- 557
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 175 تا 178 سوره اعراف بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 175 تا 178 سوره اعراف بخش اول"
شئون پیامبر (ص) یکی تلاوت است دیگری تعلیم کتاب و حکمت است سومی تزکیه است
«اتبعه» به معنای «تبع» در قرآن خیلی از جاها استعمال شده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ ٭ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ٭ سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ ٭ مَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ المُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُون﴾
قرآن کریم برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شئونی قائل است یکی تلاوت است دیگری تعلیم کتاب و حکمت است سومی تزکیه است این سه وظیفه رایج است البته وظایف برتری و دیگری هم است که آنها را در آیات دیگر مشخص فرمود وقتی سِمتهای پیغمبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) را تبیین میکند میفرماید ﴿یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الکِتَابَ وَالحِکْمَةَ﴾ این سِمتها را گاهی به صورت خبر گاهی هم به صورت انشا یاد میکند در آن آیهای که تلاوت شد فرمود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آیات ما را بر مردم و امت تلاوت میکند هم کتاب و حکمت را یادشان میدهد هم نفوسشان را تزکیه میکند گاهی به صورت دستور ذکر میکند مثل اینکه میفرماید ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا﴾ و مانند آن یعنی این قسمت را برای مردم تلاوت بکن گاهی هم میفرماید که «وعلّمهم بکذا» یادشان بده گاهی هم میفرماید به اینکه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ که این راههای تزکیه است بعد از اینکه مثلاً فرمود صدقات را وجوه صدقات را یادشان بده در مقام عمل فرمود از اینها بگیر تا اینها را تطهیر کنی تزکیه کنی و مانند آن پس آیه محل بحث از مواردی است که خدای سبحان به پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور تلاوت میدهد که این امر را بر مردم تلاوت بکن ضمیر ﴿عَلَیْهِمُ﴾ به بنیاسرائیل برمیگردد یعنی بر همه مخصوصاً بنیاسرائیل برمیگردد چون سیاق آیات درباره بنیاسرائیل است و آن دوتا آیه فطرت در اثنا واقع شده است وگرنه آیاتی که قبلاً ذکر فرمودند همهاش مربوط به بنیاسرائیل است واین تلاوت بر بنیاسرائیل دو اثر دارد یکی اینکه مستقیماً بنیاسرائیل را متنبه میکند اثر دوم آن است که امت اسلامی را هم توجیه میکند
مطلب بعدی آن است که در جریان کلب خدای سبحان حکم کلب معلَّم را در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «مائده» به خوبی بیان فرمود که اگر کلبی تربیت شده باشد دسترنج او و محصول کار او حلال است پاک نیست حلال است مسئله حلیت و حرمت چیزی است و مسئله نجاست چیز دیگر است آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود ﴿یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِنَ الجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ﴾ حالا آنچه را که باز شکاری و مانند آن صید میکنند آنها هم حلال است و آنچه را هم که سگ شکاری صید میکند آن هم حلال است یعنی اگر شکاری را شکارچی ببیند و سگ شکاری که تعلیم یافته است کلب معلَم است او را به نام خدا اغرا بکند بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» او را برای گرفتن آن صید اعزام بکند چنین کلبی اگر از چنان تربیتی مدد گرفته است و رفت و حیوان را شکار کرد و گلوی او را گرفت و خفه کرد آن پاک است دیگر مردار نیست مثل ذبیحه است اما نجس است یعنی آن جایی را که سگ دهان زد آنجا را باید شست ولی احتیاجی به سربریدن ندارد خب پس بنابراین اگر یک حیوانی امین شد تربیت شد دسترنج این حیوان تربیت شده حلال است همان طوری که باز شکاری حکمش این است سگ شکاری هم همین طور است ﴿مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ﴾ اما سگ هار برای مثل زدن کافر به آنها خوب است هیچ بهرهای ندارد فرمود کسی که آیات الهی را به او دادیم و همه وسایل و امکانات اهتدا را فراهم کردیم او عالماً عامداً به سوء اختیار خود از قشر هدایت به در آمد به دنبال شیطنت حرکت کرد چنین انسانی مثل آن سگ هار است ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ﴾ بعد مثلی که ذکر میکند این است که مثلش ﴿کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ است ﴿إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ خب که حالا بعد خواهد آمد این تسویه به چه لحاظ است به لحاظ عدم الانتفاع است یا به لحاظ ایصال ضرر
مطلب بعدی آن است که این کلمه اتباع که باب افعال است در قرآن کریم هم متعدی استعمال شده است هم لازم البته آن لازمش هم متعدی است چون اگر به معنی تبع باشد آن هم متعدی است مثل «تبعه» بالأخره مفعول میگیرد اما حالا یک مفعول میگیرد یا دو مفعول ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ یعنی «جعله الشیطان تابعاً لنفسه» که این احتمال قوی است منتها شاهد دیگر میخواهد آن را تأیید کند یا نه ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ یعنی «من اتبعه» «اتبعه» به معنای «تبع» در قرآن خیلی از جاها استعمال شده است الآن مواردی را ملاحظه میفرمایید که در آن موارد «اتبع» به معنی «تبع» است در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در پیش داریم آن البته شاهد دیگری است اما در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» به این صورت آمده است که ما بنیاسرائیل را به رهبری موسی کلیم نجات دادیم آیهٴ 90 سورهٴ «یونس» این است ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ البَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ﴾ ﴿فَأَتْبَعَهُمْ﴾ یعنی «تبعهم» یعنی فرعون به سپاهیانش به دنبال بنیاسرائیل حرکت کردند به تبع آنها حرکت کردند که آنها را بگیرند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است بعد از اینکه فرمود ﴿إِنّا مَکَّنّا لَهُ فِی اْلأَرْضِ و آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا﴾ فرمود این ذالقرنین ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ یعنی «تبع سبباً» آیه 89 هم این است که ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا﴾ آیهٴ 92 این است که ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا﴾ در این سوره سه بار کلمه ﴿أَتَّبِعُ﴾ به معنی «تبع» به کار رفته است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» هم آنجا هم ﴿اٍتْبَع﴾ به معنی «تبع» به کار رفته است آیه نُه و ده سورهٴ مبارکهٴ «صافات» این است که ﴿دُحُوراً وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ ٭ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الخَطْفَةَ فَأُتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ﴾ ﴿أَتَّبِعْهُ﴾ یعنی «تبعه» گاهی هم این کلمه اتباع معنای متعدی را دارد که ﴿فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً﴾ نظیر آیهٴ 44 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً﴾ یعنی «جعلنا بعضهم تابعً لبعضٍ» ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ یعنی ما همه اینها را از بین بردیم فقط نام اینها در تاریخ کتابهای تاریخ مانده فقط احدوثاً اثری از آنها نمانده فقط حدیث مانده نه خود آنها و اثر آنها ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ اینها احدوثه شدند الآن خب پس بنابراین در بسیاری از موارد کلمه «اتبع» در قرآن کریم به معنی «تبع» به کار رفته است چه اینکه در بعضی از موارد «اتبع» هم به معنای باب افعال به معنای جعل تابع به کار رفت اگر ما دلیلی داشته باشیم و تأییدی از خارج داشته باشیم که ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ را به معنای «فجعله الشیطان تابعً له» قرار بدهیم این اولاست اگر نداشته باشیم همینطوری که غالب مفسرین معنا کردهاند که ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ یعنی «تبعه» معنا خواهیم کرد ولی آنچه که به ذهن نزدیکتر میرسد این است که ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ یعنی «فجعله الشیطان تابعً له» خب بعد اینکه فرمود ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ﴾ این کلمه ﴿کَانَ﴾ یک شاهد و این «غاوین» شاهد دیگر چنین شخص استقراری داشت در غوایت و ضلالت این «کان» برای افاده استمرار است این «غاوین» هم صفت مشبهه است اسم فاعل نیست و نشانه ثبات و دوام این وصف پلید است در او اگر میفرمود «فغوی» خب هیچ کدام از این دو شاهد را همراه نداشت نه «کان» که دلالت بر استمرار دارد نه عنوان «غاوی» که صفت مشبهه است بر او اطلاق شده اما و اگر میفرمود «و هو من الغاوین» خب یک شاهد داشت اما اینجا هر دو شاهد را به همراه دارد هم کلمه «کان» که دلالت بر استمرار دارد هم کلمه «غاوین» که صفت مشبهه است و نشانه دوام و استمرار است
پرسش ...
پاسخ: اول که آیات الهی را به او دادند که غاوی نبود کم کم در اثر سوء اختیار خود بهره برداری بد از این کرامتها و عنایتهای الهی به آن صورت در آمد مثل عالم بیعمل که خدای سبحان نعمت علم را به او میدهد و او به جای اینکه از این علم بهره حسن ببرد بهره سوء میبرد پرسش ...
پاسخ: آخر و معمولاً اینها جزء جنود ابلیساند وقتی جزء جنود ابلیس شدند ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَات﴾ اینها تحت ولایت شیطاناند و شیطان تابع اینها نیست اینها تحت ولایت شیطاناند
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که چون خودش به سوء اختیار خودش این جامه تقوی را از بر کَند آن وقت شیطان او را تحت ولایت خود قرار داد وگرنه ذات اقدس الهی چندین بار آیات خود را به او داد آیات علمی را، آیات عملی را به او داد ﴿آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا﴾ جمع هم ذکر کرد اما این شخص به سوء اختیار خودش از این آیات به در آمد از این پوست به در آمد ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ خب
پرسش ...
پاسخ: نه این تابع یعنی به دنبال او افتاد که او را بگیرد مثل اینکه فرعون به دنبال آنها رفت آنها را بگیرد
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر یک وقت است که تابع است یعنی پیرو است که هر چه او دستور داد این تابع انجام میدهد یک وقت است نه دنباله رو است دنباله رو است که او را بگیرد مثل جریان فرعون که فرمود ﴿فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ﴾ یک وقت است که نه پیرو است هیچ نقشی ندارد هر که متبوع دستور داد او را عمل میکند این ﴿فَأَتْبَعَهُ﴾ نظیر آن اتباع فرعون نسبت به بنیاسرائیل است یعنی به دنبال اینها راه افتاد که او را بگیرد این شیطان هم به دنبال او راه افتاد که او را بگیرد و گرفت
پرسش ...
پاسخ: نه شیطان میگوید ما فقط نامه دعوت میفرستد حق ندارد جلو بیاید اگر کسی خدای ناکرده دعوت انبیا را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ کرد دعوت شیطان را قبول کرد شروع کرد به اقدام کم کم او میآید میگیرد وقتی گرفت انسان را تحت ولایت خود قرار میدهد خب
پرسش ...
پاسخ: نه دوتا حرف است یک وقت است که راه برای برگشت هست چون انسان راه برای توبه و انابه باز است «انت الذی فتحت لعبادک باباً الی عفوک و سمیتة التوبه» شیطان هنوز هم دارد وسوسه میکند از دور نامه مینویسد همین کاری ندارد وسوسه یعنی دعوت کردن از دور اما ولایت سرپرستی است دیگر آمده در درون اگر چنانچه از بیرون دعوت بکند انسان همچنان مختار است به آسانی میتواند پاسخ بدهد ولی اگر تحت ولایت او قرار گرفت عالماً عامداً معصیت میکند مثل یک آدم معتاد با آنکه میداند ضرر دارد معصیت میکند خب ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ آنطوری که فرعون به دنبال بنیاسرائیل رفت که آنها را بگیرد ولی نتوانست و خودش غرق شد شیطان به همان سمت رفته به دنبال این بلعم یا غیر بلعم و او را گرفت ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ﴾ در اینجا ذات اقدس الهی فرمود به اینکه این شخص از جامه تقوی به در آمد این یک شیطان هم به دنبال او راه افتاد این دو و به او دسترسی پیدا کرد و او را تحت غوایت خود قرار داد سه خب در اینجا نقش توحید چه میشود نقش خدا چه میشود میفرماید همه آنچه که شما میبینید اینها به رهبری ماست ما اول عنایت کردیم عقل دادیم فطرت دادیم انبیا فرستادیم اولیا فرستادیم حجت ما بالغه بود یک این شخص هدایت شد بر اساس توفیق ما ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ او را آزاد گذاشتیم تکویناً سه تشریحاً دست و بالش را بستیم گفتیم چه چیز حرام است چه چیز واجب است چه چیز جهنم دارد چه چیز بهشت پنج، او به سوء اختیار خود راه باطل را طی کرد ما مهلت دادیم راه توبه و انابه را به او باز گذاشتیم شش، دیدیم نشد از این بعد راه بین او و شیطان را باز گذاشتیم او رفت او را گرفت در همه شرایط باز هم ما اگر میخواستیم او را بالا بیاوریم میتوانستیم اما این چسبیده به زمین ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا﴾ این آیاتی که ما دادیم میتوانستیم با این آیات او را بالا بیاوریم اما این به سوء اختیار خود همه حرفهای ما را گذاشته کنار پس این چنین نیست که حالا اگر کسی گمراه شده شیطانی در عالم مستقل باشد اینکه نظیر یزدان و اهرمن نیست که این شیطان بردهای از بردگان خدا است در نظام تکوین منتها معصیت کرده خودش اهل جهنم است این طور نیست که در قبال کار خدا بتواند کاری انجام بدهد که در نظام تشریع معصیت کرده گناه کرده اهل جهنم است این یک، اما در نظام تکوین بردهای از بردگان الهی است هرگز بیش از دستور خدا حق ندارد انجام بدهد اول وسوسه میکند وسوسه بسیار چیز خوبی است هر کس به هر جایی رسیده است به برکت وسوسه است اگر وسوسه نباشد که جهاد اکبر نیست اگر جهاد اکبر نباشد که انسان به مقام ولایت نمیرسد که پس در نظام تکوین کار او وسوسه است وسوسه هم چیز بسیار خوبی است بیش از وسوسه هیچ حق ندارد اگر کسی با داشتن همه آیات بینات از عقل و فطرت در درون از وحی و کتاب و سنت در بیرون بیراهه رفت خدا آن خیرات او را یکی، ده برابر مینویسد شرور او را یکی، یک برابر مینویسد چندین بار مهلت میدهد چندین ساعت مهلت میدهد و گناه او را نمینویسد و به فرض هم بنویسد یکی یکی مینویسد بر خلاف حسنات که سریعاً مینویسد و یکی را دهتا مینویسد اگر کسی بیراهه رفت مهلت میدهد راه توبه، راه انابه، راه اشک و آه و زاری همه را به سوی او باز میکند راه توسل، راه شفاعت، مدتها صبر میکند حالا دیده است این شخص به سوء اختیار خود به همه دارد حمله میکند از آن به بعد دیگر لطف خاص خود را میگیرد از آن به بعد به شیطان اجازه میدهد که او را بر تحت ولایت خود بگیرد از آن به بعد میفرماید ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ نه «لم یومنون» این ﴿لِِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ که فعل مضارع است نشانه استمرار است یعنی اینها هرگز ایمان نمیآورند یا ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ از آن به بعد دیگر رسالت تکوینی خدا را به عهده دارد در نظام تکوین این است اینکه میبینید بعد از اینکه ذات اقدس الهی یک عده را مهلت داد به هیچ وجه برنگشتند از آن به بعد عالماً عامداً مثل معتادها گناه میکنند و میفهمند بد است اما چارهای ندارند همین است دیگر از آن به بعد دیگر مرتب در تحت ولایت شیطاناند و خدای سبحان به عنوان کیفر این را ولی اینها قرار داده است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ نه برای مردم یک، نه برای «لم یومنوا» دو برای ﴿لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ اول ذات اقدس الهی هرگز شیطان را ولی کسی قرار نمیدهد بر فرض یک جوانی یا غیر جوانی دو بار، سه بار، ده بار صد بار گناه کرد باز هم تحت ولایت شیطان قرار نمیدهد تمام راههای توبه و انابه و توسل و شفاعت را به او باز میکنند که برگردد اگر نشد ـ معاذالله ـ از آن به بعد دیگر لا یومنونش صادق شد نه «لم یومنوا» آنگاه ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ خب بنابراین اینجا هم فرمود به اینکه مبادا کسی خیال بکند که حالا او خودش از پوست درآمد شیطان خود به خود به دنبال او راه رفت ما فقط ناظر بودیم نه ﴿وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها و لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی اْلأَرْضِ﴾ چسبید به زمین آنچنان چسبید به زمین خدا رحمت کند بزرگان اهل حکمت را گفتند آدم متکاثر سرمایه دار زراندوز هرگز ترقی نمیکند این مثل درخت است حکما میگویند هرگز درخت ترقی نمیکند برای اینکه آنچه که بالا آمده فرع او است نه اصل او اصل او دهان او چشم او ریشه اوست که در خاک است این دُم اوست که بالا آمده یک کسی که تمام تلاشش این است که از زمین دربیاورد روی زمین بسازد و با دست خالی برود این فروعات اوست که بالا آمده وگرنه اصلش طین و تراب است تمام فکرش به طرف زمین است میگویند درخت هرگز ترقی نمیکند او همیشه دارد گل میخورد یک انسان متکاثر که حیات گیاهی دارد همین است دیگر فرمود این چسبید به زمین ما هر چه بخواهیم دربیاوریم در نمیآید بخواهیم به اجبار دربیاوریم اینکه خب کمال نیست البته ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ َلآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا﴾ هر کسی را ذات اقدس الهی تکویناً بخواهد یقیناً برمیگردد مؤمن میشود ولی خب آن دیگر کمال نیست فرمود ما اگر تکویناً میخواستیم این میتوانستیم حرفی نبود اما خب بنا بر این نیست کسی را به اجبار مؤمن بکنیم بنا بر این است که افراد را با اختیار مؤمن بکنیم ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ حالا چنین آدمی با آن سابقه تحصیل حوزوی یا دانشگاهی یا بالاتر از اینها که دارد مثل این سگ است در قرآن کریم گاهی انسان را به صورت کلی مثال میزند مثل حیوان میفرماید ﴿أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ خب این یک بحث عام است یک قدری این را ریزتر میکند میفرماید ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾ یعنی اینها فرق نمیکند برایشان که بارشان کتاب باشد یا غیر کتاب درک نمیکنند یعنی از این کتاب نفع نمیبرند یعنی از این موعظه و هدایتی که نصیب ایشان شد نفع نمیبرند این دو مثل سوم مثل محل بحث است نه تنها در دو حال خودشان نفع نمیبرند یا به دیگران نفع نمیرسانند بلکه هم خودشان متضررند هم به دیگران آسیب میرسانند آن ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ... کَمَثَلِ الحِمَارِ﴾ این تسویه در عدم الانتفاع و عدم النفع است دو نکته است یعنی نه خودش فرق میکند براش نه دیگری را خب نفع میرساند یک حماری که حالا هیزم بارش کردند یا کتابهای علمی و دینی بارش کردند نه خودش استفاده میکند بر او فرق نمیکند اگر کتاب بارش کردند او بهره نمیبرد مثل اینکه هیزم بارش کردند این یک بهره هم نمیرساند حالا از کتاب چیزی بفهمد و به دیگران منتقل کند که نیست چون وقتی خودش بهره نبرد به دیگران هم بهره نمیرساند پس این تسویه هم به لحاظ عدم الانتفاع است هم به لحاظ عدم النفع یعنی کتاب بارش کنند یا هیزم بارش کنند بر او یکسان است این استفاده نمیکند کتاب بارش کنند یا سنگ بارش کنند بیتفاوت است به کسی سود نمیرساند این تسویه به لحاظ عدم الانتفاع و عدم النفع اما تسویه در محل بحث به این است که این تسویه به این است که در هر دو حال او هم خودش متضرر است هم در هر دو حال به دیگران ضرر میرساند میفرماید ﴿فَمَثَلُه کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ «لهاث» همان آن عطش شدید که باعث میشود آن سگ هار است زبانش را درمیآورد که سیراب بشود این حالت را میگویند «لهاث کلب» خب این سگی که هار است تشنه است یک بیماری در درون اوست زبان درمیآورد مرتب زبانش را قبض و بسط میکند حرکت میدهد که عطشش فرو بنشاند با این کار عطشش فرو بنشاند در حالی که با این لهاث آن درد و عطشش افزونتر میشود چه این کار را بکند چه این کار را نکند گرفتار آن عطش درونی است یک نسبت به عابر و رهگذر هم چه رهگذر به او سنگی بپراند چه کاری به او نداشته باشد این در هر دو حال لهاث دارد نسبت به آنها دارد حمله میکند مرتب زبان درمیآورد مرتب به طرف آنها حمله میکند به دیگری دارد ضرر میرساند فرمود چنین عالم بدعاقبتی در هر دو حال هم برای خود فتنه است هم برای دیگران چه شما به او حمله کنید چه حمله نکنید چه کاری داشته باشید چه کاری نداشته باشید این دائماً زبانش بلند است قلمش به بدنویسی یا زبانش به بدگویی باز است این ﴿تَحْمِلْ عَلَیْهِ﴾ حمله بکنی ﴿یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ برای اینکه حیف آن آیات الهی نبود که در راه باطل صرف میشود به چنین وضعی مبتلا شد خب این سگی که گرفتار عطش است اگر مرتب آنطور نفس نکشد این دهانش را ببندد این زبانش را بگذارد تو این یک مقدار عطشش کمتر میشود اینکه مرتب احساس عطش بیشتر میکند اینکه بیشتر گرمتر میشود حرارت بیشتری دارد که خب اگر دهانش را باز کند زبانش را بگذارد تو یک مقداری خنکتر میشود بالأخره خب بنابراین این خطر آن بیجا مصرف کردن علم الهی است فرمود ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ پس تسویه از چند نظر است خیلی تفاوت دارد آن یک تمثیل عمومی است که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالأَنْعَامِ﴾ این یک یک تمثیل خصوصی در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» است که ﴿مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفارًا﴾ آن مثل به لحاظ عدم الانتفاع است به نفس خود و عدم النفع است به لحاظ دیگر اینجا تضرر است به نفس خود و ضرر است نسبت به دیگری در هر دو حال تسویه به این است آیاتی که تسویه را به لحاظ عدم النفع دارد یا عدم الانتفاع دارد در قرآن کریم کم نیست نظیر سورهٴ مبارکهٴ «یس» است که فرمود ﴿وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «یس» ﴿وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این تسویه برای این است که چه شما تعلیمشان بدهید چه تعلیمشان ندهید آنها متعظ نخواهند شد چه اینکه خودشان به شعیب(سلام الله علیه) هم گفته ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ چه موعظه بکنی چه اصلاً جزء واعظان نباشی نه موعظه نکنی نگفتند «سواء علینا أ وعظت ام لم تعظ» گفتند اصلاً جزء واعظان نباشی که خیلی ابلغ از «لم تعظ» است برای ما اثری ندارد البته چنین گروهی هم در قیامت وقتی وارد جهنم شدند میگویند ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیصٍ﴾ چه ما ناله بزنیم چه فریاد نزنیم برای ما بیتفاوت است آنکه هاتف غیب را گوش نمیدهد چه بگوید آن هاتف غیب چه نگوید او گوش نمیدهد کارش در جهنم به جایی میرسد که ما چه ناله بکنیم چه ناله نکنیم کسی به داد ما نمیرسد اما در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به خواست خدا که در پیش داریم این آیه است آیه 193 همین سوره هم از همین ... یعنی اگر مشرکین را به هدایت دعوت کنید ﴿لاَ یَتَّبَعُوکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ﴾ چه دعوت کنید چه ساکت باشید آنها حرف شما را گوش نمیدهند بقیه مطالب برای نوبت بعد.
«والحمد لله رب العالمین»
شئون پیامبر (ص) یکی تلاوت است دیگری تعلیم کتاب و حکمت است سومی تزکیه است
«اتبعه» به معنای «تبع» در قرآن خیلی از جاها استعمال شده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ ٭ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ٭ سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ ٭ مَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ المُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُون﴾
قرآن کریم برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شئونی قائل است یکی تلاوت است دیگری تعلیم کتاب و حکمت است سومی تزکیه است این سه وظیفه رایج است البته وظایف برتری و دیگری هم است که آنها را در آیات دیگر مشخص فرمود وقتی سِمتهای پیغمبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) را تبیین میکند میفرماید ﴿یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الکِتَابَ وَالحِکْمَةَ﴾ این سِمتها را گاهی به صورت خبر گاهی هم به صورت انشا یاد میکند در آن آیهای که تلاوت شد فرمود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آیات ما را بر مردم و امت تلاوت میکند هم کتاب و حکمت را یادشان میدهد هم نفوسشان را تزکیه میکند گاهی به صورت دستور ذکر میکند مثل اینکه میفرماید ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا﴾ و مانند آن یعنی این قسمت را برای مردم تلاوت بکن گاهی هم میفرماید که «وعلّمهم بکذا» یادشان بده گاهی هم میفرماید به اینکه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ که این راههای تزکیه است بعد از اینکه مثلاً فرمود صدقات را وجوه صدقات را یادشان بده در مقام عمل فرمود از اینها بگیر تا اینها را تطهیر کنی تزکیه کنی و مانند آن پس آیه محل بحث از مواردی است که خدای سبحان به پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور تلاوت میدهد که این امر را بر مردم تلاوت بکن ضمیر ﴿عَلَیْهِمُ﴾ به بنیاسرائیل برمیگردد یعنی بر همه مخصوصاً بنیاسرائیل برمیگردد چون سیاق آیات درباره بنیاسرائیل است و آن دوتا آیه فطرت در اثنا واقع شده است وگرنه آیاتی که قبلاً ذکر فرمودند همهاش مربوط به بنیاسرائیل است واین تلاوت بر بنیاسرائیل دو اثر دارد یکی اینکه مستقیماً بنیاسرائیل را متنبه میکند اثر دوم آن است که امت اسلامی را هم توجیه میکند
مطلب بعدی آن است که در جریان کلب خدای سبحان حکم کلب معلَّم را در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «مائده» به خوبی بیان فرمود که اگر کلبی تربیت شده باشد دسترنج او و محصول کار او حلال است پاک نیست حلال است مسئله حلیت و حرمت چیزی است و مسئله نجاست چیز دیگر است آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود ﴿یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِنَ الجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ﴾ حالا آنچه را که باز شکاری و مانند آن صید میکنند آنها هم حلال است و آنچه را هم که سگ شکاری صید میکند آن هم حلال است یعنی اگر شکاری را شکارچی ببیند و سگ شکاری که تعلیم یافته است کلب معلَم است او را به نام خدا اغرا بکند بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» او را برای گرفتن آن صید اعزام بکند چنین کلبی اگر از چنان تربیتی مدد گرفته است و رفت و حیوان را شکار کرد و گلوی او را گرفت و خفه کرد آن پاک است دیگر مردار نیست مثل ذبیحه است اما نجس است یعنی آن جایی را که سگ دهان زد آنجا را باید شست ولی احتیاجی به سربریدن ندارد خب پس بنابراین اگر یک حیوانی امین شد تربیت شد دسترنج این حیوان تربیت شده حلال است همان طوری که باز شکاری حکمش این است سگ شکاری هم همین طور است ﴿مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ﴾ اما سگ هار برای مثل زدن کافر به آنها خوب است هیچ بهرهای ندارد فرمود کسی که آیات الهی را به او دادیم و همه وسایل و امکانات اهتدا را فراهم کردیم او عالماً عامداً به سوء اختیار خود از قشر هدایت به در آمد به دنبال شیطنت حرکت کرد چنین انسانی مثل آن سگ هار است ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ﴾ بعد مثلی که ذکر میکند این است که مثلش ﴿کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ است ﴿إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ خب که حالا بعد خواهد آمد این تسویه به چه لحاظ است به لحاظ عدم الانتفاع است یا به لحاظ ایصال ضرر
مطلب بعدی آن است که این کلمه اتباع که باب افعال است در قرآن کریم هم متعدی استعمال شده است هم لازم البته آن لازمش هم متعدی است چون اگر به معنی تبع باشد آن هم متعدی است مثل «تبعه» بالأخره مفعول میگیرد اما حالا یک مفعول میگیرد یا دو مفعول ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ یعنی «جعله الشیطان تابعاً لنفسه» که این احتمال قوی است منتها شاهد دیگر میخواهد آن را تأیید کند یا نه ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ یعنی «من اتبعه» «اتبعه» به معنای «تبع» در قرآن خیلی از جاها استعمال شده است الآن مواردی را ملاحظه میفرمایید که در آن موارد «اتبع» به معنی «تبع» است در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در پیش داریم آن البته شاهد دیگری است اما در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» به این صورت آمده است که ما بنیاسرائیل را به رهبری موسی کلیم نجات دادیم آیهٴ 90 سورهٴ «یونس» این است ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ البَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ﴾ ﴿فَأَتْبَعَهُمْ﴾ یعنی «تبعهم» یعنی فرعون به سپاهیانش به دنبال بنیاسرائیل حرکت کردند به تبع آنها حرکت کردند که آنها را بگیرند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است بعد از اینکه فرمود ﴿إِنّا مَکَّنّا لَهُ فِی اْلأَرْضِ و آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا﴾ فرمود این ذالقرنین ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ یعنی «تبع سبباً» آیه 89 هم این است که ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا﴾ آیهٴ 92 این است که ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا﴾ در این سوره سه بار کلمه ﴿أَتَّبِعُ﴾ به معنی «تبع» به کار رفته است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» هم آنجا هم ﴿اٍتْبَع﴾ به معنی «تبع» به کار رفته است آیه نُه و ده سورهٴ مبارکهٴ «صافات» این است که ﴿دُحُوراً وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ ٭ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الخَطْفَةَ فَأُتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ﴾ ﴿أَتَّبِعْهُ﴾ یعنی «تبعه» گاهی هم این کلمه اتباع معنای متعدی را دارد که ﴿فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً﴾ نظیر آیهٴ 44 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً﴾ یعنی «جعلنا بعضهم تابعً لبعضٍ» ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ یعنی ما همه اینها را از بین بردیم فقط نام اینها در تاریخ کتابهای تاریخ مانده فقط احدوثاً اثری از آنها نمانده فقط حدیث مانده نه خود آنها و اثر آنها ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ اینها احدوثه شدند الآن خب پس بنابراین در بسیاری از موارد کلمه «اتبع» در قرآن کریم به معنی «تبع» به کار رفته است چه اینکه در بعضی از موارد «اتبع» هم به معنای باب افعال به معنای جعل تابع به کار رفت اگر ما دلیلی داشته باشیم و تأییدی از خارج داشته باشیم که ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ را به معنای «فجعله الشیطان تابعً له» قرار بدهیم این اولاست اگر نداشته باشیم همینطوری که غالب مفسرین معنا کردهاند که ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ یعنی «تبعه» معنا خواهیم کرد ولی آنچه که به ذهن نزدیکتر میرسد این است که ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ یعنی «فجعله الشیطان تابعً له» خب بعد اینکه فرمود ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ﴾ این کلمه ﴿کَانَ﴾ یک شاهد و این «غاوین» شاهد دیگر چنین شخص استقراری داشت در غوایت و ضلالت این «کان» برای افاده استمرار است این «غاوین» هم صفت مشبهه است اسم فاعل نیست و نشانه ثبات و دوام این وصف پلید است در او اگر میفرمود «فغوی» خب هیچ کدام از این دو شاهد را همراه نداشت نه «کان» که دلالت بر استمرار دارد نه عنوان «غاوی» که صفت مشبهه است بر او اطلاق شده اما و اگر میفرمود «و هو من الغاوین» خب یک شاهد داشت اما اینجا هر دو شاهد را به همراه دارد هم کلمه «کان» که دلالت بر استمرار دارد هم کلمه «غاوین» که صفت مشبهه است و نشانه دوام و استمرار است
پرسش ...
پاسخ: اول که آیات الهی را به او دادند که غاوی نبود کم کم در اثر سوء اختیار خود بهره برداری بد از این کرامتها و عنایتهای الهی به آن صورت در آمد مثل عالم بیعمل که خدای سبحان نعمت علم را به او میدهد و او به جای اینکه از این علم بهره حسن ببرد بهره سوء میبرد پرسش ...
پاسخ: آخر و معمولاً اینها جزء جنود ابلیساند وقتی جزء جنود ابلیس شدند ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَات﴾ اینها تحت ولایت شیطاناند و شیطان تابع اینها نیست اینها تحت ولایت شیطاناند
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که چون خودش به سوء اختیار خودش این جامه تقوی را از بر کَند آن وقت شیطان او را تحت ولایت خود قرار داد وگرنه ذات اقدس الهی چندین بار آیات خود را به او داد آیات علمی را، آیات عملی را به او داد ﴿آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا﴾ جمع هم ذکر کرد اما این شخص به سوء اختیار خودش از این آیات به در آمد از این پوست به در آمد ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ خب
پرسش ...
پاسخ: نه این تابع یعنی به دنبال او افتاد که او را بگیرد مثل اینکه فرعون به دنبال آنها رفت آنها را بگیرد
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر یک وقت است که تابع است یعنی پیرو است که هر چه او دستور داد این تابع انجام میدهد یک وقت است نه دنباله رو است دنباله رو است که او را بگیرد مثل جریان فرعون که فرمود ﴿فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ﴾ یک وقت است که نه پیرو است هیچ نقشی ندارد هر که متبوع دستور داد او را عمل میکند این ﴿فَأَتْبَعَهُ﴾ نظیر آن اتباع فرعون نسبت به بنیاسرائیل است یعنی به دنبال اینها راه افتاد که او را بگیرد این شیطان هم به دنبال او راه افتاد که او را بگیرد و گرفت
پرسش ...
پاسخ: نه شیطان میگوید ما فقط نامه دعوت میفرستد حق ندارد جلو بیاید اگر کسی خدای ناکرده دعوت انبیا را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ کرد دعوت شیطان را قبول کرد شروع کرد به اقدام کم کم او میآید میگیرد وقتی گرفت انسان را تحت ولایت خود قرار میدهد خب
پرسش ...
پاسخ: نه دوتا حرف است یک وقت است که راه برای برگشت هست چون انسان راه برای توبه و انابه باز است «انت الذی فتحت لعبادک باباً الی عفوک و سمیتة التوبه» شیطان هنوز هم دارد وسوسه میکند از دور نامه مینویسد همین کاری ندارد وسوسه یعنی دعوت کردن از دور اما ولایت سرپرستی است دیگر آمده در درون اگر چنانچه از بیرون دعوت بکند انسان همچنان مختار است به آسانی میتواند پاسخ بدهد ولی اگر تحت ولایت او قرار گرفت عالماً عامداً معصیت میکند مثل یک آدم معتاد با آنکه میداند ضرر دارد معصیت میکند خب ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ آنطوری که فرعون به دنبال بنیاسرائیل رفت که آنها را بگیرد ولی نتوانست و خودش غرق شد شیطان به همان سمت رفته به دنبال این بلعم یا غیر بلعم و او را گرفت ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ﴾ در اینجا ذات اقدس الهی فرمود به اینکه این شخص از جامه تقوی به در آمد این یک شیطان هم به دنبال او راه افتاد این دو و به او دسترسی پیدا کرد و او را تحت غوایت خود قرار داد سه خب در اینجا نقش توحید چه میشود نقش خدا چه میشود میفرماید همه آنچه که شما میبینید اینها به رهبری ماست ما اول عنایت کردیم عقل دادیم فطرت دادیم انبیا فرستادیم اولیا فرستادیم حجت ما بالغه بود یک این شخص هدایت شد بر اساس توفیق ما ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ او را آزاد گذاشتیم تکویناً سه تشریحاً دست و بالش را بستیم گفتیم چه چیز حرام است چه چیز واجب است چه چیز جهنم دارد چه چیز بهشت پنج، او به سوء اختیار خود راه باطل را طی کرد ما مهلت دادیم راه توبه و انابه را به او باز گذاشتیم شش، دیدیم نشد از این بعد راه بین او و شیطان را باز گذاشتیم او رفت او را گرفت در همه شرایط باز هم ما اگر میخواستیم او را بالا بیاوریم میتوانستیم اما این چسبیده به زمین ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا﴾ این آیاتی که ما دادیم میتوانستیم با این آیات او را بالا بیاوریم اما این به سوء اختیار خود همه حرفهای ما را گذاشته کنار پس این چنین نیست که حالا اگر کسی گمراه شده شیطانی در عالم مستقل باشد اینکه نظیر یزدان و اهرمن نیست که این شیطان بردهای از بردگان خدا است در نظام تکوین منتها معصیت کرده خودش اهل جهنم است این طور نیست که در قبال کار خدا بتواند کاری انجام بدهد که در نظام تشریع معصیت کرده گناه کرده اهل جهنم است این یک، اما در نظام تکوین بردهای از بردگان الهی است هرگز بیش از دستور خدا حق ندارد انجام بدهد اول وسوسه میکند وسوسه بسیار چیز خوبی است هر کس به هر جایی رسیده است به برکت وسوسه است اگر وسوسه نباشد که جهاد اکبر نیست اگر جهاد اکبر نباشد که انسان به مقام ولایت نمیرسد که پس در نظام تکوین کار او وسوسه است وسوسه هم چیز بسیار خوبی است بیش از وسوسه هیچ حق ندارد اگر کسی با داشتن همه آیات بینات از عقل و فطرت در درون از وحی و کتاب و سنت در بیرون بیراهه رفت خدا آن خیرات او را یکی، ده برابر مینویسد شرور او را یکی، یک برابر مینویسد چندین بار مهلت میدهد چندین ساعت مهلت میدهد و گناه او را نمینویسد و به فرض هم بنویسد یکی یکی مینویسد بر خلاف حسنات که سریعاً مینویسد و یکی را دهتا مینویسد اگر کسی بیراهه رفت مهلت میدهد راه توبه، راه انابه، راه اشک و آه و زاری همه را به سوی او باز میکند راه توسل، راه شفاعت، مدتها صبر میکند حالا دیده است این شخص به سوء اختیار خود به همه دارد حمله میکند از آن به بعد دیگر لطف خاص خود را میگیرد از آن به بعد به شیطان اجازه میدهد که او را بر تحت ولایت خود بگیرد از آن به بعد میفرماید ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ نه «لم یومنون» این ﴿لِِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ که فعل مضارع است نشانه استمرار است یعنی اینها هرگز ایمان نمیآورند یا ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ از آن به بعد دیگر رسالت تکوینی خدا را به عهده دارد در نظام تکوین این است اینکه میبینید بعد از اینکه ذات اقدس الهی یک عده را مهلت داد به هیچ وجه برنگشتند از آن به بعد عالماً عامداً مثل معتادها گناه میکنند و میفهمند بد است اما چارهای ندارند همین است دیگر از آن به بعد دیگر مرتب در تحت ولایت شیطاناند و خدای سبحان به عنوان کیفر این را ولی اینها قرار داده است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ نه برای مردم یک، نه برای «لم یومنوا» دو برای ﴿لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ اول ذات اقدس الهی هرگز شیطان را ولی کسی قرار نمیدهد بر فرض یک جوانی یا غیر جوانی دو بار، سه بار، ده بار صد بار گناه کرد باز هم تحت ولایت شیطان قرار نمیدهد تمام راههای توبه و انابه و توسل و شفاعت را به او باز میکنند که برگردد اگر نشد ـ معاذالله ـ از آن به بعد دیگر لا یومنونش صادق شد نه «لم یومنوا» آنگاه ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ خب بنابراین اینجا هم فرمود به اینکه مبادا کسی خیال بکند که حالا او خودش از پوست درآمد شیطان خود به خود به دنبال او راه رفت ما فقط ناظر بودیم نه ﴿وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها و لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی اْلأَرْضِ﴾ چسبید به زمین آنچنان چسبید به زمین خدا رحمت کند بزرگان اهل حکمت را گفتند آدم متکاثر سرمایه دار زراندوز هرگز ترقی نمیکند این مثل درخت است حکما میگویند هرگز درخت ترقی نمیکند برای اینکه آنچه که بالا آمده فرع او است نه اصل او اصل او دهان او چشم او ریشه اوست که در خاک است این دُم اوست که بالا آمده یک کسی که تمام تلاشش این است که از زمین دربیاورد روی زمین بسازد و با دست خالی برود این فروعات اوست که بالا آمده وگرنه اصلش طین و تراب است تمام فکرش به طرف زمین است میگویند درخت هرگز ترقی نمیکند او همیشه دارد گل میخورد یک انسان متکاثر که حیات گیاهی دارد همین است دیگر فرمود این چسبید به زمین ما هر چه بخواهیم دربیاوریم در نمیآید بخواهیم به اجبار دربیاوریم اینکه خب کمال نیست البته ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ َلآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا﴾ هر کسی را ذات اقدس الهی تکویناً بخواهد یقیناً برمیگردد مؤمن میشود ولی خب آن دیگر کمال نیست فرمود ما اگر تکویناً میخواستیم این میتوانستیم حرفی نبود اما خب بنا بر این نیست کسی را به اجبار مؤمن بکنیم بنا بر این است که افراد را با اختیار مؤمن بکنیم ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ حالا چنین آدمی با آن سابقه تحصیل حوزوی یا دانشگاهی یا بالاتر از اینها که دارد مثل این سگ است در قرآن کریم گاهی انسان را به صورت کلی مثال میزند مثل حیوان میفرماید ﴿أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ خب این یک بحث عام است یک قدری این را ریزتر میکند میفرماید ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾ یعنی اینها فرق نمیکند برایشان که بارشان کتاب باشد یا غیر کتاب درک نمیکنند یعنی از این کتاب نفع نمیبرند یعنی از این موعظه و هدایتی که نصیب ایشان شد نفع نمیبرند این دو مثل سوم مثل محل بحث است نه تنها در دو حال خودشان نفع نمیبرند یا به دیگران نفع نمیرسانند بلکه هم خودشان متضررند هم به دیگران آسیب میرسانند آن ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ... کَمَثَلِ الحِمَارِ﴾ این تسویه در عدم الانتفاع و عدم النفع است دو نکته است یعنی نه خودش فرق میکند براش نه دیگری را خب نفع میرساند یک حماری که حالا هیزم بارش کردند یا کتابهای علمی و دینی بارش کردند نه خودش استفاده میکند بر او فرق نمیکند اگر کتاب بارش کردند او بهره نمیبرد مثل اینکه هیزم بارش کردند این یک بهره هم نمیرساند حالا از کتاب چیزی بفهمد و به دیگران منتقل کند که نیست چون وقتی خودش بهره نبرد به دیگران هم بهره نمیرساند پس این تسویه هم به لحاظ عدم الانتفاع است هم به لحاظ عدم النفع یعنی کتاب بارش کنند یا هیزم بارش کنند بر او یکسان است این استفاده نمیکند کتاب بارش کنند یا سنگ بارش کنند بیتفاوت است به کسی سود نمیرساند این تسویه به لحاظ عدم الانتفاع و عدم النفع اما تسویه در محل بحث به این است که این تسویه به این است که در هر دو حال او هم خودش متضرر است هم در هر دو حال به دیگران ضرر میرساند میفرماید ﴿فَمَثَلُه کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ «لهاث» همان آن عطش شدید که باعث میشود آن سگ هار است زبانش را درمیآورد که سیراب بشود این حالت را میگویند «لهاث کلب» خب این سگی که هار است تشنه است یک بیماری در درون اوست زبان درمیآورد مرتب زبانش را قبض و بسط میکند حرکت میدهد که عطشش فرو بنشاند با این کار عطشش فرو بنشاند در حالی که با این لهاث آن درد و عطشش افزونتر میشود چه این کار را بکند چه این کار را نکند گرفتار آن عطش درونی است یک نسبت به عابر و رهگذر هم چه رهگذر به او سنگی بپراند چه کاری به او نداشته باشد این در هر دو حال لهاث دارد نسبت به آنها دارد حمله میکند مرتب زبان درمیآورد مرتب به طرف آنها حمله میکند به دیگری دارد ضرر میرساند فرمود چنین عالم بدعاقبتی در هر دو حال هم برای خود فتنه است هم برای دیگران چه شما به او حمله کنید چه حمله نکنید چه کاری داشته باشید چه کاری نداشته باشید این دائماً زبانش بلند است قلمش به بدنویسی یا زبانش به بدگویی باز است این ﴿تَحْمِلْ عَلَیْهِ﴾ حمله بکنی ﴿یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ برای اینکه حیف آن آیات الهی نبود که در راه باطل صرف میشود به چنین وضعی مبتلا شد خب این سگی که گرفتار عطش است اگر مرتب آنطور نفس نکشد این دهانش را ببندد این زبانش را بگذارد تو این یک مقدار عطشش کمتر میشود اینکه مرتب احساس عطش بیشتر میکند اینکه بیشتر گرمتر میشود حرارت بیشتری دارد که خب اگر دهانش را باز کند زبانش را بگذارد تو یک مقداری خنکتر میشود بالأخره خب بنابراین این خطر آن بیجا مصرف کردن علم الهی است فرمود ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ پس تسویه از چند نظر است خیلی تفاوت دارد آن یک تمثیل عمومی است که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالأَنْعَامِ﴾ این یک یک تمثیل خصوصی در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» است که ﴿مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفارًا﴾ آن مثل به لحاظ عدم الانتفاع است به نفس خود و عدم النفع است به لحاظ دیگر اینجا تضرر است به نفس خود و ضرر است نسبت به دیگری در هر دو حال تسویه به این است آیاتی که تسویه را به لحاظ عدم النفع دارد یا عدم الانتفاع دارد در قرآن کریم کم نیست نظیر سورهٴ مبارکهٴ «یس» است که فرمود ﴿وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «یس» ﴿وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این تسویه برای این است که چه شما تعلیمشان بدهید چه تعلیمشان ندهید آنها متعظ نخواهند شد چه اینکه خودشان به شعیب(سلام الله علیه) هم گفته ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ چه موعظه بکنی چه اصلاً جزء واعظان نباشی نه موعظه نکنی نگفتند «سواء علینا أ وعظت ام لم تعظ» گفتند اصلاً جزء واعظان نباشی که خیلی ابلغ از «لم تعظ» است برای ما اثری ندارد البته چنین گروهی هم در قیامت وقتی وارد جهنم شدند میگویند ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیصٍ﴾ چه ما ناله بزنیم چه فریاد نزنیم برای ما بیتفاوت است آنکه هاتف غیب را گوش نمیدهد چه بگوید آن هاتف غیب چه نگوید او گوش نمیدهد کارش در جهنم به جایی میرسد که ما چه ناله بکنیم چه ناله نکنیم کسی به داد ما نمیرسد اما در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به خواست خدا که در پیش داریم این آیه است آیه 193 همین سوره هم از همین ... یعنی اگر مشرکین را به هدایت دعوت کنید ﴿لاَ یَتَّبَعُوکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ﴾ چه دعوت کنید چه ساکت باشید آنها حرف شما را گوش نمیدهند بقیه مطالب برای نوبت بعد.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است