- 939
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 105 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 105 سوره توبه"
این دعوت مردم به اینکه بدانند خدا میبیند برای احیای روح حیا خیلی مؤثر است.
در مشهد خدایید، مشهود خدایید، ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملکم﴾
رؤیت خدا سخن به میان آمد فرمود ﴿ألم یعلم بأن الله یری﴾ انسان نمیداند که خدا میبیند. هنوز سخن از بهشت و جهنم نیست سخن از عذاب و کیفر نیست. سخن از حیاست. این دعوت مردم به اینکه بدانند خدا میبیند برای احیای روح حیا خیلی مؤثر است. مطلب دیگر آن است که علم ذات اقدس الهی آن علم ازلیش که سر جایش محفوظ است، که قبل از اینکه این شخص به دنیا بیاید یا قبل از اینکه این شخص شروع به کار بکند، میداند که این در آینده چه تصمیمی میگیرد. به معدومها هم علم دارد، به ممتنعات هم بر فرض وجود علم دارد. وقتی از وجود مبارک امام رضا﴿ع﴾ سؤال کردند که خداوند به ممتنع علم دارد؟ فرمود آری، به ممتنع علم دارد و به ممتنع بر فرض وجود هم علم دارد. آن وقت به این آیهٴ ﴿ولو ردوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ استشهاد میکند میفرماید که با گسترش قیامت بساط دنیا برچیده شده است، دیگر دنیایی نیست. پس رجوع از جهنم به دنیا محال است برای اینکه دنیایی در کار نیست، ولی بر فرض محال این کفار عنود اگر از جهنم آزاد بشوند بیایند دنیا دوباره همان خلافهایشان را ادامه میدهند ﴿لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه﴾. این گونه از علمها در قرآن فراوان است لکن مسئلهٴ رؤیت و شهود این برای ایجاد حیا سهم مؤثری دارد. لذا آیات رؤیت، طایفهٴ مخصوصی است که خصوصیات خودش را دارد که میفرماید خدا میبیند خدا در مشهد خدایید، مشهود خدایید، آیهٴ محل بحث که ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملکم﴾ از همین قبیل است. چه اینکه ﴿ألم یعلم بأن الله یری﴾ از همین قبیل است. آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ یونس هم از همین قبیل است. آیهٴ 60 سورهٴ مبارکهٴ یونس همین معنا را به همراه دارد که فرمود هر کاری که شما انجام میدهید ذات اقدس الهی آن کار را میداند هنگامی که شما در آن کار وارد میشوید. آیهٴ 61 سورهٴ یونس این است ﴿و ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل إلاّ کنّا علیکم شهوداً إذ تفیضون فیه﴾ همین که میخواهید وارد آن کار بشوید مشهود مایید. در مشهد و محضر مایید. خب پس آیاتی که دلالت بر رؤیت و شهود دارد این طایفهٴ مخصوصی است که در ایجاد حیا سهم مؤثری دارد. و منظور از صدر آیه هم در حقیقت ایجاد این روحیهٴ حیا است که فرمود ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملَکم و رسوله و المؤمنون﴾ وگرنه آن جریان ترغیب و ترهیب و ترساندن از جهنّم و تشویق به بهشت و اینها از جملهٴ ذیل این آیه استفاده میشود که ﴿و ستردّون إلی عالم الغیب و الشّهادهٴ فینبّئکم بما کنتم تعملون﴾ در قیامت به خدای سبحان مراجعه میکنی که او عالم غیب و شهادت است و همهٴ کارهای شما را به شما گزارش میدهد که ﴿ینبّؤا الإنسان یومئذٍ بما قدّم و أخّر﴾ و این رؤیت که هم جنبهٴ تربیتی دارد و هم حیا را در انسان تقویت میکند، مورد عنایت انبیا هم بود. وجود مبارک حضرت ابراهیم به قوم خودش اعتراض میکند در سورهٴ مبارکهٴ مریم آیهٴ 41 و 42 به این صورت ذکر شده است ﴿و اذکر فی الکتاب إبراهیم إنّه کان صدّیقاً نبیاً ٭ إذ قال لأبیه یا أبت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئاً﴾ خب چرا کسی را میپرستید که سمیع و بصیر نیست؟ کسی را بپرستید که سمیع و بصیر است و او الله ربّ العالمین است. پس سمیع و بصیر بودن معبود یک سهمی دارد، گذشته از مسئلهٴ جزا، روح تربیتی را که حیا باشد در انسان احیا میکند. و همین حیا با علم به اینکه پیغمبر و ائمه (علیهم السلام) میبینند تقویت میشود. که ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملَکم و رسوله و المؤمنون﴾ و ذات اقدس الهی همین رؤیت را برای پیغمبر خود (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به افاضهٴ خودش ثابت کرده است در سورهٴ مبارکهٴ نسا قبلاً گذشت، آیهٴ 41 سورهٴ مبارکه نسا به این صورت بود ﴿فکیف إذا جئنا من کل امهٴ بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیداً﴾ برای هر امتی ما شاهدی را در صحنهٴ قیامت حاضر میکنیم، شاهد یعنی کسی که قیامت که ظرف ادا شهادت است آنجا حضور پیدا کند شهادت را ادا کند و هر ادائی هم مسبوق به تحمّل است، چون شاهد وقتی در محکمه میتواند شهادت را ادا کند که در حین حادثه حضور داشته باشد و آن حادثه را دیده باشد، اگر قبلاً حادثه را تحمل نکرده باشد چگونه در صحنهٴ محکمه شهادت میدهد. هر ادائی مسبوق به تحمّل است. پس اگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قیامت به عنوان شاهد حاضر میشود معلوم میشود که در دنیا حاضر بود، دید که شهادت میدهد. و اگر در دنیا ندیده باشد و آگاهی شهودی نداشته باشد که نمیتواند شهادت بدهد. و اگر گفته بشود که اینها در دنیا حاضر نیستند خداوند در قیامت اینها را آگاه میکند آن وقت احتجاج تام نیست. ممکن است آن متهمان بگویند خدایا اینها نبودند، اینها نمیدانستند تو یادشان دادی. خب اگر شاهد در صحنه نباشد و نداند، قاضی یادش بدهد که شهادت تام نیست. شهادت در محکمه وقتی مسموع است که خود همین شاهد در صحنه حادثه حضور داشته باشد و متن حادثه را دیده باشد و تحمّل کرده باشد تا در جریان محکمه شهادت بدهد.
جواب سؤال: البته قبلاً هم این حدیث از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشت مردم هم دو قسمند بعضی هستند که کاری به آبروی دیگران ندارند و احیاناً گرفتار یک لغزشی میشوند خدا هم آبروی اینها را حفظ میکند حتی نمیگذارد که کسی متوجه بشود. حتی فرشتگانی هم که موکلند، مأمورند، اصلاً برای همین کار هم آمدند که اعمال را یادداشت بکنند، خدای سبحان اجازه نمیدهد که آن ملائکهٴ موکل بفهمند. اینی که ﴿وإنّ علیکم لحافظین ٭ کراماً کاتبین ٭ یعلمون ما تفعلون﴾ همینها که کرام کاتبند، همینها که مأمور ضبط اموالند، در دعای نورانی کمیل آمده است که گاهی خدای سبحان اجازه نمیدهد که همین ملائکه هم بفهمند؛ و کنت أنت الرّقیب علیّ من ورائهم والشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفینه. خدایا آنچه را که از اینها مخفی شد تو شاهدی. خب چه کسی مخفی میکند غیر از خدای سبحان. خب دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن حدیث از کتاب شریف نهجالفصاحه بود که آن روز نقل شد. خب اگر کسی واقعاً بینه و بین الله اصراری دارد که معصیت نکند، تلاش و کوشش میکند که معصیت نکند، ولی گاهی آلوده میشود ممکن است که خدا آبروی او را حفظ بکند. اما اگر کسی گناه او پردهدری است. او گناهش نه تنها هم متجاهر به فسق است، هم میکوشد پردهٴ دیگران را بدرد خب چنین کسی علی رؤوس الأشهاد رسوا خواهد شد. پس ستّار بودن خدای سبحان هم برابر با حکمت اوست. و گاهی ستّاری میکند گاهی نمیکند و مانند آن. ﴿أم حسب الّذین فی قلوبهم مرض أن لن یخرج الله أضغانهم﴾ گاهی دربارهٴ عدّهای که در سورهٴ مبارکهٴ حج این آیه بود که قبلاً هم این آیه خوانده شد فرمود ﴿لهم خزی فی الحیوهٴ الدنیا﴾ و در قیامت عذاب حریق دامنگیرشان میشود. خب اگر کسی را خدا بخواهد رسوا بکند، برای آن است که او سعی کرده هم آبروی دین را ببرد، هم آبروی مسلمین را ببرد، هیچ حیثیتی را رعایت نکند و خدای سبحان چندین بار به او مهلت داده است، ستّساری کرده است، از این به بعد دیگر خزی دامنگیرش میشود.
خب پس جریان رؤیت این است هم دربارهٴ ذات اقدس الهی هم به برکت افاضهٴ الهی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هم ائمه (علیهم السلام) که اگر فرصت شد روایاتی که در ذیل این آیه وارد شده است و مؤمنون را بر وجود مبارک ائمه(علیهم السلام) تطبیق کرده است که اینها هستند که شاهدان اعمالند، مقداری از آن روایات خوانده میشود. پس ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملَکم و رسوله و المؤمنون﴾ که سخن از شهود است و این رؤیت را هم نمیشود به معنی علم گرفت. برای اینکه همان طوری که برخیها هم نقل کردند و فخر رازی و دیگران هم ذکر کردند آن رؤیت به معنای علم دو تا مفعول میگیرد. آن رأی که به معنی علم باشد دو تا مفعول میگیرد. امّا اگر به معنی شهود باشد دیگر یک مفعول میگیرد. اینجا هم یک مفعول گرفته است معلوم میشود که همین شهود مراد است. گذشته از اینکه این رؤیت به معنای علم مطلق در ذیل آیه آمده است که آن خدا عالم به غیب و شهادت است. برای اینکه تکرار نشود صدر و ذیل این رؤیتی که در صدر آیه است به همان معنای شهود است و نظیر آیهٴ 61 سورهٴ یونس است و آن علمی که در ذیل آیه آمده است همان علم مطلق است. مطلب دیگر آن است که جهان هستی برخیشان غیبند بعضی شهادت. غیب یعنی چیزی که اصلاً با حواس ضبط نمیشود. شهادت آن است که با حواس ضبط میشود. منتهی بخش شهادت هم دو قسم است. یک بخشیشان بالفعل با حواس ضبط میشود مثل موجودی که علناً در مرئی و منظر انسان است. بخشیشان هستند که بالقوه مشهودند. مثل چیزی که پشت دیوار است، پشت پرده است، یا آینده میآید، یا گذشته بود ولی فعلاً نیست. اینها به حسب ظاهر غیبند ولی غیب نسبیاند. یک موجودی که پشت دیوار است یا زیرزمین است، نسبت به انسان غیب است، و گر نه قابل حس است، موجودی است مادّی و قابل رؤیت. اما مجرّدات عالیه مثل ارواح و فرشتگان عالیه و عرش، لوح، کرسی اینها جزو حقایق غیبند یعنی به هیچ وجه اینها را نمیشود با چشم ظاهری مشاهده کرد. ملائکه هم از این قبیلند. آنها اصرار داشتند که فرشتگان را ببینند که گاهی میگفتند ما هرگز ایمان نمیآوریم مگر اینکه ملائکه را ببینیم یا خدا را ببینیم. دربارهٴ رؤیت خدا که دیدنش محال است نه در دنیا نه در آخرت نه با چشم ظاهر نه با عالم مثال. ولی دربارهٴ ملائکه خداوند در سورهٴ فرقان پاسخ داده است که اینها ملائکه را میبینند ﴿یوم یرون الملائکهٴ لا بشری یومئذٍ﴾ آنوقت میگویند ﴿حجراً محجوراً﴾ سورهٴ مبارکهٴ فرقان آیهٴ 22 این است ﴿و قال الّذین لا یرجون لقاءنا لو لا أُنزل علینا الملائکهٴ أو نری ربّنا لقد استکبروا فی أنفسهم و عتو عتوّاً کبیراً ٭ یوم یرون الملائکهٴ لا بشری﴾ ملائکه را میبینند اما یک روز مخصوصی آن حالت احتضارشان است. پس با این چشم ظاهر نمیشود فرشتگان را دید ﴿یوم یرون الملائکهٴ لا بشری یومئذٍ للمجرمین و یقولون حجراً محجوراً﴾
خب پس اگر یک چیزی قابل دیدن حسی نباشد میشود غیب، و چیزی که قابل دیدن حسی است در عالم شهادت است منتها همین که در عالم شهادت است گاهی قید نسبی است که مثلا چون پشت دیوار است یا زیر زمین است کسی او را نمیبیند ولی جزء عالم شهادت است.
مطلب دیگر اینکه اگر گفته شد خدای سبحان عالم غیب و شهادت است معنایش این نیست که معلوم هم دو قسم بعضی غیبند و بعضی شهادت و خدا به هر دو قسم عالم است قبلا هم این بحث به مناسبتهایی که از غیب و شهادت سخن به میان آمد، گذشت اینگونه از آیات ناظر به آن است که چیزی نسبت به ذات اقدس الهی غیب نیست. همانطوری که در آیهٴ 61 سورهٴ مبارکهٴ یونس فرمود همه چیز در مشهد خداست، ﴿الا کُنا علیکم شهوداً اِذ تُفیضونَ فیه﴾ مجردات هم در مشهد خدا هستند او که با چشم نباید ببیند که او با علم شهودی و احاطهٴ ذاتی میبیند. اگر چنین علمی شهودی است و با چشم نیست لذا هر موجودی معلوم حضوری او و شهودی اوست. اگر هر موجودی معلوم شهودی و حضوری اوست پس چیزی نسبت به ذات اقدس الهی غیب نیست اصولا علم به غیب بما انه غیب تعلق نمیگیرد چون علم یعنی ظهور، کشف، شهود و انکشاف. غیب، پنهانی و مستوری است. غائب بما انه غائب که معلوم نیست. اگر گفته شد او عالم غیب و شهادهْْ است، ارشاد به نفی موضوع است یعنی چیزی برای خدا غیب نیست نه اینکه چیزی برای خدا غیب است چیزی برای خدا شهادت معذلک او به غیب علم دارد این ارشاد به نفی موضوع است یعنی چیزی نسبت به ذات اقدس الهی غیب نیست بدلیل اینکه فرمود ﴿و الله علی کل شیء شهید﴾ و بکل شیءٍ شهید مانند آن. هم نسبت به غیب او شاهد است هم نسبت به شهادت او شاهد. خب پس اگر او شاهد است معلوم میشود غیبی در کار او نیست. عالم الغیب و الشهادهْْ . بعد هم میفرماید ﴿فینبئکم بما کنتم تعملون﴾ این تنبئه با تهدید همراه است؛ بالاخره روزی به شما میگوییم که چکار کردید. در آنجا هم فرمود که ﴿یومئذ ینبؤُا الانسان بما قدم و أخَّر﴾ در قیامت همهٴ کارها را به انسان گزارش میدهند که این کارها را تو کردی بعد هم میفرماید که نیازی به تنبئه و گزارش نیست ﴿بل الانسان علی نفسه بصیرهْْ و لو أَلقٰی معاذیره﴾ این بل الانسان ناظر به آن است که نیازی به تنبئه و گزارش نیست ما به انسان چه میخواهیم بگوییم این کارها را کردی خب متن این کارها را که او الان دارد میبیند. اگر متن کار را او دارد میبیند چی را ما به او گزارش بدهیم؟ ﴿بل الانسان علی نفسه بصیرهْْ﴾ این هم قبلا ملاحظه فرمودید که تایش تای مبالغه است مثل علامه نه تای تأنیث است؛ برای اینکه انسان مذکر است. برای اینکه ثابت کنند که انسان نسبت به کارهای خودش خیلی بصیر و بیناست مثل اینکه بفرماید بل الانسان علی نفسه علامهْْ اینجا میفرماید بل الانسان علی نفسه بصیرهْْ. که این تا، تای مبالغه است. خب این تنبئهای که در اینجا مطرح شده است با تهدید همراه است. بالاخره فرمود که به شما میگوییم که شما چه کار کردهاید. ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسولُه و المؤمنون و سَتُردّون الی عالم الغیب و الشهاده﴾ منظور از این رؤیت که شهود شد، آنگاه معلوم میشود که منظور از این مؤمنون ائمه علیهم السلام خواهند بود یا لااقل مصداق کامل اینها هستند و احیاناً اوحدی از مردان باایمان هم مشمول این مؤمنون هستند.
جواب سؤال: خود مرسلین که با آن چشم ملکوتی با فرشتگان رابطه دارند دیگر.
جواب سؤال: نه با چشم ظاهری آنها دیده نمیشوند مگر آنکه یک وقتی جزء ملائکهْْ الارض باشند و خصوصیت جِرمی پیدا کنند وگرنه وقتی فرشته سلام الله علیه نازل میشد کسانی که در حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند نمیدیدند با اینکه حضرت میدید و گاهی افراد مشاهده میکردند آنهم به اِشهاد نبوی بود یعنی به وساطت خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنایت و افاضهٴ خود پیغمبر باذن الله بعضیها میدیدند.
جواب سؤال: بله دیگر.
خب روایاتی که مسئلهٴ مؤمنون.
جواب سؤال: بله دیگر حالا آنجا باید بحث بشود که آنها جزء ملائکهْْ الارضند و واقعا به این صورت درآمدهاند یا نه به عنایت خودِ وجودِ حضرت لوط بود که قومش دیدند. همانها را در همان آیاتی که دربارهٴ این فرشتگان دارد وجود مبارک حضرت ابراهیم اینها را دید برای اینها غذا آماده کرد ﴿فلما رأیٰ ایدَیهم لا تَصِلُ الیه نَکِرَهُمْ﴾ بعد وقتی که دید اینها اهل غذا نیستند آنوقت ناشناسی پدید آمد خب خود قرآن دارد که فرشتگان را دید اما اینها اهل غذا نبودند اگر یک موجود مادی باشد که یأکلوا و یمشوا فی الأسواق نظیر دیگری خب غذا میخورد دیگر. وجود مبارک حضرت ابراهیم وقتی که اینها را دید ﴿جاء بعجلٍ حنیذ﴾ سفره پهن کرد و جریان مهمانی را در پیش گرفت دید که دستشان به طرف غذا دراز نمیشود. اهل غذا نیستند. خب
جواب سؤال: تمسن دارند دیگر. اینها تجرد مثالی دارند البته. بعضیها در حد تجرد مثالیاند. بعضی در حد تجرد عقلیاند ولی توان آن را دارند که به تجرد مثالی در بیایند که انسان اینها را میبینید. مثل اینکه در عالم رؤیا میبیند. چشم را هم ببندد باز هم میبیند. به دلیل اینکه اینها اهل غذا نیستند. اگر اهل غذا نیستند معلوم میشود که مادی و غذا بخور و آب بخور و اینها نیست.
خب پس معیار شهود است و این آیه هم در معیار شهود سخن میگوید. حالا روایاتی که در این زمینه وارد شده فراوان است. امروز دیگر که چون آخرین روز بحث قبل از تعطیلات ایام اربعین است ما تبرکا این چند تا از روایاتی که در ذیل این آیهٴ نورانی وارد شده است بخوانیم که معلوم میشود اینها ناظر به ائمه (علیهم السلام)اند و عرض اعمال هم زیرمجموع همین این رؤیت اعمال است. بخشی از این روایات در تفسیر کنزالدقائق مرحوم شیخ محمدرضای قمی مشهدی آمده، جلد پنجم، صفحهٴ 534 از تفسیر عیاشی نقل میکند که محمد بن مسلم عَن احدهما(علیهما السلام) نقل میکند که اینها از اعمال سؤال شدند که هل تُعْرضُ علی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)؟ آیا اعمال مردم را بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرضه میکنند؟ فرمود ما فیه شَکٌ، یعنی این دیگر اختصاص به زمان حیات پیغمبر ندارد. این ﴿قل اعملوا فسیری اللهُ عملکم و رسولُه﴾ رسول میبیند ولو بعد از رحلت معلوم میشود که با چشم ظاهر نیست دیگر. و رؤیت هست با چشم ظاهر نیست. حضرت خواب هم که باشد میبیند. در قبر هم که باشد میبیند. بعد وجود مبارک امام باقر یا صادق (سلام الله علیهما) برای رفع اعجاب سائل که قیل أریتَ حولَ الله عزوجل و قل اعملوا ما شئتُمْ الِٰی قوله و المؤمنون، این یعنی چه؟ حضرت فرمود که لله شُهداءُ فی أَرضِه، ذات اقدس الهی شاهدان فراوانی در زمین خود دارد که پیغمبر و مؤمنون که منظور مثلاً ائمه (علیهم السلام﴾اند جزو شهدای الهیاند. ابیبصیر میگوید از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) رسیده است که إن اباالخَطّٰاب کان یقول اِنَّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تُعْرضُ علیه اَعمال امته کُلَّ خمیس، هر روز پنج شنبه اعمال به خدمت حضرت سان داده میشود گزارش داده میشود یعنی گزارشهای عمومی، فقال ابوعبدالله علیه السلام هو هکذا ولکن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تُعرضُ علیه اعمالُ امته کل صباحٍ و مساءٍ ابرارها و فُجارها، اگر روز پنج شنبه است آن یک گزارش عمومی و هفتگی است تقریباً و گر نه هر صبح و شام اگر کنایه از دوام باشد یعنی دائماً هر لحظه که عمل مطرح است معروض بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است چه اعمال بندگان صالح، چه اعمال بندگان فاجر و طالح. بعد به این آیه استشهاد فرمود و هو قوله الله تبارک و تعالی ﴿فسیری الله عملَکُم و رسولُهُ و المؤمنون﴾. زُراره از بُرید عِجلی نقل میکند که قلتُ لابی جعفر علیهم السلام معنای ﴿اعملوا فسیری الله عملکم و رسولُه و المؤمنون﴾ چیست؟ ابوجعفر (علیهما السلام﴾ چنین فرمود مٰا مِنْ مؤمنٍ یموتْ و لا کافر یوضع فی قبره حتی یُعرضُ عملُه علی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عَلیٍ علیه السلام فَهلُمَّ الی ٰاخِرِ مَنْ فرض الله طاعته علی العباد، هیچ کسی نمیمیرد مگر اینکه تمام اعمالش بر این معصومین (علیهم الصلاة و علیهم السلام﴾ عرضه میشود. حدیث دیگر اینکه وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود والمؤمنون هم الائمه علیهم السلام. اینکه فرمود ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾ منظور ائمه (علیهم السلام﴾اند که میبینند. محمد بن مسلم از وجود مبارک امام صادق ﴿علیه السلام﴾ نقل میکند که ﴿اعملوا فسیری اللهُ عملکم و رسولُه﴾ قال ان لله سبحانَه و تعالیٰ شاهداً فی ارضه و اِنَّ اعمالَ العباد تُعرض علی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ذات اقدس الهی در زمین شاهدی دارد همان طوری که خلیفهای دارد که ﴿یا ایها الرسول انا جعلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً﴾ ﴿یا ایها النبی انا جعلناک شاهداً﴾ این هم شاهد الهی است. عن محمدبن حَسّان کوفی عن محمدبن جعفر عن ابیعبدالله علیه السلام قال اذا کان یوم القیامه نُصِبَ مِنَبر عن یمین عرشٍ له اربع و عشرون مِرقٰاتْ و یَجیء علیبن ابیطالب علیه السلام و بیده لِوِاءُ الحمد، پرچم حمد به دست وجود مبارک حضرت امیر است، لوای حمد یعنی هر کسی بخواهد به مقام حمد برسد تحت این پرچم است. هر کسی کار خیری کرده است تحت این پرچم کار خیری کرده است. هر کسی محمود دیگران شد و دیگران نسبت به او ثنایی گفتهاند برای آن است که او تحت این پرچم است. و اگر کسی تحت این پرچم نباشد نه حامد است و نه محمود. این لوای حمد است. و بیده لواء الحمد فَیَرتقیه، حضرت با همان پرچم میآید بالای منبر میرود به روی منبر مینشیند و تُعرض الخلائقُ علیه، برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ ﴿اذا وَقَع﴾ آن روز ﴿اِنَّ الاولین و الاخرین لمجموعون الی میقات یومٍ معلوم﴾ خب اولین و آخرین دیگر سخن از ملیارد ملیارد میگذرد حالا چقدر است، عددش آنجا جز ذات اقدس الهی کسی نمیداند. همهٴ اینها بر وجود مبارک حضرت امیر عرضه میشود. فَمن عَرَفُه دَخَل الجَنّه، هر کس حضرت امیر (سلام الله علیه) او را به رسمیت شناخت او وارد بهشت میشود. پیش علیبن ابیطالب معرفه بود یعنی حضرت او را به رسمیت شناخت، او وارد بهشت میشود. و مَنْ اَنْکَرَه، هر کس پیش حضرت امیر (سلام الله علیه) نکره بود یعنی وجود مبارک حضرت امیر او را به رسمیت نشناخت دَخَل النّٰار. و گر نه اینها همه را میشناسند. و وجود مبارک حضرت امیر قسیم الجنهْْ و النار است، از همین امر است. بعد وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) میفرماید و تفسیر ذلک فی کتاب خدا این قل اعملوا است تا المؤمنون. قال هو والله امیرالمؤمنین، این مؤمنونی که هست امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب ﴿صلوات الله علیه) است آن وقت روایت دیگری هم دارد که تا آخرین حجت وجود مبارک ولیعصر ارواحنا فداه
جواب سؤال: این دیگر مصداق کامل است دیگر. بیان مصداق کامل است. حالا اگر احیانا کسی در تحت ظل عنایت اینها جزو شاگردان اینها بود، جزو اوحدی از اینها بود و بعضی از اعمال را دید، این در حقیقت به تعلیم اینهاست.
جواب سؤال: این دیگر مال این چهارده معصوم است دیگر.
وفی امالی شیخ الطائفه ﴿رضوان الله علیه قدس سره﴾ باسناده الی عُمربن اُذَیْنِه این چنین آمده است که میگوید کنت عند ابیعبدالله علیه السلام فقلتُ له جعلتُ فداک اینکه خدا فرمود قل اعملوا تا والمؤمنون این معنایش چیست؟ حضرت فرمود اِیّانا عَنٰی، منظور از مؤمنین ماییم. ما میبینیم. و فی اصولالکافی احمد العبدالعظیم عن الحسین بن الصَبّاح عَن مَنْ اخبره قال قرأ رجلٌ عند ابیعبدالله علیه السلام هذه الایه را یعنی آیهٴ ﴿قل اعملوا فسیری الله عملَکم و رسولُه و المؤمنون﴾ آن وقت وجود مبارک حضرت در حقیقت مؤمنون را تبیین کرد، تفسیر کرد، باطنش را ذکر کرد، فرمود انما هی و المَأمونون فَنحن المأمونون، منظور از مؤمنون آنها که در امن محضند، که ﴿الذین آمنوا و عملوا الصالحات و لم یلبسوا ایمانهم اولئک لهم الامن﴾ کسی که در امن محض است ماییم. ماییم که اعمال دیگران را میبینیم.
روایت دیگری که محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن القاسم بن محمد عن علی بن ابیحمزه عن ابیبصیر از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند این است که تُعرِضُ الاعمالُ علی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعمال العبادِ کُل سوٰاه ابرارَها و فُجارَها فَاحضَروه، این فاحضروه همان تهدید است. در بخش دیگری از قرآن کریم آمده است که ﴿اعلموا ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحضروه﴾ آن برای تهدید است که کار حیا از آن ضمن اینکه بر میآید تخفیف هم به همراه دارد. فرمود بدانید که آنچه که در درون شماست خدا میداند ﴿و اعلموا اَن الله یعلم ما فی انفسکم فاحضروه﴾. و هو قول الله عزوجل ﴿اعملوا فسیری الله عملَکُم و رسولَهُ﴾. عدهْْ من اصحابنا عن احمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن نضر بن سوید عن یحیی الحلبی عن عبدالحمید طائی عن یعقوب بن شعیب قال سئلتُ اباعبدالله علیه السلام عن قول الله عزوجل ﴿اعملوا فسیری الله عملکم و رسولُه و المؤمنون﴾ قال علیه السلام هُمُ الائمه علیهم السلام.
روایات فراوانی هم هست که حالا شاید به همهاش نرسیم که بقیهاش را بخوانیم. مشکل این است که خود ائمه (علیهم السلام﴾ یک سلسله شاگردانی تربیت میکردند که آنها به آن فکر اصلی میپرداختند. یک وقتی هم شاید به عرضتان رسید مثلاً خیلی از ماها که سعی و کوششمان این است که در مثلاً کارهای علمی و عملی تلاش بکنیم مثلاً در این حد هستیم که خب چرا فلان کس عالم شد ما نشویم، مرجع شد ما نشویم، یا حکیم شد یا فقیه شد، ما نشویم. الگوی ما اینهایند. چیز خوبی هم هست که آدم بشود در حد شیخ انصاری بشود در حد اینها خوب هست، نجات از جهنم است، رسیدن به بهشت است، اما یک سلسله شاگردانی ائمه (علیهم السلام﴾ داشتند که اصلاً در این فضاها نبودند که حالا من مثل فلان حکیم بشوم، مثل فلان فقیه بشوم، مثل فلان محصل بشوم. الان یک طلبه وقتی میبیند یک طلبهٴ دیگری رشد کرده میگوید من چه چیزم کمترم است، خب من هم تلاش و کوشش بکنم، من هم فقیه بشوم، من هم مجتهد بشوم، من هم . یک عده هستند که اینها را گذراندند مشکلشان جای دیگر است. میگویند مرحوم شیخ طوسی نقل کرد، زمخشری نقل کرد، یعنی هم شیعه نقل کرد، هم سنی نقل کرد که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود به اینکه قبل از اینکه من به مقام نبوت برسم یک حجری بود که هر وقت مرا میدید سلام میکرد. الان هم من آن سنگ را میشناسم إنی لَأَعْرِفُهُ الاٰن، الان هم آن سنگ را میشناسم، این یک. جریان ﴿و أَلنّٰا له الحدید﴾ است که موم در دست مبارک حضرت داوود نرم میشد این دو. جریان آن استن حنان، آن ستون حنانه که فریقین نقل کرد که آن دیگر زبانزد عام و خاص است، این سه. همین ستونی که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او تکیه میداد، سخنرانی میکرد، خطبههای نمازجمعه را ایستاده به این ستون تکیه میداد و میخواندند. به حضرت عرض کردند شما خسته میشوید اجازه بدهید برای شما منبر تهیه کنیم، حضرت موافقت کرد یک منبری تهیه کردند، حالا وجود مبارک حضرت از این ستون میخواهد مفارقت کند روی منبر بنشیند. خب نالهٴ این ستون درآمد. همه شنیدند این ستون جزع کرد، ناله کرد از فراغ پیغمبر. بعد حضرت برگشت و این ستون را بغل کرد ، این ستون آرام شد. این استن حنانه، استن حنانه، استوانهٴ حنانه که الان در کنار ضریح مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست، همین است. گر چه این ستون آن ستون نیست، ولی این نمادش است، این سمبل. این یک چیزی است که فریقین هم نقل کردند. یک عده هستند که میگویند چه چیز ما از این ستون کمتر است. چه چیزمان از آن سنگ کمتر است، چه چیزمان از آن موم ، آهن کمتر است. چرا ما نرم نشویم، چرا ما مثل آن ستون جزع نکنیم از عشق پیغمبر. این یک راه دیگر است. این یک راه دیگر است. در هر هزارها نفر شاید مثلاً یکی دو نفر در این وادی مثلاً گوئی استشمام بکنند، اصلاً در این فکرها نیستند. ما الان الگویمان مثلاً حد اعلایش شیخ انصاری و صاحب جواهر و اینها است بگوییم ما چه چیزمان خب ما از این راه برویم. اما دیگر حالا در وجود مبارک ولیعصر میگذرد دیگر. کسی به این فکر باشد که من او را ببینم بشناسم یک سلامی عرض کنم این نیست. یا خب من هم مثل آن ستون باشد این نیست. یا من هم مثل آن آهن باشم دلم نرم بشود این نیست. این رؤیت این خاصیت را به آدم میدهد یعنی اگر آدم بداند که همیشه باورش بشود که چهارده معصوم پاک او را میبینند خب خیلی خودش را کنترل میکند. اگر این بازیها را بگذارد کنار خیلی چیزها برایش روشن میشود از همان اول مشخص میشود که چکاره است. این کاملاً مشخص میشود دنیای او هم تأمین است. اگر هم در حد سلیمان (سلام الله علیه) باشد که ﴿غُدُّوها شهرٌ و رواحُها شهر﴾ باز هم کار داود را میتواند انجام بدهد. عُلِّمْنٰا منطقالطیر را هم میتواند بکند. چیزی او را سرگرم نمیکند. خب مگر نعمت در بهشت کم است این اصلاً نمونههایش در دنیا نیست. متنعم بودن با موحد بودن میسازد. این همه نعمتها را بهشتیها دارند مصرف میکنند لذتی که بهشتی از یاد خدا میبرد آن لذت با همهٴ نعمتها که در بهشت وجود دارد قابل قیاس نیست. چطور میشود که آدم متنعم باشد ولی لذتش از آن توحید بیش از همهٴ لذائذ باشد. به دلیل اینکه افرادی مثل سلیمان (سلام الله علیه) این جور بود. و مؤمنین در بهشت همهٴ نعمها را دارند که ﴿فیها ما تشتهیه الانفس و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون﴾ اما کاملاً به نام و یاد خدا لذیذ است.
«و الحمد لله رب العالمین»
این دعوت مردم به اینکه بدانند خدا میبیند برای احیای روح حیا خیلی مؤثر است.
در مشهد خدایید، مشهود خدایید، ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملکم﴾
رؤیت خدا سخن به میان آمد فرمود ﴿ألم یعلم بأن الله یری﴾ انسان نمیداند که خدا میبیند. هنوز سخن از بهشت و جهنم نیست سخن از عذاب و کیفر نیست. سخن از حیاست. این دعوت مردم به اینکه بدانند خدا میبیند برای احیای روح حیا خیلی مؤثر است. مطلب دیگر آن است که علم ذات اقدس الهی آن علم ازلیش که سر جایش محفوظ است، که قبل از اینکه این شخص به دنیا بیاید یا قبل از اینکه این شخص شروع به کار بکند، میداند که این در آینده چه تصمیمی میگیرد. به معدومها هم علم دارد، به ممتنعات هم بر فرض وجود علم دارد. وقتی از وجود مبارک امام رضا﴿ع﴾ سؤال کردند که خداوند به ممتنع علم دارد؟ فرمود آری، به ممتنع علم دارد و به ممتنع بر فرض وجود هم علم دارد. آن وقت به این آیهٴ ﴿ولو ردوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ استشهاد میکند میفرماید که با گسترش قیامت بساط دنیا برچیده شده است، دیگر دنیایی نیست. پس رجوع از جهنم به دنیا محال است برای اینکه دنیایی در کار نیست، ولی بر فرض محال این کفار عنود اگر از جهنم آزاد بشوند بیایند دنیا دوباره همان خلافهایشان را ادامه میدهند ﴿لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه﴾. این گونه از علمها در قرآن فراوان است لکن مسئلهٴ رؤیت و شهود این برای ایجاد حیا سهم مؤثری دارد. لذا آیات رؤیت، طایفهٴ مخصوصی است که خصوصیات خودش را دارد که میفرماید خدا میبیند خدا در مشهد خدایید، مشهود خدایید، آیهٴ محل بحث که ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملکم﴾ از همین قبیل است. چه اینکه ﴿ألم یعلم بأن الله یری﴾ از همین قبیل است. آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ یونس هم از همین قبیل است. آیهٴ 60 سورهٴ مبارکهٴ یونس همین معنا را به همراه دارد که فرمود هر کاری که شما انجام میدهید ذات اقدس الهی آن کار را میداند هنگامی که شما در آن کار وارد میشوید. آیهٴ 61 سورهٴ یونس این است ﴿و ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل إلاّ کنّا علیکم شهوداً إذ تفیضون فیه﴾ همین که میخواهید وارد آن کار بشوید مشهود مایید. در مشهد و محضر مایید. خب پس آیاتی که دلالت بر رؤیت و شهود دارد این طایفهٴ مخصوصی است که در ایجاد حیا سهم مؤثری دارد. و منظور از صدر آیه هم در حقیقت ایجاد این روحیهٴ حیا است که فرمود ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملَکم و رسوله و المؤمنون﴾ وگرنه آن جریان ترغیب و ترهیب و ترساندن از جهنّم و تشویق به بهشت و اینها از جملهٴ ذیل این آیه استفاده میشود که ﴿و ستردّون إلی عالم الغیب و الشّهادهٴ فینبّئکم بما کنتم تعملون﴾ در قیامت به خدای سبحان مراجعه میکنی که او عالم غیب و شهادت است و همهٴ کارهای شما را به شما گزارش میدهد که ﴿ینبّؤا الإنسان یومئذٍ بما قدّم و أخّر﴾ و این رؤیت که هم جنبهٴ تربیتی دارد و هم حیا را در انسان تقویت میکند، مورد عنایت انبیا هم بود. وجود مبارک حضرت ابراهیم به قوم خودش اعتراض میکند در سورهٴ مبارکهٴ مریم آیهٴ 41 و 42 به این صورت ذکر شده است ﴿و اذکر فی الکتاب إبراهیم إنّه کان صدّیقاً نبیاً ٭ إذ قال لأبیه یا أبت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئاً﴾ خب چرا کسی را میپرستید که سمیع و بصیر نیست؟ کسی را بپرستید که سمیع و بصیر است و او الله ربّ العالمین است. پس سمیع و بصیر بودن معبود یک سهمی دارد، گذشته از مسئلهٴ جزا، روح تربیتی را که حیا باشد در انسان احیا میکند. و همین حیا با علم به اینکه پیغمبر و ائمه (علیهم السلام) میبینند تقویت میشود. که ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملَکم و رسوله و المؤمنون﴾ و ذات اقدس الهی همین رؤیت را برای پیغمبر خود (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به افاضهٴ خودش ثابت کرده است در سورهٴ مبارکهٴ نسا قبلاً گذشت، آیهٴ 41 سورهٴ مبارکه نسا به این صورت بود ﴿فکیف إذا جئنا من کل امهٴ بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیداً﴾ برای هر امتی ما شاهدی را در صحنهٴ قیامت حاضر میکنیم، شاهد یعنی کسی که قیامت که ظرف ادا شهادت است آنجا حضور پیدا کند شهادت را ادا کند و هر ادائی هم مسبوق به تحمّل است، چون شاهد وقتی در محکمه میتواند شهادت را ادا کند که در حین حادثه حضور داشته باشد و آن حادثه را دیده باشد، اگر قبلاً حادثه را تحمل نکرده باشد چگونه در صحنهٴ محکمه شهادت میدهد. هر ادائی مسبوق به تحمّل است. پس اگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قیامت به عنوان شاهد حاضر میشود معلوم میشود که در دنیا حاضر بود، دید که شهادت میدهد. و اگر در دنیا ندیده باشد و آگاهی شهودی نداشته باشد که نمیتواند شهادت بدهد. و اگر گفته بشود که اینها در دنیا حاضر نیستند خداوند در قیامت اینها را آگاه میکند آن وقت احتجاج تام نیست. ممکن است آن متهمان بگویند خدایا اینها نبودند، اینها نمیدانستند تو یادشان دادی. خب اگر شاهد در صحنه نباشد و نداند، قاضی یادش بدهد که شهادت تام نیست. شهادت در محکمه وقتی مسموع است که خود همین شاهد در صحنه حادثه حضور داشته باشد و متن حادثه را دیده باشد و تحمّل کرده باشد تا در جریان محکمه شهادت بدهد.
جواب سؤال: البته قبلاً هم این حدیث از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشت مردم هم دو قسمند بعضی هستند که کاری به آبروی دیگران ندارند و احیاناً گرفتار یک لغزشی میشوند خدا هم آبروی اینها را حفظ میکند حتی نمیگذارد که کسی متوجه بشود. حتی فرشتگانی هم که موکلند، مأمورند، اصلاً برای همین کار هم آمدند که اعمال را یادداشت بکنند، خدای سبحان اجازه نمیدهد که آن ملائکهٴ موکل بفهمند. اینی که ﴿وإنّ علیکم لحافظین ٭ کراماً کاتبین ٭ یعلمون ما تفعلون﴾ همینها که کرام کاتبند، همینها که مأمور ضبط اموالند، در دعای نورانی کمیل آمده است که گاهی خدای سبحان اجازه نمیدهد که همین ملائکه هم بفهمند؛ و کنت أنت الرّقیب علیّ من ورائهم والشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفینه. خدایا آنچه را که از اینها مخفی شد تو شاهدی. خب چه کسی مخفی میکند غیر از خدای سبحان. خب دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن حدیث از کتاب شریف نهجالفصاحه بود که آن روز نقل شد. خب اگر کسی واقعاً بینه و بین الله اصراری دارد که معصیت نکند، تلاش و کوشش میکند که معصیت نکند، ولی گاهی آلوده میشود ممکن است که خدا آبروی او را حفظ بکند. اما اگر کسی گناه او پردهدری است. او گناهش نه تنها هم متجاهر به فسق است، هم میکوشد پردهٴ دیگران را بدرد خب چنین کسی علی رؤوس الأشهاد رسوا خواهد شد. پس ستّار بودن خدای سبحان هم برابر با حکمت اوست. و گاهی ستّاری میکند گاهی نمیکند و مانند آن. ﴿أم حسب الّذین فی قلوبهم مرض أن لن یخرج الله أضغانهم﴾ گاهی دربارهٴ عدّهای که در سورهٴ مبارکهٴ حج این آیه بود که قبلاً هم این آیه خوانده شد فرمود ﴿لهم خزی فی الحیوهٴ الدنیا﴾ و در قیامت عذاب حریق دامنگیرشان میشود. خب اگر کسی را خدا بخواهد رسوا بکند، برای آن است که او سعی کرده هم آبروی دین را ببرد، هم آبروی مسلمین را ببرد، هیچ حیثیتی را رعایت نکند و خدای سبحان چندین بار به او مهلت داده است، ستّساری کرده است، از این به بعد دیگر خزی دامنگیرش میشود.
خب پس جریان رؤیت این است هم دربارهٴ ذات اقدس الهی هم به برکت افاضهٴ الهی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هم ائمه (علیهم السلام) که اگر فرصت شد روایاتی که در ذیل این آیه وارد شده است و مؤمنون را بر وجود مبارک ائمه(علیهم السلام) تطبیق کرده است که اینها هستند که شاهدان اعمالند، مقداری از آن روایات خوانده میشود. پس ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملَکم و رسوله و المؤمنون﴾ که سخن از شهود است و این رؤیت را هم نمیشود به معنی علم گرفت. برای اینکه همان طوری که برخیها هم نقل کردند و فخر رازی و دیگران هم ذکر کردند آن رؤیت به معنای علم دو تا مفعول میگیرد. آن رأی که به معنی علم باشد دو تا مفعول میگیرد. امّا اگر به معنی شهود باشد دیگر یک مفعول میگیرد. اینجا هم یک مفعول گرفته است معلوم میشود که همین شهود مراد است. گذشته از اینکه این رؤیت به معنای علم مطلق در ذیل آیه آمده است که آن خدا عالم به غیب و شهادت است. برای اینکه تکرار نشود صدر و ذیل این رؤیتی که در صدر آیه است به همان معنای شهود است و نظیر آیهٴ 61 سورهٴ یونس است و آن علمی که در ذیل آیه آمده است همان علم مطلق است. مطلب دیگر آن است که جهان هستی برخیشان غیبند بعضی شهادت. غیب یعنی چیزی که اصلاً با حواس ضبط نمیشود. شهادت آن است که با حواس ضبط میشود. منتهی بخش شهادت هم دو قسم است. یک بخشیشان بالفعل با حواس ضبط میشود مثل موجودی که علناً در مرئی و منظر انسان است. بخشیشان هستند که بالقوه مشهودند. مثل چیزی که پشت دیوار است، پشت پرده است، یا آینده میآید، یا گذشته بود ولی فعلاً نیست. اینها به حسب ظاهر غیبند ولی غیب نسبیاند. یک موجودی که پشت دیوار است یا زیرزمین است، نسبت به انسان غیب است، و گر نه قابل حس است، موجودی است مادّی و قابل رؤیت. اما مجرّدات عالیه مثل ارواح و فرشتگان عالیه و عرش، لوح، کرسی اینها جزو حقایق غیبند یعنی به هیچ وجه اینها را نمیشود با چشم ظاهری مشاهده کرد. ملائکه هم از این قبیلند. آنها اصرار داشتند که فرشتگان را ببینند که گاهی میگفتند ما هرگز ایمان نمیآوریم مگر اینکه ملائکه را ببینیم یا خدا را ببینیم. دربارهٴ رؤیت خدا که دیدنش محال است نه در دنیا نه در آخرت نه با چشم ظاهر نه با عالم مثال. ولی دربارهٴ ملائکه خداوند در سورهٴ فرقان پاسخ داده است که اینها ملائکه را میبینند ﴿یوم یرون الملائکهٴ لا بشری یومئذٍ﴾ آنوقت میگویند ﴿حجراً محجوراً﴾ سورهٴ مبارکهٴ فرقان آیهٴ 22 این است ﴿و قال الّذین لا یرجون لقاءنا لو لا أُنزل علینا الملائکهٴ أو نری ربّنا لقد استکبروا فی أنفسهم و عتو عتوّاً کبیراً ٭ یوم یرون الملائکهٴ لا بشری﴾ ملائکه را میبینند اما یک روز مخصوصی آن حالت احتضارشان است. پس با این چشم ظاهر نمیشود فرشتگان را دید ﴿یوم یرون الملائکهٴ لا بشری یومئذٍ للمجرمین و یقولون حجراً محجوراً﴾
خب پس اگر یک چیزی قابل دیدن حسی نباشد میشود غیب، و چیزی که قابل دیدن حسی است در عالم شهادت است منتها همین که در عالم شهادت است گاهی قید نسبی است که مثلا چون پشت دیوار است یا زیر زمین است کسی او را نمیبیند ولی جزء عالم شهادت است.
مطلب دیگر اینکه اگر گفته شد خدای سبحان عالم غیب و شهادت است معنایش این نیست که معلوم هم دو قسم بعضی غیبند و بعضی شهادت و خدا به هر دو قسم عالم است قبلا هم این بحث به مناسبتهایی که از غیب و شهادت سخن به میان آمد، گذشت اینگونه از آیات ناظر به آن است که چیزی نسبت به ذات اقدس الهی غیب نیست. همانطوری که در آیهٴ 61 سورهٴ مبارکهٴ یونس فرمود همه چیز در مشهد خداست، ﴿الا کُنا علیکم شهوداً اِذ تُفیضونَ فیه﴾ مجردات هم در مشهد خدا هستند او که با چشم نباید ببیند که او با علم شهودی و احاطهٴ ذاتی میبیند. اگر چنین علمی شهودی است و با چشم نیست لذا هر موجودی معلوم حضوری او و شهودی اوست. اگر هر موجودی معلوم شهودی و حضوری اوست پس چیزی نسبت به ذات اقدس الهی غیب نیست اصولا علم به غیب بما انه غیب تعلق نمیگیرد چون علم یعنی ظهور، کشف، شهود و انکشاف. غیب، پنهانی و مستوری است. غائب بما انه غائب که معلوم نیست. اگر گفته شد او عالم غیب و شهادهْْ است، ارشاد به نفی موضوع است یعنی چیزی برای خدا غیب نیست نه اینکه چیزی برای خدا غیب است چیزی برای خدا شهادت معذلک او به غیب علم دارد این ارشاد به نفی موضوع است یعنی چیزی نسبت به ذات اقدس الهی غیب نیست بدلیل اینکه فرمود ﴿و الله علی کل شیء شهید﴾ و بکل شیءٍ شهید مانند آن. هم نسبت به غیب او شاهد است هم نسبت به شهادت او شاهد. خب پس اگر او شاهد است معلوم میشود غیبی در کار او نیست. عالم الغیب و الشهادهْْ . بعد هم میفرماید ﴿فینبئکم بما کنتم تعملون﴾ این تنبئه با تهدید همراه است؛ بالاخره روزی به شما میگوییم که چکار کردید. در آنجا هم فرمود که ﴿یومئذ ینبؤُا الانسان بما قدم و أخَّر﴾ در قیامت همهٴ کارها را به انسان گزارش میدهند که این کارها را تو کردی بعد هم میفرماید که نیازی به تنبئه و گزارش نیست ﴿بل الانسان علی نفسه بصیرهْْ و لو أَلقٰی معاذیره﴾ این بل الانسان ناظر به آن است که نیازی به تنبئه و گزارش نیست ما به انسان چه میخواهیم بگوییم این کارها را کردی خب متن این کارها را که او الان دارد میبیند. اگر متن کار را او دارد میبیند چی را ما به او گزارش بدهیم؟ ﴿بل الانسان علی نفسه بصیرهْْ﴾ این هم قبلا ملاحظه فرمودید که تایش تای مبالغه است مثل علامه نه تای تأنیث است؛ برای اینکه انسان مذکر است. برای اینکه ثابت کنند که انسان نسبت به کارهای خودش خیلی بصیر و بیناست مثل اینکه بفرماید بل الانسان علی نفسه علامهْْ اینجا میفرماید بل الانسان علی نفسه بصیرهْْ. که این تا، تای مبالغه است. خب این تنبئهای که در اینجا مطرح شده است با تهدید همراه است. بالاخره فرمود که به شما میگوییم که شما چه کار کردهاید. ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسولُه و المؤمنون و سَتُردّون الی عالم الغیب و الشهاده﴾ منظور از این رؤیت که شهود شد، آنگاه معلوم میشود که منظور از این مؤمنون ائمه علیهم السلام خواهند بود یا لااقل مصداق کامل اینها هستند و احیاناً اوحدی از مردان باایمان هم مشمول این مؤمنون هستند.
جواب سؤال: خود مرسلین که با آن چشم ملکوتی با فرشتگان رابطه دارند دیگر.
جواب سؤال: نه با چشم ظاهری آنها دیده نمیشوند مگر آنکه یک وقتی جزء ملائکهْْ الارض باشند و خصوصیت جِرمی پیدا کنند وگرنه وقتی فرشته سلام الله علیه نازل میشد کسانی که در حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند نمیدیدند با اینکه حضرت میدید و گاهی افراد مشاهده میکردند آنهم به اِشهاد نبوی بود یعنی به وساطت خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنایت و افاضهٴ خود پیغمبر باذن الله بعضیها میدیدند.
جواب سؤال: بله دیگر.
خب روایاتی که مسئلهٴ مؤمنون.
جواب سؤال: بله دیگر حالا آنجا باید بحث بشود که آنها جزء ملائکهْْ الارضند و واقعا به این صورت درآمدهاند یا نه به عنایت خودِ وجودِ حضرت لوط بود که قومش دیدند. همانها را در همان آیاتی که دربارهٴ این فرشتگان دارد وجود مبارک حضرت ابراهیم اینها را دید برای اینها غذا آماده کرد ﴿فلما رأیٰ ایدَیهم لا تَصِلُ الیه نَکِرَهُمْ﴾ بعد وقتی که دید اینها اهل غذا نیستند آنوقت ناشناسی پدید آمد خب خود قرآن دارد که فرشتگان را دید اما اینها اهل غذا نبودند اگر یک موجود مادی باشد که یأکلوا و یمشوا فی الأسواق نظیر دیگری خب غذا میخورد دیگر. وجود مبارک حضرت ابراهیم وقتی که اینها را دید ﴿جاء بعجلٍ حنیذ﴾ سفره پهن کرد و جریان مهمانی را در پیش گرفت دید که دستشان به طرف غذا دراز نمیشود. اهل غذا نیستند. خب
جواب سؤال: تمسن دارند دیگر. اینها تجرد مثالی دارند البته. بعضیها در حد تجرد مثالیاند. بعضی در حد تجرد عقلیاند ولی توان آن را دارند که به تجرد مثالی در بیایند که انسان اینها را میبینید. مثل اینکه در عالم رؤیا میبیند. چشم را هم ببندد باز هم میبیند. به دلیل اینکه اینها اهل غذا نیستند. اگر اهل غذا نیستند معلوم میشود که مادی و غذا بخور و آب بخور و اینها نیست.
خب پس معیار شهود است و این آیه هم در معیار شهود سخن میگوید. حالا روایاتی که در این زمینه وارد شده فراوان است. امروز دیگر که چون آخرین روز بحث قبل از تعطیلات ایام اربعین است ما تبرکا این چند تا از روایاتی که در ذیل این آیهٴ نورانی وارد شده است بخوانیم که معلوم میشود اینها ناظر به ائمه (علیهم السلام)اند و عرض اعمال هم زیرمجموع همین این رؤیت اعمال است. بخشی از این روایات در تفسیر کنزالدقائق مرحوم شیخ محمدرضای قمی مشهدی آمده، جلد پنجم، صفحهٴ 534 از تفسیر عیاشی نقل میکند که محمد بن مسلم عَن احدهما(علیهما السلام) نقل میکند که اینها از اعمال سؤال شدند که هل تُعْرضُ علی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)؟ آیا اعمال مردم را بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرضه میکنند؟ فرمود ما فیه شَکٌ، یعنی این دیگر اختصاص به زمان حیات پیغمبر ندارد. این ﴿قل اعملوا فسیری اللهُ عملکم و رسولُه﴾ رسول میبیند ولو بعد از رحلت معلوم میشود که با چشم ظاهر نیست دیگر. و رؤیت هست با چشم ظاهر نیست. حضرت خواب هم که باشد میبیند. در قبر هم که باشد میبیند. بعد وجود مبارک امام باقر یا صادق (سلام الله علیهما) برای رفع اعجاب سائل که قیل أریتَ حولَ الله عزوجل و قل اعملوا ما شئتُمْ الِٰی قوله و المؤمنون، این یعنی چه؟ حضرت فرمود که لله شُهداءُ فی أَرضِه، ذات اقدس الهی شاهدان فراوانی در زمین خود دارد که پیغمبر و مؤمنون که منظور مثلاً ائمه (علیهم السلام﴾اند جزو شهدای الهیاند. ابیبصیر میگوید از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) رسیده است که إن اباالخَطّٰاب کان یقول اِنَّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تُعْرضُ علیه اَعمال امته کُلَّ خمیس، هر روز پنج شنبه اعمال به خدمت حضرت سان داده میشود گزارش داده میشود یعنی گزارشهای عمومی، فقال ابوعبدالله علیه السلام هو هکذا ولکن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تُعرضُ علیه اعمالُ امته کل صباحٍ و مساءٍ ابرارها و فُجارها، اگر روز پنج شنبه است آن یک گزارش عمومی و هفتگی است تقریباً و گر نه هر صبح و شام اگر کنایه از دوام باشد یعنی دائماً هر لحظه که عمل مطرح است معروض بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است چه اعمال بندگان صالح، چه اعمال بندگان فاجر و طالح. بعد به این آیه استشهاد فرمود و هو قوله الله تبارک و تعالی ﴿فسیری الله عملَکُم و رسولُهُ و المؤمنون﴾. زُراره از بُرید عِجلی نقل میکند که قلتُ لابی جعفر علیهم السلام معنای ﴿اعملوا فسیری الله عملکم و رسولُه و المؤمنون﴾ چیست؟ ابوجعفر (علیهما السلام﴾ چنین فرمود مٰا مِنْ مؤمنٍ یموتْ و لا کافر یوضع فی قبره حتی یُعرضُ عملُه علی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عَلیٍ علیه السلام فَهلُمَّ الی ٰاخِرِ مَنْ فرض الله طاعته علی العباد، هیچ کسی نمیمیرد مگر اینکه تمام اعمالش بر این معصومین (علیهم الصلاة و علیهم السلام﴾ عرضه میشود. حدیث دیگر اینکه وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود والمؤمنون هم الائمه علیهم السلام. اینکه فرمود ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾ منظور ائمه (علیهم السلام﴾اند که میبینند. محمد بن مسلم از وجود مبارک امام صادق ﴿علیه السلام﴾ نقل میکند که ﴿اعملوا فسیری اللهُ عملکم و رسولُه﴾ قال ان لله سبحانَه و تعالیٰ شاهداً فی ارضه و اِنَّ اعمالَ العباد تُعرض علی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ذات اقدس الهی در زمین شاهدی دارد همان طوری که خلیفهای دارد که ﴿یا ایها الرسول انا جعلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً﴾ ﴿یا ایها النبی انا جعلناک شاهداً﴾ این هم شاهد الهی است. عن محمدبن حَسّان کوفی عن محمدبن جعفر عن ابیعبدالله علیه السلام قال اذا کان یوم القیامه نُصِبَ مِنَبر عن یمین عرشٍ له اربع و عشرون مِرقٰاتْ و یَجیء علیبن ابیطالب علیه السلام و بیده لِوِاءُ الحمد، پرچم حمد به دست وجود مبارک حضرت امیر است، لوای حمد یعنی هر کسی بخواهد به مقام حمد برسد تحت این پرچم است. هر کسی کار خیری کرده است تحت این پرچم کار خیری کرده است. هر کسی محمود دیگران شد و دیگران نسبت به او ثنایی گفتهاند برای آن است که او تحت این پرچم است. و اگر کسی تحت این پرچم نباشد نه حامد است و نه محمود. این لوای حمد است. و بیده لواء الحمد فَیَرتقیه، حضرت با همان پرچم میآید بالای منبر میرود به روی منبر مینشیند و تُعرض الخلائقُ علیه، برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ ﴿اذا وَقَع﴾ آن روز ﴿اِنَّ الاولین و الاخرین لمجموعون الی میقات یومٍ معلوم﴾ خب اولین و آخرین دیگر سخن از ملیارد ملیارد میگذرد حالا چقدر است، عددش آنجا جز ذات اقدس الهی کسی نمیداند. همهٴ اینها بر وجود مبارک حضرت امیر عرضه میشود. فَمن عَرَفُه دَخَل الجَنّه، هر کس حضرت امیر (سلام الله علیه) او را به رسمیت شناخت او وارد بهشت میشود. پیش علیبن ابیطالب معرفه بود یعنی حضرت او را به رسمیت شناخت، او وارد بهشت میشود. و مَنْ اَنْکَرَه، هر کس پیش حضرت امیر (سلام الله علیه) نکره بود یعنی وجود مبارک حضرت امیر او را به رسمیت نشناخت دَخَل النّٰار. و گر نه اینها همه را میشناسند. و وجود مبارک حضرت امیر قسیم الجنهْْ و النار است، از همین امر است. بعد وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) میفرماید و تفسیر ذلک فی کتاب خدا این قل اعملوا است تا المؤمنون. قال هو والله امیرالمؤمنین، این مؤمنونی که هست امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب ﴿صلوات الله علیه) است آن وقت روایت دیگری هم دارد که تا آخرین حجت وجود مبارک ولیعصر ارواحنا فداه
جواب سؤال: این دیگر مصداق کامل است دیگر. بیان مصداق کامل است. حالا اگر احیانا کسی در تحت ظل عنایت اینها جزو شاگردان اینها بود، جزو اوحدی از اینها بود و بعضی از اعمال را دید، این در حقیقت به تعلیم اینهاست.
جواب سؤال: این دیگر مال این چهارده معصوم است دیگر.
وفی امالی شیخ الطائفه ﴿رضوان الله علیه قدس سره﴾ باسناده الی عُمربن اُذَیْنِه این چنین آمده است که میگوید کنت عند ابیعبدالله علیه السلام فقلتُ له جعلتُ فداک اینکه خدا فرمود قل اعملوا تا والمؤمنون این معنایش چیست؟ حضرت فرمود اِیّانا عَنٰی، منظور از مؤمنین ماییم. ما میبینیم. و فی اصولالکافی احمد العبدالعظیم عن الحسین بن الصَبّاح عَن مَنْ اخبره قال قرأ رجلٌ عند ابیعبدالله علیه السلام هذه الایه را یعنی آیهٴ ﴿قل اعملوا فسیری الله عملَکم و رسولُه و المؤمنون﴾ آن وقت وجود مبارک حضرت در حقیقت مؤمنون را تبیین کرد، تفسیر کرد، باطنش را ذکر کرد، فرمود انما هی و المَأمونون فَنحن المأمونون، منظور از مؤمنون آنها که در امن محضند، که ﴿الذین آمنوا و عملوا الصالحات و لم یلبسوا ایمانهم اولئک لهم الامن﴾ کسی که در امن محض است ماییم. ماییم که اعمال دیگران را میبینیم.
روایت دیگری که محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن القاسم بن محمد عن علی بن ابیحمزه عن ابیبصیر از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند این است که تُعرِضُ الاعمالُ علی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعمال العبادِ کُل سوٰاه ابرارَها و فُجارَها فَاحضَروه، این فاحضروه همان تهدید است. در بخش دیگری از قرآن کریم آمده است که ﴿اعلموا ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحضروه﴾ آن برای تهدید است که کار حیا از آن ضمن اینکه بر میآید تخفیف هم به همراه دارد. فرمود بدانید که آنچه که در درون شماست خدا میداند ﴿و اعلموا اَن الله یعلم ما فی انفسکم فاحضروه﴾. و هو قول الله عزوجل ﴿اعملوا فسیری الله عملَکُم و رسولَهُ﴾. عدهْْ من اصحابنا عن احمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن نضر بن سوید عن یحیی الحلبی عن عبدالحمید طائی عن یعقوب بن شعیب قال سئلتُ اباعبدالله علیه السلام عن قول الله عزوجل ﴿اعملوا فسیری الله عملکم و رسولُه و المؤمنون﴾ قال علیه السلام هُمُ الائمه علیهم السلام.
روایات فراوانی هم هست که حالا شاید به همهاش نرسیم که بقیهاش را بخوانیم. مشکل این است که خود ائمه (علیهم السلام﴾ یک سلسله شاگردانی تربیت میکردند که آنها به آن فکر اصلی میپرداختند. یک وقتی هم شاید به عرضتان رسید مثلاً خیلی از ماها که سعی و کوششمان این است که در مثلاً کارهای علمی و عملی تلاش بکنیم مثلاً در این حد هستیم که خب چرا فلان کس عالم شد ما نشویم، مرجع شد ما نشویم، یا حکیم شد یا فقیه شد، ما نشویم. الگوی ما اینهایند. چیز خوبی هم هست که آدم بشود در حد شیخ انصاری بشود در حد اینها خوب هست، نجات از جهنم است، رسیدن به بهشت است، اما یک سلسله شاگردانی ائمه (علیهم السلام﴾ داشتند که اصلاً در این فضاها نبودند که حالا من مثل فلان حکیم بشوم، مثل فلان فقیه بشوم، مثل فلان محصل بشوم. الان یک طلبه وقتی میبیند یک طلبهٴ دیگری رشد کرده میگوید من چه چیزم کمترم است، خب من هم تلاش و کوشش بکنم، من هم فقیه بشوم، من هم مجتهد بشوم، من هم . یک عده هستند که اینها را گذراندند مشکلشان جای دیگر است. میگویند مرحوم شیخ طوسی نقل کرد، زمخشری نقل کرد، یعنی هم شیعه نقل کرد، هم سنی نقل کرد که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود به اینکه قبل از اینکه من به مقام نبوت برسم یک حجری بود که هر وقت مرا میدید سلام میکرد. الان هم من آن سنگ را میشناسم إنی لَأَعْرِفُهُ الاٰن، الان هم آن سنگ را میشناسم، این یک. جریان ﴿و أَلنّٰا له الحدید﴾ است که موم در دست مبارک حضرت داوود نرم میشد این دو. جریان آن استن حنان، آن ستون حنانه که فریقین نقل کرد که آن دیگر زبانزد عام و خاص است، این سه. همین ستونی که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او تکیه میداد، سخنرانی میکرد، خطبههای نمازجمعه را ایستاده به این ستون تکیه میداد و میخواندند. به حضرت عرض کردند شما خسته میشوید اجازه بدهید برای شما منبر تهیه کنیم، حضرت موافقت کرد یک منبری تهیه کردند، حالا وجود مبارک حضرت از این ستون میخواهد مفارقت کند روی منبر بنشیند. خب نالهٴ این ستون درآمد. همه شنیدند این ستون جزع کرد، ناله کرد از فراغ پیغمبر. بعد حضرت برگشت و این ستون را بغل کرد ، این ستون آرام شد. این استن حنانه، استن حنانه، استوانهٴ حنانه که الان در کنار ضریح مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست، همین است. گر چه این ستون آن ستون نیست، ولی این نمادش است، این سمبل. این یک چیزی است که فریقین هم نقل کردند. یک عده هستند که میگویند چه چیز ما از این ستون کمتر است. چه چیزمان از آن سنگ کمتر است، چه چیزمان از آن موم ، آهن کمتر است. چرا ما نرم نشویم، چرا ما مثل آن ستون جزع نکنیم از عشق پیغمبر. این یک راه دیگر است. این یک راه دیگر است. در هر هزارها نفر شاید مثلاً یکی دو نفر در این وادی مثلاً گوئی استشمام بکنند، اصلاً در این فکرها نیستند. ما الان الگویمان مثلاً حد اعلایش شیخ انصاری و صاحب جواهر و اینها است بگوییم ما چه چیزمان خب ما از این راه برویم. اما دیگر حالا در وجود مبارک ولیعصر میگذرد دیگر. کسی به این فکر باشد که من او را ببینم بشناسم یک سلامی عرض کنم این نیست. یا خب من هم مثل آن ستون باشد این نیست. یا من هم مثل آن آهن باشم دلم نرم بشود این نیست. این رؤیت این خاصیت را به آدم میدهد یعنی اگر آدم بداند که همیشه باورش بشود که چهارده معصوم پاک او را میبینند خب خیلی خودش را کنترل میکند. اگر این بازیها را بگذارد کنار خیلی چیزها برایش روشن میشود از همان اول مشخص میشود که چکاره است. این کاملاً مشخص میشود دنیای او هم تأمین است. اگر هم در حد سلیمان (سلام الله علیه) باشد که ﴿غُدُّوها شهرٌ و رواحُها شهر﴾ باز هم کار داود را میتواند انجام بدهد. عُلِّمْنٰا منطقالطیر را هم میتواند بکند. چیزی او را سرگرم نمیکند. خب مگر نعمت در بهشت کم است این اصلاً نمونههایش در دنیا نیست. متنعم بودن با موحد بودن میسازد. این همه نعمتها را بهشتیها دارند مصرف میکنند لذتی که بهشتی از یاد خدا میبرد آن لذت با همهٴ نعمتها که در بهشت وجود دارد قابل قیاس نیست. چطور میشود که آدم متنعم باشد ولی لذتش از آن توحید بیش از همهٴ لذائذ باشد. به دلیل اینکه افرادی مثل سلیمان (سلام الله علیه) این جور بود. و مؤمنین در بهشت همهٴ نعمها را دارند که ﴿فیها ما تشتهیه الانفس و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون﴾ اما کاملاً به نام و یاد خدا لذیذ است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است