display result search
منو
تفسیر آیات 103 تا 109 سوره کهف

تفسیر آیات 103 تا 109 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 18 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 103 تا 109 سوره کهف":

بیرون را با درون اشتباه نکنید و آنچه زینت زمین است زینت خود تلقّی کنید
مبادا از این افراد فقیر و محروم و طبقهٴ ضعیف فاصله بگیرید با اغنیا رابطه داشته باشید!


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً ﴿103﴾ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً ﴿104﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً ﴿105﴾ ذلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً ﴿106﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً ﴿107﴾ خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا ﴿108﴾ قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً ﴿109﴾

بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» به منزلهٴ نتیجه‌گیری از مطالب این سور‌ه است این سور‌ه با بیان اینکه دنیا یک ابزار زینت است شروع شده فرمود آنچه در دنیاست و جاذبه دارد و زیور هست این حق است لکن زیور انسان نیست زیور زمین است چون انسان باید در این زمین زندگی کند همهٴ امکانات زندگی با بهترین وجه در اینجا مقرّر شده هیچ کدام از اینها زیور انسان نیست انسان احتیاج به بستر خوب دارد، فضای خوب دارد، آسمان خوب دارد، هوای خوب دارد، باغ خوب دارد، میوه‌های خوب دارد همهٴ اینها را فرمود ما فراهم کردیم اما هیچ کدام از اینها زیور انسان نیست مبادا شما بیرون را با درون اشتباه بکنید آنچه زینت انسان است او را نشناسید و آنچه زینت زمین است زینت خود تلقّی کنید و گرفتار این مغالطهٴ انسان‌شناسی بشوید به فکر آباد کردن بیرون باشید و از آباد کردن حیات و درون خود غفلت کنید. سورهٴ مبارکهٴ «کهف» با این فضا شروع شده با ادلهٴ عقلی این مطلب را ثابت کرد، با ادلهٴ نقلی ثابت کرد، با قصّه‌ها و داستانهای اصحاب کهف و جریان ذوالقرنین و جریان موسی و خضر(سلام الله علیهما) و امثال ذلک این را تبیین کرد، تثبیت کرد و مانند آن. در اوایل همین سور‌ه آیهٴ هفت به این صورت بود که ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ نه «لکم» پس آنچه روی زمین است اگر باغ است، اگر آبشار است، اگر فضای دریاست و اگر صحراست همهٴ اینها زینةالأرض است نه زینت انسان در همین سورهٴ «کهف» آیهٴ 28 فرمود: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ مبادا از این افراد فقیر و محروم و طبقهٴ ضعیف فاصله بگیرید با اغنیا رابطه داشته باشید به فکر زینت حیات دنیا باشید انسان کرامت او در زیور خود اوست نه زیور زمین در روایات و مسافرتها و دستورات سفر حج این روایات هست که کسی به امام صادق(سلام الله علیه) عرض کرد که من در این سفر هر جا که پیاده می‌شد این قافله برای استراحت شب بماند من در آنجا گوسفندی ذبح می‌کردم قافله را تأمین می‌کردم حضرت تشویق نکرد نفرمود کار بسیار خوبی کردی با اینکه این شخص در آن قافله خدمات فراوانی ارائه کرده گوسفند ذبح می‌کرد اطعام می‌کرده فرمود این گوسفند را در شهر و روستای خودت در شرایط عادی ذبح کن و اطعام بکن وقتی همسفر شدی عضو کاروانی شدی باید با کاروانی همسفر باشی که وضع مالی آنها مثل تو بود تو دستت بازتر بود در این منزلها انفاق می‌کردی آنها نداشتند و خجالت می‌کشیدند چرا چنین کاری کردی؟ دیگری که از حضرت سؤال می‌کند من با چه گروهی سفر کنم؟ باید با کسانی که هم‌کیسهٴ تو هستند سفر بکن برای اینکه آنها که وضع مالی بهتری دارند چیزی هزینه می‌کنند تو مقدورت نیست و خجالت می‌کشی مؤمن موظف است حیثیت و کرامت خودش را حفظ بکند گرچه این دستور دربارهٴ حج و سفر حج است در روابط خانوادگی هم همین طور است، در روابط اجتماعی هم همین طور است خانمها با خانمهایی رابطه داشته باشند که فرش منزل آنها، زندگی آ‌نها، پذیرایی آنها مثل خودشان باشد اگر بخواهند مثل دیگری زندگی کنند در رنج‌اند بخواهند کم کم بیاورند خجالت می‌کشند این را نپذیرفته دین فرمود مثل خودت زندگی بکن چه کار داری با کسانی که وضع مالی‌شان بهتر است. برای خیلیها تشخیص اینکه چه چیزی زینةالأرض است، چه چیزی زینةالحیات الانسانی است این آسان نیست و انسان را خدا کریم آفرید و درس کرامت در همهٴ امور می‌دهد به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها که وضع مالی‌شان خوب است سعی می‌کنند تو در جلسات اینها شرکت کنی با اینها رابطه داشته باشی از فقرا فاصله بگیری مبادا این کار را بکنی با اینکه برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همهٴ مسائل حل‌شده بود. غرض آن است که بخش وسیعی از سورهٴ مبارکهٴ «کهف» برای آن است که به انسان بگوید ارزش شما در چیست؟ زینت انسان در آسمان و زمین نیست اگر هم بر فرض سوار سفینه شدی و به کُرات دیگر رفتی این کهکشانها برای شما شد آنجا هم باز مکتب همین است برای اینکه دربارهٴ آنها فرمود: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ بر فرض شما آسمانی شدی ستاره‌ها هم در اختیار شما قرار گرفت این ستاره‌ها زینةالسماء هستند نه زینةالانسان اگر در زمینی باغهای فراوانی فراهم کردی این زینةالأرض است نه زینةالانسان، اگر آسمان رفتی ستاره‌ها را تصاحب کردی آن هم زینةالسماء است نه زینةالانسان هم ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾، هم آنچه در زمین هست زینة الحیاة الدنیاست بعد در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» در بخش سوم آیهٴ 46 فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾ بنابراین این راه‌حل را به ما نشان داد بسیاری از اختلافات زن و شوهر بر اساس همین جهت است در مهمانیهاست در رفتنهاست چه در مردها چه در زنها فرمودند با کسی رفیق باش که مثل تو باشد هم در مسائل دینی، هم در مسائل مالی کاری که باعث حقارت انسان است او را دین تجویز نکرده و امضا نکرده، خب اگر کسی گرفتار زینت حیات دنیا شد آن‌گاه خیلی از کارها را تمدّن می‌داند، فضیلت می‌داند، خیر می‌داند و بسیاری از امور باطل را خیر تلقّی می‌کند و بسیاری از کارهای خیر را عقب‌ماندگی و تحجّر تلقّی می‌کند فرمود می‌خواهید من به شما گزارش بدهم که چه کسی از همه خُسرانش بیشتر است؟ نبی را نبی گفتند برای اینکه خبریاب است و گزارش‌دهنده و گزارشهای الهی را به مردم ابلاغ می‌کند که از آن جهت می‌شود رسول مهم‌ترین خبر و نبأ را انبیا آوردند ذات اقدس الهی فرمود به مردم بگو می‌خواهید من به شما خبر مهم بدهم که چه کسی از همه خسرانش بیشتر است؟ آن کسی که حرف حق را نمی‌شنود، خودپسند است، کار باطل انجام می‌دهد خیال می‌کند دارد کار خوب انجام می‌دهد این تلاش و کوشش‌اش هم در دنیا بی‌اثر است هم در آخرت اینکه فرمود: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم﴾ چون من نبیّ شمایم خبر را من دارم نبأ عظیم هم نزد نبی است «یسئلونک عن النبأ العظیم» ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ این لوح قبر بسیاری از بزرگان به جای این القابی که متأسفانه حالا رواج پیدا کرده آیات الهی نوشته می‌شد قبلاً رسم نبود که قبور علما صدر و ذیل این لوح را القاب بگیرد آیاتی نوشته می‌شد، موعظه‌ای نوشته می‌شد، تذکره‌ای نوشته می‌شد این العقدالفرید را بخوانید ببینید دربارهٴ لوح قبر بعضی از بزرگان اولش نوشته است ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ جریان مرگ به بعد خبر مهم است و شما نمی‌دانید با همین تشریح بسنده می‌کنید اینجاها خبرهای زیادی است یعنی از آن زیر قبر. لوح قبر باید طوری باشد که آدم را عوض بکند نه لوح قبر طوری باشد که آدم را یا منزجر بکند یا بی‌تفاوت باشد صدر و ذیل این القاب اینکه راهِ فرهنگ دینی نیست ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ اینجا فرمود خبر مهم نزد ماست ﴿هَلْ نُنَبِّئُکُم﴾ خیلیها هستند که خسارت می‌بینند، عده‌ای هستند که جزء اخسرین‌اند نه تنها «اخسرین عملا»، ﴿بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً﴾ با اینکه اگر «عملاً» بود مفرد بود به عنوان تمیز کافی بود اما جمع آورده تا معلوم بشود همهٴ کارهای اینها پوچ است نه تنها یک کار وقتی کار صبغهٴ عقلی نداشته باشد صبغهٴ دینی نداشته باشد همهٴ این کار پوچ در می‌آید اگر می‌فرمود «هل ننبّئکم بالأخسرین عملا» از نظر ادبی درست بود یک تمیز می‌خواهد تمیز هم باید مفرد باشد در این‌گونه از موارد مفرد هم می‌تواند باشد اما جمع آوردند برای اینکه بشود تمام کارهای اینها پوچ است نه تنها در آخرت پوچ است در دنیا هم پوچ است در بحث دیروز اشاره شد این ﴿الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ این ﴿فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ متعلّق است و مفعول واسطه است برای سعی یعنی کاری که اینها دربارهٴ دنیا می‌کنند این کار پوچ است نه در دنیا نتیجه می‌دهد نه در آخرت نه اینکه «ضل فی الحیاة الدنیا» در دنیا پوچ است ولی ممکن است در آخرت نتیجه بدهد اگر این ﴿فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ مفعول بواسطه برای ﴿ضَلَّ﴾ بود یعنی کار اینها در دنیا نتیجه نمی‌دهد حالا در آخرت نتیجه می‌دهد یا نه؟ ساکت است ولی این ﴿فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ مفعول بواسطه است برای سعی یعنی کاری که اینها دربارهٴ دنیا می‌کنند یا در ظرف دنیا می‌کنند کلاً ضالّ و گمراه و بی‌نتیجه است حذف متعلّق هم یدلّ علی العموم «ضلّ سعیهم فی الحیاة الدنیا، فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة» کسی که دربارهٴ دنیا کار می‌کند نه در دنیا نتیجه می‌گیرد نه در آخرت نه تنها یک کار بلکه جمیع کارهای او این است ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً ٭ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ کجا ﴿ضَلَّ﴾؟ «فی الدنیا و فی الآخرة» و چون این گروه ﴿یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ خیال می‌کنند متمدّن‌اند، خیال می‌کنند راه حق دارند می‌روند، خیال می‌کنند آدمهای متشخّص‌اند چون این خیال را دارند از دیگران اخسرند یک وقت است کسی بیراهه می‌رود ولی خیال نمی‌کند که این کار، کار خوبی است می‌گوید من دیگر حالا مبتلا هستم اما این کارِ بد می‌کند و خیال می‌کند کار خوبی است لذا از دیگران اخسر است ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ اینها در اثر همان خودخواهی چنان‌که در بحث دیروز اشاره شد منکر مبدأند یک، منکر معادند دو، وقتی آغاز و انجام را منکر باشند، اول و آخر را منکر باشند رابطه‌ای بین اول و آخر نیست صراط مستقیمی نیست این صراط مستقیمی که ما معتقدیم مِن الله است و الی الله چون ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ اگر مبدئی هست، اگر منتهایی هست که هست راهی هم هست این راه همان دین است و صراط مستقیم اگر راه هست راهنما هم هست برای اینکه این راه که همین محدودهٴ دنیا نیست که، که آدم بگوید ما با علم و عقل می‌فهمیم که یک طرفش مبدأ است که معلوم نیست از کجا شروع شده، یک طرفش معاد است که معلوم نیست بعد از قبر کجا می‌رویم اگر راه مِن المبدأ الی المنتهیٰ لله و الی الله است و این راه دو طرفش به خدا برمی‌گردد پس یک راهنما می‌خواهد برای اینکه ما نه از اولش باخبریم نه از آخرش باخبریم دیگر. خب، آنهایی که مبدأ و معاد را منکرند راه را منکرند وقتی راه را منکر شدند راهنما را هم منکرند وقتی راهنما را منکر شدند انبیا و حرفهای انبیا را به استهزا می‌گیرند برای اینکه این فرع بودنِ مبدأ و منتها و بودنِ راه است خب اگر راه نیست وجود راهنما می‌شود سُخریه دیگر لذا فرمود این گروه کسانی‌اند که ﴿فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿ذلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً﴾ اینها آیات الهی را به استهزا می‌گیرند خیال می‌کنند مرگ پوسیدن است نه از پوست به در آمدن بعد از مرگ هم خبری نیست وقتی هم گفتی ما فیزیک اسلامی داریم، شیمی اسلامی داریم، علوم اسلامی داریم این هم به استهزا می‌گیرند برای اینکه نمی‌دانند آنچه در جهان است سنّت خداست، کلمات خداست، کتاب خداست مگر می‌شود کسی قرآن تفسیر بکند بعد بگویید این علم، علم اسلامی نیست نمی‌شود چون تفسیرِ کلام خداست در آیات بعد هم می‌خوانیم تمام موجودات عالَم کلمات الله‌اند و این دانشمندان فرهیخته کلمات الهی را دارند تفسیر می‌کنند خدا چنین گیاهی را آفرید، چنین آثاری را به این گیاه داد، چنین درمانی را برای این گیاه قرار داد فرض ندارد که داروشناسی و گیاه‌شناسی و طب و امثال ذلک علمِ غیر اسلامی باشد منتها اسلامی که در همهٴ این مسائل مطرح است همان است که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آمده که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ این اسلام در رهآورد وجود مبارک آدم تا خاتم یکی است نوح وجود مبارک نوح، وجود مبارک ابراهیم، عیسی، موسی، انبیای دیگر وجود مبارک حضرت(علیهم آلاف التحیّة و الثناء) همه اسلام آوردند منتها ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ شرعه، منهاج، مذهب راههای مختلف اینها البته راههای جزئی اینها مختلف است آنها چند رکعت نماز بخوانند ما چند رکعت نماز بخوانیم آنها به کدام طرف ما به کدام طرف اینها جزئیاتی است که شِرعه و منهاج است و در ادیان فرق می‌کند لذا ادیان نمی‌شود گفت، تثنیه ندارد چه رسد به جمع ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ سنّت خدا را هر که بشناسد دارد اسلام‌شناسی می‌کند.
خب، در این‌گونه از موارد که فرمود جهنم هست در آیهٴ 102 که چند روز قبل خواندیم فرمود: ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً﴾ نُزُل همان چیزی است که اولین بار که مهمان وارد شد، نازل شد برای او حاضر می‌کنند پس جهنم می‌شود نُزل دربارهٴ بهشت هم که الآن می‌خوانیم ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾ بهشت برای اینها نُزُل است الآن مهمانی که برای آدم آمد بالأخره یک قدح شربتی، آبی، میوه‌ای اولین‌ بار برای او حاضر می‌کنند آنچه را که اولین بار برای مهمان که نازل شد می‌آورند آن را می‌گویند نُزل. تقسیم انسان به مؤمن و کافر و رسیدن به بهشت و جهنم در اثر تشخیص خوب یا بد دربارهٴ زینت است که اگر کسی زینت حیات دنیا را با زینت انسان خلط نکرد مغالطه نکرد امر بر او مشتبه نشد این اهل بهشت است و اگر کسی زینة الحیاة الدنیا را زینت انسان تلقّی کرد به آن سَمت رفت گرفتار جهنم می‌شود و چون گرفتار جهنم می‌شود جهنم برای او نُزل است بهشت برای بهشتیان نُزل آن وقت این سؤال تولید می‌شود که اگر مهمانی آمد و میزبان برای این مهمان نزل آورد یعنی چیزی که پیش‌پذیرایی است اصل پذیرایی چیست؟ اگر پیش‌پذیرایی مهمانِ کافر جهنم است پیش‌پذیرایی مهمان مؤمن بهشت است آن پس‌پذیرایی‌اش چیست؟ فرمود چیزهایی در قیامت هست که به خیال کسی نمی‌آید این جنّاتی که ما وصف کردیم حور دارد، قصور دارد، غِلمان دارد، ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است اینها تازه نُزل است اما ﴿لَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ چیزهایی است که اصلاً به فکر کسی نمی‌آید ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ هیچ کس نمی‌داند آنجا چه خبر است چون شبیهش که در دنیا نیست وقتی شبیهش را ندید ما چه تعریف بکنیم؟!
غرض این است که مَقسَم این دو گروه آن است که آنچه در جهان هست یک وقت کسی می‌فهمد که این زینت حیات دنیاست مجذوب آن نمی‌شود ایمانش را حفظ می‌کند، یک وقت گرفتار وسوسه و مغالطه می‌شود خیال می‌کند این زینت انسان است مجذوب او می‌شود و دنیا و آخرتش را از دست می‌دهد پس افراد یا مُحقّ‌اند با مبطل، یا مؤمن‌اند یا کافر در نتیجه یا اهل جهنّم‌اند یا اهل بهشت وقتی اهل جهنم شدند جهنم برای اینها نُزُل است و اگر مؤمن شدند جنّات الفردوس برای اینها نزل اما بالاتر از جهنم و سخت‌تر از جهنم چیست؟ همان است که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود: ﴿لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ یا در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «زمر» و غیر «زمر» فرمود: ﴿وَبَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ﴾ یک سلسله عذابهایی دامنگیر آنها شد که اصلاً فکرش را نمی‌کردند چنین عذابی آیا هست یا نه، چون مشابه‌اش را در دنیا ندیده بودند این نُزل هم گفتند برای آن است. فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ این ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ در مقابل کفار است که بحثش این روزها گذشت ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ این را بارها ملاحظه فرمودید که قرآن کریم برای عذاب یک عامل قائل است و آن معصیت است معصیت باعث عذاب است اما نعمت ویژهٴ بهشت دو عامل لازم دارد یکی ایمان، یکی عمل صالح صِرف ایمان کافی نیست که انسان وارد بهشت بشود لذا غالباً وقتی جریان وعدهٴ بهشت مطرح است ایمان و عمل صالح مطرح است اگر در بعضی از موارد به همان ایمان بسنده کرد برای اینکه محفوف به قرینه است یا قبل یا بعد عنوان عمل صالح ذکر شده است اینجا هم فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾ ما این پیش‌پذیرایی را آماده کردیم به عنوان ﴿کَانَتْ﴾ هم تعبیر فرمود اینها وقتی وارد شدند از راه رسیدند تامّهٴ موت سخت است جریان برزخ سخت است ورود در ساهرهٴ قیامت سخت است این عقبه‌های کئود را که پشت سر گذاشتند وارد می‌شوند به ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ﴾ که این ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ﴾ تازه نُزُل است برای آنها، اما بالاتر از ﴿خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا﴾ بالاتر از این ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ﴾ مطالبی است که بخشی از آنها در سورهٴ مبارکهٴ «سجده» آیهٴ هفده به این صورت آمد که البته دربارهٴ نماز شب‌خوانها و مانند آن است که ﴿تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ٭ فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ هیچ کس نمی‌داند ما چشم‌روشنایی که برای اینها در قیامت ذخیره کردیم چیست؟ این نکره هم در سیاق نفی است البته آنهایی که می‌فرماید: «لو کشف الغطاء ماازددت یقینا» مستثنای‌اند وگرنه دیگران نمی‌دانند در بهشت چه خبر است. ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آنجا در مقابل این آیه دربارهٴ کفار و جهنّمیها آیهٴ 47 و 48 به این صورت است فرمود: ﴿وَبَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ﴾ برای دوزخیان آن‌قدر تلخی پدید می‌آید که اصلاً فکرش را نمی‌کردند ﴿وَبَدَا لَهُمْ سَیِّئاتُ مَا کَسَبُوا وَحَاقَ بِهِم مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ﴾ آنچه بالأخره خیال نمی‌کردند و در دنیا نمونه‌اش را ندیده بودند هست چه اینکه در همان بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که ﴿فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ این برای کسی که اهل نظر هست، اهل بصر نیست آنهایی که اهل بصرند هر چیزی را با صبغهٴ آیه بودن می‌بینند اگر هم دربارهٴ زمین خدای سبحان فرمود: ﴿أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾ یا ﴿إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ﴾ یا ﴿إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ﴾ چون با قرینه همراه است این نظر به معنای بصر خواهد بود چون به کیفیت خلقت آسمان و زمین تشویق می‌کند که چرا اینها دربارهٴ کیفیت خلقت آسمان، کیفیت خلقت زمین، کیفیت خلقت شتر فکر نمی‌کنند یک وقت است کسی دامداری، دام‌شناسی دارد یا دام‌پزشکی دارد بیطاری دارد این نظر به کیفیت خلقت شتر ندارد این یک بِیطار خوبی است یا یک فَلکی و هَیَوی و منجّم خوبی است این دربارهٴ نظم ستاره‌ها می‌اندیشد این یک رصدخانهٴ خوبی دارد اما کیفیت رفعت آسمان که رافع آسمان چگونه آسمان را بلند کرد بدون ستون نگه می‌دارد آیا ستون ندارد یا ستون دارد ولی مرئی نیست ﴿رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ در این زمینه فکر نکرده فقط دربارهٴ سیر کواکب بحث کرده خسوف و کسوف را خوب بلد است، طلوع و غروب را خوب بلد است، مدارات اینها را خوب بلد است، حرکت اینها را خوب بلد است که سیر افقی این کهکشانهاست اما چه کسی کرد برای چه کرد در این زمینه هیچ فکری نمی‌کند در این بخش آیات که نظر به کار رفته این‌گونه از نظرها کارِ بصر را می‌کنند چون دربارهٴ کیفیت خلقت است که اینها مربوط به بحث دیروز بود.
خب، در این قسمت فرمود بهشت برای بهشتیان نُزُل است این پیش‌پذیرایی است چه اینکه جهنم برای دوزخیان و کفار پیش‌پذیرایی است آن پذیراییهای بعد جای خاصّ خودش را در آیات و سُوَر دیگر مشخص کرده است. خب، این آیهٴ مبارکهٴ 109 به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اختصاصی به سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ندارد چه اینکه مخصوص به این بخش پایانی هم نیست این جزء غرر آیات می‌توان او را محسوب کرد جزء اصول کلی است که قرآن کریم ناظر به آن است ﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾ فرمود اگر دریا مرکّب بشود و بخواهد کلمات الهی را بنویسد این دریا تمام می‌شود این مرکّب پایان می‌پذیرد ولی کلمات الهی هنوز پایان نپذیرفت اگر ما دریای دیگری را هم به کمک این دریای تمام‌شده بیاوریم که او هم بشود مرکّب باز بشرح ایضاً. مقصود از این کلمه و کلمات نه در مقام کلام مقابل کلام است نه در مقابل فعل گاهی کلمه در مقابل کلام است این می‌شود مفرد آن می‌شود مرکب گاهی کلمه در مقابل فعل است این می‌شود امر لفظی آن می‌شود کار جارحی و دیگر و مانند آن اما منظور از کلمه و کلمات در این آیه نه در مقابل کلام است نه در مقابل فعل چون قرآن کریم گاهی کلمه را بر جمله و مطلب القا می‌کند ﴿تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ﴾ که أنّه کذا و کذا کلمهٴ خدا یعنی این مطلب الهی، گاهی کلمه را بر عین خارجی اطلاق می‌کند مثل اینکه دربارهٴ عیسای مسیح مثلاً گفته شد او کلمة الله است و گاهی کلمه به معنای فعل است که در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه بود که بارها آن خطبه در همین محفل خوانده شد که فرمود کلام خدا «لاَ بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لاَ بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ وَ إِنَّما کَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ» حرف خدا کار خداست نه اینکه خدا ـ معاذ الله ـ دهانی داشته باشد، زبانی داشته باشد با این زبان حرف بزند «إنّما قوله فعله» فعلِ خدا حرف خداست چرا حالا فعل خدا را کلمة الله گفتند؟ برای اینکه کلمه دالّ بر ما فی الضمیر است کلمه یک امر مشهود است که ما را راهنمایی می‌کند به آن امر غایب آنچه در ضمیر متکلّم است برای ما غایب است آنچه را که او تلفّظ کرده برای ما حاضر است این حاضرِ مشهود آن غایبِ مستور را به ما می‌فهماند و چون معنای کلمه عندالتحلیل این است که حاضر دلیل غایب باشد، مشهود دلیل مستور باشد سراسر عالَم می‌شود کلمات الله چون آیات الهی‌اند آن غیبِ محض را به ما نشان می‌دهند آن علوم غیبیه خدا، قدرت غیبیه خدا، عنایت غیبیه خدا، جود غیبیه الهی اینها را به ما نشان می‌دهند پس عالَم می‌شود کلمات الله، سنّت الهی کلمة الله است، سیرهٴ الهی کلمة الله است، افعال الهی کلمة الله است، خب بر اساس این معیار اگر کسی دربارهٴ موجودی از موجودات عالَم دارد بحث می‌کند دارد کلمهٴ خدا را تفسیر می‌کند می‌شود اسلامی، قهراً ما علمِ غیر اسلامی نخواهیم داشت اگر علم برهانی است اگر شناخت سنّت است اگر شناخت خلقت است چه در آسمان باشد چه در زمین، چه در دریا باشد چه در صحرا تفسیر کلمات الهی است که خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد منتها این چراغ گاهی عقلی است گاهی نقلی و هر دو چراغ را هم او روشن کرده به انسان عقل داده، به انسان هوش داده ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ کرده و مانند آن، برای انسان انبیا فرستاده از راه وحی بشر را تغذیه کرده و مانند آن. خب، پس ما علمِ غیر اسلامی نخواهیم داشت یک، و کلمات الهی هم تمام‌شدنی هم نیست این دو، قهراً علوم می‌شود نامتناهی اگر دریا مرکب بشود این بحر جنس است «الف» و «لام»ش عهد ذکری یا عهد لفظی نیست که منظور از این بحر دریای خاص باشد این «الف» و «لام»ش جنس است جنسِ بحر، أیّ بحرٍ کان این اگر مرکّب بشود بخواهد کلمات الهی را یادداشت کند دفتر علوم الهی باشد این دریا تمام می‌شود ولی کلمات الهی همچنان ادامه دارد حالا اگر دریای دیگری مانند دریای تمام‌شده او هم مرکب بشود به مدد این بیاید او هم تمام می‌شود ولی کلمات الهی همچنان ادامه دارد پس علوم الهی, علومی که در جهان هست نامتناهی است و انسان را ذات اقدس الهی به چنین سفرهٴ نامحدودی دعوت کرده است ﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ﴾ که «الف» و «لام»ش نه عهد ذکری است نه عهد ذهنی «الف» و «لام»ش جنس است یعنی أیّ بحر کان ﴿مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ﴾ برای تأکید و تفخیم در غالب این موارد به جای ضمیر که ضمیر کافی بود اسم ظاهر می‌آورند ﴿لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ﴾ اگر می‌فرمود ﴿لَنَفِدَ﴾ کافی بود اما اسم ظاهر را به جای ضمیر آورد فرمود: ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ﴾ اگر هم می‌فرمود: ﴿قَبْلَ أَن تَنفَدَ﴾ باز هم کافی بود که ضمیر ﴿تَنفَدَ﴾ به آن کلمات برمی‌گردد آن کافی بود لکن دوباره کلمات را با اسم ظاهر آورده و تشریفاً کلمهٴ رب را هم تکرار کرده در دو جا کلمهٴ کلمات آمده، در دو جا کلمهٴ ربّ آمده، در دو جا کلمهٴ بحر آمده تفخیماً و تعظیماً ﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾ این معنایش این نیست که اول این دریا تمام می‌شود که مرکب است بعد کلمات تمام می‌شود خیر، کلمات تمام‌شدنی نیست به چه دلیل؟ به دلیل اینکه این دریا که تمام شد دریای دیگر هم اگر کمک این دریای اول بیاید حکم همین دریا را دارد می‌شود ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ دریای سوم هم اگر به کمک دریای اول و دوم بیاید همین حکم را دارد ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ این است که «لا منتهیٰ لجوده» جود او لامتناهی است از این طرف اگر نبود اصرار کتاب و سنّت به اینکه فیض خدا ابدی است خیلیها که ازلی‌بودن فیض خدا را نمی‌پذیرند ابدی‌بودن فیض خدا را هم نمی‌پذیرفتند چون بشرِ محدود الفکر می‌گوید مگر می‌شود چیزی غیر خدا ابدی باشد؟ بله، غیر خدا ابدی است منتها ابدی بالعرض و بالغیر غیر خدا ازلی است منتها ازلی بالعرض و بالغیر. واقع اگر نبود اصرار کتاب و سنّت که بهشت ابدی است، بهشتیها ابدی‌اند، تا و حتّی و میلیاردها و بیلیاردها سال مطرح نیست دربارهٴ جهنم بعضیها نظرهای خاص ارائه کردند ولی دربارهٴ بهشت احدی تفوّق نکرده که بهشت تمام می‌شود، بهشتیها تمام می‌شود، ارواح مؤمنین تمام می‌شود، ابدان مؤمنین تمام می‌شود این نیست حتی ندارد شما الآن از اینجا از صفر شروع کنید تا اورانوس و نپتون تا آنجایی که ستاره کشف شد همه جا را صفرگذاری کنید و یا راه شیری به این کهکشانها را صفرگذاری کنید و ارقام این صفر هم همه میلیارد و بیلیارد باشد تا آنجا که حساب هست و صفرگذاری است متناهی است منتها علم باید پیشرفت کند و بگوید این رقمش چیست؟ اما مسئلهٴ بهشت اصلاً قابل تصوّر تناهی نیست اگر شما از اینجا صفرگذاری بکنید و هر کدام از این صفرها هم بیلیارد باشد نه میلیارد تا آنجایی که علم کشف کرده باز می‌شود متناهی بهشت این‌قدر نیست ابدیّت یعنی ابدیّت اگر اصرار کتاب و سنّت نبود که انسان ابدی است، بهشت ابدی است، فرشته‌ها ابدی‌اند خیلیها باور نمی‌کردند می‌گفتند مگر می‌شود غیر خدا ابدی باشد بله، آن خدایی است که از بیکران تا بیکران جود دارد
لم یزل سیدی بالحمد معروفا و لم یزل سیّدی بالجود موصوفا
این بیان نورانی را مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب قیّم توحید نقل کردند که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) وقتی جریان خلقت را شرح داد به آن ستون تکیه داد «ثمّ أنشأ یقول» آن وقت این اشعار را حضرت خواند خدا برای ازل جواد بود، جود فعل است، فیض است، صفت ذات که نیست
لم یزل سیدی بالحمد معروفا و لم یزل سیّدی بالجود موصوفا
او از بیکران تا بیکران «دائم الفضل علی البریّه» است منتها عالَم حادث است سماوات حادث است، ارضین حادث است ما چیزی باقی نداریم فضلاً از قدیم اینها می‌آیند و می‌روند، نبودند پیدا شدند بعد از بین می‌روند ریخته شدند پاشیده شدند دوباره تنظیم شدند ولی او «دائم الفضل علی البریّه»، «دائم الجود علی البریّه» است اصلاً فرض ندارد که ذات اقدس الهی باشد و تعطیلِ محض بعد فیض شروع بشود چون در عدم محض اینجا و آنجا ندارد، مصلحت و مفسده ندارد نمی‌شود گفت الآن مصلحت نیست بعداً برای عالَم مصلحت است ما الآنی نداریم، مصلحتی نداریم، مفسده‌ای نداریم، اینجا و آنجا نداریم وقتی عدمِ محض بود انقطاع جود فرض ندارد، فرض ندارد یعنی فرض ندارد عالَم حادث است یعنی سماوات نبود و پیدا شد، ارضین نبود و پیدا شد همهٴ این موجودات در مقطعی نبودند و پیدا شدند ولی آن جود الهی ازلی است در جریان ابد هم همین طور است غرض این طور نیست که حالا اگر دو دریا به کمک دریای اوّلی آمدند کلمات الهی و فیض الهی تمام بشود ﴿وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾ در آیات دیگر هم آمده که بعضی آیات دیگر ﴿وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ﴾ هفت دریا هم اگر به کمک این دریا بیایند باز اینها تمام می‌شوند و کلمات الهی که سنّت الهی است و لا حَدّ لها این تمام‌شدنی نیست آن سبعه هم در مقابل ستّه یا ثمانیه نیست ﴿وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ﴾ یعنی بِحار کثیره، بحار فراوانی اگر به کمک بحر اول بیایند اینها تمام‌شدنی‌اند اقیانوس آرام تمام‌شدنی است این اقیانوس آرام اگر بخواهد شرح حال خودش را بنویسد عاجز است بالأخره این اقیانوس آب است یا نه؟ کیفیت پیدایش آب، برکت آب هر قطره‌ای بخواهد شرح حال خودش را بنویسد عاجز است چه رسد به شرح حال بیرون آب بالأخره این آب از چه چیزی پیدا شده، درجهٴ دما باید چطور باشد؟ برخورد هوا با برودت چطور باید باشد که ابر تولید بکند بعد باران تولید بکند کدام معیار هست؟ هر قطره‌ای بخواهد شناسنامهٴ خودش را بنویسد نمی‌رسد چه رسد به اینکه به بیرون دریا برسد بنابراین این آیه جزء غرر آیات قرآن کریم است نه تنها در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بلکه در سایر سُوَر نشانهٴ نامتناهی بودن فیض خداست نه نامتناهی است یعنی اول متناهی بود منقطع‌الأول بود ولی غیر منقطع‌الآخر است، نه نامتناهی است یعنی اول غیر منقطع بود ولی آخر منقطع است بلکه او «دائم الفضل علی البریّه» است، «دائم الفیض علی البریّه» است
لم یزل سیدی بالحمد معروفا و لم یزل سیّدی بالجود موصوفا
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:39

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن