display result search
منو
تفسیر آیات 66 تا 70 سوره اسراء

تفسیر آیات 66 تا 70 سوره اسراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 20 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 66 تا 70 سوره اسراء"
نور اوّلین کاری که می‌کند حوزهٴ خود را تفیسر می‌کند،
اوّلین کاری که قرآن کریم کرد که نور هست جهان را روشن کرد
ما چیزی به نام طبیعت نداریم هر چه هست خلقت است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً ﴿66﴾ وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُوراً ﴿67﴾ أَفَأَمِنتُمْ أَن یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِباً ثُمَّ لاَ تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلاً ﴿68﴾ أَمْ أَمِنتُمْ أَن یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَةً أُخْرَی فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفاً مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُم بِمَا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لاَ تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعاً ﴿69﴾ وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً ﴿70﴾

قرآن کریم یک سلسله عقاید، اخلاق، احکام فقهی و حقوقی را بیان کرد و یک سلسله علوم را همه اینها می‌شود اسلامی وقتی سخن از توحید است سخن از اسلام است، سخن از اخلاق است سخن از اسلام است، سخن از فقه و حقوق است سخن از اسلام است، سخن از علوم و فنون است سخن از اسلام است وقتی می‌فرماید آسمان را خلق کرد، زمین را خلق کرد، اینها را در شش روز خلق کرد، آسمان و زمین قبلاً این منظومه‌ها با هم بسته بودند، رَتق بودند خدا فَتق کرد و آسمان قبل از اینکه به صورتهای هفت‌گانه دربیاید یک مُشت گاز بود، دود بود و خداوند این دخان را به صورت سماوات سبع بیان کرد همه اینها دین است، همه اینها اسلام است هر کسی دربارهٴ توحید بحث می‌کند اسلامی است، فقه و حقوق و اخلاق بحث می‌کند اسلامی است، علوم و فنون بحث می‌کند اسلامی است، زیرا قرآن کریم به عنوان نور معرفی شده که ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ این اصل اول.

اصل دوم این است که نور اوّلین کاری که می‌کند حوزهٴ خود را تفیسر می‌کند قبل از تغییر، قبل از تکمیل، قبل از تحویل حوزهٴ خود را تفسیر می‌کند یعنی وقتی آفتاب طلوع کرد مشخص می‌کند کجا راه است؟ کجا چاه است؟ کجا جماد است؟ کجا نبات است؟ کجا حیوان است؟ کجا آسمان است؟ کجا زمین است؟ کجا انسان است؟ اوّلین کاری که آفتاب می‌کند تفسیر اشیاست بعد تغییر می‌دهد این میوه را می‌پزاند، هوا را گرم می‌کند، درختها را بارور می‌کند و مانند آن، آ‌ن تغییر و تکمیل و «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» بعد از تفسیر است یعنی بعد از اینکه آفتاب تابید معلوم شد که راه کجاست؟ چاه کجاست؟ آب چیست؟ هوا چیست؟ درخت چیست؟ زمین چیست؟ آن‌گاه اینها را تکمیل می‌کند، تغییر می‌دهد اوّلین کاری که قرآن کریم کرد که نور هست جهان را روشن کرد به ما فهماند که آسمان خلقت است، زمین خلقت است، انسان خلقت است، علم خلقت است چیزی در عالم نیست که مصداق شیء باشد و مخلوق خدا نباشد ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ این از آن عمومات غیر قابل تخصیص است. «کل أمر صدق علیه أنّه شیء یَصدُق علیه أنّه مخلوقُ الله سبحانه و تعالی» پس جهان مخلوق است، انسان که جهان‌شناس است مخلوق است، علم، معرفت که رابط عالِم و معلوم است مخلوق است، خب اگر ما مثلثی داشتیم اضلاع سه‌گانهٴ او مخلوق بود در چنین فضایی می‌شود فکر سکولار کرد که اصلاً اسلامی نیست کاری به اسلام و غیر اسلام ندارد مخلوقِ خدا به وسیلهٴ مخلوقِ خدا مخلوق دیگر را می‌شناسد یعنی عالِم به وسیله علم جهان را می‌شناسد فرض ندارد که ما علمی داشته باشیم سکولار.

برای اینکه علم را سکولار بکنند این چراغ را خاموش کردند وقتی چراغ را خاموش کردند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾ و این کتابِ الهی که طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه فرمود: «فَتَجَلَّی‏ لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ» ذات اقدس الهی تجلّی کردند کتاب خودش فرمود: ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ این نور را خاموش کردند گفتند ـ معاذ الله ـ این کلام فلان شخص است کلام خدا نیست، وقتی قرآن از آن نورانیّت افتاد مثل اینکه آفتاب غروب بکند، خب آفتاب غروب بکند کسی راه را از چاه تشخیص نمی‌دهد نمی‌فهمد کجا سنگ است؟ کجا آب است؟ کجا دیوار است؟ کجا انسان است؟ کجا حیوان است؟ کجا گیاه است؟ در تاریکی نمی‌شود تشخیص داد از آ‌ن به بعد گفتند جهانْ طبیعت است، آسمان طبیعت است، زمین طبیعت است، دریا طبیعت است، معدن طبیعت است و علوم را در تاریکی تدوین کردند شده طبیعیّات، خب در تاریکی وقتی آدم مخلوق را نبیند، خلقت را نبیند، عالِم و معلوم و علم را طبیعت بپندارد می‌شود سکولار دیگر، اگر چراغ نباشد آدم خلقت را طبیعت می‌انگارد، خب طبیعت‌شناسی، طبیعت‌شناسی است دیگر کاری به اسلامی و غیر اسلامی ندارد، پس اوّلین کاری که قرآن کریم می‌کند اصرار دارد که جهان، خلقت است ما چیزی به نام طبیعت نداریم هر چه هست خلقت است.
مطلب دیگر اینکه ضعیف‌ترین علم و کم‌پایه‌ترین علم علوم طبیعی است یعنی زمین‌شناسی، دریاشناسی، طب، داروشناسی اینها ضعیف‌ترین علم است گرچه سودآورترین علم همین علمهاست برای اینکه کاربرد اینها بیشتر است اما ضعیف‌ترین علم همینهاست برای اینکه در اینها یقین بسیار کم است یقین در بخشی از علوم تجربی راه دارد بخش وسیعش به طمأنینه است منتها طمأنینه یعنی علمی مثل علم حجّت شرعی است اگر طبیب حاذقی گفت فلان وقت روزه گرفتن برای شما ضرر دارد این مکلّف موظّف است روزه نگیرد دیگر همین تشخیصی که طبیب می‌دهد تشخیص قطعی که نیست منتها طمأنینه عقلایی می‌آورد همین که آدم مطمئن شد که روزه برای او ضرر دارد، خب شرعاً مکلّف است که روزه نگیرد یا اگر هواشناس هواشناسی کرده برابر اطمینان گفت که اگر فلان روز سفر کنید در راه به رانش زمین، ریزش برف، ریزش باران، بهمن و مانند آ‌ن مبتلا می‌شوید این سفر می‌شود سفر معصیت چون ضرر دارد بر اساس طمأنینه نه بر اساس جزم ریاضی، اگر کسی در چنین هوایی سفر کرده است هم باید روزه‌اش را بگیرد هم باید نمازش را تمام بخواند ما برابر با اطمینان باید عمل بکنیم نه برابر آن علم ریاضیِ صد درصد، اگر علم ریاضی صد درصد حاصل شد که فبه المطلوب، نشد طمأنینه یعنی برای ما علم و علمی هر دو حجّت است و این فرق نمی‌کند چه در فقه و اصول باشد، چه در زمین‌شناسی و دریاشناسی باشد در فقه هم و اصول هم و اخلاق هم آنچه یافت نمی‌شود و بسیار کمیاب است قطع است ما به استثنای ضروریّتها و ضرورات فقهی مثل اینکه نماز واجب است، روزه واجب است، حج واجب است اینها جزء ضروریّات است اما شما وقتی وارد مسئلهٴ قاعده «لا تعاد» می‌شوید وارد خلل صلات می‌شوید می‌بینید یک فقیه با خودش اختلاف دارد تجدید نظر می‌کند چه رسد به چند فقیه بارها به عرضتان رسید ما یک آیه داریم درباره نماز جمعه و چندتا روایات خیلی هم پیچیده نیست آیات فراوان هم نیست در همین یک آیه با چند روایت در عصر غیبت چندین فتوای رودرروی هم در فقه ماست کسی می‌گوید به استناد روایات وجود امام معصوم شرط است خواندن نماز جمعه در عصر غیبت حرام است، کسی می‌گوید خواندن نماز جمعه در عصر غیبت واجب تعیینی است، قول سوم این است که واجب تخییری است با وجوب جمع بین نماز جمعه و چهار رکعت ظهر، قول چهارم این است که وجوب تخییری است با احتیاط لازم نه اقوا بودن، قول پنجم آن است که احتیاطش مستحب است، قول ششم این است که تخییر است هیچ احتیاطی هم در کار نیست، خب هیچ کدام از این فقها(رضوان الله علیهم و حفظهم الله) هیچ کدام یقین ندارند برابر استنباط است تازه این در مسائلی است که شش، هفت قول است اما مسائلی که اقوال فراوان است الی‌ماشاءالله در اصول همین طور است، در فقه همین طور است یکی با شکّ در مقتضی استصحاب را جاری می‌داند، یکی با شکّ در مقتضی استصحاب را جاری نمی‌داند فقط شکّ در مانع را استصحاب می‌داند ما در فقه و اصول هم به استثنای آن ضروریّتهای اوّلی و احکام اوّلی فقط طمأنینه داریم، ظنّ خاص داریم جزم ریاضی که حاصل نیست در مسائل طبیعی به اصطلاح همان خلقت‌شناسی، زمین‌شناسی، آسمان‌شناسی، دریاشناسی هم این‌‌چنین است ما هم یک سلسله بدیهیات آنجا دارند که ضروریّتهای علوم تجربی است بخشی وسیعی البته در حدّ طمأنینه است آ‌نها که به طمأنینه نرسید در حدّ فرضیه و احتمال است که صبغهٴ علمی ندارد به حساب علم نمی‌آید این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه چنین نقلی در مقابل چنان عقل است و چنان عقلی هم در مقابل چنین نقل. عقلی که در مقابل نقل است گاهی استنباط می‌کند از یک سلسله مطالب نقلی، گاهی مستقل است وقتی بخواهد استنباط کند از مسائل عقلی این می‌شود اجتهاد که اخباری در برابر این ایستاده است می‌گوید نه، نمی‌شود اجتهاد کرد استنباط مطالب دقیق از یک روایت این «عقلٌ علی مدار النقل» است وقتی ذی‌مقدمه واجب شد عقل می‌گوید مقدمه‌اش واجب است و مانند آ‌ن. یک وقت است که نه، عقل همه مطالب را خود دارد مثل «قُبح عِقاب بلابیان» یک وقت است که از «رُفع... ما لا یعلمون» استنباط می‌کنیم که آن چیزی که مرفوع است حُکم تکلیفی است یا حُکم وضعی این اجتهاد است در فضای نقل یک وقت است که نه، ما درباره «رُفع... ما لا یعلمون» بحث نمی‌کنیم که چه چیزی مرفوع است حُکم تکلیفی است یا حُکم وضعی در قبال این دلیل نقلی یک دلیل عقلی اقامه می‌شود به نام «قُبح عِقاب بلابیان» در مسئله خیار غَبْن یک وقت است که ما از روایتی استفاده می‌کنیم که مقبول مختار است حالا خیارش یا بالفور است یا بالتراخی ضمان‌دار است یا نه، یک وقت می‌گوییم نه، اگر کسی مغبون شد نتواند عقد را به هم بزند این ظلم است و ظلم در اسلام نیست این استنباط از دلیل نقلی نیست این تمام حرفها را خود عقل دارد عقل گاهی مبادی را خود دارد، گاهی مبادی را از نقل می‌گیرد عقل هم گاهی محصولش جزم است، گاهی طمأنینه، نقل هم گاهی محصولش جزم است، گاهی طمأنینه این هم یک مطلب.
مطلب دیگر همان طوری که درباره معصوم(سلام الله علیه) قول او دینی است، فعل او هم دینی است اصل این حرفها که مربوط به ذات اقدس الهی است آن هم این‌‌چنین است خدای سبحان قولش دینی است، فعلش هم دینی است هر چه خدا گفت می‌شود اسلام، هر چه خدا کرد می‌شود اسلام منتها باید اثبات بشود حالا یا از راه علم یا از راه علمی خدا گفت ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ خدا چنین کرد که ﴿یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾ خواه آیه داشته باشیم، خواه آیه نداشته باشیم چون عقل در مقابل نقل است و نقل در مقابل عقل هر دو در تحت اشراف و سلطنت وحی‌اند لذا هیچ کدام مستقل نیستند نه عقل می‌تواند به تنهایی دین‌شناس و اسلام‌شناس باشد، نه نقل می‌تواند به تنهایی دین‌شناس و اسلام‌شناس باشد اینکه می‌بینید در کتابهای اصول می‌گویند اگر ما عامّی داشتیم یا مطلقی داشتیم گاهی مخصّص لُبّی داریم، گاهی مقیّد لُبّی داریم آ‌ن مقیّد لبّی، مخصّص لُبّی گاهی اجماع است، گاهی عقل، گاهی هم سیره اینها دلیلهایی هستند که لفظی نیستند ولی بالأخره لبّی‌اند این دلیل لبّی مثل عقل نظری یا عقل بدیهی می‌تواند جلوی عام را بگیرد، جلوی مطلق را بگیرد گاهی می‌بینید به جای اینکه بگویند ما مخصّص لبّی داریم یا مقیّد لُبّی داریم می‌گویند اطلاق یا عموم از آن منصرف است وقتی از آنها سؤال می‌کنید که اینکه می‌گویند استحباب دارد در کنار سفرهٴ غذا قبل از تغذّی کسی از نمک استفاده کند، خب خیلیها هستند که بیماری فشار خون دارند و نمک برای اینها یک سمّ سفید است چطوری مستحب است؟ می‌گویند دلیل از آن منصرف است، خب انصراف برای موارد استعمال است و ظهور ما چه موقع این را دربارهٴ غیر فشار خونیها استعمال کردیم که حالا این بشود منصرف این مخصّص لُبّی دارد، مقیّد لبّی دارد دلیل عقل می‌گوید که این اطلاق یا عموم منصرف است از کسی که نمک برای او ضرر دارد یا فلان تُرشی برای او ضرر دارد یا زالودادن برای او ضرر دارد اینها را عقل می‌گوید اینها می‌شود مخصّص لُبّی و مقیّد لبّی.
