display result search
منو
تفسیر آیات 49 تا 52 سوره اسراء _ بخش سوم

تفسیر آیات 49 تا 52 سوره اسراء _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 49 تا 52 سوره اسراء _ بخش سوم"
چه کسی می‌تواند این مرده‌ها را زنده کند؟
شما را از زمین خلق کردیم دوباره به زمین برمی‌گردانیم بار سوم از زمین بیرون می‌آوریم این ناظر به بدن و جسم است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً ﴿49﴾ قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً ﴿50﴾ أَوْ خَلْقاً مِّمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُلْ عَسَی أَن یَکُونَ قَرِیباً ﴿51﴾ یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً ﴿52﴾

در جریان معاد همان طوری که ملاحظه فرمودید چند طایفه آیه راجع به استبعاد منکران معاد است. این طوایف از آیات بخشی ناظر به مبدأ قابلی است که بدن بعد از فرسوده‌شدن و خاک‌شدن دیگر قابل حیات جدید نیست. بخشی از اینها ناظر به مبدأ فاعلی است به لحاظ قدرت که چه کسی می‌تواند این مُرده‌ها یا این خاکها را زنده کند؟

این دوتا اشکال برای این است که کسی مُرده را نمی‌تواند زنده کند اما اشکال سوم ناظر به حشر اکبر است که این مُرده‌ها مخلوط شدند، ممزوج شدند، ذرّات بدن اینها ناشناخته است هر کدام به دیگری تبدیل شده است که این ناظر به علم است. بخشی از آیات جوابگوی این شبهه است اگر این اشکال سوم به این صورت تقریر بشود که این ذرّات در یکدیگر تنیده است آن را علم پاسخ می‌دهد که علم خدا می‌تواند فارغ این ذرّات باشد اما اگر اشکال ناظر به این است که این تبدیل به آن شد نه اینکه این در او تنیده است مثلاً یک لیتر شیر وقتی با یک لیتر شیر دیگر ممزوج بشود این اشکال تنیدن است علم ذات اقدس الهی می‌تواند آن ذرّات را از هم جدا کند آن اشکال امتزاج با علم الهی حل می‌شود اما اگر اشکال در تبدیل باشد که این بدن جزء آن بدن شد کاملاً بدنِ زید شد، کاملاً بدن عمرو شد آن دیگر با مسئلهٴ علم الهی قابل حل نیست سخن در این نیست که اینها بالفعل موجودند و تنیده‌اند و تشخیص اینها چگونه است تا ما بگوییم علیمِ مطلق پاسخگوست. اجزای اصلیه و غیر اصلیه هم سند معتبر می‌خواهد که بدن کسی جزء اصلی بدن دیگری نشود این هم اصل تفصیل سند معتبر می‌خواهد، هم تحلیل سند معتبر می‌خواهد که اگر بدنی جزء بدن دیگر شد حتماً جزء اصلی او نمی‌شود جزء فرعی او می‌شود.
بنابراین جریان علم از دو منظر مطرح است چه اینکه جریان قدرت هم از دو منظر مطرح است. پنج، شش طایفه از آیات ناظر به مبدأ قابلی بود که مُرده نمی‌تواند زنده بشود یک، مُمَزَّق و تکّه‌تکّه شده و پاره‌پاره شده نمی‌تواند دوباره زنده بشود دو، عِظام نمی‌تواند دوباره زنده بشود سه، رُفات دوباره حیات نمی‌گیرد چهار، رَمیم دوباره حیات نمی‌گیرد پنج، تراب دوباره حیات نمی‌گیرد شش این طوایف شش‌گانه و امثال آنها به تعبیرات گوناگون در قرآن کریم آمده است.

راجع به مبدأ فاعلی از نظر قدرت ذات اقدس الهی گاهی می‌فرماید که خدا بر کلّ شیء قدیر است این می‌شود برهان، گاهی می‌فرماید: ﴿أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ ، ﴿وَمَا هُم بِمُعْجِزِینَ﴾ ، ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ نه آنها می‌توانند جلو بیفتند، نه می‌توانند ما را عاجز کنند قدرت خدا نامتناهی است این هم می‌شود برهان. اما آن آیاتی که دلالت دارد که همان کسی که برای بار اول خلق کرد همان می‌تواند بار دوم بیافریند این می‌شود جدال احسن برای اینکه بار اول او آفرید و این سخن حق است، معقول است و خصم هم قبول دارد هم معقول است، هم مقبول می‌شود جدال احسن علم الهی هم که برابر آیات سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» حل شده است.
بخشی از آیات ناظر به این است که ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ ما شما را از زمین خلق کردیم دوباره به زمین برمی‌گردانیم بار سوم از زمین بیرون می‌آوریم این ناظر به بدن است و جسم. مشکلی که مربوط به این بخش از بحث است این است که در اینکه همه ما از زمینیم و دوباره به زمین برمی‌گردیم و بار سوم از زمین خارج می‌شویم این هست اما حالا اگر کسی در دریا طعمهٴ ماهیها شد یا سوار این سفینه‌های فضایی شد و همان‌جا رخت بربست این دیگر ﴿وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ﴾ نیست این بنا بر اکثری و غالب و امثال ذلک است حالا همین اکثری و غالب که ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آمده ﴿وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ مشکلی که از این به بعد مطرح است این است که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» قبلاً این آیه بحثش گذشت که ما در جریان قیامت کلّ زمین اوضاع عوض می‌شود، وضع عوض می‌شود و آسمانها هم عوض می‌شوند که ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی «یوم تبدّل السماوات غیر السماوات» پس آسمانها عوض می‌شود، زمین عوض می‌شود، کلّ این مجموعه نظام کیهانی دگرگون می‌شود ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ چه اینکه فرمود: ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ .
حالا این سؤال مطرح است انسانها را که باید برابر آیه سورهٴ «طه» از زمین خارج بکنند این زمین تبدیل می‌شود به چه چیزی تبدیل می‌شود یعنی کوهها و امثال ذلک درّه‌ها را پُر می‌کند زمین صاف می‌شود این مشکلی ندارد آسان است چون در بخشی از آیات آمده است که ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ﴾ این سلسله جبال در قیامت چطور می‌شود؟ ﴿فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً ٭ فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ این مشکلی نیست و کاملاً هم درکش آسان است و هم به اصل مسئله اشکالی وارد نمی‌کند، چرا؟ برای اینکه ما در این زمین وارد می‌شویم این کوهها که باعث ناهمواری کُرهٴ زمین است کوبیده می‌شود این درّه‌ها و گودیها را پُر می‌کند زمین مسطّح می‌شود ﴿یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ آن‌گاه این زمین به صورت «قاع صَفْصَف» می‌شود «قاع» یعنی بیابان «صَفصف» تأکید آن است یعنی بیابان صاف که هیچ کَجی، تپّه ماهوری، گودی در آن نیست که کسی نمی‌تواند خودش را پنهان کند در شرایط فعلی ممکن است کسی پشت کوه پنهان بشود، در درّه پنهان بشود فرمود در صحنهٴ قیامت اینها مطرح نیست ما همین کوهها را می‌کوبیم به صورت صاف درمی‌آید «قاع» می‌شود یعنی بیابان، «صَفْصَف» می‌شود یعنی انحراف و کَجی و اعوجاج در آن نیست چشم افراد هم در صحنهٴ قیامت تیز است حالا یک میلیون فرسخ، یک میلیارد فرسخ، هر چه را بخواهد می‌بیند نه احتیاج دارد به دوربین، نه انسان ضعف باصره دارد ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ حِدّت دارد تیز است خواستی ده میلیون فرسخ آن طرف‌تر را ببینی، می‌بینی بنابراین کسی نمی‌تواند شرمنده‌ای نمی‌تواند جایی برود که خجالت نکشد برای اینکه نه تپّه ماهوری هست، نه کوه است، نه درّه است، نه درخت است تا پشت آنها برود نه چشم آنها چشم عادی است که آنها را نبیند که بگوید من مقداری فاصله می‌گیرم که من را نبینند، خجالت نکشم این نیست اینها قابل حل است کاملاً قابل درک است.
اما آن سؤالی که می‌ماند در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بحثش گذشت این است که این زمین تبدیل می‌شود یعنی این کوهها عوض می‌شود، خب بله این آسان است اما در روایت دارد که تبدیل می‌شود «إلی أرض لم یُعصَ علیها» به زمینی که رویش گناه نشده این یکی. در بعضی از روایاتی که در ذیل همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت این است که این کُرهٴ زمین تبدیل می‌شود به «خبزة نقیة» یک کُرهٴ نان می‌شود که مردم در صحنهٴ قیامت قبل از اینکه به حسابها رسیدگی بشود از این کُرهٴ نان می‌خورند خُبز نَقی می‌شود، گندمِ نقی می‌شود این یعنی چه؟
خب، اینها را که نمی‌فهیم آنکه اینها را نمی‌فهمیم و نفهمیدن اینها هم ذهن را نمی‌گَزد ما چه می‌دانیم اسرار قیامت چیست واقعاً اینها ذهن را نمی‌گزد یک سلسله چیزهایی است که ما علمش را به اهلش مراجعه می‌کنیم می‌پذیریم اینها را اما آنکه ذهن را می‌گزد این است که ما از این زمینیم نه تنها دل‌مشغولی علمی ماست برای اینکه با سرنوشت آینده ما کار دارد همیشه فشار می‌آورد که ما دلمان می‌خواهد بفهمیم چه چیزی خواهیم شد نه چه می‌شود، نه اینکه در عالم چه می‌شود که ثمر علمی داشته باشد ما کجا می‌رویم؟ چه چیزی می‌شویم؟ چطور خواهیم شد؟ چطور زنده می‌شویم؟
ما در اینکه از زمینیم حرفی نیست، دوباره می‌رویم در زمین این هم حرفی نیست، بار سوم که از این زمین می‌خواهیم بیرون بیاییم بعد از اینکه خدای سبحان این زمین را تبدیل کرده است «إلی أرض لم یُعْصَ علیها» ما را بیرون می‌آورند؟ «لست أدری» قبل از اینکه این زمین تبدیل بشود «إلی أرض لم یُعْصَ علیها» ما را زنده می‌کنند ما اوّلین و آخرین روی زمین زنده می‌شویم دوباره این زمین را برمی‌گردانند؟ این «لیست أدری» همزمان با تبدیل زمین ما را از زمین بیرون می‌آورند دوتا کار همزمان می‌شود؟ «لست أدری» هر کدام از اینها حُکم خاصّ خودش را دارد اگر زمین تبدیل بشود «إلی أرض لم یُعْصَ علیها» بعد ما را بخواهند از اجزای همین زمین از همان زمین بیرون بیاورند ما از زمین طیّب و طاهر خارج می‌شویم دیگر ما نیستیم اینها سؤالاتی است که خود سؤال درکش مشکل است فضلاً از جواب.
مسئله معاد چون دست‌نخورده مانده است همان طوری که در قرآن کریم یکجا بحث نفرمود در طیّ آیات بحث کرد اگر قرآن کریم در بخشهایی مهجور باشد نسبت به مسئلهٴ معاد و این‌گونه از معارف غیبی مهجور‌تر است نه در حوزه‌ها بحث می‌شود، نه در دانشگاهها بحث می‌شود، نه جایی از این امور، نه خصوص بحث می‌شود، نه عمومی بحث می‌شود وقتی آدم وارد بحث می‌شود می‌بیند با سؤالات زیادی روبه‌روست که ما چه موقع از این زمین بیرون می‌آییم؟ در چه حالتی خدا ما را از زمین بیرون می‌آورد؟ تمام مشکلات این است که ما وضع خودمان را می‌خواهیم بفهمیم وگرنه هر دلیل معتبری که دلالت کرد که این کار را ذات اقدس الهی انجام می‌دهد از آن طرف برای ما حل است چون هم قدرت ذات اقدس الهی نامتناهی است، هم علم او نامتناهی این دو آیه باید خوانده بشود از یک طرف یعنی این دو طایفه که ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ از یک سو، ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ از سوی دیگر.
مطلب بعدی در جریان توفّی است مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در توحید نقل کرده دیگران هم آوردند که کسی خدمت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) رسید عرض کرد خدا ادّعا دارد که در این قرآن اختلافی نیست ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ در حالی که ما ـ معاذ الله ـ در قرآن اختلاف پیدا کردیم حضرت فرمود کجایش اختلاف دارد؟ عرض کرد که در جریان توفّی و قبض روح خدای سبحان گاهی توفّی را به خود اسناد می‌دهد، گاهی به فرشتهٴ مرگ(سلام الله علیه) نسبت می‌دهد، گاهی به فرستاده‌هایی که زیرمجموعه فرشتهٴ مرگ‌اند نسبت می‌دهد، گاهی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا﴾ ، گاهی می‌فرماید: ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ ، گاهی می‌فرماید: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ حضرت این را پاسخ داد فرمود درجات توفّی فرق می‌کند، درجات قبض روح فرق می‌کند آن اوحدی را ذات اقدس الهی قبض می‌کند، آن خواص را فرشتهٴ مرگ عزرائیل(سلام الله علیه) قبض می‌کند، افراد عادی را فرستاده‌های عزرائیل(سلام الله علیه) قبض می‌کنند این اختلافی نیست برای اینکه این مربوط به درجات است و مانند آن ولی این مسئله باید ملحوظ بشود که در همه موارد هر سه حضور دارند یعنی این‌‌چنین نیست که ذات اقدس الهی در کارها دخیل نباشد کار را ـ معاذ الله ـ واگذار کرده باشد هیچ کاری نیست مگر اینکه ذات اقدس الهی آنجا حضور دارد و انجام می‌دهد منتها اگر تفاوتی در این درجات سه‌گانه است برای آن متوفّاست، نه برای متوفّی این شخص فقط درجهٴ ایمانی‌اش متوسّط است یا خدای ناکرده از آن طرف به درکات رسیده است فقط مأموران عزرائیل(سلام الله علیه) را می‌بیند یک عده را می‌بیند که ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ در دو بخش از قرآن کریم فرمود یک عده هستند که وقتی جانشان را فرستاده‌ها می‌گیرند سیلی به صورتشان می‌زنند، مُشت به پشتشان می‌زنند و اینها را با این زدن از دنیا بیرون می‌برند ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾.
خدا غریق رحمت کند مرحوم آقای شاه‌آبادی استاد امام(رضوان الله علیهما) را در آن رسالهٴ شریف شَذرات توجیهی دارند نسبت به اینکه، اینکه در دو جای قرآن خدا فرمود ملائکه هنگام قبض روح بعضی از افراد ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ چیست. فرمودند ملائکه موکَّل دنیا می‌بینند این شخص عمرش به پایان رسیده وقتش تمام شده کاری هم انجام نداده جای دیگران را هم گرفته با فشار پشتش را می‌زنند این را از دنیا بیرون می‌کنند. موکَّلین برزخ می‌بینند این با دست خالی و روی سیاه دارد می‌آید به صورتش می‌زنند که در این مدت چه کردی؟ هم آنها که روبه‌رو هستند صورت این را می‌زنند، هم اینها این را می‌خواهند تعقیب کنند، اخراج کنند پشتش را می‌زنند، خب ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾.
یک عده هستند که فرستاده‌های الهی در هنگام قبض روح آنها مؤمنان متوسّط‌اند ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ﴾ که این بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» و امثال «نحل» گذشت عده‌ای بهترین لذت برای آنها همان لذت جان‌دادن است فرشته‌های الهی می‌آیند، با احترام می‌آیند، سلام عرض می‌کنند، می‌گویند از هر دری که خواستی وارد بشوی چه درِ جنّت برزخی تا برسد به آن قیامت کبرا، اما وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا ائمه(علیهم السلام) اینها می‌خواهند جانشان را تسلیم بکنند در عین حال که فرستاده‌های عزرائیل(سلام الله علیه) به عنوان خدمه حضور دارند، خود عزرائیل(سلام الله علیه) به عنوان خادم حضور دارد آنکه این ذوات مقدس می‌بیند ذات اقدس الهی است که با قلبشان مشاهده می‌کنند و جان را تسلیم می‌کنند. ممکن نیست در قبض روح کسی خدا حضور نداشته باشد برای اینکه بر اساس توحید کار به دست اوست منتها این بنده خدا نمی‌بیند، این غافل است نمی‌بیند یا عزرائیل(سلام الله علیه) حضور نداشته باشد ولی این لیاقت ندارد که عزرائیل(سلام الله علیه) را ببیند فقط با همین ملائکه زیرمجموعه کار دارد.
وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود این سه طایفه آیات که گاهی توفّی را به خدا، گاهی توفّی را به عزرائیل(سلام الله علیه)، گاهی توفّی را به ملائکه زیرمجموعه آنها اسناد می‌دهد این ناظر به سه درجه است و تفاوتی هم بین این درجات هست لذا تفاوتی در آیات قرآن کریم نیست.
می‌ماند بخشی مربوط به بدن که آن هم سؤالی است که برای همه ما مطرح است که این ذهن را می‌گَزد که بالأخره ما با کدام بدن چیزی است که می‌خواهیم بفهمیم درست است بر ما واجب عینی نیست بفهمیم با کدام وضع می‌آییم همین که قبول کردیم هر چه را قرآ‌ن و عترت فرمودند درباره بدن طوری که هر کسی را ببینیم در روایت هم دارد «وقلتَ إنّه فلان» ببینیم می‌شناسیم این کافی است با همین بدن هم محشور می‌شویم اما این سؤال برای همیشه برای ذهن ما هست که بالأخره سخن از امتزاج نیست، سخن از تحوّل و تبدیل است این بدن تبدیل می‌شود به خاک، آ‌ن خاک تبدیل می‌شود به میوه، آن میوه تبدیل می‌شود به نطفه، آن نطفه تبدیل می‌شود به انسان دیگر سخن از تبدیل است سخن از امتزاج نیست.
پرسش: ببخشید همان طوری که قرآن می‌فرماید خاک یا طیّب است یا خبیث آن وقت خاکهای خبیث جمع می‌شود آن انسانهای بد دو مرتبه از آن مبعوث می‌شوند، برانگیخته می‌شوند و آن انسانهایی که پایین هستند سرانجام از آن خاکهای پاک برانگیخته می‌شوند انسانی که وارد بهشت می‌شود.
پاسخ: بله، اگر این درباره امتزاج و اختلاط باشد این آیات سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» پاسخگوست که ذرّات بدن این شخص طیّب در خاک هست، ذرّات بدن آن شخص خبیث هم در خاک هست اینها از علم ما مستور است ولی نزد علم خدا هست اما سخن از تبدیل است یعنی این تبدیل شده به میوه این میوه را فلان شخص کافر خورده است و شده نطفه این‌‌چنین نیست که این ذرّات بعینها موجود باشند منتها از علم ما مستور باشند اینها تبدیل می‌شوند سخن از اشکال علمی نیست که چه کسی می‌تواند این ذرّات را از هم جدا کند.
«والذی ینبغی أن یقال» آن مقداری که می‌تواند ذهن خود ما را آرام بکند در جریان دنیا البته راههای فراوانی دارد که آن راههای فراوان را ممکن است عده‌ای طی کنند ولی آن مقداری که می‌تواند ذهن را آرام بکند این است که ما همان طوری که جریان دنیا را باور کردیم و برای ما حل شده است همین طور می‌توانیم جریان معاد را هم حل کنیم و باور کنیم.
بیان ذلک این است که ما در دنیا بدنی داریم و روحی این بدن ما در طیّ هفت، هشت سال یا کمتر و بیشتر کلاً عوض می‌شود این‌‌چنین نیست که این ذرّات گوشت، پوست، استخوان این همان ذرّات اوّلیه دوران کودکی باشد که تمام ذرّات بدن عوض می‌شود آنهایی هم که می‌گویند بعضی از ذرّات مغز عوض نمی‌شود این سخن ناصواب است منتها سرعت آنها بسیار بسیار ضعیف است محسوس نیست با ابزار کشف نمی‌کنند نظیر اینکه سابقیها می‌گفتند که ستارهٴ زُحل و مانند آن اینهایی که ما می‌گوییم جزء ثوابت‌اند در برابر سیّارات اینها که جزء سیّارات‌اند اگر ستاره‌ای را ما می‌گوییم در فلک هشتم به اصطلاح سابقیها اینها جزء ثوابت‌اند نه یعنی حرکت ندارند بعضی از ستاره‌ها حرکتشان که یک دور بخواهند مدارشان را طی کنند سی هزار سال، چهل هزار سال یا کمتر و بیشتر طول می‌کشد این به رصد نمی‌آید به دید رصدبانان نمی‌آید خیال می‌کنند اینها ثابت‌اند برای اینکه این رصدبان سی سال یا چهل سال یا کمتر و بیشتر زنده است و رصد می‌کند این نمی‌بیند که مثلاً با ابزار رصدی کمترین تغیّری در فلان ستاره پیدا شده این خیال می‌کنند اینها ثابت‌اند می‌گویند ما ثابت در فلکیّات نداریم همه ﴿کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ منتها بعضیها مدارشان روی چهل هزار سال، بعضیها پنجاه هزار سال، بعضی سی هزار سال کمتر و بیشتر طی می‌کنند حرکتشان. ذرّات بدن هم همین طور است از بس رقیق و دقیق است انسان خیال می‌کند که مثلاً این خالی که الآ‌ن پشت دستش است، پشت انگشتش است، کف دستش است این همان خال دوران کودکی است در حالی که چندین‌بار عوض شده است حالا اینکه عوض طبیعی.
حالا مسئلةٌ شرعیه اگر کسی در سنّ بیست سالگی سرقت کرده و در محکمه هم ثابت شد که این سرقت کرده آن وقت برابر ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا﴾ دستش را قطع کنند این فرار کرده بعد از مدت کوتاهی تصادف کرده دستش قطع شده فوراً کسی که مرگ مغزی شده بود دستش هم گرم بود به این دست پیوند زدند و گرفت بعد از شش ماه دست گرفت ولی این شخص همچنان فراری است بعد مشکل کلیه پیدا کرده کلیه‌های او را عوض کردند، مشکل قلب پیدا کرد قلب او را عوض کردند، مشکل چشم پیدا کرد چشم او را عوض کردند در طیّ ده، بیست سال تمام اعضای او به تدریج عوض شده از آن تصادفهایی که کرده حالا بعد از بیست سال دیگر که این شخص سنّش به چهل سالگی رسید این دوباره گرفتار محکمهٴ شرع شد شارع مقدّس در محکمهٴ عدل با این چه می‌کند؟ این می‌تواند بگوید آقا این دستم همان دست اوّلی نیست شما الآن می‌خواهید ﴿فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا﴾ بگویید این دست آن دست نیست یا اگر بخواهی من را تنبیه کنی من این بدنم آن بدن نیست یا عقلِ علمی یک، عُرف مساعد با عقل علمی دو، می‌گویند بدن‌بودن بدن به نفس است هر جزیی را که نفس قبول بکند می‌شود بدن او چرا در فقه فتوا می‌دهیم اگر کسی دستش قطع شده کسی که در آستانهٴ مرگ مغزی بود دست او را با این دست پیوند زدند یکی مسلمان بود، یکی کافر دست کافر را به دست مسلمان پیوند زدند تا این دست نگرفت آن کافر اگر کافر حربی باشد خب نجس است این نمی‌تواند وضو بگیرد، اما وقتی که نفس این دست را قبول کرد و گرفت این دست می‌شود پاک، می‌شود با او وضو گرفت چرا فتوا بر اساس این است؟ بدن هم همین طور است سرتاپای بدن هم همین طور است بدن بودن بدن به وحدت نفس هر جزیی را که این نفس بپذیرد، بپروراند بدن اوست الآن در محکمهٴ عدل اسلامی مگر کسی می‌تواند بگوید آقا این دست غیر از آن دست است شما این دست را قطع نکنید یا می‌گویند دست اوست دیگر.
این در دنیا برای ما هست همین را هم در آخرت می‌شود حل کرد این مقدار انسان را کمی آرام می‌کند که از آن گَزندگی ذهن به ‌در بیاید وقتی ما در دنیا چنین چیزی داریم که بدن در قبال نفس نیست فرعِ نفس است، تابع نفس است هر چیزی را که نفس بپذیرد بدن اوست اگر در دنیا این را داریم، در محکمهٴ عدل هم همین را داریم، در فقه هم همین را داریم خب «فلیکن المعاد کذلک» حالا راههای دیگری، اسرار دیگری در علوم الهی فراوان است که ما دسترسی نداریم ولی ما از این فشار ذهن نجات پیدا می‌کنیم که وضع این است. می‌ماند مسئله رجعت و تناسخ.
پرسش: اگر خداوند در عالم برزخ بدن فلانی را می‌گیرد در عالم قیامت هم بدن او را برمی‌گرداند اگر این باشد که مشکل حلّ است.
پاسخ: درست است ولی مناسب باید باشد ولی بالأخره بدن او باید باشد یا نه؟ بدنی باید باشد که مناسب با فضای آخرت است آخرت طوری است که انسان میلیونها سال بماند این بدن نمی‌پوسد، بیمار نمی‌شود و مانند اینها این درست است اما بدن زید باید باشد یا نه؟ یک اشکال در این است که چگونه این بدن هزارها سال می‌ماند و نمی‌میرد این پاسخش این است که ذات اقدس الهی بدن مناسب برزخ را در برزخ، مناسب با معاد و حشر اکبر را در حشر اکبر عطا می‌کند این درست است اما اشکال دیگر این است که بدن زید را بالأخره باید به زید بدهند یا نه؟ آن اشکالی که بدن مناسب را خدا عطا می‌کند آن پاسخ آن اشکال است که چگونه بدن انسان میلیونها سال می‌ماند؟ پاسخش این است که ذات اقدس الهی بدن هر عالَمی را مناسب آن عالَم خلق می‌کند این درست است اما اشکال کلامی این است که بالأخره بدن زید را باید به زید بدهند یا نه؟ برای اینکه ما با این بدن کار داریم این بدن باید شهادت بدهد هم دست باید شهادت بدهد که صاحبش فلان معصیت را کرده ﴿تُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾ باید بدن زید باشد تا شهادت بدهد دیگر، درست است بدن مناسب آ‌ن عالم است ولی تا بدن زید نباشد که شهادت نمی‌دهد که این ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾ بعد بگوید ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ بالأخره بدن زید باید باشد که شهادت بدهد زید چه جنایتی کرده یا نه؟
این اشکال دوم را این مطلبی که عرض شد می‌تواند نرم بکند که بالأخره بدن بودن بدن به این است که نفس بپذیرد اما خصوصیّاتش را «لست أدری» اما آن اشکال که چگونه یک بدن میلیونها سال می‌ماند، بله پاسخش این است که ذات اقدس الهی بدن دنیا را مناسب دنیا، بدن برزخ را مناسب برزخ، بدن حشر اکبر را مناسب حشر اکبر می‌آفریند.
پرسش:...با پاسخی که شما فرمودید ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ تقریباً باز بی‌پاسخ می‌ماند.
پاسخ: چرا؟
پرسش: برای اینکه فرمودید که برای هر نشئه‌ای بدن مناسب خودش هست و بعد فرمودید که
پاسخ: بدنِ خود او باید باشد. خودِ او، این ضمیر «شین» به نفس برمی‌گردد مادامی که زید این بدن را قبول کرد بدن، بدن زید است ما مگر در دنیا یک بدن ثابت داریم تا طلبکار باشیم؟ ما که روزانه در حال تغییریم که کسی که هشتاد سال سن کرده هشت بار تمام ذرّات بدن او عوض شد حدّاقل، ما بدن ثابتی نداریم تا کسی بگوید بدن من، بدن من کجاست؟ هر چه را نفس من بپذیرد بدن اوست ما در دنیا مگر چطور حل می‌کنیم همین مسئله محکمه اسلامی را چطور حل می‌کنیم؟ همان مسئله فقهی را چطور حل می‌کنیم؟ مگر ما یک بدن خاصّی را ارث بردیم که بگوییم این بدن ماست ما در دنیا به چه چیزی می‌گوییم بدن ما؟ آنکه روحِ ما بپذیرد و او را بپروراند همین ما یک ذرّات خاصّی به نام بدن خودمان نداریم هر چه در دنیا گفتیم آخرت حل است، هر چه در فقه گفتیم آنجا حل است، هر چه در محکمهٴ قضا گفتیم آنجا حل است الآن در محکمهٴ قضا هیچ عقلی می‌تواند اشکال کند به محکمهٴ قضا که آقا شما که می‌خواهید دست این سارق فراری بعد از بیست سال گرفتار شده را قطع کنید این دست آن دست نیست یا می‌گویند دستش را قطع کن؟ هیچ فقیهی فتوا می‌دهد که این دست نجس است برای اینکه دست کافری را به اینجا پیوند زدند گرفتند وقتی گرفتند، گرفت ما یک بدن ثابتی نداریم که حقّ طِلق ما بشود بگوییم این بدن ماست هر چه را نفس بپذیرد و بپروراند و او را تربیت کند بدن ماست، هر چه در دنیا گفتیم آن آخرت هم مسئله حل می‌شود البته وجوه دیگری ممکن است باشد ولی این مقدار که از فشار ذهن کم بکند این اثر را دارد.
مطلب دیگر همان فرق بین رجعت و تناسخ است. در جریان تناسخ این است که روح بدن را رها بکن اینها که در پرانتز مطالعه کنید اینها الفبای معاد است به حسب ظاهر آدم خیال می‌کند که مطلب عمیق علمی است آنجا ما شش طایفه کردیم، اینجا هفت طایفه کردیم این بحث تفسیری که یک عده را سرگرم بکند علمی است خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را به ایشان عرض کردند که شما نه در اصول فلسفه از معاد بحث کردید، نه در بدایه و نهایه از معاد بحث کردید، نه در تعلیقه اسفار فرمود هنوز فهم معاد روزیِ این مردم نشده است که اینها بفهمند معاد یعنی چه؟ مرگ یعنی چه؟ حیات یعنی چه؟ خیال نکنید اینها که به عرضتان رسید مطلبهای عمیق علمی است اینها چون نشنیدید خیال می‌کنید علمی است علم جای دیگر است آدم وقتی وارد آن اشکالهای نفس‌گیر می‌شود آنجا می‌فهمد تازه بحث معاد چیست حالا این پرانتز بسته فرمود هنوز روزیِ مردم نشده.
به هر تقدیر جریان رجعت با جریان تناسخ فرقش این است تناسخ که مستحیل است آن است که روح از این بدن فاصله بگیرد به بدن دیگر تعلّق بگیرد یا هم‌سطح است می‌شود نسخ یا نزولی است به بدن حیوان تعلّق می‌گیرد می‌شود مَسخ یا به بدن گیاه و جماد تعلّق می‌گیرد می‌شود رَسخ و فَسخ. در کتابهای کلامی این اقسام چهارگانه مستحیل شد یعنی نسخ و مَسخ و رَسخ و فَسخ گفتند مستحیل است.
اما در جریان رجعتْ روح به بدن خود شخص تعلّق می‌گیرد نه به بدن دیگری این مُرده زنده می‌شود آنکه وجود مبارک عیسای مسیح(سلام الله علیه) گفت ﴿وَأُحْیِی الْمَوْتَی﴾ یعنی روح همین شخص را به همین شخص برمی‌گردانم این تناسخ نیست در رجعت تعلّق مجدّد روح زید است به بدن زید به همان معنایی که گفته شد ولی در تناسخ این است که این روح تعلّق بگیرد به بدن یک نوزاد و همهٴ آنچه را که می‌دانست از ذهنش رخت بربست از صفر شروع می‌کند آن می‌شود تناسخ این می‌شود رجعت حالا اینها که ذهن مستشکلان دیروز و امروز هم بیش از این حدّ نیست آنکه سیدناالاستاد می‌فرمود هنوز فهم معاد روزیِ مردم نشده است نه اشکالاتش در ذهن منکران معاد است، نه توقّعش در ذهن معتقدان به معاد هر اشکالی را که منکران معاد بکنند اعم از وثنی و غیر وثنی پاسخش در قرآن هست بیش از این اصلاً در ذهن آنها نمی‌آید. قرآن کریم بعد از طرح همه این مسائل می‌فرماید دست اینها خالی است اینها هیچ اشکال علمی ندارند این در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» که قبلاً آیه‌اش اشاره شد به این صورت بیان فرمود، فرمود: ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾ انسان خیال می‌کند که ما استخوانهایش چون این می‌گوید ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ دیگر ما استخوانهایش را جمع نمی‌کنیم؟ این چه اشکالی است ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ ما این سرانگشت این خطوط سرانگشت، خطوط ریز و درشت سرانگشت این انگشت مُهر انگشت مُهر که می‌کنند برای آن است که هیچ انگشتی شبیه انگشت دیگر نیست در این هفت میلیارد همان طوری که ﴿وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ﴾ آیه است ﴿وَأَلْوَانِکُمْ﴾ آیه است، «واختلاف بنانکم» آیه است فرمود ما این بَنان هر کسی، سرانگشت هر کسی را دوباره می‌توانیم مثل اول بسازیم دیگر ما ساختیم دیگر ما که فراموش نکردیم چطور ساختیم که ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ ما بَنانشان را دوباره برمی‌گردانیم چه رسد به عِظام اینها مشکل علمی ندارند لکن مشکلشان در جای دیگر است ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ پس اینها هیچ شبهه علمی ندارند عمده شهوت عملی است ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ این می‌خواهد جلویش باز باشد این به اصطلاح خطّ قرمز را قبول نمی‌کند. معاد یک خطّ قرمز است دیگر بالأخره آدم مسئول است در برابر کارها دیگر و ذات اقدس الهی قبل از اینکه ما را به بگیر و ببند بترساند، به ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ بترساند ما را به حیا دعوت کرده فرمود: ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «علق» است دیگر «علق» هم از عتایق سُوَر قرآنی است دیگر قبل از اینکه سایر آیات جهنم و امثال جهنم نازل بشود ما را به حیا دعوت کرد حالا اگر حیا اثر نکرد آن‌گاه بگیر و ببند شروع می‌شود فرمود انسان نمی‌داند که خدا او را می‌بیند؟! ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ این اساس دین است. الآن اینجا فرمود که ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ این می‌خواهد جلویش باز باشد دیگر حالا یا از آن طرف شبهه می‌کند یا از این طرف شبهه می‌کند این چه شبهه است در برابر قدرت مطلق چه شبهه است گاهی ذات اقدس الهی می‌فرماید شما که قبول دارید خدای سبحان بشر را اول آفریده اعادهٴ بشر بعد از خلقت اوّلی آسان‌تر از اول است ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ بعد فوراً برای تفهیم مخاطبان می‌فرماید: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ فرمود: ﴿للهِ الْمَثَلُ الأعْلَی﴾ ما این را به عنوان جدال و برای فهم شما گفتیم، گفتیم این کار برای خدا آسان‌تر است خدای سبحان آسان و آسان‌تر ندارد که قدرت اگر نامتناهی شد یک، برابر اراده کار می‌کند نه برابر حرکات دست و پا دو، یکی آسان باشد یکی آسان‌تر ندارد که.
دوتا نمونه قرآن کریم ذکر می‌کند یکی مشکل‌ترین کارهای عالم است، یکی هم آسان‌ترین کارهای عالم فرمود هر دو برای ما یکی است آنکه آسان‌ترین کارها برای عالم است اینکه آدم سایه را جمع بکند، خب سایه که سنگین نیست تا آدم سایه را بخواهد جمع بکند سخت باشد که سایه یک مرز بین نور و ظلمت است این ظِلّ نمی‌گذارد نور به آن منطقه برسد می‌شود سایه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾ اگر یَسیر به معنای آسان باشد نه تدریج فرمود ما این سایه را به آسانی جمع می‌کنیم. جمع از سایه آسان‌تر ما دیگر چیزی نداریم در عالم که برای اینکه شیء وجودی ندارد.
آن کاری که از او سنگین‌تر در عالم نیست کلّ تغییر عالم است کلّ عالم را آدم به هم بزند دوباره بسازد این می‌شود حشر اکبر اگر ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ بشود، اگر ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ بشود کلّ این نظام سپهر و زمین را بخواهد به هم بزند دوباره بسازد کاری از این سنگین‌تر فرض ندارد که فرمود: ﴿حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾ این نزد ما آسان است ما کلّ این عالم را به آسانی به هم می‌زنیم دوباره می‌سازیم.
در برابر قدرت مطلقه فرقی بین آن کار سنگین و این کار آسان نیست فرمود اگر من یک وقت گفتم اگر خدا بار اول انجام داد ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ اعاده، آسان‌تر از آفرینش اول است این برای توجیه شماست ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ مبادا خیال کنید یکی آسان است، یکی آسان‌تر اصلاً چنین نیست هر دو نزد خدای سبحان یکسان است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی