display result search
منو
تفسیر آیات 13 تا 15 سوره اسراء_بخش سوم

تفسیر آیات 13 تا 15 سوره اسراء_بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 22 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 تا 15 سوره اسراء_بخش سوم"
هر ممکنی در هر حالی وابسته به ارادهٴ خدای سبحان است یا مع‌الواسطه یا بلاواسطه
ما انسان را ملزم کردیم که مسئول اعمال خود باشد اعمال خود را ببیند و مانند آن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ﴿13﴾ اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً ﴿14﴾ مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً ﴿15﴾

گرچه هر عمل اعم از قبیح یا حَسَن لازمی دارد لکن این‌‌چنین نیست که از نظام علّی ذات اقدس الهی بیرون باشد که اثرِ عمل خود به خود بر عمل مترتّب است بدون اینکه خدای سبحان بخواهد یا بتواند بلکه هر ممکنی در هر حالی وابسته به ارادهٴ خدای سبحان است یا مع‌الواسطه یا بلاواسطه، اگر چیزی لازم عملی بود یک شیء دیگر بود چون لازم آن ملزوم است به تبع آن ملزوم تابع ارادهٴ خداست و اگر چیزی تابع چیز دیگر نبود لازم نبود بلکه خودش یک وجود جوهری داشت خودش تابع اراده خدای سبحان است، پس درست است که اعمال لوازمی دارند اما ترتیب آن لوازم در این ملزومات از یک سو، تجسیم آن لوازم به صُوَر جسمانیه از سوی دیگر این به عنایت الهی است لذا تعبیر به الزام فرمود، فرمود ما این کار را کردیم ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾.
مطلب دیگر اینکه مستقیماً نفرمود: ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ بلکه به عنوان بدل بعضی از کل یا بدل اشتمال از اول الزام را برده به سَمت انسان بعد فرمود انسان ملزم است که اعمال خود را بپذیرد یعنی این‌‌چنین نیست که این ملزوم مستقل باشد و اگر بخواهد لازم را از خود طرد کند بتواند برای اینکه ما الزام کردیم این انسان را که کنار عمل خودش باشد درست است که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ اما ما انسان را ملزم کردیم که مسئول اعمال خود باشد اعمال خود را ببیند و مانند آن لذا اگر یک وقت رحمت الهی یا شفاعت اهل‌بیت(علیهم السلام) یا علل و عوامل دیگری وساطت کرد ممکن است ذات اقدس الهی این الزام را بردارد انسان اعمال خود را نبیند و این کار فقط از ذات اقدس الهی ساخته است.
در بحثهای قبل داشتیم که اگر کسی نسبت به دیگری بد کرد آن شخص تا حدودی می‌تواند نسبت به این انسان تبهکار احسان کند بقیه یک سلسله رنجهایی است که دامنگیر این انسان تبهکار هست و مقدور آن طرف نیست که این رنج را از او بکاهد اگر زید نسبت به عمرو بد کرد حقّ او را تضییع کرد، حیثیت او را از بین برد عمرو تا چه اندازه می‌تواند نسبت به زید احسان کند؟ عمرو مقدور او هست که تمام لغزشهای زید را صرف‌نظر کند یک، برای کسی نگوید دو و نه تنها کاری به زید نداشته باشد بلکه نسبت به زید احسان کند و احسان او را هم اضافه کند سه. اینها کارهایی است که مقدور عمرو است که مظلوم است نسبت به زیدی که ظالم است. اما هر چه این مظلوم نسبت به این ظالم احسان بکند این ظالم گرفتار یک رنج درونی است و آن خجالت است آن انفعال است از آن مظلوم ساخته نیست که این رنج درونی ظالم را از بین ببرد چه کار می‌تواند بکند؟ هر چه آن مظلوم نسبت به این ظالم احسان بکند انفعال این ظالم بیشتر می‌شود او اگر بخواهد این عذاب درونی و وجدان را برطرف کند مقدورش نیست اما چون عمل در درون ذات او حضور دارد اما ذات اقدس الهی این توان را دارد که اگر کسی نسبت به او بد کرد، نسبت به دینش بد کرد، نسبت به مؤمنین بد کرد بعد واقعاً توبه کرد ﴿إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا﴾ توبه کرد همه لغزشهای او را صرف‌نظر کند یک، و او را کیفر نکند دو، او را وارد بهشت بکند سه، اما این عذاب درونی او را آیا می‌شود برطرف کرد یا نه از خدای سبحان برمی‌آید که می‌تواند یعنی انسان تائبی که بد کرده است، معصیت کرده است، عمری را به شرک گذرانده یا عمری را به عصیان گذرانده حالا که مشمول عنایت الهی شد وارد بهشت شد یادش نیست که قبلاً تبهکار بود و توبه کرد وقتی یادش نباشد دیگر انفعالی ندارد عذابی ندارد این فقط از خدا برمی‌آید. انسان تائب اگر وارد بهشت شد یادش باشد که قبلاً معصیت کرده در برابر دین خدا مقاومت کرده چون آنجا شرمنده است در حالی که در بهشت اصلاً حُزن و غم و انفعال و عذاب درونی نیست اصلاً یادش نیست که معصیت کرده آنکه یادش است فقط خداست که ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ او که اظهار نمی‌کند اینکه اگر به یادش بیاید رنج می‌برد و متأثر می‌شود اصلاً یادش نیست که معصیت کرده توبه کرد خود را با سایر بهشتیها یکسان می‌بیند این کار فقط از او ساخته است.
بنابراین این‌‌چنین نیست که عمل خود به خود لازم ذات انسان عامل باشد چه خدا بخواهد چه خدا نخواهد فرمود زمامِ او به دست ماست ما این عمل را لازم او کردیم یا طوق لعنت او قرار دادیم یا جایزهٴ گردن‌آویز او قرار دادیم ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ و اصلش در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت که فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ ، ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ این آیات در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت فرمود خدا بین انسان و قلب انسان فاصله است آ‌نچه که در بین انسان و قلب انسان فاصله است یعنی چه؟ یعنی قدرت ذات اقدس الهی بین آن مرکز ادراکات ما و خود ما فاصله است اگر قدرت خدا بین انسان و قلب انسان فاصله و واسط بود و حائل بود چیزی که حائل است و وسط است به طرفین از طرفین نزدیک‌تر است یعنی اگر ما «الف» داشتیم و «باء» داشتیم «جیم» بین «الف» و «باء» حائل بود این «جیم» به «الف» از «باء» نزدیک‌تر است این «جیم» به «باء» از «الف» نزدیک‌تر است این حائل به طرفین از طرفین نزدیک‌تر است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ قدرت خدا، علم خدا بین ما و دل ما فاصله است ما قبل از اینکه بفهمیم چه چیزی فهمیدیم او می‌فهمد برای اینکه به دل ما از ما نزدیک‌تر است ما قبل از اینکه بخواهیم تصمیم بگیریم که در دل چه اثر بگذاریم خدای سبحان قبل از اینکه قلب ما بفهمد، می‌فهمد چون قبل از قلب ما نزدیک‌تر از قلب ما به ما همان علم خدای سبحان است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾.
اگر این قدرت هست، خب آنچه را که ما در دل داریم او زایل می‌کند نمی‌گذارد ما بفهمیم وقتی نگذاشت ما بفهمیم دیگر شرمنده نخواهیم شد لذا تبهکارانی که توبه کردند وارد بهشت شدند دائماً در سرور و لذت‌اند و اصلاً یادشان نیست که معصیت کرده‌اند.
پرسش: حاج آقا ببخشید سابقهٴ اینها نزد بهشتیان دیگر چطور است؟
پاسخ: هیچ چیز، وقتی خدای سبحان نمی‌گذارد که خود این شخص بفهمد به طریق اُولیٰ نمی‌گذارد دیگران بفهمند در روایات معاد هست که در صحنه قیامت هنوز قبل از اینکه به بهشت بروند شخصی را در ساهرهٴ قیامت در میدان صحنهٴ حساب حاضر می‌کنند برای حساب ﴿فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ﴾ تمام اعمال او را به او نشان می‌دهند بدون اینکه این کسی که در کنار اوست ببیند یا بشنود این حرفها و گفته‌ها و سؤال و جوابهایی که می‌شود فقط بین آن حسیب است و محاسب الهی است با خود شخص کسی که در کنار اوست اصلاً نه می‌بیند و نه می‌شنود.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، یک وقت است که ذات اقدس الهی می‌خواهد اینهایی که هتّاک‌اند هتک حیثیت کند می‌فرماید: ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ﴾ فرمود آبروی اینها را ما در دنیا و آخرت می‌بریم این را تهدید کرده فرمود آنهایی که آبروی دین را بردند ما هم در دنیا آنها را مسلوب‌الحیثیه می‌کنیم هم در آخرت ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا﴾ یک ﴿وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ﴾ دو، اما اگر نه، کسی نسبت به دین هتّاکی نکرده، نسبت به مؤمنین هتّاکی نکرده گناهی کرده و سعی هم می‌کرد که آن گناه را مخفیانه انجام بدهد ذات اقدس الهی درست است که ممکن است تعذیبش بکند، اما آبروی او را نمی‌برد و اگر مشمول عنایت الهی شد خب عفو می‌کند.
پرسش: در قیامت هم چنین اتفاقی می‌افتد؟
پاسخ: ممکن است، ممکن است چون اصلِ این الزام به دست ذات اقدس الهی است این طور نیست که عمل خود به خود چه خدا بخواهد چه خدا نخواهد لازمهٴ ذات کسی باشد فرمود: ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ حالا اگر کسی را خدای سبحان خواست آبرویش را حفظ بکند برای اینکه او درست است معصیت می‌کرد اما هرگز آبروی کسی را نبرد، آبروی دین را، احکام الهی را هتک نکرد سعی کرد در خفا معصیت کند، خب خدای سبحان تهدید نکرده نفرمود ما آبرویش را در دنیا و آخرت می‌بریم اما آنهایی که نه، در صدد هتّاکی دین و آبروی مؤمنین و امثال ذلک بودند نسبت به آنها فرمود: ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ﴾ نعم، آن کسی که وارد جهنم شد او مسلوب‌الحیثیه است دیگر ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ این یک اصل کلی است که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آمده هر کس که جهنمی است خب معلوم شد رسواست دیگر اما حالا در برزخ یا در ساهرهٴ قیامت، در صحنه حساب، در صحنهٴ تطایر کتب، در صحنه عرض بر کتاب و سنّت، در صحنهٴ عبور بر صراط بخواهد آبروی کسی را ببرد اگر این شخص هتّاک بود آنجا ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ﴾ اگر نبود در همان روایتی که نقل شده است خدای سبحان آبروی او را حفظ می‌کند.
پرسش: ملازمت با ذات واقعی علت به معلوم نیست؟
پاسخ: بله، اما این‌‌چنین نیست که اینها واجب ازلی باشد واجب بالذات باشند این علیت را ذات اقدس الهی قرار داده اگر چیزی لازم ملزومی بود به تبع آن ملزوم تحت ارادهٴ خدای سبحان است درست است که اینها لازم‌اند اما هر لازمی به تبع ملزوم تحت ارادهٴ ذات اقدس الهی است.
پرسش: ارادهٴ الهی به چیزهایی که وجود ندارند تعلّق نمی‌گیرد؟
پاسخ: خب آنها را ایجاد می‌کند دیگر، وقتی که چیزی وجود ندارد اراده می‌کند او را ایجاد می‌کند اگر وجود دارد مستورش می‌کند این طور نیست که چیزی قاهر بر ذات اقدس الهی باشد ﴿هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ﴾ ، اگر ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ بر اساس این موجبهٴ کلیه طبق این آیه جمیع اشیا مخلوق خدای سبحان‌اند و اگر مخلوق‌اند هرگز قاهرِ بر خالق نخواهند بود تحت قهر و قدرت الهی‌اند حالا یا مع‌الواسطه یا بلاواسطه.
به هر تقدیر ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ کتاب هم در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید گاهی نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده است ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِیَبةٍ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾ لوح محفوظ هم کتاب است، بالاترش هم کتاب است، پایین‌ترش هم کتاب است، آن قلم اعلیٰ هم می‌نویسد، فرشته‌ها هم می‌نویسند حالا گاهی وجود لفظی است گاهی وجود کتبی است گاهی آثار دیگری است که اینها کتاب‌اند، کلمات‌اند همان طوری که وجود مبارک عیسای مسیح «کلمة الله» است، وجود مبارک یحیی «کلمة الله» است به وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ﴾ همان طوری که اعیان خارجی کلامات الله‌اند، اعیان خارجی هم کتاب‌الله‌اند ممکن است که کلمات الهی، ممکن است کتابها و مکتوبات الهی به صورت وجود لفظی نباشد به صورت وجود عینی باشد چه اینکه در لوح محفوظ این‌‌چنین است ﴿إِلَّا فِی کِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾ این‌‌چنین است اگر انسان کاملی مثل وجود مبارک عیسی یا یحیی(سلام الله علیهما) اینها کلمهٴ الهی‌اند کلمات‌الله‌اند اگر یک سلسله حقایق عینی را کسی بگوید اینها مکتوب الهی‌اند، قلم الهی اینها را نوشته است این هم درست است به همان تقریبی که اعیان خارجی کلمات الهی‌اند.
ما نباید توقع داشتیم باشیم کتابی که در صحنه قیامت گفتند نظیر همین دفترچه‌هاست از همین قبیل بود «یمکن» از قبیلهای دیگر بود «یمکن» برای اینکه کتاب در قرآن کریم اقسامی دارد چه اینکه کلمه و کلام در قرآن کریم اقسامی دارد، پس ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ اگر کتاب، لفظی بود «قرائة کلّ کتاب بحسبه» آن با خواندن لفظ است، اگر آن کتاب عینی بود قرائت آن کتاب عینی بحسبه مثل تکلّم اگر کلام همین حروف و الفاظ بود، اگر کلام و کلمه این حروف و الفاظ بود تکلّم به این کلمه مناسب با همان است یک وقت انسان تکلّم می‌کند به کلمهٴ «لا اله الا الله» این خب معلوم است لفظی است اما اگر وجود مبارک عیسی کلمه بود، وجود مبارک یحیی کلمه بود تکلّم به این کلمه مناسب با همین کلمه است این وجود خارجی که خواندنی نیست، گفتنی نیست نه گفتنی است نه خواندنی اگر چیزی عین خارجی بود خواندن او مناسب با اوست، گفتن او هم مناسب با اوست، اگر چیزی وجود لفظی بود خواندن او مناسب با اوست، گفتن او هم مناسب با اوست «فههنا امورٌ اربعه» ما یک کلمه داریم لفظی، یک کلمه داریم عینی، یک کتاب داریم لفظی، یک کتاب داریم عینی تلفّظ کلمهٴ لفظی مناسب اوست، تلفّظ کلمهٴ عینی مناسب خود اوست، تلفّظ کتاب لفظی مناسب اوست، تلفّظ کتاب عینی هم مناسب اوست پس ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾ برابر آن کتاب است اگر آن کتاب لفظی بود قرائت او هم تلفّظ است، اگر آن کتاب عینی بود قرائت او هم شهود عینی است که گفت ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾.
﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ﴾ در بسیاری از موارد این هست که ﴿وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا﴾ اصل کلی را در همان چند آیه قبل همین سورهٴ «اسراء» بیان فرمود که ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ که «لام»، «لام» اختصاص بود برای اینکه برخیها وقتی ایمان آوردند یا چهارتا کار خیر انجام دادند در صدد منّت‌گذاری‌اند که ﴿یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لاَ تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلاَمَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ﴾ اینها دلشان می‌خواهد وقتی یک کار خیری کردند خدای سبحان از آنها تشکر کند، انبیا تشکر کنند خیال کردند اینها دارند منّتی بر اسلام و مسلمانها می‌نهند می‌فرماید این‌‌چنین نیست شما مثل همان درختی هستید که به پای خودتان آب ریختید پس ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا﴾ این هم نشان می‌دهد که ما در درونِ ما چند حقیقت وجود دارد یا چند مرتبه یک حقیقت وجود دارد که بعضی از آنها خودِ ابتدایی ماست، بعضی از آنها خودِ میانی ماست، بعضی از آنها خودِ نهایی ماست. ظلم و عدل، احسان و اهانت اینها تعدّد می‌طلبد نمونه قبلش هم که ﴿مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ گذشت که بعضی الفاظ‌اند که مفاهیم آنها آبی از وحدت نیست گرچه مستلزم وحدت نیست مثل عالم و معلوم، عالم و معلوم، عاقل و معقول این ممکن است که این دوتا مفهوم دوتا مصداق داشته باشد، ممکن است یک مصداق داشته باشد یک وقت است انسان علم دارد به شجر و حجر به ارض و سما، خب عالم انسان است معلوم شجر و حجر یک وقت انسان به خودش علم پیدا می‌کند به نفس خود علم پیدا می‌کند که «من عرف نفسه» کذا و کذا اینجا عالم خود نفس است، معلوم خود نفس است عنوان عالم و معلوم آبی از تعدّد یا وحدت نیستند ممکن است متعدّد باشند ممکن است واحد آنجا که متعدّدند مفهوماً و مصداقاً متعدّدند، آنجا که متّحدند مفهوماً متعدّددند و مصداقاً واحد.
اما بعضی از عناوین‌اند که الا و لابد باید متعدّد باشند مثل ظالم و مظلوم، ظالم و مظلوم حتماً باید متعدّد باشند زیرا در مفهوم اینها اموری تعبیه شده است که با اتحاد سازگار نیست ظلم معنایش این است که این اوّلی که ظالم است یک مرز مشخص دارد یک حدّ مخصوص، آن دومی که مظلوم است مرز مشخص دارد و حدّ معیّن این اوّلی اگر از مرز خود تعدّی بکند به محدودهٴ دوّمی برسد می‌شود ظلم حالا اگر ما یک شیء داشتیم به نام «الف» این «الف» فرض ندارد به خودش ظلم بکند برای اینکه این موجودی است حدّ مشخص دارد این از حدّ خودش بیرون نمی‌رود که به حدّ خودش ظلم بکند که پس هر جا کلمهٴ ظلم واقع شد تعدّد مطرح است مثل خالق و مخلوق، علت و معلول، محرّک و متحرّک و امثال ذلک شیء نمی‌تواند خالق خودش باشد می‌تواند عالمِ به خودش باشد، شیء نمی‌تواند محرّک خودش باشد می‌تواند عالم خودش باشد در اینجا ظالم و مظلوم هم همین طور است، نافع و منتفع همین طور است، ضارّ و متضرّر همین طور است اینکه در آیات فراوانی دارد اینها به خودشان ستم کرده‌اند معلوم می‌شود آن خودِ نهایی مظلوم است او به عنوان امانت‌الله در اختیار ماست این خودِ میانی که خودِ حیوانی است این به آن خودِ انسانی که امانت خداست ستم می‌کند حدّی است برای خودِ حیوانی ما بهره‌برداری، زندگی کردن، استفاده از لذایذ طبیعی و مانند آن این محدودهٴ خودِ حیوانی ماست نباید از این تعدّی بکنیم به آن خودِ انسانی که امانت خداست و حقیقت الهی است و خلافت الهی در آن محدوده است نه این محدوده پایین به آن محدوده وارد بشویم این بود که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و سورهٴ مبارکهٴ «حشر» این دوتا آیه کاملاً قابل جمع است.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود وقتی سخن از جبهه و جنگ و مبارزه و جهاد فی سبیل الله هست اینها فقط به فکر خودشان‌اند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ همه چیز را فراموش می‌کنند فقط به فکر خودشان‌اند در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» فرمود اینها خودشان را فراموش کردند ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ٭ وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینها خدا را فراموش کردند خدا هم اینها را از یاد خودشان برده اینها خودشان را فراموش کردند، خب این خودی که مَنسی است با آن خودی که مذکور است که یکی نیست اینها که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ فقط به فکر خودِ حیوانی‌اند همین که لذت ببرند و بیاسای‌اند آن خودی که مَنسی است خود الهی است که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ است آنجاست ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ آنجاست، ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ آنجاست اگر کرامت است، اگر خلافت است، اگر نفخ روح الهی است آنجاست این مرحله بالا را فراموش می‌کنند این مرحله میانی را متذکّرند.
هدایت و ضلالت هم این‌‌چنین است، عدل و ظلم هم این‌‌چنین است فرمود شما اگر کارهایتان را تنظیم کردید به آن جانتان آن حقیقتان که او خلیفةالله هست و او کرامت دارد و روح الهی است نسبت به او احسان کردید قهراً برکات او هم دامنه‌اش وسیع است به خودِ حیوانی شما هم می‌رسد ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ﴾ یک وقت انسان می‌گوید که همه الفاظ مجاز است خب آن یک راه دیگری دارد اما اگر ما داعی نداشتیم که این الفاظ را بر مجاز حمل بکنیم معنای حقیقی خاص خودشان را دارند ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ اینها هر کدام یک اصل کلی است به منزلهٴ قانون اساسی یعنی ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ﴾ یک اصل است ﴿مَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا﴾ اصل است، ﴿وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ اصل سوم است که بحث مبسوط این جمله در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت چون همین جمله آنجا هم گذشت.
اما جمله آخر ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ این را مستحضرید که در کتاب شریف فنّ اصول خیلی مطرح کردند در کنار دلیل برائت عقلی که قُبح عِقاب بلابیان است این را هم مطرح کردند البته عقل می‌گوید وقتی چیزی حَسن شد، چیزی خیر شد، چیزی عدل شد انجام او مدح دارد، ثواب دارد و پاداش خوب دارد و مانند آن و اگر چیزی ظلم بود و قبیح بود و شرّ بود ارتکاب او مذمّت دارد، قدح دارد، استحقاق عذاب دارد و مانند آن.
مسئله اینکه آیا خیر و شرّ ذاتی است یا نه؟ باید کاملاً بحثش با افعال مشخص جدا بشود عدل همیشه خیر است بالذات عدل نمی‌شود یکجا خوب باشد یکجا بد، ظلم همیشه بد است نمی‌شود گفت ظلم یکجا خوب است یکجا بد، اما اینها که می‌گویند خیر و شرّ یا حُسن قبح به وجوه اعتبارات است درباره عدل و ظلم نمی‌گویند درباره عناوین اشیا می‌گویند که آیا قتل ذاتاً بد است یا نه؟ آنها می‌گویند به وجوه اعتبارات است خب حق هم با آنهاست این قتل اگر مجاهد فی سبیل الله کسی را در میدان محاربه به قتل برساند خیر است، کسی را قصاصاً قتل برسانند خیر است، مظلومی را قتل برسانند شرّ است پس به وجوه اعتبارات قتل فرق می‌کند و هکذا ضرب و هکذا امثال اینها اما «عدل حسنٌ بالذات فی جمیع الموارد» به نحو موجبهٴ کلیه «ظلم قبیحٌ بالذات» به نحو موجبهٴ کلیه افعال و اشیا عناوین خاص است که حُسن و قبحشان به وجوه اعتبارات است.
حالا اگر چیزی مسلّم شد که عدل است اتیان او مدح دارد، ثواب دارد و جای پاداش است چیزی مسلّم شد که ظلم است اتیان او قدح دارد، مذمّت دارد و استحقاق کیفر، اگر چیزی را عقل فهمید که حَسَن است، خیر است و عدل است انجام داد ذات اقدس الهی به او پاداش عطا می‌کند چون خدایی را که عقل فهمید آن خدا حکیم است، عادل است، آگاه است، مهربان است، هرگز اجر مُحسنان را ضایع نمی‌کند و مانند آن و اگر چیزی ظلم بود یقیناً استحقاق این دارد شخصی که ظالم هست استحقاق کیفر را دارد این یک و ممکن است اگر ذات اقدس او را کیفر کرد و تنبیه کرد کارِ بدی نکرد این کار ممکن است دو، اما خدا می‌کند یا نمی‌کند آن دیگر دستِ عقل نیست چون او «سبقت رحمته غضبه» ممکن است کریمانه رفتار بکند عفو بکند فرمود: ﴿مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ این را ما در کتاب ﴿مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾ نوشتیم و آنچه که ﴿مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ این دعای معروف «یا من یقبل الیسیر ویعفو عن الکثیر» از همین آیه گرفته شده عقل هرگز حکم الزامی ندارد که ذات اقدس الهی الاولابد این تبهکار را باید تنبیه کند نه، می‌گوید این کار قبیح است یک، کسی که این قبیح را مرتکب شد استحقاق قدح و عذاب دارد دو، اگر ذات اقدس الهی او را تنبیه کرد و کیفر کرد بر خلاف عدل عمل نکرده است سه، اما حتماً باید بکند عقل چنین حکمی ندارد، حتماً می‌کند عقل چنین حکمی ندارد اگر خدای سبحان تهدید کرد فرمود من تبهکار را تنبیه می‌کنم خلافِ وعید عمل کرد عقل می‌گوید کارِ بدی نیست خلاف وعید مخالف با حکمت نیست اگر در بخش حَسنات وعده داد نه وعید، وعده را بخواهد عمل بکند حتمی است و خلاف آن وعده مخالف حکمت است و نمی‌کند البته «یمتنع عن الله» است نه «یمتنع علی الله».
مطلب دیگر اینکه عقل در مستقلات عقلی که به عدل و ظلم و خیر و شرّ و حُسن و قُبح و اینها برمی‌گردد منتفی است.
پرسش: آیات جهنم و وعیدهای الهی همهٴ اینها ...
پاسخ: آیات جهنم دو بخش است دیگر یک بخش‌اش مربوط به خبر است آنها «مما لا ریب فیه» است درباره قیامت آیات فراوانی گذشت که دارد اینها «مما لا ریب فیه» است اصل جهنم، اصل عذاب، اینکه کفار به جهنم می‌روند، تبهکارها به جهنم می‌روند اینها خبر است و واقع می‌شود «مما لا ریب فیه» اما وضع زید بخصوصه چه می‌شود؟ این «لست أدری» ما چه می‌دانیم این زیدی که معصیت کرد الا و لابد خدا او را جهنم می‌برد یا نه ممکن است فرزند صالحی خدا به او عطا کند جبران بکند مشمول رحمت قرار بگیرد ما نسبت به زید بیش از وعید نداریم اما نسبت به اصل عذاب، نسبت به اینکه کفار می‌روند، ظالمین می‌روند، فاسقین می‌روند، منافقین می‌روند آنها سخن از تهدید نیست سخن از خبر است خب خبر است این خبرها یقیناً صدق است و واقع می‌شود لذا تعبیر فرمود «مما لا ریب فیه» است.
خب، پس این دوتا بحث است که از هم جداست. در جریان استحقاق البته هست اما خدای سبحان عذاب می‌کند یا نه؟ این را ما جزم نداریم که زید را الا و لابد به جهنم می‌برد ولی ظاهرش این است که به جهنم می‌برد.
پرسش: آنجا که وعده به معنای وعید آمده که ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾
پاسخ: آنجا دیگر وعده به معنی خودش است آنجا که دارد مخلف وعد نیست، مخلف وعده رسلا نیست ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ﴾ آنجا وعد به معنی وعد است نه وعد به معنی میعاد آنجایی که وعد به معنای میعاد است آنجا در این آیات نیست که ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ آنجاها را ذات اقدس الهی بر اساس ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ احتمال این هست لذا انسان بین خوف و رجا باید به سر ببرد ناامید نباید باشد تا آخرین لحظه آن است.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» اصلی بود گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هم یک اصل دیگری می‌آید در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آن است که ﴿قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ به عنوان موجبهٴ کلیه بیان کرده اما این موجبهٴ کلیه را با توبه بیان کرده به دلیل اینکه در آیه بعد دارد ﴿وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا﴾ جمیع گناهان عالم با توبه بخشیده می‌شود از نظر کلامی، از نظر فقهی حکم خاصّ خودش را دارد که توبهٴ مرتدّ فطری حُکم خاصّ خودش را دارد. تمام مشرکان عالم اگر توبه بکنند توبه آنها قبول می‌شود در صدر اسلام مشرکین توبه کردند و مسلمان شدند دیگر بسیاری از این صحابه سابقهٴ شرک داشتند دیگر.
توبه یک اصل کلی است که اگر کسی توبه بکند یقیناً بخشوده می‌شود این موجبهٴ کلیه است. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» موجبهٴ جزیئه بیان فرمود یک قضیه مُحمله‌ای است که در حکم قضیه موجبهٴ جزئیه است فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ خدا شرک را نمی‌آمرزد ﴿وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ یعنی بی‌توبه، با توبه که شرک هم می‌آمرزد که به دلیل همان سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این همه مشرکین صدر اسلام بودند که توبه کردند تا مسلمان شدند دیگر الیوم هم اگر این مارکسیستها، کمونیستها اینها توبه بکنند و اسلام بیاورند مقبول است دیگر اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ یعنی بی‌توبه، بعد اینکه فرمود: ﴿وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ یعنی مادون شرک ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ یعنی بی‌توبه وگرنه با توبه که ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ ندارد که «لکلّ أحد» است منتها این به نحو قضیه مُهمله است، به نحو قضیه موجبه جزئیه است ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ است «من یشاء» چه کسی است؟ هیج کس اطمینان ندارد که مورد مغفرت الهی است انسان چه می‌داند که بعدها چه خواهد شد یک فرزند صالحی پیدا می‌کند، دعای خیر می‌کند یا کار خیر انجام می‌دهد لذا همه ما بین خوف و رجا باید به سر ببریم. آنجا که بی‌توبه است به نحو قضیه جزئیه بیان کرده ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ ما هم می‌دانیم که مشیئت او حکیمانه است.
به هر تقدیر این آیه که دارد ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ محور بحثهای اصولی خیلی از بزرگان هست که این همان برائت عقلی را تأیید می‌کند. یک بیان لطیفی سیدناالاستاد دارد می‌فرماید آن برائت عقلی سرِ جایش محفوظ، آن بحثهای اصولی سرِ جایش محفوظ این آیه مبارکه این جمله یک پیام خاصّی دارد یک وقت است می‌گوییم ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ این لسان، لسان همان قبح عقاب بلابیان است اما به صورت فعل مضارع نفرمود، به صورت فعل ماضی فرمود یک، با «کان» منفی دو، ﴿مَا کُنَّا﴾ ﴿مَا کُنَّا﴾ یعنی ما این طور نبودیم تا حال این سنّت ماست.
پس معلوم می‌شود از گذشته خبر می‌دهد مربوط به قیامت نیست ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ﴾ ما هرگز این‌‌چنین نبودیم که ملتی را عذاب بکنیم مگر اینکه رسول بفرستیم. این تعبیر ﴿مَا کُنَّا﴾ هر جا قرآن کریم به این لفظ یا شبیه این لفظ بیان شده ناظر به عذاب دنیاست یک، عذاب عمومی و استئصال است دو و از گذشته خبر خبر می‌دهد سه و سنّت الهی را بازگو می‌کند چهار حالا این را ملاحظه بفرمایید که این عین همان است که آقایان اصولیین می‌گویند یا آنچه که سیدناالاستاد می‌فرمایند، می‌فرماید این غیر از آن است که اصولیین می‌گویند آنکه اصولیین می‌گویند سرِ جایش درست است با «قبح عِقاب بلابیان» هماهنگ است که آ‌ن «قبح عِقاب بلابیان» اعم از عذاب دنیا و عذاب آخرت است و این یکی مربوط به عذاب دنیا و عذاب استئصال است حالا توضیحش برای فردا.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی