- 353
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 86 تا 93 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 86 تا 93 سوره توبه"
اهمیت جنگ با امپراطوری روم و توانمندی نظام اسلامی
معذور بودن برخی افراد در انجام وظایف دینی
تبیین اوصاف و احکام اقشار مختلف جامعه در برابر حکم جهاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ (86) رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ (87) لکِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (88) أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (89) وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (90) لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (91) وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ (92) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ (93)﴾
اهمیت جنگ با امپراطوری روم و توانمندی نظام اسلامی
این بخش از آیات که مقداری از آن مبسوطاً تلاوت شد برای آن است که جریان غزوه تبوک یکی از مهمترین غزوههای نظام اسلامی با امپراطوری آن روز بود. آن روز دو امپراطوری روی زمین مستقر بود. یکی در شرق حجاز بود به نام ایران و یکی هم در غرب حجاز بود به نام روم و این دو قدرت مالک زمین بودند در حقیقت. منافقین از یک سو، افراد ضعیفالایمان از سوی دیگر اینها در این غزوه یا کارشکنی میکردند یا کوتاهی میکردند بالأخره یا قصور بود یا تقصیر در این غزوه خیلی ظهور داشت. وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مؤمنین همراه در این غزوه ظاهرتر و حاضرتر بودند و تدارکاتش هم بیشتر بود. آیاتی هم که در این زمینه نازل شد تقریباً در ردیف مهمترین آیات نظامی قرآن کریم است. جنگ با یک ابرقدرتی که تجهیز شده و مسلمانان را تهدید میکرد احتیاج داشت به یک نیروی عظیم و آمادگی عظیم. بسیاری از اینها فکر میکردند که اگر امپراطوری روم حمله کند اینها توان مقاومت را ندارند. نظام اسلامی فرمود ما توان مقاومت را داریم اوّلاً، اگر هم نشد بالأخره إحدیالحسنیین بهره ما است ما چیزی را از دست نمیدهیم. تمام اینها برمیگردد به یک نحوه جهانبینی از یک سو و انسانشناسی از سوی دیگر. تمام این هراسها و ترسها یا طمعها و آزها برمیگردد به اینکه انسان مرگ را درک نمیکند که انسان میمیرد یعنی چه؟ و اگر برای او روشن شد که انسان دفعتاً میخوابد و از همه چیز غافل است به استثنای آن چیزی که فراهم کرده است و مهمان خدای خود است و مهمان اعمال، چنین انسانی هراسی از چیزی ندارد و به چیزی هم دل نمیبندد و این هم هر لحظه حاضر است معلوم نیست که حالا مرگ چه زمانی میآید.
یاد مرگ؛ برترین ذکر پس از ذکر توحید
این است که بعضی از بزرگان از قدما گفتند که کسی که به دنبال ذکر باشد بهترین ذکر بعد از توحید ذکر موت است بالأخره ما ذکر میخواهیم که ما را بسازد هیچ ذکری به عظمت یاد مرگ نیست. اوّل توحید ذات اقدس الهی که صلوات و تحیّات ائمّه (علیهمالسلام) در همان مجموعه است چون صلوات به منزله شرط لا إله إلاّ الله است آن بیان نورانی امام رضا (علیهالسلام) که در حدیث سلسلهٴ الذهب فرمود: «بشروطها و أنا من شروطها» همین است یعنی وقتی لا إله إلاّ الله باعث ورود به بهشت است که با صلوات همراه باشد. شما دیروز در اعمال عید قربان حتماً این وظایفتان را انجام دادید این دعای نورانی امام سجاد (علیه السلام) را در روز عید قربان خواندید آنجا حضرت هزار بار بعد از آن دعا صلوات میفرستد هزار بار. و به ما هم دستور میدهند که این هزار بار را بگوییم. در حقیقت شرط است اینچنین نیست که کسی بگوید من لا إله إلاّ الله بگویم کافی است لا إله إلاّ الله بدون صلوات آن مشروط بدون شرط است آنکه فرمود: «بشروطها و أنا من شروطها» همین است.
تبیین حقیقیت مرگ و ایجاد شوق لقاءالله توسّط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
به هر تقدیر وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مهمترین کاری که به وسیله آیات قرآن کریم کرد این است که مرگ را برای اینها معنا کرد که انسان میمیرد چه میشود. هم آن زندگی ننگین را از اینها گرفته و هم شوق به لقاءالله را در اینها زنده کرد و هم به اینها عزّت داده است حالا بنگرید که اینها چطوری اشک میریختند که نمیتوانند بروند جبهه. در این تفسیر شریف علیبنابراهیم که اصلاً رجال سند او را مرحوم آقای خویی(رضوان الله تعالی علیه) میگوید چون غالب رجالی که در سند تفسیر علیبنابراهیم هستند موثق هستند و فلان شخص هم مثلاً چون جزء رجال سند تفسیر علیبنابراهیم قمی است موثق است. ایشان نقل میکند که در همان تفسیر علیبنابراهیم اینها که آمدند خدمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عرض کردند که به ما چیزی بدهید که ما بیاییم به نبرد با امپراطوری روم، بعضیها فقط یک جفت کفش میخواستند میگفتند کفش به ما بدهید ما خودمان را تا آنجا برسانیم بالأخره این سنگ هست آنجا مثل همین انتفاضه این سنگ که آنجا هست این سنگها را میگیریم و حمله میکنیم. همین را میخواستند، یک جفت نعل نداشتند، یک جفت کفش نداشتند و اشک میریختند که ما چرا یک جفت کفش نداریم که پیاده برویم؟ چون در این سنگلاخ و راههای صعبالعبور پا برهنه که نمیشد رفت. فقط یک جفت نعل میخواست خُب اینها را پیامبر ساخت دیگر. بشر با آن اندیشه و با فکر زنده است در حقیقت.
نزول فرمان جهاد و خانهنشینی منافقان ثروتمند
حالا ملاحظه میفرمایید در این آیات که ذات اقدس الهی چگونه این حمله امپراطوری روم را بازگو میکند قدرت مسلمانان را تشریح میکند ضد حمله را تبیین میکند میفرماید: ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ﴾ منظور از این سوره نظیر قرآن، نظیر کتاب، هم کل را شامل میشود هم بعض را اینطور نیست که سوره یعنی حتماً با هم نازل میشود. مقداری از سوره هم سوره است مثل اینکه مقداری از قرآن یا کتاب هم قرآن یا کتاب است. اگر سورهای نازل شود حالا بتمامها یا ببعضها که در آن سوره دستور ایمان و جهاد در صحابت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده باشد اینهایی که اغنیا هستند ﴿أُولُوا الطَّوْلِ﴾ هستند و از ثروت برخوردارند و دنبال عیش رفیعاند میگویند: ﴿ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ ما معذوریم حالمان مساعد نیست نمیتوانیم بیاییم و سعی میکنند که با خردسالان و سالمندان و اینها خانهنشین باشند. میفرماید که اینها اصلاً نمیفهمند که برای چه زندهاند اینها فقیه نیستند آن ادراک ظریف حکمت عملی در کنار حکمت نظری آن را میگویند فقه. فرمود آنها چون اهل فقاهت نیستند کاری به جبهه ندارند﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ .
تبیین معنای کلمه «خوالف»
خوالف را هم گفتند به این معنا است که کسی در پشت سر نشسته نظیر زنان و سالمندان و خردسالان. هم خالفه یعنی آن تهمانده مثلاً. یک میوهای که یک باغبان فراهم میکند آن آخرش یک مقدارش پوسیده است که به درد بخور نیستند ته این زنبیل میماند یا ته آن کارتن میماند اینها را میگویند خالفه. برخیها مثل کنزالدقائق گفتند این خوالف جمع خالفه یعنی ته ماندهای که دور میریزند برخیها هم نظیر این تفسیر معروف که خوالف جمع خالف یا خالفه است به معنی همین کسانی که پشت سر میمانند.
نقشبستن دنیاطلبی در دلهای منافقان و ناتوانی آنان از فهم حقایق
فرمود اینها دلشان با این گناه چاپ شده است. یک وقت است که گناه دستنویس است دنیا طلبی دستنویس است این قابل شستشو است امّا اگر طبع و چاپ شود این تا آن کاغذ را پاره نکند که پاره نمیشود فرمود این دنیاطلبی در دلشان چاپ شده است لذا به این آسانی پاک نمیشود لذا اینها اهل فقاهت نیستند ﴿فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ﴾ ملاحظه فرمودید که فقه در اصطلاح قرآن به معنای فقه رایج نیست چه اینکه حکمت هم در اصطلاح قرآن به معنای فلسفه نیست. آن فقه هم در حقیقت حکمت است چه اینکه حکمت هم فقه است. عمده این است که انسان این درسهای اساسی را بخواند که خودش را بشناسد دنیایش را بشناسد آیندهاش را بشناسد بعد تصمیم بگیرد این برای سرمایهداران.
تبیین اوصاف و احکام اقشار مختلف جامعه در برابر حکم جهاد
بالأخره شهریها حکمشان مشخص میشود، روستاییها حکمشان مشخص میشود، اغنیا حکمشان مشخص میشود، فقرا حکمشان مشخص میشود، وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که رهبری را به عهده داشت حکمش مشخص میشود، مؤمنان همراه او هم مشخص میشود. کل این مجموعه را این یک صفحه آیهای که تلاوت شده در بردارد. حالا روستاییها میآیند عذرخواهی میکنند شهریها میآیند عذرخواهی میکنند اغنیا و فقرا میآیند همه را بازگو کرده است. فرمود اغنیا که وضعشان این است، حالا میرسند به شهریها فرمود: ﴿لکِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ همانی که در سورهٴ «فتح» خوانده شد که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ ﴿لکِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ هم به خدا ایمان آوردند هم راه پیامبر، هم به خود پیامبر ایمان آوردند هم به راه پیامبر که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ اینها ﴿جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ .
فضایل مؤمنان مجاهد
اگر سورهای نازل شود که ﴿أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ﴾ آنهائی که به وحی و نبوّت در سایه توحید ایمان آوردند اینها ﴿جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ حالا چه فضیلتی خدا برای اینها ذکر میکند. میفرماید یک: ﴿أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ﴾ با جمع الف و لام، دو: ﴿وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ یک وقت یک شخصی کار خوب میکند جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است عَمِلَ صالحاً است یَعَمَلُ صالِحاً است و مانند آن و این هنوز به گوهر صلاح نرسیده است یک وقت جزء صالحین است. صالحین خیلی بالاتر از کسانی هستند که عملوا الصّالحات دارند. صالح یعنی کسی که گوهر ذاتش دیگر به مقام صلاح رسیده است این دیگر تقریباً تضمین شده است. لذا فاصلهٴ صالحین با ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ خیلی است. ذات اقدس الهی در اینجا فرمود نه تنها خیرات برای اینها است خود اینها گوهر ذاتشان هم مفلح است نه تنها کار فلاح دارند یا بهرهٴ فلاح میبرند خود اینها مفلح هستند. این مفلحون هم ملاحظه فرمودید که اسم فاعل نیست صفت مشبهه است منتها به وزن اسم فاعل. سه: ﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ پس دنیایشان تأمین است، آخرتشان تأمین است، فضایل نفسانیشان تأمین است، گوهر ذاتشان تأمین است ﴿ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ این برای وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همراهان او. در این محدوده مؤمنین با پیامبر سهیم هستند البته آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ و آن مقامات برتر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخصوص خود حضرت است. امّا آنچه که در این کریمه آمده است مؤمنین هم این نعمتها را که وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد اینها هم دارند. حالا این مربوط به شهریها بود. روستاییها چه؟
اذن خواستن برخی روستائیان از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جهت ترک جهاد
روستاییها هم دو قسم بودند یک عده، مؤمن ،مسلمان، متدیّن. اینها شدّ رحال کردند آمدند در مدینه و از وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) استیذان کردند و به همراه حضرت آمادگی خود را اعلام کردند که بروند به دفاع علیه امپراطوری روم که تهدید کرد. یک عده هم آمدند که واقعاً معذور بودند و گفتند که ما در بادیه زندگی میکنیم آنجا امنیتی نداریم و گروهی هم منتظر غارتگری هستند و بین ما و آنها هم نبرد فراوانی هم اتفاق افتاد اینها منتظرند که ما زن و بچه خودمان را رها کنیم و آنها غارت بکنند، اگر اجازه بدهید ما نیاییم. اینها معذور بودند واقعاً. عدهای که هیچ عذری نداشتند از روستا آمدند به اینها میگویند اعراب نه عرب. ﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ﴾ همان آن روستاییها را میگویند وگرنه اینها تعبیر شهریها را تعبیر به عرب میکردند. فرمود اینها که از روستا آمدند اینها هم دو قسم بودند مثل این شهریها. ﴿وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الأعْرَابِ﴾ حالا یا عذر واقعی داشتند یا نه میخواستند عذرتراشی کنند ﴿لِیُؤْذَنَ لَهُمْ﴾ تا وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنها اذن بدهد که اینها شرکت نکنند بگویند که ما معذوریم. بالأخره اگر یک کسی به اصطلاح سرباز وظیفه است و به ارتش دعوت شده و نرفته است باید عذر خودش را ثابت کند. ولی ﴿وَقَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ آنهایی که هیچ عذری نداشتند به خدا دروغ گفتند به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دروغ گفتند اینها به جای قیام، قعود کردند به جای جهاد فرسودگی کردند و همانجا نشستند. قیام یعنی ایستادگی نه ایستادن، قعود یعنی بدون ایستادگی ولو شخص ایستاده باشد چون ایستادگی ندارد نشسته است ﴿وَقَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ خب اینها هم مربوط به روستاییها. قبلاً شهریها را هم که مشخص کرد. دوبارهٴ جمعبندی میکند چه شهری و چه روستایی آنها را هم در ذیل ذکر میکند.
آمادگی برخی مؤمنان برای جهاد و عذرتراشی برخی دیگر
درباره مؤمنانی که همراه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمادگیشان را اعلام کردند فرمود: ﴿لَهُمُ الْخَیْرَاتُ﴾ از یک سو ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ از سوی دیگر ﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی﴾ از سوی سوم ﴿ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ از سوی چهارم. اما درباره اینها فرمود: ﴿سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ در میان اینهایی که عذرخواهی کردند یک عدّه واقعاً عذرشان بجا بود این هیچ. امّا آنهایی که بیجا عذر آوردند لذا کلمه ﴿مِنْهُمْ﴾ آورده ﴿سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ از این گروهی که بیجا عذر آوردند عذاب الیم است. برخیها مثل فخر رازی و امثال ذلک این ﴿مِنْهُمْ﴾ را به لحاظ آینده معنا میکنند چون عدّهای در جبهه شرکت نکردند و مقصر بودند عالماً و عامداً شرکت نکردند ولی حسن عاقبتی داشتند توبه کردند بعداً ترمیم کردند و جبران کردند آنها دیگر گرفتار عذاب الیم نیستند. پس این ﴿مِنْهُمْ﴾ به لحاظ بعضی از آنها است نه به لحاظ همه. به هر تقدیر یا به لحاظ گذشته تبعیض است یا به لحاظ آینده ،این من در ﴿مِنْهُمْ﴾ تبعیض است فرمود: ﴿سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ خب،
معذور بودن برخی افراد در انجام وظایف دینی
حالا فرمود چه شهری و چه روستایی اصل جامع این است انسان بین خود و بین خدای خود ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ باید عمل کند. دربارهٴ روزه اینطور است دربارهٴ نماز اینطور است دربارهٴ حج و زکات اینطور است. در مسایل بدنی میفرماید: ﴿فَمَن کَانَ مِنْکُم مَرِیضاً أَوْ عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ﴾ در مسایل مالی هم که ﴿عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ﴾ در مسایل نظامی هم میفرماید: ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾ یک وقت است که کسی باید به جبهه کمک کند امّا ندارد یک وقت نه چون باید خودکفا باشد در تأمین زاد و راحله ندارد تا حرکت کند فرمود اینها دیگر حرجی ندارند لکن یک وقت است که خوشحال هستند که ندارند تا در جبهه شرکت کنند چون در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» و «نساء» و امثال ذلک گذشت همین که یک شهیدی را از جبهه میآوردند گروهی هم از همین افراد منافق یا ضعیفالإیمان میگفتند که خدا بر ما منت نهاد که خوب شد به جبهه نرفتیم. همین که یک شهید را میدیدند ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداًً﴾ شهیداً یعنی حاضرا خوب شد که ما نرفتیم. در اینجا فرمود اگر کسی ضعیف بود یا مریض بود یا فقیر بود و نتوانست به جبهه کمک کند یا در جبهه حضور پیدا کند حرجی بر او نیست در صورتی که نسبت به دین خالص باشد نسبت به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خالص باشد.
ضمانت بهشت توسّط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در صورت رعایت پنج چیز
نقل شده است که وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اگر شما این چند چیز را ضمانت کنید من هم بهشت را برای شما ضمانت میکنم این روایت در همان تفسیر کنزالدقائق است. اگر شما پنج چیز را برای من ضمانت کنید من هم بهشت را برای شما ضمانت میکنم. خب آن روز وجود مبارک حضرت شفیع خداست دیگر. عرض کردند که آن پنج چیز چیست یا رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود یکی «النصیحهٴ لله» است یعنی خالصاً نسبت به دین خدا با او برخورد داشته باشید. دوم «النصیحهٴ لرسوله» (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنچه که به قلمرو نبوت و رسالت و فرمانروایی آن حضرت برمیگردد خالص باشید. سوم «النصیحهٴ لکتاب الله» است. در بحثهای تفسیری اگر خدای ناکرده کسی به عنوان قرائت تازه، تفسیر جدید از قرآن دارد برداشتی میکند که با خطوط کلی و با اصول کلی قرآن هماهنگ نیست شما ناصحانه و خالصانه به حمایت قرآن برخیزید. چهارم «النصیحهٴ لدین الله» اگر شما احکامی را که مربوط به ولایت است، مربوط به تشیّع است، مربوط به اهلبیت است یا مربوط به خطوط و اصول دین است، اصول مذهب یا فروع دین بالأخره به دین برمیگردد یا به اصل دین یا به اصل مذهب یا به فروع فقهی برمیگردد، آن هم به بهانههای گوناگون دارد آسیب میرساند ناصحانه و خالصانه انسان به حمایت دین برخیزد. پنجم «النصیحهٴ لجماعة المسلمین» اگر کسی حق مردم را، حق ملت را، رأی ملت را فضیلت ملت را، حقوق ملت را نادیده میگیرد، بر شما لازم است ناصحانه وخالصانه به حمایت ملت برخیزید بالأخره جماعت مسلمین را ذات اقدس الهی به عنوان امانت خود به دیگران سپرده است آنها که اُمناء الرحمن هستند باید حقوق مسلمین را رعایت کنند. فرمود اگر شما این پنج چیز را ضمانت کنید من هم بهشت را برای شما ضمانت میکنم.
بازگشت نصایح چهارگانه به اخلاص با خداوند
آن نصایح سهگانه اخیر در ضمن نصیحت لله و رسوله است. حتی نصیحت با رسول خدا و خلوص با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ضمن نصیحت با الله است در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که گرچه ذات اقدس الهی نام پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در کنار نام خود ذکر میکند ولی وقتی میخواهد جمعبندی کند همیشه ضمیر مفرد است هرگز تثنیه نمیآورد اگر میفرماید از خدا و پیامبر اطاعت کنید اگر فرمود: ﴿إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾ اگر فرمود: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ آنجا که زمان نتیجهگیری و جمعبندی است ضمیر مفرد است چون همهٴ اینها به توحید برمیگردد بالأخره. آن ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ﴾ آن آیهٴ مبسوطاً بحث شد که صدرش تثلیث است دامنهاش تثنیه است و ذیلش توحید است. صدرش تثلیث است زیرا که فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ﴾ بعد اثنائش ببینید اصلاً سخن از اولی الآمر نیست ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ﴾ ، ذیلش اصلاً سخن از پیامبر نیست ﴿إِن کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ﴾ برای اینکه اگر پیامبر است فرمان خدا را میآورد و اگر اولیالأمر است جای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشسته است و اگر همه اینها حرمت و مسئولیت دارند به دستور ذات اقدس الهی است آنجا مفصل بحث شد که چگونه این آیه سه بخش دارد، اوّلش تثلیث است، وسطش تثنیه است، ذیلش توحید است. شواهد دیگری هم که این روزهای اخیر گذشت همینطور بود که هر جا سخن از خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آن جمعبندی آخر ضمیر مفرد میآید. لذا در پایان همین آیهٴ 91 سورهٴ مبارکه «توبه» میفرماید: ﴿إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾.
گروههای سهگانه معذور از جهاد: ضعیفان, مریضان و محسنان فقیر
مطلب دیگر آن است که اینجا بعد از اینکه این گروه سهگانه را ذکر فرمود که ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ﴾ 1. یک وقتی کسی ضعیف است از نظر قدرت بدن مریض نیست، بلکه سالم است ولی ضعیف است و 2. یک وقت یک کسی مریض است بیماری یک رخداد نامناسبی است که احتمال زوال وجود دارد اما ضعف اینطور نیست و 3. یک وقت کسی وضع مالیاش مناسب نیست. این روایت را شما از تفسیر علیبنابراهیم که آنها از وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که میفرماید یک جفت نعل میخواستند ملاحظه بفرمایید درتفسیر علیبنابراهیم قمی (رضوان الله علیه) جلد اوّل صفحه 293 این است ذیل آیه ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ اینچنین دارد «و إنّما سال هولاء البکائون» بکائون همینها که ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ اینها اشکریزان بودند غیر از ضعفا و غیر از مرضا اینها به نام بکائون بودند که ﴿لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ﴾ هولاء البکائون از وجود مبارک پیامبر همین را خواستند «نعلاً یلبسونها» یک جفت کفش میخواستند که پای برهنه نمیشود آن راههای طولانی صعب العبور را طی کرد پیاده میشود امّا پای برهنه نمیشود. به حضرت عرض میکردند یک جفت کفش تهیه کنید به ما بدهید بپوشیم خودمان را آنجا برسانیم ما هستیم و این سنگ، ما هستیم و چوبهای این بیابان و سنگهای این بیابان. همین کاری که الآن انتفاضه دارد میکند. ذات اقدس الهی از اینها نهایت تجلیل را به عمل آورد. فرمود اینها محسن هستند ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ آنگاه دیگر نفرمود «ما علیهم من سبیل» اینها را زیر مجموعه عنوان محسن آورده بعد کلمه ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ را به عنوان ضابط و اصل کلی بیان فرمود که مستند بسیاری از احکام فقهی است. وَدَعی چنانچه مالی را گم کند گم بشود بدون تفریط ضامن نیست چون ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ ید امانی اینچنین است ید عاریه اینچنین است قاضی اگر اشتباه کند ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ فقیه اگر اشتباه کند در صورتی که روشمندانه قضا کند فقه را اداره کند ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ این ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ یک اصلی است که مستند بسیاری از احکام فقهی است که فقها (رضوان الله تعالی علیهم) به آن استناد میکنند. فرمود اینگونه از بزرگان از محسنین هستند و محسنین حرجی بر آنها نیست و خدای سبحان غفور است و رحیم است حالا سبیل بر کیست آن را در آیهٴ 93 ذکر میکند. فرمود اینها کسانی که ما گفتیم جهاد بکنید با مال و جهاد بکنید با جان اگر سوره نازل شود که ﴿جَاهَدُوا﴾ بعد بگوییم ﴿بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ﴾ اینها که جهاد بدنی ندارند بر اثر ضعف و مرض معذور هستند، جهاد مالی ندارند بر اثر ﴿لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ﴾ اینها معذور هستند اما آنها که سالم هستند و مریض نیستند ولی یک جفت کفش ندارند که بیایند اینها هم معذور هستند. لذا آن را جداگانه در آیهٴ 92 بیان فرمود: ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ﴾ نه تنها مالی ندارند که به دیگری کمک کنند که آیهٴ ﴿لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ﴾ ناظر به آن است بلکه مالی ندارند که خودشان را تأمین کنند یعنی هزینه سفرشان را تأمین کنند. اینها غیر از فقیرند. فقیر آن است که هزینه شام و نهار خودش را ندارد اینها آن طور نیستند که شام و نهار خودشان را نداشته باشند ولی کفش رفتن را ندارند ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ «لأنفسهم فی سبیل الله»، نه ینفقون لغیرهم. اینها طبق بیانی که در تفسیر علیبنابراهیم بود اینها همین را میخواستند نه اینکه ندارند که به دیگران کمک کنند، ندارند که وسیله اعزام خودشان را به جبهه فراهم کنند هیچ حرجی بر اینها نیست.
اتمام حجّت بر افراد غیر معذور در جهاد
پس بر چه کسی حرج است؟ ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ﴾ اینها که امکان مالی دارند حال یا اقویا هستند یا اغنیا هستند فرق نمیکند این ﴿وَهُمْ أَغْنِیَاءُ﴾ به عنوان نمونه است چون قسمت مهم این طور بودند. وگرنه آن که ضعیف نباشد و مریض نباشد و یک جفت کفش داشته باشد باید برود.
فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ﴾ هم اغنیا و هم اقویا، اینها سبیل بر آنها است. حجّت خدا بر اینهاست برای اینکه ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ این خوالف هم با همان دو تا احتمال. یعنی رضوا به اینکه با زنان و سالمندان و پیران باشند یا نه نظیر تهماندههای در کارتن. ﴿وَطَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾ در آیهٴ 87 فعل مجهول ذکر شده فرمود: ﴿وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ در آیهٴ 93 به صورت معلوم که ذات اقدس الهی طَبع کرده است. اگر چیزی را خدا ﴿مَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ کسی نمیتواند آن را تطهیر کند یا باز کند.
تطبیق آیهٴ ﴿تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ بر منکران ولایت
آن آیهٴ ﴿تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ در همان تفسیر کنزالدقائق بر منکرین ولایت هم تطبیق شده است. یعنی کسانی که عامداً و عالماً در خانه اهلبیت را بستند در حقیقت نگذاشتند اسلام ناب به آن صورت در بیاید اینها مشمول ﴿تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ هستند کفر باطنی چون الآن شما مهمترین عاملی که وصل کرده حکومتهای به ظاهر اسلامی را با حکومتهای شاهنشاهی قبل از اسلام همین اموی و مروانی و عباسی بودند اینکه میگوییم رژیم 2500 ساله، اینها که همشان ساسانی و سامانی و اشکانی نبودند قبل از اسلام ساسانی بودند و اوایل اسلام سامانی بودند بعد هم دیگر امویان و عباسیان و مروانیان و طاهریان و عبّاسیان و همینها بودند. بنی العباس چند قرن در ایران حکومت کردند. اینها در حقیقت جزء رژیم شاهنشاهی بودند اینطور نبود که این وسطها اسلامی بود بعد زمان پهلوی شده باشد شاهنشاهی. سابق شاهنشاهی و لاحق شاهنشاهی و این وسطها اسلامی؟ این 2500 سال همهاش همینطور بود. آن کسی که نگذاشت بالأخره اسلام خودش را نشان بدهد و تمام این حکومتها به دنباله ساسانی و سامانی رفت همینها بودند لذا حضرت فرمود که اینها کار کوچکی نکردند.
مراد از تصرّف فدک در لسان اهل بیت(علیهمالسلام)
مراد از فدک: تمام بلاد حکومت اسلام
یک وقت سخن از فدک است که اینها فدک را گرفتند که این را وجود مبارک امام هفتم وقتی هارون عباسی گفت شما فدک را تحدید کنید حدود چهارگانهاش را مشخص کنید من برگردانم فرمود نمیدهی گفت من میدهم فرمود یک طرفش دریا است. یک طرفش سواحل است تمام قسمتهای ایران را گفته است. فرمود فدک یعنی این برای یک تکه باغ که دعوا نداشتیم. فرمود فدک یعنی این، یعنی تمام این کرانهها و کنارههای دریا تا برگردید به این قسمت آسیای میانه، اینها تمام فدک مادرمان است. هارون فهمید اینها که نام فدک را زنده میکنند برای چیست او خیال میکرد که یک باغی است در اطراف مدینه. فرمود فدک این نیست آن بهانه بود که ما را خانه نشین کنند وگرنه همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه فرمود زیر این آسمان فدک دست ما بود «و ما أصنع بفدک و غیرفدک» اگر ما سخن از اعتراض داریم برای آن یک تکه باغ نیست آن وقتی هم که دست ما بود که به دیگری میدادیم «ما أصنع بفدک و غیر فدک» این نامه را در نهجالبلاغه برای معاویه، حضرت نوشت. پس منظور از آن فدک، حکومت بود نمیگذاشتند که بیگانه این وسطها را پر کند آن وقت کل جهان اسلام عالم را میگرفت چون قدرت که با معنویت همراه باشد این است. آن روز، روی زمین، اسلام حکومت میکرد. یعنی دو تا امپراطوری بود یکی روم که در غرب حجاز بود یکی هم ایران بود که در شرق حجاز بود. غیر از این دو بلوک مقتدر، کشوری نبود در زمین حجاز هم که در وسط در اختیار پیامبر بود در زمان عثمان که اینها فتح شد تا زمان حضرت امیر برسد حضرت امیر خلیفه روی زمین بود نه خلیفه مکه و مدینه، استاندارانی که برای ایران تعیین میکرد، بخشنامههایی که تعیین میکرد، مالیاتی که میگرفت، خراجی که میگرفت باید حکومت حضرت امیر در زمین را بررسی کرد نباید گفت که 1400 سال قبل اینها در حجاز حکومت میکردند اینها 1400 سال قبل کره زمین را پنج سال اداره میکردند وجود مبارک حضرت امیر و همین اگر ادامه پیدا میکرد دیگر ما مشکلاتی نداشتیم.
«و الحمدلله رب العالمین»
اهمیت جنگ با امپراطوری روم و توانمندی نظام اسلامی
معذور بودن برخی افراد در انجام وظایف دینی
تبیین اوصاف و احکام اقشار مختلف جامعه در برابر حکم جهاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ (86) رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ (87) لکِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (88) أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (89) وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (90) لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (91) وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ (92) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ (93)﴾
اهمیت جنگ با امپراطوری روم و توانمندی نظام اسلامی
این بخش از آیات که مقداری از آن مبسوطاً تلاوت شد برای آن است که جریان غزوه تبوک یکی از مهمترین غزوههای نظام اسلامی با امپراطوری آن روز بود. آن روز دو امپراطوری روی زمین مستقر بود. یکی در شرق حجاز بود به نام ایران و یکی هم در غرب حجاز بود به نام روم و این دو قدرت مالک زمین بودند در حقیقت. منافقین از یک سو، افراد ضعیفالایمان از سوی دیگر اینها در این غزوه یا کارشکنی میکردند یا کوتاهی میکردند بالأخره یا قصور بود یا تقصیر در این غزوه خیلی ظهور داشت. وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مؤمنین همراه در این غزوه ظاهرتر و حاضرتر بودند و تدارکاتش هم بیشتر بود. آیاتی هم که در این زمینه نازل شد تقریباً در ردیف مهمترین آیات نظامی قرآن کریم است. جنگ با یک ابرقدرتی که تجهیز شده و مسلمانان را تهدید میکرد احتیاج داشت به یک نیروی عظیم و آمادگی عظیم. بسیاری از اینها فکر میکردند که اگر امپراطوری روم حمله کند اینها توان مقاومت را ندارند. نظام اسلامی فرمود ما توان مقاومت را داریم اوّلاً، اگر هم نشد بالأخره إحدیالحسنیین بهره ما است ما چیزی را از دست نمیدهیم. تمام اینها برمیگردد به یک نحوه جهانبینی از یک سو و انسانشناسی از سوی دیگر. تمام این هراسها و ترسها یا طمعها و آزها برمیگردد به اینکه انسان مرگ را درک نمیکند که انسان میمیرد یعنی چه؟ و اگر برای او روشن شد که انسان دفعتاً میخوابد و از همه چیز غافل است به استثنای آن چیزی که فراهم کرده است و مهمان خدای خود است و مهمان اعمال، چنین انسانی هراسی از چیزی ندارد و به چیزی هم دل نمیبندد و این هم هر لحظه حاضر است معلوم نیست که حالا مرگ چه زمانی میآید.
یاد مرگ؛ برترین ذکر پس از ذکر توحید
این است که بعضی از بزرگان از قدما گفتند که کسی که به دنبال ذکر باشد بهترین ذکر بعد از توحید ذکر موت است بالأخره ما ذکر میخواهیم که ما را بسازد هیچ ذکری به عظمت یاد مرگ نیست. اوّل توحید ذات اقدس الهی که صلوات و تحیّات ائمّه (علیهمالسلام) در همان مجموعه است چون صلوات به منزله شرط لا إله إلاّ الله است آن بیان نورانی امام رضا (علیهالسلام) که در حدیث سلسلهٴ الذهب فرمود: «بشروطها و أنا من شروطها» همین است یعنی وقتی لا إله إلاّ الله باعث ورود به بهشت است که با صلوات همراه باشد. شما دیروز در اعمال عید قربان حتماً این وظایفتان را انجام دادید این دعای نورانی امام سجاد (علیه السلام) را در روز عید قربان خواندید آنجا حضرت هزار بار بعد از آن دعا صلوات میفرستد هزار بار. و به ما هم دستور میدهند که این هزار بار را بگوییم. در حقیقت شرط است اینچنین نیست که کسی بگوید من لا إله إلاّ الله بگویم کافی است لا إله إلاّ الله بدون صلوات آن مشروط بدون شرط است آنکه فرمود: «بشروطها و أنا من شروطها» همین است.
تبیین حقیقیت مرگ و ایجاد شوق لقاءالله توسّط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
به هر تقدیر وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مهمترین کاری که به وسیله آیات قرآن کریم کرد این است که مرگ را برای اینها معنا کرد که انسان میمیرد چه میشود. هم آن زندگی ننگین را از اینها گرفته و هم شوق به لقاءالله را در اینها زنده کرد و هم به اینها عزّت داده است حالا بنگرید که اینها چطوری اشک میریختند که نمیتوانند بروند جبهه. در این تفسیر شریف علیبنابراهیم که اصلاً رجال سند او را مرحوم آقای خویی(رضوان الله تعالی علیه) میگوید چون غالب رجالی که در سند تفسیر علیبنابراهیم هستند موثق هستند و فلان شخص هم مثلاً چون جزء رجال سند تفسیر علیبنابراهیم قمی است موثق است. ایشان نقل میکند که در همان تفسیر علیبنابراهیم اینها که آمدند خدمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عرض کردند که به ما چیزی بدهید که ما بیاییم به نبرد با امپراطوری روم، بعضیها فقط یک جفت کفش میخواستند میگفتند کفش به ما بدهید ما خودمان را تا آنجا برسانیم بالأخره این سنگ هست آنجا مثل همین انتفاضه این سنگ که آنجا هست این سنگها را میگیریم و حمله میکنیم. همین را میخواستند، یک جفت نعل نداشتند، یک جفت کفش نداشتند و اشک میریختند که ما چرا یک جفت کفش نداریم که پیاده برویم؟ چون در این سنگلاخ و راههای صعبالعبور پا برهنه که نمیشد رفت. فقط یک جفت نعل میخواست خُب اینها را پیامبر ساخت دیگر. بشر با آن اندیشه و با فکر زنده است در حقیقت.
نزول فرمان جهاد و خانهنشینی منافقان ثروتمند
حالا ملاحظه میفرمایید در این آیات که ذات اقدس الهی چگونه این حمله امپراطوری روم را بازگو میکند قدرت مسلمانان را تشریح میکند ضد حمله را تبیین میکند میفرماید: ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ﴾ منظور از این سوره نظیر قرآن، نظیر کتاب، هم کل را شامل میشود هم بعض را اینطور نیست که سوره یعنی حتماً با هم نازل میشود. مقداری از سوره هم سوره است مثل اینکه مقداری از قرآن یا کتاب هم قرآن یا کتاب است. اگر سورهای نازل شود حالا بتمامها یا ببعضها که در آن سوره دستور ایمان و جهاد در صحابت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده باشد اینهایی که اغنیا هستند ﴿أُولُوا الطَّوْلِ﴾ هستند و از ثروت برخوردارند و دنبال عیش رفیعاند میگویند: ﴿ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ ما معذوریم حالمان مساعد نیست نمیتوانیم بیاییم و سعی میکنند که با خردسالان و سالمندان و اینها خانهنشین باشند. میفرماید که اینها اصلاً نمیفهمند که برای چه زندهاند اینها فقیه نیستند آن ادراک ظریف حکمت عملی در کنار حکمت نظری آن را میگویند فقه. فرمود آنها چون اهل فقاهت نیستند کاری به جبهه ندارند﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ .
تبیین معنای کلمه «خوالف»
خوالف را هم گفتند به این معنا است که کسی در پشت سر نشسته نظیر زنان و سالمندان و خردسالان. هم خالفه یعنی آن تهمانده مثلاً. یک میوهای که یک باغبان فراهم میکند آن آخرش یک مقدارش پوسیده است که به درد بخور نیستند ته این زنبیل میماند یا ته آن کارتن میماند اینها را میگویند خالفه. برخیها مثل کنزالدقائق گفتند این خوالف جمع خالفه یعنی ته ماندهای که دور میریزند برخیها هم نظیر این تفسیر معروف که خوالف جمع خالف یا خالفه است به معنی همین کسانی که پشت سر میمانند.
نقشبستن دنیاطلبی در دلهای منافقان و ناتوانی آنان از فهم حقایق
فرمود اینها دلشان با این گناه چاپ شده است. یک وقت است که گناه دستنویس است دنیا طلبی دستنویس است این قابل شستشو است امّا اگر طبع و چاپ شود این تا آن کاغذ را پاره نکند که پاره نمیشود فرمود این دنیاطلبی در دلشان چاپ شده است لذا به این آسانی پاک نمیشود لذا اینها اهل فقاهت نیستند ﴿فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ﴾ ملاحظه فرمودید که فقه در اصطلاح قرآن به معنای فقه رایج نیست چه اینکه حکمت هم در اصطلاح قرآن به معنای فلسفه نیست. آن فقه هم در حقیقت حکمت است چه اینکه حکمت هم فقه است. عمده این است که انسان این درسهای اساسی را بخواند که خودش را بشناسد دنیایش را بشناسد آیندهاش را بشناسد بعد تصمیم بگیرد این برای سرمایهداران.
تبیین اوصاف و احکام اقشار مختلف جامعه در برابر حکم جهاد
بالأخره شهریها حکمشان مشخص میشود، روستاییها حکمشان مشخص میشود، اغنیا حکمشان مشخص میشود، فقرا حکمشان مشخص میشود، وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که رهبری را به عهده داشت حکمش مشخص میشود، مؤمنان همراه او هم مشخص میشود. کل این مجموعه را این یک صفحه آیهای که تلاوت شده در بردارد. حالا روستاییها میآیند عذرخواهی میکنند شهریها میآیند عذرخواهی میکنند اغنیا و فقرا میآیند همه را بازگو کرده است. فرمود اغنیا که وضعشان این است، حالا میرسند به شهریها فرمود: ﴿لکِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ همانی که در سورهٴ «فتح» خوانده شد که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ ﴿لکِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ هم به خدا ایمان آوردند هم راه پیامبر، هم به خود پیامبر ایمان آوردند هم به راه پیامبر که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ اینها ﴿جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ .
فضایل مؤمنان مجاهد
اگر سورهای نازل شود که ﴿أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ﴾ آنهائی که به وحی و نبوّت در سایه توحید ایمان آوردند اینها ﴿جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ حالا چه فضیلتی خدا برای اینها ذکر میکند. میفرماید یک: ﴿أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ﴾ با جمع الف و لام، دو: ﴿وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ یک وقت یک شخصی کار خوب میکند جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است عَمِلَ صالحاً است یَعَمَلُ صالِحاً است و مانند آن و این هنوز به گوهر صلاح نرسیده است یک وقت جزء صالحین است. صالحین خیلی بالاتر از کسانی هستند که عملوا الصّالحات دارند. صالح یعنی کسی که گوهر ذاتش دیگر به مقام صلاح رسیده است این دیگر تقریباً تضمین شده است. لذا فاصلهٴ صالحین با ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ خیلی است. ذات اقدس الهی در اینجا فرمود نه تنها خیرات برای اینها است خود اینها گوهر ذاتشان هم مفلح است نه تنها کار فلاح دارند یا بهرهٴ فلاح میبرند خود اینها مفلح هستند. این مفلحون هم ملاحظه فرمودید که اسم فاعل نیست صفت مشبهه است منتها به وزن اسم فاعل. سه: ﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ پس دنیایشان تأمین است، آخرتشان تأمین است، فضایل نفسانیشان تأمین است، گوهر ذاتشان تأمین است ﴿ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ این برای وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همراهان او. در این محدوده مؤمنین با پیامبر سهیم هستند البته آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ و آن مقامات برتر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخصوص خود حضرت است. امّا آنچه که در این کریمه آمده است مؤمنین هم این نعمتها را که وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد اینها هم دارند. حالا این مربوط به شهریها بود. روستاییها چه؟
اذن خواستن برخی روستائیان از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جهت ترک جهاد
روستاییها هم دو قسم بودند یک عده، مؤمن ،مسلمان، متدیّن. اینها شدّ رحال کردند آمدند در مدینه و از وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) استیذان کردند و به همراه حضرت آمادگی خود را اعلام کردند که بروند به دفاع علیه امپراطوری روم که تهدید کرد. یک عده هم آمدند که واقعاً معذور بودند و گفتند که ما در بادیه زندگی میکنیم آنجا امنیتی نداریم و گروهی هم منتظر غارتگری هستند و بین ما و آنها هم نبرد فراوانی هم اتفاق افتاد اینها منتظرند که ما زن و بچه خودمان را رها کنیم و آنها غارت بکنند، اگر اجازه بدهید ما نیاییم. اینها معذور بودند واقعاً. عدهای که هیچ عذری نداشتند از روستا آمدند به اینها میگویند اعراب نه عرب. ﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ﴾ همان آن روستاییها را میگویند وگرنه اینها تعبیر شهریها را تعبیر به عرب میکردند. فرمود اینها که از روستا آمدند اینها هم دو قسم بودند مثل این شهریها. ﴿وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الأعْرَابِ﴾ حالا یا عذر واقعی داشتند یا نه میخواستند عذرتراشی کنند ﴿لِیُؤْذَنَ لَهُمْ﴾ تا وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنها اذن بدهد که اینها شرکت نکنند بگویند که ما معذوریم. بالأخره اگر یک کسی به اصطلاح سرباز وظیفه است و به ارتش دعوت شده و نرفته است باید عذر خودش را ثابت کند. ولی ﴿وَقَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ آنهایی که هیچ عذری نداشتند به خدا دروغ گفتند به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دروغ گفتند اینها به جای قیام، قعود کردند به جای جهاد فرسودگی کردند و همانجا نشستند. قیام یعنی ایستادگی نه ایستادن، قعود یعنی بدون ایستادگی ولو شخص ایستاده باشد چون ایستادگی ندارد نشسته است ﴿وَقَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ خب اینها هم مربوط به روستاییها. قبلاً شهریها را هم که مشخص کرد. دوبارهٴ جمعبندی میکند چه شهری و چه روستایی آنها را هم در ذیل ذکر میکند.
آمادگی برخی مؤمنان برای جهاد و عذرتراشی برخی دیگر
درباره مؤمنانی که همراه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمادگیشان را اعلام کردند فرمود: ﴿لَهُمُ الْخَیْرَاتُ﴾ از یک سو ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ از سوی دیگر ﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی﴾ از سوی سوم ﴿ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ از سوی چهارم. اما درباره اینها فرمود: ﴿سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ در میان اینهایی که عذرخواهی کردند یک عدّه واقعاً عذرشان بجا بود این هیچ. امّا آنهایی که بیجا عذر آوردند لذا کلمه ﴿مِنْهُمْ﴾ آورده ﴿سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ از این گروهی که بیجا عذر آوردند عذاب الیم است. برخیها مثل فخر رازی و امثال ذلک این ﴿مِنْهُمْ﴾ را به لحاظ آینده معنا میکنند چون عدّهای در جبهه شرکت نکردند و مقصر بودند عالماً و عامداً شرکت نکردند ولی حسن عاقبتی داشتند توبه کردند بعداً ترمیم کردند و جبران کردند آنها دیگر گرفتار عذاب الیم نیستند. پس این ﴿مِنْهُمْ﴾ به لحاظ بعضی از آنها است نه به لحاظ همه. به هر تقدیر یا به لحاظ گذشته تبعیض است یا به لحاظ آینده ،این من در ﴿مِنْهُمْ﴾ تبعیض است فرمود: ﴿سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ خب،
معذور بودن برخی افراد در انجام وظایف دینی
حالا فرمود چه شهری و چه روستایی اصل جامع این است انسان بین خود و بین خدای خود ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ باید عمل کند. دربارهٴ روزه اینطور است دربارهٴ نماز اینطور است دربارهٴ حج و زکات اینطور است. در مسایل بدنی میفرماید: ﴿فَمَن کَانَ مِنْکُم مَرِیضاً أَوْ عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ﴾ در مسایل مالی هم که ﴿عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ﴾ در مسایل نظامی هم میفرماید: ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾ یک وقت است که کسی باید به جبهه کمک کند امّا ندارد یک وقت نه چون باید خودکفا باشد در تأمین زاد و راحله ندارد تا حرکت کند فرمود اینها دیگر حرجی ندارند لکن یک وقت است که خوشحال هستند که ندارند تا در جبهه شرکت کنند چون در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» و «نساء» و امثال ذلک گذشت همین که یک شهیدی را از جبهه میآوردند گروهی هم از همین افراد منافق یا ضعیفالإیمان میگفتند که خدا بر ما منت نهاد که خوب شد به جبهه نرفتیم. همین که یک شهید را میدیدند ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداًً﴾ شهیداً یعنی حاضرا خوب شد که ما نرفتیم. در اینجا فرمود اگر کسی ضعیف بود یا مریض بود یا فقیر بود و نتوانست به جبهه کمک کند یا در جبهه حضور پیدا کند حرجی بر او نیست در صورتی که نسبت به دین خالص باشد نسبت به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خالص باشد.
ضمانت بهشت توسّط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در صورت رعایت پنج چیز
نقل شده است که وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اگر شما این چند چیز را ضمانت کنید من هم بهشت را برای شما ضمانت میکنم این روایت در همان تفسیر کنزالدقائق است. اگر شما پنج چیز را برای من ضمانت کنید من هم بهشت را برای شما ضمانت میکنم. خب آن روز وجود مبارک حضرت شفیع خداست دیگر. عرض کردند که آن پنج چیز چیست یا رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود یکی «النصیحهٴ لله» است یعنی خالصاً نسبت به دین خدا با او برخورد داشته باشید. دوم «النصیحهٴ لرسوله» (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنچه که به قلمرو نبوت و رسالت و فرمانروایی آن حضرت برمیگردد خالص باشید. سوم «النصیحهٴ لکتاب الله» است. در بحثهای تفسیری اگر خدای ناکرده کسی به عنوان قرائت تازه، تفسیر جدید از قرآن دارد برداشتی میکند که با خطوط کلی و با اصول کلی قرآن هماهنگ نیست شما ناصحانه و خالصانه به حمایت قرآن برخیزید. چهارم «النصیحهٴ لدین الله» اگر شما احکامی را که مربوط به ولایت است، مربوط به تشیّع است، مربوط به اهلبیت است یا مربوط به خطوط و اصول دین است، اصول مذهب یا فروع دین بالأخره به دین برمیگردد یا به اصل دین یا به اصل مذهب یا به فروع فقهی برمیگردد، آن هم به بهانههای گوناگون دارد آسیب میرساند ناصحانه و خالصانه انسان به حمایت دین برخیزد. پنجم «النصیحهٴ لجماعة المسلمین» اگر کسی حق مردم را، حق ملت را، رأی ملت را فضیلت ملت را، حقوق ملت را نادیده میگیرد، بر شما لازم است ناصحانه وخالصانه به حمایت ملت برخیزید بالأخره جماعت مسلمین را ذات اقدس الهی به عنوان امانت خود به دیگران سپرده است آنها که اُمناء الرحمن هستند باید حقوق مسلمین را رعایت کنند. فرمود اگر شما این پنج چیز را ضمانت کنید من هم بهشت را برای شما ضمانت میکنم.
بازگشت نصایح چهارگانه به اخلاص با خداوند
آن نصایح سهگانه اخیر در ضمن نصیحت لله و رسوله است. حتی نصیحت با رسول خدا و خلوص با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ضمن نصیحت با الله است در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که گرچه ذات اقدس الهی نام پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در کنار نام خود ذکر میکند ولی وقتی میخواهد جمعبندی کند همیشه ضمیر مفرد است هرگز تثنیه نمیآورد اگر میفرماید از خدا و پیامبر اطاعت کنید اگر فرمود: ﴿إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾ اگر فرمود: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ آنجا که زمان نتیجهگیری و جمعبندی است ضمیر مفرد است چون همهٴ اینها به توحید برمیگردد بالأخره. آن ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ﴾ آن آیهٴ مبسوطاً بحث شد که صدرش تثلیث است دامنهاش تثنیه است و ذیلش توحید است. صدرش تثلیث است زیرا که فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ﴾ بعد اثنائش ببینید اصلاً سخن از اولی الآمر نیست ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ﴾ ، ذیلش اصلاً سخن از پیامبر نیست ﴿إِن کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ﴾ برای اینکه اگر پیامبر است فرمان خدا را میآورد و اگر اولیالأمر است جای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشسته است و اگر همه اینها حرمت و مسئولیت دارند به دستور ذات اقدس الهی است آنجا مفصل بحث شد که چگونه این آیه سه بخش دارد، اوّلش تثلیث است، وسطش تثنیه است، ذیلش توحید است. شواهد دیگری هم که این روزهای اخیر گذشت همینطور بود که هر جا سخن از خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آن جمعبندی آخر ضمیر مفرد میآید. لذا در پایان همین آیهٴ 91 سورهٴ مبارکه «توبه» میفرماید: ﴿إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾.
گروههای سهگانه معذور از جهاد: ضعیفان, مریضان و محسنان فقیر
مطلب دیگر آن است که اینجا بعد از اینکه این گروه سهگانه را ذکر فرمود که ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ﴾ 1. یک وقتی کسی ضعیف است از نظر قدرت بدن مریض نیست، بلکه سالم است ولی ضعیف است و 2. یک وقت یک کسی مریض است بیماری یک رخداد نامناسبی است که احتمال زوال وجود دارد اما ضعف اینطور نیست و 3. یک وقت کسی وضع مالیاش مناسب نیست. این روایت را شما از تفسیر علیبنابراهیم که آنها از وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که میفرماید یک جفت نعل میخواستند ملاحظه بفرمایید درتفسیر علیبنابراهیم قمی (رضوان الله علیه) جلد اوّل صفحه 293 این است ذیل آیه ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ اینچنین دارد «و إنّما سال هولاء البکائون» بکائون همینها که ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ اینها اشکریزان بودند غیر از ضعفا و غیر از مرضا اینها به نام بکائون بودند که ﴿لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ﴾ هولاء البکائون از وجود مبارک پیامبر همین را خواستند «نعلاً یلبسونها» یک جفت کفش میخواستند که پای برهنه نمیشود آن راههای طولانی صعب العبور را طی کرد پیاده میشود امّا پای برهنه نمیشود. به حضرت عرض میکردند یک جفت کفش تهیه کنید به ما بدهید بپوشیم خودمان را آنجا برسانیم ما هستیم و این سنگ، ما هستیم و چوبهای این بیابان و سنگهای این بیابان. همین کاری که الآن انتفاضه دارد میکند. ذات اقدس الهی از اینها نهایت تجلیل را به عمل آورد. فرمود اینها محسن هستند ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ آنگاه دیگر نفرمود «ما علیهم من سبیل» اینها را زیر مجموعه عنوان محسن آورده بعد کلمه ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ را به عنوان ضابط و اصل کلی بیان فرمود که مستند بسیاری از احکام فقهی است. وَدَعی چنانچه مالی را گم کند گم بشود بدون تفریط ضامن نیست چون ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ ید امانی اینچنین است ید عاریه اینچنین است قاضی اگر اشتباه کند ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ فقیه اگر اشتباه کند در صورتی که روشمندانه قضا کند فقه را اداره کند ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ این ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ یک اصلی است که مستند بسیاری از احکام فقهی است که فقها (رضوان الله تعالی علیهم) به آن استناد میکنند. فرمود اینگونه از بزرگان از محسنین هستند و محسنین حرجی بر آنها نیست و خدای سبحان غفور است و رحیم است حالا سبیل بر کیست آن را در آیهٴ 93 ذکر میکند. فرمود اینها کسانی که ما گفتیم جهاد بکنید با مال و جهاد بکنید با جان اگر سوره نازل شود که ﴿جَاهَدُوا﴾ بعد بگوییم ﴿بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ﴾ اینها که جهاد بدنی ندارند بر اثر ضعف و مرض معذور هستند، جهاد مالی ندارند بر اثر ﴿لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ﴾ اینها معذور هستند اما آنها که سالم هستند و مریض نیستند ولی یک جفت کفش ندارند که بیایند اینها هم معذور هستند. لذا آن را جداگانه در آیهٴ 92 بیان فرمود: ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ﴾ نه تنها مالی ندارند که به دیگری کمک کنند که آیهٴ ﴿لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ﴾ ناظر به آن است بلکه مالی ندارند که خودشان را تأمین کنند یعنی هزینه سفرشان را تأمین کنند. اینها غیر از فقیرند. فقیر آن است که هزینه شام و نهار خودش را ندارد اینها آن طور نیستند که شام و نهار خودشان را نداشته باشند ولی کفش رفتن را ندارند ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ «لأنفسهم فی سبیل الله»، نه ینفقون لغیرهم. اینها طبق بیانی که در تفسیر علیبنابراهیم بود اینها همین را میخواستند نه اینکه ندارند که به دیگران کمک کنند، ندارند که وسیله اعزام خودشان را به جبهه فراهم کنند هیچ حرجی بر اینها نیست.
اتمام حجّت بر افراد غیر معذور در جهاد
پس بر چه کسی حرج است؟ ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ﴾ اینها که امکان مالی دارند حال یا اقویا هستند یا اغنیا هستند فرق نمیکند این ﴿وَهُمْ أَغْنِیَاءُ﴾ به عنوان نمونه است چون قسمت مهم این طور بودند. وگرنه آن که ضعیف نباشد و مریض نباشد و یک جفت کفش داشته باشد باید برود.
فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ﴾ هم اغنیا و هم اقویا، اینها سبیل بر آنها است. حجّت خدا بر اینهاست برای اینکه ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ این خوالف هم با همان دو تا احتمال. یعنی رضوا به اینکه با زنان و سالمندان و پیران باشند یا نه نظیر تهماندههای در کارتن. ﴿وَطَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾ در آیهٴ 87 فعل مجهول ذکر شده فرمود: ﴿وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ در آیهٴ 93 به صورت معلوم که ذات اقدس الهی طَبع کرده است. اگر چیزی را خدا ﴿مَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ کسی نمیتواند آن را تطهیر کند یا باز کند.
تطبیق آیهٴ ﴿تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ بر منکران ولایت
آن آیهٴ ﴿تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ در همان تفسیر کنزالدقائق بر منکرین ولایت هم تطبیق شده است. یعنی کسانی که عامداً و عالماً در خانه اهلبیت را بستند در حقیقت نگذاشتند اسلام ناب به آن صورت در بیاید اینها مشمول ﴿تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ هستند کفر باطنی چون الآن شما مهمترین عاملی که وصل کرده حکومتهای به ظاهر اسلامی را با حکومتهای شاهنشاهی قبل از اسلام همین اموی و مروانی و عباسی بودند اینکه میگوییم رژیم 2500 ساله، اینها که همشان ساسانی و سامانی و اشکانی نبودند قبل از اسلام ساسانی بودند و اوایل اسلام سامانی بودند بعد هم دیگر امویان و عباسیان و مروانیان و طاهریان و عبّاسیان و همینها بودند. بنی العباس چند قرن در ایران حکومت کردند. اینها در حقیقت جزء رژیم شاهنشاهی بودند اینطور نبود که این وسطها اسلامی بود بعد زمان پهلوی شده باشد شاهنشاهی. سابق شاهنشاهی و لاحق شاهنشاهی و این وسطها اسلامی؟ این 2500 سال همهاش همینطور بود. آن کسی که نگذاشت بالأخره اسلام خودش را نشان بدهد و تمام این حکومتها به دنباله ساسانی و سامانی رفت همینها بودند لذا حضرت فرمود که اینها کار کوچکی نکردند.
مراد از تصرّف فدک در لسان اهل بیت(علیهمالسلام)
مراد از فدک: تمام بلاد حکومت اسلام
یک وقت سخن از فدک است که اینها فدک را گرفتند که این را وجود مبارک امام هفتم وقتی هارون عباسی گفت شما فدک را تحدید کنید حدود چهارگانهاش را مشخص کنید من برگردانم فرمود نمیدهی گفت من میدهم فرمود یک طرفش دریا است. یک طرفش سواحل است تمام قسمتهای ایران را گفته است. فرمود فدک یعنی این برای یک تکه باغ که دعوا نداشتیم. فرمود فدک یعنی این، یعنی تمام این کرانهها و کنارههای دریا تا برگردید به این قسمت آسیای میانه، اینها تمام فدک مادرمان است. هارون فهمید اینها که نام فدک را زنده میکنند برای چیست او خیال میکرد که یک باغی است در اطراف مدینه. فرمود فدک این نیست آن بهانه بود که ما را خانه نشین کنند وگرنه همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه فرمود زیر این آسمان فدک دست ما بود «و ما أصنع بفدک و غیرفدک» اگر ما سخن از اعتراض داریم برای آن یک تکه باغ نیست آن وقتی هم که دست ما بود که به دیگری میدادیم «ما أصنع بفدک و غیر فدک» این نامه را در نهجالبلاغه برای معاویه، حضرت نوشت. پس منظور از آن فدک، حکومت بود نمیگذاشتند که بیگانه این وسطها را پر کند آن وقت کل جهان اسلام عالم را میگرفت چون قدرت که با معنویت همراه باشد این است. آن روز، روی زمین، اسلام حکومت میکرد. یعنی دو تا امپراطوری بود یکی روم که در غرب حجاز بود یکی هم ایران بود که در شرق حجاز بود. غیر از این دو بلوک مقتدر، کشوری نبود در زمین حجاز هم که در وسط در اختیار پیامبر بود در زمان عثمان که اینها فتح شد تا زمان حضرت امیر برسد حضرت امیر خلیفه روی زمین بود نه خلیفه مکه و مدینه، استاندارانی که برای ایران تعیین میکرد، بخشنامههایی که تعیین میکرد، مالیاتی که میگرفت، خراجی که میگرفت باید حکومت حضرت امیر در زمین را بررسی کرد نباید گفت که 1400 سال قبل اینها در حجاز حکومت میکردند اینها 1400 سال قبل کره زمین را پنج سال اداره میکردند وجود مبارک حضرت امیر و همین اگر ادامه پیدا میکرد دیگر ما مشکلاتی نداشتیم.
«و الحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است