display result search
منو
تفسیر آیات 85 تا 88 سوره اسراء

تفسیر آیات 85 تا 88 سوره اسراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 85 تا 88 سوره اسراء"
اگر تجرّد چیزی تجرّد تام باشد حرکت در او نیست
وقتی وارد قیامت شدیم برزخ نسبت به ما جزء دنیا محسوب می‌شود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً ﴿85﴾ وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلاً ﴿86﴾ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیراً ﴿87﴾ قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ﴿88﴾

جریان آفرینش روح باید به کمک آیات دیگری ان‌شاءالله روشن‌تر بشود اگر به سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» رسیدیم آنجا یک جمع‌بندی بین ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ با ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ باید به عمل بیاید که ظاهر ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ این است که روح عصارهٴ تحوّل درونی است که این پدیده طی کرده است و عصارهٴ ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ این است که روح قبلاً موجود بود بعد تعلّق گرفته و روایاتی هم که دارد «خَلق الله الأرواح قبل الأجساد» آ‌ن آیه ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ را تأیید می‌کند اینها ان‌شاءالله به خواست خدا آنجا باید روشن‌تر بشود. اما اینکه چگونه روح مجرّد است و مع ذلک سیری دارد چون اگر تجرّد چیزی تجرّد تام باشد حرکت در او نیست اما اگر تجرّدش تجرّد نفسی باشد نه عقلی یعنی در مقام ذات مجرّد باشد نه در مقام فعل مخصوصاً سابقهٴ مادّیت داشته باشد با تحوّل جوهری مجرّد بشود چنین چیزی حرکت را تحمل می‌کند گذشته از اینکه از آیهٴ مبارکهٴ سورهٴ «انشقاق» یعنی آیهٴ ششم که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ یک تحوّل درونی استفاده می‌شود برای اینکه خداوند که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ هر جا باشیم خدا با ماست اینکه فرمود کدح دارید یک سفر شدید دارید یک سیر حَسیس و تُند و خسته کننده‌ای را در پیش دارید تا به خدا برسید این یک سیر درونی است وگرنه مکان معیّنی که نیست که انسان با سِیر آن مکان را و آن راه را طی کند تا به لقای حق برسد پس آنچه در سورهٴ «انشقاق» آیهٴ ششم آمده است که ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ باید توجیه بشود به نحوی که هم با تجرّد روح سازگار باشد, هم تحوّل‌پذیری روح را تأمین کند.

اما در جریان برزخ آن هم وقتی به آیهٴ ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ که رسیدیم آنجا ان‌شاءالله روشن‌تر می‌شود. از قرآن کریم برمی‌آید که نشئاتی که انسان در پیش دارد و پشت سر گذاشته است به طور جامع دو نشئه است یکی دنیاست یکی آخرت, برزخ را گاهی به عنوان ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ مطرح می‌فرماید لکن غالباً وقتی تقسیمات قرآنی طرح می‌شود همین دو نشئه است دنیاست و آخرت سرّش این است که ما مادامی که در دنیا هستیم برزخ جزء آخرت است, وقتی وارد قیامت شدیم برزخ جزء دنیاست اگر وارد صحنهٴ قیامت شدیم از ما سؤال کردند و می‌کنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ برای آن است که وقتی وارد قیامت شدیم برزخ نسبت به ما جزء دنیا محسوب می‌شود آیات دیگری هست که اصلاً کلمهٴ ﴿فِی الْأَرْضِ﴾ را ندارد نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «روم» آمده اصلاً عنوان ارض ندارد فقط دارد که شما چقدر مکث کردید سورهٴ مبارکهٴ «روم» آیه 55 این است ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ﴾ فرمود اینها سوگند یاد می‌کنند که لحظه‌ای در برزخ ماندند می‌فرماید اینها قبلاً هم که در دنیا بودند هم گرفتار اِفک و کذب بود ند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ﴾ دیگر تعبیر برزخ نمی‌کند تعبیر به ارض نمی‌کند تعبیر به کتاب الله می‌کند یعنی شما در علم الهی تا روز قیامت ماندید نمی‌دانید که چقدر ماندید که این لفظ مربوط به همان نشئه برزخ است پس اگر در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آنجا کلمهٴ ارض آمده یا ارضِ برزخی مراد است یا برای آن است که برزخ برای کسی که وارد صحنهٴ قیامت شد جزء دنیا محسوب می‌شود وقتی انسان به ابد برسد مدّتی هم که در برزخ بود این مدّت کم و کوتاه به ذهن می‌آید. اما اینکه حیوانات روحش چگونه است؟ این وقتی به سورهٴ مبارکهٴ «نمل» رسیدیم که سخن از گفتار مور هست ﴿یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا﴾ می‌گوید و مانند آن یا به سورهٴ «نمل» که رسیدیم و «قصص» که در جریان هدهد دارد که ﴿وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَی مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً﴾ آنجا ان‌شاءالله روشن می‌شود که حیوانات دارای چه درجه از درجات روحِ مجرّدند تجرّدشان تا چه حد است؟ روایاتی که در کتاب شریف نورالثقلین یاد شده است که منظور از این روح در ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ فرشته است, مَلَک اعظم است غالب این روایات را از تفسیر شریف کنزالدقائق روزهای اوّلی نقل کردیم آنچه را که در تفسیر کنزالدقائق آمده ظاهراً بیش از آن مقداری است که در تفسیر شریف نورالثقلین هست آنجا روایات چهار طایفه بود که بحثش گذشت تقسیم روایات به طوایف اربعه در همان اوایل ورود بحث گذشت.
