- 908
- 1000
- 1000
- 1000
طرح نبی اکرم (ص) و طرح شیاطین، جلسه دهم
سخنرانی از آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «طرح نبی اکرم (ص) و طرح شیاطین»، جلسه دهم، سال 1397
طرحی که جبهه منافقین و نفاق و کفار داخلی دنیای اسلام داشتند این بود که بساط لهو و تجارت به پا بکنند و مردم و مومنین و اطرافیان حضرت را در شرایط سخت و محاصره قرار بدهند تا آنها را پراکنده کنند و به تعبیر نورانی قرآن انفضاض و شکستن جبهه حضرت حاصل بشود و برای اینکه این کار اتفاق بیافتد باید فضای امت را برگردانند. «لیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» یعنی باید ارزشهایی که وجود مقدس نبی اکرم بر جامعه مومنین و مدینه مومنین حاکم کردند را برگردانند، به طوری که اینها تحقیر بشود ارزشها و ضد ارزش شوند و صاحبان آنها عزیز نباشند؛ و به عکس کسانی که در جبهه مقابل هستند عزیز بشوند و ذلیلانه جبهه حضرت را منزوی بکنند و جبهه حضرت ذلیل بشوند.
طرحشان این است که آن رشته اصلی و فروع آن را که خدای متعال فرموده به آن پیوند بخورید و همه تلاشتان این باشد که با آن رابطه برقرار کنید و نیز عهدهایی که در این زمینه از ما گرفته شده که ارتباط خود را با نبی اکرم و اهل بیت وثیق و این رشته رحمت الهی را جاری کنید تا تمام زندگی تان در پرتو این رشته رحمت و ولایت باشد؛ اما آنها این رشته را قطع میکنند و عهدها را زیرپا میگذارند. بنا بود بر مدار وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت راه بروند و تمام ارتباطات بر مدار اهل بیت باشد اما آن رشته ها را قطع میکنند و خودشان محور میشوند و یک رشته ها و روابط دیگری برقرار میکنند و به تعبیر امروزی ها روابط و ارزشهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جدیدی بر جهان و جامعه حاکم میکنند و خودشان را اولیاء خدا و حامل کتاب و اسراسر میدانند در حالی که به تعبیر قرآن «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» حامل حقایق کتاب نیستند. میخواهند یک امتی با این مختصات درست کنند و این فسادی که در ارض به پا میکنند همین است.
«الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» فاسقین آن رشته را قطع میکنند یعنی کسانی که عهدالله وقرارها را زیرپا میگذارند. بنا بود بر مدار حضرت حرکت بکنند و قولها را که در موضوع توحید و نبوت و ولایت که اینها را به هم پیوند میزند، داده بودند اما این قرارها را به هم میزنند و مثل ابلیس اگر صحبت از توحید میکنند توحید بدون این رشته است. این رشته یعنی امام را که خدای متعال فرموده بود به تمام زندگی تان گره بخورد و خواب و خوراک و روابط تان در ذیل امام باشد، قطع میکنند و خود را محور قرار میدهند و یک جمع دیگری میسازند که ارزشها تغییر میکند و عزیزها ذلیل میشوند و ذلیل ها عزیز میشوند؛ و به توهم و خیال آنها اینطوری فضای عالم را از دست حضرت پس میگیرند و برمی¬گردانند.
«وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ»، فساد از اینجا شروع میشود. وقتی آن عهدها زیر پا گذاشته شد و آن رابطه هایی که خدای متعال فرمود برقرار کنید، ترک شد و یک روابط دیگری جای آن آمد، فساد به پا میشود. همان که قرآن فرمود «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس» اینها طبیعت را هم آلوده میکنند چون طبیعت مسخر ما انسان هاست و وقتی ما فاسد شدیم آنجا هم فاسد میشود. وقتی مناسبات جامعه انسانی از مدار رسول الهی که رحمه للعالمین است و اهل بیتش که رشته رحمت الهی هستند، قطع میشود و بر مدار دیگران قرار میگیرد و خودشان را محور این روابط قرار میدهند، عالم به فساد کشیده میشود. باید این فساد دوباره اصلاح بشود.
خدای متعال یک بار عالم را اصلاح کرده و فرموده «لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» که در روایت فرمودند «اصلاحها بمحمد و علی» و این دو بزرگوار را فرستاده و مدار اصلاح در عالم قرار گرفتند و فرمود که دوباره مدار عالم را برنگردانید؛ اما برمی¬گردانند و طرحشان هم خیلی طرح سنگینی است. دشمن بساط لهو و تجارت و بازار مکاره درست میکند تا مردم به جای این که مشغول ذکر باشند مشغول بازار و داد و ستد شوند. یک جریان دیگر و ارزشها و فرهنگ دیگری می¬آورند و فرهنگی را که حضرت آوردند گویا کنار میرود و منزوی میشود و یک فرهنگ دیگری میآید.
این جنگ اضلاع گسترده ای دارد: یک بخش آن جنگ سخت است و یک بخش آن جنگ نرم و کار فرهنگی میکنند «لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»، یعنی جبهه حق را تحقیر میکنند و ارزشهای دیگری را میآورند و کاری میکنند که مومنین ذلیل بشوند اما خدای متعال میفرماید که این شدنی نیست و شما نمیتوانید مومن را ذلیل کنید. مومن هیچ وقت در مقابل تحقیر کفار ذلیل نمیشود و در مقابل طرح و تدبیر دشمنان، مومن عزتش را از دست نمیدهد. خدای متعال می¬فرماید که شما هیچ وقت عزت نخواهید داشت مومن هم هیچ وقت ذلیل نخواهد شد.
امیرالمومنین علیه السلام در باب ابلیس میفرمایند: «صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِه» یعنی او تکبر کرد و خدای متعال او را کوچک و خوار کرد. او برای خودش شأن قائل بود؛ اما خدای متعال او را پایین آورد و وضیع و خوار کرد. ممکن است یک کسی بگوید که شیطان چطور خوار شده قرنهاست که یک بساطی دارد و جامعه وسیعی را با سرانگشتان خودش میچرخاند یک امت فاسدی درست کرده و دور خودش جمع کرده است؛ این تصغیر است؟! ولی اگر دقت شود فهمیده می شود که کسی که به آسمان چهارم رفته و همنشین و گاهی معلم بعضی ملائکه هم بوده کارش به جایی برسد که بنشیند و کمین کند تا یک آدمی را زمین گیر و جهنمی کند و به زمین بزند؛ از این پست تر هم میخواهد بشود؟ در ضمن اصل حقارتش در دوره ظهور و رجعت و قیامت و جهنم که دوران ایام الله است روشن میشود. «یوم هم بارزون» هنوز حقرت او درست آشکار نشده و وقتی پرده ها کنار رفت معلوم میشود چه کسی عزیز و چه کسی ذلیل است.
بنابراین نه مومن ذلیل میشود و نه آنها عزیز میشوند؛ ولی نقشه خیلی پیچیده است. یک ابراهیم خلیل میخواهد که در مقابل این فرهنگی که درست کرده اند تحقیری که میکنند، انسان احساس حقارت نکند و در مقابل این تخویف و تهدیدی که میکنند انسان نترسد و در مقابل تطمیعی که میکنند انسان تطمیع نشود و در مقابل شبهه هایشان شبهه زده نشود؛ یک مجموعه کار گسترده است که به تفصیل در روایات و قرآن توضیح داده شده است. یک دستگاه و دانش و علم درست میکنند تا برای حرفهایشان پشتوانه علمی درست کنند؛ حتی علم کلام درست میکنند.
این توطئه و طرح که هم در سوره جمعه و هم در سوره منافقون بیان شده، برای ایجاد پراکندگی و انفضاض است؛ این لهو و تجارت و کار سنگینی که میکنند برای این است که فضای فرهنگی امت را تغیر بدهند و ارزشها را در امت جابجا کنند و معروف را منکر و منکر را معروف کنند و صاحبان معروف براساس توهم آنها تحقیر و ذلیل و بلکه اذل بشوند. چون در یک جامعه ای هرکسی که از ارزشهای جامعه دورتر است ذلیل تر است. لذا معصومین قله دوری از دستگاه شیطان هستند و در نگاه آنها ذلیل ترین میشوند. در درجه بعد دورترین آدمها از آن ارزشها، مومنین هستند؛ یعنی وقتی فرهنگ یک جامعه ای را معکوس و وارونه کردید، نه این که ذلیل ها عزیز میشوند؛ بلکه اعز، اذل میشود یعنی آنهایی که از همه عزیزتر بودند از همه ذلیل تر میشوند. در یک جامعه ای مدارج عزت براساس مدارج ارزشهای اجتماعی است. اگر شما ترازوی یک جامعه را تغییر دادید و وارونه وزن کرد، سنگین ترها سبک ترین میشوند و عزیزترها اذل میشوند.
در مقابل این فضای سنگین چطور باید ایستاد و مگر امثال بنده میتوانیم در مقابل این طوفان و گردباد مقاومت بکنیم؛ مگر میشود ایستاد و این فتنه را با پیچیدگی هایی که دارد از سر گذراند. به پا کردن این لهو و تجارت و تغییر فرهنگ اجتماعی و زیرپا گذاشتن عهدها و قطع کردن رشته ها یک طرح بزرگ است. در مقابل او چه باید کرد و تکیه گاه ما در این فتنه سنگین کجاست. «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار» وقتی اینها جهنم به پا کردند چه کسی باید این شعله را آرام و خاموش کند تا ما بتوانیم از آن عبور کنیم. وقتی عالم را ظلمات کردند، با ما این شعله خاموش میشود؟
تعابیر نورانی قرآن و روایات این است که «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى» حضرت فرمودند: «غَشِیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی دَوْلَتِهِ الَّتِی جَرَتْ لَهُ عَلَیْه» یعنی بر ولایت امیرالمومنین پرده انداختند و عالم را در تاریکی بردند؛ چه کسی باید این تاریکی را خرق کند. وقتی فضای عالم را از وادی نور در وادی ظلمات بردند که به فرموده قرآن «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها» آن ظلمات پیچیده چطور باید خرق و شکافته بشود. ظلماتی که مومنین از دارایی های خودشان محروم هستند و نمیتوانند از امکانات خودشان استفاده کنند. مومن قلب و سمع و بصر دارد اما تعطیل است؛ قرآن هست اما فهم خیلی از قسمت های قرآن تا دوران ظهور تعطیل است. «السلام علیک حین تقرأ و تبین» در زیارت حضرت حجت می خوانیم وقتی حضرت می آیند، قرآن را میخوانند و بیان میکنند. حال با این طرح چطور باید مقابله کرد و این شعله جهنم را چه کسی باید خاموش کند؛ اگر ما وسط این شعله برویم میسوزیم؛ توکل ما توکلی نیست که آتش نمرود را خاموش کند؛ بلکه توکل حضرت ابراهیم خلیل است که آتش نمرود را خاموش میکند. وقتی حضرت را در آتش انداختند، بین زمین و آسمان ملک باد، ملک باران و جناب جبرئیل و همه قوای عالم میآیند و می گویند که اگر شما دستور بدهید ما در خدمت هستیم. اما حضرت میفرمایند: من با شما کاری ندارم. این توکل است که این آتش را تبدیل به گلستان میکند و مردم را نجات میدهد.
«أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار جَهنم» یعنی این فتنه و جهنم آتشی هم که به پا شده از آتش نمرود خیلی سنگین تر است. چه کسی میتواند امت را عبور بدهد؛ در حالی¬که آنهایی که مدعی بودند شبهه زده و زمین گیر شدند. این شبهه زدگی را چه کسی باید رفع بکند این شبهات را چه کسی باید از بین ببرد.
سیدالشهداء علیه السلام در مقابل ابن زیاد تنها مانده است و فقط جنگ سخت نیست؛ بلکه آن جنگ فرهنگی و القای شبهه است که سیدالشهداء را تنها کرده و یزید میتواند از کوفه قریب سی هزار بیشتر لشکر بیاورد در حالی¬که سیدالشهداء به همه دنیای اسلام نامه مینویسد و در آخر قریب صد نفر میماند؛ البته هر یک از اینها برابر یک عالم هستند و آن یک سخن دیگری است؛ ولی آن چه فضایی است که چنین لشکری و جریانی را در قبال کسی را که روی دوش پیغمبر خدا و در دامن حضرت دیده شده، برپا کرده است. روز عاشورا حضرت خطبه میخوانند و میفرمایند که هنوز اصحاب حضرت زنده هستند، بروید و بپرسید آیا رسول خدا نفرمود «الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنه» شما جمع شدید و میخواهید من را بکشید! این چه فضایی است که خطبه اثر نمیکند. آنچنان فضا تاریک شده که زمانی بود که صحابی رسول خدا در مقابل امام بودند ولی اینجا ابن زیاد مقابل امام حسین است. ابن زیادی که حضرت تعبیر می کنند «دعی ابن دعی» یعنی ناپاک زاده پسر ناپاک زاده، حرام زاده پسر حرام زاده. در چنین تقابلی سیدالشهداء تنها مانده است.
حضرت این فضای سنگین را در خطبه شقشقیه توضیح میدهند که طرح چه بوده و چطور میشود این را کنترل و مهار کرد. خیلی بعید و تقریباً نشدنی است که ما بتوانیم کاری کنیم که امواج فتنه از سر ما عبور کند و ما آن حدی نیستیم که بتوانیم این شعله ها را خاموش کنیم و این تاریکی ها را روشن کنیم. قرآن می¬فرماید «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور» که در روایت فرمود «من لم یجعل الله له نورا اماما من ولد فاطمه فماله من نور فی یوم القیامه» اگر این چراغ برای کسی روشن نشد در قیامت هم در این ظلمات میماند؛ در دنیا نمیتواند فرار کند و قیامت هم گرفتار است.
این جا است که خدای متعال یک تکلیف روی دوش اهل بیت میگذارد و به تعبیری یک عهد از اهل بیت میگیرد. این آیه قرآن ناظر به همین است «وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیرا» در شـأن نزول این آیه است که نبی اکرم امیرالمومنین و حسینین و فاطمه زهرا سلام الله علیها را گرد آوردند و درهای خانه را بستند تا کسی متوجه نشود چون بحث خصوصی است و فرمودند: جبرئیل اینجا است و وحی آورده که خدای متعال از شما یک عهدی میخواهد؛ آیا پای آن میایستید؟! خیلی مقام بالایی است که میگویند: اگر حاضرید بار را روی دوشتان بگذاریم و اگر نمیخواهید برمی داریم؛ چنانچه در ظهر عاشورا به سیدالشهداء عرض میکنند که چیزی از مقام شما کم نمیکنیم؛ ولی اگر بپذیرید یک فتنه ای برای شما درست می¬کنیم و شما باید وسط این فتنه بایستید. امیرالمومنین به نیابت فرمودند که اگر خدای متعال چنین چیزی را میخواهد، ما میایستیم و به پاداش خدا هم امیدوار هستیم؛ وقتی عهد گرفته شد نبی اکرم جوری گریستند که صدای حضرت از بیرون شنیده شد. زیرا عهد قصه عاشورا و قصه احراق بیت بسته شد. بعد این آیه نازل شد «وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیرا» آنچه که این فتنه را خنثی میکند ایستادن امیرالمومنین و صدیقه طاهره است. در ماجرای احراق بیت حضرت پشت در آمد؛ عمر گفت: شما چرا آمدید مگر کسی در خانه نبود؟! حضرت فرمود: «طغیانک» یعنی وقتی تو سر برمی داری من باید بایستم؛ من مشکات نور الهی هستم و تو هم محور ظلمات هستی، من باید بایستم و این فتنه را رفع بکنم. کار سلمان و ابوذر نیست؛ گرچه در خانه بودند ولی کار آنها نبود. وقتی این فتنه به پا میشود سیدالشهداء باید در میدان بیایند؛ برای همین است که میفرمایند: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی» من دنبال خوشگذرانی و موقعیت و قدرت و جمع امکانات نیستم، دیگران این کاره هستند. این همان افساد است و من آمدم تا افساد را برگردانم و این کار عاشورا است. اگر سیدالشهداء نیایند و آن استقامت سنگین را نکنند؛ دیگر هیچ استقامتی در مقابل فتنه جواب نمیدهد. این ظرفیت سیدالشهدا است.
من گمان میکنم عهد شفاعت است. خدای متعال می¬فرماید: آیا حاضرید مومنین را از این فتنه نجات بدهید، آنهایی که میخواهند خوب و بهشتی باشند و نمیخواهند برای آنها انفضاض حاصل بشود و نمیخواهند پیغمبر را تنها بگذارند؛ آیا حاضر هستید بایستید تا این مومنین پراکنده نشوند؛ چون فتنه سنگین است. آنهایی که از جنس شیطان هستند دور شیطان میروند و بعد هم با هم در دنیا و در آخرت نزاع میکنند. آیا حاضر هستید آنهایی که مومن هستند و میخواهند خوب باشند و کنار نبی اکرم بمانند و در این طرح اسیر و ذلیل نشوند در وسط فتنه آنها را بگیرید و بروید وسط آتش این شعله را خاموش کنید؟!
قرآن می¬فرماید «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا» همه باید وارد جهنم بشوید و این حتمی است؛ در روایت فرمودند ما که میرویم شعله جهنم خاموش می¬شود. چه کسی باید این شعله را خاموش و آرام کند تا مومنین عبور کنند و گرفتار نشوند. خیلی شدت فتنه ها و شبهه ها و تردیدها و وسوسه ها سنگین است. هرکسی غیر از سیدالشهداء میایستاد فتنه ها از سرش میگذشت و زیر فتنه ها دفن میشد؛ سیدالشهداست که میایستد و موج را برمی-گرداند. چنانچه برگردانده است.
بنابراین خدای متعال برای این که جامعه مومنین را عبور دهد یک عهدی از اولیاء معصوم گرفته و آنها هستند که باید در میدان بایستند و برگردانند. ما فقط یک کار باید بکنیم، اینکه خودمان را به اهل بیت برسانیم و کنار اهل بیت در این سختی بایستیم. کار را آنها انجام میدهند و به مقصد میرسانند و استقامت آنهاست که این مسیر را برمی¬گرداند؛ ولی ما باید کنار اهل بیت در این صحنه بایستیم. و این ایستادن کنار امام همان کار دشواری است که از ما خواسته شده است.
اهل بیت بار را برداشتند و عهد را با خدا بستند و وسط میدان آمدند و آمدن آنها کار را اصلاح میکند. این که سیدالشهداء امشب به اصحابش فرمود: بروید، دشمن من را میخواهد و من هم فردا به شهادت میرسم. وقتی حضرت بایستند، کار تمام است؛ و طرح کل دستگاه شیطان و شیاطین و طرح این دشمن که دشمن حقیقی است جواب نمیدهد و معکوس میشود. ما اگر میخواهیم همراه حضرت باشیم باید کنار حضرت بایستیم و در بلای ایشان کنارشان بایستیم؛ و اگر ایستادیم دامن آن سختی ما را هم میگیرد و ما هم گرفتار میشویم.
جامعه مومنین هم همینطور هستند؛ از آن روزی که کنار امیرالمومنین ایستادند که سه نفر یا چهار نفر از جمله سلمان و ابوذر بودند؛ آنها را در محاصره گذاشتند و حصار در مقابلشان چیدند تا روزی که صدها میلیون شدند این جامعه مومنین در محاصره و سختی بوده و این سختی هم سختی همراهی با امام است. اگر دامن امامشان را رها کنند به حسب ظاهر خیلی از این سختی ها نیست. الان هم همینطور است و اگر مومنین و جبهه مقاومت کنار حضرت بودن را رها کنند و با کفار هم مسلک بشوند یا بی تفاوت بشوند، خیلی از سختی ها برداشته میشود. اگر بخواهیم بایستیم باید پای سختی هایش هم بایستیم. هرچه هم به مرکز این بلا نزدیکتر میشوید کار سخت تر میشود. اطراف حضرت بودن هم متفاوت است. در کربلا یک عده پیش روی حضرت بودند که آنها کار و سختی شان یک جور است؛ یک عده ای بعداً میآیند مثل سلیمان بن صرد و یک عده ای قرنها بعد میآیند.
جبهه حضرت و جبهه دشمن هر دو جبهه تاریخی هستند که میخواهد یک امتی در مقابل امت حضرت درست کند و مردم را حول خودش بیاورد و دینداری و خداپرستی را هم او تفسیر بکند و نقشه بندگی خدا را بکشد.
حضرت یک جبهه تاریخی درست کردند و ایستادن در جبهه تاریخی حضرت استقامت میخواهد. اصل استقامت برای معصوم است آنها در مقابل تهدید و تطمیع و تخویفایستادند؛ قرآن می¬فرماید «الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُم» معصومین در مقابل آن خویف و تزیین و اغوا ایستاده اند؛ و الا آن فریب خیلی بزرگ است.
در داستان حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام خدای متعال فتنه های شیطان را به رخ ما میکشد و میگوید فتنه ها اینقدر سنگین است که یک پناه گاهی میخواهد. خدای متعال این را میفرماید که ما هوشیار باشیم آن وقتی که به حضرت آدم فرمود «قالَ اهْبِطا مِنْها جَمیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى»هبوط کنید ولی من یک چراغ هدایتی را میفرستم اگر دنبال او رفتید نه عاقبت به شر میشوید و نه گم میشوید و نه شیطان میتواند شما را شقی کند. این که خدای متعال آن مکر شیطان را به حضرت آدم میگوید برای این است که ما هوشیار بشویم و همین که خدای متعال میفرماید «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً» زود خودمان را به امیرالمومنین و سیدالشهداء برسانیم.
پس در قبال این فتنه عظیم خدای متعال از اهل بیت یک میثاقی گرفته که شما میایستید وسط میدان تا این فتنه خاموش بشود و آنها ایستادند «أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیرا» پروردگارت میدانست که شما پای عهدتان میایستید و ایستادند و بیش از آنکه خدای متعال هم خواسته ایستادند. آن صبر امیرالمومنین و صبر صدیقه طاهره است. جوری ایستادند که سلمان هم کم آورد با این که محور بلا نبود و بار روی دوش حضرت بود. ولی یک جایی به خاطر شدت محبتی که به امیرالمومنین داشت نتوانست و در دلش گذشت امیرالمومنین که همه کائنات تحت فرمانشان است در این صحنه چرا از قدرتشان استفاده نمیکنند؛ اگر اشاره کند کار برمی¬گردد؛ همینطور هم است چون امام صاحب اسم اعظم است و آن کلمه «کُن» خود امام است. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون»، «کُن» الهی خود امام است؛ صاحب الامر و بلکه کلمه امر الهی است که همه چیز با او در عالم اداره میشود. ائمه ایستادند.
سیدالشهداء پای عهدش ایستاد؛ بعد از ظهر عاشورا بعد از این که همه به شهادت رسیده بودند و خود حضرت در میدان تنها مانده بود، نامه ای برای حضرت آمد و نصرت و یاری الهی بر صحنه مشرف شد. اگر پیروزی را انتخاب کنید شما را غالب میکنیم و همه چیز را به شما برمی¬گردانیم و از مقامتان هم کم نمیکنیم. حضرت عرضه داشتند: من پای عهدم با خدا هستم.
در بعضی آثار متأخر دیدم که آن طرف این پیامی که آمده بود عهدنامه حضرت هم بود که شما یک عهدی هم با خدا بستید و اختیار با خود شما است؛ حضرت عرض کردند من پای عهدم ایستادم و اینجا بود که بعضی گفتند: دست از جنگ برداشت «فوقف لیستریح ساعه» که آن صحنه ها پیش آمد. تازه بعضی گفتند که در گودی قتلگاه حضرت به خدای متعال استغاثه میکند یا غیاث المستغیثین که کار اینجا تمام نشود. هنوز عهد ما ادامه دارد عهد ما با شهادت من و اسارت اهل بیتم و با به آتش کشیده شدن خیمه هایم با سفر سر من بر سر نیزه ها باید ادامه پیدا کند؛ که خیلی صحنه عجیبی است و حضرت زینب را متحیر کرده است، خدایا من را کمک کن همانطور که تا اینجا من را کمک کردی.
زیبایی کار سیدالشهداء این است که میگوید خدایا تا اینجا من را کمک کردی باز هم من را کمک کن و بگذار کار را تا آخر برسانم و کاری کنم که دست شیطان کلاً قطع بشود و واقعاً دست شیطان را قطع کرد. اگر کسی عاشورا را خوب ببیند یقین میکند کار شیطان تمام است. یک تعبیری در صلوات امام حسن عسگری برای سیدالشهداء علیه السلام است که خدای متعال قول داده و وعده کرده که شما را پیروز کند و دعوت شما را اظهار کند و بساط دشمن شما را جمع کند. اگر کسی عاشورا را ببیند یقین می¬کند سیدالشهداء جوری صحنه را چیدند که برای شیطان چیزی باقی نگذاشتند.
بنابراین اولیاء خدا ایستادند و این صبر و استقامت است که آن طرح را زمین گیر میکند. و الا اگر سیدالشهداء نایستد اگر امیرالمومنین و صدیقه طاهره و امام مجتبی تا امام زمان علیه السلام نایستند، این طرح به نتیجه میرسد. مدار به هم زدن برنامه شیطان و اولیاء شیطان اهل بیتی است که خدای متعال به نبی اکرم داده و به پیامبر میفرماید «حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنین» یعنی خدای متعال و مومنینی که تبع تو هستند و هر کجا تو رفتی جا پای تو میگذارند که اهل بیت هستند و برای شما کافی هستند و کار نبی اکرم اینطوری به سرانجام میرسد.
ما باید خودمان صف مان را معین کنیم؛ اگر طرف معصوم بودیم سختی هایش ما را میگیرد و تا قبل از ظهور هست. همه این سختی هایی که میبینید از همان جا ناشی شده و یک راه هم دارد؛ ما یک یا علی گفتیم، آیا حاضر هستیم که دست برداریم و بگوییم اشتباه کردیم؟ اگر دستی که به سیدالشهداء دادیم را کنار بکشیم و بگوییم که ما با شما نیستیم، این سختی ها برداشته میشود؛ ولی آن روی سکه این سختی ها ضیافت الهی است.
«یا ایتها النفسُ المطمئِنه * ارْجِعی إِلى رَبِّک» این خطاب به حضرت براساس روایات همه موحدین و مومنین حول حضرت را هم میگیرد و باطنش ضیافت است. اگر هم ما بودیم که وارد بهشت دنیا هم میشویم و الا با رجعت برمی¬گردیم ان شاء الله و آن بهشت را در دنیا و آخرت میبینیم. اگر دست از بیعت حضرت برداشتیم، آن فتنه سنگین و ظلمات و «یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّه» و آن افساد است. آن شهر جدید و فاسد به پا کردن است و دیگر نمیتوانیم از آن فساد بیرون برویم. آنجا جهنم و دارالبوار است و چاره ای از آن نیست؛ یا باید کنار امام که آمده شفاعت کند بایستیم و خودمان را به شفاعت امام برسانیم. شأن ما این است؛ او دستگیری کند و ما دستمان را به امام بدهیم.
حضرت فرمود «مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح» یعنی او کشتی است و وسط این دریای مواج طوفانی با موج ها مقابله میکند که ناظر به آیه ظلمات است «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّی» دریای ظلمانی مواج عمیق کور تاریک که هم کشتی و هم چراغ میخواهد و سید الشهداء «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه من رکبها نجا و من ترکها غرق» یعنی هم کشتی و هم نور است. ما باید سوار کشتی بشویم و راهی غیر از این نیست. اگر کسی بگوید که من سوار کشتی نمیشوم، چاره ای نیست و غرق میشود. اگر بخواهیم سوار این کشتی بشویم یک لوازمی دارد و تا قبل از ظهور که این کشتی در دوره رجعت و ظهور ما را به ساحل برساند و لنگر بیاندازد. لوازم آن سختی هایش است؛ اصل بحران را حضرت دارند و این کشتی با این بحران مواجهه میکند و حضرت تاریکی ها را کنار میزند.
ما الان اینجا راحت نشستیم و حق و باطل را در عالم میفهمیم و گاهی من دیدم کودک خردسال جبهه امام حسین که عزادار بر امام حسین است از فیلسوفان غرب بهتر جهان را میفهمد. فیلسوفشان میگویند که ما تروریست هستیم و آمریکا ناجی است؛ ایا شما این را قبول میکنید؟ طفل ما این را میفهمد که او مبدأ فساد است و خیر اینجاست. طفل جبهه امام حسین از فیلسوفان آنها بهتر میفهمد. حتی فیلسوفان این طرف هم همین هستند؛ خودشان را مصلح اجتماعی میدانند و چه القابی برای خودشان قائل هستند؛ ولی واقعاً به اندازه یک طفل لشکر و جبهه امام حسین نمیفهمند. یک طفل که طرف امام رضوان الله تعال علیه است و حرفش را از نایب امام زمانش میگیرد و گوشش به دهان اوست و از آن چراغ استفاده میکند، از این آدم هایی که ادعای دانشمند بودن میکنند و مدارک کذا از دانشگاه های بنام عالم گرفتند بهتر میفهمد. آدم حیرت میکند اینها چرا نمیفهمند و چقدر قشنگ این طفل میفهمد.
خدا رحمت کند امام بزرگوار ما را میفرمود که این طفل چهارده ساله رهبر ماست. نوجوان چهارده ساله میفهمد که باید به خودش نارنجک ببندد و زیر تانک برود که طرح دشمن را خنثی بکند؛ اما این آقا نشسته این طرف تحلیل سیاسی میکند، واقعاً او میفهمد یا این میفهمد؟ اگر کسی کنار امام حسین ایستاد با چراغ امام حسین میبیند و به فرموده معصوم «المومن ینظر بنور الله» و با کشتی امام حسین از این فتنه ها عبور میکند؛ ولو خیلی فتنه ها سنگین است ولی راحت عبور میکند و شبهه ها و شهوات و تهدید ها کنار میرود.
من خودم یک موقعی تأمل میکردم و تعجب میکردم که آمریکا، امپراطوری بزرگ دوران جدید که ضراد خانه های اتمیش برای چند بار نابود کردن کره زمین کافی است تهدید میکند، ولی هیچ کس از مومنین نمیترسند و همین است که کار آنها را خنثی میکند و آنها را زمین گیر میکند. و نمی دانند با جبهه امام حسین چه کار بکنند که یک سال زحمت میکشند و در یک محرم حضرت یک شستشو میدهد جبهه اش را و از نو آرایش میدهد و جلو میفرستد و از سال گذشته یک قدم هم جلوتر میروند و رشیدتر میشوند. هرچه آنها طرح هایشان پیچیده تر میشود اینها هم فهمیده تر میشوند.
فیلسوفانشان به اندازه بچه های این جبهه نمیفهمند؛ خدا میداند که نمیفهمند. در همین ایران هم از این فیلسوف ها دارند که رفته درس خوانده و کتاب نوشته اما وقتی او را از کار کنار میگذارند انتقام جویی میکند و مینویسد: ما موشک داریم پوشک نداریم؛ خب خودت این کار را کردی، و حالا یقه ما را میگیری؛ تو تا دیروز سر کار بودی، قبلاً که دیگران باید جواب میدادند، یادتان است! حالا هم دیگران باید جواب بدهند که موشک داریم پوشک نداریم؛ تو وزیر بودی من باید جواب بدهم؟! ده ها جلد هم کتاب دارد و می¬گوید: من اینقدر کتاب نوشتم؛ تو نمیفهمی که چرا پوشک نداریم؟! نمیفهمی کار دشمن است؛ نمیفهمی که نباید دل امت را برای نبودن پوشک خالی کنی؛ تو این را نمیفهمی، طفل ما میفهمد. این همه سن و سال از خدا گرفتی نمیفهمی نباید دل یک امت را خالی کنی که پوشک نیست؛ خب نباشد؛ البته باید مسئولین تلاششان را بکنند ولی اگر نبود عالم به هم نمیخورد، همه ما بدون پوشک بزرگ شدیم. اینقدر ادم حقیر و کوچک که یک امت را به خاطر این تحقیر کنی و اقتدار یک امت را در مقابل کفار زیر سوال ببری. این که میگویم که طفل ما از فیلسوف آنها بهتر میفهمد یعنی همین؛ ولو سی جلد هم کتاب نوشته باشد.
اگر کنار امام حسین ایستادیم البته سختی هایش هم می¬آید. آنهایی که حاضر نیستند سختی هایش را تحمل کنند راحت آن طرف میروند و چند منظوره میشوند. یعنی میتواند آن طرف راحت زندگی کند و خودش را هم مسلمان میداند. مومن که اینطوری نیست. میفهمد که این درست نیست و این فهم ناشی از عاشورا است. خدای متعال حضرت را فرستاد و حضرت هم به عهده گرفتند. ما هم اگر بخواهیم بایستیم سختی هایش ما را میگیرد؛ و گاهی هم کار بسیار سخت میشود.
روایتی در روضه کافی است که مجلس امام سجاد بود و امام باقر نقل میکنند که یک عده آمدند از همین هایی که سراغ ائمه می¬آمدند که ما هستیم و در خدمتیم و حضرت فرمودند الان کدام یک از شما حاضرید من یک شعله آتش برافروخته بدهم و شما در دستتان بگیرید تا خاموش بشود، همه سرها را زیر انداختند.
گاهی مبارزه با فتنه همینطور است که باید آتش را در دست بگیری تا خاموش بشود. و الا ذغال خاموش را همه در دست میگیرند. ولی وقتی روشن است، وقتی فتنه هنوز شعله ور است یک کسی باید این فتنه را بگیرد و مثل امام بزرگوار ما فتنه را خاموش و مهار کند؛ آن وقت دیگران هم با آن بازی میکنند.
من نه از تملق خوشم میآید و نه شب عاشورا شب این حرفهاست؛ اما اینها فتنه میکنند و رهبر عزیز ما فتنه را میگیرد و خاموش میکند و دیگران حالا با آن بازی میکنند؛ گاهی خیلی سخت میشود. مثل ابوهارون مکی، که حضرت به او فرمود: برو در آتش بنشین؛ و او هم میرود و مینشیند. آن وقت بعضی میگویند: ما مومن تنوری نیستیم؛ معلوم است شما مومن تنوری نیستید؛ شما عقل خودتان را از امام بیشتر میدانید؛ هر چه امیرالمومنین میگویند اول در ترازوی عقلتان میگذارید و اگر به عقل شما درست بود عمل میکنید؛ این که پیروی امیرالمومنین نیست؛ پیرو خودت هستی. پیرو امیرالمومنین ترازویش امیرالمومنین است اگر به او بگویند برو در آتش، میرود و یقین هم دارد که همین درست است.
اینکه فرمودند «اشهد لک بالتصدیق» تصدیق یعنی او را میفرستند وسط سخت ترین امتحان عالم که عاشورا است و فرمانده لشکر میکنند و ارواح را به او میسپارند و باید این ارواح را اداره کند؛ شک نمیکند و تصدیق میکند. کار قمر بنی هاشم صد پله سخت تر از کار ابوهارون مکی است.
اگر ما خودمان را به اهل بیت رساندیم و در کنار آنها ایستادیم، از این جهنم و فتنه و اغوا و فریب از این دنیایی که درست میکنند، عبور میکنیم و اگر جدا شدیم حتماً دنیا ما را در خودش هضم میکند، ولی این سختی ها نیست و یک سختی های دیگری است که وادی جهنم است. تنها راه همین است.
امام حسین جوری کار را برای ما آسان کردند که آدم احساس میکند خیلی استقامت آسان شده است. آنهایی میتوانند صبر کنند که امام شان را وسط بلا میبینند و با بلای امام شان میسوزند و میتوانند صبر کنند. اصحاب سیدالشهداء میایستادند و به حضرت عرض میکردند: این که یک بار است اگر هزار بار ما را بکشند از شما دست برنمی¬داریم؛ یا هفتاد بار ما را بکشند و بسوزانند خاکستر را به باد بدهند و دوباره زنده کنند ما از شما جدا نمیشویم؛ نکته اش این بود که یک جلوه ای از ابتلاء سیدالشهداء را دیدند که حضرت چطور وسط بلا ایستاده تا همه را نجات بدهد. یک جلوه ای از محبت امام حسین و شفاعت امام حسین را دیدند و دیگر نمیتوانستند دست بردارند.
زهیر به حضرت میگوید ای کاش ما را هفتاد بار میکشتند و میسوزاندند و خاکستر را به باد میدادند و دوباره زنده میشدیم و دوباره میسوزاندند. ولی این سختی را خدای متعال از شما و اهل بیت شما برمی¬داشت. این چطور در آدم پیدا میشود؟! ریشه اش یک کلمه است که وقتی بلای امام حسین را میبیند و امام خودش را وسط آتش میبیند، میتواند بایستد. چون محبت امام را پیدا کرده و امامش را هم میبیند.
این امتی که امام حسین درست کردند ان شاء الله این فتنه ها را پشت سر میگذارند. هرچه میگذرد فتنه ها کورتر میشود و شبهات سنگین تر میشود و فشارها بیشتر میشود؛ ولی مطمئن باشید در این کوره مومنین هم ساخته تر و هم گداخته تر میشوند. هرچه ضربه میخورند، صیقل پیدا میکنند مثل شمشیر که به آن چکش میزنند و آن را صیقل میدهند و مقاوم میکنند و تیغ آن در مقابل دشمن برنده میشود؛ هرچی آنها بیشتر چکش بزنند اینها برنده تر میشوند و این همان چیزی است که آنها را زمین گیر کرده است و نمی دانند چه کار کنند؛ به نظرشان میآمد که این فتنه فضای مجازی اینها را بیچاره میکند اما ببینید آیا الان محرم امسال خلوت تر از پارسال است یا پنج سال قبل است؟! نیست. تا وسط آتش میروند و دوباره در دامن امام حسین برمی¬گردند و شعله هایشان خاموش میشود. در فتنه¬ها فتنه زده میشوند اما برمیگردند. آلوده میشوند اما شستشو میشوند. در روایت فرمودند: «ان بکیت علی الحسین حتی تصیر دموعک علی خدیک غفرالله لک کل ذنب اذنبته صغیرا کان او کبیرا قلیلا کان او کثیرا»
طرحی که جبهه منافقین و نفاق و کفار داخلی دنیای اسلام داشتند این بود که بساط لهو و تجارت به پا بکنند و مردم و مومنین و اطرافیان حضرت را در شرایط سخت و محاصره قرار بدهند تا آنها را پراکنده کنند و به تعبیر نورانی قرآن انفضاض و شکستن جبهه حضرت حاصل بشود و برای اینکه این کار اتفاق بیافتد باید فضای امت را برگردانند. «لیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» یعنی باید ارزشهایی که وجود مقدس نبی اکرم بر جامعه مومنین و مدینه مومنین حاکم کردند را برگردانند، به طوری که اینها تحقیر بشود ارزشها و ضد ارزش شوند و صاحبان آنها عزیز نباشند؛ و به عکس کسانی که در جبهه مقابل هستند عزیز بشوند و ذلیلانه جبهه حضرت را منزوی بکنند و جبهه حضرت ذلیل بشوند.
