display result search
منو
تفسیر آیه 100 سوره توبه _ بخش دوم

تفسیر آیه 100 سوره توبه _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 100 سوره توبه _ بخش دوم"

توصیه شده که انسان در امور عملی در کارها میانه‌رو باشد
در بحثهای معرفتی، خیرالأمور أکثرها و أوفرها و أشدّها است.

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدَاً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (100)﴾

در آیهٴ 97 از همین سورهٴ مبارکهٴ توبه فرمود ﴿ الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً و أجدر ألاّیعلموا حدود ما أنزل الله علی رسوله و الله علیم حکیم ﴾ ذات اقدس الهی که حق هر کسی را تأدیه می‌کند اگر گروهی را به لجاجت و کفر و نفاق معرفی کرد گروه دیگری که از همان نژاد و قوم بودند و وارسته و پرهیزگار بودند از آنها هم به نیکی یاد کرد تا حق آنها محفوظ بماند ﴿الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً﴾ سرفصل بیان اوصاف اعراب است بعد فرمود ﴿ و مِن الأعراب من یتّخذ ما ینفق مغرماً﴾ که به دنباله همان ﴿أشدّ کفراً و نفاقاً﴾ است. آنگاه در آیهٴ 99 فرمود ﴿ و من الأعراب من یومن بالله و الیوم الأخر﴾ که بیان اوصاف افراد برجسته از عربها است ﴿والسّابقون الأوّلون﴾ این عطف است بر ﴿ومن الأعراب من یؤمن﴾ یعنی عطف است بر ﴿من یؤمن﴾ یعنی و من الأعراب السّابقون الأوّلون این واوش واو استیناف نیست واو عطف است. عطف است بر ﴿من یؤمن﴾ که در آیه ٩٧ آمده ﴿ومن الأعراب من یؤمن﴾ و من الأعراب السّابقون الأولون بنابراین سرفصل ﴿الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً﴾ است به دنبالش ﴿ومن الأعراب من یتّخذ ما ینفق﴾ است و به دنبالش ﴿و من الأعراب من یؤمن﴾ است و به دنبالش ﴿والسّابقون﴾ است که ﴿والسّابقون﴾ عطف است بر ﴿من یؤمن﴾ یعنی من الأعراب السّابقون الأوّلون بنابراین حق همه تأدیه شده است هم آنهایی که أشدّ کفراً و نفاقاً هستند هم آنهایی که أشدّ إیماناً و هجرتاً و نصرتاً هستند.
مطلب دوم آن است که یک سبقی است به عنوان پیشگام شدن نسبی که در آیه ﴿واستبقوا الخیرات﴾ و ﴿سابقوا إلی مغفرهٴ﴾ مطرح است که آن مال هر عصری و هر دوره‌أی و هر ملتی و امتی مطرح است اختصاصی به صدر اسلام ندارد فرمود ﴿واستبقوا الخیرات﴾ ﴿سابقوا إلی مغفرهٴ﴾ یعنی در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که اول معرفت است بعد هجرت است بعد سرعت است بعد سبقت فرمود راه را بشناسید وقتی راه را شناختید هر چه سریعتر بهتر. اینکه گفته شد در بیانات نورانی پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که «خیر الأمور أوسطها» یا «خیر الأعمال أوسطها» این دو حدیث در نهج الفصاحه از حضرت نقل شده است این مال امور عملی است که انسان در کارها میانه‌رو باشد اما در معارف در بحثهای شهودی و در بحثهای معرفتی آنجا خیرالأمور أکثرها و أوفرها و أشدّها و مانند آن هر چقدر بیشتر بهتر. فهمیدن اینچنین نیست که فهم متوسط خوب باشد هر چه انسان دقیقتر بفهمد بهتر بفهمد بالاتر بررسی کند عمیقتر برود بهتر است این کار کردن است که انسان را می‌گویند متوسط کار بکن بالاخره به مقدار توانت کار بکن اما نه اینکه این مقدار کار کردی به این درجه از فهم رسیدی بگویی این مقدار درس بس است این مقدار فهم بس است این