اما دربارهٴ قرآن, گاهی گفته می‌شود وقتی وجود مبارک ولیّ‌عصر بیاید قرآن جدید می‌آورد قرآن جدید یعنی همین را معنایی می‌کند که تاکنون بشر نمی‌فهمید یا درصدد فهمش نبود و پیاده می‌کند به طوری که مردم خیال می‌کنند دینِ جدید است وگرنه حضرت که تشریف بیاورند همین قرآن است بدون کم و کاست برای اینکه سیزده معصومِ گذشته مردم را به همین قرآن ارجاع دادند, به همین قرآن استدلال کردند و به همین قرآن بسنده کردند ممکن نیست حضرت یک قرآن جدایی داشته باشد و وجود مبارک حضرت امیر هم معانی قرآن در اختیار داشت نه الفاظ قرآن که الفاظ قرآن ـ معاذ الله ـ کم و زیاد شده باشد. اما اینکه قرآن چرا مبیّن می‌خواهد این هم بحثش قبلاً گذشت قرآن کریم را ذات اقدس الهی به عنوان نور و کتابِ الهی معرفی کرد فرمود: ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ که این با بحث فعلی ما یعنی آیهٴ 86 و 87 مناسب است هم ﴿وَلَئِن شِئْنَا﴾, هم ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا﴾ قرآن کریم را ذات اقدس الهی به عنوان نور الهی معرفی کرد فرمود: ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ چون این نور است معجزه بودن خودش را خودش ثابت می‌کند یعنی دلیل است بر اینکه این کتاب «لا یعادله شیء» پس این کتاب دلالت دارد که خود این کتاب معجزه است «فهو یدلّ علی نفسه أنّه معجزةٌ» این مطلب اول که هیچ دُوری هم در کار نباشد. وقتی معجزه شد چندتا لازم دارد که همهٴ این لوازم حجّت است لازم اول این است که مبدأ فاعلی او خداست چون معجزه یعنی کاری انجام می‌گیرد که از بشر ساخته نیست کاری که از بشر ساخته نباشد کار خداست این هم مطلب دوم که اوّلین لازم از لوازم اعجاز است.
مطلب سوم آن است که آورندهٴ این می‌شود پیغمبر برای اینکه کسی که کتاب الهی و نامهٴ الهی دست اوست او رسالت دارد پیام آورده است این پیام را او به ما می‌رساند این می‌شود رسول, پس «القرآن یدلّ بنفسه علی أنّه معجزةٌ أولاً و ألا أنّ مبدئه الفاعلی هو الله سبحانه و تعالی ثانیاً, و ألا أنّ مبدئه القابلی هو الرسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ثالثاً» برای اینکه آن کسی که پیام الهی را می‌آورد می‌شود پیامبر. اما همین کتاب چون معجزه است حجّت بالغهٴ الهی است معصوم از خطاست و سخنش حجّت است این هم مطلب چهارم. همین کتاب با دلالت شفّاف و روشن قول پیغمبر را حجّت می‌داند می‌فرماید: ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» به صورت شفّاف می‌فرماید هر چه پیامبر فرمود حجّت است این پنجمین مطلب پیامبر هم به صورت شفّاف به طور بیّن‌الرشد که هم شیعه نقل کرد, هم سنّی نقل کرد فرمود: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» همتایی عترت(علیهم السلام) با قرآن, همسانی عترت(علیهم السلام) با قرآن, حجّیت اهل بیت, عصمت اهل بیت, مرجعیّت دینی اهل بیت به صورت شفاف در مطلب ششم ثابت شده بلا دورٍ بدون اینکه ما از روایات کمک بگیریم, بدون اینکه از حدیث غدیر و منزله و طِیر مَشویه و حدیث یوم الدار و سایر احادیث مدد بگیریم خود قرآن که معجزهٴ الهی است و کلام الهی است بلاواسطةٍ حجّیت قول اهل بیت را ثابت می‌کند این می‌شود شفاف حالا از آن به بعد روایات اهل بیت که خود اهل بیت همتای قرآن‌اند می‌شود مبیّن و مفسّر.
مطلب هفتم این است که خب اگر این نور است چرا مبیّن می‌خواهد؟ در بحثهای اوّلیه گذشت که انسان یک نور شمع می‌بیند خب آثارش مشخص است اما نوری می‌بیند که صدها خاصیّت در این نور هست الآن نورِ این ستاره‌ها هر کدام خصوصیّتی دارند نور شمس یک ویژگی دارد, انوار دیگر یک ویژگی دارند با اینکه اینها مادّی‌اند و طبیعی‌اند نور فراطبیعی را ذات اقدس الهی به عنوان قول ثقیل معرّفی کرد فرمود خیال نکنید این کتاب بدون درس حل می‌شود با درس مشکل حل می‌شود چه رسد بی‌درس ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ یک کتابِ عمیقِ اریقِ انیقِ علمی است خب این را نمی‌شود آدم بدون درس بخواند که مبیّن می‌خواهد, مدرّس می‌خواهد اوّلین مدرّس خود وجود مبارک پیغمبر است و اهل بیت که ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ . اگر یک کتاب عادی بود ممکن بود آدم با مطالعه حل کند اما این کتابهای معمولی مثل رسائل و مکاسب و اسفار و اینها چندین سال استاد می‌خواهد در حالی که اینها اگر یک قول ثقیلی درونش هست به برکت همان معارف است و حال اینکه خدای سبحان می‌فرماید یک کتاب عمیقِ علمی من فرستادم این بدون استاد حل نمی‌شود ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید ثقیل به معنای سخت نیست به معنای وزین است همین معنای وزین چون دلپذیر است, فطرت‌پذیر است با هویّت ما هماهنگ است آسان است آن روز چهار مطلب, چهار مطلب یعنی چهار مطلب گفته شد یکی اینکه ثقیل است, یکی اینکه یَسیر است یعنی سهل این دو جزء اوصاف ثبوتی قرآن‌اند یکی اینکه سخت نیست, یکی اینکه سست نیست اینها جزء اوصاف سلبی قرآن‌اند ثقیل است یعنی عمیقِ علمی است اما سخت نیست ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ دلپذیر است, گوش‌نواز است, مطابق با فطرت است, حرف بیگانه نمی‌زند چیزی می‌گوید که دل می‌پذیرد چون این‌چنین است ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ پس تَییسیر است و آسان کردن است نه سست کردن, ثقیل است و وزین است و اریق است و أنیق است و عمیق است و علمی است اما سخت نیست یک کتاب علمی استاد می‌خواهد ما الآن غالباً در خیلی از موارد می‌بینید بالأخره آدم یک گوشه را حل می‌کند بسیاری از مجهولات می‌ماند چنین کتابی است خب استاد می‌خواهد فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ تو باید تبیین کنی و به برکت خود این قرآن که بیّن‌الرشد هست و به صورت شفّاف و بدون دُور اهل بیت(علیهم السلام) را همتای قرآ‌ن کریم قرار داد اینها هم می‌شود مبیّن. این نعمت رحمت الهی است و نصیب هر کس نمی‌شود فرمود: ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ﴾ که نصیب تو شد ولی خیلی مواظب باش اینها توطئه نظامی کردند موفق نشدند, چند سال شما را در شِعب ابی‌طالب گرفتار تحریف و تبعیدتان کردند وادارتان کردند مهاجرت کنید یک عده به حبشه بروید, یک عده به مدینه بروید, یک عده به جاهای دیگر بروید این کارها را کردند و می‌کنند اینها مهم نیست اما اینها در ضمن این کارها برای اینکه به آن هدف دسترسی پیدا کنند تمام تلاش و کوشش‌شان این است که از تویِ پیغمبر یک فتوا بگیرند که این در همان آیات قبلی گذشت فرمود: ﴿وَإِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ﴾ فرمود مواظب باش حالا آنها خطرهای علنی است فهمیدنی است اما اینها گاهی با تهدید, گاهی با تطمیع, گاهی با فشار, گاهی با نرمش, گاهی با فشار, گاهی با کوشش, گاهی با فشار می‌خواهند چیزی از تو بگیرند اگر کردی ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ﴾ این در آیات قبل بود الآن اینجا می‌فرماید تو یادت هست که یک بچه یتیم بودی و یادت هست که چیزی نداشتی و یادت هست که ما به تو چیزی دادیم که احدی نمی‌تواند مثل آن بیاورد اگر خدای ناکرده بی‌راهه بروی همه را از تو می‌گیریم این تهدید است اما اینکه ﴿أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَی ٭ وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی﴾ و اینها که به خواست خدا در سورهٴ خاصّ خودش می‌خوانیم لکن در پایان سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» فرمود آیهٴ 52 ﴿وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ﴾ تو اینها را نمی‌دانستی تو چه می‌دانستی ما قدم به قدم آدرس دادیم بیان کردیم گفتیم مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» ملاحظه می‌فرمایید چطور ذات اقدس الهی قدم به قدم آدرس می‌دهد یک‌بار دیگر هم همین حرفها گذشت سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 44 به بعد می‌بینید ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَی مُوسَی الْأَمْرَ﴾ تو در جانب غربی قسمت غرب آن سلسلهٴ جبال نبودی که موسی چه دید ما به او چه نشان دادیم بین ما و موسی چه گذشت ﴿وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ ولی ما تمام آنها را داریم برای تو شرح می‌دهیم ﴿وَلکِنَّا أَنشَأْنَا قُرُوناً فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ﴾ این یک, ﴿وَمَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ تو جریان مَدین نبودی که با شعیب چه کردند شعیب با آنها چه کرد کم‌فروشی‌شان چه بود درِ دروازه‌ها را بستند تو در آن منطقه نبودی ولی تمام جریان را یکی پس از دیگری ما برای تو شرح می‌دهیم ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا﴾ تو در قسمت مناجات و آن اربعین کلیمی نبودی که در کوه طور چه گذشت ولی تمام جزئیات را ما برای تو شرح می‌دهیم خب این را چه کسی می‌تواند بگوید؟ ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ تو در جریان کفالت مریم نبودی عده‌ای داوطلب بودند پیشنهاد می‌دادند که کفالت مریم(سلام الله علیها) را به عهده بگیرند تا قرعه به نام زکریا افتاد ﴿وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا﴾ تو در آن صحنه نبودی ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ ولی قصّه از این قبیل بود این را پیغمبر ـ معاذ الله ـ از خودش می‌گوید؟ این را پیغمبر حرفها را از خودش در آورده به خدا اسناد داده این حرفی است که انسان عاقل بگوید خدا فرمود این حرفها را ما به تو دادیم تو چه می‌دانستی این حرفها چیست دیر بُجنبی از تو می‌گیریم اینها را ما به تو دادیم دیگر خدای ناکرده اگر این امانتها را حفظ نکنی, این توطئه‌های اینها را نشناسی اگر خواستند از تو فتوایی بگیرند گرفتند, اگر خواستند آیه را کم کنی, زیاد کنی, جابه‌جا کنی, به میل خود معنا کنی, به میل آنها معنا کنی ﴿لَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ آنکه دادیم از تو می‌گیریم. در پایان سوره مبارکه «شوریٰ» فرمود: ﴿وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ﴾ تو چه می‌دانستی این حرفها چیست چه کسی می‌داند اسرار غیبی چیست اعجاز قرآن در این بخشهاست گوشه‌ای از اعجاز قرآ‌ن مربوط به فصاحت و بلاغت است اینکه مرحوم شیخ مفید یا بعضیها گفتند که خیلی عبارتهای قرآن عرشی نیست و اگر تاکنون نیاوردند بر اساس صرف است یعنی صرف است خدای سبحان دلها را منصرف کرده است از آوردن این یک سخن ناصوابی است صرفه کجا بود بخش مهمّ اعجاز قرآن بر اساس همین آدرسهاست فلان صحنه نبودی, آنجا نبودی, آنجا نبودی, آنجا نبودی, طور نبودی, غربی نبودی, مدین نبودی ما گفتیم به تو صرفه چیست حالا جن و انس جمع بشوند مگر می‌توانند خبر بدهند به صورت ضرس قاطع کسی بگوید مسابقه دادند اقلامشان روی آب نیامده فقط قلم آن تیر و قلم وجود مبارک زکریا روی آب آمده او شده کفیل مریم, مریم هر وقت غذا می‌خواست غذای غیبی نزد او آمد شفّاف دارد خبرهای غیبی را یکی پس از دیگری ذکر می‌کند این صرفه یعنی چه؟! اعجاز مهمّ قرآن در این بخشهاست. خب, پس در آیهٴ 52 سوره «شوریٰ» فرمود: ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ﴾ تو چه می‌دانی این حرفها چیست؟ ﴿وَلکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا﴾ حالا اینها را که تو یاد گرفتی از این به بعد ﴿وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾ از این به بعد هادی مردمی, مبیّن مردمی, حجّت بالغهٴ الهی هستی, عصمت کبرای الهی هستی از این به بعد همه را ما به تو دادیم, اگر خدای ناکرده دیر بجنبی ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ همان طوری که حدوثاً از هیچ کس برنمی‌آمد که چنین کاری بکند بقائاً هم که از تو گرفتیم از هیچ کس برنمی‌آید که از تو دفاع کند ﴿ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلاً﴾ که این هم نکره در سیاق نفی است «وکیلاً مِن الجنّ والانس» همان‌طوری که کسی نمی‌تواند مثل قرآن بیاورد اگر خدای ناکرده ما این علوم قرآن را از تو بگیریم هیچ کسی نمی‌تواند از تو دفاع کند چه کار بکند یعنی؟ در برابر ما بایستد اینکه شدنی نیست, بگوید خب حالا آن نشد ما جبران می‌کنیم این هم شدنی نیست در برابر ذات اقدس الهی ﴿هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ﴾ , ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ قبلاً هم گذشت که در برابر خدا ایستادن نه اینکه فرضِ یک امر محال باشد فرضی است محال یک وقت است می‌گوییم که ما در برابر فلان ارتش جرّار نمی‌توانیم مقاومت کنیم برای اینکه آنها خیلی قوی‌اند ما ضعیف هستیم ولی خب فرض مقاومت هست ولو انسان دو ساعت می‌جنگد بعد کُشته می‌شود اما در قرآن فرمود هیچ چیزی در عالَم نیست مگر اینکه خود او سپاه و ستاد خداست ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾ یک, ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ دو, حالا اگر صدر و ساقهٴ عالَم سپاه الهی‌اند سرباز حقّ‌اند و به دستور او کار می‌کنند و بدون اجازهٴ او اصلاً کار نمی‌کنند فرض ندارد که در برابر او بایستند نه اینکه فرضِ محال است فرضی است محال. فرمود چه کار می‌توانی بکنی اینها بخواهند در برابر من بایستند که فرضی است محال, بخواهند جبران بکنند مثل علوم قرآنی که از تو گرفتیم آنها مشابه بیاورند ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ پس بنابراین انسان ﴿لاَ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلاً﴾ به عنوان سالبهٴ کلی یعنی نکره در سیاق نفی احدی نمی‌تواند جبران بکند, خب. ﴿لَئِن شِئْنَا﴾ این «لام», «لام» قَسم است ﴿لَنَذْهَبَنَّ﴾ یعنی «اُقسم بالله» ﴿لَئِن﴾ یعنی «اُقسم» اگر خدای ناکرده اینها توانستند از تو فتوا بگیرند این است اینکه همهٴ ما در مرز خطریم همین است حالا از ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنها چون حضرت را درست نمی‌شناختند سعی می‌کردند حرفی از حضرت بگیرند که مطابق میل آنها باشد اما ما در معرض آسیبیم ما که در کِسوت دینیم دلشان می‌خواهد برابر میل آنها سخنرانی کنیم, چیز بنویسیم, فتوا بدهیم, نظریه بدهیم و مانند آن اگر خدای ناکرده کج‌راهه رفتیم این خطر دامنگیر ما می‌شود وقتی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید اگر بیراهه بروی از تو می‌گیریم خب ما هم خدای ناکرده اگر بیراهه رفتیم به طریق اُولیٰ دیگر ﴿وَلَئِن﴾ یعنی «اُقسم» که اگر ﴿لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ چه موقع؟ مناسب با همان آیهٴ 73 تا 75 قبلی ﴿بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ بعد هیچ راهی هم برای ترمیم نداری نه کسی می‌تواند جلوی ما بایستد که ما نگیریم, نه می‌تواند ترمیم بکند آنچه را که ما گرفتیم بدهد خب این همه نعمتی که ما به تو دادیم برای چه بود؟ اینها ﴿إِلَّا رَحْمَةً﴾ یعنی ندادیم آن نِعَم الهی را ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ﴾ که این استثنا از محذوف است ﴿إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیراً ٭ قُل﴾ به اینها اعلام بکن ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ حالا یک نفر و دو نفر نیست الآ‌ن هفت میلیارد بشرند همه جمع بشوند ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ مخلوقهای الهی آن عرش و کُرسی هست, آن لوح و قلم هست, آن ملائکهٴ حامل عرش هست, ملائکهٴ مدبّرات هست, ملائکهٴ صافّات است, ملاکئهٴ زاجرات است, ملائکهٴ کرام الکتابین هست همهٴ اینها هستند نام آنها را نبرده نه برای اینکه از آنها ساخته است, نه برای اینکه آنها اگر ضمیمه بشوند مشکل هست برای اینکه آنها درصدد نیستند آنها معصوم‌اند تنها کسی که ممکن است گردن‌کشی کند همین جن و انس‌اند اینها مکلّف‌اند وگرنه آنها که عبد خاضع‌اند اینکه نام ملائکه(سلام الله علیهم اجمعین) را نبرد نه برای آن است که آنها می‌توانند آنها هم نمی‌توانند خود آنها در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ اینها اصلاً بدون اذن خدا حرف نمی‌زنند در این زیارت جامعه که در اوصاف ذوات قدسی اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است همین جمله آمده دربارهٴ اهل بیت در زیارت جامعه همان تعبیری که خدا در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» دربارهٴ ملائکه دارد ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ اینها این‌چنین‌اند بعد هم تهدید کرد در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود اگر فرضاً فرشته‌ای بخواهد کج‌راهه برود ﴿نَجْزِیْهِ جَهَنَّم﴾ مگر فرشته می‌تواند بدون اذن خدا کار بکند منتها فرشته‌ها چون ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ هستند, ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ اند معصوم‌اند درصدد گردن‌کشی نیستند نام آنها را نبرده چه اینکه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» هم که هدف خلقت را ذکر می‌کند که ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ از فرشته‌ها نامی نبرده برای اینکه اینها دارای شریعت‌اند آنها که معصوم‌اند و مرتب خاضع و خاشع و ساجد و راکع‌اند ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ دیگر نفرمود «لا یأتون به» اگر به ضمیر بسنده می‌کرد آدم خیال می‌کرد که قرآ‌ن مِثلی دارد و خدا می‌فرماید مثل آن قرآن که مثلی که معهود است مثل او را بیاورید نه خیر «أیّ شیءٍ فرضته مِثْلاً للقرآ‌ن» این ممکن نیست مقدورتان باشد «لا یأتون به» نفرمود ﴿لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ کسی بخش فصاحت را به عهده بگیرد, کسی بخش بلاغت را به عهده بگیرد, یک بخش علم غیب را به عهده بگیرد, یک بخش تاریخ قرآن را به عهده بگیرد که بتواند کتابی مثل قرآن بیاورد این مستحیل است.
فتحصّل که این کتاب بدون اینکه دوری لازم بیاید, بدون اینکه واسعی داشته باشد ما را به اهل بیت(علیهم السلام) ارجاع می‌دهد که اهل بیت عِدل قرآن کریم‌اند و خودش معجزه است «دَلّ علی ذاته بذاته» چون نور است نور «هو الظاهر بذاته» این نور لوازمی دارد که شش, هفت لازم از لوازم این نور بیان شده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی