- 133
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 68 تا 71 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 68 تا 71 سوره انفال":
بسیاری از مسائل مربوط به جنگ و صلح و اسیر گیری در این سورهٴ مبارکهٴ انفال مطرح شد
اصل اسیر گیری وقتی است که نظام اسلامی مستقر بشود و جلوی توطئه گرفته بشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ٭ فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾
بسیاری از مسائل مربوط به جنگ و صلح و اسیر گیری در این سورهٴ مبارکهٴ انفال مطرح شد چه اینکه مسائل غنائم جنگی هم در همین سوره مطرح شد و چون جنگ بدر اولین جنگ بود که این مسائل یاد شده مورد نیاز امت اسلامی بود در جریان جنگ بدر آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال نازل شد بسیاری از مسائل و مباحثی که مربوط به این آیات بود در نوبتهای قبل اشاره شد آنچه که در این نوبت مطرح است تحلیل سخنان صاحب المنار است ایشان نسبت به شمول این آیه نسبت به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اظهار نظر کردند که این آیه عتاب آمیز شامل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم میشود در حالی که در تشریح اولیه این بحث اشاره شد که چنین کاری نه به دستور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود نه از آن حضرت اذن قبلی گرفتند نه اجازه بعدی یعنی نه خود حضرت امر کرد شما اسیر بگیرید نه اذن داد و نه بعد از اسیر گیری اجازه داد تا اینکه این آیه نازل شد که این کار روا نبود اصل اسیر گیری وقتی است که نظام اسلامی مستقر بشود و جلوی توطئه گرفته بشود شما الآن اسیر گرفتید و منظورتان این است که این اسیرها را در قبال فدیه آزاد بکنید بعد اینها میروند توطئه میکنند منتها همان طوری که بسیاری از لغزشهای قبلی با حسنات بعدی بخشوده میشود بسیاری از حسنات مهم است که اگر چنانچه لغزشهای بعدی پیامد آن باشد زمینه بخشش را هم فراهم میکند کاری که اصحاب بدر کردند کار کوچکی نبود اینها بدون عِده و عُده در برابر هزار نیروی مهاجم مصلح ایستادگی کردند و آنها را شکست دادند اگر جریان جنگ بدر به سود شرک ختم میشد اثری از اسلام باقی نبود اولین جنگ بود و همه را آنها میکشتند بعد هم غارت میکردند مدینه را در حالی که اینها بدون عِده و عُده در برابر آنها ایستادند آنها سواره آمدند اینها پیاده بودند آنها سربازانشان شتر که ... میکردند میکشتند گوشت شتر بود به صورت کباب به سربازانشان میدادند اینها به سربازانشان خرما میدادند اینها چوب دستی داشتند آنها شمشیر داشتند جنگ از هر جهت نابرابر بود مقاومت کردند نصرت الهی آمد امداد غیبی به اینها تقویتشان کرد و روحیه داد اینها هم بالأخره پیروز شدند این باعث شده که لغزش بعدی که اسیر گیری بود آن هم غرض سوء نداشتند فکر میکردند که بیت المال را با این تقویت میکنند مشکل مالی فقرا را برطرف میکنند و مانند آن به هر تقدیر این کار نه به دستور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود نه امر او بود نه اذن او بود نه اجازه بعدی در جریان اینکه چگونه با این اسرا رفتار بکنند مشورتی بله کردند اما اصلش که اسیر بگیرند به دستور حضرت نبود و این عتاب هم مربوط به اسیر گیری است فرمود: ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ که اشاره شد منظور از اثخان در ارض همان استحکام حکومت است نه خونریزی فراوان در جریان جنگ هم گفتند که خونریزی باید در حد ضرورت باشد نه ضراوت ضراوت یعنی خونخوری اینکه فرمود: «لا تکن علیهم صبعاً ضارعا فان الناس .. اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق» آن گرگ خونآشام را میگویند صبع ضارع ضراوت یعنی خونآشامی میگویند جنگ باید در حد ضرورت باشد نه ضراوت آنکه استکبار جهانی دارد یا صهیونیست دارد در حد ضراوت است و آنچه که اسلام و مسلمین داشتند در حد ضرورت بود همان طوری که در جریان قصاص فرمود: ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ﴾ ولی دم بازماندهها اسراف نکنند بیش از حد قصاص تعدی نکنند در جریان جهاد هم همین طور است بیش از حد ضرورت هرگز حکومت اسلامی فتوا به کشتن کفار نمیدهد آنها را اسیر میگیرد بعد آنها را میپرورانند تربیت میکنند نظیر همین آیاتی که میفرماید ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ﴾ و مانند آن و از نظر مسائل مالی هم که مستحضرید آن اهل بیت (علیهم السلام) که خود روزه مستحبی میگیرند و روزه نظری میگیرد و خودش گرسنه میماند و افطاریهاش را ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکینًا وَ یَتیمًا وَ أَسیرًا﴾ است معلوم میشود که نمیگذارند این اسرا در رنج باشند و از نظر تربیتی هم اینها را میپرورانند بعد هم یا آزاد میکنند یا مثلاً راههای دیگر اثخان فی الارض در حقیقت استحکام حکومت در زمین است این نصاب پایانپذیری قتل است همان طوری که در قصاص حدی هست مرزی هست در قتال و جهاد هم مرزی هست حدی هست آن حد استحکام حکومت در زمین است و اما اینکه صاحب المنار اصراری دارد که این عتاب شامل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود این سخن ناصواب است برای اینکه دید اینها اصولاً درباره مسئله نبوت رسالت امامت و خلافت یک دید بستهای است آن دیدی که امامیه درباره انبیا مرسلین ائمه خلفای الهی و اولیای الهی دارند اینها ندارند آن جریان قرب نوافل که انسان کامل به جایی میرسد که ذات اقدس الهی مجاری ادراکی و تحریکی او میشود اگر آنگونه احادیث که سنداً صحیح است از راه موثق و حسن هم نقل شده است ولی سنداً صحیح است و فریقین نقل کردند که انسان کامل در اثر قرب نوافل محبوب خدا میشود وقتی محبوب خدا شد خدای سبحان مجاری ادراکی و تحریکی او میشود «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره التی یبصر بها و لسانه الذی ینطق به» اگر کسی در اثر قرب نوافل به این بارگاه منیع راه یافت دیگر جا برای حرف جناب عبدو و شاگردش نمیماند که مثلاً بگوید اینها در اجتهاد خطا میکنند ولی در تبلیغ معصومند یعنی ممکن است در هنگام اندیشیدن اشتباه بکنند ولی همین که میخواهند بگویند خداوند اینها را با نزول آیات هدایت میکند توجیهشان میکند متوجه میشوند به مردم درست منتقل میکنند حکم خدا را به مردم میرسانند اولاً کسی که به این مقام راه یافت او مصون از اشتباه است «کنت سمعه الذی یسمع به و لسانه الذی ینطق به» ثانیاً اینکه در ادعیه عصر غیبت به عنوان وظیفه منتظران وجود مبارک امام عصر (ارواحنا فداه) میگویند آن دعا را بخوانید برای اینکه آن تعیین کننده است بر این مسئله کلامی زراره به وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) عرض کرد که اگر عصر غیبت را من درک کردم عصری که امام زمان ما و ولی عصر ما (ارواحنا فداه) مشهود نیست و ما او را نمیبینیم وظیفه ما چیست وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود اگر آن عصر را ادراک کردید وظیفه شما این است این دعا را بخوانید «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک اللهم عرفنی رسولک فانک لک تعرفنی رسولک و لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک لم تعرفنی حجتک ضللت به» قبلاً هم چند بار این دعا با این راز و رمزش بازگو شد که چطور وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) در عصر غیبت این دعا را آموختند این دعا یک نقش کلیدی در معرفت امامت دارد در آن مسئله کلامی جریانش این است که امام جانشین پیغمبر است ما تا پیغمبر را نشناسیم نبوت را نشناسیم امام و امامت شناخته نمیشود پیغمبر هم خلیفه الله است حرف خدا را به ما میرساند پیام الهی را منتقل میکند تا الله شناخته نشد خلیفه او نماینده او رسول او و نائب او شناخته نمیشود پس اول باید ذات اقدس الهی را به مقدار میسور شناخت اگر ما خدا را بشناسیم خلیفة الله شناخته میشود و اگر خلیفة الله شناخته شد یعنی پیغمبر خلیفة خلیفة الله هم شناخته میشود یعنی امام دیگران این چنین نیستند فکر میکردند که خلیفه خدا یک انسانی است جزء نوابغ منتها معجزه به دست او به اذن خدا ظهور میکند اما آنچنان قربی که برای این خلیفه قائل باشند خدای سبحان مجاری او را تأمین میکند که نیست اینها یک پیغمبری میخواهند که اگر او رحلت کرد آن اولی و دومی هم بتوانند جای او بنشینند همین و شیعه پیغمبری را میخواهد که فقط علی بتواند جای او بنشیند خیلی فرق است اگر خلیفه شناسی پیغمبر شناسی نبوت شناسی یک راه عادی داشته باشد افراد عادی هم جای پیغمبر مینشینند کار با ثقیفه هم حل میشود چه اینکه حل کردند ولی اگر ما پیغمبر را خلیفة الله دانستیم با ثقیفه حل نمیشود این فقط با غدیر حل میشود کسی جای پیغمبر مینشیند که بتواند کار او را بکند و پیغمبر خلیفه خداست و همه مجاری ادراکی او را ذات اقدس الهی به عهده میگیرد دیگر کسی صاحب تفسیر المنار نمیگوید که او در مقام اجتهاد خطا میکند ولی در مقام تبلیغ خدا حفظش میکند که به مردم بد نرسد این دعای عصر غیبت برای آن است که تا روشن بشود از ثقیفه کاری ساخته نیست این کار فقط از غدیر برمیآید و دیگر هیچ تا کسی پیغمبر را درست نشناسد امام شناس نخواهد بود نتیجهاش هم همین است که این بزرگوار این طور در این آیه تفسیر میکند و چند تا حکمت به گمان خود ذکر میکند که یکی از آنها این است که گرچه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مقام تبلیغ معصوم است ولی در مقام اجتهاد معصوم نیست این است.
مطلب دیگر این است که این اجتهاد را باید باز کنند باید توضیح بدهند در مسائل احکام که او اجتهاد نمیکند تا ما بگوییم اجتهادش صواب است یا خطا در مسائل موضوعات و کارشناسی یک راه دیگری دارد در منطقة الفراق وگرنه در احکام الهی که این نظیر مجتهدها نیستند که برابر با متون و برابر با اصول و برابر با امارات استنباط بکنند فتوا بدهند اینها مستقیماً از راه وحی احکام را دریافت میکنند پس درک اینها درباره فتاوای دینی و احکام دینی منشأ وحی و الهام دارد نه منشأ اجتهاد ائمه (علیهم السلام) هم همین طورند اینها مثل علما نیستند که مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی و سیدنا المرتضی و اینگونه از بزرگان (رضوان الله علیهم)اینها بله اجتهاد میکنند یعنی طبق ادله عقلی و نقلی احکام را استنباط میکنند اما ائمه (علیهم السلام) این چنین نیست که طبق ظنون حکم بکنند خب آنکه مزاحم با این بحثهای عصمت همه جانبه پیغمبر نیست عصمت انبیا (علیهم السلام) ثبات آنها همهاش به عنایت الهی است اینها که ذاتاً مستقل نیستند که که بدون تثبیت و تأیید و تصدید الهی هم ثابت باشند که ولی ذات اقدس الهی برابر همان قرب نوافل مجاری ادراکی و تحریکی اینها را تأمین میکند آن آیه میفرماید که اگر فیض خدا نبود تو میلغزیدی خب درست است حدیث قرب نوافل هم که میگوید ذات اقدس الهی چون به شما علاقمند است شما بر اثر قرب نوافل محبوب خدا هستید ذات اقدس الهی مجاری ادراکی و تحریکی شما را تأمین میکند تمام این بحثها ناظر به آن است که اینها با عنایت الهی از عصمت برخوردارند خب پس کارهای آنها در احکام از سنخ اجتهاد نیست که حالا اجتهاد بکنند و به خطا بایستند یا به صواب از سنخ اجتهاد نیست تا ما بگوییم در اجتهاد خطا میکنند ولی در تبلیغ خدای سبحان اینها را حفظ میکند در جریان موضوعات هم که کار کارشناسی است منطقة الفراق حکم خاص خودش را دارد در موضوعات ایشان میگوید که تفصیل بین حکم و موضوع به این صورت در المنار نیست ایشان میگوید که در جریان اسیر گیری بها داده است این کار رسمی است که بر اساس دموکراسی انجام بشود دولتها هم این را آزمودند و به مردم نهادن چیز خوبی است اینها بله چیز بسیار خوبی است اما در بحثهایی که مربوط به منطقة الفراق است و مباحات است یا انتخاب احد اضلاع واجب تخییری است که به موضوعات برمیگردد ایشان بعد به ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ استشهاد میکنند این ﴿شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران بحثش گذشت دستور مشورت به رهبر الهی میدهد این سخن درست است اما این امر یعنی چه ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ منظور از این امر چیست آیا این اطلاق دارد هم امر الله را هم امر الناس را میگیرد یا خصوص امر الناس است دون امر الله ما طبق دو آیه که جداگانه حکم امر الله را مشخص میکند حکم امر الناس را مشخص میکند میتوانیم بررسی کنیم اینکه فرمود: ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ این امر امر الناس است نه امر الله ممکن است در بعضی از مصادیق تردیدی پیدا بشود که کجا امر الله است کجا امر الناس ولی این آیه اطلاق ندارد که بگوید ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ سواءً کان امر الناس او امر الله بلکه به استناد آیهای که فرمود: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ معلوم میشود که احکام را فقط ذات اقدس الهی باید بگوید حکم و قانون امر الله است نه امر الناس و این را هم مستقیماً از طرف ذات اقدس الهی باید تصویب بشود و نازل بشود آنچه در سوره فصلت آمده است در سوره شوری آمده است ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ﴾ آن هم مشخص کرده است که هر چه امر الناس است مشورتی است نه امر الله حکم امر الله است و امر الله با مشورت مردم حل نمیشود موضوعات منطقة الفراق مباحات آنجایی که خدای سبحان بر اینها مباح کرده جزء موضوعات است و حکم خاصی نفرموده و جزء امر الناس است بله با مشورت حل میشود که ما این کشورمان را این شهرمان را چطور اداره کنیم و منظور آن است که در جریان مشورت که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ ولو به عنوان تشویق هم باشد محور مشورت و محدوده مشورت امر الناس است این امر مطلق نیست که ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ سواءً کان امر الله او امر الناس سواءً کان فی الحکم او فی الموضوع این چنین نیست بلکه حکم را منحصراً از آن خدا میداند ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ و امر الناس را با شوری حل میکند فرمود: ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ﴾ نه امر الله شوری بینهم خب بنابراین سنخ کار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسئله احکام همان از راه تلقی وحی است از سنخ اجتهاد نیست آنجا هم علم شهودی است علم شهودی که خطا بردار نیست برای اینکه خود واقع را میبیند هم آن راه مصون از خطاست هم رونده گرچه ممکن است صاحب کشف و شهود دیگری که معصوم نیست در کشفش اشتباه راه پیدا کند سرّش آن است که کشف و شهود بما هو شهود الواقع خطا پذیر نیست چون خود واقع را میبیند اما این رونده چون آن راه مخصوص شهود را طی نکرده است اشتباه میکند خب شاهدی که ایشان اقامه میکنند میگویند یعنی صاحب تفسیر المنار این است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ یک ترک اولایی کرده است بعد هم میگوید این حسنات الابرار سیئات المقربین این گفته فلان عارف یا صوفی است به نام ابو سعید خراز و چون یک جمله جاذبهداری است این را خیال کردند روایت است این حدیث نیست این گفته بعضی از بزرگان اهل معرفت است که حسنات الابرابر سیئات المقربین بعد میگوید که در جریان ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ آن فرد فقیر که آمده وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را دید در قبال غنی نشسته بود عبوس کرد چهرهاش را دژم کرد در هم کشید که چرا این فقیر در یک چنین موقعی آمده که ضمیر مستتر در﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ را به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ ارجاع دادند در حالی که این چنین نیست این سوره ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ بعد از آن سورهای که در آن آمده است ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ نازل شده است آن سورهای که دارد ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ این جزء عتائق سور است و در همان اوایل ذات اقدس الهی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان صاحب خلق عظیم ستود و معرفی کرد و امضا کرد فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ کسی که ذات اقدس الهی به عظمت اخلاقی او صحه میگذارد و خدا خلق او را عظیم مینامد آن وقت چنین کسی با فاصله کم دوباره یک کاری انجام بدهد که با خلق عظیم هماهنگ نیست سازگار نیست طبق آن شاهد معلوم میشود که ضمیر به پیغمبر برنمیگردد ضمیر به دیگری برمیگردد خب بنابراین وجود مبارک حضرت در اثر آن قرب نوافل خدای سبحان سمع و بصر او و مجاری ادراکی اوست چنین کسی اشتباه نمیکند گذشته از اینکه در احکام او را از راه وحی میگیرد نه از سنخ اجتهاد در موضوعات که به مصالح و اینها وابسته است که به مصلحت و مفسده برمیگردد نه به حکم خدا و این ظاهرش آن است که مطابق با دستور الهی نبود نه مطابق با مصلحت نبود پس از چند جهت سخنان صاحب المنار ناتمام است البته ایشان مطالب دیگری هم دارند که اگر لازم بود در نوبت بعد آنها هم بازگو میشود اما اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ﴾ گرچه مغفرت مهمتر است از آنچه را که به عنوان غنائم بهره اینها میشود لکن پیش آنها مسائل مالی خیلی مهم بود چون همین مقداری که فدیه دادند و آزاد شدند برای آنها یک غرامتی تلقی شده است میفرماید که اگر شما مؤمن و موحد باشید بهتر از آن مقداری که از شما گرفتند و شما غرامت تلقی کردید به شما میرسد گذشته از اینکه گناهان شما را هم میآمرزد این تاخیر ﴿یَغْفِرْ لَکُمْ﴾ نه برای آن است که آن بهره دنیایی از مغفرت الهی مهمتر است بلکه برای آن است که نزد آنهایی که به حسب ظاهر مالباخته بودند و این را غرامت تلقی میکردند رسیدن به مال برای آنها خیلی مهم بود وجوهی هم که در جریان ﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ پنج شش وجه نقل شده است شاید این نکره بودن کتاب و معرفه نبودن برای آن باشد که جامع همه این احتمالات ممکن باشد البته بعضی از این احتمالات ضعیف بود یا دشوار لکن برخی از احتمالات در حد میانه قابل قبول بود این نکره بودن و معرفه نبودن میتواند برای آن باشد که شامل همه اینها بشود چون اگر الف لام بود لو لا الکتاب بود احتمال اینکه این عهد الف لامش الف لام عهد باشد ناظر به بعضی از این محتملها باشد بود در جریان اسیر گیری معلوم نیست که اگر اصحاب بدر اسیر نمیگرفتند وضع چه میشد شاید وضع بهتر بود چون همینها که اسیر شدند و بعد فدیه دادند و آزاد شدند بعد از یک مدتی جریان تلخ جنگ احد را بر مسلمانها تحمیل کردند بنابراین شاید اگر اسیر نمیگرفتند بهتر بود منتها آن قیام رادمردانه اصحاب بدر باعث شد که خدای سبحان این لغزش اینها را بخشید اسیر گیری در اسلام یک حسابی دارد روی انتقام که نیست اسیر گیری را مشخص فرمود فرمود اگر شما در معرض خطرید اگر آنها آزاد بشوند دوباره علیه شما توطئه میکنند نظام نوپای شما هنوز مستحکم نشد جا برای اسیر گیری نیست این هم یک حکمی است که عقل او را میپذیرد فرمود: ﴿حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ ﴿أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾ اگر اثخان شد استحکام پیدا کرد نظام شما آن وقت اسیر بگیرید اما هم اینهایی که دوباره برمیگردند توطئه میکنند جا برای اسیر گیری نیست یا لااقل حقش این بود بپرسند از پیغمبر بپرسند استفتاء بکنند که ما اینها را اسیر بگیریم یا نه خب میبینند وجود مبارک حضرت امیر با آن قدرتی که دارد کسی را اسیر نمیگیرد اینها لااقل این زمینه سؤال برایشان باشد دیگر خب اینکه سلحشور رسمی جنگ بدر است بسیاری را او دارد میکشد و عده زیادی هم زیر شمشیر او رد میشوند و میتواند اسیر بگیرد خب چرا نگیرد اینها لااقل سؤال بکنند این زمینه سؤال فراهم بشود سؤال بکنند ما اسیر بگیریم نگیریم چه بکنیم هفتاد هشتاد نفر را کتشان را بستند آوردند این است که این جای برای عتاب است یعنی اصلاً هیچ پیامبری نمیتواند این کار را بکند پس وقتی پیغمبر نتوانست شما به طریق اولی چرا این کار را کردید این یک کاری بود که شده نه اذن سابق بود نه اجازه لاحق بود نه مشورت وسطی بود یک کاری بود خودسر ما هیچ دلیلی نداریم که پیغمبر امر کرده یا اذن داده قبلاً اجازه داده بعداً یا با او مشورت کردند در اسیر گیری در اینکه با اسرا چه بکنیم تاریخ دارد که مشورت کردند عدهای پیشنهاد به اعدام دادند عدهای پیشنهاد به فدیه گیری دادند و مانند آن اما در اصل اسیر گیری کسی با پیغمبر آخر او رهبر اینهاست امام اینهاست پیغمبر اینهاست خب بدون مشورت او کت یک عده را میبندند میآورند با اینکه میبینند آن خواص اصحاب مثل حضرت امیر (سلام الله علیه) با امکان اسیر گیری کسی را اسیر نگرفته لااقل این باید زمینه باشد برای آنها دیگر
پرسش: ...
پاسخ: نه ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا﴾ انگیزه آنها این بود که اینها را اسیر بگیرند بعد آزاد بکنند وگرنه آن مسئله ﴿فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً﴾ که بعدها نازل شده آنها در جنگهای بعد نازل شده این اولین جنگ بود و اولین بار اسیر گیری بود اما استرغاب برده گیری و مانند آن اینها بعدها پیدا شده وگرنه در جنگ بدر که این حرفها نبود اینها ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا﴾ انگیزهشان هم این بود این ﴿وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ هم یک اراده تشریعی است نه اراده تکوینی چون اگر خدا در آنجا تکویناً اراده آخرت میکرد که کسی قدرت اسیر گیری نداشت ﴿وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ یعنی دستور خدا این است شریعت الهی این است که شما در اینگونه از موارد اسیر نگیرید بگذارید نظام اسلامیتان مستحکم بشود برای اینکه اینها همانهایی هستند که روی آن عقدهای که پیدا کردند دستور میدهند هیچ کس بر قتلهای بعد گریه نکند ابن هشام نقل میکند که اینها بعد از مراجعت از صحنه بدر به مکه تصمیم رسمی گرفتند اعلامیه دادند منشور منتشر کردند که هیچ کس بر کشتههای خود در جریان بدر گریه نکند تا این عقدهها بماند همین کار را هم کردند از نظر مسائل روانی چون آدمی که مصیبت زده باشد بنالد عقدهاش گرفته میشود سبک میشود اینها تصمیم گرفتند هیچ کس بر کشتههای خود که در بدر کشته شدند گریه نکند تا عقده بماند بماند و در جریان جنگ احد آن عقده را خالی کنند که جگرها را دریدند و ابن آکلة الاکباد خب وگرنه کسی که در جنگ پیروز شد حالا دیگر نمیرود جگر در بیاورد جگر بمکد که آن عقده محصول جنگ احد شد حالا ابن هشام نقل میکند که یک زنی یک کسی از کوچهای رد میشد دید یک پیرزنی دارد گریه میکند این خیال کرده گریه برای قتلهای بدر آزاد شده رفته تحقیق کرده که چرا این زن گریه میکند دیدند که این زن شترش گم شده برای شترش دارد گریه میکند نه برای قتلهای بدر گفت خب پس هنوز گریه آزاد نشده خب این خطری که در جنگ احد مسلمین را تهدید کرد برای همین بود که اینها را اسیر گرفتند و اگر اسیر نمیگرفتند و همان میدان جنگ به حیات اینها خاتمه میدادند خب شاید این خطر پیش نمیآمد این البته در حد شاید است غرض آن است که کسی بخواهد یک چنین کار مهمی را انجام بدهد باید از رهبرش از پیغمبرش از امامش از ولی که همه اینها بر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تطبیق میشود باید اجازه میگرفت.
«و الحمد لله رب العالمین»
بسیاری از مسائل مربوط به جنگ و صلح و اسیر گیری در این سورهٴ مبارکهٴ انفال مطرح شد
اصل اسیر گیری وقتی است که نظام اسلامی مستقر بشود و جلوی توطئه گرفته بشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ٭ فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾
بسیاری از مسائل مربوط به جنگ و صلح و اسیر گیری در این سورهٴ مبارکهٴ انفال مطرح شد چه اینکه مسائل غنائم جنگی هم در همین سوره مطرح شد و چون جنگ بدر اولین جنگ بود که این مسائل یاد شده مورد نیاز امت اسلامی بود در جریان جنگ بدر آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال نازل شد بسیاری از مسائل و مباحثی که مربوط به این آیات بود در نوبتهای قبل اشاره شد آنچه که در این نوبت مطرح است تحلیل سخنان صاحب المنار است ایشان نسبت به شمول این آیه نسبت به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اظهار نظر کردند که این آیه عتاب آمیز شامل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم میشود در حالی که در تشریح اولیه این بحث اشاره شد که چنین کاری نه به دستور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود نه از آن حضرت اذن قبلی گرفتند نه اجازه بعدی یعنی نه خود حضرت امر کرد شما اسیر بگیرید نه اذن داد و نه بعد از اسیر گیری اجازه داد تا اینکه این آیه نازل شد که این کار روا نبود اصل اسیر گیری وقتی است که نظام اسلامی مستقر بشود و جلوی توطئه گرفته بشود شما الآن اسیر گرفتید و منظورتان این است که این اسیرها را در قبال فدیه آزاد بکنید بعد اینها میروند توطئه میکنند منتها همان طوری که بسیاری از لغزشهای قبلی با حسنات بعدی بخشوده میشود بسیاری از حسنات مهم است که اگر چنانچه لغزشهای بعدی پیامد آن باشد زمینه بخشش را هم فراهم میکند کاری که اصحاب بدر کردند کار کوچکی نبود اینها بدون عِده و عُده در برابر هزار نیروی مهاجم مصلح ایستادگی کردند و آنها را شکست دادند اگر جریان جنگ بدر به سود شرک ختم میشد اثری از اسلام باقی نبود اولین جنگ بود و همه را آنها میکشتند بعد هم غارت میکردند مدینه را در حالی که اینها بدون عِده و عُده در برابر آنها ایستادند آنها سواره آمدند اینها پیاده بودند آنها سربازانشان شتر که ... میکردند میکشتند گوشت شتر بود به صورت کباب به سربازانشان میدادند اینها به سربازانشان خرما میدادند اینها چوب دستی داشتند آنها شمشیر داشتند جنگ از هر جهت نابرابر بود مقاومت کردند نصرت الهی آمد امداد غیبی به اینها تقویتشان کرد و روحیه داد اینها هم بالأخره پیروز شدند این باعث شده که لغزش بعدی که اسیر گیری بود آن هم غرض سوء نداشتند فکر میکردند که بیت المال را با این تقویت میکنند مشکل مالی فقرا را برطرف میکنند و مانند آن به هر تقدیر این کار نه به دستور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود نه امر او بود نه اذن او بود نه اجازه بعدی در جریان اینکه چگونه با این اسرا رفتار بکنند مشورتی بله کردند اما اصلش که اسیر بگیرند به دستور حضرت نبود و این عتاب هم مربوط به اسیر گیری است فرمود: ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ که اشاره شد منظور از اثخان در ارض همان استحکام حکومت است نه خونریزی فراوان در جریان جنگ هم گفتند که خونریزی باید در حد ضرورت باشد نه ضراوت ضراوت یعنی خونخوری اینکه فرمود: «لا تکن علیهم صبعاً ضارعا فان الناس .. اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق» آن گرگ خونآشام را میگویند صبع ضارع ضراوت یعنی خونآشامی میگویند جنگ باید در حد ضرورت باشد نه ضراوت آنکه استکبار جهانی دارد یا صهیونیست دارد در حد ضراوت است و آنچه که اسلام و مسلمین داشتند در حد ضرورت بود همان طوری که در جریان قصاص فرمود: ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ﴾ ولی دم بازماندهها اسراف نکنند بیش از حد قصاص تعدی نکنند در جریان جهاد هم همین طور است بیش از حد ضرورت هرگز حکومت اسلامی فتوا به کشتن کفار نمیدهد آنها را اسیر میگیرد بعد آنها را میپرورانند تربیت میکنند نظیر همین آیاتی که میفرماید ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ﴾ و مانند آن و از نظر مسائل مالی هم که مستحضرید آن اهل بیت (علیهم السلام) که خود روزه مستحبی میگیرند و روزه نظری میگیرد و خودش گرسنه میماند و افطاریهاش را ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکینًا وَ یَتیمًا وَ أَسیرًا﴾ است معلوم میشود که نمیگذارند این اسرا در رنج باشند و از نظر تربیتی هم اینها را میپرورانند بعد هم یا آزاد میکنند یا مثلاً راههای دیگر اثخان فی الارض در حقیقت استحکام حکومت در زمین است این نصاب پایانپذیری قتل است همان طوری که در قصاص حدی هست مرزی هست در قتال و جهاد هم مرزی هست حدی هست آن حد استحکام حکومت در زمین است و اما اینکه صاحب المنار اصراری دارد که این عتاب شامل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود این سخن ناصواب است برای اینکه دید اینها اصولاً درباره مسئله نبوت رسالت امامت و خلافت یک دید بستهای است آن دیدی که امامیه درباره انبیا مرسلین ائمه خلفای الهی و اولیای الهی دارند اینها ندارند آن جریان قرب نوافل که انسان کامل به جایی میرسد که ذات اقدس الهی مجاری ادراکی و تحریکی او میشود اگر آنگونه احادیث که سنداً صحیح است از راه موثق و حسن هم نقل شده است ولی سنداً صحیح است و فریقین نقل کردند که انسان کامل در اثر قرب نوافل محبوب خدا میشود وقتی محبوب خدا شد خدای سبحان مجاری ادراکی و تحریکی او میشود «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره التی یبصر بها و لسانه الذی ینطق به» اگر کسی در اثر قرب نوافل به این بارگاه منیع راه یافت دیگر جا برای حرف جناب عبدو و شاگردش نمیماند که مثلاً بگوید اینها در اجتهاد خطا میکنند ولی در تبلیغ معصومند یعنی ممکن است در هنگام اندیشیدن اشتباه بکنند ولی همین که میخواهند بگویند خداوند اینها را با نزول آیات هدایت میکند توجیهشان میکند متوجه میشوند به مردم درست منتقل میکنند حکم خدا را به مردم میرسانند اولاً کسی که به این مقام راه یافت او مصون از اشتباه است «کنت سمعه الذی یسمع به و لسانه الذی ینطق به» ثانیاً اینکه در ادعیه عصر غیبت به عنوان وظیفه منتظران وجود مبارک امام عصر (ارواحنا فداه) میگویند آن دعا را بخوانید برای اینکه آن تعیین کننده است بر این مسئله کلامی زراره به وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) عرض کرد که اگر عصر غیبت را من درک کردم عصری که امام زمان ما و ولی عصر ما (ارواحنا فداه) مشهود نیست و ما او را نمیبینیم وظیفه ما چیست وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود اگر آن عصر را ادراک کردید وظیفه شما این است این دعا را بخوانید «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک اللهم عرفنی رسولک فانک لک تعرفنی رسولک و لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک لم تعرفنی حجتک ضللت به» قبلاً هم چند بار این دعا با این راز و رمزش بازگو شد که چطور وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) در عصر غیبت این دعا را آموختند این دعا یک نقش کلیدی در معرفت امامت دارد در آن مسئله کلامی جریانش این است که امام جانشین پیغمبر است ما تا پیغمبر را نشناسیم نبوت را نشناسیم امام و امامت شناخته نمیشود پیغمبر هم خلیفه الله است حرف خدا را به ما میرساند پیام الهی را منتقل میکند تا الله شناخته نشد خلیفه او نماینده او رسول او و نائب او شناخته نمیشود پس اول باید ذات اقدس الهی را به مقدار میسور شناخت اگر ما خدا را بشناسیم خلیفة الله شناخته میشود و اگر خلیفة الله شناخته شد یعنی پیغمبر خلیفة خلیفة الله هم شناخته میشود یعنی امام دیگران این چنین نیستند فکر میکردند که خلیفه خدا یک انسانی است جزء نوابغ منتها معجزه به دست او به اذن خدا ظهور میکند اما آنچنان قربی که برای این خلیفه قائل باشند خدای سبحان مجاری او را تأمین میکند که نیست اینها یک پیغمبری میخواهند که اگر او رحلت کرد آن اولی و دومی هم بتوانند جای او بنشینند همین و شیعه پیغمبری را میخواهد که فقط علی بتواند جای او بنشیند خیلی فرق است اگر خلیفه شناسی پیغمبر شناسی نبوت شناسی یک راه عادی داشته باشد افراد عادی هم جای پیغمبر مینشینند کار با ثقیفه هم حل میشود چه اینکه حل کردند ولی اگر ما پیغمبر را خلیفة الله دانستیم با ثقیفه حل نمیشود این فقط با غدیر حل میشود کسی جای پیغمبر مینشیند که بتواند کار او را بکند و پیغمبر خلیفه خداست و همه مجاری ادراکی او را ذات اقدس الهی به عهده میگیرد دیگر کسی صاحب تفسیر المنار نمیگوید که او در مقام اجتهاد خطا میکند ولی در مقام تبلیغ خدا حفظش میکند که به مردم بد نرسد این دعای عصر غیبت برای آن است که تا روشن بشود از ثقیفه کاری ساخته نیست این کار فقط از غدیر برمیآید و دیگر هیچ تا کسی پیغمبر را درست نشناسد امام شناس نخواهد بود نتیجهاش هم همین است که این بزرگوار این طور در این آیه تفسیر میکند و چند تا حکمت به گمان خود ذکر میکند که یکی از آنها این است که گرچه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مقام تبلیغ معصوم است ولی در مقام اجتهاد معصوم نیست این است.
مطلب دیگر این است که این اجتهاد را باید باز کنند باید توضیح بدهند در مسائل احکام که او اجتهاد نمیکند تا ما بگوییم اجتهادش صواب است یا خطا در مسائل موضوعات و کارشناسی یک راه دیگری دارد در منطقة الفراق وگرنه در احکام الهی که این نظیر مجتهدها نیستند که برابر با متون و برابر با اصول و برابر با امارات استنباط بکنند فتوا بدهند اینها مستقیماً از راه وحی احکام را دریافت میکنند پس درک اینها درباره فتاوای دینی و احکام دینی منشأ وحی و الهام دارد نه منشأ اجتهاد ائمه (علیهم السلام) هم همین طورند اینها مثل علما نیستند که مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی و سیدنا المرتضی و اینگونه از بزرگان (رضوان الله علیهم)اینها بله اجتهاد میکنند یعنی طبق ادله عقلی و نقلی احکام را استنباط میکنند اما ائمه (علیهم السلام) این چنین نیست که طبق ظنون حکم بکنند خب آنکه مزاحم با این بحثهای عصمت همه جانبه پیغمبر نیست عصمت انبیا (علیهم السلام) ثبات آنها همهاش به عنایت الهی است اینها که ذاتاً مستقل نیستند که که بدون تثبیت و تأیید و تصدید الهی هم ثابت باشند که ولی ذات اقدس الهی برابر همان قرب نوافل مجاری ادراکی و تحریکی اینها را تأمین میکند آن آیه میفرماید که اگر فیض خدا نبود تو میلغزیدی خب درست است حدیث قرب نوافل هم که میگوید ذات اقدس الهی چون به شما علاقمند است شما بر اثر قرب نوافل محبوب خدا هستید ذات اقدس الهی مجاری ادراکی و تحریکی شما را تأمین میکند تمام این بحثها ناظر به آن است که اینها با عنایت الهی از عصمت برخوردارند خب پس کارهای آنها در احکام از سنخ اجتهاد نیست که حالا اجتهاد بکنند و به خطا بایستند یا به صواب از سنخ اجتهاد نیست تا ما بگوییم در اجتهاد خطا میکنند ولی در تبلیغ خدای سبحان اینها را حفظ میکند در جریان موضوعات هم که کار کارشناسی است منطقة الفراق حکم خاص خودش را دارد در موضوعات ایشان میگوید که تفصیل بین حکم و موضوع به این صورت در المنار نیست ایشان میگوید که در جریان اسیر گیری بها داده است این کار رسمی است که بر اساس دموکراسی انجام بشود دولتها هم این را آزمودند و به مردم نهادن چیز خوبی است اینها بله چیز بسیار خوبی است اما در بحثهایی که مربوط به منطقة الفراق است و مباحات است یا انتخاب احد اضلاع واجب تخییری است که به موضوعات برمیگردد ایشان بعد به ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ استشهاد میکنند این ﴿شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران بحثش گذشت دستور مشورت به رهبر الهی میدهد این سخن درست است اما این امر یعنی چه ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ منظور از این امر چیست آیا این اطلاق دارد هم امر الله را هم امر الناس را میگیرد یا خصوص امر الناس است دون امر الله ما طبق دو آیه که جداگانه حکم امر الله را مشخص میکند حکم امر الناس را مشخص میکند میتوانیم بررسی کنیم اینکه فرمود: ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ این امر امر الناس است نه امر الله ممکن است در بعضی از مصادیق تردیدی پیدا بشود که کجا امر الله است کجا امر الناس ولی این آیه اطلاق ندارد که بگوید ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ سواءً کان امر الناس او امر الله بلکه به استناد آیهای که فرمود: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ معلوم میشود که احکام را فقط ذات اقدس الهی باید بگوید حکم و قانون امر الله است نه امر الناس و این را هم مستقیماً از طرف ذات اقدس الهی باید تصویب بشود و نازل بشود آنچه در سوره فصلت آمده است در سوره شوری آمده است ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ﴾ آن هم مشخص کرده است که هر چه امر الناس است مشورتی است نه امر الله حکم امر الله است و امر الله با مشورت مردم حل نمیشود موضوعات منطقة الفراق مباحات آنجایی که خدای سبحان بر اینها مباح کرده جزء موضوعات است و حکم خاصی نفرموده و جزء امر الناس است بله با مشورت حل میشود که ما این کشورمان را این شهرمان را چطور اداره کنیم و منظور آن است که در جریان مشورت که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ ولو به عنوان تشویق هم باشد محور مشورت و محدوده مشورت امر الناس است این امر مطلق نیست که ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ سواءً کان امر الله او امر الناس سواءً کان فی الحکم او فی الموضوع این چنین نیست بلکه حکم را منحصراً از آن خدا میداند ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ و امر الناس را با شوری حل میکند فرمود: ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ﴾ نه امر الله شوری بینهم خب بنابراین سنخ کار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسئله احکام همان از راه تلقی وحی است از سنخ اجتهاد نیست آنجا هم علم شهودی است علم شهودی که خطا بردار نیست برای اینکه خود واقع را میبیند هم آن راه مصون از خطاست هم رونده گرچه ممکن است صاحب کشف و شهود دیگری که معصوم نیست در کشفش اشتباه راه پیدا کند سرّش آن است که کشف و شهود بما هو شهود الواقع خطا پذیر نیست چون خود واقع را میبیند اما این رونده چون آن راه مخصوص شهود را طی نکرده است اشتباه میکند خب شاهدی که ایشان اقامه میکنند میگویند یعنی صاحب تفسیر المنار این است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ یک ترک اولایی کرده است بعد هم میگوید این حسنات الابرار سیئات المقربین این گفته فلان عارف یا صوفی است به نام ابو سعید خراز و چون یک جمله جاذبهداری است این را خیال کردند روایت است این حدیث نیست این گفته بعضی از بزرگان اهل معرفت است که حسنات الابرابر سیئات المقربین بعد میگوید که در جریان ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ آن فرد فقیر که آمده وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را دید در قبال غنی نشسته بود عبوس کرد چهرهاش را دژم کرد در هم کشید که چرا این فقیر در یک چنین موقعی آمده که ضمیر مستتر در﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ را به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ ارجاع دادند در حالی که این چنین نیست این سوره ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ بعد از آن سورهای که در آن آمده است ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ نازل شده است آن سورهای که دارد ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ این جزء عتائق سور است و در همان اوایل ذات اقدس الهی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان صاحب خلق عظیم ستود و معرفی کرد و امضا کرد فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ کسی که ذات اقدس الهی به عظمت اخلاقی او صحه میگذارد و خدا خلق او را عظیم مینامد آن وقت چنین کسی با فاصله کم دوباره یک کاری انجام بدهد که با خلق عظیم هماهنگ نیست سازگار نیست طبق آن شاهد معلوم میشود که ضمیر به پیغمبر برنمیگردد ضمیر به دیگری برمیگردد خب بنابراین وجود مبارک حضرت در اثر آن قرب نوافل خدای سبحان سمع و بصر او و مجاری ادراکی اوست چنین کسی اشتباه نمیکند گذشته از اینکه در احکام او را از راه وحی میگیرد نه از سنخ اجتهاد در موضوعات که به مصالح و اینها وابسته است که به مصلحت و مفسده برمیگردد نه به حکم خدا و این ظاهرش آن است که مطابق با دستور الهی نبود نه مطابق با مصلحت نبود پس از چند جهت سخنان صاحب المنار ناتمام است البته ایشان مطالب دیگری هم دارند که اگر لازم بود در نوبت بعد آنها هم بازگو میشود اما اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ﴾ گرچه مغفرت مهمتر است از آنچه را که به عنوان غنائم بهره اینها میشود لکن پیش آنها مسائل مالی خیلی مهم بود چون همین مقداری که فدیه دادند و آزاد شدند برای آنها یک غرامتی تلقی شده است میفرماید که اگر شما مؤمن و موحد باشید بهتر از آن مقداری که از شما گرفتند و شما غرامت تلقی کردید به شما میرسد گذشته از اینکه گناهان شما را هم میآمرزد این تاخیر ﴿یَغْفِرْ لَکُمْ﴾ نه برای آن است که آن بهره دنیایی از مغفرت الهی مهمتر است بلکه برای آن است که نزد آنهایی که به حسب ظاهر مالباخته بودند و این را غرامت تلقی میکردند رسیدن به مال برای آنها خیلی مهم بود وجوهی هم که در جریان ﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ پنج شش وجه نقل شده است شاید این نکره بودن کتاب و معرفه نبودن برای آن باشد که جامع همه این احتمالات ممکن باشد البته بعضی از این احتمالات ضعیف بود یا دشوار لکن برخی از احتمالات در حد میانه قابل قبول بود این نکره بودن و معرفه نبودن میتواند برای آن باشد که شامل همه اینها بشود چون اگر الف لام بود لو لا الکتاب بود احتمال اینکه این عهد الف لامش الف لام عهد باشد ناظر به بعضی از این محتملها باشد بود در جریان اسیر گیری معلوم نیست که اگر اصحاب بدر اسیر نمیگرفتند وضع چه میشد شاید وضع بهتر بود چون همینها که اسیر شدند و بعد فدیه دادند و آزاد شدند بعد از یک مدتی جریان تلخ جنگ احد را بر مسلمانها تحمیل کردند بنابراین شاید اگر اسیر نمیگرفتند بهتر بود منتها آن قیام رادمردانه اصحاب بدر باعث شد که خدای سبحان این لغزش اینها را بخشید اسیر گیری در اسلام یک حسابی دارد روی انتقام که نیست اسیر گیری را مشخص فرمود فرمود اگر شما در معرض خطرید اگر آنها آزاد بشوند دوباره علیه شما توطئه میکنند نظام نوپای شما هنوز مستحکم نشد جا برای اسیر گیری نیست این هم یک حکمی است که عقل او را میپذیرد فرمود: ﴿حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ ﴿أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾ اگر اثخان شد استحکام پیدا کرد نظام شما آن وقت اسیر بگیرید اما هم اینهایی که دوباره برمیگردند توطئه میکنند جا برای اسیر گیری نیست یا لااقل حقش این بود بپرسند از پیغمبر بپرسند استفتاء بکنند که ما اینها را اسیر بگیریم یا نه خب میبینند وجود مبارک حضرت امیر با آن قدرتی که دارد کسی را اسیر نمیگیرد اینها لااقل این زمینه سؤال برایشان باشد دیگر خب اینکه سلحشور رسمی جنگ بدر است بسیاری را او دارد میکشد و عده زیادی هم زیر شمشیر او رد میشوند و میتواند اسیر بگیرد خب چرا نگیرد اینها لااقل سؤال بکنند این زمینه سؤال فراهم بشود سؤال بکنند ما اسیر بگیریم نگیریم چه بکنیم هفتاد هشتاد نفر را کتشان را بستند آوردند این است که این جای برای عتاب است یعنی اصلاً هیچ پیامبری نمیتواند این کار را بکند پس وقتی پیغمبر نتوانست شما به طریق اولی چرا این کار را کردید این یک کاری بود که شده نه اذن سابق بود نه اجازه لاحق بود نه مشورت وسطی بود یک کاری بود خودسر ما هیچ دلیلی نداریم که پیغمبر امر کرده یا اذن داده قبلاً اجازه داده بعداً یا با او مشورت کردند در اسیر گیری در اینکه با اسرا چه بکنیم تاریخ دارد که مشورت کردند عدهای پیشنهاد به اعدام دادند عدهای پیشنهاد به فدیه گیری دادند و مانند آن اما در اصل اسیر گیری کسی با پیغمبر آخر او رهبر اینهاست امام اینهاست پیغمبر اینهاست خب بدون مشورت او کت یک عده را میبندند میآورند با اینکه میبینند آن خواص اصحاب مثل حضرت امیر (سلام الله علیه) با امکان اسیر گیری کسی را اسیر نگرفته لااقل این باید زمینه باشد برای آنها دیگر
پرسش: ...
پاسخ: نه ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا﴾ انگیزه آنها این بود که اینها را اسیر بگیرند بعد آزاد بکنند وگرنه آن مسئله ﴿فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً﴾ که بعدها نازل شده آنها در جنگهای بعد نازل شده این اولین جنگ بود و اولین بار اسیر گیری بود اما استرغاب برده گیری و مانند آن اینها بعدها پیدا شده وگرنه در جنگ بدر که این حرفها نبود اینها ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا﴾ انگیزهشان هم این بود این ﴿وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ هم یک اراده تشریعی است نه اراده تکوینی چون اگر خدا در آنجا تکویناً اراده آخرت میکرد که کسی قدرت اسیر گیری نداشت ﴿وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ یعنی دستور خدا این است شریعت الهی این است که شما در اینگونه از موارد اسیر نگیرید بگذارید نظام اسلامیتان مستحکم بشود برای اینکه اینها همانهایی هستند که روی آن عقدهای که پیدا کردند دستور میدهند هیچ کس بر قتلهای بعد گریه نکند ابن هشام نقل میکند که اینها بعد از مراجعت از صحنه بدر به مکه تصمیم رسمی گرفتند اعلامیه دادند منشور منتشر کردند که هیچ کس بر کشتههای خود در جریان بدر گریه نکند تا این عقدهها بماند همین کار را هم کردند از نظر مسائل روانی چون آدمی که مصیبت زده باشد بنالد عقدهاش گرفته میشود سبک میشود اینها تصمیم گرفتند هیچ کس بر کشتههای خود که در بدر کشته شدند گریه نکند تا عقده بماند بماند و در جریان جنگ احد آن عقده را خالی کنند که جگرها را دریدند و ابن آکلة الاکباد خب وگرنه کسی که در جنگ پیروز شد حالا دیگر نمیرود جگر در بیاورد جگر بمکد که آن عقده محصول جنگ احد شد حالا ابن هشام نقل میکند که یک زنی یک کسی از کوچهای رد میشد دید یک پیرزنی دارد گریه میکند این خیال کرده گریه برای قتلهای بدر آزاد شده رفته تحقیق کرده که چرا این زن گریه میکند دیدند که این زن شترش گم شده برای شترش دارد گریه میکند نه برای قتلهای بدر گفت خب پس هنوز گریه آزاد نشده خب این خطری که در جنگ احد مسلمین را تهدید کرد برای همین بود که اینها را اسیر گرفتند و اگر اسیر نمیگرفتند و همان میدان جنگ به حیات اینها خاتمه میدادند خب شاید این خطر پیش نمیآمد این البته در حد شاید است غرض آن است که کسی بخواهد یک چنین کار مهمی را انجام بدهد باید از رهبرش از پیغمبرش از امامش از ولی که همه اینها بر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تطبیق میشود باید اجازه میگرفت.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است