مقدار تحقیق بس است نه خیر تحقیق و فهم هر چه بیشتر بهتر. در مسائل عملی خیرالأمور أوفرها و اکثرها و أشدّها و مانند آن در مسائل عملی که مربوط به کار است البته خیرالأمور أوسطها که انسان به مزاج خودش هم باید رحم بکند به امکانات خودش هم باید برسد و اینها گاهی می‌بینید انسان در مسیر مستقیم قرار نمی‌گیرد می‌گویند شما در مسیر مستقیم باشید «الیمین و الشّمال مضلّهٴ و الوُسطٰی هى الجادهٴ» خیرالأمور در همین حد وسط است یعنی در صراط مستقیم است اما اگر در صراط مستقیم قرار گرفتی دیگر اگر اعدل شدید اعلم شدید اکرم شدید اتقی شدید هرچه شد بهتر. این که در دعای کمیل انسان مسئلت می‌کند که خدایا «و أخصّهم زلفهٴ لدیک و أقربهم منزلهٴ منک» از همین قبیل است چه کسی حالا در صراط مستقیم است آن کار دشواری است تشخیص آن دشوار است کسی که در صراط مستقیم قرار گرفت دیگر میانه¬روی معنا ندارد هر چه بیشتر بهتر. گاهی می‌بینید انسان تمام مالش را در راه رضای خدا بدهد اسراف نیست مثل کاری که وجود مبارک امام مجتبی﴿سلام الله علیه﴾ کرده است دو سه بار این کار را کردند برای توده افراد اینچنین نیست که مثلاً آدم همه مالش را در راه خدا بدهد مطلوب باشد ولی گاهی می‌بینید از اهل بیت(علیهم‌السلام) نقل می‌کنند که حتی آن غذای لازم خودشان یک و غذای لازم واجب‌النفقهٴ خودشان دو آنها را ﴿یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و أسیراً﴾ دادند این معلوم نیست برای دیگران مشروع باشد برای این‌که دیگران باید در حد وسط زندگی کنند اما کجا صراط مستقیم است کجا صراط مستقیم نیست این تشخیصش به وسیله خود حجت خدا است اگر کسی در صراط مستقیم بود همه مال خودش را هم بدهد باز هیچ اسراف نخواهد بود این است که نمی‌شود کار وجود مبارک امام مجتبی یا کار وجود مبارک حضرت امیر کار وجود مبارک حضرت زهرا ﴿سلام الله علیهما﴾ کار حسنین ﴿سلام الله علیهما﴾ در قصه هل اتی و مانند آن را با دیگران بررسی کرد که انسان باید بداند کجا خیرالأمور أکثرها و أوفرها و أشدّها و کجا خیرالأمور أوسطها خب پس این سبقی است که آیه، به ما گفتند که اول معرفت بعد هجرت وقتی که در راه افتادی یعنی در صراط مستقیم هستی که تشخیص آن از مو باریکتر است از شمشیر تیزتر است تشخیص صراط مستقیم کار هر عالمی هم نیست اگر در صراط مستقیم افتادید هر چه سرعت بیشتر بهتر و اگر سرعت گرفتی اکتفا نکنید سعی کنید جلوتر بروید حتماً سعی کنید از دیگران بالاتر باشید و نشانه بالاتر رفتن شما هم تواضع شما است اگر کوس أنا أعلم زدید معلوم می‌شود اصلاً در راه نیستید اگر نه واقعاً اَتقٰی هستید واقعاً اعدل هستید واقعاً اکرم هستید دیگر داعیه‌ای نخواهید داشت آن وقت آن وقت هر چه سرعت بیشتر بهتر و هر چه سبقت هم بیشتر بهتر. سعی کنید «أخصّهم زلفهٴ لدیک» همانهایی که در دعای کمیل می‌خوانید همانطور بشوید دیگر آن یک فصل خاص خودش را دارد یعنی آیات استباق آیات مسابقه آن فصل خاص خودش را دارد آن چیزی که از ﴿والسّابقون الأولون﴾ مطرح می‌کنند ناظر به آن نیست این ﴿والسّابقون الأولون﴾ ناظر به استباق نیست ناظر به سبقت نیست وگرنه در هر دوره‌ای برای هر تاریخی برای هر امت و ملتی در هر جریانی هست این ﴿و السّابقون الأولون﴾ برای بنیان‌گذاران انقلاب اسلامی است در صدر اسلام آنهایی که در حکومت اسلامی انقلاب اسلامی به رهبری پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) شرکت کردند جزو بنیانگذاران اولیه شدند نظیر اَباذرها نظیر سلمانها نظیر عمّارها نظیر مقدادها پیشاپیش همه نظیر وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) آن بنیانگذاران اولیه انقلاب اسلامی در صدر اسلام ﴿والسّابقون الأولون﴾ نه والسابقون آن سابقون می‌افتد در بحثهای ﴿واستبقوا الخیرات﴾ در بحثهایی ﴿سابقوا إلی مغفرهٴ﴾ در هر دوره‌ای هست اما ﴿والسّابقون الأولون﴾ اینها جزو پایه¬گذاران حکومت اسلامی در مدینه هستند البته اینها یک تقدم و حقی دارند که دیگران ندارند ﴿والسّابقون الأولون من المهاجرین والأنصار﴾ خب همانطور که در بحث دیروز اشاره شده است چون معیاری برای این سبق و اوّلیت ذکر نشده است برخی‌ها معیار را صلح حدیبیه دانسته‌اند بعضی‌ها هم فتح مکه دانستند برخی‌ها جنگ بدر دانستند و مانند آن هیچکدام از اینها هم دلیل معتبری ارائه نکرده‌اند البته یک قدر متیقّنی دارد و یک افراد مشکوک پس و ﴿من الأعراب السّابقون الأولون﴾ هستند اینطور نیست که ﴿الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً﴾ باشد و بالقول المطلق رذم شده باشند حقوق وارستگان آنها هم محفوظ مانده است .
جواب سؤال: اگر ما واو والسابقون را استیناف بگیریم این دیگر عطف نیست نه عطف جمله است نه عطف مفرد اما اگر واو واو عاطفه باشد کما هو الظاهر این عطف است بر من یومن و من الاعراب من یؤمن بالله و من الاعراب السابقون الاولون . مطلب دیگر آن است که هجرت عمده آن محلی است که منقول الیه است از منقول عنه خیلی به اهمیت یاد نمی‌شود از کجا بیایند مهم نیست به کجا بروند مهم است هر جا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) باشد آن جا که دارالاسلام است آنجا که مهد حکومت اسلامی است آنجا که پایگاه حکومت اسلامی است آنجا را باید تقویت کرد حالا از مکه بیایند از یمن بیایند از حبشه بیایند از شهرهای دیگر بیایند از روستاها بیایند هر جا آمدند از هر جا حرکت کردند عمده آن است که به مدینه بیایند بنابر این در هجرت عمده آن منقول الیه است نه منقول عنه البته منقول عنها هم نقش دارند در فضیلت هجرت گاهی انسان امکانات فراوانی در یک شهر دارد از همه امکانات باید دل بکند و دست بردارد و برود به مدینه و آنجا جزءِ اصحاب صفه بشود و در ایوان مسجد بخوابد خوب این فضیلتش بیشتر است تا اینکه کسی از یکی از روستاهای مجاور حرکت کرده آمده مدینه آنجا هم وضع مالی‌اش خوب نبود کسی که از یکی از روستاهای اطراف مدینه حرکت کرده آمده خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) این هم مهاجر است کسی که در روستای خودش هم امکاناتی نداشت و کسی که از مکه با همه امکانات خودش همه را صرفنظر کرده با دست خالی آمده مدینه هم آمده می‌داند که در مدینه هم که آمد باید در ایوان مسجد بخوابد در بحثهای قبلی هم این مطلب گذشت که مهمترین عاملی که مهاجرین را وادار کرده به چنین هجرت همین آیه بود که ﴿ و کأیّن من دابهٴ لاتحمل رزقها الله یرزقها و إیاکم ﴾ فرمود رازق همه خداست انسان اگر باورش به این مسائل توحیدی باشد و بداند مدیر عامل خداست خیلی به خوبی زندگی می‌کند یعنی همیشه راحت است هرگز آن نگرانی در درون دل او را نمی‌گزد هیچ نعمتی بهتر از توحید نیست .
جواب سؤال: در مکه آنها بین محذورین بودند که هیچ راه دیگری نداشتند اینهایی که در مکه بودند یا فرار یا جوار یعنی یا باید فرار بکنند از مکه بیرون بروند یا باید پناهنده سیاسی و اجتماعی یکی از اقوام مقتدر بشوند و گر نه یک مسلمان هم اموالش مصادره می‌شد هم جانش در خطر بود آنها می‌گفتند هیچ راهی برای مسلمانان صدر اسلام در مکه نبود الا الفرار او الجوار یا باید فرار کنند و از مکه بیرون بروند یا پناهندگی و مستجیر آنها بشوند البته اگر مستجیر شدند پناهنده اجتماعی آنها شدند یا پناهنده سیاسی شدند در امان آن قوم بودند ولی ذلت را برای همیشه باید تحمل می‌کردند اینچنین نبود که بتوانند مقاومت کنند ذات اقدس الهی هم رو این زمینه به اینها هشدار داد فرمود یادتان هست که ﴿ تخافون ان یتخطفکم الناس فاواکم و ایدکم ﴾ فرمود این آدم ربایان مرتب شما را می‌ربودند مثل این شاهین و کرکس که گنجشک را در هوا می‌ربایند این را می‌گویند اختطاف فرمود ﴿تخافون ان یتخطفکم الناس فاواکم و ایدکم بنصره ﴾ مأوی داد یاریتان کرد شما نه تنها مالتان را می‌بردند از بین خود شما را می‌ربودند خودتان را تخطف می‌کردند لذا علاج رسمی مسلمین در مکه این بود که اما الفرار او الجوار اگر پناهنده سیاسی یا اجتماعی می‌شدند به یکی از این اقوام مقتدر پناه می‌بردند که محفوظ میماندند وگرنه اموالشان مصادره می‌شد و جانشان هم در خطر بود وقتی این آیه نازل شد که و کاین من دابه لاتحمل رزقها الله یرزقها و ایاکم فرمود بالاخره خدا هیچ مار و عقربی را بی¬روزی نمی‌گذارد خدا خدایی هست ما من دابهٴ الا علی الله رزقها فرمود هیچ جنبنده¬ای نیست مگر اینکه خدا مسئول روزی اوست بعد فرمود جنبنده¬ها هم فرق می-کنند بعضی¬ها مثل موش هستند مثل مور هستند اینها اهل پس انداز و ذخیره‌اند بعضی هم مثل بلبلند که خواننده هستند به همان آهنگشان سرگرم هستند مثل گنجشک هستند اینها اهل پس انداز و ذخیره نیستند این پرنده¬ها فرمود فرقی نمی‌کند هم آن مور هم آن موش که اهل صندوق پس انداز است آن را ما روزی می-دهیم هم آن بلبل و گنجشک و آنهایی که اهل پس انداز نیستند و روزی شان را ذخیره نمی‌کنند فرمود هیچ گنجشکی هیچ بلبلی هم بی¬روزی نمرده است ﴿ و کأیّن من دابهٴ لاتحمل رزقها الله یرزقها بیمینه﴾ این آیه که نازل شد مهاجرین گفتند خوب وقتی با پس انداز و بی ¬پس انداز خدا رازق است این همه بلبلها است که جابجا می‌شوند یک سفر ییلاقی دارند یک سفر قشلاقی دارند تابستان است زمستان است جایشان فرق می-کند این همه پرندگان می‌بینید گاهی صدها کیلومتر گاهی هزارها کیلومتر از منطقه¬های جنوب نزدیک به شمال یا از شمال به جنوب می‌روند و روزی خود را که همراه ندارند که این دابه‌ای است که لاتحمل رزقها روزی را که به همراه نمی‌برد ولی خدا رازق اوست وقتی این آیه نازل شد مهاجرین صدر اسلام گفتند خوب همان خدایی که ما را در مکه تأمین می‌کند در مدینه هم تأمین می‌کند تمام مشکل ما همان مسأله توحید است هیچ فضیلتی بالاتر از توحید نیست و هیچ نعمتی هم بالاتر از توحید نیست آدم باور کند که کسی هست او را آفرید و تأمین می‌کند به این شرط که انسان به غیر او مراجعه نکند این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود نه من و نه هیچ پیغمبری قبل از من کلمه¬ای مثل لا-اله¬الا¬الله نیاوردیم همین است ﴿ ما قلت ولا أحدٌ من قبلی مثل لا¬اله¬الا¬الله ﴾ واقع اگر این لا¬اله¬الا¬الله در جان کسی نقش ببندد او همیشه فی روضهٴ من ریاض الجنه است ما مشکل ما این است که طعم او را نچشیدیم سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی یکبار این قصه را فرمودند بعد ما این روایت را در همان جلد هشت کافی یعنی همان روضه کافی پیدا کردیم آن روایت این است که وجود مبارک امام صادق ﴿سلام الله علیه﴾ به یکی از اصحاب می‌فرماید که من اگر بگویم که شما به همان درس و بحثتان کاری که دارید باشید و روزی¬تان را من تأمین می‌کنم ماهانه من تأمین می‌کنم بدون اضطراب مشغول کار می‌شوید یا نه عرض کرد بله دیگر اگر شما عهده¬دار هزینه ما باشید بگویید شما کارتان را انجام بدهید بیکار نباشید چون دعای آدم بیکار مستجاب نیست کار حلال و طیب و طاهر را هم ننگ ندانید دنبال پشت میز رفتن هم نباشید کار بالاخره وقتی شما معصوم پسر معصوم به من بفرمایید که شما کارت را انجام بده تأمین هزینه¬ات با من خوب البته من مطمئن هستم نگرانی من چه چیزی است وجود مبارک امام فرمود که همین وعده خوب خدا به شما داد ما هم که هر چه داریم که خوب از ناحیه او است اینطور نیست که ما معاذ الله چیزی داشته باشیم که در دستگاه الهی نباشد ما هم بالاخره جزو مأموران خدا هستیم از آنجا می‌گیریم و می‌دهیم خوب همین وعده را هم که خدا به شما داد فرمود هیچ کسی جنبنده‌ای نیست مگر اینکه من عهده-دار روزی او هستم می‌خواهی با تشریفات زندگی کنی این دیگر مشکل خودت است می‌خواهی بیکار زندگی کنی این دیگر مشکل خودت است می‌خواهی کار پشت میز داشته باشی این دیگر مشکل خودت هست آن کار طیب و طاهر حلال همان چیز افتخار است دیگر همه قیود را می‌خواهی داشته باشی باز طلبکار باشی این درست نیست فرمود همین وعده را خداوند به شما داد چرا آرام نیستی سرش این است که خیلی از ماها گرفتار حس هستیم یعنی کسی که ظاهرا به ما قول بدهد باور می‌کنیم ولی ایمان به غیب نداریم اگر ایمان به غیب داشته باشیم آن ایمان به غیب کار ایمان به شهادت را می‌کند چون امام مشهود ما است این را میبینیم او را مطالبه می‌کنیم به او ایمان داریم به قولش اعتماد داریم اما ذات اقدس الهی چون مشهود ما نیست حرف او بر دل ما نمی‌نشیند هیچ کلمه¬ای شیرینتر از لا¬اله¬الا¬الله نیست هیچ مطلبی شیرینتر از توحید نیست از مکه صرفنظر کردند تمام امکاناتشان را پشت سر گذاشتند چون به اینها اجازه نمی‌دادند که اموالشان را منتقل کنند به مدینه و کسی هم اموال اینها را نمی‌خرید مجبور شدند با دست خالی از مکه بیایند مدینه توی مسجد مدینه توی ایوان بنشینند جزو اصحاب صفه بشوند بعد همه خدای سبحان همه نعمتها را به آنها داده است بنابر این پایه¬گذاران اولیه حساب دارند سابقان در هر حرفه¬ای در هر عصری در هر مصری در هر نسلی حساب دیگری دارند.
جواب سؤال: بله دیگر لذا برای اینها آیه جدا و حکم جدا نازل شد دیگر آن پایه گذاران همینطور هستند پایه¬گذاران اولیه همینطور هستند البته در روایت مشخص کرده است که اینها چند نفر هستند پیشاپیش اینها وجود مبارک حضرت امیر﴿ سلام الله علیه ﴾است بعد اباذر است مقداد است و امثال اینها و .
جواب سؤال: و السابقون الاولون هستند برهانی برای استیناف نداریم وقتی که ظاهرش می‌تواند عطف باشد بر یؤمن یعنی و من الاعراب من یؤمن و من الاعراب السابقون محال نیست که عطف بر چیزی نباشد و استیناف باشد ولی حق آن جمله ادا نشده است یعنی وقتی که فرمود الاعراب اشد کفرا و نفاقا خب همینها اعراب بودند این را باید بفهماند که من الاعراب کذا من الاعراب کذا ومن الاعراب کذا و فرمود پس آن سبقتی که در وسابقوا است آن یک اصل کلی است اما این والسابقون به قرینه الاولون مال پایه-گذارهای نهضت اسلامی است مطلب دیگر آن است که کسانی که پس عمده در هجرت منقول الیه است تا پیغمبر اکرم ﴿ صلی الله علیه و آله و سلّم) کجا باشد نه منقول عنه از کجا آمده باشد البته خصوصیاتی در منقول عنه است حالا اگر مسافت طولانی باشد یا راه سخت باشد مسیر دشوار باشد امکانات منقول عنه بیشتر باشد آنها البته ضمائم است بر اساس افضل الاعمال احمزها اما آنچه که به این هجرت بها می‌دهد مسئله منقول الیه است .
جواب سؤال: بله این در قبال شهری نیست دیگر برای اینکه ملاحظه فرمودید فرمود ﴿ و من الاعراب من یتخذ ما ینفقوا مغرما و من الاعراب ما یؤمن بالله و الیوم الاخر﴾ اینها همه که روستایی نیستند که شهری را هم شامل می‌شود دیگر .
جواب سؤال: همه اعراب چون گرچه اعراب غیر از عرب است ولی لازمه¬اش این است که در این آیه 97 و 98 و 99 و ١٠٠ و اینها آن شهروندها مشمول این آیات نشوند درحالی که اینچنین نیست .
جواب سؤال بله دیگر قسمت مهم این اشد کفرا و نفاقا همان صنادید قریش بودند که در مکه بودند دیگر منتها آنها طبع اولی¬شان این است که به جاهلیت نزدیکتر باشند دیگر .
جواب سؤال: نسبت به پیغمبر سابق نیست اما نسبت به دیگران که سابق است دیگر .
جواب سؤال: حضرت که در مکه بود آیه ﴿ و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله ﴾ که در لیلهٴ المبیت که حضرت به جای پیغمبر خوابید او رسالت خودش را داشت انجام می‌داد او کارش بر هجرت هم مقدم بود که آیه جداگانه نازل شد که فرمود ﴿و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله﴾ برای حضرت امیر﴿سلام الله علیه﴾ است که به جای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم ﴾ در لیلهٴ المبیت خوابید تا اصل هجرت پیغمبر حاصل بشود وگرنه پیغمبر را همانجا شهید می‌کردند کارهای حضرت امیر جدای از کاران دیگران است خوب مطلب بعدی آن است که والذین اتبعوهم باحسان این در نوبت دیروز اشاره شده است که تابعان باید که تابع النعل بالنعل همان راه پیشگامان اولی را بروند این یک دوم اینکه که تبعیتشان در همه موارد باشد نه بعضی موارد چون تابعان چند قسم هستند بعضی تابعان به احسان هستند که بعد از مهاجران و انصار آمدند اما اتبعوهم باحسان بعضی‌ها هستند که نه و آخروان اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا ﴾ اینها هم تابعان هستند اما جزو مذنبان هستند نه محسنان گروه دیگر هم جزو تابعان هستند اما مرجون لامر الله هستند نه جزو محسنان آن تابعی که جزو محسنان باشد نه تابعی که مذنب باشد نه تابعی که مرجون لامر الله باشد اینها کسانی هستند که اتبعوهم باحسان یعنی در همه مواردی که اعمال خیری که سابقون و مهاجرون و انصار داشتند این تابعان داشته باشند یکی اینکه اتباعشان به احسان باشد نه اینکه در همه کارهای خیر تابع آنها باشند این یک معنا بود معنای دیگر این است که نه اتباعشان به احسان باشد چون اتباع گاهی به اسائه است گاهی به احسان اتباع به اسائه یعنی پیرویشان بد باشد نه در کارهای بد پیروی بکنند خود این دنباله روی این تبعیت این تابعیت یا خوب است یا بد اگر مقلدانه باشد این پیروی چیز بدی است ولو در کار خوب دارد پیروی می‌کند اما نمی‌فهمد که چون یک وقت است که اگر دیگری یک راه دیگر به او ارائه کند به دنبال همان می‌رود نظیر آنچه که قبلا در بحثهای سامری گذشت آنکه بی¬تحقیق با دیدن یک عصا که اژدها شد به دنبال موسای کلیم ﴿سلام الله علیه﴾ راه افتاد چون بی¬تحقیق بود وقتی کار سامری را دید که به ﴿فاخرج لهم عجلاً جسدا له خوار﴾ این بی¬تحقیق به دنبال سامری هم راه می‌افتد اما اگر این اتباع بی¬تحقیق نبود با تحقیق بود در معرض خطر نیست اتباع محققانه می‌شود اتباع به احسان پس خود اتباع پیروی گاهی تقلیدی است اتباع سیئ است. گاهی اتباع و پیروی پیروی تحقیقی است این اتباع اتباع حسن است آن غیر از محور تبعیت است اتباع دو جور است همین معجزه را که وجود مبارک موسای کلیم ﴿سلام الله علیه﴾ آورد یک حرفی غزالی دارد آن حرفها بعدا در کتابهای اهل حکمت و کلام هم آمده است آنها خواستند بگویند که معجزه فعلی اثرش کمتر از برهان است عمده آن است که انسان با برهان از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا از انبیاء قبلی ﴿علی نبینا و آله و علیهم السلام﴾ پیروی کند وگرنه معجزه فعلی پایگاهی ندارد این حرف را غزالی دارد بعد هم در کتاب اهل حکمت هم آمده این مربوط به آن است که آن گیرنده معجزه چطور معجزه را بگیرد و چطور معجزه را تلقی کند و تحلیل کند و بعد باور کند بله اگر آن افراد عادی بنی¬اسرائیل باشند بله اینها همان کسانی بودند که به دنبال عصای موسای کلیم ﴿سلام الله علیه﴾ به او ایمان آوردند به دنبال ﴿اخرج لهم عجلاً جسدا له خوار﴾ که سامری و باند سامری گفتند ﴿هذا الهکم و اله موسی﴾ مرتد شدند اما اگر یک وقتی یک کسی معنای معجزه را درک بکند خصوصیت اعجاز را بفهمد و بفهمد اینکه موسای کلیم ﴿سلام الله علیه﴾ آورد معجزه است بعد هم باور بکند این از هر حکیمی هم حکیم¬تر خواهد بود کاری می‌کند که هرگز از غزالی هم ساخته نیست این همان سَحَرهٴ فرعون است خوب سحره فرعون که چیزی جز مشاهده معجزه وجود مبارک موسای کلیم ندیدند اما چون کارشناس بودند دیدند کاری که موسای کلیم کرد از سنخ سحر نیست وقتی که ﴿ الق ما یمینک تلقف ما صنعوا انما صنعوا کید ساحر و لایفلح الساحر حیث اتی﴾ طه ٦٩ همه اینها آن طنابها و چوبهای خودشان را انداختند ﴿استرهبوهم و جائوا بسحر عظیم﴾ اعراف ١١٦ وقتی هم موسای کلیم ﴿ یخیل الیه من سحرهم انها تسعی ﴾ این میدان مسابقه شده میدان مار خوب همه هم فرار کردند موسای کلیم﴿ع﴾ منتظر وحی بود ذات اقدس الهی فرمود ﴿ الق ما فی یمینک ﴾بقیه¬اش به عهده ما همین عصایی که تو انداختی سحر همه را باطل می‌کند ﴿تلقف ما صنعوا﴾ وجود مبارک موسای کلیم عصا را انداخت سحر را باطل کرد نه چوبها را خورد نه طنابها را خورد مردم قبل از القای موسای کلیم﴿سلام الله علیه﴾ دیدند که این میدان میدان مار شد مارهای فراوان و جائوا بسحر عظیم وقتی وجود مقدس موسای کلیم عصا را انداخت دیدند که یک مار دوان توی میدان دارد راه می‌رود بقیه یک مشت چوب هستند و طناب آن چوب چوب بودنش ظاهر شد و آن طناب طناب بودنش ظاهر شد کار موسای کلیم﴿سلام الله علیه﴾ این نبود که این عصای او چوبها را بخورد طنابها را بخورد کار موسای کلیم این بود که این عصای او سحر را بخورد فرمود ﴿ الق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا ان ما صنعوا﴾ که الان در قرآن انما نوشته است ﴿ ان ما صنعوا کید ساحر و لا یفلح الساحر حیث اتی ﴾ این منطقی است و شکل اول است و منسجم سخن گفتن است فرمود القا بکن سحر ما صنعوا را می‌خورد نه حبال و عصیّ را تلقف ما صنعوا ما صنعوا چیست انما صنعوا کید ساحر یعنی تلقف الکید یعنی تلقف السحر وقتی موسای کلیم عصا را القا کرد همه فهمیدند همه دیدند که یک سلسه چوبهای خشک آنجا افتاده یک سلسله طنابهای خشک آنجا آفتاده فقط یک مار است که دارد راه می‌رود این را بیش از همه به آن عوامها گفتند به اینکه آن ساحر قوی¬تری است آنها ایمان نیاوردند اما این سحره این کارشناسها اینها می‌دانستند که این سحر نیست فورا به موسای کلیم ایمان آوردند حالا بنگرید درباریان فرعون گفتند ایمان آوردن به موسای کلیم در این میدان مسابقه هزینه سنگین دارد لاصلبنکم فی جذوع النخل دارد لاقطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف دارد دست راست و پای چب قطع کردن دارد دست چپ و پای راست قطع کردن دارد به دار آویختن دارد حرفی زدند که هرگز غزالی و امثال غزالی نمی‌توانستند بزنند گفتند بکنید فاقض ما انت قاض انما تقضی هذه الحیوهٴ الدنیا طه ٧٢ اینطور که آدم میخکوب بشود دست راست و پای چپ و دست چپ و پای راست و همه را ارباً ارباً بکنند برای رضای خدا این معجزه است دیگر تا معجزه را کی تحلیل بکند و کی بفهمد این حرفی که جناب غزالی گفته بعد در کلمات حکمای بعدی آمده تا به عصر اخیر رسیده که معجزه فعلی کار عوام است خیر عوام خودتی اینها کاری کردند که این همه مغول و امثال مغول حمله کردند شما عالم بودید ولی بالاخره منزوی شدید کسی که حاضر باشد تمام بدنش ارباً ارباً بشود ولی موسای عصر خودش را حفظ بکند همینها هستند و تا معجزه را کی بفهمد کی باور بکند چه کسی به او ایمان بیاورد بله برهان عقلی خوب است حکمت خوب است کلام خوب است اما معجزه بینه الهی است آیت الهی است اگر کسی فهمید چیزی نمی‌شود آن را برگرداند اثر معجزه این است .
جواب سؤال: آن در بحثهای قبلی اشاره شد که سند آنها باید بررسی شود که آیا اینچنین است روایت سندش صحیح است نیست آنجا هم دلالتش ناظر به همین است یا نیست آیا تشبیه من جمیع الجهات است یا بعض الجهات است ظاهر قرآن این است که این کار موسای کلیم کید را خورد نه چوب را ظاهر قرآن این است ما صنعوا را خورد ما صنعوا که حبال و عصی نبود اینها کید را کردند بعد فرمود ﴿ انما صنعوا کید ساحر و لایفلح الساحر حیث اتی ﴾ این بحثش مبسوطاً قبلاً گذشت بنابراین اتباع گاهی حسن است در صورتی که محققانه باشد گاهی سیئ است در صورتی که مقلدانه باشد اتباع سیئ مثل همان کار بنی-اسرائیل که یک روزی به دنبال عصای موسی حرکت کردند یک روزی به دنبال عجل سامری اتباع حسن آن است که اگر کسی مقلد است این تقلیدش روی تقلید نباشد تقلیدش روی تحقیق باشد پس اتباع گاهی حسن است گاهی سیئ این یکی یکوقت است که نه محور اتباع هم حسن است که در همه کارها تابع آنها خواهند بود و حسن هم خواهد بود. بقیه بحث انشاء الله برای روز سه شنبه.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی