند مثلاً بتواند فیض خدا را بشناسد. خب یک چیزی در منظر اوست در دید اوست به نام فیض. بعد وقتی که جلوتر میآید میبیند که فهم او و خود او از ظهورات فیض هستند. قبل او که علل و معالیل او هستند، جزء فیضاند خودش هم حلقهای از حلقات این فیض ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾ است این وسطها خودش را گم میکند بعد ناچار است به حالت عادی در بیاید این است که مرحوم صدوق(رضوان الله) این چند تا روایت را نقل میکند در پایان کتاب شریف توحید هست که دربارهٴ خدا فکر نکنید چون کمی که عدهای رفتهاند فکر بکنند متحیر شدند وقتی به فکر نمیآید برای اینکه خود این فهم را برش میزند، فهمنده را برش میزند و در میرود، انسان این وسط گیر میکند. خب این فیض او دوتا نیست چه رسد به خود او اینکه میگوییم: ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾، امر او دوتا نیست، دویی در کار نیست. ریاضی و غیر ریاضی این وسطها پیدا شده، عدد این وسطها پیدا شده .
پرسش:...
پاسخ: دیگر آن ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ آن را که ذات اقدس الهی که کسی دسترسی ندارد ما فقط آیات او را میشناسیم.
پرسش:...
پاسخ: بله ما فقط آیات او را میشناسیم ما فقر خودمان را به یک تکیهگاه غنی بالذات احساس میکنیم.
چگونگی عملکرد پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به ظاهر و باطن منافقان
خب مطلب دیگر اینکه فرمود اگر این مطّوّعین این کار را کردند شما ظاهرشان را حفظ بکنید، باطنشان را خودتان عمل بکنید. این منافقین یک ظاهری داشتند همتای سایر مسلمانها، باطنی داشتند همتای کفار، این دو لایهٴ نفاق و ناهماهنگ طوری شد که ذات اقدس الهی خودش هم به لایهٴ ظاهر اینها هم به لایهٴ باطن اینها عالم است یک، به پیغمبر خود(صلی الله علیه و آله و سلم) هر دو مطلب را فهماند دو، قرآن هم که کلام خداست، خطوط کلی را بدون افشاگری و پردهبرداری تطبیقی تصریح که نام کسی را ببرد بازگو بکند کرد سه، مسلمانها چون منافقان را نمیشناختند ظاهر و باطنشان را مسلمان و یکسان میدانستند با آنها معاملهٴ مسلمان میکردند چهار، پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور بود که با باطن آنها معاملهٴ کافر بکند، با ظاهر اینها معاملهٴ مسلمان بکند این کار را پیغمبر مأمور بود بکند و میکرد در چنین فضایی برای خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی سخت بود که به زحمت حضرت میخواهد اینها را میخواهد به طرف بهشت ببرد با زنجیر میخواهد اینها را به طرف بهشت ببرد، اینها به طرف جهنم میروند، لذا بسیار متأثر میشد. آیهٴ سورهٴ «فاطر» نازل شده که ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ اینقدر تحسر، اینقدر تأسف، اینقدر افسوس نخور خب بالأخره نپذیرفتند دیگر اینطور داری غصه میخوری ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ این برای چیست؟ ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ که این بخش در سوره «فاطر» است . لذا طلب مغفرت میکرد، تا آنجایی که نهی آمده وقتی که نهی آمده که ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾ از آن به بعد دیگر وجود مبارک پیامبر مقابل نهی اطاعت میکرد.
کارشکنیهای منافقان در نظام اسلامی و مسخره کردن انفاق کنندگان
در چنین مواردی که ملاحظه فرمودید اینها در مسائل نظامی کارشکنی کردند که آیات گفت در مسائل سیاسی و امنیتی جاسوسی کارشکنی کردند که آیات گفت در مسائل مالی و حقوقی هم کارشکنی کردند که گفت، هیچ کار مثبتی را هم نکردند حالا شروع کردند به مسخره کردن. وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه را نقل کردند که حاضر شد آبیاری کند دلوی به تمری یک دلو آب بکشد از چاه یک دانه خرما هم بگیرد. خب حالا چقدر آب باید بکشد که بشود سه کیلو خرما وجود مبارک حضرت امیر این کار را کرده سه کیلو خرما به عنوان اجرت این آبیاری فراهم کرده این را وقتی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود شما برای کمک به مستمندان یک چیزی فراهم بکنید حضرت آورده گذاشته روی این اموال هم وجود مبارک امیرالمؤمنین یک صاع آورد هم دیگری. منتها در مورد حضرت علی نقل شده است که دلو بتمر. این در تفسیر کنزالدقائق نقل شده است . اینها نشستند مسخره میکنند این منافقان نشستند مسخره میکنند هم آن متطوعینی که اغنیا هستند وضعشان خوب بود مال فراوانی آوردند آنها را مسخره کردند که اینها به قصد ریا و سُمعه و خودنمایی آوردند هم اینهایی که ﴿لاَ یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ﴾ و مُقلّ بودند بضاعت اندکی داشتند آوردند، اینها را هم مسخره میکردند میگفتند اینها میخواهند خودشان را مطرح بکنند. ﴿فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ﴾، هر دو گروه را چون هر دو گروه متطوعاً، مؤمناً با طوع و رغبت آمدند کمک بکنند.
سرّ پذیرفته نبودن استغفار پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حق منافقان
دیگر هیچ مجالی برای ترحم نسبت به این گروه نفاق نمانده است هر گونه احسانی ذات اقدس الهی و امهال و اهمالی بنا بود روا داشته شود روا داشته شد. لذا فرمود از این بعد ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ﴾ تو مستجاب الدعوه هستی پیغمبر مستجاب الدعوه است و حرف در او نیست؛ اما همانطوری که قبلاً از آیات سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» و «سبأ» خوانده شد، اینها شفیعاند حق شفاعت دارند وسیلهٴ الهیاند وسیلهٴ الهیاند، اما در همهٴ موارد گفته شد باذن الله، باذن الله، وجود مبارک حضرت عیسی(سلام الله علیه) این کار را میکرد، خدا هم فرمود: «تخلق باذن الله» ، همهاش باذن الله است . خب تا ذات اقدس الهی اذن ندهد دعا مستجاب نمیشود. فرمود: من دربارهٴ منافقین اذن نمیدهم. ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ﴾ اذن نمیدهم برای اینکه اینها شرک دارند فرقی با مشرکین ندارند، کافرند. ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ تنها یک راه است توبه آنها هم حاضر نیستند که نه خودشان با میل و رغبت میآیند نه عدهای رفتند آنها را دعوت کردند آمدند. اما با میل و رغبت نمیآیند برای اینکه با میل و رغبت بیایند کاملاً ذات اقدس الهی میپذیرد برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 64 آمده ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ اینها اگر با میل خودشان بیایند توبه بکنند در توبه باز است. حالا یک عده رفتند بالأخره جلوی اینها دعوتشان کردند گفتند بیایید یک عذر خواهی بکنید از وجود مبارک پیغمبر طلب مغفرت بکنید، و ذات مقدس پیغمبر هم برای شما طلب مغفرت میکند آن هم حاضر نشدند. آن آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» است در آن آیهٴ پنج این است: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رُسُولُ اللَّهِ﴾ بیایید پیغمبر برای شما طلب مغفرت کند دیگر پیغمبر که مستجاب الدعوه است، اما خدا وقتی اجازه میدهد که شما بیایید. بیایید بالأخره، نه منافقاً بیایید مؤمناً بیایید. وگرنه منافقاً که هر روز هستید که. ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رُسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُسْتَکْبِرُونَ﴾ صد با صاد هم به معنی صرف است، هم به معنی انصراف. ینصرفون بانفسهم و یصرفون بغیرهم. خب ﴿وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُسْتَکْبِرُونَ﴾ در چنین فضایی فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ﴾ چه استغفار بکنی چه استغفار نکنی ﴿لَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾.
مقایسه آیه محلّ بحث با آیه 5 و 6 سوره منافقون
آیهٴ پنج و شش سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» بیانگر کیفیت آیهٴ هشتاد محل بحث است یعنی سورهٴ مبارکهٴ «توبه». آن آیه سورهٴ «منافقون» که دارد: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ﴾ دیگر بیمسأله است آن ﴿أَسْتَغْفَرْتَ﴾ یعنی أاستغفرت که فعل ماضی است آن ضلع مقابلش هم ﴿أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ﴾ این «لم» که حرف جزم است فعل ماضی را به مضارع تبدیل میکند. «سواء علیهم استغفرت او ما استغفرت» این یک انسجام طبیعی است. اما آیهٴ محل بحث نیازی به تأمل دارد برای اینکه یک طرفش نهی است یک طرفش امر است، نهی تخیری ما نداریم امر تخییری داریم. استغفر یعنی مختاری میخواهی بکنی میخواهی نکنی، اما لا تستغفر نهی، نهی تخییری یعنی چه؟ مگر اینکه یک معنایی در او تضمین شده باشد و به این صورت در بیاید که یک وقت است که او لا تستغفر است که اولی مثبت دومی منفی ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ﴾، مثلاً «استغفرت لهم او لم تستغفر» نظیر آیهٴ سورهٴ «منافقون» دربیاید یا نه این لا نافیه باشد نه ناهیه. اگر لای نافیه بود نباید مجذوم باشد بفرما لا تستغفر باید بفرماید لا تستغفرُ لکن لای نافیه باشد وعطف باشد این تستغفر بر استغفر امر چون مجزوم به آن لام امر است ولو امر حاضر مجذوم به آن لام امر است این هم عطف بر مجزوم است و مجزوم میشود. و بازگشتش با تقدیر این است که استغفار تو مثل عدم استغفار توست. نه عدم استغفار تو مثل استغفار توست، این دو تا با هم مساویاند یعنی چه؟ یعنی این فعلش مثل آن ترک است. به شهادت اینکه از ترس سخن به میان آورد، فرمود: ﴿إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً﴾ نه تنها اگر هفتاد بار هم که میگویند هفتاد ناظر به کثرت است حالا اینطور نیست که اگر هشتاد بار استغفار بکنی حالا خدا بیامرزد که این هفتاد بار مثل اینکه بگویند حالا صد بار یا هزار بار گفتی این ناظر به کثرت است یعنی هر چه بگویی بیاثر است. ﴿فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
(ادامه متن در اعمال اصلاحات نبود)
فردا هم 22 بهمن است پیروزی انقلاب است سالگرد انقلاب است و ذات اقدس الهی این ایام را به عنوان ظهور رحمت خدا میداند فرمود: اینها را یادآور باش، به وجود مبارک موسای کلیم فرمود به اینکه ﴿ذَکِّرْهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ﴾ یعنی این تاریخیهایی را که در این فرصتهای طلایی که ذات اقدس الهی آثار قدرت خودش را نشان داد فیض قدرت خودش را نشان داد این را به یاد مردم بیاورد تذکرهای باشد هم برای آنانکه بودند تذکره باشد هم برای جوانها ونوجوانها که نبودند تبصره باشد، حضور این مردم باعث میشود این بیگانهای که میگوید مردم حرف میزنند و مردم مخاطب ما هستند بفهمد که مردم هم جواب او را میدهند . الان آن خشونتها و آن قهاریهایی که نشان میدهد میخواهد بگوید که مردم با من هستند مثلا دولتمردان با من نیستند آنها میگویند ما با مردم کار داریم خب مردم هم جواب اینها را میدهند با مرگ بر آمریکا . این آیهٴ 62 سورهٴ مبارکهٴ نور را ملاحظه بفرمایید فرمود مردان الهی که مؤمنان راستین هستند کسانی هستند که ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾ مردم مؤمن واقعی کسانی هستند که از نظر مسائل اعتقادی به خدا و پیغمبر با ایمان باشند هم در مسائل اجتماعی او را تنها نگذارند خب حالا این آیه تنها قرائتش که در عصر غیبت نیست که قرائت و تلاوتش و تفسیرش الی یوم القیامة هست. امر جامع یعنی انتخابات، امر جامع یعنی نماز جمعه و جماعات، امر جامع یعنی تظاهرات، امر جامع یعنی راهپیمایی روز قدس و امر جامع بارزترین مصداقش در شرایط کنونی راهپیمایی روز 22 بهمن است. امری که یجمع الامة فرمود: در امری که جامع است مبادا کسی در خانه بنشیند، و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی، حالا اگر کسی مریض هست این بگوید من مریض هستم این نه اینکه حالا مریض است و در خانه افتاده است یا کار ضروری دارد اگر کار ضروری دارد رفع عن امتی ما اضطره مریض دارد ضروریتی دارد مشکلی دارد، حتما باید در خانه باشد، خب بگوید من مریض هستم، اظهار تأسف بکند قبلش بگوید بعدش بگوید. فرمود: اگر اینها، همین جریان حنظله همین است دیگر. جریان حنظلهٴ غسیل الملائکه ذیل همین آیه است دیگر. خب شب زفافش است، شب عروسیش است باید بماند در مدینه، این صریحا آمده در حضور جمع به پیامبر عرض کرده اگر اجازه بدهید من بمانم. خب اگر نه که میگوید بیا میگوید من معذورم اجازه میدهید من بمانم امشب شب زفاف من است فردا من میآیم. و حضرت اجازه داد و فردا آمد و وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام شهادت همین نوداماد فرمود من دارم میبینم فرشتگان دارند او را غسل میدهند. حنظله که غسیل الملائک شد به همین مناسبت است. خب این نگفت که حالا که شب زفاف من است دیگر چرا من باید اجازه بگیرم فرمود بدون اجازه نماند. پس بنابراین کسی که عذر ندارد بینه و بین الله که حق ندارد شرکت نکند آن که عذر دارد بالاخره بگوید من عذر دارد یعنی به جامعه به امت به دوستان همه بفهمند که او معذور بود نیامد بالاخره این طور نیست که بگوید خب خدا که میداند کافی است. در مسائل اجتماعی خدا باید بداند بندگان هم باید بدانند. فرمود و اذا کان معه یک وقت است نماز میخواهد بخواند در خانهاش خب وضو برایش ضرر دارد تیمیم میکند دیگر لازم نیست پشت تریبون بیاید بگوید من دارم وضو میگیرم که اما یک کسی در راهپیمایی 22 بهمن نمیتواند شرکت کند این حتما تریبون میخواهد به همسایگان به دوستان به آشنایان بگوید که من معذروم فردا هم عذرخواهی بکند . فرمود و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستأذنوه از رهبر اسلامی مگر اینکه کسی معاذ الله بگوید این آیات فقط تلاوتش مانده حکمش نسخ شده است که نیست این آیات الی یوم القیامه زنده است.
فرمود اینها که در امر جامعه شرکت میکنند بدون عذر کسی حق تخلف ندارد با عذر باید استیذان کند تازه آنهایی که استیذان میکنند از یک فیضی محرومند ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ برای اینکه اینها از یک فیضی محروم شدند تو فضیلتشان را با یک دعا جبران بکن. الیوم هم انسان باید از وجود مبارک ولیعصر ارواحنا فداه اجازه بگیرد خب خود حضرت که نمیبینید اینچنین نیست که اینها را رها کرده باشند که خب خود حضرت فرمود: فاما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی الروات احادیثنا. این گونه از احادیث را بزرگانی مثل مرحوم صاحب جواهر و شیخ انصاری به او استدلال کردهاند و طبق او فتوی دادهاند که حوادث واقعه کار رهبری و ولایت و قضا و امثال ذلک است اختصاص به جریان فتوی و امثال ذلک ندارد آنوقت انسان مراجعه میکند و با وضو هم شرکت میکند در آن جبههها وجود مبارک پیغمبر فرمود: دعا کنید بعضیها ذکر یا کاف عین صاد را میگفتند بعضی هم اذکار دیگر را داشتند اینطور نباشد که این راهپیمایی ما نظیر راهپیمایی دیگران باشد با وضو شرکت بکنیم با اعضای خانواده شرکت بکنیم با ذکر شرکت کنیم. فرمود اگر این ذکر نبود اگر این دعا نبود که خب دشمن از هر طرف حمله کرده بود و گرفته بود این کشور تقریبا اجیر اینها بود یعنی در جنگ جهانی اول اینطور بود در جنگ جهانی دوم اینطور بود. هر وقت حمله کردند بالاخره یا نفت گرفتند یا گاز گرفتند یا هفده شهر هفده شهر گرفتند یا میراث فرهنگی را خواستند گرفتند. شما الان میبینید بسیار الان آستان قدس که مشرف میشوید این موزه تقریباً مال زمان صفویه به بعد است. یک کشور حداقل آثار عمیق 1400 ساله را باید داشته باشد حالا قبل از اسلام هیچی. هر چه هست مال زمان صفویه به بعد است یک چهار تا فرش است و یک چهار تا فلان، آثار مهم قیمتی و ارزنده نسخ خطی همه غارت شده است. غارتش هم این بود آنها اگر وقتی به کتابخانههای غرب مراجعه میکنید میبینید نسخ خطی علمای ایرانزمین آنجاست. آنها نه اهلش هستند نه میفهمند نه بهرهبرداری میکنند اما نسخههای خطی اینجا آنجاست. به اینها میگفتند هر وقت میآمدند سفرایشان میآمدند اینها هر چه میخواستند میدادند. تنها سخن از فرش و پوستر که نبود که. حالا این سنگهای تختجمشید را نمیتوانستند ببرند و گر نه این را هم جابجا میکردند. غالب نسخههای خطی را اینها در هر سفری اهدا میکردند. هم میراث فرهنگی را بردند هم آن شرف و عزت را بردند هم نفت و گاز را بردند. حالا ذات اقدس الهی این شرف را این مجد را به وسیلهٴ همین این ادعیه و اذکار و اولاد و نفوس و ادعیه زکیه حوزویان و مسلمانها و دانشگاهیان و سراسر ملت اسلامی زن و مرد حفظ کرده آن وقت الان حیف است که این امانت الهی را رایگان از دست بدهد. امیدواریم که بیش از هر سالی در این مراسم انشاءالله شرکت بکنید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است