display result search
منو
تفسیر آیات 5 تا 8 سوره انفال _ بخش اول

تفسیر آیات 5 تا 8 سوره انفال _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 5 تا 8 سوره انفال _ بخش اول":

بخش اول سورهٴ مبارکهٴ انفال درباره انفال و غنائم جنگ بدر است
جنگ بدر که اولین جنگ مسلمین با غیر مسلمانها بود و اسلام در برابر کفر قرار گرفت.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقًا مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ ٭ یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ ٭ وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ إِحْدَی الطّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ ٭ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾

بخش اول سورهٴ مبارکهٴ انفال درباره انفال و غنائم جنگ بدر بود این بخش دوم یک تنظیری است به همان بخش اول می‌فرماید که در جریان جنگ بدر که اولین جنگ مسلمین با غیر مسلمانها بود و اسلام در برابر کفر قرار گرفت و پیروزی از آن اسلام و مسلمین شد شما یک تجربه‌ای را نسبت به اصل خروج از مدینه داشتید و همچنین تجربه‌ای درباره شروع جنگ داشتید و همچنین در جریان غنائم بدر سؤالی داشتید بعد از پیروزی جنگ در تقسیم غنائم شما سؤالی می‌کردید که ما این غنائم را چگونه توزیع کنیم دستور این بود که بخشی از این غنائم مال مجاهدان است بخشی هم مال آن کسانی که عدوات و وسائل جنگی را حفظ می‌کردند و در میدان جنگ حضور نداشتند و شخصاً نمی‌جنگیدند شما اعتراض می‌کردید که تلاش جهاد مال ما بود آنها که در صحنه حضور نداشتند رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود حکم خدا این است که آنها را هم از غنائم برخوردار بکنیم «اولا تعلمون انکم تنصرون بضعفائکم» مگر شما نمی‌دانید که بسیاری از برکتها به وسیله همین دعای ضعیفان نصیب شما می‌شود ضعیفان باید از بهره‌های جنگی شما سودی ببرند در چنین فضایی فرمود به اینکه الآن که موقع تقسیم غنائم جنگی است شما از توزیع این غنائم و تقسیم غنائم بین مستمندان اظهار بی میلی می‌کنید می‌گویید آنها که در جهاد حضور نداشتند می‌فرماید همان طوری که در اصل جنگ یعنی از خروج از مدینه برای جریان بدر و مبارزه با کفار قریش شما بی میل بودید ولی خدا دستور داد بجنگید و سرانجام معلوم شد که دستور خدا حکمت و مصلحت بود بعد از جنگ هم در تقسیم غنائم راهی را که خدای سبحان ارائه کرده است طی آن راه هم به سود اسلام است هم به سود مسلمین هم منفعت شما را در دنیا به همراه دارد هم در آخرت این کما متعلق به بخش اول آیه می‌شود یعنی ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ اْلأَنْفالِ قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ این سؤال معلوم می‌شود یک استفهام محض و یک استفتاء صرف نبود بلکه با اعتراض همراه بود می‌فرمود الآن شما در توزیع غنائم معترضید با کراهت این حکم را می‌پذیرید لکن حق در همین حکم است چه اینکه در اصل جنگ که خواستید از مدینه بیرون بیایید برخی از شما کراهت داشتید ولی معلوم شد که این کراهت شما به جا نیست و حق با دستور الهی است اگر این کما را ما چنین معنا کنیم بگوییم به اینکه ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ اْلأَنْفالِ قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ در این حکم خدا که این غنائم باید بین همگان تقسیم بشود شما اعتراض نکنید کراهت نداشته باشید بی میلی نکنید حق همین است که خدا راهنمایی کرد چه اینکه در اصل جریان جنگ و خروج از مدینه به طرف بدر عده‌ای بی میل بودند ولی معلوم شد که حق با حکم خداست در تقسیم غنائم هم همین طور اگر ما این‌ چنین معنا بکنیم دیگر نیازی نیست به اینکه محذوفی را تقریر بگیریم و بگوییم این کما متعلق به محذوف است و مذکور نیست برخی‌ها خواستند بگویند به اینکه این کما متعلق به محذوف است یعنی همان طوری که خداوند شما را در جریان تعقیب آن قافله پیروز کرد در جریان جنگ هم پیروز می‌کند همان طوری که شما عده‌ای از شما برای بیرون آمدن از مدینه برای تعقیب آن قافله کراهت داشتند معلوم شد که این کراهت نارواست در روبرو شدن با لشگریان مهاجم قریش که از مکه حرکت کرده بودند عده‌ای از شما کراهت دارید و این کراهت شما نارواست این را برخی از مفسران ذکر کردند که این متعلق به محذوف است.
لکن این کما که تشبیه است باید یک مشبه به مفروغ عنه اصیل داشته باشیم بعد یک فرعی را با این اصل تشبیه کنیم جریان تعقیب قافله و کاروان مال التجاره‌ای که از شام به طرف مکه برمی‌گشت در بین راه این به ثمر نرسیده بود ولی مسلمین در این جریان فاتح نشدند پیروز نشدند تا اینکه کسی بگوید به اینکه همان طوری که خروج شما از مدینه برای دستگیری این قافله حق بود الآن هم روبرو شدن شما با این مهاجمان و لشگریان قریش که از مکه آمدند این هم حق است گرچه بعضی از شما بی‌میل‌اند و کراهت دارند چون آن جریان هنوز به ثمر نرسید که ما ببینیم آن حق بود یا نبود.
این ترجمه آیه ولی خب مستحضرید ذیل‌اش با ابهام همراه است اصل آن باید مشخص بشود تا معلوم بشود این تشبیه از کجاست اصل آن قصه آن است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این ترجمه قرآن برای کسانی که مسلمان‌اند شیعه‌اند و سالیان متمادی در خدمت قرآن بودند مفهوم نیست چه رسد برای بیگانه جز اینکه اول شأن نزول مشخص بشود قدری توضیح داده بشود به کمک خود آیات آنگاه معلوم می‌شود که آیه پیام‌اش چیست.
وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در سن چهل سالگی مبعوث شدند سیزده سال را در مکه بودند هم خودشان آسیب می‌دیدند و هم پیروان و مؤمنان به آن حضرت در طی این سیزده سال در زحمت بودند یا اموالشان را مصادره می‌کردند یا خودشان را می‌زدند یا خودشان را شهید می‌کردند اینها ناچار می‌شدند سکوت کنند هر ظلمی را تحمل کنند یا ناچار می‌شدند گاهی به طرف حبشه گاهی هم به طرف مدینه مهاجرت کنند به هیچ وجه مسلمانها در این سیزده سال مکه امنیت نداشتند بعد از اینکه عده‌ای با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به طور خفا بیعت کردند و زمینه را برای مهاجرت از مکه به مدینه فراهم کردند وجود مبارک حضرت به دستور خدا از مکه بعد از سیزده سال به طرف مدینه مهاجرت کردند مردم مدینه هم استقبال کردند به نام انصار او را یاری کردند عده‌ای هم که قبلاً از مکه به مدینه آمده بودند به اینها پیوستند عده‌ای هم بعداً از مکه به مدینه آمدند شدند مهاجر که وجود مبارک حضرت امیر عده‌ای از فواطم را و زنها را از مکه به مدینه آورد البته این فقط کار حضرت امیر بود که علناً از مکه به مدینه بیاید یک عده از زنها را هم به همراه داشته باشد به نام فواطم و بعد هم اعلام آمادگی برای هر درگیری داشته باشد آنها هم می‌دیدند که با علی بن ابی‌طالب نمی‌شود درگیر شد این مهاجرانی که برخی به دستور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قبل از هجرت آن حضرت از مکه به مدینه آمدند و برخی بعد پیوستند و انصاری که در مدینه بودند اینها به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعهد کردند میثاق بستند بیعت کردند که تا آخرین قدرت از او دفاع کنند و حمایت کنند لذا حکومت اسلامی در مدینه مستقر شد و تشکیل شد اینها یک نیروی رزمی داشتند یک نیروی تبلیغی داشتند و آماده بودند برای دفاع دیگر از آن به بعد سخن از خورد نبود سخن از زد و خورد بود همان به اصطلاح سیزده سال در مکه فقط خورد بود زد و خورد که نبود اینها همه‌اش می‌خوردند یا شهید می‌دادند یا اموالشان مصادره می‌شد یا ناچار می‌شدند به حبشه و مدینه مهاجرت کنند در مدینه که حکومت تشکیل شد زد و خورد شروع شد دیگر آنها نمی‌توانستند حمله بکنند مسلمانها از خودشان دفاع می‌کردند در چنین فضایی در ماه مبارک رمضان به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خبر رسید که اباسفیان که تجارت رسمی مکه به عهده اینها بود اینها از مکه کالا را می‌بردند به شام می‌فروختند از آنجا مال التجاره را به مکه می‌آوردند بازار رسمی مکه هم به نام اینها بود سرمایه دارهای مکه مال التجاره خودشان را به همراه اباسفیان به شام منتقل می‌کردند و از شام هم کالای لازم برای مکه می‌آوردند به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خبر رسید که اباسفیان با این مال التجاره فراوان از شام دارد برمی‌گردد به مکه این مسلمانها هم که طلب شرعی دارند از اینها برای اینکه بسیاری از اینها اموالشان مصادره شده بود و اگر کسی می‌خواست از مکه به مدینه مهاجرت کند باید به او اجازه نمی‌دادند که اموال‌اش را منتقل کند نه اموال غیر منقول او را می‌خریدند نه اموال منقول را اجازه می‌دادند که منتقل کنند از مکه به مدینه خانه‌های اینها را مصادره می‌کردند و اموال اینها را هم می‌گرفتند پس بخش عظیمی از مسلمانهای مکه اموالشان به غارت همین سنادید قریش رفته بود پس مسلمین یک حق مسلمی نسبت به اینها داشتند این مال باخته‌ها می‌خواستند حق خودشان را بگیرند از طرفی هم این سنادید قریش از هر فرصتی استفاده می‌کردند برای براندازی نظام اسلامی اموالشان را در راه براندازی نظام نوپای اسلامی صرف می‌کردند و علل و عوامل دیگری هم دست به دست هم داد تا ثابت بکند این مال حق طلق مسلمین است این مال التجاره حق طلق مسلمانهاست اینها سیزده سال بالأخره مال باخته بودند دستور رسید که شما بروید به طرف این قافله اموال خودتان را بگیرید آن مقداری که مال شماست به عنوان اینکه از شما مصادره کرده بودند استرداد کنید اگر بقیه هم که هست این زمینه است برای براندازی نظام اسلامی آنها مال را برای همین می‌خواهند شما اینها را خلع سلاح کنید حالا فرق نمی‌کند گاهی سلاح شمشیر است گاهی سلاح مسائل اقتصادی آن بیگانه که از اسلام خبری ندارد از آن سیزده سال محرومیت و مستضعف بودن مسلمین خبر ندارد از مصادره اموال اینها خبر ندارد از اینکه اینها را با دست خالی از مکه به مدینه فرستادند اینها آمدند شدند اصحاب صفه خبر ندارند می‌گویند این مسلمانها غارتگری کردند در حالی که مسلمینی که با دست خالی از مکه به مدینه آمدند هر کسی در مکه برای خودش یک مسکنی داشت اجازه ندادند که این مسکنها را بفروشند اینها ناجار آمدند در مدینه جزء اصحاب صفه شدند در این ایوانهای مسجد پرسه می‌زدند با تکدی زندگی می‌کردند از اینها که خبر ندارند می‌گویند مسلمین غارت کردند اموال مشرکین را ولی همین مال باخته‌ها می‌دانند به که اینها دارند مال خودشان را می‌گیرند این غارت نیست خب این اصحاب صفه که از مکه به مدینه آمده بودند در مکه مسکن داشتند یا نداشتند؟ یک خانه‌ای داشتند بالأخره همه اینها را گرفتند اینها را فرستادند در مدینه در مسجد اینها به سرمی‌برند و انصار و سایر مؤمنینی که در مدینه بودند و ذات اقدس الهی از مردم باایمان مدینه در قرآن کریم با کمال تکریم یاد کرده است فرمود ﴿یحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ از مردم مدینه به نیکی یاد کرد فرمود این انصار دوستان و دوستداران مهاجرین بودند ﴿یحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ نه روی تکدی نظیر کمیته امداد نه با احترام و محبت نه روی ترحم نمی‌خواستند صدقه بدهند که از مهمانانشان پذیرایی می‌کردند نه یتصدقوا ﴿یحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ اینکه فرمود ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾ همین است در بعضی از مسائل غنائم جنگی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود به اینکه سهم شما این است سهم مهاجرین این است اینها عرض کردند نه ولو ما نیازمند هم باشیم سهام ما را به همین مهاجرین بدهید این طور قرآن کریم در سوره حشر از اینها تجلیل کرده که اینها اهل ترحم نبودند اهل صدقه نبودند اینها محبان مهاجرین بودند یک و در موقع لزوم آنها را بر خود ترجیح می‌دادند دو اهل ایثار بودند ایثار در قبال استئثار است استئثار آن است که انسان خود را بر دیگری مقدم بدارد نظیر همان طیول اموی این سلاطین را می‌گفتند مستئثرند چون خود را بر دیگران مقدم می‌داشتند اما انصار مؤثرند اهل ایثارند یعنی دیگری را بر خود مقدم می‌دارند ولو خودشان نیازمند باشند گاهی آدم نیازمند است ولی چیزی دارد که جبران کند گاهی نیازمند است به همان آن سهمیه این سهمیه را می‌گویند خصاصه آن فقر و تنگدستی که انسان با یک چیز معینی آن فقر خود را برطرف می‌کند به آن می‌گویند خصاصه یعنی آنچه که مختص خود آدم است فرمود ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾ یعنی فقری دارند که با همین مایختص به باید مشکلشان را حل کنند مع ذلک آنچه که ما یختص به است و مخصوص آنهاست که فقر اینها را برطرف کند این را به مهاجرین تقدیم می‌کردند این مدارش احترام است و محبت نه ترحم و صدقه خب این ‌طور که قرآن کریم از انصار تجلیل می‌کند فرمود ﴿یحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾ اینها دیدند به اینکه این مهاجرین که با دست خالی از مکه به مدینه آمدند اینها فقیر نیستند اینها برای رضای خدا دست از زندگی کشیدند وقتی این آیه نازل شد ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ یَرْزُقُها وَ إِیّاکُمْ﴾ اینها راه افتادند خدا فرمود به اینکه روزی همه به دست خداست روزی انسانها به دست خداست روزی حیوانها به دست خداست آنها هم دو قسم است بعضی از حیوانات اهل پس انداز و ذخیره‌اند مور مثل موش و مانند آن بعضی از حیواناتند که اهل پس انداز و ذخیره نیستند نظیر بلبلها و گنجشکها که به خوانندگی سرگرمند بلبل که ذخیره‌ای ندارد این مور و موش است ذات اقدس الهی فرمود که هم مور و موش که اهل ذخیره و پس اندازند روزیهایشان ذخیره می‌کنند روزی هایشان را می‌دهد هم بلبل و گنجشک را این طیور را که اهل ذخیره و پس انداز نیستند باز هم خدا در زمستان به اینها روزی می‌دهد ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ یَرْزُقُها وَ إِیّاکُمْ﴾ خب حالا این همه پرنده‌های مهاجر که از منطقه‌های دوردست گاهی می‌بینید صد کیلومتر گاهی دویست کیلومتر گاهی هزار کیلومتر از منطقه‌های قطبی به این منطقه‌های معتدل به این طالابها مسافرت می‌کنند چه کسی اینها را هدایت می‌کند کی روزی اینها را قبلاً ذخیره می‌کند چه کسی وقتی هوا گرم شد اینها را هدایت می‌کند به هزار کیلومتر یا کمتر و بیشتر به آن منطقه اولی برگردند؟ راهنمای اینها کیست؟ فرمود هر پرنده‌ای که بالأخره روزی خود را ذخیره نمی‌کند خدا او را جابجا می‌کند هدایت‌اش می‌کند که اینها راه را گم نمی‌کنند راه را عوضی نمی‌روند اگر اینها پرواز کنند و راه بلد نباشند به یک منطقه سردسیر دیگری فرود بیایند آنجا بالأخره یخ می‌زنند و اگر خیلی جلوتر بروند منطقه‌های استوایی و سوزان حرکت کنند آنجا دیگر نمی‌توانند قدرت تحمل‌اش را ندارند از منطقه قطبی آمدند این آیه که نازل شد مهاجرین حرکت کردند گفتند خب بله ما هم یک انسانی هستیم در کنار سفره خدا روزی می‌خوریم از جایی به جایی می‌رویم و اهل پس انداز هم نیستیم روزی ما هم با ما حمل نمی‌شود ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ یَرْزُقُها﴾ خب ما آن خدایی که در مکه رازق ماست در مدینه هم رازق ماست و آمدند در مدینه با همین طمأنینه یک مختصر سختی را برای آزمون تحمل کردند بعد خدا هم تأمینشان کرد بنابراین اگر کسی از وضع اسلام و مسلمین مستحضر نباشد _معاذ الله_ این جریان حمله به قافله ابوسفیان را به عنوان غارتگری تهمت می‌زند چه اینکه آن قلم به مزدهای مخالف اسلام هم همین کار را کردند آن .. 23 ساله هم همین کار را کرده ولی وقتی انسان اصل جریان را بفهمد می‌فهمد حق طلق مسلمین بود در چنین فضایی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواستند از مکه به طرف این قافله حرکت کنند یک عده‌ای بی میل بودند می‌گفتند ما مقدورمان نیست که با اینها درگیر بشویم بالأخره مقاومت می‌کنند اباسفیان است و اینها جزء سنادید قریش است و اکثری هم موافق بودند ولی وعده الهی بود ﴿وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ إِحْدَی الطّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ﴾ این وعده الهی بود که ذات اقدس الهی فرمود شما بروید این حق طلقتان را بگیرید شهر آدم روستای آدم خانه آدم است بیت دار بر خود بلد هم اطلاق می‌شود فرمود وجود مبارک پیغمبر به اینها بگو هنگامی که خواستید از مدینه خارج بشوید عده‌ای بی میل بودند عده‌ای البته مایل بودند سخنی نگفتند و مطیع بودند در جریان اصل جنگ در جریان جنگ بدر عده‌ای کراهت داشتند ولی بعد معلوم شد که حق با وحی الهی است جنگ بدری پیش آمد و پیروز شدید الآن هم در غنائم جنگی که عده‌ای بی میل‌اند می‌گویند چرا به دیگران این غنائم را می‌دهید آنها حضور نداشتند بفهمان به اینکه حق با حکم خداست که فرمود عادلانه بین همه توزیع کنید خب
پرسش: ...
پاسخ: نخیر مال سنادید قریش بود که اباسفیان هم سهمی داشت مال همان سران قریش بود آنها کالاهای زیادی داشتند منتها سرپرست این قافله اباسفیان بود خب
پرسش: ...
پاسخ: آنها چون مال سنادید قریش بود سنادید قریش در تمام این مدت اموال مسلمین را غارت می‌کردند دیگر یک نفر دو نفر که نبود که خانه پیغمبر خانه علی و امثال ذلک (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را کسی نخرید که همه را گرفتند دیگر این ‌طور نبود که حالا به پیغمبر اجازه بدهند که خانه‌اش را بفروشد یا به حضرت امیر اجازه بدهند خانه‌اش را بفروشد یا به سایر مهاجرین اجازه بدهند خانه‌اش را بفروشد یا سهامی که فواطم داشتند از آنها بخرند که اینها ناچار شدند با دست خالی فرار کنند آمدند وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با همراهانش در همان غار ثور آنجا مدتی مخفی بود تا اینکه کم کم راه افتادند.
پرسش: ...
پاسخ: آن در صورت تقاص است تقاص یک حساب دیگری دادند مال باخته اگر مال آن گیرنده مال به دست او رسید این شرعاً می‌تواند تقاص کند ولی اگر حکومت اسلامی باشد نظام اسلامی باشد باید مراجعه بکند از راه حکومت شرعی بگیرد معلوم می‌شود وگرنه می‌شود هرج و مرج اما وقتی یک کسی در قبال حکومت اسلامی است در قبال حکومت اسلامی علیه اسلام و مسلمین به غارتگری پرداخت اموالشان را مصادره کرد آدم می‌تواند تقاص کند و مال خودش را بگیرد خب وقتی مسلمانها در حدود سیصد و سیزده نفر بودند و اینها که کراهت داشتند اینها منافق نبودند مؤمن بودند منتها ایمانشان یک مختصری ضعیف بود اینها با اعتراض با بی میلی بیرون آمدند ولی سرانجام اطاعت کردند یهودی‌ها که ارتباط مستقیمی با سنادید قریش داشتند با مشرکین مکه در ارتباط بودند فوراً به اباسفیان اطلاع دادند که مسلمانها برای اینکه اموال شما را بگیرند حرکت کردند اباسفیان دو تا کار کرد یکی اینکه فوراً یک قاصدی فرستاد مکه و همه اینها را با یک وضع فجیعی باخبر کرد که ما در معرض خطریم فوراً به داد ما برسید یکی هم که مسیر خود را برگرداند و نزدیک دریای احمر بیراهه خودش را به طرف مکه نزدیک کرد که در مسیر اینهایی که از مدینه بیرون آمدند نباشند آن کسی که از طرف اباسفیان آمد به مکه با یک وضع فجیعی گریه کرد گوش شتر را برید مقداری خون شتر را به صورت شتر می‌ریخت که حالت اعلام خطر مرگ و مانند آن باشد جامه خود را درید و پشت و رو کرد وارونه روی شتر نشست اینها بحثهای تاریخی است البته این منظره برای همه رعب آور بود و اکثری سرمایه دارهای مکه هم مال التجاره شان در اختیار ابوسفیان بود که داشت می‌آورد آنها هم هدف سیاسی داشتند هم هدف اقتصادی ابوجهل فرماندهی این لشگر را به عهده گرفت در حدود هزار نفر جنگجو تأیید شدند عده زیادی سوار شتر بودند با شتر آمدند صد نفر تقریباً سوار اسب بودند و غالب اینها هم مسلح بودند اما مسلمانها در حدود سیصد و سیزده نفر بودند شاید یکی دو نفرشان اسب داشتند بقیه هم پیاده بودند وقتی نزدیک بدر رسیدند بدر نام یک کسی از مردم حجاز که در این بین راه مکه و مدینه یک چاهی حفر کرده به نام چاه بدر است آن منطقه هم به نام منطقه بدر شده اصل این بدر گفتند اسم آن شخص بود چاه و آن منطقه هم به نام بدر است الآن هم اگر شما آنجا مشرف بشوید می‌بینید این یک آبادی مختصری است چند تا خانه دارد و چند تا مغازه دارد آن چاه سمبلیک هم محفوظ است دلو و کیفیت آب کشیدن هم البته شاید آب نداشته باشد ولی سمبلیک‌اش هست بعد قبرستان شهدا مشخص است آنجا زیارت می‌کنید در کنار بیرون این قبرستان که محصور است و دیوار دارد آن قلیل و چاهی که کندند و مشرکین را آنجا چال کردند آنها فاصله دارد از همان اول هم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طرز مبتکرانه‌ای این شهدا را دفن کرد که اینها در قبرستان واحد دفن نشوند محدوده مدفن کشته‌های قریش بیرون است و در این محدوده‌ای که شهدا دفن‌اند کسی از آنها دفن نشده باشد لذا این محصور است دیواری دارد شهدای بدر بیرون این مدفن اجساد کشته‌های مکه است
به این منطقه که رسیدند نزدیک این منطقه شدند باخبر شدند که قافله مال التجاره اباسفیان مسیرش را برگرداند از راه دیگر خودش را به مکه نزدیک می‌کند ولی از مکه یک لشگر جنگجوی مهاجم مسلح آمده اینجا هم عده‌ای کراهت داشتند که با اینها روبرو بشوند و بجنگند گفتند ما برای مال التجاره آمدیم الآن با اینها باید بجنگیم ﴿وتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ﴾ آیه نازل شد بالأخره ذات اقدس الهی یکی از دو پیروزی را نصیب شما می‌کند حالا یا مال التجاره یا پیروزی بر این لشگر مهاجم شما علاقه نداشته باشید فقط مال التجاره گیرتان بیاید ببینید خدا چه دستور داده است در طلیعه امر بعضی بی میل بودند ولی در پایان همه تسلیم شدند و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینها را توجیه کرد فرمود شما همان نزدیک چاه چادر بزنید و آماده باشید.
وعده‌های الهی هم از ملک و ملکوت نصرتهای الهی از دو نشئه به اینها رسیده است از طرفی دلهای اینها را آرام کرد دلهای کفار را مرعوب کرد دو بادی هم در جهت موافق مسلمین و مخالف کفار رسید سه برای اینکه مسلمانها پشتشان به باد بود کفار رویشان به باد آنها می‌خواستند حمله کنند این باد نمی‌گذاشت مسلمانها می‌خواستند حمله کنند این باد تأییدشان می‌کرد کمک می‌کرد چون باد از پشت اینها می‌آمد ولی روبه‌روی کفار بود اینها احتیاج داشتند به اینکه سرزمینی که رویش زندگی می‌کنند دارای آب باشد شاید آب چاه برای همه کافی نبود و اینجا هم رملی بود شن هست پا فرومی‌رود در میدان نبرد باید زیر پایت سفت باشد باران مناسبی آمد اینها خودشان را شستشو کردند آب ذخیره کردند وضو گرفتند از این باران مدد گرفتند این زمینه‌های رملی اینها شنزار اینها به صورت زمینه خاکی درآمده سفت شده محکم شده اما همین این باران و همین این باد برای آنها یک عذابی بود برای آنها تندباد بود طوفنده بود بساط آنها را به هم زد دیگ و .. اینها را به هم ریخت چادر اینها را به هم ریخت این نصرتهای ملکی و ملکوتی بود که دلهای مسلمین نرم شد و آنگاه آن شب با سخنرانی پیغمبر آرام شدند و تا صبح کاملاً خوابیدند ولی آنها مرعوب بودند چون گفتند وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داده بود که اگر کسی از طرف آنها آمد بیاورید من تحقیقات کنم اینها در کنار چاه چون چادر زده بودند در اختیار همین مسلمین بود نوکرها و غلامهای آنها که می‌آمدند برای آب گرفتن چند نفر از اینها را آوردند به اردوی اسلامی از اینها تحقیق کردند که شما چند نفرید گفتند ما نمی‌دانیم حضرت فرمود از اینها سؤال کنید آن مسئولین تغذیه اینها روزی چقدر غذا تهیه می‌کنند اینها گفتند به اینکه روزی نه تا ده تا شتر می‌کشند اینها برای تغذیه حضرت فرمود اینها نهصد الی هزار نفرند برای اینکه هر شتری غذای صد نفر است به طور معمول خب اینها با این همه امکانات آمدن حالا مسلمین بیچاره‌ها با مکیدن خرما می‌جنگیدند اینها که کباب نمی‌خوردند اینها خرما می‌مکیدند فرمود از اینکه اینها روزانه متصدیان طبخ و آشپزی اینها نه یا ده شتر می‌کشند معلوم می‌شود اینها نهصد الی هزار نفرند تقریباً نزدیک نهصد و اندی نفر سایر اطلاعات نظامی را هم از اینها گرفتند آن مقداری که این کارگرها باخبر بودند عمده سخنرانی پیغمبر بود در شب جنگ بدر که روزش عملیات شروع شد که اینها آرام شدند در کمال طمأنینه خوابیدند.
از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل شده است به اینکه قلب از آن سخنرانی بسیاری از ماها می‌لرزیدیم که ما جنگی نکریدم یک جمعیت ما سیصد و سیزده نفر است آنها هزار نفر دو آنها سواره‌اند ما پیاده سه آنها به سربازانشان کباب می‌دهند ما به سربازانمان خرما چهار ما با چوبدستی آمدیم آنها با شمشیر پنج این جنگ نابرابر است مگر چند تا ما شمشیر داریم؟ چند نفرمان شمشیر دارند؟ فرمود بسیاری از اینها می‌لرزیدند ما رفتیم ببینیم پیغمبر در چه حالت است دیدیم در کنار یک درخت مشغول مناجات و زمزمه و دعاست گویا اصلاً جنگی نیست گویا شب شبی نیست که فردایش جنگ باشد در کمال طمأنینه است ما هم آرام شدیم تا صبح در کنار این درخت مشغول مناجات و زمزمه با خدا بود وجود مبارک حضرت امیر دارد که «کنا اذا احمر البأس اتقینا برسول الله او لذنا برسول اله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین است فرمود در میدان جنگ هم همین طور بود هر وقت ما احساس هراس می‌کردیم نائره جنگ داغ می‌شد ما نزدیک پیغمبر می‌رفتیم احساس آرامش می‌کردیم آن چیز دیگری بود خب این وضع شب بدر بود فردا هم که جنگ شروع شد اول حضرت اتمام حجت کرد کسی فرستاد که ما آماده شویم برای مذاکره ما هرگز اعلام جنگ نمی‌کنیم این شمایید که دارید حمله می‌کنید ما برای گفتگو آماده‌ایم برای مذاکره آماده‌ایم سیزده سال حرف ما را نشنیدید حالا اگر حرف ما را بشنوید و در مذاکره شرکت کنید ما جنگی نداریم پیشنهاد صلح و سازش داد آنها نپذیرفتند مخصوصا ابوجهل گفت همه انصار را بکشید مهاجرین را نکشید اسیر بگیرید آنها که از مکه آمدند آنها را اسیر بگیرید دوباره برگردانیم مکه تا عبرتی باشد برای دیگران ولی فردا تقریباً هفتاد نفر از مشرکین کشته شدند تقریباً هفتاد نفر هم به اسارت درآمدند از مسلمین فقط چهارده نفر شهید شدند و کسی هم اسیر نشد آنها دیدند وضع این ‌طور است فرار کردند و برگشتند و ابوجهل علیه اللعنه تا آخرین لحظه مقاومت می‌کرد که بعد آن سرنوشت مشئوم مبتلا شد.
در این زمینه ذات اقدس الهی می‌فرماید به اینکه شما در توزیع غنائم ببینید دین چه می‌گوید مبادا بگویید آنها که در جنگ شرکت نکردند چه سهمی از غنیمت دارند؟ همان طوری که در اصل جنگ حرف خدا را گوش دادید به نتیجه رسیدید الآن هم در توزیع غنائم حرف وحی را گوش بدهید به نتیجه برسید ﴿کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقًا مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ﴾ ﴿یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ﴾ همان طوری که در اصل جریان جنگ عده‌ای که اعتراض می‌کردند بعد معلوم شد که اعتراضشان وارد نیست بی میل بودند بعد معلوم شد کراهتشان به موقع و به‌جا نیست در توزیع غنائم هم این‌ چنین است ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ اْلأَنْفالِ قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ٭ کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ﴾ آن دیگر متعلق محذوف نیست ما تا بتوانیم بر اساس اصالت عدم حذف حرکت کنیم اولی است برخی از مفسرین نظیر صاحب البحر المحیط این می‌گوید به اینکه پانزده قول نقل کردند این مسئله متعلق چیست تشبیه چیست؟ بعد می‌گویند قلبم به هیچ کدام از این اقوال پانزده گانه آرام نشد این را در تفسیر نمی‌گوید در جای دیگر می‌گوید بعد تا اینکه شب در عالم رویا با کسی بحث می‌کردند گفتند که پانزده قول در این آیه ذکر کردید هیچ کدام مرا آرام نکرده دفعتاً در عالم خواب به ذهنم رسید که «نصرک کما اخرجک» آن محذوف نصرک است یعنی خدا تو را یاری کرد همان طوری که اخرجک خب حالا اگر کسی بتواند این را در خود محدوده جنگ بدر پیاده کند و اصلی داشته باشد به نام جنگ فرعی داشته باشد به نام توزیع غنائم اصل امتحان خوبی داده این فرع را می‌شود به اصل تشبیه کرد فرمود همان طوری که در اصل جریان جنگ بدر شما گرچه برخی کراهت داشتند ولی معلوم شد حق با وحی است الآن هم در توزیع غنائم جنگی بین فقرا هم حق با وحی است گرچه عده‌ای بی میل‌اند یسئلونک معلوم می‌شود صرف استفتاء محض نبود با کراهت آمیخته بود فرمود ﴿قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ این حرف را بشنوید کما اینکه ﴿کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقًا مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ﴾ آنجا گرچه کراهت داشتید ولی معلوم شد حق با وحی است اینجا هم اگر کراهت دارید حق با وحی است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:42

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن