- 591
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 74 تا 76 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 74 تا 76 سوره انعام"
- مسئله بتپرستی از ریشهدارترین عقاید مردم روی زمین بود
- بعد از جریان نوح باز دوباره این وثنیت بتپرستی رواج پیدا کرد
- پدر و والد حقیقی ابراهیم(س) غیر از آزر است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ ِلأَبیهِ آزر أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ ﴿74﴾ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ ﴿75﴾ فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَبًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اْلآفِلینَ ﴿76﴾
در نوبت قبل روشن شد که مسئلهٴ بتپرستی از ریشهدارترین عقاید مردم روی زمین بود و قبل از بتپرستی مسئله توحید بود که با فطرت همراه است و با وحی و نبوت الهی هماهنگ و آنقدر مسئله بتپرستی ریشه داشت که سالیان متمادی قبل از وجود مبارک حضرت نوح در بین مردم بود وقتی نوح(سلام الله علیه) آمد به مردم گفت این یقوس یعوق و نصر و ود و امثال ذلک را رها کنید و نه قرن و نیم هم مناظره کرد و مبارزه کرد ولی سرانجام در مردم کم اثر گذاشت در مقطع سوم ذات اقدس الهی از راه وحی به نوح(سلام الله علیه) اعلام کرد که ﴿لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ﴾ یعنی «لا بئس علیک» در مقطع چهارم وجود مبارک نوح به اذن خدا دعا کرد گفت: ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى اْلأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارًا ٭ إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِرًا کَفّارًا﴾ که این را روی علم غیب گفت بعد جریان طوفان هم پدید آمد به اذن خدا و به استثنای گروه اندکی که منتخب خود نوح(سلام الله علیه) بودند و در سفینه مستقر بودند بقیه هلاک شدند بعد از جریان نوح باز دوباره این وثنیت بتپرستی رواج پیدا کرد تا رسید به عصر وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) عدهای اصنام و اوثان را میپرستید عدهای ستاره را میپرستیدند حالا یا برای آن است که طبق نقلی که فخررازی از ابومعشر بلخی نقل کرده است بسیاری از مردم اطراف کرهٴ خاک نظیر چین، هند اینها مجسمه بودند یعنی گرچه الله را قبول داشتند ولی قائل بودند که او جسم است و دیدنی نیست چون ـ معاذاللهـ او جسم است و محجوب است ما یک جسم مرئی را به عنوان تمثال و پیکر مجسمهگونه او میسازیم و او را تقدیس میکنیم عدهای میگفتند مثلاً خدا منزه از جسم است ولی کارها را به این کواکب آسمان تفویض کرده است احترام به آنها تعیین کننده است در جلب سعادت و عدهای هم سخن از تفویض را به میان نمیآوردند ولی تأثیر مستقل اینها را انکار نمیکردند میگفتند اینها منشأ پیدایش سعادت و خیراتاند و واسطه در فیضاند منتها در وساطت مستقلاند که آن هم به تفویض البته برمیگردد این آرا باعث شد که این اجرام سماوی را تقدیس کند اما بتهایی که میساختند این بتها پیکرهٴ آن اجرام سماوی بود یا نه مجسمهای بود که نموداری از فرشتگان است یا مجسمهای است که نموداری از قدسین بشر است؟ بالأخره چون فرقهها گوناگون بودند بر اساس نحلههای مختلف بتها هم مختلف، وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) هم با این بتها مبارزه میکرد و بتپرستی هم با ستارهپرستی مبارزه میکرد هم با هر فکر غیر توحیدی در اولین لحظهای که الآن این بخش مطرح است درباره همان بتهاست که وجود مبارک ابراهیم خلیل به آزر میفرماید: ﴿أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً﴾ چون آزر یک نقشی داشت در بین مردم لذا وجود مبارک ابراهیم گفت تو و قوم تو معلوم میشود یک عدهای از او پیروی میکردند از این جهت از آزر به أب تعبیر شده است وگرنه همان طوری که در بحثهای قبل گذشت پدر و والد حقیقی ابراهیم(سلام الله علیه) غیر از آزر است چه اینکه در المیزان به صورت مبسوط بیان شد و به زحمتی که یکی از آقایان کشیدند قبل از المیزان در تفسیر آلوسی هم آمده که بررسی آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و «توبه» و «انعام» و آیات سور دیگر هست با آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» هست نشان میدهد که والد غیر از أب است و والد که همان پدر حقیقی است برای حضرت ابراهیم موحد بود و این آزر یقیناً والد او نبود حالا باز با اینکه آلوسی این حرف را دارد و بعید است سیدناالاستاد چون ایشان اهل تدبر بودند نه تتبع کمتر تتبع میکردند و بیشتر تدّبر داشتند حالا باز بررسی بفرمایید ببینید که نحوه استدلال و ورود و خروجی که سیدناالاستاد دارد مطابق همان است که آلوسی بیان کرده یا نه و اما در خصوص این مسئلهٴ ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ﴾ حالا ببینید مفسّرین دیگر نظیر نوآوریهای المیزان را دارند یا نه که این جهات جزء موارد مهم تفسیر است خب برای اولین بار در این مقطع وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) به آزر میفرماید: ﴿أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً﴾ اینکه جمع آورد برای اینکه گروه زیادی هر کدام یک صنم خاصی را تکریم میکردند وگرنه منظور جنس است نه منظور جمع اصل صنمپرستی و وثنپرستی بد است و بر خلاف عقل است اختصاصی به اصنام کثیره ندارد اصل صنم و وثنپرستی قبیح است و باطل ﴿أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ این سخن معلوم میشود در طلیعه امر نبود از اینکه با صلابت برخورد کردند از اینکه به صورت قطع حکم به ضلالت کرده است معلوم میشود در طلیعهٴ امر نبود در طلیعهٴ امر بحثهای دیگری است که وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) وقتی میبیند یک عدهای در برابر این چوبها خضوع میکنند به همان براهین فطری توحیدی تمسک میکند میفرماید خدا آن است که نافع و ضار باشد اینها که نافع و ضار نیستند ﴿أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ﴾ که در براهین قبل هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» از زبان خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشت یعنی در همین سورهٴ «انعام» آیهٴ 71 قبلاً این چنین گذشت ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا﴾ در طلیعهٴ امر وجود مبارک ابراهیم خلیل یک سبک خاصی استدلال میکند ﴿أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ﴾ تا پایان آن اما اینجا که مستقیماً به آزر میفرماید: ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ معلوم میشود که در طلیعه امر نیست برای اینکه به صورت قاطع نتیجه برهان را ذکر میکند میفرماید شما و قومتان در ضلالتاید و رأی من این است و این رأیی که وجود مبارک ابراهیم خلیل اظهار کرده است محصول ارائه الهی است چون خدا به او نشان داده است او هم دید اینکه میگوید ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ﴾ من شما را و قومتان را در ضلالت میبینم به شهادت اینکه خدا بعد از آن فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ معلوم میشود آن رؤیت هم باز به ارائه الهی بود یعنی وقتی حقیقت بتها را نشان ابراهیم خلیل داد معلوم میشود اینها چوباند مخلوقاند غیر نافعاند غیر ضاراند کاری از اینها ساخته نیست بر اساس همان ارائه الهی و رؤیت وجود مبارک ابراهیم خلیل به آزر فرمود من تو را و قومت را در ضلالت و گمراهی میبینم به صورت قاطع جمله اسمیه با تأکید «انّ» و مانند آن ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ یک وقت است انسان در حالت محاوره است میفرماید: ﴿إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ یک وقت در حال مناظره است نه در حال محاوره آنجا جای این نیست که بفرماید یا ما گمراهیم یا شما گمراهید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در بخشی از تعبیرات طبق قرآن کریم به قومش فرمود: ﴿إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ برای آن بود که جای موضعگیری قاطعانه نبود وگرنه آن جایی که جای موضعگیری قاطعانه بود خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ صریحاً پیغمبر فرمود کجا میروید ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ راه غیر از این نیست اما در حال محاوره که آمیخته با موعظه و نصیحت است فرمود: ﴿إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ اما وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) در اینجا به صورت قاطع فرمود: ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ و این رؤیت هم باز به ارائه الهی است بعد به دنبال آن فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ چه اینکه ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید تو بر فراز کرسی قضا و داوری مینشینی ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾ آن طوری که خدا ارائه کرده است آن حقایق و معارف را برابر همان حقایقی که خدا ارائه کرده است و تو دیدی حکم میکنی خب اینکه میفرماید: ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾ مشابه آن را الآن در جریان حضرت ابراهیم دارد که ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ منتها آن دربارهٴ احکام الهی است این دربارهٴ حکم و معارف است چه اینکه درباره خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در جریان معراج که بخشی از آنها در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است و بخشی هم در سورهٴ «نجم» است آنجا از ارائهٴ الهی سخن به میان آمده است آیهٴ اول سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است که ﴿سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا﴾ در اینجا میفرماید ما او را اسراء کردیم و به مسجد الاقصی بردیم تا آیات خود را به او ارائه کنیم در سورهٴ «نجم» میفرماید: ﴿ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى﴾ ارائه اله حق است رؤیت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حق است و هر چه را که قلب دیده است حق دیده است کذب نبوده است باطل نبوده است ﴿ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم فرمود: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ و معنای اسوهٴ حسنه تنها این نیست که شما به اعتصاب و اقتدای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واجبات را که او انجام میدهد شما انجام بدهید محرمات را که او ترک میکند شما ترک بکنید این گوشهای از اعتصاب و اقتدای به آن اسوه است اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ نه تنها در فعل واجبات و ترک محرمات بلکه در همهٴ کمالات البته مسئلهٴ نبوت و رسالت یک امر کسبی است ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ ولی به ولایت رسیدن به مراحل کمال علمی یقینی و برهانی و شهودی رسیدن این مخصوص انبیا و اولیا نیست شاگردان او هم فراوان به این مقام رسیدند منتها «کلٌ علی حده» در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ یعنی یکی از منافع و فوائد عبادت یقین است این حد نیست تحدید نیست یعنی عبادت بکن تا به یقین برسی تا اگر ـ معاذاللهـ اگر به یقین رسیدی عبادت را رها کنی چون اگر رها هم کردی یقین هم گرفته میشود اینکه فرمود: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حجر» یعنی یکی از منافع و برکات عبادت یقین است آیهٴ 99 سورهٴ «حجر» آنگاه در سورهٴ «احزاب» میفرماید: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حجر» به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ قهراً به ما هم خواهد فرمود: «واعبدوا ربکم حتی یأتیکم الیقین» چون او اسوه شماست.
پرسش...
پاسخ: این یقین که به معنای مرگ نیست یقین به معنای یقین است روایت هم دارد که یقین را بر مرگ تطبیق کردند این معنایش این است که تا زندهاید عبادت کنید این هم حق است نه اینکه «الیقین هو الموت» آن تحدید کرده است تطبیق داد انسان تا زنده است باید عبادت بکند خب این خیلی نیازی به گفتن نداشت وقتی که مرد خب البته تکلیف ندارد دیگر آن روایات نمیخواهد مفهوم یقین را بر مرگ منتقل کند میخواهد بگوید که تا انسان زنده است مکلف به عبادت است اما آن حق است اما مفهوم و مستفاد آیه هم حق است ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ که از منافع و فوائد عبادت یقین است نه حدّ عبادت یقین که اگر کسی به یقین رسیدـ معاذالله ـ رها کند آنگاه هر کدام از این کمالات را که ذات اقدس الهی برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل بکند برابر آیهٴ سورهٴ «احزاب» که او اسوه ماست ما هم باید به او ائتساء کنیم تأسی کنیم اقتدا کنیم یک وقت است در بحثهای علمی است فرمود: ﴿قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ ما هم به او اقتدا میکنیم میگوییم ﴿قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ و این راه را هم موظفیم طی کنیم این برای علم که جامع همه علوم است و جامع یقین و شهود است یک وقت است خصوص یقین است خواه علم الیقین خواه عین الیقین ما هم باید به دنبالش حرکت کنیم و ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «تَّکاثُرُ» به ما به همهٴ ما وعده داد که اگر شما به دنبال علم رفتید و علم الیقین پیدا کردهاید این علم الیقین طلیعهای است وسیلهای است برای نیل شما به عین الیقین در سورهٴ مبارکهٴ «تَّکاثُرُ» آیهٴ پنج به بعد این است ﴿کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ ٭ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ﴾ فرمود شما اگر به علم الیقین برسید این علم الیقین شما یک وسیلهای خواهد شد که به عین الیقین راه پیدا میکنید یعنی مادامیکه در دنیا هستید زنده هستید، جهنم را میبینید نه اینکه بعد از مرگ جهنم را میبینید خب بعد از مرگ کافر هم جهنم را میبیند آنکه منکر بود میبیند، آنکه شک داشت میبیند، آنکه مظنه داشت میبیند آن هم که علم داشت میبیند اینکه فرمود: ﴿کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ یعنی قبل از مرگ منتها چون اکثری مردم طبق ترس، عبادت میکنند برای آن بحثهایی که قبلاً گذشت و قرآن کریم با اینکه انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان مبشر و نذیر و منذر به عنوان بشیر و نذیر معرفی کرد اما در هیچ جای قرآن وصف حضرت را به عنوان وصف منحصر در بشارت ذکر نکرد نفرمود «ان انت بشیر» خود پیغمبر هم نفرمود: «انما انا مبشر» اما درباره نذیر به عنوان حصر آمده است ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ﴾ ﴿إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ﴾ و مانند آن در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» که دارد ﴿کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ این برای آن است که اکثری مردم از ترس عبادت میکنند اکثری از خواندن نماز شب محروماند و اکثری نماز صبح را میخوانند با اینکه آن همه فضایل برای نماز شب هست خب همان ترس است که نماز صبح را میخوانند اگر تنها برای شوق بود و مراحل برتر تشویقی بود خب نماز شب را هم میخواندند اکثری برای ترس است عبادت میکنند البته این نقص است خب اگرچنانچه
پرسش... پاسخ: نه ارائه حکم خداست حکم خدا هم این است «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان» دیگر این حکم الله است دیگر
پرسش...
پاسخ: بله اما برابر حکم الله است حکم الله همین است
پرسش...
پاسخ: نه همان ارائه است ذات اقدس الهی به پیغمبر این مطلب را ارائه کرده است که اگر شهادت دادند در محکمهٴ حکم بکن و اگر علم پیدا کردی به همین روال ظاهری حکم بکن و اگر سوگند یاد کردند حکم بکن نه به علم شهودی.
پرسش...
پاسخ: او را «لم یرح الله» است خدا حکم نکرده بود
پرسش...
لذا پیغمبر به صورت حصر فرمود...
پرسش...
پاسخ: نه به صورت حصر فرمود...
پرسش...
پاسخ: همین این را خدا ارائه کرده است.
پرسش ...
پاسخ: همین این را خدا ارائه کرده است.
پرسش ...
پاسخ: ارائه خدا همین است که «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان» یک مقدار خدا به عنوان ستار العیوب اینجا حکم صادر کرده است اصلاً حکم خدا هم این است آن علمهای ملکوتی وسیله تکلیف نیست آن زمینه تکلیف نیست این علمهای ظاهری است که زمینه تکلیف است لذا همه معصومین(علیهم السلام) برابر آن علم ملکوتی از وقت مرگشان خبر داشتند و اما برابر آن علم عمل نمیکردند آن علم تکلیفآور نیست اگر آن علم تکلیفآور بود نظیر همین جریانی که برخی از روایات و تاریخ در ذیل همین آیه از جریان حضرت ابراهیم نقل شده است که وقتی خدا ملکوت آسمانها و زمین را نشان او داد او برخی را دید در حال عصیاناند نفرین کرد آنها به حیاتشان خاتمه داده شد بعد هم از خدا خواست که دیگر اینچنین من مشاهده نکنم بالأخره دستور رسید که این علم تکلیفآور نیست وگرنه بالاتر از این خود ذات اقدس الهی میداند اگر خود ذات اقدس الهی بخواهد به حیات هر تبهکاری خاتمه بدهد که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ نخواهد بود به مردم مهلت میدهد یک صحنهای را هم برای روز حساب باز میکند آن علم تکلیفآور نیست لذا خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو مطلب را که هر دو ﴿بِمَا أَرَاکَ اللّهُ﴾ است به مردم اعلام کرد.
پرسش...
پاسخ: حضرت که بیاید بلکه چون آن «اشراط الساعة» است چون وجود مبارک ولی عصر ارواحنا «من اشراط الساعة» است کم کم نشانههای قیامت ظهور میکند اگر آن هم با همین وضع حکم بکند که دیگر احتیاج دارد به یک مصلح جهانی دیگری تا بیاید که «یملأ الله به الارض قسطاً و عدلا» او برابر با علم باطنی نظیر علم خضر عمل میکند که «یملأ الله به الارض قسطاً و عدلا» اگر برابر با اصالت الصحه و اصالت الید و امثال ذلک حکم بکنید حمل بر صحت بکنید همین که هست.
پرسش...
پاسخ: آن کلش همین است یک بحث در این بود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در محکمهٴ آیا اهل کتاب را بپذیرد یا نه، آیه آمد تو مخیری اگر اهل کتاب به تو مراجعه کردند مخیری آنها را به محاکم خودشان ارجاع بدهی یا نه در محکمهٴ خاص خود آنها را بپذیری و بین آنها داوری کنی اما اگر خواستی داوری کنی ﴿فَاحْکُم بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ﴾ این راجع به آن بود اما آن ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾ یک اصل کلی است اختصاصی به اهل کتاب ندارد آن آیه ﴿وْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ﴾ این یک آیه دیگری است که ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾ به هر تقدیر در جریان ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو چیز را خدا به او ارائه کرد یکی اینکه به او ارائه کرد برابر یمین و بینه حکم بکند نه برابر علم غیب فرمود: ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾ ﴿بِما أَراکَ اللّهُ﴾ همین است که خود پیغمبر فرمود: «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان»
مطلب دوم آن است که باز این را هم خدا به او ارائه کرد و بر اساس ارائه الهی به مردم ابلاغ کرد فرمود مردم من طبق علم باطنم حکم نمیکنم برابر با یمین و بینه حکم میکنم اگر کسی شاهد باطل اقامه کرد یا قسم دروغ ارائه کرد و محکمه من به اعتماد بینه زور او یا به اعتماد قسم دروغ او حکمی به سود او صادر کرده است مالی را از کسی برده است «قطعةً من النار» برده است به همراهش آتش به خانه میبرد این را مواظب باشید.
پرسش...
پاسخ: ﴿وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ﴾ یعنی بالذات چون به دلیل اینکه بسیاری از غیبها را ذات اقدس الهی به پیغمبر آموخت و در نوبتهای قبل هم بحثش گذشت که پیغمبر بسیاری از موارد را خدا به او آدرس میدهد تو آنجا نبودی آنجا نبودی آنجا نبودی و من اسرار غیب را برای تو شرح دادم ﴿ما کُنْتَ ثاوِیًا فی أَهْلِ مَدْیَنَ ... ٭ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾ ﴿ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ این ﴿ما کُنْتَ﴾ ﴿ما کُنْتَ﴾ در قرآن خیلی است یعنی تو در جریان طور نبودی در مدین نبودی در صحنه انتخاب سرپرست برای مریم نبودی در جریان طور موسی نبودی ولی همه قصه را من برایت شرح میدهم ﴿ما کُنْتَ ثاوِیًا فی أَهْلِ مَدْیَنَ ... ٭ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾ ﴿ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ همهٴ اینها نشان میدهد با اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در صحنههای غیب نبوده است اما خدا همه اینها را به او آموخت.
پرسش...
پاسخ: اگر ذاتاً علم غیب داشت از آن خطرات میرهید و اگر یک علم غیبی داشته باشد که مأمور باشد برابر آن علم غیب از خطرها محافظت بشود عمل میکند چون که از بسیاری از خطرات حفظ شد آن خطبها و توطئههایی که علیه او کرده بودند این بود جریان لیلة المبیت هم از همین قبیل بود بسیاری از خطرات بود که به وسیلهٴ همان علم غیب محفوظ مانده است
پرسش...
پاسخ: همانکه محفوظ ماند فقط چهار تا سنگ به او زدند آسیب نرسید که خب اگر آنها قصد قتل داشتند قصد ترور داشتند و اگر آن علوم الهی نبود که حضرت آسیب میدید غرض آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اساس ارائه الهی این دو تا حکم را به مردم ابلاغ کرد یکی اینکه «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان» بعد هم صریحاً در مسجد به مردم اعلام کرد که مردم من برابر شاهد حکم میکنم من برابر یمین حکم میکنم نه برابر آن علم واقعی و اگر کسی در اثر اقامه شاهدی دور و باطل یا ارائه یمین دروغ محکمه را قانع کرده است که به سود او حکم بکنند و مالی را ببرد این «قطعةً من النار» را برده است خب این هم حکم الله بود اینها رؤیت احکام الهی است اما آن رؤیت معارف الهی در طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است در بخشی از سورهٴ مبارکهٴ «نجم» است که میفرماید: ﴿ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى﴾ بعد هم به ما که دستور اقتدای به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده شد که فرمود: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» این تأسی در تحصیل عین الیقین را هم به ما آموخت فرمود اولاً باید علم الیقین پیدا کنید بعد این علم الیقین زمینهای میشود برای عین الیقین ﴿کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ ٭ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ﴾ آن ﴿عَیْنَ الْیَقینِ﴾ مضاعف و مؤکد بعد از موت است که برای همه حاصل میشود خب پس اینکه فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این، اینچنین ارائه میکنیم مشابه این ارائه را قبلاً به ابراهیم خلیل ارائه کرده است که وجود مبارک ابراهیم به آزر و قوم آزر فرمود: ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ اما الآن دارد با ستارهپرستها این گروه مناظره علمی میکند فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ﴾ یعنی برای اهداف فراوانی که یکی از آن اهداف همان این است که جزء موقنین باشد جزء یقینکنندهها باشد البته تناسب حکم و موضوع ایجاب میکند که او یقین پیدا کند به آیات الهی سخن از کنه ذات واجب نیست چه اینکه در جریان اسراء و معراج هم سخن از ذات واجب نیست سخن از شهود آیات الهی است و اسمای حسنا است اینجا هم که میفرماید: ﴿وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ﴾ یعنی ما ملکوت آسمانها و زمین را نشان ابراهیم خلیل دادیم تا او به آیات ما یقین پیدا کند ﴿لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا﴾ که در اسراء و معراج آمده است از همین قبیل خواهد بود نه اینکه به کنه ذات یقین پیدا کند حالا یکی از موجودات سمائی ستاره است ملکوت او را الآن این میبیند ملکوت او را میبیند یعنی چه؟ یک منجم با براهین ریاضی طلوع و غروب اینها را رصد میکند یک انسان عادی هم با چشم غیرمسلح بدون اینکه رصدخانه برود طلوع و غروب اینها را رصد میکند بررسی میکند از اینکه وجود مبارک ابراهیم از این متحرک پی به محرک برده است این میشود رؤیت ملکوت قمر یک وقت انسان حرکت میبیند این مُلک است یک وقت متحرک میبیند این مُلک است یک وقت زمامدار تحریک میبیند این ملکوت است یک وقت هدف حرکت میبیند این ملکوت است حالا این برهان را گروه زیادی برهان حدوث و تغیّر دانستند گروه فراوانی برهان امکان دانستند باید ببینید در نوع این تفاسیر یک چنین تفسیری که نظیر المیزان نوآوری داشته باشد بگوید این برهان نه برهان اهل فلسفه و حکمت است نه برهان اهل کلام است نه تقریبی است که اشاعره گفتند نه تقریبی است که معتزله گفتند این برهان حرکت نیست نه حرکتهای عادی نه حرکت جوهری این برهان امکان نیست نه امکان ما هوی نه امکان فقری این یک راه خاصی است که قرآن ارائه میکند حدّ وسط این برهان محبّت است نه امکان، نه حدوث، نه تغیّر، نه امکان فقری چنین برهانی اصولاً در کتابهای فلسفی و کلام و حکمت راه ندارد اصلاً براهین معقول و مقبول در آن رشتهها همان برهان حدوث است حرکت هست امکان ماهوی است امکان فقری است و مانند آن برهانی که حدّ وسطش محبّت باشد این برهان خلیل حق است همین برهان را میبینید مرحوم صدر المتألهین در مبدأ و معاد در اسفار و کتابهای دیگر به عنوان برهان حرکت یاد کرده است فخررازی به عنوان برهان امکان میداند ایشان میفرماید هیچ کدام از این راهها نیست به چه دلیل این ستاره خدا نیست و خدا دارد به چه دلیل ماه خدا نیست و خدا دارد به چه دلیل آفتاب خدا نیست و خدا دارد برای اینکه خدا آن است که دلپذیر باشد محبوب باشد خدا را ما برای این میخواهیم که به او سر بسائیم و همین محبوب بودن متکی است به یک سلسله براهین عقلی یک وقت است میگوید من این را دوست دارم آن که میگوید شما دوست دارید خب من دوست ندارم من چیزی دیگر دوست دارم یک وقت است انسان روی شیئی حساسیت دارد از فلان حیوان میترسد از فلان حادثه میترسد و کسی هم نمیترسد کسی از تنهایی میترسد دیگری نمیترسد کسی از بیابان تاریک میترسد دیگری نمیترسد ترس از جهنم نظیر ترس از تنهایی و تاریکی و امثال ذلک نیست آن ترس وهمی است یک ترسی هم معقول است تا یکی بگوید من از جهنم میترسم دیگری بگوید من نمیترسم این نظیر تاریکی نیست نظیر تنهایی نیست تاریکی و تنهایی ترسآور نیست برابر با درکهای وهمی خود آدم است اما ترس از جهنم یک ترس معقول است یک ترسی نیست که کسی بگوید من این ترس را دارم دیگری بگوید من ندارم دوستی هم اینچنین نیست کسی بگوید من فلان رنگ را دوست دارم فلان لباس را دوست دارم فلان غذا را دوست دارم فلان سبک ساختمان را دوست دارم دیگری میگوید من این سبک را دوست ندارم یک سبک دیگر دوست دارم اینها مربوط به زیرمجموعه خواهشهای نفسانی است اما دوستی الله یک دوستی معقول است برهان خلیل حق این است که اصلاً خدا آن است که دلپذیر باشد محبوب باشد چیزی که رفتنی است و دگرگون شدنی است محبوب نیست پس خدا نیست این را باید ثابت کرد آن راهها را قبلاً دیگران رفتند مفسّرین هم رفتند خب هر حرکتی برای متحرک است هر متحرکی نیازمند آن محرک است پس هیچ متحرکی خدا نیست هر ممکنی واجب دارد و هیچ ممکنی خدا نیست این راهها را دیگران هم رفتند اما تکیهگاه این برهان و حدّ وسط این برهان محبّت است فرمود: ﴿لا أُحِبُّ اْلآفِلینَ﴾ خب آن رقیب سرسخت هم میگوید «نحن نحب الآفلین» تو دوست نداری ما دوست داریم ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾ این دیگر تبر نمیخواهد که این دیگر تسفیه نمیخواهد که شما دوست ندارید ما دوست داریم این دین نیاکان ماست معلوم میشود دوستی دو قسم است یک دوستی شخصی است که روی عواطف و احساسات است او مبرهن نیست هر کسی خواست خاص خودش را دارد ترس هم اینچنین است یک ترس نفسانی است روی عواطف و احساسات است این برای هر کسی است که ترس هر کسی هم برای او محترم است کسی از سوسک میترسد یکی هم از مار نمیترسد اما یک ترس معقول است جهنم باطن گناه است این ترسآور است اظلام را جدا نمیشود این آدم را ﴿کُلما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ﴾ این چیزی نیست که کسی بگوید من از این نمیترسم خب جهنم یک ترس معقول و مقبول است اما سوسک و تنهایی و تاریکی اینها ترس عقلی نیست دوستی هم به شرح ایضاً خیلیها هستند که خیلی را دوست دارند یک عده دوست ندارند آداب و سنن و رسوم پیش یک عده محبوب است پیش یک عده محبوب نیست این برهان خلیل حق یک محبّت عقلی است یعنی یک محبّتی است که عقل او را تثبیت میکند و نوع براهینی که قوم اقامه کردند آنها اگر تام است حکمت و کلام عهدهدار تمامیت آنهاست اگر ناتمام است حکمت و کلام عهدهدار ناتمام بودن آنهاست ولی این برهان از آن سنخ براهین نیست برهانی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت ﴿ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ بله این میتواند برهان حرکت باشد برهان حدوث باشد ﴿رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ﴾ این میتواند برهان حرکت باشد برهان حدوث باشد برهان امکان ماهوی باشد برهان امکان فقری باشد آن راه دارد اما ﴿لا أُحِبُّ اْلآفِلینَ﴾ هیچ یک از آن براهین نیست یک برهان نو قرآنی است که در کتابهای معقول مطرح نیست این را باید تبیین کرد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- مسئله بتپرستی از ریشهدارترین عقاید مردم روی زمین بود
