- 1150
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 205 و 206 سوره اعراف بخش سوم (پایان سوره)
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 205 و 206 سوره اعراف بخش سوم"
ذات اقدس الهی اصول کلی اسلام را در جهانبینی اعم از توحید و نبوت و معاد تبیین میکند
در برابر قرآن کریم جز سکوت حرفی نداشته باشید و سکوتتان متدبرانه باشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾
در جمع بندی پایانی سورهٴ مبارکهٴ اعراف به این نتیجه رسیدیم که ذات اقدس الهی اصول کلی اسلام را در جهانبینی اعم از توحید و نبوت و معاد تبیین میکند خصوصیتهای وحی مخصوصاً وحی بر پیغمبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تشریح میکند و پیام اصیل قرآن را ارائه میکنند و درباره قرآن میفرمایید در برابر او جز سکوت حرفی نداشته باشید و سکوتتان متدبرانه باشد برای اینکه سرمایه تدبر را فراهم کردید قرآن کریم طبق بحث روز قبل هر گونه تقلید را ابطال کرده است اولاً، تحقیق عقلی را لازم کرده است ثانیاً، راه شهود معصومانه را که اولیای الهی دارند به ما آموخت ثالثاً، نقل معتبر و مستند برهان یا به شهود را به ما آموخت رابعاً، در چنین فضایی فرمود گوش بدهید ببینید قرآن چه میگوید اگر سخن از تقلید بود که خب نمیپذیرید اگر برهان بود که میپذیرید اگر راه تهذیب نفس و شهود بود که آن را میپیمایید و اگر نقل مستند به برهان یا وحی بود که میپذیرید هم راه فکری را به ما آموخت هم راه تهذیب را هم ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَة﴾ کرد هم ﴿یُزَکِّیهِم﴾ امروز که بخش نهایی و پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است که اگر خدا توفیق داد شنبه از «انفال» شروع بکنیم این بحث را در بخش پایانی ارائه بشود که ذات اقدس الهی در طلیعه این سوره ما را به پیروی از قرآن فرا خوانده است یعنی در اول همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اینچنین فرمود ﴿المص ٭ کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ ٭ اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم﴾ در پایان هم فرمود ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ که پایان این سوره مطابق با صدر این سوره ما را به پیروی از قرآن فرامیخواند آیاتی که مربوط به این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است یعنی ما را به عظمت قرآن و پیروی از قرآن فرامیخواند فراوان است به عنوان نمونه در آیهٴ 185 فرمود ﴿فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾ شما اگر به قرآن ایمان نیاوردید به چه کتابی میخواهید ایمان بیاورید ﴿وَأَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾
مطلب دیگر آن است که آنها که اهل برهاناند یا اهل شهودند از همان راههای یاد شده آنها را فراخواند و پذیرای وحی کرد آنها که تردید دارند درباره آینده خود به آنها میفرماید شما که مسلّم نمیدانید بعد از مرگ خبری نیست که هرگز اینها که ملحدانه میاندیشند برهانی بر نفی معاد اقامه نشده اینها فقط استبعاد میکنند که چه طور میشود دوباره مرده زنده بشود اینها نه معنای قبر را، نه معنای برزخ را، نه معنای حیات بعد الموت را، هیچ کدام بررسی نکردند خیال کردند مردههای قبرستان دوباره برمیگردند به همین سرزمین دنیا در حالی که کل دنیا وضعش عوض میشود خب لذا خدای سبحان میفرماید اینها برهان بر نفی معاد اقامه نکردند یک، یقین هم ندارند دو، فقط استبعاد است ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ اینها یقین هم ندارند که قیامت خبری نیست خب بنابراین در نهان نهاد اینها شک و تردیدی هست خدای سبحان با آن شک و تردید سخن میگوید و بالأخره شما که برهان اقامه نکردید که معاد نیست یقین هم که ندارید به نفی معاد برای شما معاد ثابت نشده ولی خب احتمالش را که میدهید حالا اگر احتمالش را میدهید اگر معاد درست باشد که درست است چه جواب خواهید گفت اگر درست نباشد اینها که اهل ایمان و عمل صالحاند که ضرری نکردهاند که کسی به یک انسان مؤمن نماز خوان بعد از مرگ چوب نمیزند که چرا نماز خواندی چون بعد از مرگ خبری نیست ـ معاذ الله ـ به گمان شما و اما اگر خبری باشد شما چه جواب میگویید لذا فرمود ﴿وَأَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ﴾ خب شاید مرگتان زود رسیده و مردید و شاید آنجا خبری بود خب با دست تهی که نمیشود مرد خب میبینید ذات اقدس الهی اول جلوی تقلید را گرفته، بعد راه برهان را باز کرده، راه شهود را باز کرده، راه نقد را باز کرده، اینها در چهار فصل جدای علمی از هم بیان کرد بعد از گذشت این فصول چهارگانه که هر کدام برای خودش یک رساله است تقلید باطل است یعنی چه؟ اقسام تقلید چیست؟ راه برهان؟ چیست راه مغالطه چیست؟ شرایط برهان چیست؟ شرایط سوره چیست؟ این برای خودش یک کتاب است راه کشف شهود چیست؟ کدام مکاشفه حق است؟ کدام رؤیا حق است؟ کدام رویا حق نیست؟ این چنین نیست که هر رؤیایی حق باشد یا این چنین نیست که هر رؤیایی باطل باشد بالأخره یک معبری میخواهد انسان آنچه را که در عالم رؤیا مشاهده میکنیم بعضی از آن حق است همچنین در حالت عادی مشاهده میکند حالت منامی بعضی از آن حق است این هم برای خودش یک کتاب میخواهد راه چهارم که حجیت نقل؛ است شرایط نقل، شرایط منقول عنه، اینها باید مشخص بشود و مسائلی که نقل در آنها معتبر هست آن هم باید مشخص بشود این خودش یک رساله و کتاب. این فصول چهار گانه و مطالب چهارگانه را که همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» تبیین کرده حالا در فضای شک سخن میگوید میفرماید بر فرض برای شما ثابت نشده که معادی هست اما یقین به عدم که ندارید ﴿وَأَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ﴾ این را نسبت به کسی میگوید که شک دارد حالا اگر اینها واقعاً یقین داشتند که بعد از مرگ خبری نیست خب خدای سبحان با آنها که سخنی نمیگوید که و سخن نمیگفت از اینکه میفرماید شاید مرگتان نزدیک باشد و حیاتتان سپری شده باشد این شاید برای آن است که آنها وادار بشوند برای تدبر برای اینکه اگر اینها یقین داشته باشند که بعد از مرگ خبری نیست خب حالا در پاسخ میگویند مرگ ما چه زود چه دیر؛ بعد از مرگ که ما معدوم محض میشویم مثل درختی است که میپوسد هرگز کسی بعد از پوسیدن درخت آن درخت گلابی را پاداش نمیدهد آن درخت پر تیغ جنگلی را کیفر نمیدهد چون بعد از مرگ برای درخت پوسیده شده خبری نیست که
پرسش: با شک و تردید چطور میتواند عمل انجام دهد؟
پاسخ: خب همین شک و تردید براساس احتمال است دیگر همین که چرا ما با احتمال سمّ پرهیز میکنیم در خیلی از موارد است که قدرت محتمل این احتمال را تقویت میکند در احتجاج مرحوم طبرسی است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به ابن ابی العوجاء زندیق معروف بعد از آن محاوره که او اعتراض کرد چرا این زائران بیت الله «یحومون حول البیت» اینها برای چه میگردند؟ حضرت برای اینکه برهان اقامه کرد و بحث به پایان رسید آنگاه فرمود اگر بعد مرگ خبری باشد و حرف آن است که ما میگوییم شما ضرر کردید اینها نفع بودند نخوردند و اگر خدای ناکرده بعد از مرگ خبری نباشد آن طوری که شما میگویید که اینطور نیست خب اینها ضرر نکردند کسی بعد از مرگ اینها چوب نمیزند که چرا طواف کردید که ولی شما چه جوابی آماده دارید این آن آخرین مرحله است یعنی در فصل پنجم است این فصل پنجم برای همه ملحدین کارساز است به یک ملحد میگویند بالأخره ضرر ابد در پیش است شما که یقین ندارید معاد نیست که برهانی هم اقامه نکردید چه دلیلی دارد که خدای نیست و خدا قدرت ندارد هیچ دلیلی ندارید منتها از این طرف خیال میکنید برای شما ثابت نشده حالا اگر بعد از مرگ خبری بود چه اینکه هست شما چه جوابی برای آنجا دارید فرمود ﴿وَأَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾ خب در آیهٴ 52 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» خصوصیت قرآن کریم را به این صورت بازگو کرده است فرمود ما کتابی آوردیم هم مفصل است و هم جهان شمول مفصل بودنش در این آیهٴ 52 بیان فرمود جهان شمولش را در آیه دیگر در آیهٴ 52 فرمود ﴿وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَی عِلْمٍ هُدی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ این کتاب عالمانه است یک سلسله دستورات خشک غیر علمی نیست و گذشته از اینکه جریان علم را تأمین میکند یعنی از سنخ ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است هدایت و رحمت را هم تأمین میکند که به بخش عمل برگردد این در آیهٴ 52 بعد هم فرمود این قرآن یک سلسله معارف حصولی محض نیست از یک سلسله واقعیتهایی خبر میدهد که این واقعیتها در قیامت خواهد آمد شما هر چه بخواهید درباره قرآن در دنیا فکر بکنید بنویسید بخوانید بحث کنید در محدوده تفسیر قرآن است حالا تفسیر یا ظاهر است یا باطن ولی مصداق قرآن قیامت خواهد آمد در آیهٴ 53 فرمود ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا﴾ تأویل آن أول و رجوع و بازگشت این مفاهیم و معارف است تأویل از سنخ باطن گرایی نیست خب تا آنجا که سخن از لفظ است و مفهوم است سخن از تفسیر است حالا تفسیر یا تفسیر ظاهر است یا تفسیر باطن باطن هم باطنی دارد و هکذا تا آنجا که سخن از لفظ است تا آنجا که سخن از مفهوم و معناست اینها تفسیر است اما آنجا که دیگر سخن از فکر نیست سخن از لفظ نیست معنا نیست مفهوم نیست اندیشه نیست عین خارجی است آن میشود تأویل فرمود روزی تأویل قرآن میآید اینکه وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) در آن جریان پایانی فرمود ﴿هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ﴾ آنکه در نفس بیننده است آن رؤیا است آنچه که به عین خارج برمیگردد این را به آن میگویند تأویل خب قرآن یک چنین چیزی هم دارد پس یک سلسله اهل تفسیرند ولو تفسیر باطن، حالا یا باطنشان حق است، یا باطن باطل؛ مثل تفسیر ظاهر. تفسیر ظاهر هم گاهی حق است گاهی باطل خوب ببینید اقوالی در تفسیر یک آیه مطرح است که گاهی برخی از این اقوال مقابل یکدیگرند و چون جمع متقابلین محال است بالأخره بعضی از این اقوال باطل است بعضی حق این تفسیر ظاهری است که بعضی صحیح بعضی باطل تفسیر باطن هم همین طور است بعضی صحیح است بعضی باطل باطنها هم باید با هم هماهنگ باشد مثل ظاهرها در بخش قرآن «یفسر بعضه بعضاً» یعنی اشاره شده است که ظاهرش «یفسر بعضه بعضاً» باطنش هم «یفسر بعضه بعضاً» تأویلش هم «یووّل بعضه بعضاً» خب تفسیر ظاهر گاهی حق است گاهی باطل تفسیر باطن گاهی حق است گاهی باطل و هر جا سخن از اندیشه است سخن از تفسیر است اما مادامی که از فکر و اندیشه به درآمدید «از ذهن به عین آمدیم و از علم به خارج» این میشود تأویل قرآن یک راه دیگری در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود که در تأویل متشابهات است که بحث خاص خودش را دارد خب پس بالأخره قرآن تفسیری دارد حالا یا ظاهر یا باطن یا حق یا باطل میگوید و تأویلی که از سنخ تفسیر است از سنخ تفسیرینیست در مقابل تفسیر است این را بازگو میکنند بعد میفرمایند این قرآن رابطه ولایی عبد و مولاست یعنی اگر کسی بخواهد ولی الله بشود و در تحت ولایت الهی قرار بگیرد باید در مدار قرآن دور بزند البته از آن جهت که قرآن جدای از اهل بیت نیست و اهل بیت منفک از قرآن نیستند باید در مدار ثقلین دور بزند تا بشود ولی الله آن آیه کریمهای که در همین بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود که ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ﴾ یعنی آیهٴ 196 این تأثیر را هم دارد پس قرآن گذشته از اینکه آن مسائل تربیتی و هدایت و علم عادی را به همراه دارد آن راه باطن را و راه ولایت را و تقویت راه ولایی بین عبد و مولا را هم به ما گوش زد میکند و ارائه میکند آنگاه در پایان این سورهٴ مبارکه در برابر چنین قرآنی و چنین کتابی فرمود ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ این تمام شد اما درباره آن مسائل فقهی که پرسیده شد که تکلیف مأموم چیست؟ مستحضرید که تکلیف مأموم فقط در خصوص قرائت است یعنی حمد و سوره یعنی اگر امام مشغول قرائت قرآن هست در رکوع یا در سجود یا در قنوت یا در ادعیه دیگر استماع و انصات بر مأموم واجب نیست آن مقداری که از روایت استفاده میشود فقط وجوب ترک قرائت مأموم است در نمازهای جهریه آنجایی که صدای امام را میشنود ولو همهمهاش را کلاً او بعضاً حالا بعضی از آن مراتب به احتیاط وجوبی است بعضی مراتب اقوی است بعضی مراتب فتوای صریح خب این برابر روایت معتبری است که دارد اگر مأموم قرائت خلف امامی که مورد وثوق اوست مشغول نماز هست آنجا که امام از مأموم تحمل میکند یعنی حمد و سوره آنجا قرائت مأموم حرام است تکلیفاً و چون یک عمل عبادی است نهی هم به آن خورده باطل است وضعاً اگر مأمومی عالماً عامداً در نماز جهری با اینکه صدای امام را میشنود خودش حمد و سوره بخواند این گذشته از آن حرمت بطلان را هم به همراه دارد ولی اگر سهواً خواند یا خطا در تطبیق بود و به این خیال این صدا که میشنود صدای امام نیست بله آنجاها گفتند که باطل نیست خب پس این مخصوص به حال قرائت است نه جمیع اذکار یک حکم تکلیف وضعی هر دو را به همراه دارد دو خارج از صلات را شامل نمیشود سه چه نسبت به امام چه نسبت به مأموم یعنی کسی که دارد قرآن میخواند استماع صوت او استماع قرائت او و انصات او نه بر امام واجب است نه بر مأموم برای اینکه او خارج از حوزه نماز است فقط بر مأموم نسبت به قرائت امام در نمازهای جهریه روایت داریم بقیه حمل بر استحباب میشود آن هم معنایش وجوب انصات نیست معنایش حرمت قرائت است آن که از روایت استفاده میشود فرق است بین اینکه انصات بر مأموم واجب است یا نه قرائت بر مأموم حرام است آنچه بر مأموم حکم تکلیفی مأموم هست حرمت قرائت مأموم در «صلوات جهریه خلف الامام» است نه وجوب انصات لذا در نمازهای جهری هم مشغول ذکر گفتن باشد که تحریم نشده ذکری دارد میگوید و بخشی از قرآن را غیر از حالا حمد و سوره دارد میخواند اینها که بر مأموم حرام نیست سرّش آن است که درباره انصات فتوا به استحباب هست درباره ترک قرائت ترک فقط به وجوب اینها باید کاملاً از هم تفکیک بشود خب که البته اینها بحثش مربوط به جریان فقه است
مطلب دیگر اینکه درباره وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که چند روز قبل اشاره شد این مطلب باید بیان بشود خود ابن ابی الحدید این را نقل میکند که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در حکومت خودش این چنین بود که اموال را که خب هر هفته تقسیم میکرد اصلاً مال را نمیگذاشت در بیت المال بماند مگر ضرورتی ایجاب میکرد که جنگ و امثال جنگ در پیش بود اموال را تقسیم میکرد هر هفته و هر هفته بیت المال را یعنی آن اتاقی که این اموال مسلمین در آن اتاق بود که این را میگفتند بیت المال آن را جارو میکرد «یکنس بیت المال کل جمعة» هر هفته جارو میکرد «و یصلی فیه رکعتین» و دو رکعت نماز در آن میخواند به شکرانه اینکه دستم آلوده نشده است حالا دشمنها هم وقتی که اینها را میشنوند و تحقیق میکنند و میبینند که این سخنان هم از مؤالف رسیده است هم از مخالف زانو به زمین میزنند خب البته یک سلسله کارهایی از وجود مبارک حضرت امیر در این صفحه نقل میکند و یک سلسله معارف دیگری ایشان بعد از اینکه ظاهراً در جلد ششم نهج البلاغه نقل میکنند جلد هفتم و هشتم نیست میگوید جارو میکرد و نماز میخواند نمازش نماز شکر بود که من دستم آلوده نشده با اینکه همه امکانات بود آن روزها که اسکناس نبود یک و سکه هم بعدها به وسیله رهنمود وجود مبارک امام باقر و اینها رواج پیدا کرده البته کم و بیش قبلاً زمینهاش بود بعد به راهنمایی ائمه(علیه السلام) رواج پیدا کرده سکه وگرنه در روزگار حضرت امیر(سلام الله علیه) و همچنین عصر آن پیشینیان اینها با شمش طلا معامله میکردند حالا یا نسیه بود یا نقد یا کالا به کالا نه کالی به کالی یا کالا به کالا بود یا نسیه بود یا نقد اگر نقد بود یک شمش طلا میدادند یک قدر گوشت و نان میگرفتند اینطور نبود که حالا اسکناس باشد یا سکه که این فقرا بیچارهها که مشکلی داشتند چیزی نداشتند آنکه پول داشت و چیز میخرید یک شمش طلا میبرد قدری یا زمین میخرید یا خانه میخرید یا گوشت میخرید بعدها سکه شد و بعد از سکه مسئله اسکناس شد آن روز که عمروعاص که وقتی مرد ورثه او طلاها را با تبر بین خودشان تقسیم کردند الآن هم روستاهایی هست که اینها هیزمشان را با همان چوب گردو یا غیر گردو با تبر سوخت زمستانهشان را تأمین میکنند یعنی در انبار هیزم این هیزمها را میآورند کم کم این را با تبر تقسیم میکنند بعد در بخاریهای چوب سوز میگذارند اینها هم در انبارشان این سرمایهداران اموی در انبارهایشان همین طور مثل هیزم این شمش طلاها ریخته بود که با تبر بین ورثه تقسیم کردند بعد یعقوبی نقل میکند عمروعاص در هنگام مرگ رو به این طلاهای فراوان و شمشهای طلا میکرد میگفت که «یا لیتها کانت بعراً» ای کاش اینها بعره شتر بود و دین من محفوظ بود خب در برابر چنان حکومت باطلی وجود مبارک حضرت امیر آمد یک گروه کمی هم ظاهر و باطن با او اطاعت کردند با او موافقت کردند وگرنه بقیه دیگر خارج از دین شدند و در برابر او صف کشیدند جنگ جمل راه انداختند جنگ نهروان راه انداختند و بالأخره مبتلا کردند به جنگ صفین و حضرت خون میخورد از دست اینها ابن ابی الحدید نقل میکند در همان جلد هفتم ظاهراً جلد هفتم شرح نهج البلاغه است نقل میکند از برخی از اساتید و مشایخ خودشان که اگر حضرت امیر(سلام الله علیه) را شهید نمیکردند او بالأخره دق میکرد و میمرد از دست این مردم برای اینکه این نور محض چقدر مگر میتواند تحمل کند این طور مردم را هدایت کرده حق مردم را حیات مردم را به اینها داده آن وقت اینها به دنبال اموی و مروانی دارند میگردند از این طرف عسل آورده آنها به دنبال هروئین و نمیدانم مواد مخدر و سموم دارند تلاش میکنند این حرف ایشان از بعضی از مشایخش نقل میکند که اگر شهادت حضرت امیر به وسیله ابنملجم نبود او دوام نمیآورد البته این براساس درک خودشان و براساس درک اینکه انسانهای متعالی مثلاً اهل غصه و افسوساند اما اگر کسی کل حکومتها را «عراق خنزیر فی ید مجذوم» میداند او هرگز دق نخواهد کرد ولی منظور اینکه دشمن یعنی کسی که دشمن به آن معنا که نیستند اینها کسی که حضرت را به عنوان مقام عصمت کلی و ولی الله المطلق و خلیفه رسول الله(صل الله علیه و آله و سلّم) نمیشناسد در واقع یک همچنین حرفی میزند این حکومت برای اینکه اگر حضرت مشابهی میداشت این طور بود وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) هم ظهور بکند همین است یکی از مهمترین و بهترین دلیل بر ضرورت قیامت همین است که بالأخره هر کسی باید به کیفر اعمالش برسد حضرت حجت(سلام الله علیه) هم که ظهور میکند اینطور نیست که بگذارند او یک جهانی را کامیاب بکند بعد از مدتی بالأخره او را هم شهید میکنند کسانی هم هستند که در برابر او میایستند اول گروهی که در برابر آنها حضرت میایستند ببینید چه کسانی هستند اینکه اصرار قرآن بر این است که شما خودتان مسافرید ببینید کجا دارید میروید؟ ببینید چه میکنید؟ چه میخورید؟ چه حرفی میزنید؟ در محضر که هستید؟ در مشهد که هستید؟ در مظهر که هستید؟ اصرار قرآن برای همین است دیگر وگرنه این درس و بحثها میبینیم پنج درصدی شش درصدی ممکن است اثر بکند اگر کار به دست آدم بیاید میداند که مشکل پیش میآید حالا روشن میشود که چرا ذات اقدس الهی فرمود که من دارم حرف میزنم ساکت باشید یعنی به من احترام بکنید؟ این است معنایش یا ببینید من چه میگویم ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ یعنی «اذا تکلمت» من که دارم حرف میزنم ساکت باشید این کلام اوست کتاب اوست خب یک ادب خشک البته ثواب دارد که آدم در جلسات قرائت قرآن مجلس ترحیم و مانند آن خب حرف نزند اما اینکه معنای آیه نیست معنای آیه این است که زبانت حرف نزند دلت هم گوش بدهد ببیند من دارم چه میگویم نه اینکه فکرت در جای دیگر باشد و رأی خودت را بر قرآن ترجیح بدهی همان بیان نورانی حضرت امیر این است که اهل بیت(علیهم السلام) عموماً وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) خصوصاً «عطفوا الهدی علی الهوی» وقتی حضرت ظهور کرد همه این هواها و اندیشههای غیر الهی را بر قرآن عرضه میکند در حالی که مردم قرآن را بر میل خودشان عرضه کردند خب پس این کار خود حضرت امیر بود(سلام الله علیه) که هر هفته در بیت المال مثل بانک نماز میخواند به شکرانه اینکه دستم آلوده نشد
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» رسالت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان اینکه اختصاصی به عربها یا مردم حجاز یا اعراب و مانند آن ندارد شروع کرده فرمود اهل کتاب هم در برابر قرآن مسئولاند آنگاه در برابر جوامع هم فرمود جوامع بشری هم در پیشگاه قرآن مسئول است آیهٴ 157 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اهل کتاب را مشمول بعثت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میداند میگوید ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ تا پایان بحث که مبسوطاً بازگو شد در اینجا فرمود اهل کتاب جریان پیغمبر اسلام(صل الله علیه و آله و سلّم) را سابقه دارند و باید پیروی کنند این برای گسترش رسالت آن حضرت به عبری زبانها و بالأخره به پیروان انبیای ابراهیمی در آیهٴ 158 از این جامعتر سخن گفت ﴿قُلْ یَاأَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾ این سند جهان شمول بودن بعثت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که به مردم و به عنوان ﴿جَمِیعاً﴾ خطاب میکند ﴿یَاأَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ تعبیراتی هم که در آیه 26 و 27 و 31 و امثال ذلک آمده است که ﴿یا بَنِی آدَمَ﴾ ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ این هم ناظر به آن است که حوزه رسالت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جهانی است آیهٴ 26 این است ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ آیهٴ 27 این است ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ آیهٴ 31 این است ﴿یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ اینها نشانه گسترش رسالت آن حضرت است
پرسش ...
پاسخ: خب دیگر این عطف بر سبق میشود آنهایی که قبل از آن حضرت بودند مشمول نبوت انبیای دیگر بودند یا مشمول نبوت حضرت عیسی(سلام الله علیه) بودند یا مشمول نبوت حضرت موسی(سلام الله علیه) بودند حرف مشترک همه انبیا هم در آیه 62 و63 و68 و74 بیان شده چه اینکه در آیه 79 و 82 و85 و86 و 93 این اهداف مشترک انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بازگو شد در جریان معاد که مهمترین بخش تربیتی است فرمود شما خود را همیشه زنده بپندارید هیچ چیز از شما کم نمیشود اصول دوازدهگانه را میشود از همین این سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» استنباط کرد که چیزی از انسان کم نخواهد شد و انسان در برابر هر کاری مسئول است تمام گفتگوهای بهشتیها و جهنمیها و اعرافیها را هم بازگو کرده انسان در برابر هر کاری مسئول است هیچ کاری از انسان جدا نخواهد شد انسان قبل از اینکه کاری را انجام بدهد آزاد است بعد از این کار را انجام داد در اختیار آن کار است این در صحنه نفس او هست میبینید در قیامت کبرا فرمود ما همه اعمال را حاضر میکنیم بله همه اعمال احضار میشود بعد هم فرمود ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾ این هم فرمود بخش دوم در بخش سوم حالا ما در بحث تفسیر آیات به آیات نیستیم که معلوم بشود چه کسی میآورد عمل را ولی اجمالاً این هست که فرمود آن اعمال حاضر است یک، اعمال موجود را احضار میکنند در محکمه دو، خب چه کسی حاضر میکند؟ فرمود بعد از سوگندهای زیاد فرمود ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ خود آدم حاضر میکند اگر فرمود ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾ «محضِر»ش خود آدم است انسان با یک قافلهای میآید آنگاه ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ آن وقت چنین مکتبی میتواند جهان را پر از عدل و داد کند هیچ عاملی مسئله زندان و مسائل کیفری و امثال ذلک پنج درصد شش درصد و مانند آن میتواند انسان را هدایت کند هیچ عاملی برای تأمین سعادت انسان مؤثر نیست مگر اعتقاد به معاد و مگر به اعتقاد به پاداش و کیفر
سخن پایانی این است که اگر تقوا در ملتی بود ذات اقدس الهی وعده داد که ما برکتها را فراوان میکنیم ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ﴾ و اگر یک ملتی اهل تقوا نبود اهل ظلم بود گرفتار سقوط و ویرانی و امثال ذلک شد سؤال این است که پس اسرائیل پلید در چه حالت به سر میبرد؟ اینها یک ظلمهای متنوع است یک ذلتهای متنوع است در بحث آیات ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ آنجا اشاره شده درباره همین اسرائیلیها که ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ﴾ گروهی از اهل کتاب را پیروان حضرت موسی(سلام الله علیه) را استثنا کرد ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ﴾ آن مؤمنان راستین به کلیم خدا را تکریم کرد تجلیل کرد آنها را استثنا کرد اما آن که صهیونی فکر میکند و اسرائیلی میاندیشد در باره آنها فرمود ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ الآن «حبل ناس» در گردن اینهاست و این ظلمهای متنوع و متضاعف است که اینها در داخله خودشان گرفتارند شما از اوضاع داخلی اسرائیل و صهیونیست خبر ندارید این «اسحاق رابین» را که ترور کردند همان داخلیها ترور کردند اینچنین نبود که یک بیگانهای ترور کرده باشد این را همان داخلیها کشتند خودشان هم بازگو کردند نشان هم دادند ذات اقدس الهی فرمود ﴿وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ تا روز قیامت بین اینها اختلاف هست ما هرگز طعم محبت و مودت و وداد و اتحاد را در کام آنها نمیچشانیم ﴿وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرموده بود الآن اینها گرفتار داحلاند یک ذلتهای متضاعف و متنوع است نه اینکه حالا اینها راحت باشند از این طرف هم مسلمین مشکل اسلامی دارند اینطور نیست که واقعاً اینها به اسلام عمل کردند و مع ذلک صهیونها بر آنها متسلطاند بعد از پیروزی انقلاب جریان فلسطین شکل مذهب گرفته است از آن وقتی که سخن از انتفاضه و امثال انتفاضه مطرح شده است یک قدم جلوتر بالأخره به برکت انقلاب اسلامی این مبارزات اینها صبغه اسلامی داشت وگرنه صبغه ملی بود بسیاری از رهبران اینها رهبران کمونیستی و اینها بودند آنکه فلسطین را عقب نگهداشت اینکه اینها دیر به صبغه اسلامی که احسن الصبغه است منصبع شدند چه اینکه جهان اسلام هم همچنین است اگر اینها واقعاً به همان اسلام ناب عمل میکردند هرگز به این آلودگی مبتلا نمیشدند این پایان بحث سورهٴ مبارکهٴ «اعراف».
«و الحمد لله رب العالمین»
ذات اقدس الهی اصول کلی اسلام را در جهانبینی اعم از توحید و نبوت و معاد تبیین میکند
در برابر قرآن کریم جز سکوت حرفی نداشته باشید و سکوتتان متدبرانه باشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾
در جمع بندی پایانی سورهٴ مبارکهٴ اعراف به این نتیجه رسیدیم که ذات اقدس الهی اصول کلی اسلام را در جهانبینی اعم از توحید و نبوت و معاد تبیین میکند خصوصیتهای وحی مخصوصاً وحی بر پیغمبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تشریح میکند و پیام اصیل قرآن را ارائه میکنند و درباره قرآن میفرمایید در برابر او جز سکوت حرفی نداشته باشید و سکوتتان متدبرانه باشد برای اینکه سرمایه تدبر را فراهم کردید قرآن کریم طبق بحث روز قبل هر گونه تقلید را ابطال کرده است اولاً، تحقیق عقلی را لازم کرده است ثانیاً، راه شهود معصومانه را که اولیای الهی دارند به ما آموخت ثالثاً، نقل معتبر و مستند برهان یا به شهود را به ما آموخت رابعاً، در چنین فضایی فرمود گوش بدهید ببینید قرآن چه میگوید اگر سخن از تقلید بود که خب نمیپذیرید اگر برهان بود که میپذیرید اگر راه تهذیب نفس و شهود بود که آن را میپیمایید و اگر نقل مستند به برهان یا وحی بود که میپذیرید هم راه فکری را به ما آموخت هم راه تهذیب را هم ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَة﴾ کرد هم ﴿یُزَکِّیهِم﴾ امروز که بخش نهایی و پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است که اگر خدا توفیق داد شنبه از «انفال» شروع بکنیم این بحث را در بخش پایانی ارائه بشود که ذات اقدس الهی در طلیعه این سوره ما را به پیروی از قرآن فرا خوانده است یعنی در اول همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اینچنین فرمود ﴿المص ٭ کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ ٭ اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم﴾ در پایان هم فرمود ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ که پایان این سوره مطابق با صدر این سوره ما را به پیروی از قرآن فرامیخواند آیاتی که مربوط به این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است یعنی ما را به عظمت قرآن و پیروی از قرآن فرامیخواند فراوان است به عنوان نمونه در آیهٴ 185 فرمود ﴿فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾ شما اگر به قرآن ایمان نیاوردید به چه کتابی میخواهید ایمان بیاورید ﴿وَأَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾
مطلب دیگر آن است که آنها که اهل برهاناند یا اهل شهودند از همان راههای یاد شده آنها را فراخواند و پذیرای وحی کرد آنها که تردید دارند درباره آینده خود به آنها میفرماید شما که مسلّم نمیدانید بعد از مرگ خبری نیست که هرگز اینها که ملحدانه میاندیشند برهانی بر نفی معاد اقامه نشده اینها فقط استبعاد میکنند که چه طور میشود دوباره مرده زنده بشود اینها نه معنای قبر را، نه معنای برزخ را، نه معنای حیات بعد الموت را، هیچ کدام بررسی نکردند خیال کردند مردههای قبرستان دوباره برمیگردند به همین سرزمین دنیا در حالی که کل دنیا وضعش عوض میشود خب لذا خدای سبحان میفرماید اینها برهان بر نفی معاد اقامه نکردند یک، یقین هم ندارند دو، فقط استبعاد است ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ اینها یقین هم ندارند که قیامت خبری نیست خب بنابراین در نهان نهاد اینها شک و تردیدی هست خدای سبحان با آن شک و تردید سخن میگوید و بالأخره شما که برهان اقامه نکردید که معاد نیست یقین هم که ندارید به نفی معاد برای شما معاد ثابت نشده ولی خب احتمالش را که میدهید حالا اگر احتمالش را میدهید اگر معاد درست باشد که درست است چه جواب خواهید گفت اگر درست نباشد اینها که اهل ایمان و عمل صالحاند که ضرری نکردهاند که کسی به یک انسان مؤمن نماز خوان بعد از مرگ چوب نمیزند که چرا نماز خواندی چون بعد از مرگ خبری نیست ـ معاذ الله ـ به گمان شما و اما اگر خبری باشد شما چه جواب میگویید لذا فرمود ﴿وَأَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ﴾ خب شاید مرگتان زود رسیده و مردید و شاید آنجا خبری بود خب با دست تهی که نمیشود مرد خب میبینید ذات اقدس الهی اول جلوی تقلید را گرفته، بعد راه برهان را باز کرده، راه شهود را باز کرده، راه نقد را باز کرده، اینها در چهار فصل جدای علمی از هم بیان کرد بعد از گذشت این فصول چهارگانه که هر کدام برای خودش یک رساله است تقلید باطل است یعنی چه؟ اقسام تقلید چیست؟ راه برهان؟ چیست راه مغالطه چیست؟ شرایط برهان چیست؟ شرایط سوره چیست؟ این برای خودش یک کتاب است راه کشف شهود چیست؟ کدام مکاشفه حق است؟ کدام رؤیا حق است؟ کدام رویا حق نیست؟ این چنین نیست که هر رؤیایی حق باشد یا این چنین نیست که هر رؤیایی باطل باشد بالأخره یک معبری میخواهد انسان آنچه را که در عالم رؤیا مشاهده میکنیم بعضی از آن حق است همچنین در حالت عادی مشاهده میکند حالت منامی بعضی از آن حق است این هم برای خودش یک کتاب میخواهد راه چهارم که حجیت نقل؛ است شرایط نقل، شرایط منقول عنه، اینها باید مشخص بشود و مسائلی که نقل در آنها معتبر هست آن هم باید مشخص بشود این خودش یک رساله و کتاب. این فصول چهار گانه و مطالب چهارگانه را که همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» تبیین کرده حالا در فضای شک سخن میگوید میفرماید بر فرض برای شما ثابت نشده که معادی هست اما یقین به عدم که ندارید ﴿وَأَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ﴾ این را نسبت به کسی میگوید که شک دارد حالا اگر اینها واقعاً یقین داشتند که بعد از مرگ خبری نیست خب خدای سبحان با آنها که سخنی نمیگوید که و سخن نمیگفت از اینکه میفرماید شاید مرگتان نزدیک باشد و حیاتتان سپری شده باشد این شاید برای آن است که آنها وادار بشوند برای تدبر برای اینکه اگر اینها یقین داشته باشند که بعد از مرگ خبری نیست خب حالا در پاسخ میگویند مرگ ما چه زود چه دیر؛ بعد از مرگ که ما معدوم محض میشویم مثل درختی است که میپوسد هرگز کسی بعد از پوسیدن درخت آن درخت گلابی را پاداش نمیدهد آن درخت پر تیغ جنگلی را کیفر نمیدهد چون بعد از مرگ برای درخت پوسیده شده خبری نیست که
پرسش: با شک و تردید چطور میتواند عمل انجام دهد؟
پاسخ: خب همین شک و تردید براساس احتمال است دیگر همین که چرا ما با احتمال سمّ پرهیز میکنیم در خیلی از موارد است که قدرت محتمل این احتمال را تقویت میکند در احتجاج مرحوم طبرسی است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به ابن ابی العوجاء زندیق معروف بعد از آن محاوره که او اعتراض کرد چرا این زائران بیت الله «یحومون حول البیت» اینها برای چه میگردند؟ حضرت برای اینکه برهان اقامه کرد و بحث به پایان رسید آنگاه فرمود اگر بعد مرگ خبری باشد و حرف آن است که ما میگوییم شما ضرر کردید اینها نفع بودند نخوردند و اگر خدای ناکرده بعد از مرگ خبری نباشد آن طوری که شما میگویید که اینطور نیست خب اینها ضرر نکردند کسی بعد از مرگ اینها چوب نمیزند که چرا طواف کردید که ولی شما چه جوابی آماده دارید این آن آخرین مرحله است یعنی در فصل پنجم است این فصل پنجم برای همه ملحدین کارساز است به یک ملحد میگویند بالأخره ضرر ابد در پیش است شما که یقین ندارید معاد نیست که برهانی هم اقامه نکردید چه دلیلی دارد که خدای نیست و خدا قدرت ندارد هیچ دلیلی ندارید منتها از این طرف خیال میکنید برای شما ثابت نشده حالا اگر بعد از مرگ خبری بود چه اینکه هست شما چه جوابی برای آنجا دارید فرمود ﴿وَأَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾ خب در آیهٴ 52 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» خصوصیت قرآن کریم را به این صورت بازگو کرده است فرمود ما کتابی آوردیم هم مفصل است و هم جهان شمول مفصل بودنش در این آیهٴ 52 بیان فرمود جهان شمولش را در آیه دیگر در آیهٴ 52 فرمود ﴿وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَی عِلْمٍ هُدی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ این کتاب عالمانه است یک سلسله دستورات خشک غیر علمی نیست و گذشته از اینکه جریان علم را تأمین میکند یعنی از سنخ ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است هدایت و رحمت را هم تأمین میکند که به بخش عمل برگردد این در آیهٴ 52 بعد هم فرمود این قرآن یک سلسله معارف حصولی محض نیست از یک سلسله واقعیتهایی خبر میدهد که این واقعیتها در قیامت خواهد آمد شما هر چه بخواهید درباره قرآن در دنیا فکر بکنید بنویسید بخوانید بحث کنید در محدوده تفسیر قرآن است حالا تفسیر یا ظاهر است یا باطن ولی مصداق قرآن قیامت خواهد آمد در آیهٴ 53 فرمود ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا﴾ تأویل آن أول و رجوع و بازگشت این مفاهیم و معارف است تأویل از سنخ باطن گرایی نیست خب تا آنجا که سخن از لفظ است و مفهوم است سخن از تفسیر است حالا تفسیر یا تفسیر ظاهر است یا تفسیر باطن باطن هم باطنی دارد و هکذا تا آنجا که سخن از لفظ است تا آنجا که سخن از مفهوم و معناست اینها تفسیر است اما آنجا که دیگر سخن از فکر نیست سخن از لفظ نیست معنا نیست مفهوم نیست اندیشه نیست عین خارجی است آن میشود تأویل فرمود روزی تأویل قرآن میآید اینکه وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) در آن جریان پایانی فرمود ﴿هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ﴾ آنکه در نفس بیننده است آن رؤیا است آنچه که به عین خارج برمیگردد این را به آن میگویند تأویل خب قرآن یک چنین چیزی هم دارد پس یک سلسله اهل تفسیرند ولو تفسیر باطن، حالا یا باطنشان حق است، یا باطن باطل؛ مثل تفسیر ظاهر. تفسیر ظاهر هم گاهی حق است گاهی باطل خوب ببینید اقوالی در تفسیر یک آیه مطرح است که گاهی برخی از این اقوال مقابل یکدیگرند و چون جمع متقابلین محال است بالأخره بعضی از این اقوال باطل است بعضی حق این تفسیر ظاهری است که بعضی صحیح بعضی باطل تفسیر باطن هم همین طور است بعضی صحیح است بعضی باطل باطنها هم باید با هم هماهنگ باشد مثل ظاهرها در بخش قرآن «یفسر بعضه بعضاً» یعنی اشاره شده است که ظاهرش «یفسر بعضه بعضاً» باطنش هم «یفسر بعضه بعضاً» تأویلش هم «یووّل بعضه بعضاً» خب تفسیر ظاهر گاهی حق است گاهی باطل تفسیر باطن گاهی حق است گاهی باطل و هر جا سخن از اندیشه است سخن از تفسیر است اما مادامی که از فکر و اندیشه به درآمدید «از ذهن به عین آمدیم و از علم به خارج» این میشود تأویل قرآن یک راه دیگری در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود که در تأویل متشابهات است که بحث خاص خودش را دارد خب پس بالأخره قرآن تفسیری دارد حالا یا ظاهر یا باطن یا حق یا باطل میگوید و تأویلی که از سنخ تفسیر است از سنخ تفسیرینیست در مقابل تفسیر است این را بازگو میکنند بعد میفرمایند این قرآن رابطه ولایی عبد و مولاست یعنی اگر کسی بخواهد ولی الله بشود و در تحت ولایت الهی قرار بگیرد باید در مدار قرآن دور بزند البته از آن جهت که قرآن جدای از اهل بیت نیست و اهل بیت منفک از قرآن نیستند باید در مدار ثقلین دور بزند تا بشود ولی الله آن آیه کریمهای که در همین بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود که ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ﴾ یعنی آیهٴ 196 این تأثیر را هم دارد پس قرآن گذشته از اینکه آن مسائل تربیتی و هدایت و علم عادی را به همراه دارد آن راه باطن را و راه ولایت را و تقویت راه ولایی بین عبد و مولا را هم به ما گوش زد میکند و ارائه میکند آنگاه در پایان این سورهٴ مبارکه در برابر چنین قرآنی و چنین کتابی فرمود ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ این تمام شد اما درباره آن مسائل فقهی که پرسیده شد که تکلیف مأموم چیست؟ مستحضرید که تکلیف مأموم فقط در خصوص قرائت است یعنی حمد و سوره یعنی اگر امام مشغول قرائت قرآن هست در رکوع یا در سجود یا در قنوت یا در ادعیه دیگر استماع و انصات بر مأموم واجب نیست آن مقداری که از روایت استفاده میشود فقط وجوب ترک قرائت مأموم است در نمازهای جهریه آنجایی که صدای امام را میشنود ولو همهمهاش را کلاً او بعضاً حالا بعضی از آن مراتب به احتیاط وجوبی است بعضی مراتب اقوی است بعضی مراتب فتوای صریح خب این برابر روایت معتبری است که دارد اگر مأموم قرائت خلف امامی که مورد وثوق اوست مشغول نماز هست آنجا که امام از مأموم تحمل میکند یعنی حمد و سوره آنجا قرائت مأموم حرام است تکلیفاً و چون یک عمل عبادی است نهی هم به آن خورده باطل است وضعاً اگر مأمومی عالماً عامداً در نماز جهری با اینکه صدای امام را میشنود خودش حمد و سوره بخواند این گذشته از آن حرمت بطلان را هم به همراه دارد ولی اگر سهواً خواند یا خطا در تطبیق بود و به این خیال این صدا که میشنود صدای امام نیست بله آنجاها گفتند که باطل نیست خب پس این مخصوص به حال قرائت است نه جمیع اذکار یک حکم تکلیف وضعی هر دو را به همراه دارد دو خارج از صلات را شامل نمیشود سه چه نسبت به امام چه نسبت به مأموم یعنی کسی که دارد قرآن میخواند استماع صوت او استماع قرائت او و انصات او نه بر امام واجب است نه بر مأموم برای اینکه او خارج از حوزه نماز است فقط بر مأموم نسبت به قرائت امام در نمازهای جهریه روایت داریم بقیه حمل بر استحباب میشود آن هم معنایش وجوب انصات نیست معنایش حرمت قرائت است آن که از روایت استفاده میشود فرق است بین اینکه انصات بر مأموم واجب است یا نه قرائت بر مأموم حرام است آنچه بر مأموم حکم تکلیفی مأموم هست حرمت قرائت مأموم در «صلوات جهریه خلف الامام» است نه وجوب انصات لذا در نمازهای جهری هم مشغول ذکر گفتن باشد که تحریم نشده ذکری دارد میگوید و بخشی از قرآن را غیر از حالا حمد و سوره دارد میخواند اینها که بر مأموم حرام نیست سرّش آن است که درباره انصات فتوا به استحباب هست درباره ترک قرائت ترک فقط به وجوب اینها باید کاملاً از هم تفکیک بشود خب که البته اینها بحثش مربوط به جریان فقه است
مطلب دیگر اینکه درباره وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که چند روز قبل اشاره شد این مطلب باید بیان بشود خود ابن ابی الحدید این را نقل میکند که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در حکومت خودش این چنین بود که اموال را که خب هر هفته تقسیم میکرد اصلاً مال را نمیگذاشت در بیت المال بماند مگر ضرورتی ایجاب میکرد که جنگ و امثال جنگ در پیش بود اموال را تقسیم میکرد هر هفته و هر هفته بیت المال را یعنی آن اتاقی که این اموال مسلمین در آن اتاق بود که این را میگفتند بیت المال آن را جارو میکرد «یکنس بیت المال کل جمعة» هر هفته جارو میکرد «و یصلی فیه رکعتین» و دو رکعت نماز در آن میخواند به شکرانه اینکه دستم آلوده نشده است حالا دشمنها هم وقتی که اینها را میشنوند و تحقیق میکنند و میبینند که این سخنان هم از مؤالف رسیده است هم از مخالف زانو به زمین میزنند خب البته یک سلسله کارهایی از وجود مبارک حضرت امیر در این صفحه نقل میکند و یک سلسله معارف دیگری ایشان بعد از اینکه ظاهراً در جلد ششم نهج البلاغه نقل میکنند جلد هفتم و هشتم نیست میگوید جارو میکرد و نماز میخواند نمازش نماز شکر بود که من دستم آلوده نشده با اینکه همه امکانات بود آن روزها که اسکناس نبود یک و سکه هم بعدها به وسیله رهنمود وجود مبارک امام باقر و اینها رواج پیدا کرده البته کم و بیش قبلاً زمینهاش بود بعد به راهنمایی ائمه(علیه السلام) رواج پیدا کرده سکه وگرنه در روزگار حضرت امیر(سلام الله علیه) و همچنین عصر آن پیشینیان اینها با شمش طلا معامله میکردند حالا یا نسیه بود یا نقد یا کالا به کالا نه کالی به کالی یا کالا به کالا بود یا نسیه بود یا نقد اگر نقد بود یک شمش طلا میدادند یک قدر گوشت و نان میگرفتند اینطور نبود که حالا اسکناس باشد یا سکه که این فقرا بیچارهها که مشکلی داشتند چیزی نداشتند آنکه پول داشت و چیز میخرید یک شمش طلا میبرد قدری یا زمین میخرید یا خانه میخرید یا گوشت میخرید بعدها سکه شد و بعد از سکه مسئله اسکناس شد آن روز که عمروعاص که وقتی مرد ورثه او طلاها را با تبر بین خودشان تقسیم کردند الآن هم روستاهایی هست که اینها هیزمشان را با همان چوب گردو یا غیر گردو با تبر سوخت زمستانهشان را تأمین میکنند یعنی در انبار هیزم این هیزمها را میآورند کم کم این را با تبر تقسیم میکنند بعد در بخاریهای چوب سوز میگذارند اینها هم در انبارشان این سرمایهداران اموی در انبارهایشان همین طور مثل هیزم این شمش طلاها ریخته بود که با تبر بین ورثه تقسیم کردند بعد یعقوبی نقل میکند عمروعاص در هنگام مرگ رو به این طلاهای فراوان و شمشهای طلا میکرد میگفت که «یا لیتها کانت بعراً» ای کاش اینها بعره شتر بود و دین من محفوظ بود خب در برابر چنان حکومت باطلی وجود مبارک حضرت امیر آمد یک گروه کمی هم ظاهر و باطن با او اطاعت کردند با او موافقت کردند وگرنه بقیه دیگر خارج از دین شدند و در برابر او صف کشیدند جنگ جمل راه انداختند جنگ نهروان راه انداختند و بالأخره مبتلا کردند به جنگ صفین و حضرت خون میخورد از دست اینها ابن ابی الحدید نقل میکند در همان جلد هفتم ظاهراً جلد هفتم شرح نهج البلاغه است نقل میکند از برخی از اساتید و مشایخ خودشان که اگر حضرت امیر(سلام الله علیه) را شهید نمیکردند او بالأخره دق میکرد و میمرد از دست این مردم برای اینکه این نور محض چقدر مگر میتواند تحمل کند این طور مردم را هدایت کرده حق مردم را حیات مردم را به اینها داده آن وقت اینها به دنبال اموی و مروانی دارند میگردند از این طرف عسل آورده آنها به دنبال هروئین و نمیدانم مواد مخدر و سموم دارند تلاش میکنند این حرف ایشان از بعضی از مشایخش نقل میکند که اگر شهادت حضرت امیر به وسیله ابنملجم نبود او دوام نمیآورد البته این براساس درک خودشان و براساس درک اینکه انسانهای متعالی مثلاً اهل غصه و افسوساند اما اگر کسی کل حکومتها را «عراق خنزیر فی ید مجذوم» میداند او هرگز دق نخواهد کرد ولی منظور اینکه دشمن یعنی کسی که دشمن به آن معنا که نیستند اینها کسی که حضرت را به عنوان مقام عصمت کلی و ولی الله المطلق و خلیفه رسول الله(صل الله علیه و آله و سلّم) نمیشناسد در واقع یک همچنین حرفی میزند این حکومت برای اینکه اگر حضرت مشابهی میداشت این طور بود وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) هم ظهور بکند همین است یکی از مهمترین و بهترین دلیل بر ضرورت قیامت همین است که بالأخره هر کسی باید به کیفر اعمالش برسد حضرت حجت(سلام الله علیه) هم که ظهور میکند اینطور نیست که بگذارند او یک جهانی را کامیاب بکند بعد از مدتی بالأخره او را هم شهید میکنند کسانی هم هستند که در برابر او میایستند اول گروهی که در برابر آنها حضرت میایستند ببینید چه کسانی هستند اینکه اصرار قرآن بر این است که شما خودتان مسافرید ببینید کجا دارید میروید؟ ببینید چه میکنید؟ چه میخورید؟ چه حرفی میزنید؟ در محضر که هستید؟ در مشهد که هستید؟ در مظهر که هستید؟ اصرار قرآن برای همین است دیگر وگرنه این درس و بحثها میبینیم پنج درصدی شش درصدی ممکن است اثر بکند اگر کار به دست آدم بیاید میداند که مشکل پیش میآید حالا روشن میشود که چرا ذات اقدس الهی فرمود که من دارم حرف میزنم ساکت باشید یعنی به من احترام بکنید؟ این است معنایش یا ببینید من چه میگویم ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ یعنی «اذا تکلمت» من که دارم حرف میزنم ساکت باشید این کلام اوست کتاب اوست خب یک ادب خشک البته ثواب دارد که آدم در جلسات قرائت قرآن مجلس ترحیم و مانند آن خب حرف نزند اما اینکه معنای آیه نیست معنای آیه این است که زبانت حرف نزند دلت هم گوش بدهد ببیند من دارم چه میگویم نه اینکه فکرت در جای دیگر باشد و رأی خودت را بر قرآن ترجیح بدهی همان بیان نورانی حضرت امیر این است که اهل بیت(علیهم السلام) عموماً وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) خصوصاً «عطفوا الهدی علی الهوی» وقتی حضرت ظهور کرد همه این هواها و اندیشههای غیر الهی را بر قرآن عرضه میکند در حالی که مردم قرآن را بر میل خودشان عرضه کردند خب پس این کار خود حضرت امیر بود(سلام الله علیه) که هر هفته در بیت المال مثل بانک نماز میخواند به شکرانه اینکه دستم آلوده نشد
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» رسالت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان اینکه اختصاصی به عربها یا مردم حجاز یا اعراب و مانند آن ندارد شروع کرده فرمود اهل کتاب هم در برابر قرآن مسئولاند آنگاه در برابر جوامع هم فرمود جوامع بشری هم در پیشگاه قرآن مسئول است آیهٴ 157 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اهل کتاب را مشمول بعثت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میداند میگوید ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ تا پایان بحث که مبسوطاً بازگو شد در اینجا فرمود اهل کتاب جریان پیغمبر اسلام(صل الله علیه و آله و سلّم) را سابقه دارند و باید پیروی کنند این برای گسترش رسالت آن حضرت به عبری زبانها و بالأخره به پیروان انبیای ابراهیمی در آیهٴ 158 از این جامعتر سخن گفت ﴿قُلْ یَاأَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾ این سند جهان شمول بودن بعثت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که به مردم و به عنوان ﴿جَمِیعاً﴾ خطاب میکند ﴿یَاأَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ تعبیراتی هم که در آیه 26 و 27 و 31 و امثال ذلک آمده است که ﴿یا بَنِی آدَمَ﴾ ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ این هم ناظر به آن است که حوزه رسالت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جهانی است آیهٴ 26 این است ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ آیهٴ 27 این است ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ آیهٴ 31 این است ﴿یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ اینها نشانه گسترش رسالت آن حضرت است
پرسش ...
پاسخ: خب دیگر این عطف بر سبق میشود آنهایی که قبل از آن حضرت بودند مشمول نبوت انبیای دیگر بودند یا مشمول نبوت حضرت عیسی(سلام الله علیه) بودند یا مشمول نبوت حضرت موسی(سلام الله علیه) بودند حرف مشترک همه انبیا هم در آیه 62 و63 و68 و74 بیان شده چه اینکه در آیه 79 و 82 و85 و86 و 93 این اهداف مشترک انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بازگو شد در جریان معاد که مهمترین بخش تربیتی است فرمود شما خود را همیشه زنده بپندارید هیچ چیز از شما کم نمیشود اصول دوازدهگانه را میشود از همین این سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» استنباط کرد که چیزی از انسان کم نخواهد شد و انسان در برابر هر کاری مسئول است تمام گفتگوهای بهشتیها و جهنمیها و اعرافیها را هم بازگو کرده انسان در برابر هر کاری مسئول است هیچ کاری از انسان جدا نخواهد شد انسان قبل از اینکه کاری را انجام بدهد آزاد است بعد از این کار را انجام داد در اختیار آن کار است این در صحنه نفس او هست میبینید در قیامت کبرا فرمود ما همه اعمال را حاضر میکنیم بله همه اعمال احضار میشود بعد هم فرمود ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾ این هم فرمود بخش دوم در بخش سوم حالا ما در بحث تفسیر آیات به آیات نیستیم که معلوم بشود چه کسی میآورد عمل را ولی اجمالاً این هست که فرمود آن اعمال حاضر است یک، اعمال موجود را احضار میکنند در محکمه دو، خب چه کسی حاضر میکند؟ فرمود بعد از سوگندهای زیاد فرمود ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ خود آدم حاضر میکند اگر فرمود ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾ «محضِر»ش خود آدم است انسان با یک قافلهای میآید آنگاه ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ آن وقت چنین مکتبی میتواند جهان را پر از عدل و داد کند هیچ عاملی مسئله زندان و مسائل کیفری و امثال ذلک پنج درصد شش درصد و مانند آن میتواند انسان را هدایت کند هیچ عاملی برای تأمین سعادت انسان مؤثر نیست مگر اعتقاد به معاد و مگر به اعتقاد به پاداش و کیفر
سخن پایانی این است که اگر تقوا در ملتی بود ذات اقدس الهی وعده داد که ما برکتها را فراوان میکنیم ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ﴾ و اگر یک ملتی اهل تقوا نبود اهل ظلم بود گرفتار سقوط و ویرانی و امثال ذلک شد سؤال این است که پس اسرائیل پلید در چه حالت به سر میبرد؟ اینها یک ظلمهای متنوع است یک ذلتهای متنوع است در بحث آیات ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ آنجا اشاره شده درباره همین اسرائیلیها که ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ﴾ گروهی از اهل کتاب را پیروان حضرت موسی(سلام الله علیه) را استثنا کرد ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ﴾ آن مؤمنان راستین به کلیم خدا را تکریم کرد تجلیل کرد آنها را استثنا کرد اما آن که صهیونی فکر میکند و اسرائیلی میاندیشد در باره آنها فرمود ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ الآن «حبل ناس» در گردن اینهاست و این ظلمهای متنوع و متضاعف است که اینها در داخله خودشان گرفتارند شما از اوضاع داخلی اسرائیل و صهیونیست خبر ندارید این «اسحاق رابین» را که ترور کردند همان داخلیها ترور کردند اینچنین نبود که یک بیگانهای ترور کرده باشد این را همان داخلیها کشتند خودشان هم بازگو کردند نشان هم دادند ذات اقدس الهی فرمود ﴿وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ تا روز قیامت بین اینها اختلاف هست ما هرگز طعم محبت و مودت و وداد و اتحاد را در کام آنها نمیچشانیم ﴿وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرموده بود الآن اینها گرفتار داحلاند یک ذلتهای متضاعف و متنوع است نه اینکه حالا اینها راحت باشند از این طرف هم مسلمین مشکل اسلامی دارند اینطور نیست که واقعاً اینها به اسلام عمل کردند و مع ذلک صهیونها بر آنها متسلطاند بعد از پیروزی انقلاب جریان فلسطین شکل مذهب گرفته است از آن وقتی که سخن از انتفاضه و امثال انتفاضه مطرح شده است یک قدم جلوتر بالأخره به برکت انقلاب اسلامی این مبارزات اینها صبغه اسلامی داشت وگرنه صبغه ملی بود بسیاری از رهبران اینها رهبران کمونیستی و اینها بودند آنکه فلسطین را عقب نگهداشت اینکه اینها دیر به صبغه اسلامی که احسن الصبغه است منصبع شدند چه اینکه جهان اسلام هم همچنین است اگر اینها واقعاً به همان اسلام ناب عمل میکردند هرگز به این آلودگی مبتلا نمیشدند این پایان بحث سورهٴ مبارکهٴ «اعراف».
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است