طرحشان این است که آن رشته اصلی و فروع آن را که خدای متعال فرموده به آن پیوند بخورید و همه تلاشتان این باشد که با آن رابطه برقرار کنید و نیز عهدهایی که در این زمینه از ما گرفته شده که ارتباط خود را با نبی اکرم و اهل بیت وثیق و این رشته رحمت الهی را جاری کنید تا تمام زندگی تان در پرتو این رشته رحمت و ولایت باشد؛ اما آنها این رشته را قطع میکنند و عهدها را زیرپا میگذارند. بنا بود بر مدار وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت راه بروند و تمام ارتباطات بر مدار اهل بیت باشد اما آن رشته ها را قطع میکنند و خودشان محور میشوند و یک رشته ها و روابط دیگری برقرار میکنند و به تعبیر امروزی ها روابط و ارزشهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جدیدی بر جهان و جامعه حاکم میکنند و خودشان را اولیاء خدا و حامل کتاب و اسراسر میدانند در حالی که به تعبیر قرآن «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» حامل حقایق کتاب نیستند. میخواهند یک امتی با این مختصات درست کنند و این فسادی که در ارض به پا میکنند همین است.
«الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» فاسقین آن رشته را قطع میکنند یعنی کسانی که عهدالله وقرارها را زیرپا میگذارند. بنا بود بر مدار حضرت حرکت بکنند و قولها را که در موضوع توحید و نبوت و ولایت که اینها را به هم پیوند میزند، داده بودند اما این قرارها را به هم میزنند و مثل ابلیس اگر صحبت از توحید میکنند توحید بدون این رشته است. این رشته یعنی امام را که خدای متعال فرموده بود به تمام زندگی تان گره بخورد و خواب و خوراک و روابط تان در ذیل امام باشد، قطع میکنند و خود را محور قرار میدهند و یک جمع دیگری میسازند که ارزشها تغییر میکند و عزیزها ذلیل میشوند و ذلیل ها عزیز میشوند؛ و به توهم و خیال آنها اینطوری فضای عالم را از دست حضرت پس میگیرند و برمی¬گردانند.
«وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ»، فساد از اینجا شروع میشود. وقتی آن عهدها زیر پا گذاشته شد و آن رابطه هایی که خدای متعال فرمود برقرار کنید، ترک شد و یک روابط دیگری جای آن آمد، فساد به پا میشود. همان که قرآن فرمود «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس» اینها طبیعت را هم آلوده میکنند چون طبیعت مسخر ما انسان هاست و وقتی ما فاسد شدیم آنجا هم فاسد میشود. وقتی مناسبات جامعه انسانی از مدار رسول الهی که رحمه للعالمین است و اهل بیتش که رشته رحمت الهی هستند، قطع میشود و بر مدار دیگران قرار میگیرد و خودشان را محور این روابط قرار میدهند، عالم به فساد کشیده میشود. باید این فساد دوباره اصلاح بشود.
خدای متعال یک بار عالم را اصلاح کرده و فرموده «لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» که در روایت فرمودند «اصلاحها بمحمد و علی» و این دو بزرگوار را فرستاده و مدار اصلاح در عالم قرار گرفتند و فرمود که دوباره مدار عالم را برنگردانید؛ اما برمی¬گردانند و طرحشان هم خیلی طرح سنگینی است. دشمن بساط لهو و تجارت و بازار مکاره درست میکند تا مردم به جای این که مشغول ذکر باشند مشغول بازار و داد و ستد شوند. یک جریان دیگر و ارزشها و فرهنگ دیگری می¬آورند و فرهنگی را که حضرت آوردند گویا کنار میرود و منزوی میشود و یک فرهنگ دیگری میآید.
این جنگ اضلاع گسترده ای دارد: یک بخش آن جنگ سخت است و یک بخش آن جنگ نرم و کار فرهنگی میکنند «لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»، یعنی جبهه حق را تحقیر میکنند و ارزشهای دیگری را میآورند و کاری میکنند که مومنین ذلیل بشوند اما خدای متعال میفرماید که این شدنی نیست و شما نمیتوانید مومن را ذلیل کنید. مومن هیچ وقت در مقابل تحقیر کفار ذلیل نمیشود و در مقابل طرح و تدبیر دشمنان، مومن عزتش را از دست نمیدهد. خدای متعال می¬فرماید که شما هیچ وقت عزت نخواهید داشت مومن هم هیچ وقت ذلیل نخواهد شد.
امیرالمومنین علیه السلام در باب ابلیس میفرمایند: «صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِه» یعنی او تکبر کرد و خدای متعال او را کوچک و خوار کرد. او برای خودش شأن قائل بود؛ اما خدای متعال او را پایین آورد و وضیع و خوار کرد. ممکن است یک کسی بگوید که شیطان چطور خوار شده قرنهاست که یک بساطی دارد و جامعه وسیعی را با سرانگشتان خودش میچرخاند یک امت فاسدی درست کرده و دور خودش جمع کرده است؛ این تصغیر است؟! ولی اگر دقت شود فهمیده می شود که کسی که به آسمان چهارم رفته و همنشین و گاهی معلم بعضی ملائکه هم بوده کارش به جایی برسد که بنشیند و کمین کند تا یک آدمی را زمین گیر و جهنمی کند و به زمین بزند؛ از این پست تر هم میخواهد بشود؟ در ضمن اصل حقارتش در دوره ظهور و رجعت و قیامت و جهنم که دوران ایام الله است روشن میشود. «یوم هم بارزون» هنوز حقرت او درست آشکار نشده و وقتی پرده ها کنار رفت معلوم میشود چه کسی عزیز و چه کسی ذلیل است.
بنابراین نه مومن ذلیل میشود و نه آنها عزیز میشوند؛ ولی نقشه خیلی پیچیده است. یک ابراهیم خلیل میخواهد که در مقابل این فرهنگی که درست کرده اند تحقیری که میکنند، انسان احساس حقارت نکند و در مقابل این تخویف و تهدیدی که میکنند انسان نترسد و در مقابل تطمیعی که میکنند انسان تطمیع نشود و در مقابل شبهه هایشان شبهه زده نشود؛ یک مجموعه کار گسترده است که به تفصیل در روایات و قرآن توضیح داده شده است. یک دستگاه و دانش و علم درست میکنند تا برای حرفهایشان پشتوانه علمی درست کنند؛ حتی علم کلام درست میکنند.
این توطئه و طرح که هم در سوره جمعه و هم در سوره منافقون بیان شده، برای ایجاد پراکندگی و انفضاض است؛ این لهو و تجارت و کار سنگینی که میکنند برای این است که فضای فرهنگی امت را تغیر بدهند و ارزشها را در امت جابجا کنند و معروف را منکر و منکر را معروف کنند و صاحبان معروف براساس توهم آنها تحقیر و ذلیل و بلکه اذل بشوند. چون در یک جامعه ای هرکسی که از ارزشهای جامعه دورتر است ذلیل تر است. لذا معصومین قله دوری از دستگاه شیطان هستند و در نگاه آنها ذلیل ترین میشوند. در درجه بعد دورترین آدمها از آن ارزشها، مومنین هستند؛ یعنی وقتی فرهنگ یک جامعه ای را معکوس و وارونه کردید، نه این که ذلیل ها عزیز میشوند؛ بلکه اعز، اذل میشود یعنی آنهایی که از همه عزیزتر بودند از همه ذلیل تر میشوند. در یک جامعه ای مدارج عزت براساس مدارج ارزشهای اجتماعی است. اگر شما ترازوی یک جامعه را تغییر دادید و وارونه وزن کرد، سنگین ترها سبک ترین میشوند و عزیزترها اذل میشوند.