- بعد از جریان نوح باز دوباره این وثنیت بتپرستی رواج پیدا کرد
- پدر و والد حقیقی ابراهیم(س) غیر از آزر است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ ِلأَبیهِ آزر أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ ﴿74﴾ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ ﴿75﴾ فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَبًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اْلآفِلینَ ﴿76﴾
در نوبت قبل روشن شد که مسئلهٴ بتپرستی از ریشهدارترین عقاید مردم روی زمین بود و قبل از بتپرستی مسئله توحید بود که با فطرت همراه است و با وحی و نبوت الهی هماهنگ و آنقدر مسئله بتپرستی ریشه داشت که سالیان متمادی قبل از وجود مبارک حضرت نوح در بین مردم بود وقتی نوح(سلام الله علیه) آمد به مردم گفت این یقوس یعوق و نصر و ود و امثال ذلک را رها کنید و نه قرن و نیم هم مناظره کرد و مبارزه کرد ولی سرانجام در مردم کم اثر گذاشت در مقطع سوم ذات اقدس الهی از راه وحی به نوح(سلام الله علیه) اعلام کرد که ﴿لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ﴾ یعنی «لا بئس علیک» در مقطع چهارم وجود مبارک نوح به اذن خدا دعا کرد گفت: ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى اْلأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارًا ٭ إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِرًا کَفّارًا﴾ که این را روی علم غیب گفت بعد جریان طوفان هم پدید آمد به اذن خدا و به استثنای گروه اندکی که منتخب خود نوح(سلام الله علیه) بودند و در سفینه مستقر بودند بقیه هلاک شدند بعد از جریان نوح باز دوباره این وثنیت بتپرستی رواج پیدا کرد تا رسید به عصر وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) عدهای اصنام و اوثان را میپرستید عدهای ستاره را میپرستیدند حالا یا برای آن است که طبق نقلی که فخررازی از ابومعشر بلخی نقل کرده است بسیاری از مردم اطراف کرهٴ خاک نظیر چین، هند اینها مجسمه بودند یعنی گرچه الله را قبول داشتند ولی قائل بودند که او جسم است و دیدنی نیست چون ـ معاذاللهـ او جسم است و محجوب است ما یک جسم مرئی را به عنوان تمثال و پیکر مجسمهگونه او میسازیم و او را تقدیس میکنیم عدهای میگفتند مثلاً خدا منزه از جسم است ولی کارها را به این کواکب آسمان تفویض کرده است احترام به آنها تعیین کننده است در جلب سعادت و عدهای هم سخن از تفویض را به میان نمیآوردند ولی تأثیر مستقل اینها را انکار نمیکردند میگفتند اینها منشأ پیدایش سعادت و خیراتاند و واسطه در فیضاند منتها در وساطت مستقلاند که آن هم به تفویض البته برمیگردد این آرا باعث شد که این اجرام سماوی را تقدیس کند اما بتهایی که میساختند این بتها پیکرهٴ آن اجرام سماوی بود یا نه مجسمهای بود که نموداری از فرشتگان است یا مجسمهای است که نموداری از قدسین بشر است؟ بالأخره چون فرقهها گوناگون بودند بر اساس نحلههای مختلف بتها هم مختلف، وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) هم با این بتها مبارزه میکرد و بتپرستی هم با ستارهپرستی مبارزه میکرد هم با هر فکر غیر توحیدی در اولین لحظهای که الآن این بخش مطرح است درباره همان بتهاست که وجود مبارک ابراهیم خلیل به آزر میفرماید: ﴿أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً﴾ چون آزر یک نقشی داشت در بین مردم لذا وجود مبارک ابراهیم گفت تو و قوم تو معلوم میشود یک عدهای از او پیروی میکردند از این جهت از آزر به أب تعبیر شده است وگرنه همان طوری که در بحثهای قبل گذشت پدر و والد حقیقی ابراهیم(سلام الله علیه) غیر از آزر است چه اینکه در المیزان به صورت مبسوط بیان شد و به زحمتی که یکی از آقایان کشیدند قبل از المیزان در تفسیر آلوسی هم آمده که بررسی آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و «توبه» و «انعام» و آیات سور دیگر هست با آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» هست نشان میدهد که والد غیر از أب است و والد که همان پدر حقیقی است برای حضرت ابراهیم موحد بود و این آزر یقیناً والد او نبود حالا باز با اینکه آلوسی این حرف را دارد و بعید است سیدناالاستاد چون ایشان اهل تدبر بودند نه تتبع کمتر تتبع میکردند و بیشتر تدّبر داشتند حالا باز بررسی بفرمایید ببینید که نحوه استدلال و ورود و خروجی که سیدناالاستاد دارد مطابق همان است که آلوسی بیان کرده یا نه و اما در خصوص این مسئلهٴ ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ﴾ حالا ببینید مفسّرین دیگر نظیر نوآوریهای المیزان را دارند یا نه که این جهات جزء موارد مهم تفسیر است خب برای اولین بار در این مقطع وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) به آزر میفرماید: ﴿أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً﴾ اینکه جمع آورد برای اینکه گروه زیادی هر کدام یک صنم خاصی را تکریم میکردند وگرنه منظور جنس است نه منظور جمع اصل صنمپرستی و وثنپرستی بد است و بر خلاف عقل است اختصاصی به اصنام کثیره ندارد اصل صنم و وثنپرستی قبیح است و باطل ﴿أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ این سخن معلوم میشود در طلیعه امر نبود از اینکه با صلابت برخورد کردند از اینکه به صورت قطع حکم به ضلالت کرده است معلوم میشود در طلیعهٴ امر نبود در طلیعهٴ امر بحثهای دیگری است که وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) وقتی میبیند یک عدهای در برابر این چوبها خضوع میکنند به همان براهین فطری توحیدی تمسک میکند میفرماید خدا آن است که نافع و ضار باشد اینها که نافع و ضار نیستند ﴿أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ﴾ که در براهین قبل هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» از زبان خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشت یعنی در همین سورهٴ «انعام» آیهٴ 71 قبلاً این چنین گذشت ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا﴾ در طلیعهٴ امر وجود مبارک ابراهیم خلیل یک سبک خاصی استدلال میکند ﴿أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ﴾ تا پایان آن اما اینجا که مستقیماً به آزر میفرماید: ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ معلوم میشود که در طلیعه امر نیست برای اینکه به صورت قاطع نتیجه برهان را ذکر میکند میفرماید شما و قومتان در ضلالتاید و رأی من این است و این رأیی که وجود مبارک ابراهیم خلیل اظهار کرده است محصول ارائه الهی است چون خدا به او نشان داده است او هم دید اینکه میگوید ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ﴾ من شما را و قومتان را در ضلالت میبینم به شهادت اینکه خدا بعد از آن فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ معلوم میشود آن رؤیت هم باز به ارائه الهی بود یعنی وقتی حقیقت بتها را نشان ابراهیم خلیل داد معلوم میشود اینها چوباند مخلوقاند غیر نافعاند غیر ضاراند کاری از اینها ساخته نیست بر اساس همان ارائه الهی و رؤیت وجود مبارک ابراهیم خلیل به آزر فرمود من تو را و قومت را در ضلالت و گمراهی میبینم به صورت قاطع جمله اسمیه با تأکید «انّ» و مانند آن ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ یک وقت است انسان در حالت محاوره است میفرماید: ﴿إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ یک وقت در حال مناظره است نه در حال محاوره آنجا جای این نیست که بفرماید یا ما گمراهیم یا شما گمراهید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در بخشی از تعبیرات طبق قرآن کریم به قومش فرمود: ﴿إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ برای آن بود که جای موضعگیری قاطعانه نبود وگرنه آن جایی که جای موضعگیری قاطعانه بود خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ صریحاً پیغمبر فرمود کجا میروید ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ راه غیر از این نیست اما در حال محاوره که آمیخته با موعظه و نصیحت است فرمود: ﴿إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ اما وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) در اینجا به صورت قاطع فرمود: ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ و این رؤیت هم باز به ارائه الهی است بعد به دنبال آن فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ چه اینکه ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید تو بر فراز کرسی قضا و داوری مینشینی ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾ آن طوری که خدا ارائه کرده است آن حقایق و معارف را برابر همان حقایقی که خدا ارائه کرده است و تو دیدی حکم میکنی خب اینکه میفرماید: ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾ مشابه آن را الآن در جریان حضرت ابراهیم دارد که ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ منتها آن دربارهٴ احکام الهی است این دربارهٴ حکم و معارف است چه اینکه درباره خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در جریان معراج که بخشی از آنها در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است و بخشی هم در سورهٴ «نجم» است آنجا از ارائهٴ الهی سخن به میان آمده است آیهٴ اول سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است که ﴿سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا﴾ در اینجا میفرماید ما او را اسراء کردیم و به مسجد الاقصی بردیم تا آیات خود را به او ارائه کنیم در سورهٴ «نجم» میفرماید: ﴿ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى﴾ ارائه اله حق است رؤیت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حق است و هر چه را که قلب دیده است حق دیده است کذب نبوده است باطل نبوده است ﴿ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم فرمود: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ و معنای اسوهٴ حسنه تنها این نیست که شما به اعتصاب و اقتدای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واجبات را که او انجام میدهد شما انجام بدهید محرمات را که او ترک میکند شما ترک بکنید این گوشهای از اعتصاب و اقتدای به آن اسوه است اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ نه تنها در فعل واجبات و ترک محرمات بلکه در همهٴ کمالات البته مسئلهٴ نبوت و رسالت یک امر کسبی است ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ ولی به ولایت رسیدن به مراحل کمال علمی یقینی و برهانی و شهودی رسیدن این مخصوص انبیا و اولیا نیست شاگردان او هم فراوان به این مقام رسیدند منتها «کلٌ علی حده» در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ یعنی یکی از منافع و فوائد عبادت یقین است این حد نیست تحدید نیست یعنی عبادت بکن تا به یقین برسی تا اگر ـ معاذاللهـ اگر به یقین رسیدی عبادت را رها کنی چون اگر رها هم کردی یقین هم گرفته میشود اینکه فرمود: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حجر» یعنی یکی از منافع و برکات عبادت یقین است آیهٴ 99 سورهٴ «حجر» آنگاه در سورهٴ «احزاب» میفرماید: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حجر» به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ قهراً به ما هم خواهد فرمود: «واعبدوا ربکم حتی یأتیکم الیقین» چون او اسوه شماست.
پرسش...
پاسخ: این یقین که به معنای مرگ نیست یقین به معنای یقین است روایت هم دارد که یقین را بر مرگ تطبیق کردند این معنایش این است که تا زندهاید عبادت کنید این هم حق است نه اینکه «الیقین هو الموت» آن تحدید کرده است تطبیق داد انسان تا زنده است باید عبادت بکند خب این خیلی نیازی به گفتن نداشت وقتی که مرد خب البته تکلیف ندارد دیگر آن روایات نمیخواهد مفهوم یقین را بر مرگ منتقل کند میخواهد بگوید که تا انسان زنده است مکلف به عبادت است اما آن حق است اما مفهوم و مستفاد آیه هم حق است ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ که از منافع و فوائد عبادت یقین است نه حدّ عبادت یقین که اگر کسی به یقین رسیدـ معاذالله ـ رها کند آنگاه هر کدام از این کمالات را که ذات اقدس الهی برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل بکند برابر آیهٴ سورهٴ «احزاب» که او اسوه ماست ما هم باید به او ائتساء کنیم تأسی کنیم اقتدا کنیم یک وقت است در بحثهای علمی است فرمود: ﴿قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ ما هم به او اقتدا میکنیم میگوییم ﴿قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ و این راه را هم موظفیم طی کنیم این برای علم که جامع همه علوم است و جامع یقین و شهود است یک وقت است خصوص یقین است خواه علم الیقین خواه عین الیقین ما هم باید به دنبالش حرکت کنیم و ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «تَّکاثُرُ» به ما به همهٴ ما وعده داد که اگر شما به دنبال علم رفتید و علم الیقین پیدا کردهاید این علم الیقین طلیعهای است وسیلهای است برای نیل شما به عین الیقین در سورهٴ مبارکهٴ «تَّکاثُرُ» آیهٴ پنج به بعد این است ﴿کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ ٭ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ﴾ فرمود شما اگر به علم الیقین برسید این علم الیقین شما یک وسیلهای خواهد شد که به عین الیقین راه پیدا میکنید یعنی مادامیکه در دنیا هستید زنده هستید، جهنم را میبینید نه اینکه بعد از مرگ جهنم را میبینید خب بعد از مرگ کافر هم جهنم را میبیند آنکه منکر بود میبیند، آنکه شک داشت میبیند، آنکه مظنه داشت میبیند آن هم که علم داشت میبیند اینکه فرمود: ﴿کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ یعنی قبل از مرگ منتها چون اکثری مردم طبق ترس، عبادت میکنند برای آن بحثهایی که قبلاً گذشت و قرآن کریم با اینکه انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان مبشر و نذیر و منذر به عنوان بشیر و نذیر معرفی کرد اما در هیچ جای قرآن وصف حضرت را به عنوان وصف منحصر در بشارت ذکر نکرد نفرمود «ان انت بشیر» خود پیغمبر هم نفرمود: «انما انا مبشر» اما درباره نذیر به عنوان حصر آمده است ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ﴾ ﴿إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ﴾ و مانند آن در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» که دارد ﴿کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ این برای آن است که اکثری مردم از ترس عبادت میکنند اکثری از خواندن نماز شب محروماند و اکثری نماز صبح را میخوانند با اینکه آن همه فضایل برای نماز شب هست خب همان ترس است که نماز صبح را میخوانند اگر تنها برای شوق بود و مراحل برتر تشویقی بود خب نماز شب را هم میخواندند اکثری برای ترس است عبادت میکنند البته این نقص است خب اگرچنانچه
پرسش... پاسخ: نه ارائه حکم خداست حکم خدا هم این است «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان» دیگر این حکم الله است دیگر
پرسش...
پاسخ: بله اما برابر حکم الله است حکم الله همین است
پرسش...
پاسخ: نه همان ارائه است ذات اقدس الهی به پیغمبر این مطلب را ارائه کرده است که اگر شهادت دادند در محکمهٴ حکم بکن و اگر علم پیدا کردی به همین روال ظاهری حکم بکن و اگر سوگند یاد کردند حکم بکن نه به علم شهودی.
پرسش...
پاسخ: او را «لم یرح الله» است خدا حکم نکرده بود
پرسش...
لذا پیغمبر به صورت حصر فرمود...
پرسش...
پاسخ: نه به صورت حصر فرمود...
پرسش...
پاسخ: همین این را خدا ارائه کرده است.
پرسش ...
پاسخ: همین این را خدا ارائه کرده است.
پرسش ...
پاسخ: ارائه خدا همین است که «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان» یک مقدار خدا به عنوان ستار العیوب اینجا حکم صادر کرده است اصلاً حکم خدا هم این است آن علمهای ملکوتی وسیله تکلیف نیست آن زمینه تکلیف نیست این علمهای ظاهری است که زمینه تکلیف است لذا همه معصومین(علیهم السلام) برابر آن علم ملکوتی از وقت مرگشان خبر داشتند و اما برابر آن علم عمل نمیکردند آن علم تکلیفآور نیست اگر آن علم تکلیفآور بود نظیر همین جریانی که برخی از روایات و تاریخ در ذیل همین آیه از جریان حضرت ابراهیم نقل شده است که وقتی خدا ملکوت آسمانها و زمین را نشان او داد او برخی را دید در حال عصیاناند نفرین کرد آنها به حیاتشان خاتمه داده شد بعد هم از خدا خواست که دیگر اینچنین من مشاهده نکنم بالأخره دستور رسید که این علم تکلیفآور نیست وگرنه بالاتر از این خود ذات اقدس الهی میداند اگر خود ذات اقدس الهی بخواهد به حیات هر تبهکاری خاتمه بدهد که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ نخواهد بود به مردم مهلت میدهد یک صحنهای را هم برای روز حساب باز میکند آن علم تکلیفآور نیست لذا خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو مطلب را که هر دو ﴿بِمَا أَرَاکَ اللّهُ﴾ است به مردم اعلام کرد.
پرسش...
پاسخ: حضرت که بیاید بلکه چون آن «اشراط الساعة» است چون وجود مبارک ولی عصر ارواحنا «من اشراط الساعة» است کم کم نشانههای قیامت ظهور میکند اگر آن هم با همین وضع حکم بکند که دیگر احتیاج دارد به یک مصلح جهانی دیگری تا بیاید که «یملأ الله به الارض قسطاً و عدلا» او برابر با علم باطنی نظیر علم خضر عمل میکند که «یملأ الله به الارض قسطاً و عدلا» اگر برابر با اصالت الصحه و اصالت الید و امثال ذلک حکم بکنید حمل بر صحت بکنید همین که هست.
پرسش...
پاسخ: آن کلش همین است یک بحث در این بود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در محکمهٴ آیا اهل کتاب را بپذیرد یا نه، آیه آمد تو مخیری اگر اهل کتاب به تو مراجعه کردند مخیری آنها را به محاکم خودشان ارجاع بدهی یا نه در محکمهٴ خاص خود آنها را بپذیری و بین آنها داوری کنی اما اگر خواستی داوری کنی ﴿فَاحْکُم بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ﴾ این راجع به آن بود اما آن ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾ یک اصل کلی است اختصاصی به اهل کتاب ندارد آن آیه ﴿وْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ﴾ این یک آیه دیگری است که ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾ به هر تقدیر در جریان ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو چیز را خدا به او ارائه کرد یکی اینکه به او ارائه کرد برابر یمین و بینه حکم بکند نه برابر علم غیب فرمود: ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾ ﴿بِما أَراکَ اللّهُ﴾ همین است که خود پیغمبر فرمود: «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان»
مطلب دوم آن است که باز این را هم خدا به او ارائه کرد و بر اساس ارائه الهی به مردم ابلاغ کرد فرمود مردم من طبق علم باطنم حکم نمیکنم برابر با یمین و بینه حکم میکنم اگر کسی شاهد باطل اقامه کرد یا قسم دروغ ارائه کرد و محکمه من به اعتماد بینه زور او یا به اعتماد قسم دروغ او حکمی به سود او صادر کرده است مالی را از کسی برده است «قطعةً من النار» برده است به همراهش آتش به خانه میبرد این را مواظب باشید.
پرسش...
پاسخ: ﴿وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ﴾ یعنی بالذات چون به دلیل اینکه بسیاری از غیبها را ذات اقدس الهی به پیغمبر آموخت و در نوبتهای قبل هم بحثش گذشت که پیغمبر بسیاری از موارد را خدا به او آدرس میدهد تو آنجا نبودی آنجا نبودی آنجا نبودی و من اسرار غیب را برای تو شرح دادم ﴿ما کُنْتَ ثاوِیًا فی أَهْلِ مَدْیَنَ ... ٭ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾ ﴿ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ این ﴿ما کُنْتَ﴾ ﴿ما کُنْتَ﴾ در قرآن خیلی است یعنی تو در جریان طور نبودی در مدین نبودی در صحنه انتخاب سرپرست برای مریم نبودی در جریان طور موسی نبودی ولی همه قصه را من برایت شرح میدهم ﴿ما کُنْتَ ثاوِیًا فی أَهْلِ مَدْیَنَ ... ٭ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾ ﴿ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ همهٴ اینها نشان میدهد با اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در صحنههای غیب نبوده است اما خدا همه اینها را به او آموخت.
پرسش...
پاسخ: اگر ذاتاً علم غیب داشت از آن خطرات میرهید و اگر یک علم غیبی داشته باشد که مأمور باشد برابر آن علم غیب از خطرها محافظت بشود عمل میکند چون که از بسیاری از خطرات حفظ شد آن خطبها و توطئههایی که علیه او کرده بودند این بود جریان لیلة المبیت هم از همین قبیل بود بسیاری از خطرات بود که به وسیلهٴ همان علم غیب محفوظ مانده است
پرسش...
پاسخ: همانکه محفوظ ماند فقط چهار تا سنگ به او زدند آسیب نرسید که خب اگر آنها قصد قتل داشتند قصد ترور داشتند و اگر آن علوم الهی نبود که حضرت آسیب میدید غرض آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اساس ارائه الهی این دو تا حکم را به مردم ابلاغ کرد یکی اینکه «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان» بعد هم صریحاً در مسجد به مردم اعلام کرد که مردم من برابر شاهد حکم میکنم من برابر یمین حکم میکنم نه برابر آن علم واقعی و اگر کسی در اثر اقامه شاهدی دور و باطل یا ارائه یمین دروغ محکمه را قانع کرده است که به سود او حکم بکنند و مالی را ببرد این «قطعةً من النار» را برده است خب این هم حکم الله بود اینها رؤیت احکام الهی است اما آن رؤیت معارف الهی در طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است در بخشی از سورهٴ مبارکهٴ «نجم» است که میفرماید: ﴿ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى﴾ بعد هم به ما که دستور اقتدای به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده شد که فرمود: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» این تأسی در تحصیل عین الیقین را هم به ما آموخت فرمود اولاً باید علم الیقین پیدا کنید بعد این علم الیقین زمینهای میشود برای عین الیقین ﴿کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ ٭ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ﴾ آن ﴿عَیْنَ الْیَقینِ﴾ مضاعف و مؤکد بعد از موت است که برای همه حاصل میشود خب پس اینکه فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این، اینچنین ارائه میکنیم مشابه این ارائه را قبلاً به ابراهیم خلیل ارائه کرده است که وجود مبارک ابراهیم به آزر و قوم آزر فرمود: ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ اما الآن دارد با ستارهپرستها این گروه مناظره علمی میکند فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ﴾ یعنی برای اهداف فراوانی که یکی از آن اهداف همان این است که جزء موقنین باشد جزء یقینکنندهها باشد البته تناسب حکم و موضوع ایجاب میکند که او یقین پیدا کند به آیات الهی سخن از کنه ذات واجب نیست چه اینکه در جریان اسراء و معراج هم سخن از ذات واجب نیست سخن از شهود آیات الهی است و اسمای حسنا است اینجا هم که میفرماید: ﴿وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ﴾ یعنی ما ملکوت آسمانها و زمین را نشان ابراهیم خلیل دادیم تا او به آیات ما یقین پیدا کند ﴿لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا﴾ که در اسراء و معراج آمده است از همین قبیل خواهد بود نه اینکه به کنه ذات یقین پیدا کند حالا یکی از موجودات سمائی ستاره است ملکوت او را الآن این میبیند ملکوت او را میبیند یعنی چه؟ یک منجم با براهین ریاضی طلوع و غروب اینها را رصد میکند یک انسان عادی هم با چشم غیرمسلح بدون اینکه رصدخانه برود طلوع و غروب اینها را رصد میکند بررسی میکند از اینکه وجود مبارک ابراهیم از این متحرک پی به محرک برده است این میشود رؤیت ملکوت قمر یک وقت انسان حرکت میبیند این مُلک است یک وقت متحرک میبیند این مُلک است یک وقت زمامدار تحریک میبیند این ملکوت است یک وقت هدف حرکت میبیند این ملکوت است حالا این برهان را گروه زیادی برهان حدوث و تغیّر دانستند گروه فراوانی برهان امکان دانستند باید ببینید در نوع این تفاسیر یک چنین تفسیری که نظیر المیزان نوآوری داشته باشد بگوید این برهان نه برهان اهل فلسفه و حکمت است نه برهان اهل کلام است نه تقریبی است که اشاعره گفتند نه تقریبی است که معتزله گفتند این برهان حرکت نیست نه حرکتهای عادی نه حرکت جوهری این برهان امکان نیست نه امکان ما هوی نه امکان فقری این یک راه خاصی است که قرآن ارائه میکند حدّ وسط این برهان محبّت است نه امکان، نه حدوث، نه تغیّر، نه امکان فقری چنین برهانی اصولاً در کتابهای فلسفی و کلام و حکمت راه ندارد اصلاً براهین معقول و مقبول در آن رشتهها همان برهان حدوث است حرکت هست امکان ماهوی است امکان فقری است و مانند آن برهانی که حدّ وسطش محبّت باشد این برهان خلیل حق است همین برهان را میبینید مرحوم صدر المتألهین در مبدأ و معاد در اسفار و کتابهای دیگر به عنوان برهان حرکت یاد کرده است فخررازی به عنوان برهان امکان میداند ایشان میفرماید هیچ کدام از این راهها نیست به چه دلیل این ستاره خدا نیست و خدا دارد به چه دلیل ماه خدا نیست و خدا دارد به چه دلیل آفتاب خدا نیست و خدا دارد برای اینکه خدا آن است که دلپذیر باشد محبوب باشد خدا را ما برای این میخواهیم که به او سر بسائیم و همین محبوب بودن متکی است به یک سلسله براهین عقلی یک وقت است میگوید من این را دوست دارم آن که میگوید شما دوست دارید خب من دوست ندارم من چیزی دیگر دوست دارم یک وقت است انسان روی شیئی حساسیت دارد از فلان حیوان میترسد از فلان حادثه میترسد و کسی هم نمیترسد کسی از تنهایی میترسد دیگری نمیترسد کسی از بیابان تاریک میترسد دیگری نمیترسد ترس از جهنم نظیر ترس از تنهایی و تاریکی و امثال ذلک نیست آن ترس وهمی است یک ترسی هم معقول است تا یکی بگوید من از جهنم میترسم دیگری بگوید من نمیترسم این نظیر تاریکی نیست نظیر تنهایی نیست تاریکی و تنهایی ترسآور نیست برابر با درکهای وهمی خود آدم است اما ترس از جهنم یک ترس معقول است یک ترسی نیست که کسی بگوید من این ترس را دارم دیگری بگوید من ندارم دوستی هم اینچنین نیست کسی بگوید من فلان رنگ را دوست دارم فلان لباس را دوست دارم فلان غذا را دوست دارم فلان سبک ساختمان را دوست دارم دیگری میگوید من این سبک را دوست ندارم یک سبک دیگر دوست دارم اینها مربوط به زیرمجموعه خواهشهای نفسانی است اما دوستی الله یک دوستی معقول است برهان خلیل حق این است که اصلاً خدا آن است که دلپذیر باشد محبوب باشد چیزی که رفتنی است و دگرگون شدنی است محبوب نیست پس خدا نیست این را باید ثابت کرد آن راهها را قبلاً دیگران رفتند مفسّرین هم رفتند خب هر حرکتی برای متحرک است هر متحرکی نیازمند آن محرک است پس هیچ متحرکی خدا نیست هر ممکنی واجب دارد و هیچ ممکنی خدا نیست این راهها را دیگران هم رفتند اما تکیهگاه این برهان و حدّ وسط این برهان محبّت است فرمود: ﴿لا أُحِبُّ اْلآفِلینَ﴾ خب آن رقیب سرسخت هم میگوید «نحن نحب الآفلین» تو دوست نداری ما دوست داریم ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾ این دیگر تبر نمیخواهد که این دیگر تسفیه نمیخواهد که شما دوست ندارید ما دوست داریم این دین نیاکان ماست معلوم میشود دوستی دو قسم است یک دوستی شخصی است که روی عواطف و احساسات است او مبرهن نیست هر کسی خواست خاص خودش را دارد ترس هم اینچنین است یک ترس نفسانی است روی عواطف و احساسات است این برای هر کسی است که ترس هر کسی هم برای او محترم است کسی از سوسک میترسد یکی هم از مار نمیترسد اما یک ترس معقول است جهنم باطن گناه است این ترسآور است اظلام را جدا نمیشود این آدم را ﴿کُلما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ﴾ این چیزی نیست که کسی بگوید من از این نمیترسم خب جهنم یک ترس معقول و مقبول است اما سوسک و تنهایی و تاریکی اینها ترس عقلی نیست دوستی هم به شرح ایضاً خیلیها هستند که خیلی را دوست دارند یک عده دوست ندارند آداب و سنن و رسوم پیش یک عده محبوب است پیش یک عده محبوب نیست این برهان خلیل حق یک محبّت عقلی است یعنی یک محبّتی است که عقل او را تثبیت میکند و نوع براهینی که قوم اقامه کردند آنها اگر تام است حکمت و کلام عهدهدار تمامیت آنهاست اگر ناتمام است حکمت و کلام عهدهدار ناتمام بودن آنهاست ولی این برهان از آن سنخ براهین نیست برهانی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت ﴿ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ بله این میتواند برهان حرکت باشد برهان حدوث باشد ﴿رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ﴾ این میتواند برهان حرکت باشد برهان حدوث باشد برهان امکان ماهوی باشد برهان امکان فقری باشد آن راه دارد اما ﴿لا أُحِبُّ اْلآفِلینَ﴾ هیچ یک از آن براهین نیست یک برهان نو قرآنی است که در کتابهای معقول مطرح نیست این را باید تبیین کرد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است