- 580
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 187 سوره اعراف بخش پنجم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع " تفسیر آیه 187 سوره اعراف بخش پنجم"
- جریان قیامت را فقط خدا میداند
- خود انسان کامل را چه کسی زیر و رو میکند؟
- علم لدنی علمی نیست در مقابل فقه و تفسیر و اصول و ادبیات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَیَعْلَمُونَ﴾
کلمه یسئلون که فعل مضارع است گرچه آینده را شامل میشود ولی ظهورش در حال و آینده است که دلالت بر استمرار هم میکند یعنی مرتباً از شما درباره جریان قیامت سؤال میکند و اختصاصی به آینده ندارد تا ما بگوییم این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است و سورهٴ «اعراف» هم مکی است ولی سؤال در مدینه است تا بخواهیم آن شأن نزول را تصحیح کنیم چون آن شأن نزول این بود که عدهای از یهودیها فتنهای کردند دسیسهای کردند کسی را اعزام کردند برود از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) جریان قیامت را سؤال بکند بگوید قیامت چه وقت قیام میکند بعد گفتند اگر او اعلام کرد و وقت قیامت را مشخص کرد که معلوم میشود ـ معاذالله ـ پیغمبر نیست برای اینکه در صحف انبیای گذشته آمده است که جریان قیامت را فقط خدا میداند و اگر هم گفت من نمیدانم همین را ما یک ترفندی قرار میدهیم برای اثبات جهل او این شأن نزول که در طلیعه بحث بازگو شد بی ارتباط با دسیسه یهود نبود ممکن است یک چنین حرفی در مدینه شده باشد اما ما بگوییم این آیه در مکه نازل شد و سؤال در مدینه است برای اینکه یسئلون فعل مضارع است این تام نیست برای اینکه حال را ظاهراً شامل میشود یعنی هم اکنون و آینده از شما سؤال میکنند و خود مردم حجاز مردم مکه اصراری داشتند که از جریان قیامت باخبر بشوند چه در سور مکی چه سور مدنی این کلمه ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ زیاد تکرار شده سورهٴ مبارکهٴ «یس» هست سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هست در بسیاری از سور این تعبیر هست ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ اگر شما راست میگویید قیامت چه زمانی قیام میکند بنابراین این یسئلون گرچه فعل مضارع است اما دلالت بر استمرار دارد از حال و آینده و در خود مکه هم این سؤال مطرح شده است.
مطلب بعدی که در خلال بحثهای گذشته نقل شد این است که صدر و ساقه این کریمه با هم هماهنگ است زیرا هم درباره خود قیامت سؤال مطرح است هم درباره وقتش برخلاف سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» و مانندآن که مستقیماً محور سؤال وقت قیامت است یا نظیرآنچه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» یا سورهٴ «یونس» است که ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ که محور اصلی سؤال ظرف ظهور قیامت است از زمان قیامت سؤال میکند اما این کریمه و مانند آن محور مطلب و سؤال را دو چیز میداند یکی اصل قیامت یکی زمان ظهور او ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ این به نحو بدل و مانند آن نیست که فقط از زمان ظهور قیامت سؤال بکند یکی درباره خود قیامت است و قیامت چه زمانی ظهور میکند اگر بگویند ظهور قیامت چه زمانی است نظیر ﴿وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾ یا نظیر آنچه در سورهٴ «القیامه» آمده است که ﴿أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ﴾ این معلوم میشود محور اصلی سؤال زمان قیامت است اما در این آیه محل بحث که اول کلمه «ساعة» ذکر شده است بعد ﴿أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ معلوم میشود که اینها از دو چیز میخواهند باخبر شوند یکی اینکه قیامت چیست و یکی اینکه چه زمانی ظهور میکند پس محور سؤال دو مطلب است پاسخ را ملاحظه بفرمایید از پاسخ معلوم میشود که محور اصلی سؤال دو چیز است
پاسخ این است که ﴿قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی﴾ دوم اینکه ﴿لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ﴾ علم قیامت فقط پیش خداست یک، چه کسی این قیامت را میآورد این دیگر عندالله نیست این الله است آنچه به مسئله علم برمیگردد تمام تعبیرات قرآن این است که عندالله است یعنی این آیات محل بحث ﴿عِندَ رَبِّی﴾ ﴿عِنْدَ اللّهِ﴾ آنچه مربوط به عین است نه علم به وجود خارجی قیامت برمیگردد سخن از عند نیست سخن از خود خداست که ﴿لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ﴾ تنها اوست که قیامت را میآورد خب تفاوت جوهری این دو مطلب این است که اگر یک چیزی عندالله بود انسان کامل اگر ترقی کرد عندالهی شد ممکن است باخبر بشود از او حالا یا وقتاً با خبر است یا مقاماً و حالاً با خبر است بالأخره اگر کسی رسید به ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ عند ربی شد عندالله شد یا ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ لدی الله شد عندالهی شد ممکن است از آنجا هم باخبر باشد ولی جریان تجلی قیامت که به تجلیه الهی وابسته است آن دیگر عندالهی نیست آن عند رب نیست آن فقط کار خود خداست چه کسی قیامت را میآورد؟ فقط خدا چون در اینجا دیگه خود پیغمبر و انسان کامل و فرشتگان و همه و همه در حشر اکبر زیر و رو خواهند شد چه کسی اینها را زیر و رو میکند؟ خود انسان کامل را چه کسی زیر و رو میکند؟ الله بنابراین اگر سخن از وقت باشد با سخن از خود قیامت اینها دو مطلب است یک از هم جدا هستند و اگر سخن از به علم قیامت باشد با سخن از تجلیه قیامت باشد اینها هم کاملاً دو فصل جدای از هم را هر کدام فصل خاصی را به خود اختصاص میدهد این هم مطلب بعدی چون علمش عند ربی است یا علمش عندالله است اگر خلیفه خدا به جایی رسید که ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ علی حکیم را از نزد خود قرآن هم علی حکیم است از نزد علی حکیم و علیم حکیم را فرا گرفتید اگر یک موجودی عندالله شد لدی الهی شد علمش لدنی شد آنچه لدی الله است ممکن است یاد بگیرد پس نفیاش آسان نیست برای اینکه این علم عندالله است لدی الله است و انسان کامل از علوم لدنی باخبر است در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید علم لدنی علمی نیست در مقابل فقه و نمیدانم تفسیر و اصول و ادبیات و امثال ذلک یک علمی باشد در قبال علوم دیگر این علم را اگر انسان از کتاب یاد بگیرد از استاد یاد بگیرد اینها آخر آن جدول و نهر آب گرفتن است اگر به همراه نهر برود، برود، برود تا خود سرچشمه این آب را من لدی العین میگیرد از سرچشمه میگیرد من عند الینبوع العلم میگیرد این میشود لدنی علم لدنی یک علمی در قبال فقه و اصول نیست همین فقه را انبیاء(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بدون اینکه به مکتب بروند از کتابی یا کتیبهای یا استادی یا امثال ذلک یاد بگیرند از نزد خدا میگیرند وقتی از لدا و عند خدا گرفتند میشود لدنی علوم دیگر هم همین طور
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر فقط پیش خداست جای دیگر نیست اگر کسی میخواهد یاد بگیرد برود پیش خدا یک وقت هست که میگوییم این را فقط خدا میداند آن اثباتش آسان نیست آن با نظیر آیه سورهٴ مبارکهٴ [جن] ﴿فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً﴾ باید استشهاد کرد اما یک وقت است آیه دلالت دارد بر اینکه این علمش نزد خداست خود خدا که نیست که این علمش عندالله است این علمش لدی الله است اگر کسی ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ شد و ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی﴾ شد و ﴿ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ﴾ شد رجوع کرد چون تازه اگر کسی به مقام نفس مطمئنه نظیر حضرت خلیل(سلام الله علیه) برسد به مقام رضا برسد و اعمال و عقائد و اخلاقش مرضی خدا باشد تازه در راه است اینکه عند الهی نیست صاحب نفس مطمئنه در راه است که به مقصد نرسیده است اگر به مقصد میرسید که دیگر نمیفرمود ارجعی معلوم میشود که در راه است که فرموده ﴿ارْجِعِی﴾ چون به مقصد رسیده بود که میفرمود فادخلی این باید با داشتن این سه سرمایه مهم یعنی دارای نفس مطمئنه بودن از یک سو دارای نفس راضیه بودن از سوی دیگر دارای نفس مرضیه بودن از سوی سوم ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ ﴿ارْجِعی إِلى رَبِّک﴾ درحالی که ﴿راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ تو به تمام قضای الهی راضی هستی نظیر آنچه سید الشهدا سلام الله علیه و امثالهم فرمودند «رضا الله رضانا اهل البیت» و تمام اعمال شما هم مرضی خداست هیچ کاری که برخلاف رضای خدا باشد چه در عقیده چه در خوف چه در عمل نداشتید و نخواهید داشت اگر کسی صاحب نفس مطمئنه بود یک، صاحب نفس راضیه و ما قضی الله بود دو، صاحب نفسی بود که عقیده و اخلاق و اعمال او مرضی خدا بود سه، با چنین شرایطی تازه اجازه عبور به او میدهند این تقریباً گذرنامه است از آن به بعد چقدر راه است خدا میداند از آن به بعد دیگر میبرند نه برود فرمود بیا خب ﴿ارْجِعِی﴾ حالا رجوع میکند چقدر راه است معلوم نیست ولی به مقصد که رسید میفرماید: ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ آن دیگر جنت القاست که در تمام قرآن فقط همین یک جاست که جنتی به ذات اقدس الهی جنت اضافه شده است چنین انسانی میشود عندالله چنین انسانی میشود لدی الله میشود میشود لدی الهی عندالهی و مانند آن خب حالا اگر یک سلسله علومی لدی الله بود عندالله بود خب ممکن یاد بگیرد ولی جریان تجلیه یعنی تجلی دادن قیامت این دیگر عندالهی نیست لدی الهی نیست این فقط به دست خود ذات اقدس الهی است نفرمود تجلیهاش عندالله است فرمود: ﴿لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ﴾ این هم هیچ جای قرآن استثناء نشده چه کسی قیامت را میآورد نه از باب بالاصاله و بالتبع استثناء شده نه از باب بالذات و بالعرض استثناء شده نه از باب بالحقیقت و المجاز استثنا شده نه راه کلام باز است نه راه حکمت باز است نه راه عرفان برای اینکه خود انسان کامل باید زیر و رو بشود این دیگر خود انسان کامل که زیر و رو کننده نیست که آنجا که مرگ میمیراند آنجا که فرشته مرگ(سلام الله علیه) را میمیراند در حشر اکبر کل ما سوی الله زیر و رو میشود در حشر اکبر دیگر فرض ندارد که یک کسی آنجا سهمی داشته باشد که
پرسش ...
پاسخ: خود این صادر اول مجموعه صادر اول و صوادر بعدی را زیر و رو میکند خود صادر اول مبدئی دارد و معادی دارد دیگر آن وقتی که میخواست صادر اول ظهور بکند بین صادر اول و ذات اقدس الهی که دیگر چیزی واسطه نبود که صادر اول را فقط ذات اقدس الهی صادر اول کرد دیگر یا ظاهر اول کرد حالا این صادر اول یا این ظاهر اول میخواهد زیر و رو بشود به آن اندازهای که لایق آن مرحله است این هم به دست خداست آنجایی که مرگ را میمیرانند نه تنها عزرائیل(سلام الله علیه) میمیرد بلکه مرگ میمیرد تحول میمیرد یعنی تحول دیگر تمام میشود در آن نشئه هیچ چیزی بین ذات اقدس الهی و کار او واسطه و فاصله نیست خود خلافت زیر و رو میشود در آن مرحله است میگویند نبوت حجاب است رسالت حجاب است خلافت حجاب است ولایت حجاب است اگر انسان کامل خلافت خود را ببیند نبوت خود را ببیند رسالت خود را ببیند ولایت مطلقه خود را ببیند این محجوب است یک چنین مقامی است آن دیگر در هیچ جا استثناء نشده پس مسئله علم یک حساب است مسئله عین حساب دیگر است در جریان تجلی که بهترین لطیفه قرآنی است و وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که «الحمد لله المتجلی لخلقه و خلقه» سراسر جهان تجلی حق است جلوه حق است یک مجلی میخواهد مجلی فقط خداست اینجا دیگر میشود توحید ناب ﴿لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ﴾ و هیچ جا هم استثناء نشده خب.
پرسش ...
پاسخ: خب آن نفخه است دیگر خود قیامت کبرا که نیست تازه زمینه است برای حشر اکبر ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الأرْضِ إِلاّ مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ در نفخه اولی این تازه زمینه برای آن حشر اکبر است خب چون این چنین است این ثقلت را میشود گفت ثقلت علماً علمش بسیار سنگین است برای اینکه نظیر قرآن که ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾ این قیامت چون وجود علمیاش اوسع از آن هست درباره آسمانها و زمین هم همینطور است علمش در آسمان و زمین سنگینی میکند درباره وجود عینی ثقلش مشخص است که اگر حقیقت قیامت بخواهد ظهور کند هیچ موجودی از موجودات آسمان و زمین این را تحمل نمیکند خب پس ﴿لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ حالا اگر ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ وقتی بخواهد بیاید کجا میآید فرمود به سراغ شما میآید ﴿لاَتأْتِیکُمْ﴾ نه لاتأت السماء او تأت الارض به سراغ شما میآید شما احساس میکنید میفهمید که مردید میفهمید که همه مردند این شمایید که قیامت برای شما خواهد آمد وگرنه این نظیر سیر شمس و قمر نیست که یک گوشه عالم را بگیرد در آسمانها باشد اینطور نیست کل این مجموعه زیر و رو میشود شمایید که احساس میکنید و بغتاً هم میآید این بغتاً یعنی دفعتاً در مقابل تدریج؟ مثلاً ما بگوییم این حرکت دفعتاً ایستاد سکون دفعی است حرکت تدریجی ولی هر دو در زمانند منتها یکی در طرف زمان است یکی در اثنای زمان حالا اثنای زمان یا علی وجه الانطباق یا لا علی وجه الانطباق یک وقتی میگوییم این سنگ در زمان است این در زمان است اما لا علی وجه الانطباق که جزء اولش در ساعت اول باشد و جزء دومش در ساعت دوم باشد و هکذا مثلاً این سنگ اگر ده قرن یا صد قرن موجود است بعد خاک میشود اینچنین نیست که صد هزار جزء داشته باشد هر جزئش در یک گوشه زمان قرار بگیرد این موجود زمانی است اما لا علی وجه الانطباق یک وقتی میگوییم این حرکت زمین یا حرکت فلان کوکب در زمان است این حرکت امر زمانی علی وجه الانطباق است یعنی اجزایی دارد هر جزئی از حرکت در جزئی از زمان است بالأخره موجود یا در زمان است یا در طرف زمان اگر در زمان بود هم یا علی وجه الانطباق است یا لا علی وجه الانطباق قیامت از کدام قبیل است؟ قیامت نه تدریجی است نه دفعی برای اینکه وقتی خود زمان برچیده شد نه خود زمان هست نه طرف زمان فقط به سراغ انسان خواهد آمد ﴿لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ نه یعنی دفعتاً این چنین نیست خب ﴿لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ این است که انسان را مبهوت میکند بسیاری از افراد در مراحل فراوانی حالا مرحله است دیگر زمان در کار نیست باید بگذرد تا بفهمند مردند فقط میبینند نشئه عوض شد یک افراد دیگرند یک آداب دیگر است یک سنن دیگر است آن آداب و سننی که در دنیا بود اصلاً اینجا مطرح نیست نمیفهمند که چه کسی هستند و چه چیزی هستند بعدها میفهمند که مردند این نشئه، نشئهٴ مرگ بود ﴿لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ هیچ کس هم هیچ کس را نمیشناسد خب اما اینکه سؤال شده است بالأخره شمس و قمر که بساطش برچیده شد چه طوری بر چیده میشود و آنجا از چه نوری استفاده میکنند در قرآن کریم فرمود به اینکه الان براساس حسابهای ریاضی همه اینها منظماً حرکت میکنند ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ شمس گرچه بزرگتر و بهتر و بیشتر از قمر نور میدهد و سریعتر حرکت میکند و مانند آن در محدوده خودش ولی قدرت ندارد با آن عظمتی که دارد از ماه جلو بزند بالأخره ماه مدار خود را در 29 روز سی روز طی میکند او 365 روز باید طی بکند این حتماً باید کندتر از او برود ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ﴾ این نظم هست اینها کنار هم جمع نمی شوند با هم جمع نمیشوند فاصله دارند و سیرشان هم مشخص است اینها اما آن روز بساط هر دو جمع میشود ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ ما این بساط خلقت را طومار گونه جمع میکنیم وقتی طومار گونه جمع کردیم طومار هم در بحثهای قبلی گذشت که یعنی چه وقتی این صفحه را لوله میکنند میگویند طومار وقتی باز باشد صفحه کتاب است در این صحافیها این که لوله میشود این لوله کردن را میگویند طومار سجل ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ این طومار تمام نوشتهها را جمع میکند لوله میکند فرمود ما آسمان و زمین را لوله میکنیم بعد کجا میاندازد چه میکند تبدیل میکند بالأخره از دیگری شمس و قمر لوله میشوند و ]ماله میشوند میروند پی کارشان آن وقت هر کس نور دارد راحت است ندارد تاریک است این بیچارهها که اهل جهنماند در تاریکی باید بروند جهنم این طور نیست که راه جهنم را هم بلد باشند که و آن عذابی است فوق عذاب این طور نیست که حالا جهنمیها راه جهنم را ببینند و بروند که همانطور که در دنیا ندیده رفتند کور بودند دیگر آنجا هم ندیده میروند اینها را میبرند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ خب اما اگر کسی مومن باشد ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ﴾ و مانند آن روشن است این نورش به مراتب بهتر است بالاتر از نور آفتاب است ولی آن مجرمی که کنار او ایستاده است تاریک است در روایات قیامت آنچه مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در بحارالانوار و دیگران هم در جوابشان نقل کردهاند ذات اقدس الهی دو نفر را در ساحره و صحنه قیامت احضار میکند برای سؤال و جواب از یکی همه جزئیاتش را سؤال میکند میگوید تو در آن صحنه آن کارها را کردی کارها را هم به او نشان میدهد این هم اعتراف میکند آن کسی که در کنار او ایستاده است اصلاً با خبر نیست که ذات اقدس الهی با او چگونه محاسبه کرده همه اعمال او را به او نشان داده او هم اعتراف کرده بدون اینکه کسی که در کنار دست اوست بفهمد برای اینکه این شخص گرچه گناه کرد ولی آبروی کسی را نریخت این گناه را نکرد آن روز هم ذات اقدس الهی آبروی او را حفظ میکند این طور نیست که بالأخره اینکه شما میبینید بسیاری از بزرگان مثل مادرهای بچه مرده شیون میکشیدند سحرها معلوم میشود خبری است حالا این جریان ائمه(علیهم السلام) را ما بگوییم تعلیم است اما حالا درباره بزرگان که بررسی احوال بزرگان به منزله کتاب اخلاق است خلاصه حالا اینها که بشر عادیاند دیگر اینها دیگر برای تعلیم نیست که جریان قیامت اینطور نیست که انسان خیال بکند نظیر محکمههای دنیایی باشد هیچ کسی به داد آدم نمیرسد و هیچ چیز از آدم نمیتواند ﴿لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾ هیچ چیز را هم آدم کتمان نمیتواند بکند و کسی هم که کنار دست آدم هست با خبر نیست و اگر خدای ناکرده انسان اهل هتک حیثیت بود آبرو ریز بود و شایعه پراکنی داشت ـ معاذ الله ـ خب آن هم علی رئوس الاشهار.
غرض آن است که آن روز کاری از غیر خدا ساخته نیست فقط به دست خداست آوردن آن روز همین ندیدن الم است دیگر درد است دیگر یک آدم کور رنج میبرد که نمیبیند دیگر یک وقت است چیزهای وحشتناک را میبیند یک وقتی از ندیدن رنج میبرد این هم از ندیدن رنج میبرد خب ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ بعد به سراغ خود آدم میآید ﴿یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا﴾ از قیامت سؤال میکند دیگر حالا جریان وقتش نیست که گویا تو آگاهی یا مثلاً نسبت به آنها مهربانی یا زیاد از ما سؤال کردی ﴿قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ﴾ که این مهمتر از آن ﴿عِندَ رَبِّی﴾ است عند الله است وقتی ذات اقدس الهی با این اسم اعظم مرجع علمی بود دیگر دیگران راه ندارند اما اینکه فرمود: ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ معنایش این نیست که اقلهم یعلمون نه اکثر مردم نمیدانند که از چه کسی سؤال بکنند چطور سؤال بکنند آن اوحدی از انسانها میفهمند به اینکه همه چیز را که نمیشود سؤال کرد و ادب سؤال را هم میدانند و محور سؤال را هم میدانند نه اینکه اقلی میدانند قیامت چه زمانی است اقلی میدانند چطور حرف بزنند اقلی میدانند چطور سؤال بکنند اکثری چون نمیدانند میگویند ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله خب انسان همین تحول را انسان احساس میکند دیگر این روحی که انسان دارد آنها که به آن صورت مسئول نیستند آنها به کمال میخواهند برسند آنها میآیند برای شهادت زمین میآید برای اینکه شهادت بدهد کسی با شاهد کار ندارد که
پرسش ...
پاسخ: نه در اینجا آنها در حشر اکبر چون مسئول نیستند آنها را فقط تحول میکنند شاهد را با یک تحولی که بتواند حرف بزند حاضر میکند اینها مشهدند اینها شاهدند باید شهادت بدهند یا شکایت کنند یا شفاعت کنند زمین این خصوصیتها را دارد کسی که با شاهد بیچاره کاری ندارد که زمینی که رویش معصیت شده کسی کاری به آن زمین ندارد که حالا این میخواهد شکایت کند شهادت بدهد علیه کسی این مشکلی ندارد مشکل برای انسان است این مسئول است وگرنه آنها چه مسئولیتی دارند اجرام سماوی چه مسئولیتی دارند؟ حالا الان فرض صنعت به قدری ترقی کرده است که انسان بتواند در کرات دیگر مسکن بگیرد باز بالأخره ﴿وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الأرْضِ إِلهٌ﴾ آنجا هم بروند همین احکام است منتها آداب و سنن و خصوصیاتش ممکن فرق بکند حالا بر فرض این اجرام سماوی بخواهند دگرگون بشوند و در صحنه قیامت حاضر میشوند برای اینکه شهادت بدهند خب احساس خطر نمیکند احساس مسئولیت نمیکند که تمام مشکل برای انسان است
پرسش ...
پاسخ: بله ولی منظور آن است که آنها مسئول نیستند فقط انسانها هستند که مسئولند ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾ که در اوایل همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود که بحثش گذشت انسان است که مسئول است اما آنها چون مسئول نیستند بر فرض متحول شدند زیر و رو بشوند و در صحنه قیامت با وضع خاصی تبدیل میشوند و حاضر میشوند آنها مشکلی ندارند که تنها انسان است که ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ٭ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَاهُم بِسُکَارَی وَلکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ﴾ این مرضعه یک وصف خاص است زن را که نمیگویند مرضعه که میگویند مرضع زن را که نمیگویند طالقه که میگویند طالق این تا تای فرق بین مذکر و مونث است اگر صفتی مخصوص به زن بود که تا نمیآوردند دیگر نمیگویند این زن طالقه است که میگویند کاتبه است عالمه است شاعره است و مانند آن برای اینکه کتابت و علم و شعر بین زن و مرد توزیع شده است برای اینکه فرق بشود که این متصف و این موصوف زن است یا مرد میگویند عالمه است کاتبه است شاعره اما صفت مختص که تا نمیآورند که نمیگویند زن طالقه است که نمیگویند این زن مرضعه است که میگویند این زن مرضع است این زن طالق است خب پس چرا کریمه ﴿یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ برای اینکه این مرضعه غیر از زن شیرده است این تا برای آن است که در حال اشتغال به رضع است این زن شیرده را میگویند شیرده اما وقتی پستان در دهان بچه گذاشت میگویند مرضعه این حال اشتغال است این کمال علاقه مادر به کودک آن وقت است فرمود در این وقتی که مادر کودک را در آغوش گرفته پستان در دهانش گذاشته وقت قیامت قیام بکند یادش میرود که بچه دارد چه رسد به حال عادی خب اینها مشکل دارند انسان مشکل دارد ولی دیگران چه اشکالی دارند
پرسش ...
پاسخ: نه آنها بساطشان برچیده میشود ولی انسان ﴿لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ بغتاً میآید و انسان تحمل میکند قیامت را
پرسش ...
پاسخ: انسان که دیگر تبدیل نمیشود که انسان، انسان است عین انسان میآید اگر تبدیل بشود که دیگر عین انسان نیست منتها حالا نظام آنجا نظام آخرت است با نظام دنیا فرق میکند
پرسش ...
پاسخ: بله بدنش در دنیا هم متحول است اما شیئیت ما به روح ماست بدن در بحثهای قبلی هم گذشت به اینکه چندین بار حداقل اگر کسی هشتاد سال سن داشته باشد هشتبار تمام ذرات بدنش عوض شده است
پرسش ...
پاسخ: اصلاً شبهه نیست پیش یک آدم عاقل اصلاً یک کسی که آشنا به آن مسائل عقلی باشد اصلاً میگوید وقت تلف کردن است شبهه نیست مگر انسان حیوان میخورد؟ انسان گوشت میخورد که جماد است مگر مومن کافر میخورد؟ تا زنده است که خوراکی نیست وقتی مرد که جرمی بیش نیست یک گوشت است این کافر نیست در حرکت جوهری یک ماده است که زیر مجموعه روح میآید اینکه گفت و شبهة الآکل والمأکول یدفعها من کان من فحولی افحل از آنها میگویند اصلاً حیف است که آدم وقتش را صرف این بکند ما اگر بفهمیم الانسان من هو؟ هرگز چنین سؤالی نخواهیم کرد مگر انسان حیوان میخورد مگر انسان کافر میخورد مگر کافر مومن میخورد مگر ما گوسفند میخوریم؟ گوسفند تا زنده است که غذا نیست وقتی هم که مرد یک جمادی بیش نیست اینچنین نیست که مومن کافر بخورد که بله اگر کسی تمام انسانیت را همان بدنش بداند و نداند که بدن لحظه به لحظه در تحول است آن ممکن است برایش چنین تحولی بوجود بیاید اما حالا که دیگر آن بحثهای عقلی که سر جایش محفوظ حالا این که ثابت کرده تمام ذرات بدن ما در طی دوران زندگی تمام ذرات چندین بار عوض شده و ما، ماییم معلوم میشود هویت هر کسی به روح اوست
پرسش ...
پاسخ: بدن و ذرات بدن هر ذرهای را که روح بپذیرد و بپروراند بدن ماست همان در مثالهای قبلی که یک مثال علنی و حسی بود اگر کسی در سن بیست سالگی سرقتی کرد جنایتی کرد و متواری شد بعد از بیست سال دیگر یعنی در چهل سالگی محکمه عدل اسلامی آن را دستگیر کرد در حالی که این شخص سارق متواری در طی این بیست سال گذشته از اینکه بر اساس سیر طبیعی تمام ذرات بدنش عوض شد اگر فرض کردید دستش در اثر تصادف قطع شد فوراً دو تا دست دیگر از انسان تازه مرده به او وصل کردند و گرفت این دستهایش که عوض شد چشمش هم آسیب دید فوراً یک چشم گرم انسان تازه مرده را هم پیوند زدند این هم گرفت قلبش هم از کار افتاد این را در آوردند و عمل کردند و قلب انسان تازه مرده را آنجا پیوند زدند این هم گرفت و همچنین سایر اعضا و جوارح این گذشته از آن تحول طبیعی تمام عناصر اصلی او هم دگرگون شده است اصلاً برای دیگری است حالا این بعد از بیست سال یعنی وقتی به چهل سالگی رسید دستگیر شده محکمه اسلامی در همین دنیا حالا میخواهند دستش را قطع کنند میگوید این دست من غیر از آن دست است؟ میگویند تو همانی مادامی که تو تویی بدن همان بدن است هذیت بدن به روح است و روح هم که تحول پذیر نیست در جریان شبهه آکل و ماکول از این به بعد دیگر معمولاً حکما این را قابل طرح نمیدانستند خب بنابراین اگر خود دنیا این مسئله حل شد که ما ماییم بدن ما هر بدنی هر ذرهای را که روح بپذیرد و وصل بکند اینطور است چون در کتابهای فقهی چطور میگویند به اینکه اگر دست کافری را به مسلمانی پیوند بزنند قبل از اینکه دست بگیرد خب این نجس است وضو گرفتنش باطل است نماز خواندنش باطل است اما بعد از اینکه گرفت چطور بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد و این دست جوش خورد باز هم میگویند این دست نجس است؟ باز هم با این دست نمیشود نماز خواند یا نه میگویند این دست پاک است میشود نماز خواند؟ چون که الان جزء مومن است دیگر و هکذا بعکس غرض این نیست که حالا اگر دست یک مومنی را به دست کافری پیوند کردند بگویند این دست پاک است همین که مادهای را روح پذیرفت و جزء مجموعه خود قرار داد بدن انسان است خب به هر تقدیر فرمود به اینکه این جریان شمس و قمر هم این و هر کسی هم در قیامت با نور خاص خود خواست زندگی بکند لذا در جریان سورهٴ مبارکهٴ «حدید» وقتی که منافقین التماس میکنند به مؤمنون میگویند ﴿انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً﴾ خب آنها خیلی روشناند فضای بازی دارند راهشان روشن است و منافقین در ظلمتاند میگویند به ما نور بدهید میفرماید اینجا جای نور دادن نیست برگردید دنیا نور بگیرید دنیا هم که بساطش برچیده شد جریان طولانی بودن روز قیامت و اینها که محور سؤال دیگری بود آن دیگر بحث خاص خودش را دارد که این پنجاه هزار سال برای مومنی که در دنیا این راهها را به سرعت طی کرده است در روایت از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) نقل شده است که به اندازه یک نماز واجب بیشتر معطل نیست حالا یا سریعاً به بهشت وارد میشود یا نه برای او از بس لذیذ است طولانی و دراز مدت احساس نمیشود و مانند آن اما در جریان انذار که سؤال شده است که مومن را چگونه انذار میکنند ذات اقدس الهی همه را انذار کرده است مثل اینکه برای هدایت همه قرآن نازل کرده است ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است اما آنکه بهره میبرد متقیان است لذا فرمود: ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ انذار هم برای همه مردم است آن انذار عمومی ﴿مُبَشِّراً وَنَذِیراً﴾ برای عالمین ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ﴾ این یک، یک انذار هشداری تهدیدآمیز ارعابآمیز مخصوص کفار و منافقین است فرمود: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ که جمع الد است اینها که الدالخصامند لدودند لجوجند عنودند اینها را بترسان و هشدار بده این دو، یک انذار سودمند و نافع است یعنی از انذار تو فقط مومنین بهره میبرند ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾ یعنی کسی که مومن است از انذار تو طرفی میبندد وگرنه تو میترسانی همه را نه اینکه ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً﴾ فقط انذار مخصوص کفار باشد بنابراین میماند مسئله اینکه به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) فرمود به اینکه ﴿قُل لاَأَمْلِکُ لِنَفْسِی﴾ که بحث بعدی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- جریان قیامت را فقط خدا میداند
- خود انسان کامل را چه کسی زیر و رو میکند؟
- علم لدنی علمی نیست در مقابل فقه و تفسیر و اصول و ادبیات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَیَعْلَمُونَ﴾
کلمه یسئلون که فعل مضارع است گرچه آینده را شامل میشود ولی ظهورش در حال و آینده است که دلالت بر استمرار هم میکند یعنی مرتباً از شما درباره جریان قیامت سؤال میکند و اختصاصی به آینده ندارد تا ما بگوییم این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است و سورهٴ «اعراف» هم مکی است ولی سؤال در مدینه است تا بخواهیم آن شأن نزول را تصحیح کنیم چون آن شأن نزول این بود که عدهای از یهودیها فتنهای کردند دسیسهای کردند کسی را اعزام کردند برود از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) جریان قیامت را سؤال بکند بگوید قیامت چه وقت قیام میکند بعد گفتند اگر او اعلام کرد و وقت قیامت را مشخص کرد که معلوم میشود ـ معاذالله ـ پیغمبر نیست برای اینکه در صحف انبیای گذشته آمده است که جریان قیامت را فقط خدا میداند و اگر هم گفت من نمیدانم همین را ما یک ترفندی قرار میدهیم برای اثبات جهل او این شأن نزول که در طلیعه بحث بازگو شد بی ارتباط با دسیسه یهود نبود ممکن است یک چنین حرفی در مدینه شده باشد اما ما بگوییم این آیه در مکه نازل شد و سؤال در مدینه است برای اینکه یسئلون فعل مضارع است این تام نیست برای اینکه حال را ظاهراً شامل میشود یعنی هم اکنون و آینده از شما سؤال میکنند و خود مردم حجاز مردم مکه اصراری داشتند که از جریان قیامت باخبر بشوند چه در سور مکی چه سور مدنی این کلمه ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ زیاد تکرار شده سورهٴ مبارکهٴ «یس» هست سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هست در بسیاری از سور این تعبیر هست ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ اگر شما راست میگویید قیامت چه زمانی قیام میکند بنابراین این یسئلون گرچه فعل مضارع است اما دلالت بر استمرار دارد از حال و آینده و در خود مکه هم این سؤال مطرح شده است.
مطلب بعدی که در خلال بحثهای گذشته نقل شد این است که صدر و ساقه این کریمه با هم هماهنگ است زیرا هم درباره خود قیامت سؤال مطرح است هم درباره وقتش برخلاف سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» و مانندآن که مستقیماً محور سؤال وقت قیامت است یا نظیرآنچه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» یا سورهٴ «یونس» است که ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ که محور اصلی سؤال ظرف ظهور قیامت است از زمان قیامت سؤال میکند اما این کریمه و مانند آن محور مطلب و سؤال را دو چیز میداند یکی اصل قیامت یکی زمان ظهور او ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ این به نحو بدل و مانند آن نیست که فقط از زمان ظهور قیامت سؤال بکند یکی درباره خود قیامت است و قیامت چه زمانی ظهور میکند اگر بگویند ظهور قیامت چه زمانی است نظیر ﴿وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾ یا نظیر آنچه در سورهٴ «القیامه» آمده است که ﴿أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ﴾ این معلوم میشود محور اصلی سؤال زمان قیامت است اما در این آیه محل بحث که اول کلمه «ساعة» ذکر شده است بعد ﴿أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ معلوم میشود که اینها از دو چیز میخواهند باخبر شوند یکی اینکه قیامت چیست و یکی اینکه چه زمانی ظهور میکند پس محور سؤال دو مطلب است پاسخ را ملاحظه بفرمایید از پاسخ معلوم میشود که محور اصلی سؤال دو چیز است
پاسخ این است که ﴿قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی﴾ دوم اینکه ﴿لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ﴾ علم قیامت فقط پیش خداست یک، چه کسی این قیامت را میآورد این دیگر عندالله نیست این الله است آنچه به مسئله علم برمیگردد تمام تعبیرات قرآن این است که عندالله است یعنی این آیات محل بحث ﴿عِندَ رَبِّی﴾ ﴿عِنْدَ اللّهِ﴾ آنچه مربوط به عین است نه علم به وجود خارجی قیامت برمیگردد سخن از عند نیست سخن از خود خداست که ﴿لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ﴾ تنها اوست که قیامت را میآورد خب تفاوت جوهری این دو مطلب این است که اگر یک چیزی عندالله بود انسان کامل اگر ترقی کرد عندالهی شد ممکن است باخبر بشود از او حالا یا وقتاً با خبر است یا مقاماً و حالاً با خبر است بالأخره اگر کسی رسید به ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ عند ربی شد عندالله شد یا ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ لدی الله شد عندالهی شد ممکن است از آنجا هم باخبر باشد ولی جریان تجلی قیامت که به تجلیه الهی وابسته است آن دیگر عندالهی نیست آن عند رب نیست آن فقط کار خود خداست چه کسی قیامت را میآورد؟ فقط خدا چون در اینجا دیگه خود پیغمبر و انسان کامل و فرشتگان و همه و همه در حشر اکبر زیر و رو خواهند شد چه کسی اینها را زیر و رو میکند؟ خود انسان کامل را چه کسی زیر و رو میکند؟ الله بنابراین اگر سخن از وقت باشد با سخن از خود قیامت اینها دو مطلب است یک از هم جدا هستند و اگر سخن از به علم قیامت باشد با سخن از تجلیه قیامت باشد اینها هم کاملاً دو فصل جدای از هم را هر کدام فصل خاصی را به خود اختصاص میدهد این هم مطلب بعدی چون علمش عند ربی است یا علمش عندالله است اگر خلیفه خدا به جایی رسید که ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ علی حکیم را از نزد خود قرآن هم علی حکیم است از نزد علی حکیم و علیم حکیم را فرا گرفتید اگر یک موجودی عندالله شد لدی الهی شد علمش لدنی شد آنچه لدی الله است ممکن است یاد بگیرد پس نفیاش آسان نیست برای اینکه این علم عندالله است لدی الله است و انسان کامل از علوم لدنی باخبر است در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید علم لدنی علمی نیست در مقابل فقه و نمیدانم تفسیر و اصول و ادبیات و امثال ذلک یک علمی باشد در قبال علوم دیگر این علم را اگر انسان از کتاب یاد بگیرد از استاد یاد بگیرد اینها آخر آن جدول و نهر آب گرفتن است اگر به همراه نهر برود، برود، برود تا خود سرچشمه این آب را من لدی العین میگیرد از سرچشمه میگیرد من عند الینبوع العلم میگیرد این میشود لدنی علم لدنی یک علمی در قبال فقه و اصول نیست همین فقه را انبیاء(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بدون اینکه به مکتب بروند از کتابی یا کتیبهای یا استادی یا امثال ذلک یاد بگیرند از نزد خدا میگیرند وقتی از لدا و عند خدا گرفتند میشود لدنی علوم دیگر هم همین طور
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر فقط پیش خداست جای دیگر نیست اگر کسی میخواهد یاد بگیرد برود پیش خدا یک وقت هست که میگوییم این را فقط خدا میداند آن اثباتش آسان نیست آن با نظیر آیه سورهٴ مبارکهٴ [جن] ﴿فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً﴾ باید استشهاد کرد اما یک وقت است آیه دلالت دارد بر اینکه این علمش نزد خداست خود خدا که نیست که این علمش عندالله است این علمش لدی الله است اگر کسی ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ شد و ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی﴾ شد و ﴿ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ﴾ شد رجوع کرد چون تازه اگر کسی به مقام نفس مطمئنه نظیر حضرت خلیل(سلام الله علیه) برسد به مقام رضا برسد و اعمال و عقائد و اخلاقش مرضی خدا باشد تازه در راه است اینکه عند الهی نیست صاحب نفس مطمئنه در راه است که به مقصد نرسیده است اگر به مقصد میرسید که دیگر نمیفرمود ارجعی معلوم میشود که در راه است که فرموده ﴿ارْجِعِی﴾ چون به مقصد رسیده بود که میفرمود فادخلی این باید با داشتن این سه سرمایه مهم یعنی دارای نفس مطمئنه بودن از یک سو دارای نفس راضیه بودن از سوی دیگر دارای نفس مرضیه بودن از سوی سوم ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ ﴿ارْجِعی إِلى رَبِّک﴾ درحالی که ﴿راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ تو به تمام قضای الهی راضی هستی نظیر آنچه سید الشهدا سلام الله علیه و امثالهم فرمودند «رضا الله رضانا اهل البیت» و تمام اعمال شما هم مرضی خداست هیچ کاری که برخلاف رضای خدا باشد چه در عقیده چه در خوف چه در عمل نداشتید و نخواهید داشت اگر کسی صاحب نفس مطمئنه بود یک، صاحب نفس راضیه و ما قضی الله بود دو، صاحب نفسی بود که عقیده و اخلاق و اعمال او مرضی خدا بود سه، با چنین شرایطی تازه اجازه عبور به او میدهند این تقریباً گذرنامه است از آن به بعد چقدر راه است خدا میداند از آن به بعد دیگر میبرند نه برود فرمود بیا خب ﴿ارْجِعِی﴾ حالا رجوع میکند چقدر راه است معلوم نیست ولی به مقصد که رسید میفرماید: ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ آن دیگر جنت القاست که در تمام قرآن فقط همین یک جاست که جنتی به ذات اقدس الهی جنت اضافه شده است چنین انسانی میشود عندالله چنین انسانی میشود لدی الله میشود میشود لدی الهی عندالهی و مانند آن خب حالا اگر یک سلسله علومی لدی الله بود عندالله بود خب ممکن یاد بگیرد ولی جریان تجلیه یعنی تجلی دادن قیامت این دیگر عندالهی نیست لدی الهی نیست این فقط به دست خود ذات اقدس الهی است نفرمود تجلیهاش عندالله است فرمود: ﴿لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ﴾ این هم هیچ جای قرآن استثناء نشده چه کسی قیامت را میآورد نه از باب بالاصاله و بالتبع استثناء شده نه از باب بالذات و بالعرض استثناء شده نه از باب بالحقیقت و المجاز استثنا شده نه راه کلام باز است نه راه حکمت باز است نه راه عرفان برای اینکه خود انسان کامل باید زیر و رو بشود این دیگر خود انسان کامل که زیر و رو کننده نیست که آنجا که مرگ میمیراند آنجا که فرشته مرگ(سلام الله علیه) را میمیراند در حشر اکبر کل ما سوی الله زیر و رو میشود در حشر اکبر دیگر فرض ندارد که یک کسی آنجا سهمی داشته باشد که
پرسش ...
پاسخ: خود این صادر اول مجموعه صادر اول و صوادر بعدی را زیر و رو میکند خود صادر اول مبدئی دارد و معادی دارد دیگر آن وقتی که میخواست صادر اول ظهور بکند بین صادر اول و ذات اقدس الهی که دیگر چیزی واسطه نبود که صادر اول را فقط ذات اقدس الهی صادر اول کرد دیگر یا ظاهر اول کرد حالا این صادر اول یا این ظاهر اول میخواهد زیر و رو بشود به آن اندازهای که لایق آن مرحله است این هم به دست خداست آنجایی که مرگ را میمیرانند نه تنها عزرائیل(سلام الله علیه) میمیرد بلکه مرگ میمیرد تحول میمیرد یعنی تحول دیگر تمام میشود در آن نشئه هیچ چیزی بین ذات اقدس الهی و کار او واسطه و فاصله نیست خود خلافت زیر و رو میشود در آن مرحله است میگویند نبوت حجاب است رسالت حجاب است خلافت حجاب است ولایت حجاب است اگر انسان کامل خلافت خود را ببیند نبوت خود را ببیند رسالت خود را ببیند ولایت مطلقه خود را ببیند این محجوب است یک چنین مقامی است آن دیگر در هیچ جا استثناء نشده پس مسئله علم یک حساب است مسئله عین حساب دیگر است در جریان تجلی که بهترین لطیفه قرآنی است و وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که «الحمد لله المتجلی لخلقه و خلقه» سراسر جهان تجلی حق است جلوه حق است یک مجلی میخواهد مجلی فقط خداست اینجا دیگر میشود توحید ناب ﴿لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ﴾ و هیچ جا هم استثناء نشده خب.
پرسش ...
پاسخ: خب آن نفخه است دیگر خود قیامت کبرا که نیست تازه زمینه است برای حشر اکبر ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الأرْضِ إِلاّ مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ در نفخه اولی این تازه زمینه برای آن حشر اکبر است خب چون این چنین است این ثقلت را میشود گفت ثقلت علماً علمش بسیار سنگین است برای اینکه نظیر قرآن که ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾ این قیامت چون وجود علمیاش اوسع از آن هست درباره آسمانها و زمین هم همینطور است علمش در آسمان و زمین سنگینی میکند درباره وجود عینی ثقلش مشخص است که اگر حقیقت قیامت بخواهد ظهور کند هیچ موجودی از موجودات آسمان و زمین این را تحمل نمیکند خب پس ﴿لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ حالا اگر ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ وقتی بخواهد بیاید کجا میآید فرمود به سراغ شما میآید ﴿لاَتأْتِیکُمْ﴾ نه لاتأت السماء او تأت الارض به سراغ شما میآید شما احساس میکنید میفهمید که مردید میفهمید که همه مردند این شمایید که قیامت برای شما خواهد آمد وگرنه این نظیر سیر شمس و قمر نیست که یک گوشه عالم را بگیرد در آسمانها باشد اینطور نیست کل این مجموعه زیر و رو میشود شمایید که احساس میکنید و بغتاً هم میآید این بغتاً یعنی دفعتاً در مقابل تدریج؟ مثلاً ما بگوییم این حرکت دفعتاً ایستاد سکون دفعی است حرکت تدریجی ولی هر دو در زمانند منتها یکی در طرف زمان است یکی در اثنای زمان حالا اثنای زمان یا علی وجه الانطباق یا لا علی وجه الانطباق یک وقتی میگوییم این سنگ در زمان است این در زمان است اما لا علی وجه الانطباق که جزء اولش در ساعت اول باشد و جزء دومش در ساعت دوم باشد و هکذا مثلاً این سنگ اگر ده قرن یا صد قرن موجود است بعد خاک میشود اینچنین نیست که صد هزار جزء داشته باشد هر جزئش در یک گوشه زمان قرار بگیرد این موجود زمانی است اما لا علی وجه الانطباق یک وقتی میگوییم این حرکت زمین یا حرکت فلان کوکب در زمان است این حرکت امر زمانی علی وجه الانطباق است یعنی اجزایی دارد هر جزئی از حرکت در جزئی از زمان است بالأخره موجود یا در زمان است یا در طرف زمان اگر در زمان بود هم یا علی وجه الانطباق است یا لا علی وجه الانطباق قیامت از کدام قبیل است؟ قیامت نه تدریجی است نه دفعی برای اینکه وقتی خود زمان برچیده شد نه خود زمان هست نه طرف زمان فقط به سراغ انسان خواهد آمد ﴿لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ نه یعنی دفعتاً این چنین نیست خب ﴿لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ این است که انسان را مبهوت میکند بسیاری از افراد در مراحل فراوانی حالا مرحله است دیگر زمان در کار نیست باید بگذرد تا بفهمند مردند فقط میبینند نشئه عوض شد یک افراد دیگرند یک آداب دیگر است یک سنن دیگر است آن آداب و سننی که در دنیا بود اصلاً اینجا مطرح نیست نمیفهمند که چه کسی هستند و چه چیزی هستند بعدها میفهمند که مردند این نشئه، نشئهٴ مرگ بود ﴿لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ هیچ کس هم هیچ کس را نمیشناسد خب اما اینکه سؤال شده است بالأخره شمس و قمر که بساطش برچیده شد چه طوری بر چیده میشود و آنجا از چه نوری استفاده میکنند در قرآن کریم فرمود به اینکه الان براساس حسابهای ریاضی همه اینها منظماً حرکت میکنند ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ شمس گرچه بزرگتر و بهتر و بیشتر از قمر نور میدهد و سریعتر حرکت میکند و مانند آن در محدوده خودش ولی قدرت ندارد با آن عظمتی که دارد از ماه جلو بزند بالأخره ماه مدار خود را در 29 روز سی روز طی میکند او 365 روز باید طی بکند این حتماً باید کندتر از او برود ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ﴾ این نظم هست اینها کنار هم جمع نمی شوند با هم جمع نمیشوند فاصله دارند و سیرشان هم مشخص است اینها اما آن روز بساط هر دو جمع میشود ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ ما این بساط خلقت را طومار گونه جمع میکنیم وقتی طومار گونه جمع کردیم طومار هم در بحثهای قبلی گذشت که یعنی چه وقتی این صفحه را لوله میکنند میگویند طومار وقتی باز باشد صفحه کتاب است در این صحافیها این که لوله میشود این لوله کردن را میگویند طومار سجل ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ این طومار تمام نوشتهها را جمع میکند لوله میکند فرمود ما آسمان و زمین را لوله میکنیم بعد کجا میاندازد چه میکند تبدیل میکند بالأخره از دیگری شمس و قمر لوله میشوند و ]ماله میشوند میروند پی کارشان آن وقت هر کس نور دارد راحت است ندارد تاریک است این بیچارهها که اهل جهنماند در تاریکی باید بروند جهنم این طور نیست که راه جهنم را هم بلد باشند که و آن عذابی است فوق عذاب این طور نیست که حالا جهنمیها راه جهنم را ببینند و بروند که همانطور که در دنیا ندیده رفتند کور بودند دیگر آنجا هم ندیده میروند اینها را میبرند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ خب اما اگر کسی مومن باشد ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ﴾ و مانند آن روشن است این نورش به مراتب بهتر است بالاتر از نور آفتاب است ولی آن مجرمی که کنار او ایستاده است تاریک است در روایات قیامت آنچه مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در بحارالانوار و دیگران هم در جوابشان نقل کردهاند ذات اقدس الهی دو نفر را در ساحره و صحنه قیامت احضار میکند برای سؤال و جواب از یکی همه جزئیاتش را سؤال میکند میگوید تو در آن صحنه آن کارها را کردی کارها را هم به او نشان میدهد این هم اعتراف میکند آن کسی که در کنار او ایستاده است اصلاً با خبر نیست که ذات اقدس الهی با او چگونه محاسبه کرده همه اعمال او را به او نشان داده او هم اعتراف کرده بدون اینکه کسی که در کنار دست اوست بفهمد برای اینکه این شخص گرچه گناه کرد ولی آبروی کسی را نریخت این گناه را نکرد آن روز هم ذات اقدس الهی آبروی او را حفظ میکند این طور نیست که بالأخره اینکه شما میبینید بسیاری از بزرگان مثل مادرهای بچه مرده شیون میکشیدند سحرها معلوم میشود خبری است حالا این جریان ائمه(علیهم السلام) را ما بگوییم تعلیم است اما حالا درباره بزرگان که بررسی احوال بزرگان به منزله کتاب اخلاق است خلاصه حالا اینها که بشر عادیاند دیگر اینها دیگر برای تعلیم نیست که جریان قیامت اینطور نیست که انسان خیال بکند نظیر محکمههای دنیایی باشد هیچ کسی به داد آدم نمیرسد و هیچ چیز از آدم نمیتواند ﴿لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾ هیچ چیز را هم آدم کتمان نمیتواند بکند و کسی هم که کنار دست آدم هست با خبر نیست و اگر خدای ناکرده انسان اهل هتک حیثیت بود آبرو ریز بود و شایعه پراکنی داشت ـ معاذ الله ـ خب آن هم علی رئوس الاشهار.
غرض آن است که آن روز کاری از غیر خدا ساخته نیست فقط به دست خداست آوردن آن روز همین ندیدن الم است دیگر درد است دیگر یک آدم کور رنج میبرد که نمیبیند دیگر یک وقت است چیزهای وحشتناک را میبیند یک وقتی از ندیدن رنج میبرد این هم از ندیدن رنج میبرد خب ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ بعد به سراغ خود آدم میآید ﴿یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا﴾ از قیامت سؤال میکند دیگر حالا جریان وقتش نیست که گویا تو آگاهی یا مثلاً نسبت به آنها مهربانی یا زیاد از ما سؤال کردی ﴿قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ﴾ که این مهمتر از آن ﴿عِندَ رَبِّی﴾ است عند الله است وقتی ذات اقدس الهی با این اسم اعظم مرجع علمی بود دیگر دیگران راه ندارند اما اینکه فرمود: ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ معنایش این نیست که اقلهم یعلمون نه اکثر مردم نمیدانند که از چه کسی سؤال بکنند چطور سؤال بکنند آن اوحدی از انسانها میفهمند به اینکه همه چیز را که نمیشود سؤال کرد و ادب سؤال را هم میدانند و محور سؤال را هم میدانند نه اینکه اقلی میدانند قیامت چه زمانی است اقلی میدانند چطور حرف بزنند اقلی میدانند چطور سؤال بکنند اکثری چون نمیدانند میگویند ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله خب انسان همین تحول را انسان احساس میکند دیگر این روحی که انسان دارد آنها که به آن صورت مسئول نیستند آنها به کمال میخواهند برسند آنها میآیند برای شهادت زمین میآید برای اینکه شهادت بدهد کسی با شاهد کار ندارد که
پرسش ...
پاسخ: نه در اینجا آنها در حشر اکبر چون مسئول نیستند آنها را فقط تحول میکنند شاهد را با یک تحولی که بتواند حرف بزند حاضر میکند اینها مشهدند اینها شاهدند باید شهادت بدهند یا شکایت کنند یا شفاعت کنند زمین این خصوصیتها را دارد کسی که با شاهد بیچاره کاری ندارد که زمینی که رویش معصیت شده کسی کاری به آن زمین ندارد که حالا این میخواهد شکایت کند شهادت بدهد علیه کسی این مشکلی ندارد مشکل برای انسان است این مسئول است وگرنه آنها چه مسئولیتی دارند اجرام سماوی چه مسئولیتی دارند؟ حالا الان فرض صنعت به قدری ترقی کرده است که انسان بتواند در کرات دیگر مسکن بگیرد باز بالأخره ﴿وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الأرْضِ إِلهٌ﴾ آنجا هم بروند همین احکام است منتها آداب و سنن و خصوصیاتش ممکن فرق بکند حالا بر فرض این اجرام سماوی بخواهند دگرگون بشوند و در صحنه قیامت حاضر میشوند برای اینکه شهادت بدهند خب احساس خطر نمیکند احساس مسئولیت نمیکند که تمام مشکل برای انسان است
پرسش ...
پاسخ: بله ولی منظور آن است که آنها مسئول نیستند فقط انسانها هستند که مسئولند ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾ که در اوایل همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود که بحثش گذشت انسان است که مسئول است اما آنها چون مسئول نیستند بر فرض متحول شدند زیر و رو بشوند و در صحنه قیامت با وضع خاصی تبدیل میشوند و حاضر میشوند آنها مشکلی ندارند که تنها انسان است که ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ٭ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَاهُم بِسُکَارَی وَلکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ﴾ این مرضعه یک وصف خاص است زن را که نمیگویند مرضعه که میگویند مرضع زن را که نمیگویند طالقه که میگویند طالق این تا تای فرق بین مذکر و مونث است اگر صفتی مخصوص به زن بود که تا نمیآوردند دیگر نمیگویند این زن طالقه است که میگویند کاتبه است عالمه است شاعره است و مانند آن برای اینکه کتابت و علم و شعر بین زن و مرد توزیع شده است برای اینکه فرق بشود که این متصف و این موصوف زن است یا مرد میگویند عالمه است کاتبه است شاعره اما صفت مختص که تا نمیآورند که نمیگویند زن طالقه است که نمیگویند این زن مرضعه است که میگویند این زن مرضع است این زن طالق است خب پس چرا کریمه ﴿یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ برای اینکه این مرضعه غیر از زن شیرده است این تا برای آن است که در حال اشتغال به رضع است این زن شیرده را میگویند شیرده اما وقتی پستان در دهان بچه گذاشت میگویند مرضعه این حال اشتغال است این کمال علاقه مادر به کودک آن وقت است فرمود در این وقتی که مادر کودک را در آغوش گرفته پستان در دهانش گذاشته وقت قیامت قیام بکند یادش میرود که بچه دارد چه رسد به حال عادی خب اینها مشکل دارند انسان مشکل دارد ولی دیگران چه اشکالی دارند
پرسش ...
پاسخ: نه آنها بساطشان برچیده میشود ولی انسان ﴿لاَتأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ بغتاً میآید و انسان تحمل میکند قیامت را
پرسش ...
پاسخ: انسان که دیگر تبدیل نمیشود که انسان، انسان است عین انسان میآید اگر تبدیل بشود که دیگر عین انسان نیست منتها حالا نظام آنجا نظام آخرت است با نظام دنیا فرق میکند
پرسش ...
پاسخ: بله بدنش در دنیا هم متحول است اما شیئیت ما به روح ماست بدن در بحثهای قبلی هم گذشت به اینکه چندین بار حداقل اگر کسی هشتاد سال سن داشته باشد هشتبار تمام ذرات بدنش عوض شده است
پرسش ...
پاسخ: اصلاً شبهه نیست پیش یک آدم عاقل اصلاً یک کسی که آشنا به آن مسائل عقلی باشد اصلاً میگوید وقت تلف کردن است شبهه نیست مگر انسان حیوان میخورد؟ انسان گوشت میخورد که جماد است مگر مومن کافر میخورد؟ تا زنده است که خوراکی نیست وقتی مرد که جرمی بیش نیست یک گوشت است این کافر نیست در حرکت جوهری یک ماده است که زیر مجموعه روح میآید اینکه گفت و شبهة الآکل والمأکول یدفعها من کان من فحولی افحل از آنها میگویند اصلاً حیف است که آدم وقتش را صرف این بکند ما اگر بفهمیم الانسان من هو؟ هرگز چنین سؤالی نخواهیم کرد مگر انسان حیوان میخورد مگر انسان کافر میخورد مگر کافر مومن میخورد مگر ما گوسفند میخوریم؟ گوسفند تا زنده است که غذا نیست وقتی هم که مرد یک جمادی بیش نیست اینچنین نیست که مومن کافر بخورد که بله اگر کسی تمام انسانیت را همان بدنش بداند و نداند که بدن لحظه به لحظه در تحول است آن ممکن است برایش چنین تحولی بوجود بیاید اما حالا که دیگر آن بحثهای عقلی که سر جایش محفوظ حالا این که ثابت کرده تمام ذرات بدن ما در طی دوران زندگی تمام ذرات چندین بار عوض شده و ما، ماییم معلوم میشود هویت هر کسی به روح اوست
پرسش ...
پاسخ: بدن و ذرات بدن هر ذرهای را که روح بپذیرد و بپروراند بدن ماست همان در مثالهای قبلی که یک مثال علنی و حسی بود اگر کسی در سن بیست سالگی سرقتی کرد جنایتی کرد و متواری شد بعد از بیست سال دیگر یعنی در چهل سالگی محکمه عدل اسلامی آن را دستگیر کرد در حالی که این شخص سارق متواری در طی این بیست سال گذشته از اینکه بر اساس سیر طبیعی تمام ذرات بدنش عوض شد اگر فرض کردید دستش در اثر تصادف قطع شد فوراً دو تا دست دیگر از انسان تازه مرده به او وصل کردند و گرفت این دستهایش که عوض شد چشمش هم آسیب دید فوراً یک چشم گرم انسان تازه مرده را هم پیوند زدند این هم گرفت قلبش هم از کار افتاد این را در آوردند و عمل کردند و قلب انسان تازه مرده را آنجا پیوند زدند این هم گرفت و همچنین سایر اعضا و جوارح این گذشته از آن تحول طبیعی تمام عناصر اصلی او هم دگرگون شده است اصلاً برای دیگری است حالا این بعد از بیست سال یعنی وقتی به چهل سالگی رسید دستگیر شده محکمه اسلامی در همین دنیا حالا میخواهند دستش را قطع کنند میگوید این دست من غیر از آن دست است؟ میگویند تو همانی مادامی که تو تویی بدن همان بدن است هذیت بدن به روح است و روح هم که تحول پذیر نیست در جریان شبهه آکل و ماکول از این به بعد دیگر معمولاً حکما این را قابل طرح نمیدانستند خب بنابراین اگر خود دنیا این مسئله حل شد که ما ماییم بدن ما هر بدنی هر ذرهای را که روح بپذیرد و وصل بکند اینطور است چون در کتابهای فقهی چطور میگویند به اینکه اگر دست کافری را به مسلمانی پیوند بزنند قبل از اینکه دست بگیرد خب این نجس است وضو گرفتنش باطل است نماز خواندنش باطل است اما بعد از اینکه گرفت چطور بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد و این دست جوش خورد باز هم میگویند این دست نجس است؟ باز هم با این دست نمیشود نماز خواند یا نه میگویند این دست پاک است میشود نماز خواند؟ چون که الان جزء مومن است دیگر و هکذا بعکس غرض این نیست که حالا اگر دست یک مومنی را به دست کافری پیوند کردند بگویند این دست پاک است همین که مادهای را روح پذیرفت و جزء مجموعه خود قرار داد بدن انسان است خب به هر تقدیر فرمود به اینکه این جریان شمس و قمر هم این و هر کسی هم در قیامت با نور خاص خود خواست زندگی بکند لذا در جریان سورهٴ مبارکهٴ «حدید» وقتی که منافقین التماس میکنند به مؤمنون میگویند ﴿انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً﴾ خب آنها خیلی روشناند فضای بازی دارند راهشان روشن است و منافقین در ظلمتاند میگویند به ما نور بدهید میفرماید اینجا جای نور دادن نیست برگردید دنیا نور بگیرید دنیا هم که بساطش برچیده شد جریان طولانی بودن روز قیامت و اینها که محور سؤال دیگری بود آن دیگر بحث خاص خودش را دارد که این پنجاه هزار سال برای مومنی که در دنیا این راهها را به سرعت طی کرده است در روایت از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) نقل شده است که به اندازه یک نماز واجب بیشتر معطل نیست حالا یا سریعاً به بهشت وارد میشود یا نه برای او از بس لذیذ است طولانی و دراز مدت احساس نمیشود و مانند آن اما در جریان انذار که سؤال شده است که مومن را چگونه انذار میکنند ذات اقدس الهی همه را انذار کرده است مثل اینکه برای هدایت همه قرآن نازل کرده است ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است اما آنکه بهره میبرد متقیان است لذا فرمود: ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ انذار هم برای همه مردم است آن انذار عمومی ﴿مُبَشِّراً وَنَذِیراً﴾ برای عالمین ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ﴾ این یک، یک انذار هشداری تهدیدآمیز ارعابآمیز مخصوص کفار و منافقین است فرمود: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ که جمع الد است اینها که الدالخصامند لدودند لجوجند عنودند اینها را بترسان و هشدار بده این دو، یک انذار سودمند و نافع است یعنی از انذار تو فقط مومنین بهره میبرند ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾ یعنی کسی که مومن است از انذار تو طرفی میبندد وگرنه تو میترسانی همه را نه اینکه ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً﴾ فقط انذار مخصوص کفار باشد بنابراین میماند مسئله اینکه به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) فرمود به اینکه ﴿قُل لاَأَمْلِکُ لِنَفْسِی﴾ که بحث بعدی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است