display result search
منو
موانع سقوط انسان، جلسه هفتم

موانع سقوط انسان، جلسه هفتم

  • 1 تعداد قطعات
  • 44 دقیقه مدت قطعه
  • 133 دریافت شده
سخنرانی آیت الله حسین مظاهری با موضوع «موانع سقوط انسان»، جلسه هفتم

ارتباط با خدای متعال، راز و نیاز به درگاه الهی و مناجات خاضعانه و خاشعانه با پروردگار مهربان، نه تنها مانع سقوط انسان می‌شود، بلکه او را به ملکوت اعلی و مقامات والای عرفانی عروج می‌دهد.
تأکیدات فراوان خداوند متعال برای اهتمام به دعا و راز و نیاز با خداوند و تأکیدات منحصر بفرد قرآن کریم در این زمینه، به خاطر آن است که دعا، موجب رهایی انسان از سقوط و نیز موجب رشد و بالندگی انسان و پرواز او به ملکوت اعلی و رسیدن به مقامات والای معنوی است.
«وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی‏ وَ لْیُؤْمِنُوا بی‏ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»
این آیۀ شرفه دست‌کم هفده تأکید دارد، هشت مرتبه ضمیر متکلّم در آن تکرار شده است؛ یعنی عزیزم بیا، عزیزم رابطۀ عاطفی و رابطۀ محکم با خدای خویش داشته باش، عزیزم به سوی خداوند بازگرد.
کسی که دعای واقعی دارد، رشد می‌یابد و به سوی خداوند تعالی حرکت می‌کند. چنین کسی فقط و فقط به خدای خویش و به محبوب خویش توجّه دارد و از این‌رو گناه و حتّی مکروه و حتّی فکر گناه، در زندگی او نیست؛ زیرا تمام توجّه او به خدا و به برقراری رابطۀ عاطفی با خدا است.
معنای عصمت همین است؛ معصومین«سلام‌الله‌علیهم» از آن جهت که خود را در محضر خداوند سبحان می‌یابند، ادب حضور را مراعات می‌کنند و حتّی از فکر گناه نیز اجتناب می‌ورزند.
افراد عادی نیز می‌توانند با دعا و نیایش، با برقراری رابطۀ عاطفی با خداوند و با دوام توجّه به ذات باری‌تعالی، تالی‌تلو معصومین«سلام‌الله‌علیهم» شوند و از ارتکاب هرگونه گناه و مکروه، اجتناب ورزند و مطیع محض اوامر خدای تعالی باشند.
یکی از نعمت‌های عظیم و افتخارات بزرگ تشیّع که اهل‌تسنّن از آن غافل‌اند و خود را نسبت به آن محروم کرده‌اند، ارتباط با خداوند سبحان از طریق ادعیّه‌ای است که اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» به شیعیان آموخته‌اند.
در واقع آن ذوات مقدّس، با آموزش دعای کمیل، دعای عرفه، دعای ابوحمزۀ ثمالی، دعای سحر، مناجات شعبانیّه و نظایر آن، راه صحیح ارتباط با خداوند متعال را به مسلمانان نشان داده‌اند و شیعیان، از این حیث که از زبان ائمّۀهدی«سلام‌الله‌علیهم» و به شیوۀ آن بزرگواران با معبود خویش راز و نیاز می‌کنند، باید به خویش ببالند و بدانند که این شیوۀ دعا و راز و نیاز با خداوند تعالی، برترین و ارزشمندترین شیوه‌هاست.
اهل‌بیت عصمت و طهارت«سلام‌الله‌علیهم» همواره با خداوند متعال رابطۀ عاطفی داشته‌اند و با معبود و محبوب خویش مناجات می‌کرده‌اند و مناجات آنان همواره با تضرّع و زاری و توأم با توبه و انابه بوده است. آن بزرگواران با دل‌شکسته و در حالی که در برابر خداوند، خاضع و خاشع بوده‌اند، به درگاه الهی آه و ناله می‌کرده‌اند و با چشمانی گریان و دل‌هایی آکنده از حبّ محبوب، خداوند را می‌خوانده و با او معاشقه و مکالمه می‌کرده‌اند.
شیعیان نیز باید با پیروی از این حالات و روحیّات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» خود را به مقام خضوع برسانند و با دلی خاضع و سرشار از محبّت الهی، با معبود خویش راز و نیاز حقیقی و خالصانه داشته باشند.
شیرینی و لطافت مناجات با خدای تعالی، وقتی است که دل انسان بشکند و در حالی که خاضع است، خدای خویش را بخواند. در این حالت خدا را برای خود خدا می‌خواند و وجود او یکپارچه محبّت و عشق به محبوب و معبود خویش می‌شود. بدیهی است که در چنین حالت عارفانه‌ای به یاد گرفتاری‌ها و مشکلات دنیوی و حتّی اخروی نیست و صرفاً به معبود خویش و راز و نیاز با او و تضرّع و زاری به درگاه او می‌اندیشد.
راوی می‌گوید در عرفات مشاهده کردم که امام حسین«سلام‌الله‌علیه» و اصحاب ایشان، دعا می‌خوانند، امّا مثل باران می‌گریند و گویی در عالم دیگری به سر می‌برند و فقط به محبوب خویش نظر و توجّه دارند.
کسی که با دل شکسته به در خانۀ خداوند می‌رود، فقط به او و به معاشقۀ با او توجّه دارد و در آن موقع، اساساً گرفتاری یا رفاه خود را به یاد ندارد که بخواهد درخواستی از خدای خویش داشته باشد، لذا از اعماق وجود و با دل شکستۀ خویش، خدا را صدا می‌زند و می‌گوید: "یا ربّ یا ربّ یارب"، زبان او هم به تبع دل او، آه و ناله دارد و خالصانه خدا را صدا می‌زند، چشم او هم اشک واقعی دارد و حقیقتاً می‌گرید. دنیا و آنچه در دنیا است، نزد چنین کسی به پر کاهی نمی‌ارزد، زیرا تمام توجّه او معطوف به خداوند متعال و به عالم ملکوت و به ارزش‌های معنوی است.
به قول یکی از بزرگان وقتی دست انسان با یک کاسۀ چینی بخورد، صدا می‌کند، اما وقتی آن کاسه شکسته باشد، صدای برخورد با آن، صدای متفاوتی است که در اثر شکستگی پدید می‌آید. دل انسان هم وقتی شکسته باشد،صدای او و آه و نالۀ او تفاوت جدّی پیدا می‌کند. وقتی یک آدم دل‌شکسته می‌گوید: «اللّهم اغفِرلِیَ الذُّنوبَ الّتی تَهتِکُ العِصَم»، طرز گفتن او و میزان آه و زاری او با سایر افراد تفاوت‌های اساسی دارد و گریۀ او نیز متفاوت خواهد بود.
پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» آن‌قدر در دل شب به درگاه الهی تضرّع و زاری می‌کردند که زمین از اشک چشمان ایشان، خیس می‌شد. امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» در دل شب نماز می‌خواند، امّا نماز او، نماز خاصّی بود و با دیگران تفاوت اساسی داشت. بعد از نماز هم مدهوش می‌شد. آن حضرت غش نمی‌کرد، مدهوش می‌شد. به قول قرآن کریم:
«إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا»
دل او به هیچ‌کسی و هیچ‌چیزی نظر ندارد جز خداوند و از این‌رو ناله‌ها می‌کند و گریه‌هایی دارد که وصف آن ممکن نیست.
این حالات و روحیّات، انسان را به مقام عبودیّت می‌رساند که انصافاً مقام ارزشمندی است. بعضی اوقات یک لحظه برخورداری از مقام عبودیّت، آدمی را در زمرۀ اولیاءالله قرار می‌دهد.
بشر حافی، فضیل‌بن‌عیاض و افرادی شبیه آنان در طول تاریخ بوده‌اند که با یک لحظه توجّه، به مقام عبودیّت رسیده‌اند و توانسته‌اند به مقامات والای عرفانی دست یابند. عبدفرّار در اثر همین توجّه، رستگار شد و از دنیا رفت.
نقل می‌کنند در زمان حیات مرحوم محقّق همدانی که فقیهی وارسته و معلّم اخلاق بزرگی بود است، عبدفرّار که انسان رذلی بوده، با ایشان روبرو ‌شد و سلام نکرد. مرحوم آخوند همدانی با عتاب خاصّی به او فرمود: نام تو چیست؟ گفت: «عبد فرّار». مرحوم آخوند همدانی به او فرمود: «از چه کسی فرار کرده‌ای؟ از خدا یا از پیامبر او؟»
همین یک جملۀ ایشان که با عتاب خاصّی همراه بود، در عبدفرّار اثر گذاشت. مکرّراً جملۀ مرحوم آخوند را تکرار کرد تا نیمه شب دق کرد و از دنیا رفت. صبح فردا مرحوم محقّق همدانی به شاگردان خود که منتظر تدریس ایشان بودند، فرمود: یکی از اولیاءالله از دنیا رفته است، درس امروز برای شرکت در تشییع جنازۀ او تعطیل است و خود ایشان با فضلای درس در تشییع و تدفین عبدفرّار شرکت کردند.