قهراً بهترین راه برای وحدت حوزه و دانشگاه این است که حوزه بگوید خدا چه فرمود، دانشگاه بگوید خدا چه کرد اینها در تعامل و تقابل فکری باشند حرفها را به یکدیگر منتقل کنند تا او به عقلِ صِرف فتوا ندهد و این هم به نقل صِرف بسنده نکند این باید بداند که کجا عام، مخصّص لُبّی دارد، مطلق مقیّد لبّی دارد و مانند آن این را از کارشناسان بپرسند او هم بپرسد کجا عموم هست؟ کجا خصوص هست؟ کجا اطلاق هست، کجا تقیید هست؟ این کاری به مسائل ارزشی ندارد تا بگوییم ارزشی را از حوزه سؤال بکنند، دانشی را از دانشگاه، خیر در مسائل دانشی این‌‌چنین است چه رسد به ارزشی او باید که بداند عقل یک گوشه راه را کشف می‌کند نقل هم گوشهٴ دیگر را این دو در تحت سلطنت وحی‌اند آنکه مقابل ندارد قرآن و عترت است وگرنه علما مقابل هم‌اند و اگر احیاناً چیزی اشتباه درآمد در فقه و اصول ما هم هست این بارها به عرضتان رسید که مرحوم حاج آقا رضای همدانی(رضوان الله علیه) ایشان می‌فرمایند آن قدما که فتوا می‌دادند که آب چاه با اینکه ماده دارد در اثر افتادن یک شیء آلوده نجس می‌شود همهٴ بزرگان پیشین به استثنای محمد بصراوی اینها فتوا می‌دادند که این آب چاه نجس می‌شود نَزح واجب است از علامه به بعد گفتند نه، نَزح بئر مستحب است و این نجس نمی‌شود آنها را باید حمل بر کراهت کرد، خب سالیان متمادی همه فقها پاک را می‌گفتند نجس است این دنیایی آخر نشد آسمانی هم به زمین نیامد غیر معصوم است که اشتباه می‌کند و اینها حجّت شرعی هم داشتند و یک اجر هم داشتند یک سال و دو سال هم نبود، یک فقیه و دو فقیه هم که نبود این مکتوب هم که نیست جریان نَزح بئر را سالیان متمادی فقها(رضوان الله علیهم) فتوا می‌دادند که این نَزح واجب است و آن آب چاه می‌شود نجس بعد گفتند نه خیر نَزح واجب نیست آب هم نجس نمی‌شود، خب اگر این اشتباهات در بین بشر هست و معذورند برای اینکه روش‌مندانه اجتهاد کردند نه بی‌روش اگر مُصیب بودند «له أجران» و اگر مُخطی بودند «له أجرٌ واحد» .
بنابراین نه هر نقلی در مقابل عقل است، نه هر عقلی هم در مقابل نقل. نقل ما یا علم و علمی، عقل ما هم بشرح ایضاً [همچنین] یا علم یا علمی همان طوری که معصوم حرف او حجت است، کار او هم حجت برای اینکه معصوم خلیفهٴ خداست و خدای سبحان حرفِ او حجت، کارِ او حجت دانشگاهها از کار خدا خبر می‌دهند، حوزه‌ها از قول خدا خبر می‌دهند حوزه می‌گوید خدا چنین فرمود، دانشگاه می‌گوید خدا چنین کرد این می‌شود تعامل حوزه و دانشگاه، وحدت حوزه و دانشگاه وگرنه ردّ و بدل شدن استاد و سالی یکی، دو، سه بار جلسه گرفتن و برنامه‌ها را کنار هم تنظیم کردن اینکه وحدت نشد این می‌شود قرارداد اما آن انسجام طبیعی که هست، اصلی که هست هر دو دارند دین خدا را می‌شناسند آن وقت این دانشگاه می‌شود دانشگاه اسلامی دیگر به چنین دانشجویی کسی نمی‌گوید شما کلاس دختر و پسر را از هم جدا کنید مگر در حوزه‌ به ماها می‌گویند کنار هم ننشینید ما هر روز می‌گوییم خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، پیغمبر چنین فرمود، امیرالمؤمنین چنین فرمود، امام صادق و امام کاظم آنها هم همین حرفها را دارند آنها همین حرفها را مطرح قرار می‌دهند همین خطبهٴ اول نهج‌البلاغه وقتی درباره پیدایش آسمان و زمین وجب به وجب، قدم به قدم حضرت امیر دارد خبر می‌دهد اگر این حرفها در دانشگاهها بود دیگر کسی از آنجا فارغ‌التحصیل نمی‌شد و نمی‌گفت ـ معاذ الله ـ اطلاع پیغمبر در کیهان‌شناسی در حدّ اطلاع همان عرب جاهلی است این مدینةالعلم را با عرب جاهلی یکسان می‌داند وجود مبارک حضرت امیر که باب این مدینه است شما آن خطبهٴ اول نهج‌البلاغه را ببینید این مثل اینکه از تمام گوشه‌های این کسی یک خانهٴ سه، چهارتا اتاقی می‌سازد از آن چطوری خبر می‌دهد که کجا اتاق خواب است؟ کجا پذیرایی است؟ کجا آشپزخانه است؟ کجا روشویی است؟ کجا وضوخانه است؟ قدم به قدم خبر می‌دهد وجود مبارک حضرت امیر در بخشهای وسیع مخصوصاً در همین خطبهٴ اول نهج‌البلاغه این مثل این است که اصلاً معماری کرده آسمان را اول چه بود، بعد چه چیزی شد، بعد چه چیزی شد، بعد چه چیزی شد، بطلمیوس و این حرفها اصلاً به خودشان جرأت نمی‌دهند این حرفها را بزنند قبل از بطلمیوس این حرفها در کتاب وجود مبارک موسای کلیم بود، در کتاب وجود مبارک عیسای مسیح بود، خب اگر این حرفها رفته بود در دانشگاهها ما این مشکل را پیدا نمی‌کردیم.
بنابراین هیچ کس از آسمان خبر نداد مثل آنکه وجود مبارک حضرت امیر خبر داد گویا خود حضرت به اذن خدا ساخته آدم این طور وجب به وجب از آسمان خبر می‌دهد حالا وجود مبارک پیغمبر که معراج رفته جریان معراج را که همه قبول کردند این رفته و آمده این وجب به وجب آسمانها را باخبر هست این می‌آید ـ معاذ الله ـ حرف بطلمیوس را بزند که آدم بگوید اطلاع پیغمبر از کیهان‌شناسی در حدّ همان عرب جاهلی بود.
غرض این است که اگر این معارف منتقل می‌شد البته به برکت انقلاب و خونهای شهدا خیلیها آشنا شدند شما وقتی رهبری رفته شیراز این عزیزان این زنها و مردها این دانشجوها این همه سخنرانی را دیدید در حضور رهبر همه اینها به برکت همین خون شهداست مگر این فکرها قبلاً بود، این فرضها قبلاً بود الآن اینها را باید بازتر کرد تا روشن بشود آنها می‌گویند خدا چنین کرد، حوزه می‌گوید خدا چنین فرمود اینها باید هماهنگ بشود نه قولِ بدون فعل حجّت است، نه فعلِ بدون قول حجّت است این مخصّصها، این مقیّدهای لُبّی کنار هم قرار می‌گیرد جمعاً می‌شود دین، دین بخشی به عقاید هست، بخشی به اخلاق هست، بخشی به فقه هست، بخشی به حقوق هست، بخشی به فنون و علوم تقریباً یک سیزدهم قرآن درباره فقه است بخشهای وسیع آن دوازده، سیزدهمش مربوط به جامعه‌شناسی است دیگر یعنی این شش هزار و خرده‌ای آیه بخش وسیعش مربوط به جهان‌شناسی است آنها که می‌گویند ـ معاذ الله ـ معانی را ذات اقدس الهی داد الفاظ را خود پیغمبر ـ معاذ الله ـ آورده دیگر نمی‌دانند که از صدر تا ساقه مسلمانها با این کتاب، کتاب به عنوان کلامِ خدا تلقّی کردند و بَس مرحوم سیّد حیدر آملی نقل کرد، بعدش هم مرحوم فیض در وافی نقل کرد شما در مشرق عالم، در مغرب عالم، از مغرب عالم تا مشرق عالم بگردید ببینید هیچ کسی کاری که درباره قرآن کرده درباره کتابهای دیگر کرده هم مرحوم سیّد حیدر نقل کرده، هم مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در وافی که مسلمانها نه تنها این کتاب را می‌بوسیدند و بالای سر می‌گذاشتند در مراسم قرآن به سر قدم به قدم سوره‌هایش را بررسی کردند چندتا سوره دارد، آیاتش را بررسی کردند چندتا آیه دارد اینها که اطلاعات اوّلیه است که همه می‌دانند بعد گفتند چندتا جمله دارد، بعد گفتند چندتا کلمه دارد، بعد گفتند چندتا حرف دارد، بعد گفتند چندتا تشدید دارد، بعد گفتند چندتا فتحه دارد، بعد گفتند چندتا ضمّه دارد، بعد گفتند چندتا کسره دارد رقم به رقم این را شمردند با کدام کتاب چنین کاری کردند؟
آ‌ن روز با اینکه امکانات بسیار کم بود تمام الفها قرآن چند هزار «الف» دارد، چند هزار تشدید دارد، چند هزار ضمّه دارد با کدام کار این کار را کردند با احادیث پیغمبر این کار را کردند؟ با تورات و انجیل این کار را کردند؟ کتابی است که همه‌شان این کلمهٴ کَلب را بزرگ‌ترین فقیه ما بخواهد بدون وضو ببوسد نمی‌تواند ﴿وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ﴾ کسی که وضو ندارد این کلمهٴ کلب را، کلمهٴ فرعون را، کلمهٴ نار را نمی‌تواند ببوسد کلام، کلام خداست مسلمانها تلقّی‌شان این بود آن وقت آدم به کسی بگوید ـ معاذ الله ـ این کلام پیغمبر است، خب.
اینها برای اینکه قرآن که مهجور است این حرفها چون باز نشده وگرنه این حرف را که سید حیدر تازه نگفت، این حرف را که مرحوم فیض(رضوان الله علیه) آن چهارصد سال قبل نوشته شما نمونهٴ دیگر بیاورید «علی وجه الأرض» که با کتاب دیگری مثل قرآن این کار را کرده باشند که چندتا «الف» دارد خب حالا هر چه هست می‌گویند نه، چندتا تشدید دارد؟ چندتا ضمّه دارد؟ رقم به رقم همه اینها آمارشان در کتاب تفسیر سیّد حیدر آملی هست یک، بعد مرحوم فیض(رضوان الله علیه) هم در کتاب شریف وافی هم این را ارائه کردند در وافی دو، خب.
بنابراین منظور اینکه عقل در مقابل نقل است عقل یا علم است یا علمی، نقل هم یا علم است یا علمی همه در تحت سیطره و سلطان وحی اداره می‌شوند آنکه معصوم است وحی است نه آنکه علما برداشت می‌کنند. ذات اقدس الهی فرمود اگر کسی بیراهه رفته است ما بعد از اینکه مهلت دادیم حجّت را بر او تمام کردیم آن‌گاه اینها را تنبیه می‌کنیم نحوهٴ تنبیه اینها هم بعضی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» مشخص فرمود.
پرسش:...
پاسخ: نه، اینکه فرمود آیه محکمه، فریضهٴ عادله، سنّت قائمه آن به وسیله روایات دیگر بازتر شد همان مرحوم محدّث قمی در سفینه این را نقل کرد در ضمن لغت «صَدَقه»سلام الله علیه است یا لغت «صِدقه» که «ثلاثة لا یستغنی أهل کلّ بلدة عنهم» شش چیز است که وجود مبارک امام صادق بیان کرده فرمود که سه رشته است که هیچ ملّتی از آنها بی‌نیاز نیست «فإن عدموا ذلک کانوا همجا» اگر ملّتی این سه امر را نداشت زندگی او هَمج است نه زندگی خب او انسانی. اول «فقیهٌ عالم ورع»، دوم «طبیبٌ بصیر ثِقه»، سوم «امیرٌ خیّرٌ مطاع» ارتش خوب، سپاه خوب، حوزهٴ خوب، طبّ خوب، پزشکی خوب، بیمارستان خوب اینها را گفته بعد در حدیث ثلاثه وجود مبارک امام صادق فرمود: «لا تطیب السکنیٰ الاّ بثلاث» سه چیز است که زندگی مردم بدون او اصلاً گوارا نیست «الهواء الطیّب والماء الغزیر العذب والأرض الخوّاره» داشتنِ محیط زیست، هوای سالم، زمین زرخیز، آب فراوان.
در بخش دیگر مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد دوم کافی فرمود ذات اقدس الهی سه گروه را لعنت کرده «المتغوّط فی ظل النزال والمانع الماء المنتاب والسادّ الطریق المسلوک» فرمود خدا سه گروه را لعنت کرده اینها که سدّ معبر می‌کنند لعنت کرده اینها که اماکن عمومی پارکها غیر پارکها اینجا که مسافر، زائر اینها که می‌خواهند بروند جایی آنجا را آلوده می‌کنند فضا را آلوده می‌کنند خدا لعنت کرده، آنها که آب نوبه‌ای را می‌گیرند خدا لعنت کرده قدم به قدم این روایات شرح آن اصل است نه اینکه «آیةٌ محکمة، أو فریضة قائمة، أو سنّة قائمة» و بس «وما خلاهنّ فهو فضلً» یعنی آ‌نچه که زیر پوشش اینها نیست روایات فراوانی است که آنچه که زیر پوشش اینهاست مشخص کرده.
خب، پس بنابراین چیزی نیست طبق بیان نورانی امام صادق که جامعه محتاج باشد مگر اینکه اسلام واجب کرده دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن هم ممکن است اما خب بالأخره چون دربارهٴ مصدّر است به آن قرینه که «ذاک علمٌ لا یضرّ من جهله ولا ینفع من عَلِمه» شاید حمل بر فضیلتش یک مقدار دشوار باشد حالا شما انصاب را بدانید انسابِ سادات را بدانید کمال است، انساب علما و مفاخر و علما را بدانید کمال است اما انساب عرب جاهلی غارتگر را بدانید خب این چیزی نیست «لا یضرّ من جَهله ولا ینفع من عَلِمه» اما این علوم فراوان را قدم به قدم گفتند به ما دیگر، خب.
در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 78 به بعد مشکل ما این است که ما اسلامی حرف می‌زنیم و قارونی فکر می‌کنیم می‌گوییم این علوم بشری است یعنی بشر یاد گرفت، خب بشری که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ بود، بشری که ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ بود، بشری که ﴿مِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ چه چیزی از آن بشری است؟ این علم، حجّت خداست می‌شود انسان به چیزی عالم باشد در برابر او مسئول نباشد از زیردریاشناسی تا سفینهٴ مریخ هر چه انسان فهمید حجّت‌الله بر اوست یعنی «جعله الله حجّةً» درست است که بگویند حجیّت قطع ذاتی است اما ذاتی نه یعنی ذاتی ازلی، اگر گفتند ذاتی است غیر قابل جعل است یعنی جعل تألیفی ندارد وگرنه تنها چیزی که احتیاج به جعل ندارد خداست دیگر، اگر گفتند ذاتی مجهول نیست، ذاتی معلَّل نیست، ذاتی شیء «لم یکن معللا ٭٭٭ وکان ما یسبقه تعقلا» «أی لا یکون معلّلاً بعلّة زائدةٍ علی ذاته» وگرنه زوجیّت که لازمهٴ ذات اربعه است معلول است دیگر منتها علت زوجیّت همان علت اربعه است نه اینکه ذاتی قابل جعل نیست می‌شود ضرورت ازلی آنکه قطع‌آفرین است حجیّت قطع را همراه قطع آفریده است «ذاتی شیء لم یکن معلّلاً أی بعلّة زائدة علی علّة ذاته» وگرنه ذاتی مثل خود ذات معلّل است دیگر معلول است چون که ممکن است دیگر واجب‌الوجود که نیست حجیّت قطع معلّل است آن کسی که قطع آفرید حجیّتش را به او داد.
حالا چون اینجا نماز جماعت به وسیله حضرت آیت‌الله سبحانی می‌شود ما زودتر می‌رویم خداحافظتان باشد ان‌شاءالله.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:35

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی