- 296
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 101 تا 103 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 101 تا 103 سوره توبه"
سورهٴ توبه شرح حال بسیاری از مردمی که در مدینه و اطراف مدینه به سر میبردند را بازگو فرموده
طبع اولی کسانی که دچار ضعف فرهنگی هستند گرایش به کفر و نفاق میباشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِمَّنْ حَوْلَکُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لاَتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَی عَذَابٍ عَظِیمٍ (101) وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (102) خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (103)﴾
همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید سورهٴ مبارکهٌ توبه شرح حال بسیاری از مردمی که در مدینه و اطراف مدینه به سر میبردند مخصوصاً منافقان را بازگو فرمود. در این بخش اخیر مردم شهر و روستا را به پنج شش قسمت تقسیم فرمود. طبع اولی مردمی که گرفتار ضعف فرهنگیاند آنجا که جهل علمی با جهالت عملی آمیخته است، فرمود طبع اولی آنها این است که به کفر و نفاق گرایش دارند ﴿ألاعراب أشد کفراً و نفاقا و أجدر ألا یعلموا حدود ما أنزل الله علی رسوله﴾ برای اینکه آنجا محیط تعلیم و تربیت بسته است و چون طبع اولی این است فرمود همینها بسیاری از امور که غنیمت است غرامت تلقی میکنند. ﴿و من الاعراب من یتخذ ما ینفق مغرماً﴾ این انفاق فی سبیل الله که غنیمت الهی است، این غنیمت را غرامت میپندارند و منتظرند که حادثهای پیش بیاید یا طبیعی یا اجتماعی و سیاسی که نظام اسلامی برانداخته شود ﴿و یتربص بکم الدوائر﴾ چون در بین اعراب یعنی همین روستاییها گاهی مردان بزرگ و وارسته پدید میآیند، حق آنها را حفظ کرد فرمود ﴿و من الأعراب من یؤمن بالله و الیوم الاخر﴾ که نمونهاش دربارهٴ اهل کتاب هم بود که قبلاً خواندیم. با اینکه اهل کتاب را مذمت میکند در بین اهل کتاب اگر مردان الهی ظهور کردند حق آنها را پاس میدارد فرمود ﴿و من أهل الکتاب امهْْ قائمهْْ یتلون آیات الله﴾ بنابراین اگر فرمود ﴿الأعراب أشد کفراً و نفاقا﴾ این ناظر به تبع اولی است. و اگر فرمود ﴿و من الأعراب من یتخذ ما ینفق مغرما﴾ این تفصیل همان اجمال است. و اگر فرمود ﴿و من الأعراب من یؤمن﴾ این به منزلهٴ استثنای آن گروهی است که حقشان باید محفوظ بماند. این دربارهٴ آن آیات اسبق. دربارهٴ آیات سابق که فرمود ﴿سنعذبهم مرتین﴾ اصل حاکم بر مسئلهٴ کلامی در جریان عذاب این است که ﴿جزاء سیئهْْ سیئهْْ مثلها﴾ هم عدل خدای سبحان اقتضا میکند که بیش از اندازه انتقام نگیرد و هم اطلاق این آیات این است که ﴿جزاء سیئهْْ سیئهْْ مثلها﴾ هرگز عذاب دو برابر نیست. اگر در بعضی از موارد فرمود ﴿سنعذبهم مرتین﴾ برای اینکه گناه اینها در حقیقت به چندین گناه منحل میشود نه اینکه یک گناه است دو عذاب دارد یا یک گناه بزرگ است عذابش تقسیم میشود بخشی در دنیا بخشی در آخرت، یا در حقیقت به چند گناه منحل میشود. و گر نه هم از نظر بحث عقلی عدل اله مانع از آن است که خدا بیش از اندازهٴ معصیت عقاب کند. و هم اطلاقاتی که در مقام تهدید است، تهدید یعنی بیان حق و مفهوم دارد که میفرماید ﴿جزاء سیئهْْ سیئهْْ مثلها﴾ آن عذاب زائد را نفی میکند.
در جریان حسنه فرمود ﴿من جاء بالحسنه فله خیر منها﴾ یک، ﴿فله عشر أمثالها﴾ دو، گاهی هم ﴿له یضاعف لمن یشاء﴾ سه. ولی در همهٴ موارد دربارهٴ سیئه فرمود ﴿وجزاء سیئهْْ سیئهْْ مثلها﴾ پس هرگز سیئ بالاتر نیست. در جریان حسن بالاتر هست، ولی در جریان سیئ و کیفر بالاتر نیست. این ﴿جزاءً وفاقا﴾ دربارهٴ معصیت و عذاب است و گر نه دربارهٴ اطاعت و ثواب که همچنین آیهای در قرآن نیست که ﴿جزاء وفاقا﴾ که. این ﴿جزاءً وفاقا﴾ مال معصیت است و کیفر است و جهنم است. یعنی عذاب الهی وفق کان است. یعنی ناظر به نفی زائد است نه نفی اقل که این از این طرف مفهوم دارد. یعنی جزاء حتماً از نظر نفی زائد وفاق عمل است. هیچ ممکن نیست کیفری که خدا میدهد بیش از گناه باشد. اما خب کمتر از این ممکن است برای اینکه ﴿ما أصابکم من مصیبهْْ فبما کسبت أیدیکم و یعفو عن کثیر﴾. این دو آیهٴ معروف یا من یقبل الیسیر ویعف عن الکثیر از این آیه اخذ شده است که بسیاری از گناهان است که خدا عفو میکند.
جواب سؤال: چرا؟ نه آنکه از وجود مبارک امام صادق ﴿سلام الله علیه﴾ جوابش داده شد. انسان یک سلسله معصیتهای عملی دارد با دست خود با اعضا و جوارح انجام میدهد اینها محدود است و کیفر اینها هم محدود. اما اگر خدایی ناکرده به نفاق یا کفر معتقد شد جان انسان زمانمند نیست، متزمن نیست، امر ثابت است. این موجود مجرد ثابت اگر آلوده شد ثابت است. میشود خلود. و آن کفر و آن نفاق اگر رسوخ پیدا کرد و حجت خدا بالغ شد و انسان به هیچ وجه توبه نکرد، مات منافقا، مات کافرا، آن گوهر ذات آلوده شد و دیگر قابل تغییر نیست. به هر تقدیر اینکه فرمود ﴿سنعذبهم مرتین﴾ یا از سنخ توزیع عذاب است که این گناه چون مهم است عذاب او شدید است، و این عذاب توزیع میشود بخشی در دنیا بخشی در آخرت. یا نه در حقیقت به دو گناه منحل میشود یا به چند گناه منحل میشود در اثر تعدد گناه کیفرش هم متعدد است. و گر نه اصل حاکم بر مسئلهٴ عذاب همین کریمه است ﴿جزاء سیئهْْ سیئهْْ مثلها﴾ یک، ﴿جزاء وفاقا﴾ دو، آن برهان عقلی هم که سر جایش محفوظ است. این ﴿جزاء وفاقا﴾ که در هیچ جای قرآن راجع به حسنات نیامده. دربارهٴ حسنات آمده جزاء یا ده برابر است، یا دو برابر است، یا صد برابر است، بالاخره ﴿و الله یضاعف لمن یشاء﴾ در جریان سنبله و امثال ذلک. یا هفتصد برابر است. خب اگر خدا معاذالله کیفر بیش از عذاب باشد گناه باشد، پس این جزاء وفاق نشد، موافق نشد، زائد بود، مخالف اوست. وقتی زائد باشد مخالف است دیگر برای اینکه موازی او که نیست. بنابراین این ﴿سنعذبهم مرتین﴾ ناظر به این است.
مطلب دیگر این است که فخر رازی هفت وجه ذکر کرده برای این کَرّهٴ عذاب و تعدد عذاب، دو بار عذاب دیدن که چطوری است. آن دو نحو عذاب آیا علنی و مخفی است، شخصی و عمومی است، و رسوایی سیاسی و اجتماعی است، با عذابهای بدنی شکست است با عذابهای سیاسی؟ این وجوه هفتگانه هیچ کدام دلیل لفظی آنها را تأیید نمیکند البته همه اینها محتمل است و مصداق ﴿سنعذبهم مرتین﴾ باشد. لکن حصری هم بر اینها نیست. ممکن است اقوال دیگر و آراء دیگری هم بر این وجوه هفتگانهٴ فخر رازی افزوده بشود. چون دلیل نیست هر کدام از اینها میتواند مصداق باشد برای ﴿سنعذبهم مرتین﴾. لکن از اینکه در این آیهٴ محل بحث فرمود ﴿سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم﴾ معلوم میشود که این دو نحو عذاب این دو بار عذاب یا هر دو در دنیاست یا اگر یکی در دنیاست یکی در آخرت مربوط به برزخ است، حالت صحنهٴ قیامت است و مانند آن و آن عذاب جهنم را شامل نمیشود برای اینکه در کنار همین آیه آمده است که ﴿سنعذبهم مرتین﴾ فرمود ﴿ثم یردون الی عذاب عظیم﴾. در بعضی از موارد است که عذاب دنیا و آخرت را کنار هم قرار دادند. اینها خب میتواند دو تا عذاب یکی دنیا باشد یکی آخرت نظیر آیهٴ 9 سورهٴ حج که فرمود ﴿ثانی عطفه لیضل عن سبیل الله له الدنیا خزی و نذیقه یوم القیامهٴ عذاب الحریق﴾ اما در آیهٴ محل بحث فرمود ﴿سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم﴾، این معلوم میشود که این دو عذاب یا هر دو در دنیاست یا اگر یکی در دنیاست یکی در آخرت به معنی برزخ و صحنهٴ ساهرهٴ قیامت و امثال ذلک است.
مطلب دیگر دربارهٴ فرق بین اعتراف و اعتذار و توبه است. اعتراف غیر از اعتذار است، چه اینکه اعتذار هم غیر از توبه است و اعتراف هم غیر از توبه. اعتذار آن است که یک کسی خلاف کرده از نظر عمل ولی از نظر عامل خلافکار نیست. چون یا ناسی بود یا ساهی بود یا جهل به موضوع داشت، یا مضطر بود، یا مکره بود، یا مجبور بود، بر اساس حدیث رفع عن امتی تسع، هیچ کدام از اینها برای این شخص نسبت به این شخص معصیت نیست. این شخص میآید میگوید من اگر فلان وقت فلان کار را کردم عذرم این بود. حالا یا سهو در موضوع بود، یا سهو در رکن بود، یا نسیان بود، یا جهل به موضوع بود، یا اضطرار بود، یا اکراه بود، یا اجبار بود، و مانند آن. این میشود اعتذار در صورتی که عذر صحیح باشد. اعتذار نه توبه میخواهد نه احتیاج به اعتراف میخواهد. اعتذار غلط گذشته از اینکه مشکل قبلی را حل نمیکند یک مشکلی روی مشکل قبلی میافزاید این ﴿یعتذرون الیکم﴾ این همان است که قبلاً این آیه گذشت. آیهٴ 94 همین سورهٴ مبارکهٴ توبه بود که این آیه بحثش گذشت که ﴿یعتذرون الیکم إذا رجعتم الیهم﴾ این اعتذار دروغین است. یعنی اظهار عذر میکند در حالی که معذور نبوده است. پس اگر اعتذار صادق باشد، حق است، صحیح است، و نه توبه میطلبد و نه اعتراف به گناه میطلبد، چون کسی خلافی را نکرده. اگر یک کاری را انجام داده که به حسب ظاهر گناه است، چون حُسن فاعلی او را همراهی میکند و میگوید من درصدد امتثال بودم لکن معذور بودم، بر اساس حدیث رفع عذرش را بازگو میکند. پس اعتذار نیازی به اعتراف یا توبه و انابه و مانند آن ندارد. در صورتی که اعتذار صحیح باشد. اگر اعتذار خلاف بود یعنی کسی معصیت کرد و به دروغ دارد خود را معذور نشان میدهد این گناه روی گناه است، این گناه مضاعف است، یک بار گناه کرده الان هم دارد با دروغ کار خودش را توجیه میکند. این همان ﴿یعتذرون الیکم﴾ است که گذشت که فرمود عذرخواهی نکنید ﴿لاتعتذروا﴾ خدا عذر شما را قبول نمیکند و مانند آن.
اما اعتراف یعنی شخص قبول دارد این خلاف را انجام داد و عذر هم نداشت. این زمینه است برای توبه. صرف اعتراف بار را کم میکند ولی بر نمیدارد. متمم او توبه و انابه است. لذا در آیهٴ محل بحث آن ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً﴾ این را با فعل ماضی ذکر فرمود ﴿عسی الله ان یتوب علیهم﴾ را با فعل مضارع ذکر فرمود که امید است که خدا بر اینها توبه کند. اگر انشاءالله لطف الهی شامل حال اینها شده است، فیض خدا به اینها برگشت اینها توفیق پیدا میکنند به توبه و انابه بعد قبول میکند.
مطلب دیگر آن است که توبهٴ خدای سبحان همان طوری که سیدناالاستاد ﴿رضوان الله علیه﴾ فرمودند مکرر در المیزان هست در بحثهای قبلی هم مکرر بازگو شد، مانند بسیاری از کارهای دیگر خداوند، قبل از فعل بنده است و بعد از فعل بنده، یعنی توفیق هم همین طور است، تعلیم هم همین طور است، غالب کارهایی که انسان موفق است آن کار را انجام بدهد یا ازدیاد حسن است، یا ترک سیئه است، یا توبهٴ بر سیئات است، این محفوف به دو فیض خداست؛ یکبار ذات اقدس الهی افاضه میکند، توفیق میدهد شخص بیدار میشود و به راه میافتد. بار دوم خدای سبحان توفیق میدهد این کاری را که این شخص کرده، راهی را که رفته این را قبول میکند. مثل اینکه یک مالی خدا به کسی میدهد بعد توفیق میدهد که این مال را در راه خیر صرف بکند، بعد هم پاداشی به او میدهد این کار خیر را از او قبول میکند، و أضعاف مضاعف هم به او عطا میکند. همهٴ آن کارها همین طور است. یک توفیقی میدهد، یک استعدادی میدهد یک هوشی میدهد، یک گرایشی میدهد که به سمت علوم الهی برود، بعد هم که رفت به او پاداشی هم عطا میکند، او را جزو وارثان انبیا قرار میدهد، او را حق شفاعت میدهد و مانند آن. غالب کارهایی که انسان انجام میدهد محفوف به دو لطف خداست یک لطف اولی که شخص را به سمت فضیلت علاقهمند میکند. آن لطف دوم آن است که وقتی این شخص علاقهمند شد و این کار خیر را انجام داد، خدا از او میپذیرد و چندین برابر به او پاداش میدهد. بعد هم انسان وقتی به لقای الهی رفت میبیند همهاش دِیْنْ است و همهاش احسان است و لطف است. چیزی از خودش نیست که مثلاً حالا کاری کرده باشد، چیزی دریافت کرده باشد، این طور نیست.
توبه دو قسم است؛ یک توبهٴ ابتدایی که اول ذات اقدس الهی رجوع میکند، تاب یعنی رجع، حالا اگر عبد بخواهد رجوع کند توبهٴ عبد است الی الله و اگر الله بخواهد لطفش را شامل بنده کند توبهٴ خداست علی العبد که از بالا اشراف دارد. خب این یتوب علیهم یتوب علیهمی که در این گونه از موارد است همان توبهٴ ابتدایی خداست ﴿تاب الله علیهم لیتوبوا﴾ استشهاد سیدناالاستاد ﴿رضوان الله علیه﴾ هم به این گونه از آیات است که اول توبهٴ خداست نسبت به عبد که حالت اشک و ناله و اینها چیزی در انسان پیدا میشود. ﴿تاب الله علیهم لیتوبوا﴾ اگر تاب الله علیهم شد میشود توبهٴ اول. وقتی یتوبوی بندگان شد میشود توبهٴ دوم، آنگاه ﴿ان الله تواب رحیم﴾ ﴿یقبل التوبهٴ عن عباده﴾ خدا توبه را قبول میکند، تواب است، این میشود توبهٴ سوم که توبهٴ سوم کار خداست توبهٴ اول هم کار خداست، این توبهٴ وسط فعل عبد است. آنجایی که ذات اقدس الهی توبه را بر خود ختم کرده آن توبهٴ سوم است. فرمود ﴿انما التوبهٴ علی الله للذین یعملون السوء بجهالهٴ ثم یتوبون من قریب﴾ یعنی کسانی که گناه کردند یا یک فاصلهٴ کمی به درگاه الهی انزجار کردند و توبه کردند، یقیناً ذات اقدس الهی این توبه را قبول میکند چون خودش وعده داد و خدا هم خلف وعده نمیکند هرگز. و خلف وعده محال است. یقیناً میپذیرد. هیچ ممکن نیست کسی به دستگاه اله برود و توبه کند و خدا توبهٴ او را قبول نکند. اینجا دیگر ﴿انما التوبهٴ علی الله﴾ است. اما آن توبههای ابتدایی که مربوط به فیض خداست، لطف خداست آن در حد شاید است و نه باید. و به چه کسی باید بدهد خودش حکیمانه عطا میکند. به چه کسی باید بدهد، به چه کسی بیشتر میدهد، به چه کسی کمتر میدهد، اینها دیگر مربوط به لطف الهی است. در آن گونه از موارد ﴿عسی الله﴾ شاید خدا توبه کند، یعنی توبه کند فیضی را نازل کند، گرایشی ایجاد کند و مانند آن. لطفهای زائد در حد عَسٰی است، باید نیست، شاید است.
مطلب دیگر آن است که آن توبهٴ ابتدایی را ذات اقدس الهی به بسیاری از مردم عطا میکند منتها بعضیها از باب ﴿نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم﴾ آن بیدارها و هوشیارباشها و بیدار کردنها را پشت سر میگذارند و بعضی هم نه استقبال میکنند. بسیاری از صحنهها است که برای انسان آموزنده است، تشریحی که میکند، عیادت بیماران، حوادثی که پیش میآید یک هشداری برای انسان پدید میآید. این هشدار همان فیض خداست. این همان کلام خداست که ذات اقدس الهی در درون آدم با آدم حرف میزند. اگر این گرایش پیدا شد فورا باید بگوید لبیک. و این را پشت سر بگذارد این بعد فراموشش میشود. این که در روایات دارد: اذا هَممْتَ بخیرٍ فَافْعَلْ اگر یک گرایش پیدا کردی دیگر مهلت نده زود به سراغش برو و آن را انجام ده. برای این که آن گرایش دست خود آدم نیست. این کلام خداست. خدا همان طوری که اندیشه میدهد، علم میدهد با الهام، انگیزه هم میدهد. بسیاری از کارهای ما به انگیزه وابسته است نه اندیشه. کمتر کسی مسائل حلال و حرام را نداند. کمتر کسی که در فضاهای اسلامی زندگی کند و راه سعادت و شقاوت را نداند. بسیاری از ماها عالمیم حالا یا خیلی یا متوسط یا آن مراحل ابتدایی. بالاخره چه چیز خوب است، چه چیز بد است، کدام راه را باید برویم میدانیم. ولی آن گرایش، آن انگیزه کم است. لذا ذات اقدس الهی گاهی الهامش و وحیش به اندیشه است، یک مطلبی را به کسی القا میکند. انسان دارد مطالعه میکند دفعتا یک مطلبی در ذهنش برق میزند، این را باید بفهمد به حساب خودش هم نیاورد، شاکر هم باشد، سجدهٴ شکر کند که یک کسی بالاخره یک چیزی یادش داده. یک وقت است نه از سنخ ﴿و أوحینا الی ام موسی أن أرضعیه فاذا خفت علیه فألقیه فی الیم﴾ انگیزه را وحی میکند نه اندیشه را. این کار را بکن، در صندوق بگذار، بگذار در دریا. اینها که علم نیست. اینها تصمیمگیری است. اینها عزم عملی است، نه جزم علمی. یک وقت به موسی کلیم میگوید ﴿لا اله الا أنا﴾ آن جزم علمی است و شهود علمی است. یک وقت این را به مادرش میگوید این کار را بکن، این این کار را بکن مربوط به تصمیم است، در جریان زنبور عسل هم از آن قبیل است. این کار را بکن ﴿ثم کلی من کل الثمرات فسلکی سبل ربک ذللا﴾ وقتی این کار را کردی راه خدا را طی بکن. بسیاری از این کارها انگیزه است. کار را در دل این زنبور میکارد. علمش حساب دیگری است. خب خیلی از مواقع است انسان یک گرایشی پیدا میکند. در روایات ائمه(علیهم السلام) فرمودند اذا هَمَمْتَ فَافْعَلْ، همین که یک گرایش پیدا کردی، دیگر معطل نکن، چون بعد ممکن است پشیمان بشوی. این گرایش که دست کسی نبود که یک روزی بود نصیب تو شد. آنکه این گرایش را به تو داده است پشتوانهاش را هم خواهد داد. یک وقتی گرایشهای خیالی و وهمی و تلقین باطل است آن اعتباری بهش نیست، یک وقتی انسان عاقلی بالاخره در فضای دلش یک انگیزهای پیدا شده این کار را بکند این را زود باید انجام بدهد. این همان عسی الله ان یتوب علیهم است. این توبهٴ اول است. خیلیها هستند که اینگونه از انگیزهها نصیبشان میشود بعد ﴿نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم﴾ یک مقداری فاصله میگیرند کم کم از یادشان میرود نه آن اندیشه یادشان است نه این انگیزه یادشان است. بسیاری از ماها محتاج به این انگیزه هستیم. راههایی که ندانیم خیلی کم است مگر از ما حالا آن مقام دنیٰ فتدلّیٰ را میخواهند ما در همین حلال و حرام ابتدایی مشکل داریم. در همین کارهای عادی. در حقد و حسد و کینه و اینها مشکل داریم. وگرنه آن چیزی نیست که برهان صدیقین را از کسی بخواهند، از تودهٴ ما آن را نمیخواهند. بیاییم با هم باشیم یک کسی ترقی کرده بدش را نخواهیم حسود نباش کینه نداشته باش شرح صدر داشته باش بگوییم خدایا به او دادی به ما هم بده. مشکلات اجتماعی ما حوزهٴ ما دانشگاه ما در همینهاست، در این الفبای دین است. نه در آن معارف خیلی عمیق آنجا آدم که رفت مثل ملائکه زندگی میکند به آن حد که برسد. به هر تقدیر آنجا که میفرماید ﴿انما التوبهٴ علی الله﴾ به صورت رسمی ذکر میکند بله چون وعد خدا وعده داد خلف وعده هم محال است کسی که توبه کرد خب یقینا خدا قبول میکند باید هم قبول کند از سنخ کتب ربکم علی نفسه الرحمه است. وگرنه هیچ قانونی بر خدا حاکم نیست که بعضش غالب باشد اما در اینگونه از موارد در حد عسیٰ است. ﴿عسی الله ان یتوب علیهم﴾ و برای اینکه همگان متوجه بشوند، این تعلیل را ذکر کرد که ان الله غفور رحیم. در این فضا هنوز به برخی از این اقوام حکمشان مانده که آیهٴ 106 که در پیش داریم ﴿و آخرون مرجون لامر الله﴾ مال بعضی از این اقوام است. در اثنا این حادثهٴ زکات و صدقات و امثال ذلک مطرح شد چون اینهایی که اعتراف کردند به ذنبشان و خلافی که کردند بعد هم توبه کردند یا در معرض توبه بودند یک مقدار مسائل مالی هم به همراهشان بود این اموالی آوردند حضور وجود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عرض کردند این را کفارهٴ آن غفلتی که ما کردیم و در جبهه شرکت نکردیم از ما قبول بکن حضرت فرمود تا دستوری نرسد من این اموال را نمیتوانم بپذیرم ﴿طبق این نقلی که برخی از این مفسران کردهاند﴾ آنوقت آیه نازل شد که نه از اینها صدقات را قبول بکن و این وسیلهٴ تطهیر است. که این بر فرض تمامیت آن نزول هرگز مخصص نیست و مقیِّد نیست و این آیه به اطلاق و عمومش صدقات واجب را در بر میگیرد. ﴿خذ من اموالهم صدقهٴ﴾ که ﴿تطهرهم و تزکیهم بها و صلِّ علیهم ان صلواتک سکن لهم و الله سمیع علیم﴾ ذات اقدس الهی جریان زکات را همراه با نماز در بسیاری از آیات ذکر کرده چه دستور فردی چه دستور جمعی چه به زنها چه به مردها اگر مردان به عمومیست اقیموا الصلاهٴ و آتوا الزکوهٴ اگر به زنهاست اقمن الصلاهٴ و آتین الزکاهٴ هم به زنها خطاب خاص دارد هم به مردها خطاب عموم دارد و مانند آن و زکات هم معنای مال خاصی است که عطا میشود و در حقیقت آن نمو را به همراه دارد فرمود این زکات تنها زکات مال نیست زکات نفس آن مزکی و مال دهنده هم هست تو از اموالشان این صدقه را بگیر از یک مال خاص هم نیست حالا یا از نقدین است یا از غلات اربعه است یا از انعام ثلاثه است از این نه چیز یا احیانا صدقات واجب دیگر. لذا تعبیر به اموال فرمود، نفرمود خذ من مالهم. فرمود خذ من اموالهم صدقهٴ که این کاری که تو میکنی تو با این کار اینها را تطهیر میکنی و تزکیه میکنی. مستحضرید که یکی از اهداف بعثت انبیاء(علیهم الصلاة و علیهم السلام) عموماً و خصوص پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خصوصاً این است که ﴿یعلمهم الکتاب و الحکمهٴ و یزکیهم﴾. آیات الهی را بر مردم تلاوت بکنند، کتاب و حکمت را، معارف و احکام و حکم را یاد مردم میدهند و اینها را بارور میکنند. مردم را تزکیه میکنند بارور میکنند. این یزکیهمی که ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت داد و انبیاء فرمود کارشان این است، این را باز کرده در قرآن کریم که چگونه پیغمبر مردم را تزکیه میکند. در جریان تعلیم که فرمود ﴿یعلمهم الکتاب و الحکمه﴾ این را باز کرده فرمود تو بدان و به اینها هم بفهمان ﴿تعلم أنه لا إله إلاّ الله و استغفر لذنبه﴾ بهترین علم توحید است، بهترین عبادت استغفار است. در این گونه از موارد فرمود و عَلِّموهم، یعلمهم و امثال ذلک را دارد. دربارهٴ کلاب معلم و مانند آن دارد که ﴿مما تعلمونهن مما علمکم الله﴾ این چیزهایی که ما یادتان دادیم شما یاد این حیوانات شکاری دادید، حکمش این است. خب این مسئلهٴ تعلیم را باز فرمود در بسیاری از این آیات. اما مسئلهٴ تزکیه و تطهیر را در بخشی از آیات به صورت مشروح ذکر کرده که چه چیز باعث تزکیهٴ شماست، چه چیز باعث تطهیر شماست، چه چیز جامعه را پاک میکند. فرمود اگر کسی بدون ملاقات قبلی به سراغ کسی رفتید او فرصت نداشت، عذرخواهی کرد گفت الان من فرصت ملاقات ندارم، برتان نخورد ﴿و إن قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم﴾ شما خب باید وقت ملاقات قبلی میگرفتید، همین طوری رفتید خب آن بنده خدا هم کار داشت دیگر. گفت الان من معذورم. دیگر به شما بر نخورد نگویید چرا من را راه نداد؟! تو اشتباه کردی بدون وقت قبلی رفتی. اگر برگردی باعث رشد روح توست. این یزکیهم یزکیهم در همین گونه از موارد است. در خیلی از موارد مسئله را باز کرده، ریز کرده؛ در مسائل خانوادگی، در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی فرمود این باعث طهارت روح شماست که آنها آیات خاص خودش را دارد. در این آیه محل بحث فرمود به اینکه این صدقهای که از آنها میگیری اولاً باید بگیری این وظیفه است. قهراً آنها باید خودشان بدهند و امر آتوا الزکوهٴ که مفید وجوب هست، هست. وقتی حکومت اسلامی شد، نظام اسلامی مستقر شد ولیّ مسلمین دنبال کسی فرستاد برای تأمین بیتالمال، بر دیگران اطاعت واجب است. چون قبلاً ملاحظه فرمودید که قرآن یک کتاب علمی نیست نظیر حکمت و فقه و اینها که فقط آن مسائل علمی را ذکر بکند یا احکام را بگوید. قرآن نور است، یعنی آن مسائل علمی را با عملی و اخلاقی کنار هم ذکر میکند. راز و رمزش هم میگوید پشتوانهٴ قانون که اخلاق است آن را هم کنارش ذکر میکند. چون هر قانونی بر فرض هم کامل باشد تا پشتوانهٴ اخلاقی نداشته باشد، اجرا نخواهد شد. فرمود این پشتوانهٴ اجرای آن قانون است و آن این است که آنها باید بدانند ناپاکند. یک وقتی این ناپاکیشان ظهور میکند دیگر. همهاش که دنیا نیست. بالاخره یک جایی هم هست به نام قیامت که ناپاکی و چرک بودن و قذر بودن ظهور میکند. اینی که در آیات و معاد و قیامت دارد که این غسلین است، آن قذارت است، این طعام اثیم است، این مال فلان گناه است، سرش همین است. خب پس انسانی که حق واجب به عهدهٴ اوست ناپاک است. یک وقتی این ناپاکی ظهور میکند، حالا یا در دنیا و آخرت یا خصوص آخرت. برای اینکه این ناپاکی برطرف بشود دو تا کار لازم است اول رفت و رو کردن به اصطلاح لکهگیری بعد هم شستشو دادن و تطهیر کردن و طیب و طاهر شدن. این تطهیر مال آن ازالهٴ خبث و وسخ است. آن تزکیه مال آن قسمتهای نمو و شکوفایی و رشد و بالندگی اوست. این هرس کردن از قبیل تطهیر است، و بالندگی و شکوفایی و میوه دادن از قبیل تزکیه است. بالاخره یک لباسی را انسان بخواهد رنگ کند اول آن لکهها را میگیرد بعد رنگ میکند. اتاق را بخواهد نقاشی کند اول همین کار را میکند آن لکهها را میگیرد بعد. انسان اگر بخواهد به صبغهٴ الهی مصبوغ بشود و منصبغ بشود ﴿صبغهٴ الله و من احسن من الله صبغهٴ﴾ اول باید لکهگیری بشود. لکهگیریاش را به آن میگویند تطهیر. آن صبغهٴ الله که بیاید میشود تزکیه. فرمود ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهرهم و تزکیهم بها﴾آن احتمالی که حضرت مرحوم شیخ طوسی و امثال شیخ طوسی ﴿رضوان الله علیهم﴾ نقل کردند گرچه از بعضی از جهات قابل پذیرش است اما با سیاق شاید از جهتی دیگر هماهنگ نباشد. ایشان میفرماید به اینکه این تطهرهم این جمله در محل نصب است تا صفت باشد برای صدقه، خود صدقه مطهِّر است، یعنی خذ من اموالهم صدقهٴ مطهِّرهٴ. به دلیل اینکه این تطهرهم اگر جزای جواب امر میبود مجذوم میشد یعنی اگر ضمیر تطهر انت باشد که فاعل تطهر باشد، نه هی باشد که به صدقه برگردد، این جواب امر است و جواب امر باید مجذوم باشد یعنی این چنین باید میفرمود خذ من أموالهم صدقهٴ تُطَهِّرهُمْ، لذا چون جواب امر نیست، ضمیر انت فاعل او نیست بلکه ضمیر هی فاعل اوست و هی هم به صدقه برمیگردد، این جمله هم در محل نصب است تا صفت برای صدقه باشد. این خلاصهٴ بیان آن بزرگوار و امثال ایشان است. لکن این جملهٴ بعدی که دارد ﴿و تزکیهم بها﴾ این نشان میدهد که این مخاطب هست مغایر مؤنث نیست، ضمیر انت فاعل نیست. آنگاه لازم نیست که ما این تطهر را جواب امر بگیریم، این را حال میگیریم. لازم نیست که مجذوم باشد، چون حال است. ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ در حالی که تو آنها را با این صدقه هم تطهیر میکنی هم تزکیه ﴿تطهرُهم و تزکیهم بها﴾ به این صدقه. خب تزکیه یعنی بارور کردن و بالندگی، یک وقتی انسان باد میکند استثمل ذا ورم، خیال میکند بالنده شد، این خودستانی دارد. این گونه تزکیه را که باد کردن بیجاست این را قرآن نهی کرده فرمود مبادا خودتان را بستایید از خودتان تعریف بکنید. جواب سؤال: بله آن گاهی ممکن است که چون وصف آن صدقه را هم میخواهند تعبیر کنند نیازی به یک واو نباشد در این گونه از موارد. خب این تعبیر ﴿تزکیهم بها﴾ قرینهٴ خوبی است برای اینکه مثلاً تو این کار را بکنی. در سورهٴ مبارکهٴ نساء آیهٴ 49 به این صورت آمده است ﴿الم تر الی الذین یزکون انفسهم﴾ بعضیها خودستانند، از خودشان تعریف میکنند، اینکه میگویند «تزکیهٴ المرء نفسه قبیح» همین است. انسان از خودش تعریف بکند چیز بدی است. فرمود مگر نمیبینی یک عده خودشان را تزکیه میکنند. این کار بدی است. ﴿و لله یزکیهم من یشاء﴾ این تزکیهٴ قولی است، حالا یا به دلالت مطابقه یا به دلالت التزامی، یا به تضمن، یا در گفتن، یا آن ادا و اطفاری که درآورده، بالاخره باید خودش را نشان بدهد، این بیماری را دارد، حالا یا لم یسبقنی الیه احد بگوید این جزو ابتکارات ماست بگوید، این بیماری در او هست. فرمود این کار را نکنید این نه تنها شما را درمان نمیکند بلکه باری روی دوش شما میگذارد. شما اگر هنر دارید خودستانی بکن نه خودستایی. خودت را از خودت بگیر. بار روی چه چیز داری اضافه میکنی؟ و گر نه این لغت و این گفتن و این قلم دست همه هست که هر روز صبح تا غروب دارند از خودشان تعریف میکنند دیگر. آنی که مأموریم خودستانی است یعنی خود را از خودمان بگیریم، راحت نه خودستایی خودمان را تعریف بکنیم. فرمود این کار را نکنید، این کار کار قبیح است، مشکل شما را حل نمیکند باری هم روی دوش شما اضافه میکند . دلالت مطابق و التزام و تضمن را هم هرسه را خدا میفهمد این ادا و اطفاری را هم که در میآوری هر سه معدوم است. نه بازی بکن ، نه بازی بده، نه ادا و اطفار در بیاور همینطور عادی زندگی بکن. در سورهٴ مبارکهٴ نجم هم فرمود این کار را هم نکنید. آیهٴ 32 سورهٴ مبارکه نجم این است ﴿الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش الاّ اللَّمَم انّ ربّک واسع المغفرهٴ هو اعلم بکم إذ انشأکم من الارض و اذ انتم اجنّهٴ فی بطون امهاتکم﴾ فرمود همهٴ این نعمها را یاد داشته باشید، وقتی شما اجنه بودید مستحضرید اجنه جمع جنین است نه جمع جن، جن را نمیگویند اجنه، جمعش جنه است، شما اجنه بودید یعنی جنین بودید. خب وقتی که جنین بودید چه کسی آن علقهٴ بسته، مضغهٴ بسته جنین را بالاخره در آورده به این صورت مجسم کرده خب ﴿و إذ انتم اجنّهٴ فی بطون اُمّهاتکم﴾ خب پس دیگر خودتان را نستایید ﴿فلا تزکوا انفسکم﴾ خب پس خودستایی، تعریف کردن حالا یا به تسبیح یا با مباشرت فرق نمیکند یک وقتی آدم خودش خودش را تسبیح میکند یک وقتی یک ادا و اطفاری در میآورد که کسی از او تعریف میکند؛ این هم فعل به او مستند است دیگر فعل مباشری نیست ولی تسبیبی فرمود این ادا و اطفار را در نیاورید. خودتان را به زحمت نیندازید. ﴿فلا تزکوا انفسکم﴾ این کارها را نکنید که باری روی بارهایتان افزوده میشود. این تزکیهٴ به معنی خودستایی قولی. اما یک تزکیه است که ما مأموریم فرمود حتما خود را بالا بیاور. ﴿قد افلح من زکاها﴾ آنجا که بین خودت و خدایت هستی، بکوش بالا بیایی. چرا پایین هستی. اگر به حد ملائکه رسیدی بگو کم است از ملک هم بگذر. پس یک خودستایی است که فعلی است نه تنها بد نیست خوب است نه تنها خوب است بلکه لازم است نه تنها لازم است بلکه جزء اوجب واجبات ماست. ما موظفیم خودمان را بالا ببریم اما فعلا، موظفیم که از خودستایی پرهیز کنیم یعنی قولا. خب اگر هنر دارید آنجا بالا برو دیگر قد افلح من زکاها مال همین است، قد افلح من تزکی مال همین است.پس ما در مقام فعل موظفیم خودمان را بالا ببریم ، این وظیفهٴ ماست. فرمود هر کسی این کار را کرد قد افلح من زکاها این یک، در مقام قول موظفیم دهان را ببندیم قلم را ببندیم. هم بالمباشره هم بالتسبیب مواظب این بازیها باشیم. این دو. و کاری که انبیای الهی انجام میدهند آن را هم بپذیریم، که آنها تزکیه است ما باید خودمان را درمان بکنیم یا طبیب خودمان، خودمان هستیم یا آنکه طبیب دوار بطبه ما را درمان بکند و آن راهش هم همین است خذ من اموالهم صدقهٴ تطهرُهم و تزکیهم بها پس اگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یعلمهم الکتاب و الحکمهٴ است مشخص است که چی یادمان داد، و یزکیهم حسن چه چیز را تزکیه میکند. حالا صدقه اعم از مالی و غیر مالی باشد عون و ضعیفه صدقه باشد، صدقات هر کسی هم برابر خود اوست مشخص خواهد بود. «و الحمد لله رب العالمین»
سورهٴ توبه شرح حال بسیاری از مردمی که در مدینه و اطراف مدینه به سر میبردند را بازگو فرموده
طبع اولی کسانی که دچار ضعف فرهنگی هستند گرایش به کفر و نفاق میباشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِمَّنْ حَوْلَکُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لاَتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَی عَذَابٍ عَظِیمٍ (101) وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (102) خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (103)﴾
همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید سورهٴ مبارکهٌ توبه شرح حال بسیاری از مردمی که در مدینه و اطراف مدینه به سر میبردند مخصوصاً منافقان را بازگو فرمود. در این بخش اخیر مردم شهر و روستا را به پنج شش قسمت تقسیم فرمود. طبع اولی مردمی که گرفتار ضعف فرهنگیاند آنجا که جهل علمی با جهالت عملی آمیخته است، فرمود طبع اولی آنها این است که به کفر و نفاق گرایش دارند ﴿ألاعراب أشد کفراً و نفاقا و أجدر ألا یعلموا حدود ما أنزل الله علی رسوله﴾ برای اینکه آنجا محیط تعلیم و تربیت بسته است و چون طبع اولی این است فرمود همینها بسیاری از امور که غنیمت است غرامت تلقی میکنند. ﴿و من الاعراب من یتخذ ما ینفق مغرماً﴾ این انفاق فی سبیل الله که غنیمت الهی است، این غنیمت را غرامت میپندارند و منتظرند که حادثهای پیش بیاید یا طبیعی یا اجتماعی و سیاسی که نظام اسلامی برانداخته شود ﴿و یتربص بکم الدوائر﴾ چون در بین اعراب یعنی همین روستاییها گاهی مردان بزرگ و وارسته پدید میآیند، حق آنها را حفظ کرد فرمود ﴿و من الأعراب من یؤمن بالله و الیوم الاخر﴾ که نمونهاش دربارهٴ اهل کتاب هم بود که قبلاً خواندیم. با اینکه اهل کتاب را مذمت میکند در بین اهل کتاب اگر مردان الهی ظهور کردند حق آنها را پاس میدارد فرمود ﴿و من أهل الکتاب امهْْ قائمهْْ یتلون آیات الله﴾ بنابراین اگر فرمود ﴿الأعراب أشد کفراً و نفاقا﴾ این ناظر به تبع اولی است. و اگر فرمود ﴿و من الأعراب من یتخذ ما ینفق مغرما﴾ این تفصیل همان اجمال است. و اگر فرمود ﴿و من الأعراب من یؤمن﴾ این به منزلهٴ استثنای آن گروهی است که حقشان باید محفوظ بماند. این دربارهٴ آن آیات اسبق. دربارهٴ آیات سابق که فرمود ﴿سنعذبهم مرتین﴾ اصل حاکم بر مسئلهٴ کلامی در جریان عذاب این است که ﴿جزاء سیئهْْ سیئهْْ مثلها﴾ هم عدل خدای سبحان اقتضا میکند که بیش از اندازه انتقام نگیرد و هم اطلاق این آیات این است که ﴿جزاء سیئهْْ سیئهْْ مثلها﴾ هرگز عذاب دو برابر نیست. اگر در بعضی از موارد فرمود ﴿سنعذبهم مرتین﴾ برای اینکه گناه اینها در حقیقت به چندین گناه منحل میشود نه اینکه یک گناه است دو عذاب دارد یا یک گناه بزرگ است عذابش تقسیم میشود بخشی در دنیا بخشی در آخرت، یا در حقیقت به چند گناه منحل میشود. و گر نه هم از نظر بحث عقلی عدل اله مانع از آن است که خدا بیش از اندازهٴ معصیت عقاب کند. و هم اطلاقاتی که در مقام تهدید است، تهدید یعنی بیان حق و مفهوم دارد که میفرماید ﴿جزاء سیئهْْ سیئهْْ مثلها﴾ آن عذاب زائد را نفی میکند.
در جریان حسنه فرمود ﴿من جاء بالحسنه فله خیر منها﴾ یک، ﴿فله عشر أمثالها﴾ دو، گاهی هم ﴿له یضاعف لمن یشاء﴾ سه. ولی در همهٴ موارد دربارهٴ سیئه فرمود ﴿وجزاء سیئهْْ سیئهْْ مثلها﴾ پس هرگز سیئ بالاتر نیست. در جریان حسن بالاتر هست، ولی در جریان سیئ و کیفر بالاتر نیست. این ﴿جزاءً وفاقا﴾ دربارهٴ معصیت و عذاب است و گر نه دربارهٴ اطاعت و ثواب که همچنین آیهای در قرآن نیست که ﴿جزاء وفاقا﴾ که. این ﴿جزاءً وفاقا﴾ مال معصیت است و کیفر است و جهنم است. یعنی عذاب الهی وفق کان است. یعنی ناظر به نفی زائد است نه نفی اقل که این از این طرف مفهوم دارد. یعنی جزاء حتماً از نظر نفی زائد وفاق عمل است. هیچ ممکن نیست کیفری که خدا میدهد بیش از گناه باشد. اما خب کمتر از این ممکن است برای اینکه ﴿ما أصابکم من مصیبهْْ فبما کسبت أیدیکم و یعفو عن کثیر﴾. این دو آیهٴ معروف یا من یقبل الیسیر ویعف عن الکثیر از این آیه اخذ شده است که بسیاری از گناهان است که خدا عفو میکند.
جواب سؤال: چرا؟ نه آنکه از وجود مبارک امام صادق ﴿سلام الله علیه﴾ جوابش داده شد. انسان یک سلسله معصیتهای عملی دارد با دست خود با اعضا و جوارح انجام میدهد اینها محدود است و کیفر اینها هم محدود. اما اگر خدایی ناکرده به نفاق یا کفر معتقد شد جان انسان زمانمند نیست، متزمن نیست، امر ثابت است. این موجود مجرد ثابت اگر آلوده شد ثابت است. میشود خلود. و آن کفر و آن نفاق اگر رسوخ پیدا کرد و حجت خدا بالغ شد و انسان به هیچ وجه توبه نکرد، مات منافقا، مات کافرا، آن گوهر ذات آلوده شد و دیگر قابل تغییر نیست. به هر تقدیر اینکه فرمود ﴿سنعذبهم مرتین﴾ یا از سنخ توزیع عذاب است که این گناه چون مهم است عذاب او شدید است، و این عذاب توزیع میشود بخشی در دنیا بخشی در آخرت. یا نه در حقیقت به دو گناه منحل میشود یا به چند گناه منحل میشود در اثر تعدد گناه کیفرش هم متعدد است. و گر نه اصل حاکم بر مسئلهٴ عذاب همین کریمه است ﴿جزاء سیئهْْ سیئهْْ مثلها﴾ یک، ﴿جزاء وفاقا﴾ دو، آن برهان عقلی هم که سر جایش محفوظ است. این ﴿جزاء وفاقا﴾ که در هیچ جای قرآن راجع به حسنات نیامده. دربارهٴ حسنات آمده جزاء یا ده برابر است، یا دو برابر است، یا صد برابر است، بالاخره ﴿و الله یضاعف لمن یشاء﴾ در جریان سنبله و امثال ذلک. یا هفتصد برابر است. خب اگر خدا معاذالله کیفر بیش از عذاب باشد گناه باشد، پس این جزاء وفاق نشد، موافق نشد، زائد بود، مخالف اوست. وقتی زائد باشد مخالف است دیگر برای اینکه موازی او که نیست. بنابراین این ﴿سنعذبهم مرتین﴾ ناظر به این است.
مطلب دیگر این است که فخر رازی هفت وجه ذکر کرده برای این کَرّهٴ عذاب و تعدد عذاب، دو بار عذاب دیدن که چطوری است. آن دو نحو عذاب آیا علنی و مخفی است، شخصی و عمومی است، و رسوایی سیاسی و اجتماعی است، با عذابهای بدنی شکست است با عذابهای سیاسی؟ این وجوه هفتگانه هیچ کدام دلیل لفظی آنها را تأیید نمیکند البته همه اینها محتمل است و مصداق ﴿سنعذبهم مرتین﴾ باشد. لکن حصری هم بر اینها نیست. ممکن است اقوال دیگر و آراء دیگری هم بر این وجوه هفتگانهٴ فخر رازی افزوده بشود. چون دلیل نیست هر کدام از اینها میتواند مصداق باشد برای ﴿سنعذبهم مرتین﴾. لکن از اینکه در این آیهٴ محل بحث فرمود ﴿سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم﴾ معلوم میشود که این دو نحو عذاب این دو بار عذاب یا هر دو در دنیاست یا اگر یکی در دنیاست یکی در آخرت مربوط به برزخ است، حالت صحنهٴ قیامت است و مانند آن و آن عذاب جهنم را شامل نمیشود برای اینکه در کنار همین آیه آمده است که ﴿سنعذبهم مرتین﴾ فرمود ﴿ثم یردون الی عذاب عظیم﴾. در بعضی از موارد است که عذاب دنیا و آخرت را کنار هم قرار دادند. اینها خب میتواند دو تا عذاب یکی دنیا باشد یکی آخرت نظیر آیهٴ 9 سورهٴ حج که فرمود ﴿ثانی عطفه لیضل عن سبیل الله له الدنیا خزی و نذیقه یوم القیامهٴ عذاب الحریق﴾ اما در آیهٴ محل بحث فرمود ﴿سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم﴾، این معلوم میشود که این دو عذاب یا هر دو در دنیاست یا اگر یکی در دنیاست یکی در آخرت به معنی برزخ و صحنهٴ ساهرهٴ قیامت و امثال ذلک است.
مطلب دیگر دربارهٴ فرق بین اعتراف و اعتذار و توبه است. اعتراف غیر از اعتذار است، چه اینکه اعتذار هم غیر از توبه است و اعتراف هم غیر از توبه. اعتذار آن است که یک کسی خلاف کرده از نظر عمل ولی از نظر عامل خلافکار نیست. چون یا ناسی بود یا ساهی بود یا جهل به موضوع داشت، یا مضطر بود، یا مکره بود، یا مجبور بود، بر اساس حدیث رفع عن امتی تسع، هیچ کدام از اینها برای این شخص نسبت به این شخص معصیت نیست. این شخص میآید میگوید من اگر فلان وقت فلان کار را کردم عذرم این بود. حالا یا سهو در موضوع بود، یا سهو در رکن بود، یا نسیان بود، یا جهل به موضوع بود، یا اضطرار بود، یا اکراه بود، یا اجبار بود، و مانند آن. این میشود اعتذار در صورتی که عذر صحیح باشد. اعتذار نه توبه میخواهد نه احتیاج به اعتراف میخواهد. اعتذار غلط گذشته از اینکه مشکل قبلی را حل نمیکند یک مشکلی روی مشکل قبلی میافزاید این ﴿یعتذرون الیکم﴾ این همان است که قبلاً این آیه گذشت. آیهٴ 94 همین سورهٴ مبارکهٴ توبه بود که این آیه بحثش گذشت که ﴿یعتذرون الیکم إذا رجعتم الیهم﴾ این اعتذار دروغین است. یعنی اظهار عذر میکند در حالی که معذور نبوده است. پس اگر اعتذار صادق باشد، حق است، صحیح است، و نه توبه میطلبد و نه اعتراف به گناه میطلبد، چون کسی خلافی را نکرده. اگر یک کاری را انجام داده که به حسب ظاهر گناه است، چون حُسن فاعلی او را همراهی میکند و میگوید من درصدد امتثال بودم لکن معذور بودم، بر اساس حدیث رفع عذرش را بازگو میکند. پس اعتذار نیازی به اعتراف یا توبه و انابه و مانند آن ندارد. در صورتی که اعتذار صحیح باشد. اگر اعتذار خلاف بود یعنی کسی معصیت کرد و به دروغ دارد خود را معذور نشان میدهد این گناه روی گناه است، این گناه مضاعف است، یک بار گناه کرده الان هم دارد با دروغ کار خودش را توجیه میکند. این همان ﴿یعتذرون الیکم﴾ است که گذشت که فرمود عذرخواهی نکنید ﴿لاتعتذروا﴾ خدا عذر شما را قبول نمیکند و مانند آن.
اما اعتراف یعنی شخص قبول دارد این خلاف را انجام داد و عذر هم نداشت. این زمینه است برای توبه. صرف اعتراف بار را کم میکند ولی بر نمیدارد. متمم او توبه و انابه است. لذا در آیهٴ محل بحث آن ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً﴾ این را با فعل ماضی ذکر فرمود ﴿عسی الله ان یتوب علیهم﴾ را با فعل مضارع ذکر فرمود که امید است که خدا بر اینها توبه کند. اگر انشاءالله لطف الهی شامل حال اینها شده است، فیض خدا به اینها برگشت اینها توفیق پیدا میکنند به توبه و انابه بعد قبول میکند.
مطلب دیگر آن است که توبهٴ خدای سبحان همان طوری که سیدناالاستاد ﴿رضوان الله علیه﴾ فرمودند مکرر در المیزان هست در بحثهای قبلی هم مکرر بازگو شد، مانند بسیاری از کارهای دیگر خداوند، قبل از فعل بنده است و بعد از فعل بنده، یعنی توفیق هم همین طور است، تعلیم هم همین طور است، غالب کارهایی که انسان موفق است آن کار را انجام بدهد یا ازدیاد حسن است، یا ترک سیئه است، یا توبهٴ بر سیئات است، این محفوف به دو فیض خداست؛ یکبار ذات اقدس الهی افاضه میکند، توفیق میدهد شخص بیدار میشود و به راه میافتد. بار دوم خدای سبحان توفیق میدهد این کاری را که این شخص کرده، راهی را که رفته این را قبول میکند. مثل اینکه یک مالی خدا به کسی میدهد بعد توفیق میدهد که این مال را در راه خیر صرف بکند، بعد هم پاداشی به او میدهد این کار خیر را از او قبول میکند، و أضعاف مضاعف هم به او عطا میکند. همهٴ آن کارها همین طور است. یک توفیقی میدهد، یک استعدادی میدهد یک هوشی میدهد، یک گرایشی میدهد که به سمت علوم الهی برود، بعد هم که رفت به او پاداشی هم عطا میکند، او را جزو وارثان انبیا قرار میدهد، او را حق شفاعت میدهد و مانند آن. غالب کارهایی که انسان انجام میدهد محفوف به دو لطف خداست یک لطف اولی که شخص را به سمت فضیلت علاقهمند میکند. آن لطف دوم آن است که وقتی این شخص علاقهمند شد و این کار خیر را انجام داد، خدا از او میپذیرد و چندین برابر به او پاداش میدهد. بعد هم انسان وقتی به لقای الهی رفت میبیند همهاش دِیْنْ است و همهاش احسان است و لطف است. چیزی از خودش نیست که مثلاً حالا کاری کرده باشد، چیزی دریافت کرده باشد، این طور نیست.
توبه دو قسم است؛ یک توبهٴ ابتدایی که اول ذات اقدس الهی رجوع میکند، تاب یعنی رجع، حالا اگر عبد بخواهد رجوع کند توبهٴ عبد است الی الله و اگر الله بخواهد لطفش را شامل بنده کند توبهٴ خداست علی العبد که از بالا اشراف دارد. خب این یتوب علیهم یتوب علیهمی که در این گونه از موارد است همان توبهٴ ابتدایی خداست ﴿تاب الله علیهم لیتوبوا﴾ استشهاد سیدناالاستاد ﴿رضوان الله علیه﴾ هم به این گونه از آیات است که اول توبهٴ خداست نسبت به عبد که حالت اشک و ناله و اینها چیزی در انسان پیدا میشود. ﴿تاب الله علیهم لیتوبوا﴾ اگر تاب الله علیهم شد میشود توبهٴ اول. وقتی یتوبوی بندگان شد میشود توبهٴ دوم، آنگاه ﴿ان الله تواب رحیم﴾ ﴿یقبل التوبهٴ عن عباده﴾ خدا توبه را قبول میکند، تواب است، این میشود توبهٴ سوم که توبهٴ سوم کار خداست توبهٴ اول هم کار خداست، این توبهٴ وسط فعل عبد است. آنجایی که ذات اقدس الهی توبه را بر خود ختم کرده آن توبهٴ سوم است. فرمود ﴿انما التوبهٴ علی الله للذین یعملون السوء بجهالهٴ ثم یتوبون من قریب﴾ یعنی کسانی که گناه کردند یا یک فاصلهٴ کمی به درگاه الهی انزجار کردند و توبه کردند، یقیناً ذات اقدس الهی این توبه را قبول میکند چون خودش وعده داد و خدا هم خلف وعده نمیکند هرگز. و خلف وعده محال است. یقیناً میپذیرد. هیچ ممکن نیست کسی به دستگاه اله برود و توبه کند و خدا توبهٴ او را قبول نکند. اینجا دیگر ﴿انما التوبهٴ علی الله﴾ است. اما آن توبههای ابتدایی که مربوط به فیض خداست، لطف خداست آن در حد شاید است و نه باید. و به چه کسی باید بدهد خودش حکیمانه عطا میکند. به چه کسی باید بدهد، به چه کسی بیشتر میدهد، به چه کسی کمتر میدهد، اینها دیگر مربوط به لطف الهی است. در آن گونه از موارد ﴿عسی الله﴾ شاید خدا توبه کند، یعنی توبه کند فیضی را نازل کند، گرایشی ایجاد کند و مانند آن. لطفهای زائد در حد عَسٰی است، باید نیست، شاید است.
مطلب دیگر آن است که آن توبهٴ ابتدایی را ذات اقدس الهی به بسیاری از مردم عطا میکند منتها بعضیها از باب ﴿نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم﴾ آن بیدارها و هوشیارباشها و بیدار کردنها را پشت سر میگذارند و بعضی هم نه استقبال میکنند. بسیاری از صحنهها است که برای انسان آموزنده است، تشریحی که میکند، عیادت بیماران، حوادثی که پیش میآید یک هشداری برای انسان پدید میآید. این هشدار همان فیض خداست. این همان کلام خداست که ذات اقدس الهی در درون آدم با آدم حرف میزند. اگر این گرایش پیدا شد فورا باید بگوید لبیک. و این را پشت سر بگذارد این بعد فراموشش میشود. این که در روایات دارد: اذا هَممْتَ بخیرٍ فَافْعَلْ اگر یک گرایش پیدا کردی دیگر مهلت نده زود به سراغش برو و آن را انجام ده. برای این که آن گرایش دست خود آدم نیست. این کلام خداست. خدا همان طوری که اندیشه میدهد، علم میدهد با الهام، انگیزه هم میدهد. بسیاری از کارهای ما به انگیزه وابسته است نه اندیشه. کمتر کسی مسائل حلال و حرام را نداند. کمتر کسی که در فضاهای اسلامی زندگی کند و راه سعادت و شقاوت را نداند. بسیاری از ماها عالمیم حالا یا خیلی یا متوسط یا آن مراحل ابتدایی. بالاخره چه چیز خوب است، چه چیز بد است، کدام راه را باید برویم میدانیم. ولی آن گرایش، آن انگیزه کم است. لذا ذات اقدس الهی گاهی الهامش و وحیش به اندیشه است، یک مطلبی را به کسی القا میکند. انسان دارد مطالعه میکند دفعتا یک مطلبی در ذهنش برق میزند، این را باید بفهمد به حساب خودش هم نیاورد، شاکر هم باشد، سجدهٴ شکر کند که یک کسی بالاخره یک چیزی یادش داده. یک وقت است نه از سنخ ﴿و أوحینا الی ام موسی أن أرضعیه فاذا خفت علیه فألقیه فی الیم﴾ انگیزه را وحی میکند نه اندیشه را. این کار را بکن، در صندوق بگذار، بگذار در دریا. اینها که علم نیست. اینها تصمیمگیری است. اینها عزم عملی است، نه جزم علمی. یک وقت به موسی کلیم میگوید ﴿لا اله الا أنا﴾ آن جزم علمی است و شهود علمی است. یک وقت این را به مادرش میگوید این کار را بکن، این این کار را بکن مربوط به تصمیم است، در جریان زنبور عسل هم از آن قبیل است. این کار را بکن ﴿ثم کلی من کل الثمرات فسلکی سبل ربک ذللا﴾ وقتی این کار را کردی راه خدا را طی بکن. بسیاری از این کارها انگیزه است. کار را در دل این زنبور میکارد. علمش حساب دیگری است. خب خیلی از مواقع است انسان یک گرایشی پیدا میکند. در روایات ائمه(علیهم السلام) فرمودند اذا هَمَمْتَ فَافْعَلْ، همین که یک گرایش پیدا کردی، دیگر معطل نکن، چون بعد ممکن است پشیمان بشوی. این گرایش که دست کسی نبود که یک روزی بود نصیب تو شد. آنکه این گرایش را به تو داده است پشتوانهاش را هم خواهد داد. یک وقتی گرایشهای خیالی و وهمی و تلقین باطل است آن اعتباری بهش نیست، یک وقتی انسان عاقلی بالاخره در فضای دلش یک انگیزهای پیدا شده این کار را بکند این را زود باید انجام بدهد. این همان عسی الله ان یتوب علیهم است. این توبهٴ اول است. خیلیها هستند که اینگونه از انگیزهها نصیبشان میشود بعد ﴿نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم﴾ یک مقداری فاصله میگیرند کم کم از یادشان میرود نه آن اندیشه یادشان است نه این انگیزه یادشان است. بسیاری از ماها محتاج به این انگیزه هستیم. راههایی که ندانیم خیلی کم است مگر از ما حالا آن مقام دنیٰ فتدلّیٰ را میخواهند ما در همین حلال و حرام ابتدایی مشکل داریم. در همین کارهای عادی. در حقد و حسد و کینه و اینها مشکل داریم. وگرنه آن چیزی نیست که برهان صدیقین را از کسی بخواهند، از تودهٴ ما آن را نمیخواهند. بیاییم با هم باشیم یک کسی ترقی کرده بدش را نخواهیم حسود نباش کینه نداشته باش شرح صدر داشته باش بگوییم خدایا به او دادی به ما هم بده. مشکلات اجتماعی ما حوزهٴ ما دانشگاه ما در همینهاست، در این الفبای دین است. نه در آن معارف خیلی عمیق آنجا آدم که رفت مثل ملائکه زندگی میکند به آن حد که برسد. به هر تقدیر آنجا که میفرماید ﴿انما التوبهٴ علی الله﴾ به صورت رسمی ذکر میکند بله چون وعد خدا وعده داد خلف وعده هم محال است کسی که توبه کرد خب یقینا خدا قبول میکند باید هم قبول کند از سنخ کتب ربکم علی نفسه الرحمه است. وگرنه هیچ قانونی بر خدا حاکم نیست که بعضش غالب باشد اما در اینگونه از موارد در حد عسیٰ است. ﴿عسی الله ان یتوب علیهم﴾ و برای اینکه همگان متوجه بشوند، این تعلیل را ذکر کرد که ان الله غفور رحیم. در این فضا هنوز به برخی از این اقوام حکمشان مانده که آیهٴ 106 که در پیش داریم ﴿و آخرون مرجون لامر الله﴾ مال بعضی از این اقوام است. در اثنا این حادثهٴ زکات و صدقات و امثال ذلک مطرح شد چون اینهایی که اعتراف کردند به ذنبشان و خلافی که کردند بعد هم توبه کردند یا در معرض توبه بودند یک مقدار مسائل مالی هم به همراهشان بود این اموالی آوردند حضور وجود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عرض کردند این را کفارهٴ آن غفلتی که ما کردیم و در جبهه شرکت نکردیم از ما قبول بکن حضرت فرمود تا دستوری نرسد من این اموال را نمیتوانم بپذیرم ﴿طبق این نقلی که برخی از این مفسران کردهاند﴾ آنوقت آیه نازل شد که نه از اینها صدقات را قبول بکن و این وسیلهٴ تطهیر است. که این بر فرض تمامیت آن نزول هرگز مخصص نیست و مقیِّد نیست و این آیه به اطلاق و عمومش صدقات واجب را در بر میگیرد. ﴿خذ من اموالهم صدقهٴ﴾ که ﴿تطهرهم و تزکیهم بها و صلِّ علیهم ان صلواتک سکن لهم و الله سمیع علیم﴾ ذات اقدس الهی جریان زکات را همراه با نماز در بسیاری از آیات ذکر کرده چه دستور فردی چه دستور جمعی چه به زنها چه به مردها اگر مردان به عمومیست اقیموا الصلاهٴ و آتوا الزکوهٴ اگر به زنهاست اقمن الصلاهٴ و آتین الزکاهٴ هم به زنها خطاب خاص دارد هم به مردها خطاب عموم دارد و مانند آن و زکات هم معنای مال خاصی است که عطا میشود و در حقیقت آن نمو را به همراه دارد فرمود این زکات تنها زکات مال نیست زکات نفس آن مزکی و مال دهنده هم هست تو از اموالشان این صدقه را بگیر از یک مال خاص هم نیست حالا یا از نقدین است یا از غلات اربعه است یا از انعام ثلاثه است از این نه چیز یا احیانا صدقات واجب دیگر. لذا تعبیر به اموال فرمود، نفرمود خذ من مالهم. فرمود خذ من اموالهم صدقهٴ که این کاری که تو میکنی تو با این کار اینها را تطهیر میکنی و تزکیه میکنی. مستحضرید که یکی از اهداف بعثت انبیاء(علیهم الصلاة و علیهم السلام) عموماً و خصوص پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خصوصاً این است که ﴿یعلمهم الکتاب و الحکمهٴ و یزکیهم﴾. آیات الهی را بر مردم تلاوت بکنند، کتاب و حکمت را، معارف و احکام و حکم را یاد مردم میدهند و اینها را بارور میکنند. مردم را تزکیه میکنند بارور میکنند. این یزکیهمی که ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت داد و انبیاء فرمود کارشان این است، این را باز کرده در قرآن کریم که چگونه پیغمبر مردم را تزکیه میکند. در جریان تعلیم که فرمود ﴿یعلمهم الکتاب و الحکمه﴾ این را باز کرده فرمود تو بدان و به اینها هم بفهمان ﴿تعلم أنه لا إله إلاّ الله و استغفر لذنبه﴾ بهترین علم توحید است، بهترین عبادت استغفار است. در این گونه از موارد فرمود و عَلِّموهم، یعلمهم و امثال ذلک را دارد. دربارهٴ کلاب معلم و مانند آن دارد که ﴿مما تعلمونهن مما علمکم الله﴾ این چیزهایی که ما یادتان دادیم شما یاد این حیوانات شکاری دادید، حکمش این است. خب این مسئلهٴ تعلیم را باز فرمود در بسیاری از این آیات. اما مسئلهٴ تزکیه و تطهیر را در بخشی از آیات به صورت مشروح ذکر کرده که چه چیز باعث تزکیهٴ شماست، چه چیز باعث تطهیر شماست، چه چیز جامعه را پاک میکند. فرمود اگر کسی بدون ملاقات قبلی به سراغ کسی رفتید او فرصت نداشت، عذرخواهی کرد گفت الان من فرصت ملاقات ندارم، برتان نخورد ﴿و إن قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم﴾ شما خب باید وقت ملاقات قبلی میگرفتید، همین طوری رفتید خب آن بنده خدا هم کار داشت دیگر. گفت الان من معذورم. دیگر به شما بر نخورد نگویید چرا من را راه نداد؟! تو اشتباه کردی بدون وقت قبلی رفتی. اگر برگردی باعث رشد روح توست. این یزکیهم یزکیهم در همین گونه از موارد است. در خیلی از موارد مسئله را باز کرده، ریز کرده؛ در مسائل خانوادگی، در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی فرمود این باعث طهارت روح شماست که آنها آیات خاص خودش را دارد. در این آیه محل بحث فرمود به اینکه این صدقهای که از آنها میگیری اولاً باید بگیری این وظیفه است. قهراً آنها باید خودشان بدهند و امر آتوا الزکوهٴ که مفید وجوب هست، هست. وقتی حکومت اسلامی شد، نظام اسلامی مستقر شد ولیّ مسلمین دنبال کسی فرستاد برای تأمین بیتالمال، بر دیگران اطاعت واجب است. چون قبلاً ملاحظه فرمودید که قرآن یک کتاب علمی نیست نظیر حکمت و فقه و اینها که فقط آن مسائل علمی را ذکر بکند یا احکام را بگوید. قرآن نور است، یعنی آن مسائل علمی را با عملی و اخلاقی کنار هم ذکر میکند. راز و رمزش هم میگوید پشتوانهٴ قانون که اخلاق است آن را هم کنارش ذکر میکند. چون هر قانونی بر فرض هم کامل باشد تا پشتوانهٴ اخلاقی نداشته باشد، اجرا نخواهد شد. فرمود این پشتوانهٴ اجرای آن قانون است و آن این است که آنها باید بدانند ناپاکند. یک وقتی این ناپاکیشان ظهور میکند دیگر. همهاش که دنیا نیست. بالاخره یک جایی هم هست به نام قیامت که ناپاکی و چرک بودن و قذر بودن ظهور میکند. اینی که در آیات و معاد و قیامت دارد که این غسلین است، آن قذارت است، این طعام اثیم است، این مال فلان گناه است، سرش همین است. خب پس انسانی که حق واجب به عهدهٴ اوست ناپاک است. یک وقتی این ناپاکی ظهور میکند، حالا یا در دنیا و آخرت یا خصوص آخرت. برای اینکه این ناپاکی برطرف بشود دو تا کار لازم است اول رفت و رو کردن به اصطلاح لکهگیری بعد هم شستشو دادن و تطهیر کردن و طیب و طاهر شدن. این تطهیر مال آن ازالهٴ خبث و وسخ است. آن تزکیه مال آن قسمتهای نمو و شکوفایی و رشد و بالندگی اوست. این هرس کردن از قبیل تطهیر است، و بالندگی و شکوفایی و میوه دادن از قبیل تزکیه است. بالاخره یک لباسی را انسان بخواهد رنگ کند اول آن لکهها را میگیرد بعد رنگ میکند. اتاق را بخواهد نقاشی کند اول همین کار را میکند آن لکهها را میگیرد بعد. انسان اگر بخواهد به صبغهٴ الهی مصبوغ بشود و منصبغ بشود ﴿صبغهٴ الله و من احسن من الله صبغهٴ﴾ اول باید لکهگیری بشود. لکهگیریاش را به آن میگویند تطهیر. آن صبغهٴ الله که بیاید میشود تزکیه. فرمود ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهرهم و تزکیهم بها﴾آن احتمالی که حضرت مرحوم شیخ طوسی و امثال شیخ طوسی ﴿رضوان الله علیهم﴾ نقل کردند گرچه از بعضی از جهات قابل پذیرش است اما با سیاق شاید از جهتی دیگر هماهنگ نباشد. ایشان میفرماید به اینکه این تطهرهم این جمله در محل نصب است تا صفت باشد برای صدقه، خود صدقه مطهِّر است، یعنی خذ من اموالهم صدقهٴ مطهِّرهٴ. به دلیل اینکه این تطهرهم اگر جزای جواب امر میبود مجذوم میشد یعنی اگر ضمیر تطهر انت باشد که فاعل تطهر باشد، نه هی باشد که به صدقه برگردد، این جواب امر است و جواب امر باید مجذوم باشد یعنی این چنین باید میفرمود خذ من أموالهم صدقهٴ تُطَهِّرهُمْ، لذا چون جواب امر نیست، ضمیر انت فاعل او نیست بلکه ضمیر هی فاعل اوست و هی هم به صدقه برمیگردد، این جمله هم در محل نصب است تا صفت برای صدقه باشد. این خلاصهٴ بیان آن بزرگوار و امثال ایشان است. لکن این جملهٴ بعدی که دارد ﴿و تزکیهم بها﴾ این نشان میدهد که این مخاطب هست مغایر مؤنث نیست، ضمیر انت فاعل نیست. آنگاه لازم نیست که ما این تطهر را جواب امر بگیریم، این را حال میگیریم. لازم نیست که مجذوم باشد، چون حال است. ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ در حالی که تو آنها را با این صدقه هم تطهیر میکنی هم تزکیه ﴿تطهرُهم و تزکیهم بها﴾ به این صدقه. خب تزکیه یعنی بارور کردن و بالندگی، یک وقتی انسان باد میکند استثمل ذا ورم، خیال میکند بالنده شد، این خودستانی دارد. این گونه تزکیه را که باد کردن بیجاست این را قرآن نهی کرده فرمود مبادا خودتان را بستایید از خودتان تعریف بکنید. جواب سؤال: بله آن گاهی ممکن است که چون وصف آن صدقه را هم میخواهند تعبیر کنند نیازی به یک واو نباشد در این گونه از موارد. خب این تعبیر ﴿تزکیهم بها﴾ قرینهٴ خوبی است برای اینکه مثلاً تو این کار را بکنی. در سورهٴ مبارکهٴ نساء آیهٴ 49 به این صورت آمده است ﴿الم تر الی الذین یزکون انفسهم﴾ بعضیها خودستانند، از خودشان تعریف میکنند، اینکه میگویند «تزکیهٴ المرء نفسه قبیح» همین است. انسان از خودش تعریف بکند چیز بدی است. فرمود مگر نمیبینی یک عده خودشان را تزکیه میکنند. این کار بدی است. ﴿و لله یزکیهم من یشاء﴾ این تزکیهٴ قولی است، حالا یا به دلالت مطابقه یا به دلالت التزامی، یا به تضمن، یا در گفتن، یا آن ادا و اطفاری که درآورده، بالاخره باید خودش را نشان بدهد، این بیماری را دارد، حالا یا لم یسبقنی الیه احد بگوید این جزو ابتکارات ماست بگوید، این بیماری در او هست. فرمود این کار را نکنید این نه تنها شما را درمان نمیکند بلکه باری روی دوش شما میگذارد. شما اگر هنر دارید خودستانی بکن نه خودستایی. خودت را از خودت بگیر. بار روی چه چیز داری اضافه میکنی؟ و گر نه این لغت و این گفتن و این قلم دست همه هست که هر روز صبح تا غروب دارند از خودشان تعریف میکنند دیگر. آنی که مأموریم خودستانی است یعنی خود را از خودمان بگیریم، راحت نه خودستایی خودمان را تعریف بکنیم. فرمود این کار را نکنید، این کار کار قبیح است، مشکل شما را حل نمیکند باری هم روی دوش شما اضافه میکند . دلالت مطابق و التزام و تضمن را هم هرسه را خدا میفهمد این ادا و اطفاری را هم که در میآوری هر سه معدوم است. نه بازی بکن ، نه بازی بده، نه ادا و اطفار در بیاور همینطور عادی زندگی بکن. در سورهٴ مبارکهٴ نجم هم فرمود این کار را هم نکنید. آیهٴ 32 سورهٴ مبارکه نجم این است ﴿الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش الاّ اللَّمَم انّ ربّک واسع المغفرهٴ هو اعلم بکم إذ انشأکم من الارض و اذ انتم اجنّهٴ فی بطون امهاتکم﴾ فرمود همهٴ این نعمها را یاد داشته باشید، وقتی شما اجنه بودید مستحضرید اجنه جمع جنین است نه جمع جن، جن را نمیگویند اجنه، جمعش جنه است، شما اجنه بودید یعنی جنین بودید. خب وقتی که جنین بودید چه کسی آن علقهٴ بسته، مضغهٴ بسته جنین را بالاخره در آورده به این صورت مجسم کرده خب ﴿و إذ انتم اجنّهٴ فی بطون اُمّهاتکم﴾ خب پس دیگر خودتان را نستایید ﴿فلا تزکوا انفسکم﴾ خب پس خودستایی، تعریف کردن حالا یا به تسبیح یا با مباشرت فرق نمیکند یک وقتی آدم خودش خودش را تسبیح میکند یک وقتی یک ادا و اطفاری در میآورد که کسی از او تعریف میکند؛ این هم فعل به او مستند است دیگر فعل مباشری نیست ولی تسبیبی فرمود این ادا و اطفار را در نیاورید. خودتان را به زحمت نیندازید. ﴿فلا تزکوا انفسکم﴾ این کارها را نکنید که باری روی بارهایتان افزوده میشود. این تزکیهٴ به معنی خودستایی قولی. اما یک تزکیه است که ما مأموریم فرمود حتما خود را بالا بیاور. ﴿قد افلح من زکاها﴾ آنجا که بین خودت و خدایت هستی، بکوش بالا بیایی. چرا پایین هستی. اگر به حد ملائکه رسیدی بگو کم است از ملک هم بگذر. پس یک خودستایی است که فعلی است نه تنها بد نیست خوب است نه تنها خوب است بلکه لازم است نه تنها لازم است بلکه جزء اوجب واجبات ماست. ما موظفیم خودمان را بالا ببریم اما فعلا، موظفیم که از خودستایی پرهیز کنیم یعنی قولا. خب اگر هنر دارید آنجا بالا برو دیگر قد افلح من زکاها مال همین است، قد افلح من تزکی مال همین است.پس ما در مقام فعل موظفیم خودمان را بالا ببریم ، این وظیفهٴ ماست. فرمود هر کسی این کار را کرد قد افلح من زکاها این یک، در مقام قول موظفیم دهان را ببندیم قلم را ببندیم. هم بالمباشره هم بالتسبیب مواظب این بازیها باشیم. این دو. و کاری که انبیای الهی انجام میدهند آن را هم بپذیریم، که آنها تزکیه است ما باید خودمان را درمان بکنیم یا طبیب خودمان، خودمان هستیم یا آنکه طبیب دوار بطبه ما را درمان بکند و آن راهش هم همین است خذ من اموالهم صدقهٴ تطهرُهم و تزکیهم بها پس اگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یعلمهم الکتاب و الحکمهٴ است مشخص است که چی یادمان داد، و یزکیهم حسن چه چیز را تزکیه میکند. حالا صدقه اعم از مالی و غیر مالی باشد عون و ضعیفه صدقه باشد، صدقات هر کسی هم برابر خود اوست مشخص خواهد بود. «و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است