اگر دعای انسان همراه با بازگشت او به سوی خداوند متعال باشد، دل او در پیشگاه خداوند سبحان، خاضع و متواضع باشد و هیچ کسی و هیچ چیزی به غیر از خداوند در دل او نباشد، آه و نالۀ حقیقی بر زبان او جاری می‌شود و با سوز دل و آه زبان، خدا را می‌خواند و خداوند نیز پاسخ او را خواهد داد.
به قول قرآن کریم، چنین کسی، «أَوَّاهٌ مُنیبٌ» می‌شود. یعنی در حالی که قلب او در حال بازگشت به سوی خداوند تعالی است و صرفاً به او توجّه دارد، بسیار آه می‌کشد. معنای رابطۀ عاطفی با خداوند همین است که انسان، در دل شب، همه چیز را فراموش کند و دل او صرفاً متوجّه خداوند باشد، هیچ‌کسی و هیچ‌چیزی به جز خدا در دل او نباشد، زبان او هم آهی بکشد که برخاسته از دل او است و چشم او نیز در اثر شکستن دل او و آهِ زبان او، گریان باشد.
امام حسین«سلام‌الله‌علیه» با چنین حالتی دعای عرفه می‌خواندند و با سوز و گداز خاصّی می‌فرمودند:
«مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک»
خدایا! آن کسی که تورا ندارد، چه دارد؟ و آن کسی که تورا یافته، چه ندارد؟
معلوم است که دعا، زاری و تضرّع با چنین حالتی، انسان را به مقام عبودیّت می‌رساند که مقام والایی است.
حضرت ابراهیم«علیه‌السّلام» وقتی قرار شد به مقام امامت برسد و واسطۀ فیض جهان هستی شود، در معرض امتحان الهی قرار گرفت. در آن موقعیّت به مقام عبودیّت رسیده بود که قرآن کریم او را چنین توصیف می‌نماید:
«إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ»
امّا برای رسیده به امامت، نیاز به امتحان سختی داشت. لذا به او خطاب شد که خانۀ خدا را آباد کند. خانۀ خدا اتاقکی بود که قبلاً حضرت ابراهیم«علیه‌السّلام» ساخته بود و اکنون به او خطاب شد که همسرش هاجر و فرزندش اسماعیل که در پیری حضرت ابراهیم به دنیا آمده بود و بسیار نزد او عزیز بود را در آن مکان بگذارد و برگردد.
حضرت ابراهیم«علیه‌السّلام» که به واسطۀ مقام عبودیّت، نسبت به اوامر الهی، اطاعت محض و بدون چون و چرا داشت، به امر خداوند، همسر و فرزند خویش را در آن بیابان رها کرد و برگشت. حضرت هاجر نیز به مقام عبودیّت رسیده بود و لیاقت اینکه همسر حضرت ابراهیم«علیه‌السّلام» و مادر حضرت اسماعیل«علیه‌السّلام» باشد و ائمّۀطاهرین«سلام‌الله‌علیهم» از نسل او باشند را داشت و او نیز اوامر الهی را پذیرفت و در آن بیابان ماند. پس از آن اسماعیل تشنه شد و مادر و فرزند بین صفا و مروه به دنبال آب جستجو کردند تا اینکه خداوند متعال، چشمۀ زمزم را به آنان عطا فرمود و سیراب شدند. بعد از جاری شدن آب زمزم نیز بادیه‌نشین‌ها در آن صحرا جمع شدند و اطراف خانۀ خدا آباد شد.
از آن زمان تا زمانی که حضرت اسماعیل«علیه‌السّلام» به یک جوان برومند مبدّل شد، به همراه مادر خویش در مکّه زندگی می‌کردند که به حضرت ابراهیم«علیه‌السّلام» خطاب شد خانۀ کعبه را بازسازی کند. آن حضرت با کمک همسر و فرزند خویش خانه را بازسازی کردند و به انجام فریضۀ حج، مکلّف شدند. اعمال حج را به جا آوردند و هنگام قربانی، به حضرت ابراهیم«علیه‌السّلام» خطاب شد که باید فرزندش را در راه خدا قربانی کند.
آن حضرت نیز که مطیع محض فرمان خداوند بود، بدون چون و چرا پذیرفت که فرزند جوان و برومند خویش را در راه خداوند متعال قربانی کند و موضوع را با خود حضرت اسماعیل«علیه‌السّلام» در میان گذاشت.
«قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى»‏
حضرت اسماعیل«علیه‌السّلام» نیز به راحتی تسلیم فرمان خداوند شد و فدا شدن خود را پذیرفت و به پدر گفت:
«یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ»
حضرت هاجر نیز معلوم است که فریب شیطان را نخورد و تسلیم امر پروردگار شد و قبول کرد که فرزندش قربانی شود. بالأخره خداوند از عالم غیب یک قوچ فرستاد و حضرت ابراهیم«علیه‌السّلام» آن را ذبح کرد.
وقتی انسان به مقام عبودیّت برسد، صد در صد تسلیم امر پروردگار می‌شود. اوامر او را بدون چون و چرا انجام می‌دهد و از محرّمات اجتناب می‌ورزد. برای چنین کسی نه تنها خواندن نماز و گرفتن روزه و پرداخت خمس و زکات مشکل نیست، بلکه حاضر است هرچه دارد در راه خدا فدا کند و خودش را نیز نثار رضای خداوند بکند.
دنیا و آنچه در دنیا است، برای بندگان حقیقی خداوند که هدفی جز رسیدن به او ندارند، در مقابل محبّت خداوند و اطاعت امر او ارزشی نخواهد داشت. امام علی«سلام‌الله‌علیه» در روایت شیرینی در وصف دنیا و تعلّقات دنیوی می‌فرمایند:
«فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِی الْعُقُولِ کَفَیْءِ الظِّلِّ بَیْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّی قَلَصَ وَ زَائِداً حَتَّی نَقَص»
دنیا در نظر خردمندان چونان سایه‌ای است که هنوز گسترش نیافته، کوتاه میگردد، و هنوز فزونی نیافته کاهش می‌یابد.
در هشت سال دفاع مقدّس، یک افرادی سرمشق زندگی جوانان و نسل آینده شدند. افراد عجیبی ناگهان در جبهه پیدا شدند که رابطۀ عاطفی با خدا داشتند و به واسطۀ همین رابطۀ عاطفی، به مقام عبودیّت دست یافتند. نماز شب در سنگر و زیارت عاشورا با سوز دل، جوانان را در آن مقطع زمانی به جایگاهی رسانید که همۀ هستی خود را برای خداوند فدا کردند.
در یکی از عملیات‌ها، رزمندگان به میدان مین رسیدند و قرار شد افرادی برای باز کردن معبر، به روی مین‌ها بروند و خود را فدا کنند تا راه برای سایرین باز شود. واضح است که همۀ آنان افتخار می‌کردند جان خود را نثار کنند. بالأخره یکی از داوطلبین شهادت، به سوی میدان مین رفت و نرسیده به آن، برگشت. دیگران تعجّب کردند که نکند او ترسیده باشد! ولی او گفت: اگر من شهید شوم، یک جفت پوتین بیت‌المال از بین می‌رود و من با پای برهنه نیز می‌توانم به انجام مأموریت بپردازم. از این‌رو بازگشتم تا پوتین‌ها را تحویل بدهم تا رزمنۀ دیگری بپوشد و پا برهنه رفت و جان خود را فدا کرد. آن جوانان جان بر کف، در اثر دعا، راز و نیاز با خدا و برقراری رابطۀ عاطفی با معبود و محبوب خویش، به چنین مقاماتی دست یافتند.
وقتی انسان با خدا رابطه داشته باشد، حتّی هنگام شهادت نیز این چنین نسبت به بیت‌المال حساسیّت دارد و وقتی رابطۀ با خدا و دعا و راز و نیاز نباشد، اختلاس و دزدی جایگزین آن حالات و روحیّات می‌شود. افرادی که به مقام عبودیّت نرسیده‌اند، دچار اختلاف می‌شوند که یک ننگ برای جمهوری اسلامی است. متأسّفانه اختلاف، دشمنی، اختلاس، دزدی و ننگ‌هایی از این قبیل، ‌آبروی جمهوری اسلامی را به خطر انداخته و موجب سوء استفاده و شادی دشمنان شده است.
در خصوص رزمندۀ دیگری نقل می‌کنند که هنگام اسارت، فرماندهان بعثی او را به شدّت شکنجه کرده بودند و حتّی به جهت آزار او، در سرش میخ‌های متعدّدی کوبیده بودند. پس از آن افرادی ظاهراً از صلیب سرخ جهانی برای سرکشی به اوضاع اسرا آمده بودند و مسئولین سنگ‌دل آن اردوگاه، در حالی که یقین داشته‌اند آن رزمنده، شکنجۀ آنان را گزارش کند، دیده بودند اعتراض نکرد. پس از رفتن آن افراد، رزمندۀ مورد نظر، علّت عدم افشای شکنجه‌های بعثی‌ها را حفظ آبروی مسلمانان ذکر کرده بود و گفته بود: فکر کردم اگر شکنجه‌ها و آزار و اذیّت شما را به افراد خارجی گزارش کنم، آبروی اسلام و مسلمین می‌رود و آنان می‌گویند: مسلمانان با همدیگر چنین رفتار خشونت‌باری دارند و از این جهت رفتار شما را افشا نکردم.
حماسه‌سازان هشت سال دفاع مقدّس با خدای خویش رابطۀ عاطفی و مناجات همراه با سوز و گداز داشتند و در اثر همین رابطه به مقامات والایی دست یافتند که باید سرمشق همگان قرار گیرد.
پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»، مسلمانان صدر اسلام را به مقام عیودیّت رسانیدند. البته همّت خود آنان نیز در این زمینه تأثیر فراوانی داشت. بسیاری از آنان توانسته بودند به واسطۀ ارتباط با خداوند و نیل به مقام عبودیّت، تسلیم امر پروردگار شوند، همه چیز خود را در راه خدا و برای اسلام نثار کنند و باز هم راضی به رضای پروردگار متعال باشند.
در جنگ احد، قبل از عزیمت پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و اصحاب ایشان به میدان جنگ، یک پیرمرد با پای لنگ و در حالی که یک کیسه آذوقه به دوش گرفته بود، نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله، فرزندم و برادر همسرم برای نبرد با کفّار آماده شده‌اند، اجازه بدهید من هم به آنان بپیوندم و این مقدار آذوقه که در خانه داشتیم را هم به جبهه ببرم.
پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند: جنگ بر تو واجب نیست و کمبود نیرو و آذوقه هم نداریم. به خانه برگرد و آذوقه‌‌ها را نیز با خود برگردان. ناگهان پیرمرد گریه افتاد و گفت: یا رسول الله من و همسرم را از افتخار جهاد در راه خدا و کمک به جبهه مأیوس نکنید و با اصرار در جنگ احد شرکت کرد.
در جنگ احد، گروهی از مسلمانان یک لحظه خدا را فراموش کرده و به فکر غنائم جنگی افتادند و از این رو شکست خوردند. بعداز آن شایع شد که پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» نیز به شهادت رسیده‌‌اند.
همسر همان پیرمرد با خبر شهادت پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» خود را به میدان جنگ رسانید و دریافت که پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» زنده هستند، ولی همسر، برادر و فرزند او شهید شده‌اند. جنازۀ آن سه شهید را بار شتر کرد و به مدینه بازگشت. در راه به حضرت فاطمه«سلام‌الله‌علیها» رسید. حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» از او پرسیدند: بار شتر تو چیست؟ گفت همۀ عالم فدای پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»، الحمد لله ایشان زنده هستند و قصد نداشت راجع به شهدای خود حرفی بزند. وقتی با اصرار حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» مواجه شد، گفت: برای اطّلاع از سلامتی پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» به جبهه رفتم و مشاهده کردم همسر، برادر و فرزندم در جنگ شهید شده‌اند. اکنون جنازۀ آنان را به مدینه برمی‌گردانم.
یک خانم متّقی در اثر مقام عبودیّت به چنین جایگاهی می‌رسد. در هشت سال دفاع مقدّس نیز از این قبیل خانم‌های باایمان و شجاع فراوان داشتیم.
برقراری رابطۀ عاطفی با خداوند، اهتمام به نماز شب، نماز اوّل وقت و دعا و راز و نیاز با خدا، انسان را به مقامات والایی می‌رساند؛ از این رو تقاضا دارم همه و به ویژه جوانان، ‌به نماز شب و نماز اول وقت اهمیّت بدهند. نمی‌شود شیعه نماز شب نداشته باشد، حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» فرموده‌اند: «ننگ است برای شیعه که نماز شب نخواند».
تقاضا دارم به خواندن دعای غرفه اهمیّت بدهید. خواندن دعا و توجّه به معانی آن، بسیار ارزشمند است. اگر هم خداوند عنایت فرماید و حالت خضوع برای دعاکننده پدید آید، با دل شکسته و با آه و سوز و گداز و با چشمانی پر از اشک دعا را می‌خواند.
تقاضا دارم اگر در دعای عرفه حالی پیدا کردید، رسیدن به مقامات معنوی و عرفانی را از خداوند بخواهید. از او بخواهید توفیق اینکه با دل شکسته و سوز و گداز دعا کنید را به شما عنایت کند.
متأسّفانه بسیاری از مردم هنگام دعاکردن، به فکر دعاهای معنوی و پیشرفت در حرکت به سوی خداوند تعالی نیستند و صرفاً به گرفتاری‌های مادی و دنیوی می‌اندیشند.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 44:31

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی