- 680
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 81 تا 84 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 81 تا 84 سوره توبه"
وظیفه سختگیری پیامبر اکرم(ص) و امّت نسبت به کافران و منافقان
پاسخ پیامبر اکرم(ص) به عذرتراشی عدّهای از ترککنندگان جهاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَکَرِهُوا أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ (81) فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (82) فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوّاً إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ (83) وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ (84)﴾
دلیل اعمال غلظت نسبت به منافقان و پذیرفتهشدن استغفار پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ آنان
بعد از اینکه دربارهٴ منافقان فرمود چه استغفار بکنی چه استغفار نکنی، خدا اینها را نمیآمرزد، هر چند تو هم که مستجابالدعوهای هفتاد بار برای اینها طلب آمرزش کنی اینها اهل مغفرت نیستند. یعنی مأذون نیستی. آن اذنی که باید باعث تأثیر شفاعت بشود در اینجا حاصل نخواهد شد. آنگاه چند تا دلیل ذکر میکند. این حکم را با اینکه رحمت خدا وسیع است و با اینکه خدا فرمود اگر استغفار کردید بخشیده میشوید و فرمود اگر دعا کردید دعای شما مستجاب میشود، دربارهٴ منافقان اینطور به نحو غلظت حکم کرد، باید این را تبیین کند که چرا؟ همان طوری که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ و همانطوری که به مؤمنین فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» نسبت به مؤمنین فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ خودش هم به عنوان «أشدّ المعاقبین فی موضع النکال و النقمة» اعمال غلظت میفرماید. دلیل اینکه هیچ کسی نمیتواند برای منافق طلب مغفرت کند و هرگز مشمول رحمت خدا نمیشوند چند چیز است. بعضی از ادله آن امور در آیهٴ هشتاد که قبلاً مورد بحث قرار گرفت ذکر شده. فرمود: ﴿فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾ بعضی از آن ادله در آیاتی که امروز تلاوت شده مطرح است. بنابراین منافق هم مورد غلظت مؤمنین است که فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ چه اینکه کفار هم اینچنیناند. هم مورد تغلیظ و اعمال غلظت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است فرمود: ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ هم مورد غلظت خود ذات اقدس الهی است گرچه کلمهٴ غلظت دربارهٴ ذات اقدس الهی به کار نرفت اما مصداق غلظت و فرد غلظت در اینجا ذکر شده است فرمود به هیچ وجه ذات اقدس الهی اینها را نمیآمرزد با نفی تأکید، فرمود: ﴿فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ هر چند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای آنها هفتاد بار هم استغفار کند. دلیل این غلظت که اینها مشمول أشدّ المعاقبین خواهند بود این است که اینها به خدا کفر ورزیدند، به پیغمبر کفر ورزیدند و در مسایل اعتقادی فاسقاند این یک. بعد نسبت به اسلام و مسلمین کینهتوزانه برخورد میکنند، علیه اینها توطئه میکنند، علیه اینها تبلیغ میکنند، علیه اینها تشویش اذهان را به عهده گرفتند و مانند آن، لذا در این بخش فرمود بهرههای اینها از دنیا بسیار کم است و عذابهای الهی چه در دنیا چه در آخرت دامنگیر اینها خواهد بود و زیاد هم هست و مادامی که زندهاند چون اسرارشان مکتوم است حکم مسلمان را دارند ولی چون کافراً مردهاند بهرهای از مزایای اسلامی نخواهند داشت. تو حق نداری بر جنازهٴ اینها نماز بخوانی و حق نداری بعد از مرگ برای اینها طلب مغفرت کنی و در کنار قبر اینها حضور پیدا کنی. این آیات را اینجا ذکر میفرماید. آن وقت ادلهٴ مسئله یکیش همان است که فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾ و برخی از آنها از همین آیهٴ هشتاد شروع میشود ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾.
خوشحالی منافقان از مخالفت با پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانان
اینها چندین کار کردند. یکی اینکه جبهه را ترک کردند، جبهه نرفتند، همراه مجاهدان نرفتند، بسیار خوشحالاند، معذور نبودند و خود را به دروغ معذور معرفی کردند و از اینکه در جبهه شرکت نکردند بسیار خوشحالاند. این یکی. و از اینکه پشت سر پیغمبر هم حاضر نشدند به رهبری پیغمبر حرکت نکردند خیلی مسرورند. و نه تنها از نرفتن خوشحالند از هر گونه جهادی اینها کراهت دارند ﴿وَکَرِهُوا أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ حالا نرفتند ولی کمک مالی مقدورشان بود در کمک مالی که عذری نداشتند که. بر فرض بگویند ما به رموز نظامی آشنا نیستیم یا بگویند لا تفتنی، یا بگویند ما مریضیم، ولی مشکل مالی که نداشتند که میتوانستند کمک مالی بکنند ولی ﴿کَرِهُوا أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾. این دو قسمت. قسمت سوم هم این بود که نسبت به مسلمانها هم کارشکنی میکردند میگفتند در این هوای گرم چرا میروید جبهه آنجا خیلی گرم است ﴿وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ خب پس اینها نه خودشان نسبت به اسلام خدمت میکردند، نه خدمت بدنی و نه خدمت مالی، و نه میگذاشتند دیگران هم کمک بکنند .آنهایی که میخواستند حضور پیدا کنند، میگفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾. آنهایی که کمک مالی میکردند ﴿یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ﴾ دربارهٴ متطوعان هم آن لمز و عیبجویی را داشتند. بنابراین اینها نه خودشان حضور بدنی داشتند، نه حضور مالی. نسبت به دیگران هم که میخواستند حضور بدنی پیدا کنند میگفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ و همچنین نسبت به دیگرانی که میخواستند حضور مالی پیدا کنند آنها را لمز میکردند، طعن میزدند، مسخرهشان میکردند. در چنین فضایی ذات اقدس الهی فرمود به آنها بگو: ﴿نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ﴾ اگر این مسئلهٴ کلامی را میفهمیدند و میفهمیدند که عذاب قیامت یعنی چه و میفهمیدند که ترک اطاعت خدا در دنیا باعث ورود به جهنّم است در آخرت، اگر اینها را میفهمیدند هرگز این کارها را نمیکردند.
تفاوت معنی قرآنی و اصطلاحی «فقه»
فقه در بخش قابل توجهی از آیات قرآنی به همین معناست، یعنی به کلام میگویند فقه، به علم اخلاق میگویند فقه، به تفسیر میگویند فقه، به فقه هم میگویند فقه. فقه قرآنی غیر از فقهی است که رایج حوزههاست. خب این یک مسئلهٴ کلامی و تفسیری است. فرمود اگر اینها فقیه بودند مسئلهٴ جهنّم برایشان حل میشد، مسئلهٴ حرارت جهنّم برایشان حل میشد، مسئلهٴ اینکه عذاب جهنّم بدتر از عذاب دنیاست برایشان حل میشد ﴿لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ﴾ چه اینکه مسئلهٴ جبر و تفویض و قضا و قدر را میگویند فقه. ﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ چون اینها فقیه نیستند که بفهمند قضا و قدر چیست، جبر چیست، تفویض چیست، حسنات از کجاست، سیئات از کجاست، در حالی که هیچکدام از اینها جزو مسایل فقه رایج نیست.
پرسش:...
پاسخ: اصطلاح فقه مثل اصطلاح حکمت همهٴ این علوم اسلامی را شامل میشود. حکمت هم در قرآن به معنی فلسفه نیست. فقه هم حکمت است، اخلاق هم حکمت است، تفسیر هم حکمت است، حکمت هم حکمت است. این اصطلاحات تفسیری غیر از اصطلاحات فقهی رایج است. به هر تقدیر
پرسش:...
پاسخ: بله ایشان دارد ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ . بالأخره آن که بدتر از کفار است ﴿إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً﴾ .
وظیفه سختگیری پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امّت نسبت به کافران و منافقان
پرسش:...
پاسخ: چون آخر دربارهٴ منافق وقتی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیهٴ 73 میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ وقتی دستور به رهبر رسید، امت هم همین حکم را دارد. منتها دربارهٴ امت به صراحت ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ دارد که منافق چون بدتر از کافر است قهراً نسبت به منافقان هم باید ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ باشد منتها جهاد منافقان با جهاد کافران فرق میکند وگرنه اصل غلظت هست. در آن بخشی که مربوط به منافقان است با غلظت همراه است.
پرسش:...
پاسخ: نه هر کسی را که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با او غلیظانه رفتار میکرد وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور هم میداد و دیگران هم به حضرت تأسّی میکردند برابر آیهٴ سورهٴ احزاب که ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یک گروهی غلیظانه رفتار بکند امت هم همین کار را میکنند.
خب فرمود: سرّش این است اینها نه با پیغمبر نه با خدا نه با مؤمنین نمیسازند نه تنها ﴿یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ سعی میکنند یقبضون ایدی غیرهم هم باشند.
کیفر تلخ منافقان؛ اندوه فراوان و نشاط کم
اینها چندین کیفر تلخ دارند؛ اوّلاً ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾ اینها برای دنیا این خلافها را مرتکب میشوند چون ﴿مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ ، پس بهرههای اینها در دنیا اندک است. ﴿فَلْیَضْحَکُوا﴾ نه یعنی خنده در قبال ﴿وَلْیَبْکُوا﴾ یعنی گریه، بلکه منظور نشاط و اندوه است. فرمود اینهایی که ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ﴾ این نشاطشان اندک است و آن حزن و غم و رنجشان زیاد است. ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ﴾ اما تا چه وقت؟ یک چند روزی بیش نیست ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ و بر فرض اگر هیچ حادثهٴ تلخی پیش نیاید و اینها تا آخر عمر خوشحال باشند چون ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلاّ مَتَاعٌ﴾ و این تنوینش هم تنوین تحقیر است یعنی بررسی دنیا نسبت به قیامت چیز اندکی است. اگر در تمام مدت عمر هم که زنده باشند، مسرور باشند، سرورشان کم است چه رسد به اینکه حوادث تلخی هم به انتظار اینهاست. خب پس اینکه ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ این دوام ندارد این ضحک یعنی این فرح، این سرورشان ناپایدار است، اندک است ، امّا آن غم و اندوه و رنجشان زیاد است. این ﴿وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾ اختصاص به مسألهٴ معاد ندارد یعنی رنج اینها زیاد و اندوه اینها بیش از سرور اینهاست و سرور اینها کم است اگر همهٴ عمرشان در دنیا مسرور باشند چون عذابشان از مرگ شروع میشود و آن هم زیاد است پس اندوه آنها به مراتب بیشتر از نشاط آنهاست. این یک.
قسمت بعدی آن است که این ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾ شامل بخشی از دنیا هم میشود. یعنی اینها این فرح و نشاطی را که دارند اندک است در همین دنیا عذاب و خزی و رنج اینها شروع میشود الی یومالقیامه گاهی هم در همین دنیا اینها مشکلات اخلاقی پیدا میکنند، مشکلات اجتماعی پیدا میکنند، مشکلات خانوادگی پیدا میکنند، مشکلات سیاسی پیدا میکنند، بالأخره گرفتار خزی میشوند اینچنین نیست که این بکاء یعنی این حزن و اندوهشان فقط بعد از مرگ شروع میشود پس به هر تقدیر رفاه و فرح اینها اندک است حزن و غم و درد و رنج اینها زیاد. ﴿جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾. این کاری که آنها میکردند یک چنین کیفر تلخی را هم به دنبال دارد.
دشواری استنباط حکم اخلاقیـ انشایی از آیهٴ ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾
این دیگر بعید است یک حکم انشایی و دستور اخلاقی باشد که مثلاً انسان کم بخندد و زیاد بگرید البته اگر ما روی آن مبنا که آیات را بتوانیم تقطیع کنیم از هر جملهای یک حکمی استنباط بکنیم، میشود گفت که ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾ ناظر به این است که انسان باید مواظب باشد که نشاطش اندک و حزنش زیاد. البته برسد تا به جایی که اصلاً اندوه نداشته باشد که بگوید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ آنجا دیگر دایماً مسرور است، روح و ریحان است ولی مادامی که در دنیاست باید مواظب باشد ولی اگر ما کلّ این آیهٴ 82 را با هم، با حفظ وحدت سیاق معنا کنیم، این مربوط به منافقین است و دربارهٴ کیفر تلخ آنهاست و استفادهٴ حکم اخلاقی و انشا آسان نیست ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾.
پاسخ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عذرتراشی عدّهای از ترککنندگان جهاد
وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در غزوهٴ احد بودند هنوز به مدینه برنگشتند ذات اقدس الهی وحی فرستاد که وقتی شما برگشتید بعضیها میآیند از شما عذرخواهی میکنند ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ﴾ یا میگویند به ما اجازه بدهید ما در صحنهٴ بعد در جبهه بعد شرکت بکنیم ولی بدانید این دسیسهای بیش نیست، اینها اهل جبهه نیستند. ﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ﴾ چون این مخلفین سه گروه بودند؛ یک گروه خردسالان و سالمندان و زنان و اینها بودند که اصلاً مکلف نبودند، یک عده مکلف بودند ولی این عذر باعث شد که آنها نتوانند شرکت کنند مریض شدند و مانند آن. یا ضرورتی وادارشان کردند که استیذان کنند بمانند و آن برطرف شود و به جبهه برگردند قسم سوم همین منافقان بیعذر بود که اینها مخلّفان بیعذرند. فرمود: مخلّفین خب چند گروهاند اگر به طایفهای از این مخلّفین نه طایفهای از این منافقین، طایفهای از این مخلّفین برگردی خدا تو را برگرداند این همان رجعهای است که متعدی است ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ که مصدر آن رَجْع است نه رجوع که لازم باشد آن رجوع است که لازم است . ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ متعدی است. رجعناه این است ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ اینچنین است متعدی است . فرمود: ﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ﴾ به طرف جبههها به آنها بگو یعنی صریحاً بگو شما دارید فتنه میکنید اهل جبهه نیستید نه تنها خودتان نمیآیید دیگران را هم نمیگذارید بیایند. فرمود به آنها بگو: ﴿لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً﴾ شما هرگز این دو کار را نمیکنید نه با من به جبهه میآیید نه با من میجنگید یعنی همراه من میجنگید خب در جنگ احد و امثال احد بود ما دیگر نخواستیم بیرون برویم اینها آمدند مزاحم مرز و امنیت محلی ما شدند ما هم داخلهٴ مدینه، بالأخره میخواستیم با اینها بجنگیم شرکت نکردند الآن هم که میخواهیم خارج بشویم یا جای دیگر مثل تبوک شرکت نمیکنید نه حاضرید از شهر بیرون بیایید به طرف جبهه حرکت کنید نه اگر دشمن حمله کرد حاضرید در آن شهر دفاع بکنید نه اهل قتالید نه اهل اعزام به جبهه ﴿قُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً﴾ شما هرگز اینکار را نمیکنید چون من میدانم دیگر. ﴿وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوّاً﴾ در رکاب من و در جبهه من با هیچ دشمنی نمیجنگید. چرا؟
علّت اعلام موضع صریح پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در برابر ترککنندگان جهاد
برای اینکه شما خط فکریتان از همان اوّل مشخص شد ﴿إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ این اوّل مرّة نه یعنی قبلاً این کار را کردید، خب خیلیها قبلاً این کار را کردند بعد توبه کردند برگشتند مجاهد شدند و مانند آن. اینطور نیست که اگر یک کسی یک بار معصیت کرد برای ابد گرفتار بشود که ممکن است یک بار معصیت کرده بعد توبه بکند. فرمود شما نه اصلاً از همان بار اوّل مسیرتان را مشخص کردید که چه کارهاید. وقتی مسیرتان از همان اوّل مشخص شد، نه با من به جبهه میآیید نه در پای رکاب من با هیچ دشمنی میجنگید. ﴿إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾. موضعتان را از همان اول مشخص کردید. نه یعنی یک بار گناه کردید. لذا فرمود ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ﴾. دیگر حالا بروید بنشینید خودتان راضی باشید که در حد کودکانید، زنانید، سالمندانید، بیمارانید، خودتان را با آنها محشور کردید دیگر آنها را میگویند خالف. شما که عذری ندارید شما باید قیام داشته باشید ولی با آنها نشستید.
پرسش:...
پاسخ: بله. معامله بکنید با باطنشان معاملهٴ کفر همین است دیگر یعنی برابر باطنشان معامله میکنند به حسب ظاهر پاکاند به حسب ظاهر در مسجد راهشان میدهند.
پاسخ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به استیذان منافقان برای شرکت در جهاد
امّا میخواهند فریب بدهند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بگویند که ما اهل جهادیم، ما اهل مبارزهایم فرمود نه من باطنتان را میدانم. میخواهید در مسجد بیایید، بیایید در نماز جماعت، در صف جماعت شرکت بکنید، بکنید اما بخواهید فریب بدهید، یک فریب سیاسی که ما هم اهل مبارزهایم، ما هم اهل مجاهدهایم، نه، من میدانم نیستید. از من چرا اذن میگیرید که بگویید پیغمبر به ما گفت بیایید شما کاری که سایر مسلمانها میکنند بکنید ولی من میدانم شما نمیکنید. بنابراین مگر افراد عازم جبهه میشدند شخصاً از پیغمبر اذن میگرفتند اصلاً پیغمبر اینها را دعوت کرده ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾ اصلاً فرمود وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد گفت ما عازم جبههایم همه شما باید حاضر بشوید. دیگر آمدن اذن نمیخواهد. ماندن اذن میخواهد، نرفتن اذن میخواهد وگرنه رفتن که وظیفه است اینها میخواهند بیایند به جبهه میآیند استیذان میکنند اجازه میدهید ما بیاییم به جبهه این یک فریب سیاسی است. حضرت فرمود شما اهل این نیستید. خب ﴿فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوّاً﴾ با هیچ دشمنی هم نمیجنگید؛ چرا؟ برای اینکه شما از همان اوّل راضی شدید به قعود در برابر قیام. نه اهل مبارزهاید نه اهل هجرتید نه اهل جهاد، شما قاعدید نه قائم، قیام یعنی مبارزه، یعنی ایستادگی. خب، لذا همراه با خالفین، آنهایی که در خلف من قرار گرفتهاند، مثل خردسالان، مثل زنان ، مثل سالمندان با آنها باشید دیگر ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ﴾.
وظیفه مسلمانان نسبت به منافقان در زمان حیات و ممات آنان
خب، آنگاه ذات اقدس الهی بعد از این تحلیل فرمود اینها تا زندهاند خودشان یک تکلیفی دارند در حد سایر مسلمانها عمل میکنند به حسب ظاهر. کفاری هستند که ظاهراً مسلماناند و آثار اسلامی را بار میکنند. مسجد میآیند، با مسلمانها هم خرید و فروش میکنند. و شما هم تا آخرین لحظه با اینها به حسب ظاهر رفتار مسلمان داشته باشید بلکه إنشاءالله برگردند یا لااقل ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ بهانهای نداشته باشند. امّا وقتی منافقاً مردند اینها کسانیاند که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ بود. سالیان متمادی آیات الهی، بینات، معجزات به حد نصاب رسید، اینها جزو کسانی هستند که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ از این به بعد دیگر با آنها معاملهٴ کافر بکن، بخواهی نماز میت بخوانی، نه. بخواهی کنار قبرشان بروی طلب مغفرت بکنی، نه. آنها هم برهانش را ذکر میکند برای اینکه اینها کافراً مردند. تا آخرین لحظه ما مهلت دادیم بلکه توبه کنند، خب نکردند دیگر. فرمود: ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾ این هم با یک بیان تأکیدی است. مبادا نماز جنازه بخوانی، نماز میت بخوانی این یک. بعد از اینکه خب حالا آنها را دفن کردند و به گور سپردند مبادا کنار قبر آنها بروی و برای آنها طلب مغفرت کنی ﴿وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾. پس نه نماز میت که واجب است برای اینها رواست، نه طلب مغفرت که مستحب است برای اینها سزاست. چرا؟ همان دلیلی که در آیهٴ 84 ذکر فرمود: ﴿إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾ اینجا هم همین تحلیل را میفرماید. میفرماید: ﴿إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾. تمام تلاش و کوشش را شما کردید که اینها توبه کنند، ما هم راه توبه را باز گذاشتیم در آیهٴ 74 فرمود: ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ﴾ تا آخرین لحظه راه توبه باز است. فرمود: ﴿فَإِن یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ﴾ اما ﴿وَإِن یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِیماً فِی الْدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِی الأرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلاَنَصِیرٍ﴾ . اینجا فرمود راه توبه باز بود اما اینها ﴿وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾ اینها کافراً مردند. فسق همان انحراف از طریق است دیگر. فَسَقَ یعنی إنْحَرَفَ عن الطریق. فسق اختصاصی به معصیت در حال اسلام ندارد، آن را هم میگیرد و فسق کبیر و اکبر همان نفاق و کفر و امثال ذلک است. خب پس در آیهٴ هشتاد و در آیهٴ 84 تحلیل مسئله این است که اینها کافر بودند به خدا، کافر بودند به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و با همین کفر مردند ﴿وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾.
سنّت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اقامه نماز بر جنازهٴ مؤمنان و دعا و استغفار بر قبور آنان
از این بیان که ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بر جنازهٴ منافق نماز نخوان معلوم میشود که کار رسمی پیغمبر این بود که بر جنازهٴ مؤمنین نماز میخواندند، این یک. و از اینکه فرمود بر قبر اینها طلب مغفرت نکن، آنجا اقامه نکن و نایست و طلب مغفرت نکن معلوم میشود نسبت به مؤمنین این کار را میکردند و روا بود. بنابراین اگر کسی از این وهابیه و مانند آن نقدی بکنند که نسبت به قبر زیارت قبور و دعا برای آنها مشکل دارد اینکه خب یک امر بیّن الغی است مطابق با قرآن کریم نیست بلکه صریحاً مخالف قرآن کریم است. منتها میماند مسئله توسل و امثال ذلک آنها معنای توسل را درست درک نکردند.
بررسی مسئله اقامه یا عدم اقامه نماز توسّط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر جنازهٴ عبداللهبیاُبیّ
خب اینکه فرمود ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾ دربارهٴ جنازهٴ عبدالله بن أُبی چند تا نقل شده. یکی اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر آن جنازه نماز خوانده تألیفاً للقلوب که بازماندگان آنها به اسلام گرایش داشته باشند و مانند آن. یا مثلاً فرزند صالحی داشت. که این البته بیش از حدس نیست باید ثابت بشود از نظر تاریخی باید ثابت بشود که نشد. نقل دیگر آن است که وقتی حضرت آنجا حاضر شد، جبرئیل (سلام الله علیه) ردای حضرت را کشید و نگذاشت که حضرت نماز بخواند. این برابر همان اصل کلی است که وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) دارد در نهجالبلاغه آمده که ذات اقدس الهی از دوران خردسالی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرشتگانی را اعزام کرد که برای تسدید او، تأیید او، تقویت او، توفیق او مرتب با او بودند. آن جریانی که ابن هشام در سیره نقل میکند شاید به استناد همین تأیید فرشتهها باشد که در نهجالبلاغهٴ حضرت امیر آمده. آن که ذات مقدس حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد که از همان دوران فطام، شیرخوارگی و بازماندن شیر فرشتگانی را ذات اقدس الهی اعزام کرد که «یسدّدانه» آن که ابنهشام نقل میکند این است که چون مادر بزرگوار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرده بود که پیغمبر وقتی بزرگ شد و به مقام نبوّت رسید قبل از نبوّت یا بعد از نبوّت این آثار را نسبت به آبای کرامش حفظ میکرد چون اینها دیگر همهشان موحّد بودند. نقل کردند که از ذات اقدس الهی اجازه گرفته است اذن میدهید که من کنار قبر مادرم بروم و طلب مغفرت بکنم. اجازه گرفت و رفت. این دربارهٴ کنار قبر مادر رفتن و اذن گرفتن.
در دوران شیرخوارگی که مادر رحلت کرده بود برای آن حضرت دایه آوردند دیگر و آن دایه از این راز بیخبر بود که چرا مثلاً پستان راست را به دهن حضرت میدهد حضرت میگیرد ولی پستان چپ را میدهد نمیگیرد. بالأخره یک پستان را قبول میکند. ابنهشام نقل میکند که هر چه آن دایه اصرار میکرد که بالأخره این پستان را در کام حضرت بگذارد حضرت قبول نمیکرد. بالأخره با همان زبان خردسالی به دایهاش فهماند که من همشیر دارم. بخشی از این شیر برای من است, بخشی از این شیر برای همشیر من است تو هم یک بچّه دیگر هم داری دیگر که بچّه خودت است او را هم باید شیر بدهی، همهٴ شیرها که برای من نیست.
خب این نیست مگر به تأیید فرشته دیگر وگرنه بچه همهٴ این راز و رمز را بداند از غیب باخبر باشد و از غیب هم که باخبر بود عادلانه رفتار بکند این بدون تسدید فرشته که نخواهد بود پس آن که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه آمده که لایزال آن دو تا فرشته دارد تسدید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند ممکن است همان فرشتهها و مانند آن در خدمت حضرت بودند تا آخرین لحظه، منتها حالا مأموریتها فرق میکرد: در دوران خردسالگی برخی از فرشتهها چون ﴿وَمَا مِنَّا إِلاّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ تا برسد به وجود مبارک جبرئیل(سلام الله علیه) یا اسرافیل یا میکائیل که حاملان عرش بودند اینجا روایت دوّم و نقل دوّم آن است که وجود مبارک جبرئیل(سلام الله علیه) ردای حضرت را کشید لباس حضرت را کشید و نگذاشت نماز بخواند و حضرت هم فهمید که نباید نماز بخواند.
بخش سوّم، طائفه سوّم روایاتی است که میگوید حضرت نخواند. این بخش سوّم با بخش دوّم قابل جمع است این طور نیست که اینها مخالف هم باشند منتها حالا در بخش سوّم آمده سرّ اینکه حضرت نخواند این بود که جبرئیل(سلام الله علیه) اشاره کرد گفت اینجا جای خواندن نماز نیست.
یعنی این حکم اسلامی نباید جاری بشود گرچه منافق تا زنده بود حکم مسلمان را داشت و نکاح با او خرید و فروش با او معاشرت با او حضور او در مساجد و نماز جماعتها و امثال ذلک روا بود امّا بعد از اینکه مُرد حکم دیگری دارد.
روایت دالّ بر اقامه نماز بر جنازه عبداللهبیاُبیّ ناسازگار با قرآن
وجود مبارک پیغمبر نسبت به آن برابر روایت طایفهٴ ثانیه و ثالثه نماز نخواندند و امّا اینکه بگویند نماز خواندند و بخاری و اینها نقل کردند و از حضرت سؤال کردند که چرا شما بر یک منافق نماز خواندی حضرت مثلاً فرموده باشد که من مخیّر بودم چون که خدا فرموده بود ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾ من مخیّر بودم و مختار بودم و یکی از دو کار را انتخاب کردم این با خود آیه هماهنگ نیست چون آنجا تخییر نیست این اعلام لغویت این کار است بعد هم فرمود خدا هرگز نمیآمرزد یعنی تو این کار را نکن تو استغفار میکنی یعنی چه؟ یعنی خدایا من از تو میخواهم کاری انجام بدهی که گفتی من نمیکنم خب چنین کاری پیغمبر یقیناً نمیکند. فرمود ﴿فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ اگر با نفی تأکید ذات اقدس الهی فرمود من این کار را نمیکنم آن وقت پیغمبر بگوید این کار را بکن یعنی چه؟
پس اگر روایتی دلالت کرد بر اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من چون مخیّر بودم این کار را کردم این روایت مخالف قرآن است وقتی که مخالف قرآن بود دیگر اعتباری ندارد. چون قرآن مخیّر نکرده اعلام به لغویّت کرده فرمود بکنی و نکنی خدا اینها را نمیآمرزد یک کار لغوی است وقتی فرمود خدا نمیآمرزد شما چه کار میخواهید بکنید بگویید «اللهم اغفر له».
بنابراین آن نقل تام نیست و حق هم این است که نماز نخواندند ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾ .
«الحمدلله رب العالمین»
وظیفه سختگیری پیامبر اکرم(ص) و امّت نسبت به کافران و منافقان
پاسخ پیامبر اکرم(ص) به عذرتراشی عدّهای از ترککنندگان جهاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَکَرِهُوا أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ (81) فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (82) فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوّاً إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ (83) وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ (84)﴾
دلیل اعمال غلظت نسبت به منافقان و پذیرفتهشدن استغفار پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ آنان
بعد از اینکه دربارهٴ منافقان فرمود چه استغفار بکنی چه استغفار نکنی، خدا اینها را نمیآمرزد، هر چند تو هم که مستجابالدعوهای هفتاد بار برای اینها طلب آمرزش کنی اینها اهل مغفرت نیستند. یعنی مأذون نیستی. آن اذنی که باید باعث تأثیر شفاعت بشود در اینجا حاصل نخواهد شد. آنگاه چند تا دلیل ذکر میکند. این حکم را با اینکه رحمت خدا وسیع است و با اینکه خدا فرمود اگر استغفار کردید بخشیده میشوید و فرمود اگر دعا کردید دعای شما مستجاب میشود، دربارهٴ منافقان اینطور به نحو غلظت حکم کرد، باید این را تبیین کند که چرا؟ همان طوری که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ و همانطوری که به مؤمنین فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» نسبت به مؤمنین فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ خودش هم به عنوان «أشدّ المعاقبین فی موضع النکال و النقمة» اعمال غلظت میفرماید. دلیل اینکه هیچ کسی نمیتواند برای منافق طلب مغفرت کند و هرگز مشمول رحمت خدا نمیشوند چند چیز است. بعضی از ادله آن امور در آیهٴ هشتاد که قبلاً مورد بحث قرار گرفت ذکر شده. فرمود: ﴿فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾ بعضی از آن ادله در آیاتی که امروز تلاوت شده مطرح است. بنابراین منافق هم مورد غلظت مؤمنین است که فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ چه اینکه کفار هم اینچنیناند. هم مورد تغلیظ و اعمال غلظت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است فرمود: ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ هم مورد غلظت خود ذات اقدس الهی است گرچه کلمهٴ غلظت دربارهٴ ذات اقدس الهی به کار نرفت اما مصداق غلظت و فرد غلظت در اینجا ذکر شده است فرمود به هیچ وجه ذات اقدس الهی اینها را نمیآمرزد با نفی تأکید، فرمود: ﴿فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ هر چند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای آنها هفتاد بار هم استغفار کند. دلیل این غلظت که اینها مشمول أشدّ المعاقبین خواهند بود این است که اینها به خدا کفر ورزیدند، به پیغمبر کفر ورزیدند و در مسایل اعتقادی فاسقاند این یک. بعد نسبت به اسلام و مسلمین کینهتوزانه برخورد میکنند، علیه اینها توطئه میکنند، علیه اینها تبلیغ میکنند، علیه اینها تشویش اذهان را به عهده گرفتند و مانند آن، لذا در این بخش فرمود بهرههای اینها از دنیا بسیار کم است و عذابهای الهی چه در دنیا چه در آخرت دامنگیر اینها خواهد بود و زیاد هم هست و مادامی که زندهاند چون اسرارشان مکتوم است حکم مسلمان را دارند ولی چون کافراً مردهاند بهرهای از مزایای اسلامی نخواهند داشت. تو حق نداری بر جنازهٴ اینها نماز بخوانی و حق نداری بعد از مرگ برای اینها طلب مغفرت کنی و در کنار قبر اینها حضور پیدا کنی. این آیات را اینجا ذکر میفرماید. آن وقت ادلهٴ مسئله یکیش همان است که فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾ و برخی از آنها از همین آیهٴ هشتاد شروع میشود ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾.
خوشحالی منافقان از مخالفت با پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانان
اینها چندین کار کردند. یکی اینکه جبهه را ترک کردند، جبهه نرفتند، همراه مجاهدان نرفتند، بسیار خوشحالاند، معذور نبودند و خود را به دروغ معذور معرفی کردند و از اینکه در جبهه شرکت نکردند بسیار خوشحالاند. این یکی. و از اینکه پشت سر پیغمبر هم حاضر نشدند به رهبری پیغمبر حرکت نکردند خیلی مسرورند. و نه تنها از نرفتن خوشحالند از هر گونه جهادی اینها کراهت دارند ﴿وَکَرِهُوا أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ حالا نرفتند ولی کمک مالی مقدورشان بود در کمک مالی که عذری نداشتند که. بر فرض بگویند ما به رموز نظامی آشنا نیستیم یا بگویند لا تفتنی، یا بگویند ما مریضیم، ولی مشکل مالی که نداشتند که میتوانستند کمک مالی بکنند ولی ﴿کَرِهُوا أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾. این دو قسمت. قسمت سوم هم این بود که نسبت به مسلمانها هم کارشکنی میکردند میگفتند در این هوای گرم چرا میروید جبهه آنجا خیلی گرم است ﴿وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ خب پس اینها نه خودشان نسبت به اسلام خدمت میکردند، نه خدمت بدنی و نه خدمت مالی، و نه میگذاشتند دیگران هم کمک بکنند .آنهایی که میخواستند حضور پیدا کنند، میگفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾. آنهایی که کمک مالی میکردند ﴿یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ﴾ دربارهٴ متطوعان هم آن لمز و عیبجویی را داشتند. بنابراین اینها نه خودشان حضور بدنی داشتند، نه حضور مالی. نسبت به دیگران هم که میخواستند حضور بدنی پیدا کنند میگفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ و همچنین نسبت به دیگرانی که میخواستند حضور مالی پیدا کنند آنها را لمز میکردند، طعن میزدند، مسخرهشان میکردند. در چنین فضایی ذات اقدس الهی فرمود به آنها بگو: ﴿نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ﴾ اگر این مسئلهٴ کلامی را میفهمیدند و میفهمیدند که عذاب قیامت یعنی چه و میفهمیدند که ترک اطاعت خدا در دنیا باعث ورود به جهنّم است در آخرت، اگر اینها را میفهمیدند هرگز این کارها را نمیکردند.
تفاوت معنی قرآنی و اصطلاحی «فقه»
فقه در بخش قابل توجهی از آیات قرآنی به همین معناست، یعنی به کلام میگویند فقه، به علم اخلاق میگویند فقه، به تفسیر میگویند فقه، به فقه هم میگویند فقه. فقه قرآنی غیر از فقهی است که رایج حوزههاست. خب این یک مسئلهٴ کلامی و تفسیری است. فرمود اگر اینها فقیه بودند مسئلهٴ جهنّم برایشان حل میشد، مسئلهٴ حرارت جهنّم برایشان حل میشد، مسئلهٴ اینکه عذاب جهنّم بدتر از عذاب دنیاست برایشان حل میشد ﴿لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ﴾ چه اینکه مسئلهٴ جبر و تفویض و قضا و قدر را میگویند فقه. ﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ چون اینها فقیه نیستند که بفهمند قضا و قدر چیست، جبر چیست، تفویض چیست، حسنات از کجاست، سیئات از کجاست، در حالی که هیچکدام از اینها جزو مسایل فقه رایج نیست.
پرسش:...
پاسخ: اصطلاح فقه مثل اصطلاح حکمت همهٴ این علوم اسلامی را شامل میشود. حکمت هم در قرآن به معنی فلسفه نیست. فقه هم حکمت است، اخلاق هم حکمت است، تفسیر هم حکمت است، حکمت هم حکمت است. این اصطلاحات تفسیری غیر از اصطلاحات فقهی رایج است. به هر تقدیر
پرسش:...
پاسخ: بله ایشان دارد ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ . بالأخره آن که بدتر از کفار است ﴿إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً﴾ .
وظیفه سختگیری پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امّت نسبت به کافران و منافقان
پرسش:...
پاسخ: چون آخر دربارهٴ منافق وقتی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیهٴ 73 میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ وقتی دستور به رهبر رسید، امت هم همین حکم را دارد. منتها دربارهٴ امت به صراحت ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ دارد که منافق چون بدتر از کافر است قهراً نسبت به منافقان هم باید ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ باشد منتها جهاد منافقان با جهاد کافران فرق میکند وگرنه اصل غلظت هست. در آن بخشی که مربوط به منافقان است با غلظت همراه است.
پرسش:...
پاسخ: نه هر کسی را که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با او غلیظانه رفتار میکرد وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور هم میداد و دیگران هم به حضرت تأسّی میکردند برابر آیهٴ سورهٴ احزاب که ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یک گروهی غلیظانه رفتار بکند امت هم همین کار را میکنند.
خب فرمود: سرّش این است اینها نه با پیغمبر نه با خدا نه با مؤمنین نمیسازند نه تنها ﴿یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ سعی میکنند یقبضون ایدی غیرهم هم باشند.
کیفر تلخ منافقان؛ اندوه فراوان و نشاط کم
اینها چندین کیفر تلخ دارند؛ اوّلاً ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾ اینها برای دنیا این خلافها را مرتکب میشوند چون ﴿مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ ، پس بهرههای اینها در دنیا اندک است. ﴿فَلْیَضْحَکُوا﴾ نه یعنی خنده در قبال ﴿وَلْیَبْکُوا﴾ یعنی گریه، بلکه منظور نشاط و اندوه است. فرمود اینهایی که ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ﴾ این نشاطشان اندک است و آن حزن و غم و رنجشان زیاد است. ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ﴾ اما تا چه وقت؟ یک چند روزی بیش نیست ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ و بر فرض اگر هیچ حادثهٴ تلخی پیش نیاید و اینها تا آخر عمر خوشحال باشند چون ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلاّ مَتَاعٌ﴾ و این تنوینش هم تنوین تحقیر است یعنی بررسی دنیا نسبت به قیامت چیز اندکی است. اگر در تمام مدت عمر هم که زنده باشند، مسرور باشند، سرورشان کم است چه رسد به اینکه حوادث تلخی هم به انتظار اینهاست. خب پس اینکه ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ این دوام ندارد این ضحک یعنی این فرح، این سرورشان ناپایدار است، اندک است ، امّا آن غم و اندوه و رنجشان زیاد است. این ﴿وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾ اختصاص به مسألهٴ معاد ندارد یعنی رنج اینها زیاد و اندوه اینها بیش از سرور اینهاست و سرور اینها کم است اگر همهٴ عمرشان در دنیا مسرور باشند چون عذابشان از مرگ شروع میشود و آن هم زیاد است پس اندوه آنها به مراتب بیشتر از نشاط آنهاست. این یک.
قسمت بعدی آن است که این ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾ شامل بخشی از دنیا هم میشود. یعنی اینها این فرح و نشاطی را که دارند اندک است در همین دنیا عذاب و خزی و رنج اینها شروع میشود الی یومالقیامه گاهی هم در همین دنیا اینها مشکلات اخلاقی پیدا میکنند، مشکلات اجتماعی پیدا میکنند، مشکلات خانوادگی پیدا میکنند، مشکلات سیاسی پیدا میکنند، بالأخره گرفتار خزی میشوند اینچنین نیست که این بکاء یعنی این حزن و اندوهشان فقط بعد از مرگ شروع میشود پس به هر تقدیر رفاه و فرح اینها اندک است حزن و غم و درد و رنج اینها زیاد. ﴿جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾. این کاری که آنها میکردند یک چنین کیفر تلخی را هم به دنبال دارد.
دشواری استنباط حکم اخلاقیـ انشایی از آیهٴ ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾
این دیگر بعید است یک حکم انشایی و دستور اخلاقی باشد که مثلاً انسان کم بخندد و زیاد بگرید البته اگر ما روی آن مبنا که آیات را بتوانیم تقطیع کنیم از هر جملهای یک حکمی استنباط بکنیم، میشود گفت که ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾ ناظر به این است که انسان باید مواظب باشد که نشاطش اندک و حزنش زیاد. البته برسد تا به جایی که اصلاً اندوه نداشته باشد که بگوید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ آنجا دیگر دایماً مسرور است، روح و ریحان است ولی مادامی که در دنیاست باید مواظب باشد ولی اگر ما کلّ این آیهٴ 82 را با هم، با حفظ وحدت سیاق معنا کنیم، این مربوط به منافقین است و دربارهٴ کیفر تلخ آنهاست و استفادهٴ حکم اخلاقی و انشا آسان نیست ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾.
پاسخ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عذرتراشی عدّهای از ترککنندگان جهاد
وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در غزوهٴ احد بودند هنوز به مدینه برنگشتند ذات اقدس الهی وحی فرستاد که وقتی شما برگشتید بعضیها میآیند از شما عذرخواهی میکنند ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ﴾ یا میگویند به ما اجازه بدهید ما در صحنهٴ بعد در جبهه بعد شرکت بکنیم ولی بدانید این دسیسهای بیش نیست، اینها اهل جبهه نیستند. ﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ﴾ چون این مخلفین سه گروه بودند؛ یک گروه خردسالان و سالمندان و زنان و اینها بودند که اصلاً مکلف نبودند، یک عده مکلف بودند ولی این عذر باعث شد که آنها نتوانند شرکت کنند مریض شدند و مانند آن. یا ضرورتی وادارشان کردند که استیذان کنند بمانند و آن برطرف شود و به جبهه برگردند قسم سوم همین منافقان بیعذر بود که اینها مخلّفان بیعذرند. فرمود: مخلّفین خب چند گروهاند اگر به طایفهای از این مخلّفین نه طایفهای از این منافقین، طایفهای از این مخلّفین برگردی خدا تو را برگرداند این همان رجعهای است که متعدی است ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ که مصدر آن رَجْع است نه رجوع که لازم باشد آن رجوع است که لازم است . ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ متعدی است. رجعناه این است ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ اینچنین است متعدی است . فرمود: ﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ﴾ به طرف جبههها به آنها بگو یعنی صریحاً بگو شما دارید فتنه میکنید اهل جبهه نیستید نه تنها خودتان نمیآیید دیگران را هم نمیگذارید بیایند. فرمود به آنها بگو: ﴿لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً﴾ شما هرگز این دو کار را نمیکنید نه با من به جبهه میآیید نه با من میجنگید یعنی همراه من میجنگید خب در جنگ احد و امثال احد بود ما دیگر نخواستیم بیرون برویم اینها آمدند مزاحم مرز و امنیت محلی ما شدند ما هم داخلهٴ مدینه، بالأخره میخواستیم با اینها بجنگیم شرکت نکردند الآن هم که میخواهیم خارج بشویم یا جای دیگر مثل تبوک شرکت نمیکنید نه حاضرید از شهر بیرون بیایید به طرف جبهه حرکت کنید نه اگر دشمن حمله کرد حاضرید در آن شهر دفاع بکنید نه اهل قتالید نه اهل اعزام به جبهه ﴿قُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً﴾ شما هرگز اینکار را نمیکنید چون من میدانم دیگر. ﴿وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوّاً﴾ در رکاب من و در جبهه من با هیچ دشمنی نمیجنگید. چرا؟
علّت اعلام موضع صریح پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در برابر ترککنندگان جهاد
برای اینکه شما خط فکریتان از همان اوّل مشخص شد ﴿إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ این اوّل مرّة نه یعنی قبلاً این کار را کردید، خب خیلیها قبلاً این کار را کردند بعد توبه کردند برگشتند مجاهد شدند و مانند آن. اینطور نیست که اگر یک کسی یک بار معصیت کرد برای ابد گرفتار بشود که ممکن است یک بار معصیت کرده بعد توبه بکند. فرمود شما نه اصلاً از همان بار اوّل مسیرتان را مشخص کردید که چه کارهاید. وقتی مسیرتان از همان اوّل مشخص شد، نه با من به جبهه میآیید نه در پای رکاب من با هیچ دشمنی میجنگید. ﴿إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾. موضعتان را از همان اول مشخص کردید. نه یعنی یک بار گناه کردید. لذا فرمود ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ﴾. دیگر حالا بروید بنشینید خودتان راضی باشید که در حد کودکانید، زنانید، سالمندانید، بیمارانید، خودتان را با آنها محشور کردید دیگر آنها را میگویند خالف. شما که عذری ندارید شما باید قیام داشته باشید ولی با آنها نشستید.
پرسش:...
پاسخ: بله. معامله بکنید با باطنشان معاملهٴ کفر همین است دیگر یعنی برابر باطنشان معامله میکنند به حسب ظاهر پاکاند به حسب ظاهر در مسجد راهشان میدهند.
پاسخ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به استیذان منافقان برای شرکت در جهاد
امّا میخواهند فریب بدهند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بگویند که ما اهل جهادیم، ما اهل مبارزهایم فرمود نه من باطنتان را میدانم. میخواهید در مسجد بیایید، بیایید در نماز جماعت، در صف جماعت شرکت بکنید، بکنید اما بخواهید فریب بدهید، یک فریب سیاسی که ما هم اهل مبارزهایم، ما هم اهل مجاهدهایم، نه، من میدانم نیستید. از من چرا اذن میگیرید که بگویید پیغمبر به ما گفت بیایید شما کاری که سایر مسلمانها میکنند بکنید ولی من میدانم شما نمیکنید. بنابراین مگر افراد عازم جبهه میشدند شخصاً از پیغمبر اذن میگرفتند اصلاً پیغمبر اینها را دعوت کرده ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾ اصلاً فرمود وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد گفت ما عازم جبههایم همه شما باید حاضر بشوید. دیگر آمدن اذن نمیخواهد. ماندن اذن میخواهد، نرفتن اذن میخواهد وگرنه رفتن که وظیفه است اینها میخواهند بیایند به جبهه میآیند استیذان میکنند اجازه میدهید ما بیاییم به جبهه این یک فریب سیاسی است. حضرت فرمود شما اهل این نیستید. خب ﴿فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوّاً﴾ با هیچ دشمنی هم نمیجنگید؛ چرا؟ برای اینکه شما از همان اوّل راضی شدید به قعود در برابر قیام. نه اهل مبارزهاید نه اهل هجرتید نه اهل جهاد، شما قاعدید نه قائم، قیام یعنی مبارزه، یعنی ایستادگی. خب، لذا همراه با خالفین، آنهایی که در خلف من قرار گرفتهاند، مثل خردسالان، مثل زنان ، مثل سالمندان با آنها باشید دیگر ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ﴾.
وظیفه مسلمانان نسبت به منافقان در زمان حیات و ممات آنان
خب، آنگاه ذات اقدس الهی بعد از این تحلیل فرمود اینها تا زندهاند خودشان یک تکلیفی دارند در حد سایر مسلمانها عمل میکنند به حسب ظاهر. کفاری هستند که ظاهراً مسلماناند و آثار اسلامی را بار میکنند. مسجد میآیند، با مسلمانها هم خرید و فروش میکنند. و شما هم تا آخرین لحظه با اینها به حسب ظاهر رفتار مسلمان داشته باشید بلکه إنشاءالله برگردند یا لااقل ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ بهانهای نداشته باشند. امّا وقتی منافقاً مردند اینها کسانیاند که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ بود. سالیان متمادی آیات الهی، بینات، معجزات به حد نصاب رسید، اینها جزو کسانی هستند که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ از این به بعد دیگر با آنها معاملهٴ کافر بکن، بخواهی نماز میت بخوانی، نه. بخواهی کنار قبرشان بروی طلب مغفرت بکنی، نه. آنها هم برهانش را ذکر میکند برای اینکه اینها کافراً مردند. تا آخرین لحظه ما مهلت دادیم بلکه توبه کنند، خب نکردند دیگر. فرمود: ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾ این هم با یک بیان تأکیدی است. مبادا نماز جنازه بخوانی، نماز میت بخوانی این یک. بعد از اینکه خب حالا آنها را دفن کردند و به گور سپردند مبادا کنار قبر آنها بروی و برای آنها طلب مغفرت کنی ﴿وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾. پس نه نماز میت که واجب است برای اینها رواست، نه طلب مغفرت که مستحب است برای اینها سزاست. چرا؟ همان دلیلی که در آیهٴ 84 ذکر فرمود: ﴿إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾ اینجا هم همین تحلیل را میفرماید. میفرماید: ﴿إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾. تمام تلاش و کوشش را شما کردید که اینها توبه کنند، ما هم راه توبه را باز گذاشتیم در آیهٴ 74 فرمود: ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ﴾ تا آخرین لحظه راه توبه باز است. فرمود: ﴿فَإِن یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ﴾ اما ﴿وَإِن یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِیماً فِی الْدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِی الأرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلاَنَصِیرٍ﴾ . اینجا فرمود راه توبه باز بود اما اینها ﴿وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾ اینها کافراً مردند. فسق همان انحراف از طریق است دیگر. فَسَقَ یعنی إنْحَرَفَ عن الطریق. فسق اختصاصی به معصیت در حال اسلام ندارد، آن را هم میگیرد و فسق کبیر و اکبر همان نفاق و کفر و امثال ذلک است. خب پس در آیهٴ هشتاد و در آیهٴ 84 تحلیل مسئله این است که اینها کافر بودند به خدا، کافر بودند به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و با همین کفر مردند ﴿وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾.
سنّت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اقامه نماز بر جنازهٴ مؤمنان و دعا و استغفار بر قبور آنان
از این بیان که ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بر جنازهٴ منافق نماز نخوان معلوم میشود که کار رسمی پیغمبر این بود که بر جنازهٴ مؤمنین نماز میخواندند، این یک. و از اینکه فرمود بر قبر اینها طلب مغفرت نکن، آنجا اقامه نکن و نایست و طلب مغفرت نکن معلوم میشود نسبت به مؤمنین این کار را میکردند و روا بود. بنابراین اگر کسی از این وهابیه و مانند آن نقدی بکنند که نسبت به قبر زیارت قبور و دعا برای آنها مشکل دارد اینکه خب یک امر بیّن الغی است مطابق با قرآن کریم نیست بلکه صریحاً مخالف قرآن کریم است. منتها میماند مسئله توسل و امثال ذلک آنها معنای توسل را درست درک نکردند.
بررسی مسئله اقامه یا عدم اقامه نماز توسّط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر جنازهٴ عبداللهبیاُبیّ
خب اینکه فرمود ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾ دربارهٴ جنازهٴ عبدالله بن أُبی چند تا نقل شده. یکی اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر آن جنازه نماز خوانده تألیفاً للقلوب که بازماندگان آنها به اسلام گرایش داشته باشند و مانند آن. یا مثلاً فرزند صالحی داشت. که این البته بیش از حدس نیست باید ثابت بشود از نظر تاریخی باید ثابت بشود که نشد. نقل دیگر آن است که وقتی حضرت آنجا حاضر شد، جبرئیل (سلام الله علیه) ردای حضرت را کشید و نگذاشت که حضرت نماز بخواند. این برابر همان اصل کلی است که وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) دارد در نهجالبلاغه آمده که ذات اقدس الهی از دوران خردسالی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرشتگانی را اعزام کرد که برای تسدید او، تأیید او، تقویت او، توفیق او مرتب با او بودند. آن جریانی که ابن هشام در سیره نقل میکند شاید به استناد همین تأیید فرشتهها باشد که در نهجالبلاغهٴ حضرت امیر آمده. آن که ذات مقدس حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد که از همان دوران فطام، شیرخوارگی و بازماندن شیر فرشتگانی را ذات اقدس الهی اعزام کرد که «یسدّدانه» آن که ابنهشام نقل میکند این است که چون مادر بزرگوار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرده بود که پیغمبر وقتی بزرگ شد و به مقام نبوّت رسید قبل از نبوّت یا بعد از نبوّت این آثار را نسبت به آبای کرامش حفظ میکرد چون اینها دیگر همهشان موحّد بودند. نقل کردند که از ذات اقدس الهی اجازه گرفته است اذن میدهید که من کنار قبر مادرم بروم و طلب مغفرت بکنم. اجازه گرفت و رفت. این دربارهٴ کنار قبر مادر رفتن و اذن گرفتن.
در دوران شیرخوارگی که مادر رحلت کرده بود برای آن حضرت دایه آوردند دیگر و آن دایه از این راز بیخبر بود که چرا مثلاً پستان راست را به دهن حضرت میدهد حضرت میگیرد ولی پستان چپ را میدهد نمیگیرد. بالأخره یک پستان را قبول میکند. ابنهشام نقل میکند که هر چه آن دایه اصرار میکرد که بالأخره این پستان را در کام حضرت بگذارد حضرت قبول نمیکرد. بالأخره با همان زبان خردسالی به دایهاش فهماند که من همشیر دارم. بخشی از این شیر برای من است, بخشی از این شیر برای همشیر من است تو هم یک بچّه دیگر هم داری دیگر که بچّه خودت است او را هم باید شیر بدهی، همهٴ شیرها که برای من نیست.
خب این نیست مگر به تأیید فرشته دیگر وگرنه بچه همهٴ این راز و رمز را بداند از غیب باخبر باشد و از غیب هم که باخبر بود عادلانه رفتار بکند این بدون تسدید فرشته که نخواهد بود پس آن که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه آمده که لایزال آن دو تا فرشته دارد تسدید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند ممکن است همان فرشتهها و مانند آن در خدمت حضرت بودند تا آخرین لحظه، منتها حالا مأموریتها فرق میکرد: در دوران خردسالگی برخی از فرشتهها چون ﴿وَمَا مِنَّا إِلاّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ تا برسد به وجود مبارک جبرئیل(سلام الله علیه) یا اسرافیل یا میکائیل که حاملان عرش بودند اینجا روایت دوّم و نقل دوّم آن است که وجود مبارک جبرئیل(سلام الله علیه) ردای حضرت را کشید لباس حضرت را کشید و نگذاشت نماز بخواند و حضرت هم فهمید که نباید نماز بخواند.
بخش سوّم، طائفه سوّم روایاتی است که میگوید حضرت نخواند. این بخش سوّم با بخش دوّم قابل جمع است این طور نیست که اینها مخالف هم باشند منتها حالا در بخش سوّم آمده سرّ اینکه حضرت نخواند این بود که جبرئیل(سلام الله علیه) اشاره کرد گفت اینجا جای خواندن نماز نیست.
یعنی این حکم اسلامی نباید جاری بشود گرچه منافق تا زنده بود حکم مسلمان را داشت و نکاح با او خرید و فروش با او معاشرت با او حضور او در مساجد و نماز جماعتها و امثال ذلک روا بود امّا بعد از اینکه مُرد حکم دیگری دارد.
روایت دالّ بر اقامه نماز بر جنازه عبداللهبیاُبیّ ناسازگار با قرآن
وجود مبارک پیغمبر نسبت به آن برابر روایت طایفهٴ ثانیه و ثالثه نماز نخواندند و امّا اینکه بگویند نماز خواندند و بخاری و اینها نقل کردند و از حضرت سؤال کردند که چرا شما بر یک منافق نماز خواندی حضرت مثلاً فرموده باشد که من مخیّر بودم چون که خدا فرموده بود ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾ من مخیّر بودم و مختار بودم و یکی از دو کار را انتخاب کردم این با خود آیه هماهنگ نیست چون آنجا تخییر نیست این اعلام لغویت این کار است بعد هم فرمود خدا هرگز نمیآمرزد یعنی تو این کار را نکن تو استغفار میکنی یعنی چه؟ یعنی خدایا من از تو میخواهم کاری انجام بدهی که گفتی من نمیکنم خب چنین کاری پیغمبر یقیناً نمیکند. فرمود ﴿فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ اگر با نفی تأکید ذات اقدس الهی فرمود من این کار را نمیکنم آن وقت پیغمبر بگوید این کار را بکن یعنی چه؟
پس اگر روایتی دلالت کرد بر اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من چون مخیّر بودم این کار را کردم این روایت مخالف قرآن است وقتی که مخالف قرآن بود دیگر اعتباری ندارد. چون قرآن مخیّر نکرده اعلام به لغویّت کرده فرمود بکنی و نکنی خدا اینها را نمیآمرزد یک کار لغوی است وقتی فرمود خدا نمیآمرزد شما چه کار میخواهید بکنید بگویید «اللهم اغفر له».
بنابراین آن نقل تام نیست و حق هم این است که نماز نخواندند ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾ .
«الحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است