display result search
منو
تفسیر آیات  205 و 206 سوره اعراف بخش دوم

تفسیر آیات 205 و 206 سوره اعراف بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 148 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 205 و 206 سوره اعراف بخش دوم"
مردان با تقوا اگر شیطان به آنها برخورد کرد متذکر می‌شوند
مقربان درگاه خدا کسانی‌اند که هرگز غفلت ندارند
علم آن است که آدم را متواضع بکند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾

بعد از اینکه خطر وسوسه و نزغ را بازگو فرمود که فرمود: ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ و بعد از اینکه فرمود مردان با تقوا اگر شیطان به آنها برخورد کرد اینها متذکر می‌شوند و بصیر خواهند بود راه نجات از نزغ و وسوسه از یک سو و راه رهایی از مس شیطان از سوی دیگر را بازگو می‌کند و راهیان این راه را و اسوه‌ها و غدوه‌ها و امامان این راه را هم بیان می‌کند تا انسان هم راه را بفهمد و هم به راهنماها و امامان این راه اقتدا کند تا از نزغ شیطان مصون بماند از وسوسه و مس شیطان مصون بماند و آن راه ذکر خداست فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ به دنباله آن بحث ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ حالا راه دفع را به ما نشان می‌دهد آن راه رفع بود فرمود اگر شیطان یک فشاری آورد فوراً به خدا پناه ببرید حالا چه کنیم که اصلاً از فشار شیطان مصون بمانیم که این خطر دفع بشود نه رفع؟ نه اینکه اگر آمده برطرف بکنیم بلکه نگذاریم بیاید و همچنین در جریان مس نگذاریم با ما برخورد کند نه اینکه اگر برخورد کرد چگونه رفع کنیم آن مساس حاصل شده را رفع بکنیم بلکه نگذاریم مساس پدید بیاید در اینجا راه را به ما نشان داد که ذکرالله است هم راهیان و پیشگامان و امامان آن راه را که ما به آنها باید تأسی کنیم به ما نشان داد که فرشتگان و مقربین اللهی‌اند فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ﴾ برای اینکه مقربین نزد خدا اعم از انسانهای کامل و فرشتگان ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ که این هم تعلیل است تا انسان به وسیله یاد خدا به آن مقام برسد و هم تنبیه است به اینکه مردان الهی مقربان درگاه خدا کسانی‌اند که هرگز غفلت ندارند شما هم به آنها اقتدا کنید که این آیه بحث خاص خودش را دارد که جداگانه باید ذکر بشود خب قرآن چون تعلیم کتاب و حکمت است راه تزکیه را هم از راه تعلیم کتاب و حکمت و هم از راه عملی ارائه می‌کند اگر فرمود شیطان نزغی دارد مساسی دارد وسوسه‌ای دارد با این بیانها راههای دفع و رفع همه را بازگو کرده‌اند که می‌شود تعلیم، تعلیم کتاب و حکمت از این قبیل است خب.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ﴾ برای آن است که انسان همیشه مصرف کننده نباشد یک وقت است که دیگری زحمت می‌کشد قرآن می‌خواند تفسیر می‌کند ترجمه می‌کند شرح می‌کند ما‌ها استفاده می‌کنیم این مشمول ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ از این مرحله بالاتر این است که خود انسان کارهای فرهنگی را تولید بکند یک وقت هست دیگری به قرائت قرآن می‌پردازد ما مستمع خوبی هستیم خوب گوش فرا می‌دهیم این هم ذکر خداست اینها در نجات از نزغ شیطان دخالت دارد و نجات از وسوسه شیطان دخالت دارد نجات از مساس شیطان دخالت دارد چون همه اینها تعلیم دارد برای رهایی از آنها رهایی از نزغ و وسوسه و مس امثال و ذلک اما از این مرحله فرمود شما بالاتر بروید چندین مرحله را در این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بازگو کرد این می‌شود مستمع خوبی باشید بعد فرمود متکلم خوبی باشید بعد فرمود مأموم خوبی هم باشید تا شاید یک وقتی هم امام خوبی هم شدید مأموم خوب باشید برای اینکه ائمه شما در این بخش ذکر انسانهای مقرب‌اند و فرشتگان شما به آنها اقتدا کنید و اگر چنانچه این راه را به خوبی ادامه دادید شما هم یکی از ائمه خواهید بود منظور از این ائمه پیشوایان نزاهت روح پیشوایان تربیت و تعلیم اینکه در قرآن کریم می‌خوانیم این را در دعا هم می‌گوییم ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ همین است آن امامت چیزی است که هوسش را در سر ندارد او منصوص است و منصوب است و نه بیش از دوازده تا کمتر از دوازده تا اما آدم امام یک امتی باشد که نعمت بسیار خوبی که به ما گفته‌اند همیشه سعی نکنید مصرف کننده باشید دنباله‌رو باشید شما هم که دارید در هر محیطی که هستید امام دیگری باشید و این امامت انسان را متواضع می‌کند وقتی انسان به مقام امامت می‌رسد که متواضع بشود چه اینکه علم هم همین‌طور است اگر یک بحثی را کرده است یک کتابی پایان برد برای اینکه معلوم بشود این کتاب را فهمید یا نه باید ببیند اگر متواضع شد خدا را شکر کند که آن علم را فرا گرفته آن کتاب را فرا گرفته عالم شده اما اگر کسی خدای ناکرده چیزی در سرش پیدا شد دنبال زید و عمرو می‌گردد دنبال القاب می‌گردد این متوجه می‌شود این کتاب را متوجه نشده این عالم نشده چون علم آن است که آدم را متواضع بکند خب پس اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ﴾ این راه را به ما نشان داد از ساده‌ترین راه تا عالی‌ترین راه را به ما ارائه کرده است اول فرمود مستمع خوبی باشید وقتی خوب گوش دادید کم کم خودتان متذکر باشید ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ بعد هم اقتدا کنید به انسانهای کامل یا اقتدا کنید به فرشتگان در حد فرشته بشوید در حد انسانهای کامل بشوید که دائماً به یاد ذات اقدس الهی باشند خب این ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ﴾ مصداق روشنش هم می‌تواند مسایل قرآنی باشد چون خود قرآن ذکرالله است دیگر ذات اقدس الهی قرآن را به عنوان کتاب ذکر ﴿وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ﴾ معرفی کرده‌ است ذکر خداست تنها این‌چنین نیست که امت اسلامی را نامور، نامبردار نامی و نامدار بکند بلکه امت اسلامی را به نام خدا متذکر می‌کند پس بحثهای قرآنی هم در حقیقت یاد خداست پس یک وقت می‌فرماید ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ یک وقت دارد ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ﴾ این ذکر رب همان‌طوری که ادعیه مناجات و اذکار دیگر را شامل می‌شود بررسی آیات الهی را هم یقیناً شامل خواهد شد هم قرآن مصداق ذکر است هم مناسب با بحث قبلی پس اگر کسی درباره آیه‌ای دارد فکر می‌کند این ذکر الله فی النفس دارد ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ قرطبی در جامع‌الاحکام خودش از بعضیها نقل می‌کند این ذکرالله ذکر ربک نفس همان دعاست البته دعا را هم شامل می‌شود اما این‌چنین نیست این دعا باشد دعا یعنی خواندن یا خواستن ارتباطی است که انسان مستقیماً با ذات اقدس الهی دارد خدا را می‌خواند اما ذکرالله هم دعا را شامل می‌شود که انسان خدا را می‌خواند و از خدا چیز می‌طلبد و هم اینکه در حال عادی اگر مبتلا به یک وسوسه‌ای شده است ذکر خدا باعث می‌شود که او دیگر گناه نمی‌کند ذکر خدا و نام خدا مانع از عصیان است اینجا سخن از دعا نیست همان توجه به ربوبیت ذات اقدس الهی مانع از ذنب است پس ذکر خدا هم دعا را شامل می‌شود هم غیر دعا را این‌چنین نیست که آن بزرگواری که جناب قرطبی از ایشان نقل کرده گفته ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ و هو دعا این تام باشد البته دعا مصداقی از مصادیق ذکر است پس بررسی آیات قرآن کریم و تأمل و تدبّر اینها هم ذکرالله خواهد بود اگر کسی دارد یک صفحه قرآن مطالعه می‌کند یک بحث تفسیری دارد این در حقیقت ذکرالله فی‌النفس است خب ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ این ﴿دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْل﴾ شبیه همان آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است یعنی آیهٴ 110 سورهٴ «اسراء» که فرمود: ﴿وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً﴾ نماز هم یکی از مصادیق ذکر خداست ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِ﴾ اگر ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِ﴾ پس نماز می‌تواند برای یاد خدا و نام خدا باشد در جریان نماز در آیهٴ 110 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود نه خیلی جهر باشد خیلی بلند و نه خیلی آهسته ﴿لاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً﴾ این ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ می‌تواند بر این کریمه منطبق باشد قهراً رابطه قلب و لسان را هم حفظ کرده است یک وقت است کسی می‌گوید دل باید پاک باشد خوب اگر دل باید پاک باشد باید عمل صالح هم صلاح دل را و طهارت دل را همراهی بکند اگر دل پاک باشد یقیناً اعضاء و جوارح هم پاک خواهند بود دیگر ممکن نیست دل پاک باشد و انسان به دستورات دینی عمل نکند لذا هم مسئله یاد خدا در دل را ذکر فرمود و هم نام خدا را بر لب ذکر فرمود حالا اگر کاری مربوط به دست و پاست باید با دست و پا انجام داد اگر یک وظیفه‌ای مربوط به گفتن است باید انجام بدهد اگر مربوط به سجده و مانند آن است انجام بدهد که کارهای بدنی با کارهای نفسی و روحی همراه باشد ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ آن‌گاه آثار متقابلی که بین ذکر زبانی و ذکر قلبی هست روشن خواهد شد اینها به منزله مرایای متعاکسه هستند این آیینه‌های متعاکس مرتب یکدیگر را باخبر می‌کنند یعنی اگر کسی در جان خودش نام خدا و یاد خدا را کرد احیا کرد و بر لبان خود نام ذات اقدس الهی را جاری کرد این ذکر خدا بر زبان در خیال او اثر می‌گذارد بعد به قلب او راه پیدا می‌کند قلبش نورانی می‌شود قلب نورانی در خیال او اثر می‌گذارد و خیال نورانی هم در زبان او هم اثر می‌گذارد انسان ذکر را بهتر می‌گوید صحیح‌تر می‌گوید بیشتر می‌گوید کمّاً و کیفاً بهتر خواهد بود این ذکر لسانی و ذکر قلبی به منزله دو تا آینه شفاف رو در روی هم‌اند آنچه بر قلب می‌گذرد زبان او را نشان می‌دهد و آنچه بر زبان می‌گذرد قلب او را نشان می‌دهد از شفافی یکدیگر هم بهره می‌برند اما اگر ذکر تنها در قلب باشد گرچه اثر دارد ولی اعضاء و جوارح را بالأخره آن‌طوری که باید هدایت نمی‌کند یا در خصوص زبان اگر باشد قلب را درمان نخواهد کرد ولی اگر جمع بین قلب و قالب باشد این نظیر مرایای متعاکسه که فیضها را به یکدیگر منتقل می‌کند
‌پرسش ...
پاسخ: آن؟ بله یعنی باور ندارد اینها بله.
‌پرسش ...
پاسخ: آن اعتقاد باز غیر از ذکر است یک وقت انسان مسلمان است معتقد است قبول دارد اما الآن غافل است نسیان دارد نسیان غیر از انکار است قبول در قبالش نکول است نه نسیان یک وقت کسی ـ معاذالله ـ نکول دارد نفی می‌کند یک وقت نه قبول دارد ولی فعلاً یادش نیست این نسیان چیز بدی است و یاد خدا این نسیان زدایی می‌کند اگر کسی یاد خدا را در دل نداشته باشد یعنی فراموش بکند نه انکار بکند ذکر لفظی داشته باشد البته بهره‌اش کم است این‌طور نیست که غالب این نمازهایی که می‌خوانند از همین سنخ است اصلاً متوجه نیست چه می‌گوید این صحیح فقهی است اما قبول کلامی نیست یعنی اگر از یک متکلم سؤال بکند که این نماز مقبول است یا نه؟ می‌گوید نه ولی اگر فقیه سؤال بکنی که نماز صحیح است یا نه؟ می‌گوید صحیح است و اعاده و قضا ندارد.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه می‌خواهد ثواب ببرد نه آن ثواب کامل را نمی‌برد لذا متکلم می‌گوید آن ثواب کامل را نمی‌برد اما دیگر حالا جهنم برود و مثلاً آن‌طور چیزها نیست خب
پس راهی را که ذات اقدس الهی ارائه کرده است برای رهایی از نزغ و وسوسه و مس و امثال ذلک یاد خدا در دل و نام خدا بر لب آن هم ﴿بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ اگر منظور از ﴿بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ که دوام باشد که معنی خاص خودش را دارد اگر نباشد که بالأخره فی طرفی النهار است در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» در سورهٴ «احزاب» در سورهٴ «نبأ» و مانند آن این ﴿بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ یا ﴿بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ آمده در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» که قبلاً هم بحث شد آیهٴ 41 وجود مبارک ذکریا(سلام الله علیه) که عرض کرد نشانه اینکه من پدر خواهم شد چیست؟ ﴿رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ ذکریا عرض کرده است آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلاّ رَمْزَاً وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ این ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ در همه ادوار بوده است اختصاصی به مثلاً دورهٴ اسلامی به معنای خاص یعنی دورهٴ نزول قرآن کریم ندارد در سورهٴ مبارکهٴ‌‌ «احزاب» مشابه این تعبیر آمده است فرمود به اینکه آیهٴ 41 و 42 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾ ﴿وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ اینکه انسان صبح و شام به یاد خدا باشد برای اینکه طرفین وقت را یعنی با یاد خدا در طلیعه روز کل روز تأمین می‌شود با یاد خدا در طلیعه شب کل شب تأمین می‌شود قهراً این ﴿دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ با آن ذکر نفسی همراه است برای اینکه کل روز تأمین بشود با آن ذکر زبانی که تأمین نخواهد شد و برای اینکه کل شب تأمین بشود با ذکر لسانی در آغاز شب تأمین نخواهد شد حتماً به صورت ذکر نفسی آمیخته است خب از اینکه فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ نشان می‌دهد به اینکه معرفت با محبت باید آمیخته باشد یا معرفت با خوف باید آمیخته باشد یا معرفت با رجا باید آمیخته باشد یعنی همان گزارشهای علمی باشد هم گرایشهای عملی یک وقت انسان بحث تفسیری دارد می‌خواهد تفسیر مطالعه کند این ممکن است بحث طلبه خوبی باشد تفسیر را خوب بفهمد یا کتابهای دیگر و بحثهای دیگر اما این ذکرالله نیست اگر گفته شد به این‌که مطالعه قرآن تفسیر قرآن بحث قرآن ممکن است یک ساعت هم کتابهای تفسیری مطالعه بکند این ذکرالله فی‌النفس هست اما تضرع و خیفه درونش نیست ولی وقتی آیه را مطالعه می‌کند با تسلیم همراه است همین‌طور که دارد مطالعه می‌کند بالأخره به آیات و بحثهای رحمت رسیده احساس امید می‌کند به بحثهای عذاب احساس هراس می‌کند حواسش نزد تضرع و خیفه خودش است نه حواسش نزد بحثی که در پیش دارد اگر بحثی که در پیش داریم می‌خواهد مباحثه بکند این یا مجمع‌الاحکام یا المیزان یا تفسیر روایی یا غیر روایی را مطالعه بکند این می‌خواهد مباحثه بکند این ذکرالله فی‌النفس هست معرفت هست اما این را که قرآن راه برای رهایی از نزغ و مس امثال ذلک نمی‌داند فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ مثل اینکه فرمود «أَقِمِ الصَّلاةَ مستقبلا» در حالی که مستقبل است نماز بخوان حالا اگر کسی مستدبراً نماز خوانده نماز خوانده اما آن نماز مقبول را که اعاده نکرده بنابراین چه بهتر که حالا دارد مطالعه می‌کند فقه هم مطالعه می‌کند همین‌طور است حدیث مطالعه می‌کند همین‌طور است چه بهتر که وقتی دارد یک ساعت مطالعه می‌کند یا حدیث مطالعه می‌کند یا کتابهای دینی دیگر مطالعه می‌کند علوم دینی دیگر مطالعه می‌کند این مطالب را که در ذهن می‌‌آورد بخشهایی که مربوط به محبت است در او انس پیدا می‌شود بخشهایی که مربوط به بهشت است شوق پیدا شود بحثهایی که مربوط به عذاب الهی است ترس پیدا شود ﴿تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ آدم که می‌ترسد اینکه دیگر جای ابهام نیست که ترس یعنی چه یا امید وار است و خوشحال می‌شود آن هم دیگر روشن است که انسان امیدوار است یعنی چه آدم وقتی مطالعه می‌کند یا بحث فقه را یا غیر فقه را معرفتش با تضرع و خوف که باشد می‌شود ذکرالله حالا این آدم از همه آن خطرهایی که خواندیم ﴿وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ﴾ نجات می‌دهد اما اگر نه فقط یک صفحه تفسیر مطالعه کرده است یا یک صفحه نهج‌البلاغه مطالعه کرده این ذکرالله فی‌النفس است ولی چون تضرع و خیفه نیست مشکلی را حل نمی‌کند این دیگر شبیه همان ذکر زبانی است این با آن آقا که تسبیح گرفته ذکر می‌گوید فرق نمی‌کند منتها حالا این یک صفحه مطلب فهمیده آن آقا یک تسبیح ذکر گفته آن روح ذکر در هیچ‌کدام نیست البته ثواب خاص خودشان را دارد این‌طور نیست که بی‌ثواب باشند آن ثواب رقیق و نازل را دارد اما او بتواند مشکل را رفع بکند نیست خب از اینکه فرمود: ﴿بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ﴾ اگر صبح و شام باشد همین معناست که گفته شد اما اگر به معنی دوام باشد آن دیگر از انسانهای عادی ساخته نیست یا فی غایة صعوبت است یا فی غایة ندرت است ولی فرشتگان دائماً به یاد حق هستند در سورهٴ مبارکهٴ‌ «انبیاء» آیهٴ نوزده و بیست به این صورت آمده است ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ ٭ یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لاَ یَفْتُرُونَ﴾ فرشتگان آنها که خسته نمی‌شوند فتور و ضعف و خستگی که ندارند آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه یک وقتی خوانده شد این بود که اینها نه می‌خوابند نه اهل سهو و نسیان و عصیان‌اند ذکرشان قضایشان تسبیح خداست خب اگر در آیهٴ نوزده و بیست سورهٴ مبارکهٴ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ «انبیاء» فرمود به اینکه ﴿یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لاَ یَفْتُرُونَ﴾ یعنی دائماً اینها به یاد خدایند آن وقت خب در همین آیه به ما می‌فرماید که شما به اینها اقتدا کنید تعلیل مسئله است یعنی شما می‌توانید بالأخره به جایی برسید که مأموم اینها بشوید این مسئله تأسی به فرشته‌ها تخلق به اخلاق فرشته‌ها در بحثهای فقهی ما کم نیست نوبت به مرحوم صاحب جواهر که رسیده این حرف را گفته بعد نوبت به مرحوم آقا سید محمد کاظم رسیده ایشان هم در مروه این حرف را دارد دارد که در فضیلت صوم همین بس که انسان شبیه فرشته می‌شود در فضیلت صوم در کتابها هست تا رسیده به 4 بعد رسیده به مرحوم آقا سید محمد کاظم خب پس به می‌گویند به اینکه شما روزه بگیرید شبیه فرشته بشوید به فرشتگان اقتدا کنید یک راهی هست بالأخره جان انسان می‌تواند به جایی برسد که چون آخر زبانی انسان خسته می‌شود ولی جان که اگر ملکوتی شد که خستگی ندارد که خواب و بیداری‌اش هم بالأخره به نام خدا و به یاد خداست بله ذکر زبانی و امثال ذلک کارهای بدنی خسته کننده است ولی جان انسان خب در حد فرشته است دیگر او می‌داند چه نوشته پس بنابراین این ﴿بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ اگر به معنای دوام باشد شبیه آیهٴ نوزده و بیست سورهٴ مبارکهٴ‌ «انبیاء» و همچنین شبیه آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» است که فرمود آنکه سجده واجب دارد آیه قبلش است یعنی آیهٴ 37 یسجده واجب دارد و این آیه آیه سجده نیست ﴿فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لاَ یَسْأَمُونَ﴾ اینها خسته نمی‌شوند سئامت و خستگی در آنها نیست چون اینها دائماً به یاد حق‌اند خب اگر چنانچه عشی و ابکار غدو و آصال چه در سورهٴ «آل‌عمران» در سورهٴ «احزاب» در سورهٴ «نور» آمده منظور همین این دو طرف وقت باشد این با آیه محل بحث هماهنگ است اگر منظور دوام باشد با آیه سورهٴ «انبیاء» و آیهٴ پایانی آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ‌ «فصلت» هماهنگ است خود این ذکر چون قرب‌آور است تعلیل کرده است فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ﴾ اگر قرب نیاورد که خوب انسان عند رب نمی‌شود که چون خدا ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ اگر کسی عندالله بود می‌تواند همه جا حضور داشته باشد خدا رحمت کند مرحوم شهید را غریق رحمتش کند ایشان در دروس یک حرف خوبی دارد می‌گوید زیارت حضرت حجت(سلام الله علیه) فی کل مکان و فی کل زمان مستحب است آخر این‌طور درباره سائر معصومها نیست فرمود زیارت امام زمان(سلام الله علیه) فی کل مکان و فی کل زمان مستحب است ایشان در دروس تصریح می‌کند خب فی کل مکان چرا؟ برای اینکه این خلیفه کسی است دوم «معکم انما کنتم فی کل زمان» چرا؟ برای اینکه در هر زمان ذات اقدس الهی حضور و ظهور دارد این خلیفه همان است این چنین نیست در یک زمان خاصی داشته باشد و یک مکان مخصوصی داشته باشد اگر یک موجودی عند اللهی شد همین است دیگر اگر یک موجودی که عنداللهی شد خب حالا شما به دروس مراجعه بفرمایید ببینید ایشان به روایتی استدلال می‌کند یا از همان شواهد عقلی کمک می‌گیرد که «تستحب زیارته(عجل الله و تعالی فرجه و الشریف) فی کل مکان و فی کل زمان» سرّش این است که اینها عنداللهی‌اند خب چقدر فرق است بین این تفکر با تفکر مجسمه و مشبّه که می‌گویند ـ معاذالله ـ خدا جسم است برای اینکه عند دارد نزد دارد اینها خیال می‌کنند نزد و عند همه‌اش مکانی است اما عند مکانت را از یاد بردند کسانی که عند اللهی‌اند عند مکانت دارند ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ اگر مکانت و منزلت انسان کامل بالا بشود می‌شود عندالله دیگر خب این‌چنین نیست که حالا به زحمت جناب فخررازی آمده شبهات اینها را نقل کرده؛ رد کرده این اتلاف وقت است حالا و یک مفسر امامی که برای او اینها بین الغی است حالا بیاید و رد کند که عندالله گفت خدا جسم نیست و شبیه جسم هم نیست منظور مکانت هست منزلت هست اینها دیگر برای همه روشن است غرض این است که حالا چون راهی نداشتند اهل‌بیت(علیه السلام) نداشتند همین قدر فکر می‌کنند دیگر خود امام رازی هم آمده به زحمت و زیاد آنها را نقل کرده ابطال کرده حرف مشبه و مجسمه را اگر کسی عندالله بود این همه جا حضور دارد چون ذات اقدس الهی ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ این هم می‌تواند همه جا حضور داشته باشد و یاد خدا و نام خدا یک چنین قربی می‌‌آورد اگر چنین قربی را نیاورد که به ما نفرمود که به آنها تأسی کنید اینکه فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ﴾ استدلال مسئله است دیگر دیگر آیه جدا که نیست مطلب بیگانه که نیست این انّ استدلال است فرمود به اینکه شما دائماً به یاد خدا باشید به دلیل اینکه فرشتگان دائماً به یاد خدا هستند یعنی شما اگر می‌خواهید فرشته‌خو بشوید تصور یک فرشته را داشته باشید تخلق اخلاق فرشته را داشته باشید راهی است ذکر خدا پس این ذکر قرب‌آور است.
‌پرسش ...
پاسخ: خب اگر ما دلیل لفظی داشته باشیم وفی کل مکان هر زیارتی بخواهید بکنید این تام است خب درباره سیدالشهدا(سلام الله علیه) و سایر ائمه(علیهم السلام) یک چنین اطلاقاتی آمده اما ایشان درباره خصوص حضرت حجت(سلام الله علیه) که فی کل مکان و فی کل زمان مستحب است
اینکه فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ این معلوم می‌شود که قرب‌آور است حالا سه تا وصف برای پیشوایان و پیشگامان اهل ذکر ذکر کرده‌اند که ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ این ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ﴾ اختصاص به ملائکه ندارد یقیناً آنها را شامل می‌شود ولی انسانهای کامل مثل انبیا ائمه(علیهم السلام) آنها را هم می‌گیرد یعنی به اینها اقتدا کنیم در جریان اقتدا کردن گاهی خدای سبحان می‌فرماید که به همراهان ابراهیم خلیل اقتدا کنید گاهی می‌فرماید به خود خلیل خدا اقتدا کنید(علیه السلام) گاهی می‌فرماید و رسول اکرم(صل الله علیه و آله و سلّم) اقتدا کنید که ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ گاهی هم می‌فرماید به فرشته‌ها اقتدا کنید مثل این آیه خب اگر این آیه منظور این نباشد که آنها امام شما هستند پیشوای شما هستند به آنها اقتدا کنید و تعلیل تام نیست آن را باید با یک جمله جدا و منفصل و منقطع بیان بشود که فرشتگان مثلاً این‌چنین هستند خب پس این بیان نشانه آن است که ما از چند جهت می‌توانیم راه اقتدا را طی کنیم سه صفت برای اینها ذکر کردند اگر کسی این اوصاف سه‌گانه را داشته باشد که بعضی جزء اوصاف صفات سلبی است و بعضی جزء صفات ثبوتی این راه اقتداست یکی اینکه از عبادت خدا استکبار ندارند در بحثهای قبل هم داشتیم که بعضی از اهل معرفت گفتند به اینکه هیچ کس معصیت نمی‌کند مگر اینکه ادعای ربوبیت دارد که باطن هر گناهی به شرک برمی‌گردد برای اینکه اگر کسی دارد گناه بکند یا در حال سهو است یا در حال نسیان است یا در حال اضطرار است یا در حال عذر است که این راهها گناه نیست یا عالماً عامداً دارد این کار را می‌کند که گناه همین جاست خب معنای عالماً عامداً چیست؟ یعنی من در عین حال که می‌دانم خدا فرمود این کار حرام است ولی من دارم می‌کنم این یعنی چه؟ یعنی نظر خودم را بر رأی خدا مقدم می‌دارم هیچ گناهی از کسی صادر نمی‌شود مگر اینکه در درون خود دارد ادعای ربوبیت می‌کند چون اگر عندالغفله باشد عندالسهو باشد عندالنسیان باشد عندالاضطرار باشد عندالعذر باشد که «رفع عن امتی» آنجایی که قلم مؤاخذه وضع می‌شود جایی است که شخص عالماً عامداً گناه می‌کند این یعنی چه؟ یعنی من می‌دانم که ذات اقدس الهی این را فرمود شریعت این را فرمود ولی من گوش ندادم یعنی من خودم ربم حالا این‌گونه از داعیه‌های شرک را ذات اقدس الهی صرف نظر می‌کند اگر کسی که توبه کند اینها را می‌پذیرد ولی باطن هر گناهی این است شاید یکی از مصادیق ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ هم این باشد غرض آن است که باطن هر گناهی این است آن معاویه ملعون که به او گفتند این ظرفت طلاست در او داری آب می‌نوشی این درست نیست پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) فرمود اگر کسی در آنیه ذهب و فصه استفاده کند ... «یجرجر فی بطنه نار جهنم» این صریحاً در جواب گفت تو که «انی سمعتوه اما انا لا اری بذلک بأسا» بله من هم شنیدم پیغمبر این را گفته ولی به نظر من عیب ندارد ما در درون خودمان یک معاویه‌ای هم داریم هر وقت که ـ معاذالله ـ که داریم معصیت می‌کنیم همین است باطن گناه وقتی تحلیل می‌شود این است خب لذا مسئله استکبار خیلی مهم است این جز صفات سلبیه مؤمن است فرمود این دیگر گردن می‌نهد ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ اصلاً ملکه‌شان این است پیشه‌شان این است اصلاً در برابر فرمان ذات اقدس الهی من نمی‌گویند خب این صفات سلبی که به اصطلاح تخلیه است وقتی غبارروبی شد تخلیه شد و این کنیف تطهیر شد بعد کم کم نقص خود را انسان می‌فهمد و می‌فهمد یک کسی هست که نقص او را برطرف می‌کند آن‌که رافع نقص است باید منزه از نقص باشد لذا تسبیح را آغاز می‌کند صرف اینکه ما بگوییم فلان کس منزه از نقص است این پایان راه است نه اول راه یا این وسط راه است نه اول راه چرا ما فلان شخص را تسبیح می‌کنیم تنزیه می‌کنیم برای اینکه خود نقص خودمان را می‌فهمیم این یک و می‌فهمیم به اینکه قدرت آن را نداریم که نقص خود را بر طرف کنیم دو و می‌فهمیم فلان شخص توانمند است مشکل ما را حل کند سه و می‌فهمیم خودش محتاج نیست ناقص نیست چهار، چون اگر او هم ناقص باشد که محتاج به دیگری است اینکه می‌بینیم در همه موارد تسبیح موجودات با حمد آمیخته است این می‌شود ﴿یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی﴾ ﴿یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ سرّ کسی همین است یعنی وقتی که ما او را از هر نقصی تنزیه می‌کنیم فیض را از او مسئلت می‌کنیم و رفع نقص خود را به افاضه او می‌دانیم لذا او را حمد می‌کنیم که مشکل ما را حل کرد نه تنها خودش نقص ندارد بلکه مشکل ما را هم حل کرد چون مشکل ما را حل کرد فله الحمد چون منزه از نقص است سبوح قدوس است خب پس بعد از آن صفت سلبی که استکبارزدایی است تسبیح ذات اقدس الهی شروع می‌شود.
‌پرسش ...
پاسخ: بله اما الآن چرا «لانک اهون الناظرین وأخف المطلعین بل لانک یارب خیر الساترین وأحکم الحاکمین وأکرم الاٴکرمین» خب همان حضرت در همان جا هم می‌فرماید به اینکه من نه برای اینکه تو را بگویم نمی‌بینی نه می‌بینی این بدتر است به حقیقت یک وقت می‌گوییم تو نمی‌بینی یا تو را قبول هم دارم اینطور نیست نه تو می‌بینی، را قبول هم دارم تو را به عنوان ربوبیت قبول کردم دستورت هم این است ولی به نظر من الآن باید من این کار را بکنم آنجا حضرت نمی‌گوید به اینکه من که نظر خودم را مقدم می‌دارم در مقام عمل بالفرض باز ربوبیت تو را اعلام می‌کنم خب اگر کسی ربوبیت یک مبدئی را می‌پذیرد چه طور در مقام عمل نظر خود را مقدم می‌دارد بر نظر او لذا هیچ ممکن نیست که کسی گناه بکند مگر اینکه بگوید به نظر من فعلاً این بهتر از آن است روی هر گناهی این برمی‌گردد خب.
‌پرسش ...
پاسخ: بله منشائش ضعف است ولی .
‌پرسش ...
پاسخ: نه عملاً اگر کسی غفلت ندارد فهم ندارد نسیان ندارد معذور نیست مضطر نیست چون اگر اینها باشد «رفع عن امتی» عالماً عامداً می‌داند که صاحب شریعت فرموده غیبت حرام است این عمل را انجام بدهد این یعنی چه معنایش این است که من می‌دانم امام از طرف خدا این حرف را آورد ولی به نظر من در مقام عمل این کار باید بشود تا انسان فرمان صدور صادر نکند که لب حرکت نمی‌کند که اگر آن حالتها باشد که اصلاً معصیت نیست «رفع عن امتی» یعنی اگر سهو باشد نسیان باشد غفلت باشد معذوریت باشد اضطرار باشد اکراه باشد اجبار باشد اینها «رفع عن امتی» اما آنجا که نه عالماً عامداً دارد مال مردم می‌خورد یعنی چه؟ یعنی من می‌دانم که قر‌آن فرمود این کار را نکن ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ ولی به نظر من الآن باید بکند من دارم می‌کنم خب شما تحلیل کنید ببینید که روی هر گناهی که عالماً عامداً هست به استکبار بر می‌گردد یا نه این است که به ما می‌گویند سجده کنید مرتب سجده کنید بینی را به خاک بمالید مستحب هست که بینی هم در هنگام سجده روی خاک باشد برای آنکه خویی که داعیه ربوبیت را در نهان ما تقویت بکند او برطرف بشود که اگر واقعاً فهمیدیم صاحب شریعت جلو می‌گیرد دیگر نگوییم به نظر من عیب ندارد خب ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ﴾ حالا که تسبیح کردند ﴿وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ این تقدیم له مفید حصر است برای غیر او دیگر سجده نمی‌کنم آن‌گاه اگر در جریان سجده فرشتگان برای آدم(سلام الله علیهم اجمعین) مطرح است آن حالا توجیهات خاص خودش را دارد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد ﴿وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ یعنی حالا فرشتگان ارض‌اند یا آدم قبله است مسجود علیه است نه مسجود له و توجیهای دیگر.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:14

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن