- 1427
- 1000
- 1000
- 1000
موانع سقوط انسان، جلسه پنجم
سخنرانی آیت الله حسین مظاهری با موضوع «موانع سقوط انسان»، جلسه پنجم
با گذری کوتاه بر برخی وقایع تاریخی از صدر اسلام تا کنون، عواقب ناشی از کنار گذاشتن علم و عالم در این مقاطع تاریخی که منجر به سقوط انسانها و بلکه جوامع انسانی شده است، بررسی میگردد تا عملکرد تاریخی گذشتگان درس عبرتی برای آیندگان بشود و بتوانند با پند گرفتن از تاریخ، که خود معلّم اخلاق بشریّت است، مانع سقوط خود شوند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و قرآن کریم، در طول بیست و سه سال رسالت آن حضرت، تأکید فراوانی بر ضرورت توأمانی حکومت اسلامی با علم و تقوای مطلق داشتتند و مکرراً هشدار میدادند که ای مردم! حکومت منهای علم که حاکم آن از علم و تقوای مطلق برخوردار نباشد، بدبختی می آورد. متأسفانه در آن زمان به این هشدار جدی توجه نشد و سقیفۀ بنیساعده، با کنار زدن امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» که «عالِم مطلق» بودند، حکومت عاری از علم تشکیل داد. به عبارت دیگر، بین مردم و عالِم جدایی افکندند و حکومت را از فضائلی همچون علم، عصمت و تقوا محروم ساختند.
در واقع کنار زدن ولایت در صدر اسلام، موجب تفکیک علم و دین از سیاست و تشکیل حکومت اسلامی منهای ولایت شد و راه نفوذ کسانی همچون معاویه را به حکومت اسلامی باز کرد. نفوذ چنین افرادی نیز به آرامی حکومت اسلامی منهای ولایت را به سلطنت بنی امیّه و پس از آنان بنی عباس مبدّل ساخت.
حکومتی که از علم و عالِم فاصله بگیرد، به سلطنت و پادشاهی اموی و عباسی ختم میشود و نتیجهای جز بدبختی اجتماع و تفرقۀ مسلمین نخواهد داشت. بنی امیّه و بنی عباس، به علم و تقوای اهل بیت«علیهمالسّلام» و شایستگی ایشان اقرار داشتند، ولی حکومت و قدرت را غصب و فقط تبیین احکام و مسائل شرعی را به ایشان واگذار کردند و مصائب بزرگی برای عالم اسلام پدید آوردند.
سیری در تاریخ معاصر نیز حاکی از آن است که حوادث تلخ و ننگین و نتایج زیانبار رخدادهای تاریخی، از بیتوجهی به تذکرات و نصایح سازندۀ نهاد مرجعیّت نشأت گرفته است. به عنوان مثال در عصر مشروطه، علما و مراجع بزرگی همچون مرحوم آخوند خراسانی، موافق مشروطه و تشکیل مجلس شورا بودند، امّا میگفتند: مجتهدین جامعالشّرایط باید بر مصوّبات آن نظارت داشته باشند که خلاف اسلام در آن تصویب نگردد. آنان با استبداد سلطنتی مخالف بودند، ولی مشروطه را نیز «مشروعه» میخواستند. به عبارت روشنتر در پی تشکیل حکومت مردمی و مجلس شورای برخاسته از رأی مردم و درصدد سپردن امور کشور به دست انتخابات مردمی بودند، اما بر نظارت علما و مجتهدین جامع الشّرایط نیز تأکید داشتند.
بالأخره تحریک و دخالت مؤثر بیگانگان و نادانی برخی سرسپردگان داخلی، موجب فاصله گرفتن مشروطه از مرجعیّت و روحانیّت و در نهایت منجر به انحراف آن انقلاب عظیم شد، تا جایی که نه تنها به پافشاری و اصرار عالمی مانند آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری بر ضرورت مشروعیّت مشروطه، وقعی ننهادند، بلکه او را به دار آویختند. پس از شهادت ایشان نیز سایر علمای مؤثر نظیر مرحوم آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی را به نحوی ترور و یا منعزل کردند.
اصل مشروطیّت مطلوب بود و نهاد مرجعیّت و روحانیّت نیز علاوه بر موافقت با آن، برای پیروزی انقلاب مشروطه اقدامات مفیدی داشتند و زحماتی متحمّل شدند؛ افزون بر علمای نجف، در اصفهان بزرگانی نظیر مرحوم آیت الله آقا نجفی و برادر او مرحوم آیت الله حاج آقا نورالله طرفدار مشروطیّت و در صحنه بودند، اما مردم فریب خوردند و به نصایح و تذکّرات علمای ربّانی توجه نکردند و مشروطۀ منهای روحانیّت تشکیل دادند.
سلطنت رضاشاه پهلوی، زاییدۀ صندوق همین مشروطیّت بود که خسارات جبرانناپذیری به کشور و مردم تحمیل کرد. او علاوه بر اینکه بیرحم، ظالم و استثمارگر بود، از طرف اربابان انگلیسی خود مأموریت داشت که حضور مرجعیّت و روحانیّت را از همۀ عرصههای حکومتی و اجتماعی حذف کند و تا میتوانست چنین کرد؛ در اصفهان و سایر شهرها، عمّامۀ طلّاب را برداشتند، مدارس علمیّه را گرفتند و برای توهین به ساحت حوزههای علمیّه، بعضی از مدارس را دارالمجانین و بعضی دیگر را تبدیل به ادارۀ دولتی کردند.
حکومت پهلوی، اصرار عجیبی بر حکومت منهای روحانیّت داشت و از این طریق، بیعفّتی و بیعصمتی را در بین مردم رواج داد. غیرت را از مردان و عفّت را از زنان گرفت و بیعفّتی و بیغیرتی را ارزشمند جلوه داد!
با گذری کوتاه بر برخی وقایع تاریخی از صدر اسلام تا کنون، عواقب ناشی از کنار گذاشتن علم و عالم در این مقاطع تاریخی که منجر به سقوط انسانها و بلکه جوامع انسانی شده است، بررسی میگردد تا عملکرد تاریخی گذشتگان درس عبرتی برای آیندگان بشود و بتوانند با پند گرفتن از تاریخ، که خود معلّم اخلاق بشریّت است، مانع سقوط خود شوند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و قرآن کریم، در طول بیست و سه سال رسالت آن حضرت، تأکید فراوانی بر ضرورت توأمانی حکومت اسلامی با علم و تقوای مطلق داشتتند و مکرراً هشدار میدادند که ای مردم! حکومت منهای علم که حاکم آن از علم و تقوای مطلق برخوردار نباشد، بدبختی می آورد. متأسفانه در آن زمان به این هشدار جدی توجه نشد و سقیفۀ بنیساعده، با کنار زدن امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» که «عالِم مطلق» بودند، حکومت عاری از علم تشکیل داد. به عبارت دیگر، بین مردم و عالِم جدایی افکندند و حکومت را از فضائلی همچون علم، عصمت و تقوا محروم ساختند.
در واقع کنار زدن ولایت در صدر اسلام، موجب تفکیک علم و دین از سیاست و تشکیل حکومت اسلامی منهای ولایت شد و راه نفوذ کسانی همچون معاویه را به حکومت اسلامی باز کرد. نفوذ چنین افرادی نیز به آرامی حکومت اسلامی منهای ولایت را به سلطنت بنی امیّه و پس از آنان بنی عباس مبدّل ساخت.
حکومتی که از علم و عالِم فاصله بگیرد، به سلطنت و پادشاهی اموی و عباسی ختم میشود و نتیجهای جز بدبختی اجتماع و تفرقۀ مسلمین نخواهد داشت. بنی امیّه و بنی عباس، به علم و تقوای اهل بیت«علیهمالسّلام» و شایستگی ایشان اقرار داشتند، ولی حکومت و قدرت را غصب و فقط تبیین احکام و مسائل شرعی را به ایشان واگذار کردند و مصائب بزرگی برای عالم اسلام پدید آوردند.
سیری در تاریخ معاصر نیز حاکی از آن است که حوادث تلخ و ننگین و نتایج زیانبار رخدادهای تاریخی، از بیتوجهی به تذکرات و نصایح سازندۀ نهاد مرجعیّت نشأت گرفته است. به عنوان مثال در عصر مشروطه، علما و مراجع بزرگی همچون مرحوم آخوند خراسانی، موافق مشروطه و تشکیل مجلس شورا بودند، امّا میگفتند: مجتهدین جامعالشّرایط باید بر مصوّبات آن نظارت داشته باشند که خلاف اسلام در آن تصویب نگردد. آنان با استبداد سلطنتی مخالف بودند، ولی مشروطه را نیز «مشروعه» میخواستند. به عبارت روشنتر در پی تشکیل حکومت مردمی و مجلس شورای برخاسته از رأی مردم و درصدد سپردن امور کشور به دست انتخابات مردمی بودند، اما بر نظارت علما و مجتهدین جامع الشّرایط نیز تأکید داشتند.
بالأخره تحریک و دخالت مؤثر بیگانگان و نادانی برخی سرسپردگان داخلی، موجب فاصله گرفتن مشروطه از مرجعیّت و روحانیّت و در نهایت منجر به انحراف آن انقلاب عظیم شد، تا جایی که نه تنها به پافشاری و اصرار عالمی مانند آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری بر ضرورت مشروعیّت مشروطه، وقعی ننهادند، بلکه او را به دار آویختند. پس از شهادت ایشان نیز سایر علمای مؤثر نظیر مرحوم آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی را به نحوی ترور و یا منعزل کردند.
اصل مشروطیّت مطلوب بود و نهاد مرجعیّت و روحانیّت نیز علاوه بر موافقت با آن، برای پیروزی انقلاب مشروطه اقدامات مفیدی داشتند و زحماتی متحمّل شدند؛ افزون بر علمای نجف، در اصفهان بزرگانی نظیر مرحوم آیت الله آقا نجفی و برادر او مرحوم آیت الله حاج آقا نورالله طرفدار مشروطیّت و در صحنه بودند، اما مردم فریب خوردند و به نصایح و تذکّرات علمای ربّانی توجه نکردند و مشروطۀ منهای روحانیّت تشکیل دادند.
سلطنت رضاشاه پهلوی، زاییدۀ صندوق همین مشروطیّت بود که خسارات جبرانناپذیری به کشور و مردم تحمیل کرد. او علاوه بر اینکه بیرحم، ظالم و استثمارگر بود، از طرف اربابان انگلیسی خود مأموریت داشت که حضور مرجعیّت و روحانیّت را از همۀ عرصههای حکومتی و اجتماعی حذف کند و تا میتوانست چنین کرد؛ در اصفهان و سایر شهرها، عمّامۀ طلّاب را برداشتند، مدارس علمیّه را گرفتند و برای توهین به ساحت حوزههای علمیّه، بعضی از مدارس را دارالمجانین و بعضی دیگر را تبدیل به ادارۀ دولتی کردند.
حکومت پهلوی، اصرار عجیبی بر حکومت منهای روحانیّت داشت و از این طریق، بیعفّتی و بیعصمتی را در بین مردم رواج داد. غیرت را از مردان و عفّت را از زنان گرفت و بیعفّتی و بیغیرتی را ارزشمند جلوه داد!
تاکنون نظری ثبت نشده است