در مقابل این فضای سنگین چطور باید ایستاد و مگر امثال بنده میتوانیم در مقابل این طوفان و گردباد مقاومت بکنیم؛ مگر میشود ایستاد و این فتنه را با پیچیدگی هایی که دارد از سر گذراند. به پا کردن این لهو و تجارت و تغییر فرهنگ اجتماعی و زیرپا گذاشتن عهدها و قطع کردن رشته ها یک طرح بزرگ است. در مقابل او چه باید کرد و تکیه گاه ما در این فتنه سنگین کجاست. «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار» وقتی اینها جهنم به پا کردند چه کسی باید این شعله را آرام و خاموش کند تا ما بتوانیم از آن عبور کنیم. وقتی عالم را ظلمات کردند، با ما این شعله خاموش میشود؟
تعابیر نورانی قرآن و روایات این است که «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى» حضرت فرمودند: «غَشِیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی دَوْلَتِهِ الَّتِی جَرَتْ لَهُ عَلَیْه» یعنی بر ولایت امیرالمومنین پرده انداختند و عالم را در تاریکی بردند؛ چه کسی باید این تاریکی را خرق کند. وقتی فضای عالم را از وادی نور در وادی ظلمات بردند که به فرموده قرآن «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها» آن ظلمات پیچیده چطور باید خرق و شکافته بشود. ظلماتی که مومنین از دارایی های خودشان محروم هستند و نمیتوانند از امکانات خودشان استفاده کنند. مومن قلب و سمع و بصر دارد اما تعطیل است؛ قرآن هست اما فهم خیلی از قسمت های قرآن تا دوران ظهور تعطیل است. «السلام علیک حین تقرأ و تبین» در زیارت حضرت حجت می خوانیم وقتی حضرت می آیند، قرآن را میخوانند و بیان میکنند. حال با این طرح چطور باید مقابله کرد و این شعله جهنم را چه کسی باید خاموش کند؛ اگر ما وسط این شعله برویم میسوزیم؛ توکل ما توکلی نیست که آتش نمرود را خاموش کند؛ بلکه توکل حضرت ابراهیم خلیل است که آتش نمرود را خاموش میکند. وقتی حضرت را در آتش انداختند، بین زمین و آسمان ملک باد، ملک باران و جناب جبرئیل و همه قوای عالم میآیند و می گویند که اگر شما دستور بدهید ما در خدمت هستیم. اما حضرت میفرمایند: من با شما کاری ندارم. این توکل است که این آتش را تبدیل به گلستان میکند و مردم را نجات میدهد.
«أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار جَهنم» یعنی این فتنه و جهنم آتشی هم که به پا شده از آتش نمرود خیلی سنگین تر است. چه کسی میتواند امت را عبور بدهد؛ در حالی¬که آنهایی که مدعی بودند شبهه زده و زمین گیر شدند. این شبهه زدگی را چه کسی باید رفع بکند این شبهات را چه کسی باید از بین ببرد.
سیدالشهداء علیه السلام در مقابل ابن زیاد تنها مانده است و فقط جنگ سخت نیست؛ بلکه آن جنگ فرهنگی و القای شبهه است که سیدالشهداء را تنها کرده و یزید میتواند از کوفه قریب سی هزار بیشتر لشکر بیاورد در حالی¬که سیدالشهداء به همه دنیای اسلام نامه مینویسد و در آخر قریب صد نفر میماند؛ البته هر یک از اینها برابر یک عالم هستند و آن یک سخن دیگری است؛ ولی آن چه فضایی است که چنین لشکری و جریانی را در قبال کسی را که روی دوش پیغمبر خدا و در دامن حضرت دیده شده، برپا کرده است. روز عاشورا حضرت خطبه میخوانند و میفرمایند که هنوز اصحاب حضرت زنده هستند، بروید و بپرسید آیا رسول خدا نفرمود «الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنه» شما جمع شدید و میخواهید من را بکشید! این چه فضایی است که خطبه اثر نمیکند. آنچنان فضا تاریک شده که زمانی بود که صحابی رسول خدا در مقابل امام بودند ولی اینجا ابن زیاد مقابل امام حسین است. ابن زیادی که حضرت تعبیر می کنند «دعی ابن دعی» یعنی ناپاک زاده پسر ناپاک زاده، حرام زاده پسر حرام زاده. در چنین تقابلی سیدالشهداء تنها مانده است.
حضرت این فضای سنگین را در خطبه شقشقیه توضیح میدهند که طرح چه بوده و چطور میشود این را کنترل و مهار کرد. خیلی بعید و تقریباً نشدنی است که ما بتوانیم کاری کنیم که امواج فتنه از سر ما عبور کند و ما آن حدی نیستیم که بتوانیم این شعله ها را خاموش کنیم و این تاریکی ها را روشن کنیم. قرآن می¬فرماید «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور» که در روایت فرمود «من لم یجعل الله له نورا اماما من ولد فاطمه فماله من نور فی یوم القیامه» اگر این چراغ برای کسی روشن نشد در قیامت هم در این ظلمات میماند؛ در دنیا نمیتواند فرار کند و قیامت هم گرفتار است.
این جا است که خدای متعال یک تکلیف روی دوش اهل بیت میگذارد و به تعبیری یک عهد از اهل بیت میگیرد. این آیه قرآن ناظر به همین است «وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیرا» در شـأن نزول این آیه است که نبی اکرم امیرالمومنین و حسینین و فاطمه زهرا سلام الله علیها را گرد آوردند و درهای خانه را بستند تا کسی متوجه نشود چون بحث خصوصی است و فرمودند: جبرئیل اینجا است و وحی آورده که خدای متعال از شما یک عهدی میخواهد؛ آیا پای آن میایستید؟! خیلی مقام بالایی است که میگویند: اگر حاضرید بار را روی دوشتان بگذاریم و اگر نمیخواهید برمی داریم؛ چنانچه در ظهر عاشورا به سیدالشهداء عرض میکنند که چیزی از مقام شما کم نمیکنیم؛ ولی اگر بپذیرید یک فتنه ای برای شما درست می¬کنیم و شما باید وسط این فتنه بایستید. امیرالمومنین به نیابت فرمودند که اگر خدای متعال چنین چیزی را میخواهد، ما میایستیم و به پاداش خدا هم امیدوار هستیم؛ وقتی عهد گرفته شد نبی اکرم جوری گریستند که صدای حضرت از بیرون شنیده شد. زیرا عهد قصه عاشورا و قصه احراق بیت بسته شد. بعد این آیه نازل شد «وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیرا» آنچه که این فتنه را خنثی میکند ایستادن امیرالمومنین و صدیقه طاهره است. در ماجرای احراق بیت حضرت پشت در آمد؛ عمر گفت: شما چرا آمدید مگر کسی در خانه نبود؟! حضرت فرمود: «طغیانک» یعنی وقتی تو سر برمی داری من باید بایستم؛ من مشکات نور الهی هستم و تو هم محور ظلمات هستی، من باید بایستم و این فتنه را رفع بکنم. کار سلمان و ابوذر نیست؛ گرچه در خانه بودند ولی کار آنها نبود. وقتی این فتنه به پا میشود سیدالشهداء باید در میدان بیایند؛ برای همین است که میفرمایند: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی» من دنبال خوشگذرانی و موقعیت و قدرت و جمع امکانات نیستم، دیگران این کاره هستند. این همان افساد است و من آمدم تا افساد را برگردانم و این کار عاشورا است. اگر سیدالشهداء نیایند و آن استقامت سنگین را نکنند؛ دیگر هیچ استقامتی در مقابل فتنه جواب نمیدهد. این ظرفیت سیدالشهدا است.
من گمان میکنم عهد شفاعت است. خدای متعال می¬فرماید: آیا حاضرید مومنین را از این فتنه نجات بدهید، آنهایی که میخواهند خوب و بهشتی باشند و نمیخواهند برای آنها انفضاض حاصل بشود و نمیخواهند پیغمبر را تنها بگذارند؛ آیا حاضر هستید بایستید تا این مومنین پراکنده نشوند؛ چون فتنه سنگین است. آنهایی که از جنس شیطان هستند دور شیطان میروند و بعد هم با هم در دنیا و در آخرت نزاع میکنند. آیا حاضر هستید آنهایی که مومن هستند و میخواهند خوب باشند و کنار نبی اکرم بمانند و در این طرح اسیر و ذلیل نشوند در وسط فتنه آنها را بگیرید و بروید وسط آتش این شعله را خاموش کنید؟!
قرآن می¬فرماید «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا» همه باید وارد جهنم بشوید و این حتمی است؛ در روایت فرمودند ما که میرویم شعله جهنم خاموش می¬شود. چه کسی باید این شعله را خاموش و آرام کند تا مومنین عبور کنند و گرفتار نشوند. خیلی شدت فتنه ها و شبهه ها و تردیدها و وسوسه ها سنگین است. هرکسی غیر از سیدالشهداء میایستاد فتنه ها از سرش میگذشت و زیر فتنه ها دفن میشد؛ سیدالشهداست که میایستد و موج را برمی-گرداند. چنانچه برگردانده است.
بنابراین خدای متعال برای این که جامعه مومنین را عبور دهد یک عهدی از اولیاء معصوم گرفته و آنها هستند که باید در میدان بایستند و برگردانند. ما فقط یک کار باید بکنیم، اینکه خودمان را به اهل بیت برسانیم و کنار اهل بیت در این سختی بایستیم. کار را آنها انجام میدهند و به مقصد میرسانند و استقامت آنهاست که این مسیر را برمی¬گرداند؛ ولی ما باید کنار اهل بیت در این صحنه بایستیم. و این ایستادن کنار امام همان کار دشواری است که از ما خواسته شده است.
اهل بیت بار را برداشتند و عهد را با خدا بستند و وسط میدان آمدند و آمدن آنها کار را اصلاح میکند. این که سیدالشهداء امشب به اصحابش فرمود: بروید، دشمن من را میخواهد و من هم فردا به شهادت میرسم. وقتی حضرت بایستند، کار تمام است؛ و طرح کل دستگاه شیطان و شیاطین و طرح این دشمن که دشمن حقیقی است جواب نمیدهد و معکوس میشود. ما اگر میخواهیم همراه حضرت باشیم باید کنار حضرت بایستیم و در بلای ایشان کنارشان بایستیم؛ و اگر ایستادیم دامن آن سختی ما را هم میگیرد و ما هم گرفتار میشویم.
جامعه مومنین هم همینطور هستند؛ از آن روزی که کنار امیرالمومنین ایستادند که سه نفر یا چهار نفر از جمله سلمان و ابوذر بودند؛ آنها را در محاصره گذاشتند و حصار در مقابلشان چیدند تا روزی که صدها میلیون شدند این جامعه مومنین در محاصره و سختی بوده و این سختی هم سختی همراهی با امام است. اگر دامن امامشان را رها کنند به حسب ظاهر خیلی از این سختی ها نیست. الان هم همینطور است و اگر مومنین و جبهه مقاومت کنار حضرت بودن را رها کنند و با کفار هم مسلک بشوند یا بی تفاوت بشوند، خیلی از سختی ها برداشته میشود. اگر بخواهیم بایستیم باید پای سختی هایش هم بایستیم. هرچه هم به مرکز این بلا نزدیکتر میشوید کار سخت تر میشود. اطراف حضرت بودن هم متفاوت است. در کربلا یک عده پیش روی حضرت بودند که آنها کار و سختی شان یک جور است؛ یک عده ای بعداً میآیند مثل سلیمان بن صرد و یک عده ای قرنها بعد میآیند.
جبهه حضرت و جبهه دشمن هر دو جبهه تاریخی هستند که میخواهد یک امتی در مقابل امت حضرت درست کند و مردم را حول خودش بیاورد و دینداری و خداپرستی را هم او تفسیر بکند و نقشه بندگی خدا را بکشد.
حضرت یک جبهه تاریخی درست کردند و ایستادن در جبهه تاریخی حضرت استقامت میخواهد. اصل استقامت برای معصوم است آنها در مقابل تهدید و تطمیع و تخویفایستادند؛ قرآن می¬فرماید «الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُم» معصومین در مقابل آن خویف و تزیین و اغوا ایستاده اند؛ و الا آن فریب خیلی بزرگ است.
در داستان حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام خدای متعال فتنه های شیطان را به رخ ما میکشد و میگوید فتنه ها اینقدر سنگین است که یک پناه گاهی میخواهد. خدای متعال این را میفرماید که ما هوشیار باشیم آن وقتی که به حضرت آدم فرمود «قالَ اهْبِطا مِنْها جَمیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى»هبوط کنید ولی من یک چراغ هدایتی را میفرستم اگر دنبال او رفتید نه عاقبت به شر میشوید و نه گم میشوید و نه شیطان میتواند شما را شقی کند. این که خدای متعال آن مکر شیطان را به حضرت آدم میگوید برای این است که ما هوشیار بشویم و همین که خدای متعال میفرماید «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً» زود خودمان را به امیرالمومنین و سیدالشهداء برسانیم.
پس در قبال این فتنه عظیم خدای متعال از اهل بیت یک میثاقی گرفته که شما میایستید وسط میدان تا این فتنه خاموش بشود و آنها ایستادند «أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیرا» پروردگارت میدانست که شما پای عهدتان میایستید و ایستادند و بیش از آنکه خدای متعال هم خواسته ایستادند. آن صبر امیرالمومنین و صبر صدیقه طاهره است. جوری ایستادند که سلمان هم کم آورد با این که محور بلا نبود و بار روی دوش حضرت بود. ولی یک جایی به خاطر شدت محبتی که به امیرالمومنین داشت نتوانست و در دلش گذشت امیرالمومنین که همه کائنات تحت فرمانشان است در این صحنه چرا از قدرتشان استفاده نمیکنند؛ اگر اشاره کند کار برمی¬گردد؛ همینطور هم است چون امام صاحب اسم اعظم است و آن کلمه «کُن» خود امام است. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون»، «کُن» الهی خود امام است؛ صاحب الامر و بلکه کلمه امر الهی است که همه چیز با او در عالم اداره میشود. ائمه ایستادند.
سیدالشهداء پای عهدش ایستاد؛ بعد از ظهر عاشورا بعد از این که همه به شهادت رسیده بودند و خود حضرت در میدان تنها مانده بود، نامه ای برای حضرت آمد و نصرت و یاری الهی بر صحنه مشرف شد. اگر پیروزی را انتخاب کنید شما را غالب میکنیم و همه چیز را به شما برمی¬گردانیم و از مقامتان هم کم نمیکنیم. حضرت عرضه داشتند: من پای عهدم با خدا هستم.
در بعضی آثار متأخر دیدم که آن طرف این پیامی که آمده بود عهدنامه حضرت هم بود که شما یک عهدی هم با خدا بستید و اختیار با خود شما است؛ حضرت عرض کردند من پای عهدم ایستادم و اینجا بود که بعضی گفتند: دست از جنگ برداشت «فوقف لیستریح ساعه» که آن صحنه ها پیش آمد. تازه بعضی گفتند که در گودی قتلگاه حضرت به خدای متعال استغاثه میکند یا غیاث المستغیثین که کار اینجا تمام نشود. هنوز عهد ما ادامه دارد عهد ما با شهادت من و اسارت اهل بیتم و با به آتش کشیده شدن خیمه هایم با سفر سر من بر سر نیزه ها باید ادامه پیدا کند؛ که خیلی صحنه عجیبی است و حضرت زینب را متحیر کرده است، خدایا من را کمک کن همانطور که تا اینجا من را کمک کردی.
زیبایی کار سیدالشهداء این است که میگوید خدایا تا اینجا من را کمک کردی باز هم من را کمک کن و بگذار کار را تا آخر برسانم و کاری کنم که دست شیطان کلاً قطع بشود و واقعاً دست شیطان را قطع کرد. اگر کسی عاشورا را خوب ببیند یقین میکند کار شیطان تمام است. یک تعبیری در صلوات امام حسن عسگری برای سیدالشهداء علیه السلام است که خدای متعال قول داده و وعده کرده که شما را پیروز کند و دعوت شما را اظهار کند و بساط دشمن شما را جمع کند. اگر کسی عاشورا را ببیند یقین می¬کند سیدالشهداء جوری صحنه را چیدند که برای شیطان چیزی باقی نگذاشتند.
بنابراین اولیاء خدا ایستادند و این صبر و استقامت است که آن طرح را زمین گیر میکند. و الا اگر سیدالشهداء نایستد اگر امیرالمومنین و صدیقه طاهره و امام مجتبی تا امام زمان علیه السلام نایستند، این طرح به نتیجه میرسد. مدار به هم زدن برنامه شیطان و اولیاء شیطان اهل بیتی است که خدای متعال به نبی اکرم داده و به پیامبر میفرماید «حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنین» یعنی خدای متعال و مومنینی که تبع تو هستند و هر کجا تو رفتی جا پای تو میگذارند که اهل بیت هستند و برای شما کافی هستند و کار نبی اکرم اینطوری به سرانجام میرسد.
ما باید خودمان صف مان را معین کنیم؛ اگر طرف معصوم بودیم سختی هایش ما را میگیرد و تا قبل از ظهور هست. همه این سختی هایی که میبینید از همان جا ناشی شده و یک راه هم دارد؛ ما یک یا علی گفتیم، آیا حاضر هستیم که دست برداریم و بگوییم اشتباه کردیم؟ اگر دستی که به سیدالشهداء دادیم را کنار بکشیم و بگوییم که ما با شما نیستیم، این سختی ها برداشته میشود؛ ولی آن روی سکه این سختی ها ضیافت الهی است.
«یا ایتها النفسُ المطمئِنه * ارْجِعی إِلى رَبِّک» این خطاب به حضرت براساس روایات همه موحدین و مومنین حول حضرت را هم میگیرد و باطنش ضیافت است. اگر هم ما بودیم که وارد بهشت دنیا هم میشویم و الا با رجعت برمی¬گردیم ان شاء الله و آن بهشت را در دنیا و آخرت میبینیم. اگر دست از بیعت حضرت برداشتیم، آن فتنه سنگین و ظلمات و «یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّه» و آن افساد است. آن شهر جدید و فاسد به پا کردن است و دیگر نمیتوانیم از آن فساد بیرون برویم. آنجا جهنم و دارالبوار است و چاره ای از آن نیست؛ یا باید کنار امام که آمده شفاعت کند بایستیم و خودمان را به شفاعت امام برسانیم. شأن ما این است؛ او دستگیری کند و ما دستمان را به امام بدهیم.
حضرت فرمود «مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح» یعنی او کشتی است و وسط این دریای مواج طوفانی با موج ها مقابله میکند که ناظر به آیه ظلمات است «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّی» دریای ظلمانی مواج عمیق کور تاریک که هم کشتی و هم چراغ میخواهد و سید الشهداء «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه من رکبها نجا و من ترکها غرق» یعنی هم کشتی و هم نور است. ما باید سوار کشتی بشویم و راهی غیر از این نیست. اگر کسی بگوید که من سوار کشتی نمیشوم، چاره ای نیست و غرق میشود. اگر بخواهیم سوار این کشتی بشویم یک لوازمی دارد و تا قبل از ظهور که این کشتی در دوره رجعت و ظهور ما را به ساحل برساند و لنگر بیاندازد. لوازم آن سختی هایش است؛ اصل بحران را حضرت دارند و این کشتی با این بحران مواجهه میکند و حضرت تاریکی ها را کنار میزند.
ما الان اینجا راحت نشستیم و حق و باطل را در عالم میفهمیم و گاهی من دیدم کودک خردسال جبهه امام حسین که عزادار بر امام حسین است از فیلسوفان غرب بهتر جهان را میفهمد. فیلسوفشان میگویند که ما تروریست هستیم و آمریکا ناجی است؛ ایا شما این را قبول میکنید؟ طفل ما این را میفهمد که او مبدأ فساد است و خیر اینجاست. طفل جبهه امام حسین از فیلسوفان آنها بهتر میفهمد. حتی فیلسوفان این طرف هم همین هستند؛ خودشان را مصلح اجتماعی میدانند و چه القابی برای خودشان قائل هستند؛ ولی واقعاً به اندازه یک طفل لشکر و جبهه امام حسین نمیفهمند. یک طفل که طرف امام رضوان الله تعال علیه است و حرفش را از نایب امام زمانش میگیرد و گوشش به دهان اوست و از آن چراغ استفاده میکند، از این آدم هایی که ادعای دانشمند بودن میکنند و مدارک کذا از دانشگاه های بنام عالم گرفتند بهتر میفهمد. آدم حیرت میکند اینها چرا نمیفهمند و چقدر قشنگ این طفل میفهمد.
خدا رحمت کند امام بزرگوار ما را میفرمود که این طفل چهارده ساله رهبر ماست. نوجوان چهارده ساله میفهمد که باید به خودش نارنجک ببندد و زیر تانک برود که طرح دشمن را خنثی بکند؛ اما این آقا نشسته این طرف تحلیل سیاسی میکند، واقعاً او میفهمد یا این میفهمد؟ اگر کسی کنار امام حسین ایستاد با چراغ امام حسین میبیند و به فرموده معصوم «المومن ینظر بنور الله» و با کشتی امام حسین از این فتنه ها عبور میکند؛ ولو خیلی فتنه ها سنگین است ولی راحت عبور میکند و شبهه ها و شهوات و تهدید ها کنار میرود.
من خودم یک موقعی تأمل میکردم و تعجب میکردم که آمریکا، امپراطوری بزرگ دوران جدید که ضراد خانه های اتمیش برای چند بار نابود کردن کره زمین کافی است تهدید میکند، ولی هیچ کس از مومنین نمیترسند و همین است که کار آنها را خنثی میکند و آنها را زمین گیر میکند. و نمی دانند با جبهه امام حسین چه کار بکنند که یک سال زحمت میکشند و در یک محرم حضرت یک شستشو میدهد جبهه اش را و از نو آرایش میدهد و جلو میفرستد و از سال گذشته یک قدم هم جلوتر میروند و رشیدتر میشوند. هرچه آنها طرح هایشان پیچیده تر میشود اینها هم فهمیده تر میشوند.
فیلسوفانشان به اندازه بچه های این جبهه نمیفهمند؛ خدا میداند که نمیفهمند. در همین ایران هم از این فیلسوف ها دارند که رفته درس خوانده و کتاب نوشته اما وقتی او را از کار کنار میگذارند انتقام جویی میکند و مینویسد: ما موشک داریم پوشک نداریم؛ خب خودت این کار را کردی، و حالا یقه ما را میگیری؛ تو تا دیروز سر کار بودی، قبلاً که دیگران باید جواب میدادند، یادتان است! حالا هم دیگران باید جواب بدهند که موشک داریم پوشک نداریم؛ تو وزیر بودی من باید جواب بدهم؟! ده ها جلد هم کتاب دارد و می¬گوید: من اینقدر کتاب نوشتم؛ تو نمیفهمی که چرا پوشک نداریم؟! نمیفهمی کار دشمن است؛ نمیفهمی که نباید دل امت را برای نبودن پوشک خالی کنی؛ تو این را نمیفهمی، طفل ما میفهمد. این همه سن و سال از خدا گرفتی نمیفهمی نباید دل یک امت را خالی کنی که پوشک نیست؛ خب نباشد؛ البته باید مسئولین تلاششان را بکنند ولی اگر نبود عالم به هم نمیخورد، همه ما بدون پوشک بزرگ شدیم. اینقدر ادم حقیر و کوچک که یک امت را به خاطر این تحقیر کنی و اقتدار یک امت را در مقابل کفار زیر سوال ببری. این که میگویم که طفل ما از فیلسوف آنها بهتر میفهمد یعنی همین؛ ولو سی جلد هم کتاب نوشته باشد.
اگر کنار امام حسین ایستادیم البته سختی هایش هم می¬آید. آنهایی که حاضر نیستند سختی هایش را تحمل کنند راحت آن طرف میروند و چند منظوره میشوند. یعنی میتواند آن طرف راحت زندگی کند و خودش را هم مسلمان میداند. مومن که اینطوری نیست. میفهمد که این درست نیست و این فهم ناشی از عاشورا است. خدای متعال حضرت را فرستاد و حضرت هم به عهده گرفتند. ما هم اگر بخواهیم بایستیم سختی هایش ما را میگیرد؛ و گاهی هم کار بسیار سخت میشود.
روایتی در روضه کافی است که مجلس امام سجاد بود و امام باقر نقل میکنند که یک عده آمدند از همین هایی که سراغ ائمه می¬آمدند که ما هستیم و در خدمتیم و حضرت فرمودند الان کدام یک از شما حاضرید من یک شعله آتش برافروخته بدهم و شما در دستتان بگیرید تا خاموش بشود، همه سرها را زیر انداختند.
گاهی مبارزه با فتنه همینطور است که باید آتش را در دست بگیری تا خاموش بشود. و الا ذغال خاموش را همه در دست میگیرند. ولی وقتی روشن است، وقتی فتنه هنوز شعله ور است یک کسی باید این فتنه را بگیرد و مثل امام بزرگوار ما فتنه را خاموش و مهار کند؛ آن وقت دیگران هم با آن بازی میکنند.
من نه از تملق خوشم میآید و نه شب عاشورا شب این حرفهاست؛ اما اینها فتنه میکنند و رهبر عزیز ما فتنه را میگیرد و خاموش میکند و دیگران حالا با آن بازی میکنند؛ گاهی خیلی سخت میشود. مثل ابوهارون مکی، که حضرت به او فرمود: برو در آتش بنشین؛ و او هم میرود و مینشیند. آن وقت بعضی میگویند: ما مومن تنوری نیستیم؛ معلوم است شما مومن تنوری نیستید؛ شما عقل خودتان را از امام بیشتر میدانید؛ هر چه امیرالمومنین میگویند اول در ترازوی عقلتان میگذارید و اگر به عقل شما درست بود عمل میکنید؛ این که پیروی امیرالمومنین نیست؛ پیرو خودت هستی. پیرو امیرالمومنین ترازویش امیرالمومنین است اگر به او بگویند برو در آتش، میرود و یقین هم دارد که همین درست است.
اینکه فرمودند «اشهد لک بالتصدیق» تصدیق یعنی او را میفرستند وسط سخت ترین امتحان عالم که عاشورا است و فرمانده لشکر میکنند و ارواح را به او میسپارند و باید این ارواح را اداره کند؛ شک نمیکند و تصدیق میکند. کار قمر بنی هاشم صد پله سخت تر از کار ابوهارون مکی است.
اگر ما خودمان را به اهل بیت رساندیم و در کنار آنها ایستادیم، از این جهنم و فتنه و اغوا و فریب از این دنیایی که درست میکنند، عبور میکنیم و اگر جدا شدیم حتماً دنیا ما را در خودش هضم میکند، ولی این سختی ها نیست و یک سختی های دیگری است که وادی جهنم است. تنها راه همین است.
امام حسین جوری کار را برای ما آسان کردند که آدم احساس میکند خیلی استقامت آسان شده است. آنهایی میتوانند صبر کنند که امام شان را وسط بلا میبینند و با بلای امام شان میسوزند و میتوانند صبر کنند. اصحاب سیدالشهداء میایستادند و به حضرت عرض میکردند: این که یک بار است اگر هزار بار ما را بکشند از شما دست برنمی¬داریم؛ یا هفتاد بار ما را بکشند و بسوزانند خاکستر را به باد بدهند و دوباره زنده کنند ما از شما جدا نمیشویم؛ نکته اش این بود که یک جلوه ای از ابتلاء سیدالشهداء را دیدند که حضرت چطور وسط بلا ایستاده تا همه را نجات بدهد. یک جلوه ای از محبت امام حسین و شفاعت امام حسین را دیدند و دیگر نمیتوانستند دست بردارند.
زهیر به حضرت میگوید ای کاش ما را هفتاد بار میکشتند و میسوزاندند و خاکستر را به باد میدادند و دوباره زنده میشدیم و دوباره میسوزاندند. ولی این سختی را خدای متعال از شما و اهل بیت شما برمی¬داشت. این چطور در آدم پیدا میشود؟! ریشه اش یک کلمه است که وقتی بلای امام حسین را میبیند و امام خودش را وسط آتش میبیند، میتواند بایستد. چون محبت امام را پیدا کرده و امامش را هم میبیند.
این امتی که امام حسین درست کردند ان شاء الله این فتنه ها را پشت سر میگذارند. هرچه میگذرد فتنه ها کورتر میشود و شبهات سنگین تر میشود و فشارها بیشتر میشود؛ ولی مطمئن باشید در این کوره مومنین هم ساخته تر و هم گداخته تر میشوند. هرچه ضربه میخورند، صیقل پیدا میکنند مثل شمشیر که به آن چکش میزنند و آن را صیقل میدهند و مقاوم میکنند و تیغ آن در مقابل دشمن برنده میشود؛ هرچی آنها بیشتر چکش بزنند اینها برنده تر میشوند و این همان چیزی است که آنها را زمین گیر کرده است و نمی دانند چه کار کنند؛ به نظرشان میآمد که این فتنه فضای مجازی اینها را بیچاره میکند اما ببینید آیا الان محرم امسال خلوت تر از پارسال است یا پنج سال قبل است؟! نیست. تا وسط آتش میروند و دوباره در دامن امام حسین برمی¬گردند و شعله هایشان خاموش میشود. در فتنه¬ها فتنه زده میشوند اما برمیگردند. آلوده میشوند اما شستشو میشوند. در روایت فرمودند: «ان بکیت علی الحسین حتی تصیر دموعک علی خدیک غفرالله لک کل ذنب اذنبته صغیرا کان او کبیرا قلیلا کان او کثیرا»
تاکنون نظری ثبت نشده است