- 453
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 83 تا 86 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 83 تا 86 سوره توبه"
لغو بودن استغفار کردن برای منافقان
خوشحالی منافقان از عدم جهاد مالی و بدنی و تأثیر کارشکنیها و توطئههای خویش
گریه شدید مجاهدان محروم از جهاد به دلیل نداشتن تجهیزات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوّاً إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ (83) وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ (84) وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ (85) وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ (86)﴾
لغو بودن استغفار کردن برای منافقان
مساوی بودن استغفار و عدم استغفار پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حق منافقان
در جریان استغفار وجود مبارک رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای منافقان بعضیها خواستند بگویند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) مخیر بود و چون مخیر بود و این کار برای او مباح بود استغفار کرد و جمله ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾ حمل بر تخییر کرد. ظاهراً این جمله در حد تسویه است نه تخییر. بین تخییر و تسویه فرق است، تخییر این است که این کار در اختیار شماست میخواهید انجام بدهید میخواهید انجام ندهید مثل اینکه می گویند مسافر در حرمین مکه و مدینه یا خصوص مسجدین مخیر بین قصر و اتمام است یعنی هر دو رواست اما اینجا تسویه است. تسویه یعنی این استغفار کردن شما مساوی استغفار نکردن شما است اگر استغفار نکنی هیچ بهرهای آنها نمیبرند و اگر استغفار بکنی هم آنها هیچ بهرهای نمیبرند بنابراین میشود یک لغو. اگر وجود مثل عدم بود چنین کاری می شود لغو. پس سخن از تخییر نیست سخن از تسویه است آن هم تسویه وجود و عدم. نظیر ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ گاهی این «أو» که برای تسویه است با کلمه سواء همراه است مثل ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾و مانند آن. گاهی با کلمه سواء همراه نیست نظیر آیهٴ ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾. خب اگر وجود، مساوی عدم بود یعنی این کار، کار لغوی است و شاهد اینکه این وجود مثل عدم است و این کار، کار لغو است این است که فرمود: ﴿إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ بنابراین وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) با نازل شدن این آیه هرگز برای منافقان طلب مغفرت نکرده است.
ظاهر آیهٴ ﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ...﴾ مربوط به بازگشت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از سفر
مطلب دیگر این است که اینکه فرمود: ﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ﴾ برخیها خواستند بگویند این مربوط به مسافرت نیست یعنی اگر اتفاق افتاد محاضرهای، برخوردی، محاورهای پیش آمد و با آنها دیدار داشتید آنها استیذان کردند و خواستند به همراه شما بیایند برای سفر بعدی اینها را نپذیر چون این سورهٴ مبارکه بعد از جنگ تبوک نازل شده است و در مسافرت نبوده. اما اثبات این هم خیلی آسان نیست ظاهرش این است که این در حالت سفر بود و وجود مبارک پیغمبر در حال سفر اینها را تلقی کرده است گرچه در جریان تبوک است اما منافاتی ندارد که بعضی از آیات در همان سفر تبوک و بعضی از این آیات هم بعد از مراجعت از غزوه تبوک نازل شده باشد، بنابراین این رجوع را ما به رجوع به معنای محاوره و برخورد بعدی معنا کنیم گرچه ممکن است. ولی با ظاهر خیلی هماهنگ نیست ظاهرش این است که این در سفر بود یعنی در سفر فرمود اگر شما برگشتید و اینها دوباره پیشنهاد دادند که با شما همراهی کنند و با شما هماهنگی کنند آنها را نپذیر.
خوشحالی منافقان از عدم جهاد مالی و بدنی و تأثیر کارشکنیها و توطئههای خویش
مطلب دیگر این است که اینها خیلی خوشحال شدند که از یک سو جهاد مالی نکردند، از یک سوجهاد بدنی هم نکردند، از یک سو توطئه کردند، کارشکنی کردند هم به یکدیگر گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ بر اساس ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ هم به دیگران گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ بر اساس ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ معذلک کسی کاری به اینها نداشت اینها خیلی خوشحال بودند، خوشحال بودند که توطئه اینها و نقشه اینها مؤثر شد در بعضی از بخشها فرمود اگر به شما یک آسیبی برسد اینها خوشحال می شوند میگویند که ما گفتیم که شما مثلاً به جنگ مشرکین نروید یا به جنگ امپراطوری روم نروید خیلی خوشحال بودند آیهٴ پنجاه همین سوره که قبلاً گذشت این بود که ﴿وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ﴾ اینها خیلی خوشحالاند که به نظر خود به واقع رسیدند اینجا هم دو سه تا توطئه کردند یعنی جهاد مالی نکردند، جهاد بدنی نکردند و یکدیگر را هم گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ به طور درون گروهی از باب﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ دیگران را هم وادار می کردند که شرکت نکنند از باب ﴿یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ و این نقشههایشان گرفت و خوشحال بودند لذا فرمود ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ .
لکن ذات اقدس الهی از همه این راز و رمزها پرده برداشت فرمود وقتی شما رفتید اینها دوباره میآیند نزد شما استیذان میکنند لکن به اینها بگو شما با آن گروه عَجَزَه یکسانید.
گروههای بازمانده از جهاد و جایگاه منافقان در میان آنان
چون آنهایی که در جبهه شرکت نکردند تقریباً چهار گروه بودند بدترین گروه که با کیفر الهی همراه بودند همین منافقان بودند و سه گروه دیگر آنها جرم نداشتند لکن بعضیها با حسنات همراه بودند بعضی جرمشان بخشوده شد بعضی هم آدمهای عادی بودند بنابراین این اقوام چهارگانه و گروههای چهارگانه عبارت از ایناند : یک: منافقیناند که الآن آیات دربارهٴ اینها آمده که اینها مخلّفاند ﴿کَرِهُوا أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ . گروه دوم آن نیروهای بسیج مخلص بودند که هیچ امکاناتی نداشتند برای اعزام به جبهه بالأخره یک ساز و برگی میخواهد، یک سلاحی میخواهد، یک زاد و راحلهای میخواهد اینها همانهایی هستند که ﴿وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ اینها کسانیاند که چشمهایشان پر اشک است که چرا امکانات در اختیارشان نیست که به جبهه بروند. گروه دیگر کسانی اند که تقصیر کردند با اینکه میتوانستند به جبهه بروند نرفتند ولی فوراً نادم شدند پشیمان شدند ﴿ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ ناله کردند، ضجّه کردند توبه اینها مقبول شد. گروه چهارم همین عَجَزَه هستند یعنی زنها، پیرمرد، اعمی، اعرج و مریض و خردسال و اینها هستند که معذورند و نه مأجور، بر خلاف آنها که ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ که هم معذورند و هم مأجور، فرمود شما آن گروه که معذور و مأجورند ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ به آنها ملحق نمیشوید به آن گروهی که تقصیر کردند ولی فوراً توبه کردند نالهها کردند ضجّهها زدند ﴿ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ توبه آنها هم مقبول شد با آنها هم نیستید. فقط فخرتان این است که با بچهها و امثال ذلک هستید همین ﴿قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ . این چهار گروه وضعشان مشخص شد.
آگاهی دادن خداوند از شرکت نکردن منافقان در جنگ خیبر
در بخشهای دیگری که قرآن کریم مشخص کرد نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» است فرمود شما در تبوک که با ما نبودید حالا در غزوه خیبر و مانند آن هم نخواهید بود. آیهٴ پانزده سورهٴ مبارکهٴ «فتح» این است که ﴿سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَی مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْکُمْ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُوا کَلاَمَ اللَّهِ قُل لَن تَتَّبِعُونَا کَذلِکُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ کَانُوا لاَ یَفْقَهُونَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ آنها میگویند مگر شما نسبت به ما حسد دارید نمیگذارید ما در جبهه شرکت کنیم ذات مقدس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود ذات اقدس الهی اسرار شما را می¬داند، راز و رمز شما را میداند، فتنهگری شما را میداند و خبر داد که شما اهل جبهه نیستید بالأخره این؟
معذور بودن افراد فاقد تجهیزات از جهاد
دربارهٴ کسانی است که ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ اینها کسانی هستند که هیچ امکانی برای رفتن به جبهه نداشتند و تلاش و کوشش کردند لکن وسیله پیدا نکردند خدا فرمود که عذر اینها پذیرفته است. در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم بحثشان گذشت که اینها امکان رفتن به جبهه نداشتند و اشک ریزان برگشتند و خدا فرمود که ما از اینها میپذیریم در سورهٴ مبارکهٴ «توبه»، آیهٴ 92 این است بعد از اینکه فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ در آیهٴ 92 همین سوره فرمود ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ بر اینها هیچ حرجی نیست برای اینکه اینها آمادگیشان را اعلام کردند آمدند حضور شما که شما اینها را به جبهه اعزام بکنید چون خودشان نه امکانات مالی داشتند نه اسلحه داشتند نه ساز و برگ سفر داشتند و مانند آن. سفر هم خب طولانی بود نظیر احد نبود که اینها بتوانند از مدینه حرکت کنند بیایند بجنگند باید میرفتند در مرز شام و کار طولانی بود این گروه که خود آمادگیشان را اعلام کردند و آمدند تا شما اینها را تجهیز کنید و شما هم به آنها گفتید ﴿لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا﴾ .
گریه شدید مجاهدان محروم از جهاد به دلیل نداشتن تجهیزات
اینها برگشتند ولی نه تنها در حال اشک بلکه آنقدر ناله کردند که گویا چشمشان دارد می¬ریزد. تعبیری که دربارهٴ اینگونه رزمنده¬ها و مجاهدان دارد نظیر تعبیری که دربارهٴ برخی از اولیای از اهل کتاب دارد که اینها وقتی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شناختند وحی را شناختند ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ در آن بخش هم این آیه قبلاً معنا شد که وقتی فرمودند فاضت العین؛ یعنی اشک تمام این شبکه چشمشان را پر کرده و مرتب این شبکه چشم پر می¬شد و خالی می¬شد وقتی تمام شبکه چشم را اشک پر بکند دیگر چشم دیده نمی¬شود وقتی این اشکها دارد می¬ریزد گویا چشم دارد می¬ریزد این حالت را می¬گویند «تفیض أعینهم من الدمع» نفرمود «تفیض دموعهم» اشکهایشان ریخت. فاض یعنی جاری شد تفیض یعنی جاری میشود نفرمود اشک جاری می¬شود فرمود چشم جاری می¬شود ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ﴾ که ﴿تَفِیضُ﴾ این اعین ﴿مِنَ الدَّمْعِ﴾. بنابراین یک وقت است یک کسی گریه می¬کند این اشک از چشمش جاری می¬شود روی خد و گونه¬اش این را می¬گویند عَبَرَه. آن بیان نورانی سیدالشّهدا (سلام الله علیه) که فرمود: «أنا قتیل العبرة» این است آن اشک. یک وقت کسی نَمی تر می¬کند بالأخره در شبکه چشم این آن نیست که حضرت فرمود. یک وقتی این قطرات اشک از چشم عبور میکند به صورت می¬ریزد اینها را می¬گویند عبرات، عبره بالأخره اشکی است که عبور می¬کند و جاری می¬شود یک وقت شدیدتر از آن است و تمام این شبکه چشم را اشک می¬گیرد و می¬ریزد اینجا گویا چشم دارد می¬ریزد این حالت را می-گویند: ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ نه تری دموعهم تفیض ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ﴾ فرمود اینها مشتاق جبهه¬اند این طور گریه می¬کنند بر اینها هیچ حرجی نیست اینها محبوب الهیاند و اجرشان هم با خداست.
همسانی منافقان با افراد ناتوان و خانهنشین
خب منافقین با اینها نیستند اینکه فرمود: ﴿قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ یا ﴿مَعَ الْخَالِفِینَ﴾ یا ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ اینها نیستند. با اینها هرگز نخواهند بود، اینها جزو بهترین بندگان الهی¬اند و همچنین با آن گروهی که ﴿ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ در اثر توبه با آنها هم نیستند، می¬ماند عَجَزَه، خردسالان و کودکان و پیرمردها و کورها و لنگها و اینها با آنها هستند پس اینها هستند که جزو خالفیناند نه آنها.
استیذان مجدّد منافقان برای شرکت در جهاد و آگاهی دادن خداوند به انگیزه فتنهگری آنها به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود اینها تلاش و کوشش می¬کنند که از شما باز دوباره استیذان کنند خیال می¬کنند که آن توطئهٴ قبلی همچنان باقی است، ﴿فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً﴾ . خب این را چطوری بگو چه کسی به تو میگوید بگو؟ بنابر آیهٴ پانزده سورهٴ «فتح» ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اعلام کرد که اینها اهل حضور در جبهه نیستند ﴿کَذلِکُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ﴾ یعنی در آیهٴ پانزده سورهٴ «فتح» اینچنین آمده ﴿سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَی مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا﴾ می¬گویند اجازه بدهید ما همراه شما باشیم ﴿ذَرُونَا نَتَّبِعْکُمْ﴾ اینها می¬آیند برای جاسوسی، برای فتنه و مانند آن ﴿یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُوا کَلاَمَ اللَّهِ﴾ حکم خدا را، پیام خدا را تغییر بدهند فرمود به آنها بگو ﴿لَن تَتَّبِعُونَا کَذلِکُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ﴾ خدا از قبل به من گفته شما اهل جبهه نیستید بالأخره و حقِ آمدن هم ندارید برای اینکه کارتان فتنه¬گری است اینجا هم ذات اقدس الهی به پیغمبر می¬فرماید: ﴿قُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوّاً﴾ چرا برای اینکه ﴿إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ اگر این دربارهٴ منافقین کهن و ریشهدار باشد این «اوّل» نفسی است یعنی از روز اوّل هم شما اهل توطئه بودید اگر جزو همان جریان تبوک و امثال تبوک باشد این اوّل نسبی است.
محرومیت منافقان از جهاد در اثر محبّت دنیا
دنیادوستی منشأ محرومیت منافقان از جهاد
به هر تقدیر وقتی جریان نفر آمده که آیاتش در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» خوانده شد عدهای که از حضور ممنوع بودند خدا می¬فرماید چون به حیات دنیا بسنده کرده¬اید و راضی شده¬اید و خوشحالید از حضور در جبهه محروم گشتید. آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این بود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاّ قَلِیلٌ﴾ مهمترین عامل محرومیت شما از حضور در جبهه همین دنیاپسندی شما است چه اینکه مهمترین عامل حضور مجاهدان در جبهه همان دنیا را فروختن و آخرت را خریدن است ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ طبق آن آیه ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ تنها شرط و مهمترین شرط حضور در جبهه، فروش دنیا و خرید آخرت است همین. نه سن شرط است، نه سواد شرط است، نه شهری بودن شرط است، هیچ چیزی شرط نیست ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ چه گروهی؟ ﴿الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ در قبال همینهایی هستند که ﴿رَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ در آیهٴ محل بحث ذات اقدس الهی تحلیل می¬کند، می¬فرماید: ﴿إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ و منشأ این رضایت شما هم دنیا دوستی شما است و الاّ قیام و قعود که فرقی نمیکند برای شما ﴿إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ﴾ یعنی «رضیتم بالحیاة الدّنیا من الاخرة» وگرنه قیام در برابر قعود که فرقی نمیکند، قیام و قعود یعنی جهاد و عدم جهاد ﴿رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ پس ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ﴾ آن خالفینی که در حدّ عَجَرَه هستند نه آن دو گروه دیگر. آن دو گروه دیگر بالأخره از یک فیض خاصّ متنعماند.
تفاوت افراد معذور با افراد مأجور شرکت نکرده در جهاد
پرسش:...
پاسخ: خب حالا اگر یک وقتی است که می¬گویند ای کاش امکاناتی می داشتیم پای سالمی می¬داشتیم، آن برابر نیت خودش مثاب است امّا این عَجَزَه عادی به همان حالت عادّی اگر باشد, معذور است ولی مأجور که نیست. حالا یک کسی تمام تلاش و کوشش او این است و خیلی هم نگران است بسیار متأثر است و گاهی هم گریه میکند که چرا من مریضم نمی¬توانم روزه بگیرم خب او اجر حضور خودش را میبرد. امّا یک وقتی است آدم، چرا حالا یک مسافرتی پیش آمد که من نتوانم روزه بگیرم و اینها خب او اجر آن حالت درونی خودش را می¬برد. یک وقتی یک آدم عادی است، برای بی¬تفاوتی است می¬گوید حالا که مسافریم روزه نمی¬گیریم این معذور است و نه مأجور. به این مسافر که اجر نمی¬دهند فرمود شما جزو آن خالفینی هستید که با آنها هستید دیگر حالا خودتان راضی شدید و اجر هم در کار نیست
جواز اقامه نماز بر جنازه منافق در حال ضرورت و چگونگی آن
﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾ آن نمازی که بر منافق می¬خواندند گفته شد حالا یک وقتی اگر ضرورت پیدا کرد بر منافق نماز بخوانند، در حال غیر ضرورت که نمی¬شود خواند و اگر دعاهای او مسموع است کسانی دعاهای او را کنترل می¬کنند او نمی¬تواند آن جمله¬ای که در روایتهایی که در بحث دیروز عنوان شده بگوید «اللهم فاحش قبره ناراً» خدایا قبر او را پر آتش بکن لااقل کلیات را بگوید خدایا تو هرکسی را برابر نیّتش پاداش بده برابر عملش پاداش بده کلیات را بگوید دربارهٴ خود این شخص نه دعایی دارد و نه نفرینی. ولی اگر نمازگذار فاسق بود او دیگر نمی¬گوید «أللّهم إنا لا نعلم منه إلاّ خیراً» که حصر بکند چون مسلمان بود بگوید «أللّهم إنّا نعلم منه خیراً» نه «لانعلم منه إلاّ خیراً» که حصر کند این جمله¬ها کاملاً قابل تغییر است و ترک این جمله¬ها هم جایز است و تبدیل این جملهها هم جایز است «أللّهم إنا لا نعلم منه إلاّ خیراً» و منظور از خیر هم اسلام باشد نه خیر ذاتی نه اینکه «لا نعلم منه إلاّ خیراً» منحصر بکند پس نماز بر فاسق و مانند آن که حضرت فرمود: «صلّ علی أهل القبلة» و حسابش با خداست، جایز است. منتها طوری که بهره سوء برده نشود طوری که مثلاً حالا یک شخصیتی به سراغ نماز یک فاسقی شرکت بکند مثلاً آن طورها نباشد ولی یک من به الکفایه برود نماز بخواند و آن دیگر نگوید «أللّهم إنّا لانعلم منه إلاّ خیراً» کلماتی بگوید که فقط اسلام او را تثبیت بکند نه عدالت او را، نه طهارت او را، نه تقوای او را و مانند آن خب ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾ .
چگونگی استنباط وجوب اقامه نماز بر جنازه مؤمن از آیهٴ محل بحث
مسألهٴ نماز میّت قسمت مهمش در روایات است در قرآن نیست در بحثهای آیات الأحکام هم که ملاحظه می¬فرمایید می¬بینید مسألهٴ صلات بر میت فقط دربارهٴ منافق و اینها آمده. آنها که قائلاند که لقب مفهوم دارد مطلقاً, یا در صورتی که در صدد تحدید و مرزگذاری باشد البته لقب و مانند آن اگر در مقام تحدید باشد، در مقام محدود کردن باشد. مرزگذاری باشد مفهوم دارد والاّ در حالت عادی مفهوم ندارد. آنهایی که قائلاند لقب مطلقاً مفهوم دارد یا اگر در صدد تحدید و بیان حد و مرز باشد مفهوم دارد از این آیه مفهوم گرفتند همانطوری که مفهوم مثبت منفی است مفهوم منفی هم مثبت است، همانطوری که اگر بگویند اکرم عالماً و در مقام تحدید باشد لقب مفهوم دارد. یعنی لاتکرم الجاهل یا اکرم عادلاً یعنی لاتکرم الفاسق اگر آنجا بگوید لاتکرم الفاسق یعنی اکرم العادل. لاتکرم الجاهل یعنی اکرم العالم. همانطوری که مفهوم مثبت، منفی است مفهوم منفی هم مثبت است. اگر لقب مفهوم داشته باشد مطلقاً یا در مقام تحدید و آیه در مقام مرز و تحدید باشد از این نهی یک امری مفهوماً استنباط می¬شود. از این منطوق یک مفهومی بدست می¬آید و آن این است که «صلّ علی المؤمن و قم علی قبره» ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾ یعنی صلّ علی مؤمن مات.
﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾ غرض این است که مسأله نماز میت در قرآن فقط همین بخشش آمده است ﴿إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾ که منظور فسق اکبر است.
لزوم شگفتزده نشدن مؤمنان از اموال و اولاد کافران
شگفتانگیز نبودن اموال و اولاد کافران مجتمعاً و منفرداً
آیهٴ 85 این است که ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ این آیه قبلاً بیان شد یعنی در آیهٴ 55 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمده است که ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ﴾ تفاوتش در فاء و واو است که در آنجا دارد «فلا» و در آیه محل بحث دارد «ولا» که این خیلی مهم نیست دیگر. با اضافهٴ کلمهٴ «لا» است فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ﴾ در آیهٴ 55 «لا» تکرار شده ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ امّا در آیهٴ محل بحث «لا» تکرار نشده فرمود: ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ﴾ این اگر تحلیل بشود مطابق همان آیهٴ 55 در می¬آید و اگر تحلیل نشود یعنی اجتماع اینها که عامل اعجاب است و شگفتانگیز است، برای شما شگفت¬انگیزی نیاورد این آیهٴ 85 یقیناً مضمون آیهٴ 55 را هم به همراه دارد؛ چرا؟ برای اینکه اگر اجتماع اینها شما را به شگفتی وادار نکند یعنی از اجتماع اینها شما تعجب نکنید خیلی خرسند نباشید با دیده اعجاب ننگرید از انفراد آنها به طریق اولی است. یک وقتی است یک کسی دارای فرزندان فراوان و رشید است ولی از امکانات آنچنانی برخوردار نیست. یک وقت است کسی از امکانات مالی فراوانی برخوردار است. ولی از فرزندانی برخوردار نیست گروه سوم کسانی¬اند که هم از اموال فراوان برخوردارند هم از اولاد. اگر اجتماع آنها باعث شگفتی نمی¬شود یعنی شما نباید از اجتماع اموال و اولاد در یک جایی تعجب بکنید مثلاً اظهار شگفتی بکنید و فریب بخورید در مواردی که یکی از اینها به تنهایی هست هم به طریق اولی نباید تعجب بکنید ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ﴾ اجتماع اینها نباید اثر داشته باشد فضلاً از انفراد اینها.
تأثیر تکرار «لا» در معنای جملات مثبت و منفی
پرسش:...
پاسخ: یک وقت هست که بار مثبت است بله بار مثبتی که بر مجموع بار شد بر تک¬ تک بعید است دلیل میخواهد، یک وقت بار منفی است فرمود از مجموع اینها این کار ساخته نیست خب از جمیع به طریق اولی، از تک تک به طریق اولی. اگر اجتماع اموال و اجتماع اولاد دو تایی با هم شگفتانگیز نیست کاری از پیش نمیبرد هر کدام از اینها به تنهایی به طریق اولی کاری از پیش نمیبرند. ولی اگر بار مثبت بار بود یعنی مثلاً گفته شد اجتماع اینها آن اثر را دارد نمی¬شود گفت پس هر کدام از آنها آن اثر را دارد اگر اثر مثبت بر مجموع بار بشود بر جمیع بار کردنش آسان نیست دلیل میخواهد ولی اگر اثری از مجموع منتفی شد از تک تک به طریق اولی منتفی است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا﴾ به این اموال و اولاد که جمعاند ﴿فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ که در آیهٴ 55 سورهٴ «توبه» که همین آیه قبلاً گذشت همین طور بود بنابراین یک وقت ممکن است که اثر از مجموع برداشته شود ولی بگوید ما با هر دو مثلاً نیستیم ولی ممکن است یکی از اینها را قبول بکنیم هر دو را قبول نمیکنیم، ولی ممکن است که یکی از اینها را بپذیریم در آنجا آن «لا» باید تکرار شود ولی اگر گفته شد یک کاری از مجموعشان ساخته نیست خب از جمیع به طریق اولی اینکه می¬گویند: ﴿غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ﴾ اگر این کلمهٴ «لا» نبود یعنی خدایا راهی که برای مجموع اینها است به ما نده خب ممکن است یکی از اینها برای تک تک اینها باشد عیب ندارد این شعار هم که میگویند لاشرقی و لاغربی همین است اگر بگویند لاشرقی و غربی این آن نکته را نمی فهماند لاشرقی و غربی یعنی با مجموع اینها ما نیستیم ولی ممکن است با یکی از این دو گروه باشیم لذا کلمهٴ «لا» اینجا باید تکرار شود نه شرقی نه غربی اگر بگوید نه شرقی غربی آن لطیفه فوت میشود اگر بگویند نه شرقی غربی یعنی با مجموعشان نیستیم با هر دو نیستیم ممکن است مثلاً با یکی باشیم اما وقتی که بگویند نه شرقی نه غربی یعنی با هیچ کدام از اینها نیستیم فضلاً از مجموعشان، با مجموع اینها هم نیستیم. بنابراین گاهی یک اثری است که چاره جز تکرار لام نیست تکرار حرف نیست نظیر ﴿غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ﴾ یعنی «غیر المغضوب و غیر الضّالّین». یک وقت است نه، یک اثری است که از مجموع برداشته می¬شود اوّلاً، از جمیع به طریق اولی برداشته می¬شود ثانیاً.
«والحمدلله رب العالمین»
لغو بودن استغفار کردن برای منافقان
خوشحالی منافقان از عدم جهاد مالی و بدنی و تأثیر کارشکنیها و توطئههای خویش
گریه شدید مجاهدان محروم از جهاد به دلیل نداشتن تجهیزات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوّاً إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ (83) وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ (84) وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ (85) وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ (86)﴾
لغو بودن استغفار کردن برای منافقان
مساوی بودن استغفار و عدم استغفار پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حق منافقان
در جریان استغفار وجود مبارک رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای منافقان بعضیها خواستند بگویند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) مخیر بود و چون مخیر بود و این کار برای او مباح بود استغفار کرد و جمله ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾ حمل بر تخییر کرد. ظاهراً این جمله در حد تسویه است نه تخییر. بین تخییر و تسویه فرق است، تخییر این است که این کار در اختیار شماست میخواهید انجام بدهید میخواهید انجام ندهید مثل اینکه می گویند مسافر در حرمین مکه و مدینه یا خصوص مسجدین مخیر بین قصر و اتمام است یعنی هر دو رواست اما اینجا تسویه است. تسویه یعنی این استغفار کردن شما مساوی استغفار نکردن شما است اگر استغفار نکنی هیچ بهرهای آنها نمیبرند و اگر استغفار بکنی هم آنها هیچ بهرهای نمیبرند بنابراین میشود یک لغو. اگر وجود مثل عدم بود چنین کاری می شود لغو. پس سخن از تخییر نیست سخن از تسویه است آن هم تسویه وجود و عدم. نظیر ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ گاهی این «أو» که برای تسویه است با کلمه سواء همراه است مثل ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾و مانند آن. گاهی با کلمه سواء همراه نیست نظیر آیهٴ ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾. خب اگر وجود، مساوی عدم بود یعنی این کار، کار لغوی است و شاهد اینکه این وجود مثل عدم است و این کار، کار لغو است این است که فرمود: ﴿إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ بنابراین وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) با نازل شدن این آیه هرگز برای منافقان طلب مغفرت نکرده است.
ظاهر آیهٴ ﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ...﴾ مربوط به بازگشت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از سفر
مطلب دیگر این است که اینکه فرمود: ﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ﴾ برخیها خواستند بگویند این مربوط به مسافرت نیست یعنی اگر اتفاق افتاد محاضرهای، برخوردی، محاورهای پیش آمد و با آنها دیدار داشتید آنها استیذان کردند و خواستند به همراه شما بیایند برای سفر بعدی اینها را نپذیر چون این سورهٴ مبارکه بعد از جنگ تبوک نازل شده است و در مسافرت نبوده. اما اثبات این هم خیلی آسان نیست ظاهرش این است که این در حالت سفر بود و وجود مبارک پیغمبر در حال سفر اینها را تلقی کرده است گرچه در جریان تبوک است اما منافاتی ندارد که بعضی از آیات در همان سفر تبوک و بعضی از این آیات هم بعد از مراجعت از غزوه تبوک نازل شده باشد، بنابراین این رجوع را ما به رجوع به معنای محاوره و برخورد بعدی معنا کنیم گرچه ممکن است. ولی با ظاهر خیلی هماهنگ نیست ظاهرش این است که این در سفر بود یعنی در سفر فرمود اگر شما برگشتید و اینها دوباره پیشنهاد دادند که با شما همراهی کنند و با شما هماهنگی کنند آنها را نپذیر.
خوشحالی منافقان از عدم جهاد مالی و بدنی و تأثیر کارشکنیها و توطئههای خویش
مطلب دیگر این است که اینها خیلی خوشحال شدند که از یک سو جهاد مالی نکردند، از یک سوجهاد بدنی هم نکردند، از یک سو توطئه کردند، کارشکنی کردند هم به یکدیگر گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ بر اساس ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ هم به دیگران گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ بر اساس ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ معذلک کسی کاری به اینها نداشت اینها خیلی خوشحال بودند، خوشحال بودند که توطئه اینها و نقشه اینها مؤثر شد در بعضی از بخشها فرمود اگر به شما یک آسیبی برسد اینها خوشحال می شوند میگویند که ما گفتیم که شما مثلاً به جنگ مشرکین نروید یا به جنگ امپراطوری روم نروید خیلی خوشحال بودند آیهٴ پنجاه همین سوره که قبلاً گذشت این بود که ﴿وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ﴾ اینها خیلی خوشحالاند که به نظر خود به واقع رسیدند اینجا هم دو سه تا توطئه کردند یعنی جهاد مالی نکردند، جهاد بدنی نکردند و یکدیگر را هم گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ به طور درون گروهی از باب﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ دیگران را هم وادار می کردند که شرکت نکنند از باب ﴿یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ و این نقشههایشان گرفت و خوشحال بودند لذا فرمود ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ .
لکن ذات اقدس الهی از همه این راز و رمزها پرده برداشت فرمود وقتی شما رفتید اینها دوباره میآیند نزد شما استیذان میکنند لکن به اینها بگو شما با آن گروه عَجَزَه یکسانید.
گروههای بازمانده از جهاد و جایگاه منافقان در میان آنان
چون آنهایی که در جبهه شرکت نکردند تقریباً چهار گروه بودند بدترین گروه که با کیفر الهی همراه بودند همین منافقان بودند و سه گروه دیگر آنها جرم نداشتند لکن بعضیها با حسنات همراه بودند بعضی جرمشان بخشوده شد بعضی هم آدمهای عادی بودند بنابراین این اقوام چهارگانه و گروههای چهارگانه عبارت از ایناند : یک: منافقیناند که الآن آیات دربارهٴ اینها آمده که اینها مخلّفاند ﴿کَرِهُوا أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ . گروه دوم آن نیروهای بسیج مخلص بودند که هیچ امکاناتی نداشتند برای اعزام به جبهه بالأخره یک ساز و برگی میخواهد، یک سلاحی میخواهد، یک زاد و راحلهای میخواهد اینها همانهایی هستند که ﴿وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ اینها کسانیاند که چشمهایشان پر اشک است که چرا امکانات در اختیارشان نیست که به جبهه بروند. گروه دیگر کسانی اند که تقصیر کردند با اینکه میتوانستند به جبهه بروند نرفتند ولی فوراً نادم شدند پشیمان شدند ﴿ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ ناله کردند، ضجّه کردند توبه اینها مقبول شد. گروه چهارم همین عَجَزَه هستند یعنی زنها، پیرمرد، اعمی، اعرج و مریض و خردسال و اینها هستند که معذورند و نه مأجور، بر خلاف آنها که ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ که هم معذورند و هم مأجور، فرمود شما آن گروه که معذور و مأجورند ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ به آنها ملحق نمیشوید به آن گروهی که تقصیر کردند ولی فوراً توبه کردند نالهها کردند ضجّهها زدند ﴿ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ توبه آنها هم مقبول شد با آنها هم نیستید. فقط فخرتان این است که با بچهها و امثال ذلک هستید همین ﴿قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ . این چهار گروه وضعشان مشخص شد.
آگاهی دادن خداوند از شرکت نکردن منافقان در جنگ خیبر
در بخشهای دیگری که قرآن کریم مشخص کرد نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» است فرمود شما در تبوک که با ما نبودید حالا در غزوه خیبر و مانند آن هم نخواهید بود. آیهٴ پانزده سورهٴ مبارکهٴ «فتح» این است که ﴿سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَی مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْکُمْ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُوا کَلاَمَ اللَّهِ قُل لَن تَتَّبِعُونَا کَذلِکُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ کَانُوا لاَ یَفْقَهُونَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ آنها میگویند مگر شما نسبت به ما حسد دارید نمیگذارید ما در جبهه شرکت کنیم ذات مقدس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود ذات اقدس الهی اسرار شما را می¬داند، راز و رمز شما را میداند، فتنهگری شما را میداند و خبر داد که شما اهل جبهه نیستید بالأخره این؟
معذور بودن افراد فاقد تجهیزات از جهاد
دربارهٴ کسانی است که ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ اینها کسانی هستند که هیچ امکانی برای رفتن به جبهه نداشتند و تلاش و کوشش کردند لکن وسیله پیدا نکردند خدا فرمود که عذر اینها پذیرفته است. در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم بحثشان گذشت که اینها امکان رفتن به جبهه نداشتند و اشک ریزان برگشتند و خدا فرمود که ما از اینها میپذیریم در سورهٴ مبارکهٴ «توبه»، آیهٴ 92 این است بعد از اینکه فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ در آیهٴ 92 همین سوره فرمود ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ بر اینها هیچ حرجی نیست برای اینکه اینها آمادگیشان را اعلام کردند آمدند حضور شما که شما اینها را به جبهه اعزام بکنید چون خودشان نه امکانات مالی داشتند نه اسلحه داشتند نه ساز و برگ سفر داشتند و مانند آن. سفر هم خب طولانی بود نظیر احد نبود که اینها بتوانند از مدینه حرکت کنند بیایند بجنگند باید میرفتند در مرز شام و کار طولانی بود این گروه که خود آمادگیشان را اعلام کردند و آمدند تا شما اینها را تجهیز کنید و شما هم به آنها گفتید ﴿لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا﴾ .
گریه شدید مجاهدان محروم از جهاد به دلیل نداشتن تجهیزات
اینها برگشتند ولی نه تنها در حال اشک بلکه آنقدر ناله کردند که گویا چشمشان دارد می¬ریزد. تعبیری که دربارهٴ اینگونه رزمنده¬ها و مجاهدان دارد نظیر تعبیری که دربارهٴ برخی از اولیای از اهل کتاب دارد که اینها وقتی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شناختند وحی را شناختند ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ در آن بخش هم این آیه قبلاً معنا شد که وقتی فرمودند فاضت العین؛ یعنی اشک تمام این شبکه چشمشان را پر کرده و مرتب این شبکه چشم پر می¬شد و خالی می¬شد وقتی تمام شبکه چشم را اشک پر بکند دیگر چشم دیده نمی¬شود وقتی این اشکها دارد می¬ریزد گویا چشم دارد می¬ریزد این حالت را می¬گویند «تفیض أعینهم من الدمع» نفرمود «تفیض دموعهم» اشکهایشان ریخت. فاض یعنی جاری شد تفیض یعنی جاری میشود نفرمود اشک جاری می¬شود فرمود چشم جاری می¬شود ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ﴾ که ﴿تَفِیضُ﴾ این اعین ﴿مِنَ الدَّمْعِ﴾. بنابراین یک وقت است یک کسی گریه می¬کند این اشک از چشمش جاری می¬شود روی خد و گونه¬اش این را می¬گویند عَبَرَه. آن بیان نورانی سیدالشّهدا (سلام الله علیه) که فرمود: «أنا قتیل العبرة» این است آن اشک. یک وقت کسی نَمی تر می¬کند بالأخره در شبکه چشم این آن نیست که حضرت فرمود. یک وقتی این قطرات اشک از چشم عبور میکند به صورت می¬ریزد اینها را می¬گویند عبرات، عبره بالأخره اشکی است که عبور می¬کند و جاری می¬شود یک وقت شدیدتر از آن است و تمام این شبکه چشم را اشک می¬گیرد و می¬ریزد اینجا گویا چشم دارد می¬ریزد این حالت را می-گویند: ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ نه تری دموعهم تفیض ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ﴾ فرمود اینها مشتاق جبهه¬اند این طور گریه می¬کنند بر اینها هیچ حرجی نیست اینها محبوب الهیاند و اجرشان هم با خداست.
همسانی منافقان با افراد ناتوان و خانهنشین
خب منافقین با اینها نیستند اینکه فرمود: ﴿قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ یا ﴿مَعَ الْخَالِفِینَ﴾ یا ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ اینها نیستند. با اینها هرگز نخواهند بود، اینها جزو بهترین بندگان الهی¬اند و همچنین با آن گروهی که ﴿ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ در اثر توبه با آنها هم نیستند، می¬ماند عَجَزَه، خردسالان و کودکان و پیرمردها و کورها و لنگها و اینها با آنها هستند پس اینها هستند که جزو خالفیناند نه آنها.
استیذان مجدّد منافقان برای شرکت در جهاد و آگاهی دادن خداوند به انگیزه فتنهگری آنها به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود اینها تلاش و کوشش می¬کنند که از شما باز دوباره استیذان کنند خیال می¬کنند که آن توطئهٴ قبلی همچنان باقی است، ﴿فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً﴾ . خب این را چطوری بگو چه کسی به تو میگوید بگو؟ بنابر آیهٴ پانزده سورهٴ «فتح» ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اعلام کرد که اینها اهل حضور در جبهه نیستند ﴿کَذلِکُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ﴾ یعنی در آیهٴ پانزده سورهٴ «فتح» اینچنین آمده ﴿سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَی مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا﴾ می¬گویند اجازه بدهید ما همراه شما باشیم ﴿ذَرُونَا نَتَّبِعْکُمْ﴾ اینها می¬آیند برای جاسوسی، برای فتنه و مانند آن ﴿یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُوا کَلاَمَ اللَّهِ﴾ حکم خدا را، پیام خدا را تغییر بدهند فرمود به آنها بگو ﴿لَن تَتَّبِعُونَا کَذلِکُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ﴾ خدا از قبل به من گفته شما اهل جبهه نیستید بالأخره و حقِ آمدن هم ندارید برای اینکه کارتان فتنه¬گری است اینجا هم ذات اقدس الهی به پیغمبر می¬فرماید: ﴿قُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوّاً﴾ چرا برای اینکه ﴿إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ اگر این دربارهٴ منافقین کهن و ریشهدار باشد این «اوّل» نفسی است یعنی از روز اوّل هم شما اهل توطئه بودید اگر جزو همان جریان تبوک و امثال تبوک باشد این اوّل نسبی است.
محرومیت منافقان از جهاد در اثر محبّت دنیا
دنیادوستی منشأ محرومیت منافقان از جهاد
به هر تقدیر وقتی جریان نفر آمده که آیاتش در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» خوانده شد عدهای که از حضور ممنوع بودند خدا می¬فرماید چون به حیات دنیا بسنده کرده¬اید و راضی شده¬اید و خوشحالید از حضور در جبهه محروم گشتید. آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این بود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاّ قَلِیلٌ﴾ مهمترین عامل محرومیت شما از حضور در جبهه همین دنیاپسندی شما است چه اینکه مهمترین عامل حضور مجاهدان در جبهه همان دنیا را فروختن و آخرت را خریدن است ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ طبق آن آیه ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ تنها شرط و مهمترین شرط حضور در جبهه، فروش دنیا و خرید آخرت است همین. نه سن شرط است، نه سواد شرط است، نه شهری بودن شرط است، هیچ چیزی شرط نیست ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ چه گروهی؟ ﴿الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ در قبال همینهایی هستند که ﴿رَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ در آیهٴ محل بحث ذات اقدس الهی تحلیل می¬کند، می¬فرماید: ﴿إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ و منشأ این رضایت شما هم دنیا دوستی شما است و الاّ قیام و قعود که فرقی نمیکند برای شما ﴿إِنَّکُم رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ﴾ یعنی «رضیتم بالحیاة الدّنیا من الاخرة» وگرنه قیام در برابر قعود که فرقی نمیکند، قیام و قعود یعنی جهاد و عدم جهاد ﴿رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ پس ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ﴾ آن خالفینی که در حدّ عَجَرَه هستند نه آن دو گروه دیگر. آن دو گروه دیگر بالأخره از یک فیض خاصّ متنعماند.
تفاوت افراد معذور با افراد مأجور شرکت نکرده در جهاد
پرسش:...
پاسخ: خب حالا اگر یک وقتی است که می¬گویند ای کاش امکاناتی می داشتیم پای سالمی می¬داشتیم، آن برابر نیت خودش مثاب است امّا این عَجَزَه عادی به همان حالت عادّی اگر باشد, معذور است ولی مأجور که نیست. حالا یک کسی تمام تلاش و کوشش او این است و خیلی هم نگران است بسیار متأثر است و گاهی هم گریه میکند که چرا من مریضم نمی¬توانم روزه بگیرم خب او اجر حضور خودش را میبرد. امّا یک وقتی است آدم، چرا حالا یک مسافرتی پیش آمد که من نتوانم روزه بگیرم و اینها خب او اجر آن حالت درونی خودش را می¬برد. یک وقتی یک آدم عادی است، برای بی¬تفاوتی است می¬گوید حالا که مسافریم روزه نمی¬گیریم این معذور است و نه مأجور. به این مسافر که اجر نمی¬دهند فرمود شما جزو آن خالفینی هستید که با آنها هستید دیگر حالا خودتان راضی شدید و اجر هم در کار نیست
جواز اقامه نماز بر جنازه منافق در حال ضرورت و چگونگی آن
﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾ آن نمازی که بر منافق می¬خواندند گفته شد حالا یک وقتی اگر ضرورت پیدا کرد بر منافق نماز بخوانند، در حال غیر ضرورت که نمی¬شود خواند و اگر دعاهای او مسموع است کسانی دعاهای او را کنترل می¬کنند او نمی¬تواند آن جمله¬ای که در روایتهایی که در بحث دیروز عنوان شده بگوید «اللهم فاحش قبره ناراً» خدایا قبر او را پر آتش بکن لااقل کلیات را بگوید خدایا تو هرکسی را برابر نیّتش پاداش بده برابر عملش پاداش بده کلیات را بگوید دربارهٴ خود این شخص نه دعایی دارد و نه نفرینی. ولی اگر نمازگذار فاسق بود او دیگر نمی¬گوید «أللّهم إنا لا نعلم منه إلاّ خیراً» که حصر بکند چون مسلمان بود بگوید «أللّهم إنّا نعلم منه خیراً» نه «لانعلم منه إلاّ خیراً» که حصر کند این جمله¬ها کاملاً قابل تغییر است و ترک این جمله¬ها هم جایز است و تبدیل این جملهها هم جایز است «أللّهم إنا لا نعلم منه إلاّ خیراً» و منظور از خیر هم اسلام باشد نه خیر ذاتی نه اینکه «لا نعلم منه إلاّ خیراً» منحصر بکند پس نماز بر فاسق و مانند آن که حضرت فرمود: «صلّ علی أهل القبلة» و حسابش با خداست، جایز است. منتها طوری که بهره سوء برده نشود طوری که مثلاً حالا یک شخصیتی به سراغ نماز یک فاسقی شرکت بکند مثلاً آن طورها نباشد ولی یک من به الکفایه برود نماز بخواند و آن دیگر نگوید «أللّهم إنّا لانعلم منه إلاّ خیراً» کلماتی بگوید که فقط اسلام او را تثبیت بکند نه عدالت او را، نه طهارت او را، نه تقوای او را و مانند آن خب ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾ .
چگونگی استنباط وجوب اقامه نماز بر جنازه مؤمن از آیهٴ محل بحث
مسألهٴ نماز میّت قسمت مهمش در روایات است در قرآن نیست در بحثهای آیات الأحکام هم که ملاحظه می¬فرمایید می¬بینید مسألهٴ صلات بر میت فقط دربارهٴ منافق و اینها آمده. آنها که قائلاند که لقب مفهوم دارد مطلقاً, یا در صورتی که در صدد تحدید و مرزگذاری باشد البته لقب و مانند آن اگر در مقام تحدید باشد، در مقام محدود کردن باشد. مرزگذاری باشد مفهوم دارد والاّ در حالت عادی مفهوم ندارد. آنهایی که قائلاند لقب مطلقاً مفهوم دارد یا اگر در صدد تحدید و بیان حد و مرز باشد مفهوم دارد از این آیه مفهوم گرفتند همانطوری که مفهوم مثبت منفی است مفهوم منفی هم مثبت است، همانطوری که اگر بگویند اکرم عالماً و در مقام تحدید باشد لقب مفهوم دارد. یعنی لاتکرم الجاهل یا اکرم عادلاً یعنی لاتکرم الفاسق اگر آنجا بگوید لاتکرم الفاسق یعنی اکرم العادل. لاتکرم الجاهل یعنی اکرم العالم. همانطوری که مفهوم مثبت، منفی است مفهوم منفی هم مثبت است. اگر لقب مفهوم داشته باشد مطلقاً یا در مقام تحدید و آیه در مقام مرز و تحدید باشد از این نهی یک امری مفهوماً استنباط می¬شود. از این منطوق یک مفهومی بدست می¬آید و آن این است که «صلّ علی المؤمن و قم علی قبره» ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾ یعنی صلّ علی مؤمن مات.
﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾ غرض این است که مسأله نماز میت در قرآن فقط همین بخشش آمده است ﴿إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾ که منظور فسق اکبر است.
لزوم شگفتزده نشدن مؤمنان از اموال و اولاد کافران
شگفتانگیز نبودن اموال و اولاد کافران مجتمعاً و منفرداً
آیهٴ 85 این است که ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ این آیه قبلاً بیان شد یعنی در آیهٴ 55 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمده است که ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ﴾ تفاوتش در فاء و واو است که در آنجا دارد «فلا» و در آیه محل بحث دارد «ولا» که این خیلی مهم نیست دیگر. با اضافهٴ کلمهٴ «لا» است فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ﴾ در آیهٴ 55 «لا» تکرار شده ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ امّا در آیهٴ محل بحث «لا» تکرار نشده فرمود: ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ﴾ این اگر تحلیل بشود مطابق همان آیهٴ 55 در می¬آید و اگر تحلیل نشود یعنی اجتماع اینها که عامل اعجاب است و شگفتانگیز است، برای شما شگفت¬انگیزی نیاورد این آیهٴ 85 یقیناً مضمون آیهٴ 55 را هم به همراه دارد؛ چرا؟ برای اینکه اگر اجتماع اینها شما را به شگفتی وادار نکند یعنی از اجتماع اینها شما تعجب نکنید خیلی خرسند نباشید با دیده اعجاب ننگرید از انفراد آنها به طریق اولی است. یک وقتی است یک کسی دارای فرزندان فراوان و رشید است ولی از امکانات آنچنانی برخوردار نیست. یک وقت است کسی از امکانات مالی فراوانی برخوردار است. ولی از فرزندانی برخوردار نیست گروه سوم کسانی¬اند که هم از اموال فراوان برخوردارند هم از اولاد. اگر اجتماع آنها باعث شگفتی نمی¬شود یعنی شما نباید از اجتماع اموال و اولاد در یک جایی تعجب بکنید مثلاً اظهار شگفتی بکنید و فریب بخورید در مواردی که یکی از اینها به تنهایی هست هم به طریق اولی نباید تعجب بکنید ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ﴾ اجتماع اینها نباید اثر داشته باشد فضلاً از انفراد اینها.
تأثیر تکرار «لا» در معنای جملات مثبت و منفی
پرسش:...
پاسخ: یک وقت هست که بار مثبت است بله بار مثبتی که بر مجموع بار شد بر تک¬ تک بعید است دلیل میخواهد، یک وقت بار منفی است فرمود از مجموع اینها این کار ساخته نیست خب از جمیع به طریق اولی، از تک تک به طریق اولی. اگر اجتماع اموال و اجتماع اولاد دو تایی با هم شگفتانگیز نیست کاری از پیش نمیبرد هر کدام از اینها به تنهایی به طریق اولی کاری از پیش نمیبرند. ولی اگر بار مثبت بار بود یعنی مثلاً گفته شد اجتماع اینها آن اثر را دارد نمی¬شود گفت پس هر کدام از آنها آن اثر را دارد اگر اثر مثبت بر مجموع بار بشود بر جمیع بار کردنش آسان نیست دلیل میخواهد ولی اگر اثری از مجموع منتفی شد از تک تک به طریق اولی منتفی است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا﴾ به این اموال و اولاد که جمعاند ﴿فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ که در آیهٴ 55 سورهٴ «توبه» که همین آیه قبلاً گذشت همین طور بود بنابراین یک وقت ممکن است که اثر از مجموع برداشته شود ولی بگوید ما با هر دو مثلاً نیستیم ولی ممکن است یکی از اینها را قبول بکنیم هر دو را قبول نمیکنیم، ولی ممکن است که یکی از اینها را بپذیریم در آنجا آن «لا» باید تکرار شود ولی اگر گفته شد یک کاری از مجموعشان ساخته نیست خب از جمیع به طریق اولی اینکه می¬گویند: ﴿غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ﴾ اگر این کلمهٴ «لا» نبود یعنی خدایا راهی که برای مجموع اینها است به ما نده خب ممکن است یکی از اینها برای تک تک اینها باشد عیب ندارد این شعار هم که میگویند لاشرقی و لاغربی همین است اگر بگویند لاشرقی و غربی این آن نکته را نمی فهماند لاشرقی و غربی یعنی با مجموع اینها ما نیستیم ولی ممکن است با یکی از این دو گروه باشیم لذا کلمهٴ «لا» اینجا باید تکرار شود نه شرقی نه غربی اگر بگوید نه شرقی غربی آن لطیفه فوت میشود اگر بگویند نه شرقی غربی یعنی با مجموعشان نیستیم با هر دو نیستیم ممکن است مثلاً با یکی باشیم اما وقتی که بگویند نه شرقی نه غربی یعنی با هیچ کدام از اینها نیستیم فضلاً از مجموعشان، با مجموع اینها هم نیستیم. بنابراین گاهی یک اثری است که چاره جز تکرار لام نیست تکرار حرف نیست نظیر ﴿غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ﴾ یعنی «غیر المغضوب و غیر الضّالّین». یک وقت است نه، یک اثری است که از مجموع برداشته می¬شود اوّلاً، از جمیع به طریق اولی برداشته می¬شود ثانیاً.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است