display result search
منو
تفسیر آیات 70 تا 71 سوره انعام _ بخش اول

تفسیر آیات 70 تا 71 سوره انعام _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 53 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 70 تا 71 سوره انعام _ بخش اول"
- آنها که دینشان را لهو و لعب قرار دادند آنها را رها کن
- یک موحد خدا را یعنی هستی محض را به عنوان اله و رب می‌پذیرد
دین موحد از مبدأ شروع می‌شود و نه هوا


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ذَرِ سالَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها أُولئِکَ الَّذینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ ﴿70﴾ قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی اْلأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ ﴿71﴾

دربارهٴ کسانی که نسبت به آیات الهی خوض باطلانه داشتند مطلبی گذشت آن‌گاه یک اصل جامعی را در این آیه ذات اقدس الهی مطرح می‌فرماید می‌فرماید آنها که دینشان را لهو و لعب قرار دادند آنها را رها کن یعنی اعتنایی به آنها نکن در جمع آنها شرکت نکن لکن از موعظه و احتجاج با آنها غفلت نکن آنها که دینشان را لهو و لعب قرار داد بر اساس همان اصلی است که در نوبتهای قبل به عرضتان رسید یک موحد خدا را یعنی آن هستی محض را به عنوان اله و رب می‌پذیرد چنین مو‌جودی وحیی دارد دینی دارد شریعتی دارد از راه پیامبران مرسلین(علیهم السّلام) حساب می‌شود و معادی دارد که بهشت و جهنمش در آن معاد تأمین است آن هستی محض ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ است معاد هم رجوع به همان ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ است می‌شود «هُوَ الْآخِرُ» و وحی و دین او همان صراط مستقیم است که از مبدأ شروع می‌شود به منتها ختم می‌شود این کار یک موحد است کسی که بر دنیا مسلط است و اما کسی که دنیا بر او مسلط شد چون دنیا جز لهو و لعب چیز دیگر نیست ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ اگر دنیا بر کسی مسلط شد و کسی افکار و عقایدش تحت سلطه دنیا بود این از محدوده لهو و لعب بیرون نمی‌رود چون ممکن نیست دنیا که متاع لهو و لعب است بر کسی حاکم باشد و چنان شخصی بیرون از فضای لهو و لعب بتواند فکری عقیده‌ای مرامی داشته باشد قهراً [ناگزیر] چنین شخصی اله او همان هوای اوست ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ وقتی مبدأ او اله او معبود او هوای او بود دین او هم دست‌پرودهٴ همین هوای اوست معاد او هم دست ‌ساخته همین ست چنین کسی به چیزی عمل می‌کند که برابر با میل او باشد و از چیزی می‌ترسد که میل او با او موافق نیست و به چیزی مشتاق است که مطابق با میل اوست او جهنمی دارد بهشتی دارد دینی دارد و خدایی دارد اما همهٴ اینها در مدار هویٰ دور می‌زند چون ممکن نیست کسی اله او هوای او باشد و دین او بیرون از مدار هویٰ باشد و معاد او هم بیرون از مدار هویٰ باشد چنین چیزی ممکن نیست او از آینده‌ای می‌ترسد که مخالف هویٰ باشد به آینده‌ای امیدوار است که مطابق با هوس باشد پس شهوت و غضب او بهشت و جهنم اوست چه اینکه خواسته او دین اوست زیرا منشأ اصلی همهٴ این امور هوای اوست که هویٰ را به عنوان اله اخذ کرده است لذا فرض ندارد که کسی اله را به عنوان معبود اخذ کرده باشد و بی‌دین چون دین همان روشی است که انسان دارد فرعون با اینکه می‌گفت ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ ﴿أَنَا رَبُّکُمُ اْلأَعْلى﴾ و مانند آن برای مردم خودش و برای پیروان آل فرعون دینی معتقد بود که می‌گفت ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ می‌گفت من می‌ترسم موسای کلیم دین شما را از بین ببرد پس دینی که فراعنه قائل بودند برابر همان مقررات هویٰ پرست و هوس پذیر آنها بود انسان ممکن نیست مرامی نداشته باشد مرام هرکسی دین اوست اگر الهی بود مرام او همان صراط مستقیم است و بهشت و جهنم او همان است که خدا در قیامت مشخص کرده و اگر اهل هویٰ بود که ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ چنین اله دروغینی چنان دین دروغین را هم تدوین می‌کند که فرعون می‌گوید ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکم﴾ و چنین الهی که چنان دین دروغین را تدوین کرده است بهشت و جهنم دروغین را هم به دنبال خواهد داشت لذا وقتی فرعون به آن مقام کاخ‌نشینی خود راه یافت گفت: ﴿أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ اْلأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی﴾ بهشت او همین بود بنابراین اینکه فرمود عده‌ای دین خودشان را لهو و لعب قرار دادند برای آن است که از محدودهٴ هویٰ دارند الهام می‌گیرند گاهی همین مشرکین دین حق را به بازیچه می‌گیرند همان است که فرمود شما وقتی خواستید نماز بخوانید ﴿اتَّخَذُوها هُزُوًا﴾ این نماز را مسخره می‌کنند اینها دین شما را مسخره می‌کنند نه دین خود را لهو و لعب قرار دادند اینکه فرمود: ﴿الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْوٌا وَ لَعِبًا﴾ یعنی کسی که مشرک است و کافر است چون اله او هوای اوست دین او هم لهو و لعب خواهد بود قیامت او هم به شرح ایضاً [همچنین] آن‌گاه چنین کسی دین حق را مسخره می‌کند این ظاهر مستفاد از این آیه و امثال این آیه است و اما آنکه فخر‌رازی گفته است و اقسام پنج‌گانه را که در نوبت قبل به عرضتان رسید ذکر کرده است می‌گفت که آنها که از راه دین دارند روزی می‌خوردند آنها هم دینشان را لهو و لعب قرار داده‌اند که دین را وسیله دنیا قرار داده‌اند و با دین دارند روزی می‌خورند این سخن حق هست اما آیه بعید است این را شامل بشود لکن اینها زیر مجموعه همانهایی هستند که ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾ چون اینها زیر مجموعه همانهایی هستند که ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾ در حقیقت یک اسلام شناسنامه‌ای دارد که این دین واقعی او نیست چون اهل هویٰ و هوس است اله او همان هوای اوست وقتی اله او هوای او بود قهراً [ناگزیر] دین او هم لهو و لعب خواهد بود و مانند آن چون حالا امروز می‌بیند نان او در این کار تأمین است می‌پذیرد و اگر ببیند نان او در چیزی دیگر تأمین است بر‌می‌گردد غرض آن است که تا روی تحلیل عقلی به آن مسئلهٴ اصلی بر‌نگردیم نمی‌شود از آیه استفاده کرد که آیه مسلمین را هم شامل می‌شود آن مسلمانی که دین را وسیلهٴ روزی خود قرار داده است روح قضیه به این برمی‌گردد که این یک صورتی دارد که به حسب صورت مسلمان است یک سیرتی دارد که در نهان و درون اوست و در آن درون ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ است چون مشمول ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ است قهراً [ناگزیر] دین برای او بازیچه است و ابزار روزی است خب وقتی دنیا لهو و لعب بود ابزار لهو و لعب هم لهو و لعب خواهد شد چنین گروهی البته ﴿اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُوًا﴾ یا ﴿اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا﴾ ولی قرآن کریم هر جا از این گروه نام می‌برد اینها کسانی‌اند که ظاهراً کافراند در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 51 از این گروه نام می‌برد آیهٴ 50 و 51 ﴿وَ نادى أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرینَ ٭ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ﴾ اینها کافراند که دینشان را لهو و لَعِبٌ قرار دادند چون الهشان را هویٰ قرار دادند ﴿فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا باِ‏یاتِنا یَجْحَدُونَ﴾ در بخشهای دیگر هم از همین گروه نام می‌برد اینها معمولاً به عنوان کافران یاد شده‌اند که خدا در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در همین سوره در آیاتی که بعد می‌آید آیهٴ 137 می‌فرماید: ﴿وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثیرٍ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دینَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ﴾ اینها را رها کن نظیر همین آیهٴ محلّ بحث که فرمود ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا﴾ فرمود اینها را رها کن چه اینکه در آیهٴ 112 همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» باز دربارهٴ کفار این چنین می‌آید که ﴿وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیِّ عَدُوًّا شَیاطینَ اْلإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ﴾ اینها را رها کن اینها را رها کن یعنی اینها باطل‌اند و غمگین نباش غصه نخور با اینها منشین اما هجرت جمیل بکن نه قبیح اینها را موعظه و نصیحت بکن و مانند آن خب ﴿وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ و پس ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ خب اگر حب دنیا که رأس کل خطیئه است بر اینها مسلط شد اینها را مغرور کرد همهٴ خطیئات هم دامن‌گیر اینها خواهد شد چون رأس کل خطیئه بر اینها حکومت می‌کند لذا در بخشهای دیگر هم فرمود: و ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ خب اگر رأس کل خطیئه بر کسی مسلط شد همهٴ جوانب او را خطایا پر می‌کند عقیدهٴ او را اخلاق او را اعمال او را لذا ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ ممکن است رأس کل خطیئه بر انسان حاکم باشد ولی یک گوشش سالم باشد؟ عقیده‌اش یا اخلاقش یا اعمالش سالم باشد؟ چنین چیزی ممکن نیست او رأس کل خطیئه است و رأس کل خطیئه او را فریب داد و گرفت قهراً [ناگزیر] ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ دربارهٴ چنین گروهی ذات اقدس الهی بعد از تحلیل می‌فرمود اینها «مخلد فی النارند» آنهایی که «مخلد فی النارند» می‌فرماید: ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ خطیئهٴ او او را فرا گرفته یک کار خیر نتوانست انجام بدهد این چنین نیست که اگر کسی ـ معاذ الله ـ تحت سلطهٴ دنیا قرار گرفت او به آدم رحم بکند که کجا را آتش رفته گرفته که یک گوشه‌اش را رحم کرده گفته من این گوشه‌اش را نمی‌سوزانم خاصیت آتش بلع کردن و سوزاندن است دیگر هیچ ممکن نیست دنیا کسی را فریب بدهد و یک گوشه‌اش را سالم بگذارد قهراً [ناگزیر] نتیجه‌اش همان ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ خواهد بود ﴿وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَذَکِّرْ بِهِ﴾ چون قبلاً فرمود: ﴿وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ﴾ یعنی به این وحی به این قرآن و به این وعد و وعید الهی الآن هم فرمود: ﴿وَذَکِّرْ بِهِ﴾ یعنی با قرآن اینها را تذکره بده خب اگر تذکره‌ای سودمند‌تر از بررسی آیات الهی بود ذات اقدس الهی دستور می‌داد شاید بالأخره در بین اینها کسانی هم باشند برگردند این حدیث شریف که در چند روز قبل برادر‌ها زحمت کشیدند بعضی از منابع‌اش را پیدا کردند در منابع اهل سنت هم از برادران سنت هم شما جستجو کنید شاید منابعش را پیدا کنید یعنی آنچه که مرحوم طریحی در مجمع البحرین نقل کرده است خب ریشه‌اش در نهایه ابن‌اثیر است یک حدیث را مرحوم طریحی در مجمع البحرین نقل کرد دو حدیث در نهایه ابن‌اثیر بود یکی «من اراد العلم فالیثور القرآن» یکی «اثیر القرآن فان فیه علم الاولین و الآخرین» قبل از اینها در همان آن لسان العرب هست که بعد از لسان العرب در کنز العمال هست شما از جوامع روایی برادران اهل سنت اگر حدیثی باز جستجو کردید و پیدا کردید و سعی شما مشکور باد خیلی کمک می‌کنید چون خیلی این حدیث پر محتواست فرمود علم اولین و آخرین در قرآن است این را اثاره کنید بشورانید اثیر و ثوره ایجاد کنید «اثیر القرآن فان فیه العلم الاولین و الاخرین» حالا این زحمت را هم بزرگواری بکنید بکشید تا ببینیم در جوامع روایی آنها پیدا می‌شود یا نه.
‌پرسش...
پاسخ: مال اهل سنت هم نبود خب؟ بله؟ خب نه در مهج و اینها که نیست غرض آن است که در جوامع روایی اهل سنت که باشد خب کمک می‌کند یعنی در بحارالانوار و اینها که گشتند پیدا نکردند فعلاً لسان العرب بود نهایه ابن‌اثیر بود مجمع البحرین طریحی بود و کنز العمال این چهار جا بود و اگر یک جا منبع روایی از هل سنت یا مثلاً خاصه پیدا بشود خیلی مؤثر است به هر تقدیر فرمود: ﴿وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ فرمود با این قرآن اینها را موعظه کن.
پرسش...
پاسخ: بالأخره اگر آنها به فصاحت و بلاغت و مانند آن مغرور باشند همهٴ آن مزایا را قرآن دارد بعلاوه اینکه وحی است و معارف را هم به همراه دارد با این قرآن آنها را متذکر کن نصیحت کن که فطرت آنها باز بشود چرا؟ برای اینکه یک خطر غیر قابل تحملی در پیش دارند «و ذکر به» چرا؟ «ان تبسل» یعنی مبادا نظیر اینکه ﴿إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا﴾ یعنی مبادا «﴿أَنْ تُصیبُوا﴾ کراهة» ﴿أَنْ تُصیبُوا﴾ مبادا کسی گرفتار بشود محبوس بشود، ممنوع بشود، زندانی بشود، به وسیلهٴ کاری که کرده است و هیچ راهی برای نجات او نباشد مبادا ﴿أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ﴾ یعنی «تمنع نفسٌ» «تحبس نفسٌ تقید نفسٌ بما کسبت» این همان است که ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ یعنی سیئات اعتقادی و سیئات اخلاقی و سیئات اَعمالی او یک زندانی است برای او این با این زنجیر‌ها بسته می‌شود بعد‌ها هم روشن خواهد شد اگر دستور رسید ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوه ٭ ثُمَّ فی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعًا فَاسْلُکُوهُ﴾ همه حلقات این ذراع سنگین را خود این شخص با سیّئات خود بافت خب اگر انسان مبسول بشود محبوس بشود ممنوع بشود به وسیله این حلقات سنگین هیچ راهی برای او نیست سه تا راه است که تمام سه راه‌ بسته است یکی راه ولایت است یکی راه شفاعت است یکی توسل همه برای او بسته است راه ولایت بسته است برای اینکه ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ اینکه ﴿مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ ولیی ندارد ولی تمام کارهای مولا علیه را به عهده می‌گیرد و انسان در تحت تدبیر ولایی او حرکت می‌کند همهٴ کارها را آن ولی به عهده می‌گیرد مولا علیه در تحت تدبیر ولایی آن ولیّ کار انجام می‌دهد این ولیّ شفیع آنجایی است که انسان کارهای خود را به عهده بگیرد کمبودش را به وسیلهٴ شفیع حل کند نصرت هم مثل شفاعت است ناصر به کسی می‌گویند که آن منصور که شروع به کار کرده بخشی از کارها را به عهده گرفته و دارد به پایان می‌رساند در تتمیم کار به او کمک بکند همهٴ کارهای شخص را آن ناصر به عهده ندارد چون اگر همهٴ کارهای شخص را به عهده داشته باشد می‌شود ولیّ نه ناصر می‌شود ولیّ نه شفیع شفاعت نصرت و مانند آن در جایی است که شخص بتواند بخشی از کارها را به عهده بگیرد و بقیه را به وسیله ناصر و شفیع تتمیم کند توسل آن است که خود شخص حالا یا بدون ابزار یا با ابزار مشکلش را خودش را حل می‌کند می‌فرماید نه در آنجا ابزاری در اختیار انسان است که انسان با استفاده از آن ابزار و وسائل کار خودش را خودش حل بکند نه نصرت و شفاعتی نصیب چنین گروهی می‌شود که تتمیم کار را به عهده شفیع و ناصر بسپارد نه ولایتی در کار است که کل کارهای مولا علیه را آن ولیّ انجام بدهد خب اگر انسانی گرفتار ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ شد ﴿ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾ شد ﴿ثُمَّ فی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعًا فَاسْلُکُوه﴾ شد همین حلقات زنجیری که خود شخص بافت ﴿أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ﴾ «بسل» آن منع را می‌گویند شجاع را می‌گویند «باسل» چون مانع است «بسل» آن منع است مبسوط آن ممنوع محبوس مقید است خب و حلقات زنجیر بسل و حبس هم سیّئات اعتقادی اخلاقی و اعمالی خود این تبهکار است لذا کجا فرار بکند حالا اگر آتشی ـ معاذ الله ـ از درون برخواست ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَة ٭ تَطَّلِعُ عَلَى اْلأَفْئِدَةِ﴾ انسان کجا فرار بکند فرار فرض ندارد آتش که از بیرون نیست که انسان بگریزد که اگر این ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَة ٭ تَطَّلِعُ عَلَى اْلأَفْئِدَةِ﴾ از درون سَر آورد خب اگر بخواهد رهایی پیدا کند یا بر اساس ولایت است یا بر اساس شفاعت و نصرت است یا بر اساس توسل به وسائلی که در اختیار انسان است هیچ کدام از اینها نیست این یک قیاس استثنایی است که اگر نجات باشد یا «بالولایة» است یا «بالشفاعة» است یا «بالتوسل»« والتالی باصله مستحیل فالمقدم مثله» این تقریب در تفسیر فخر‌رازی و مانند آن نیست اما فخر‌رازی بعد از نقل این می‌گوید انسان وقتی که این آیات را می‌بیند می‌لرزد که با یک چنین عذابی روبرو است حالا برای یک عده به نحو خلود هست برای یک عده به نحو مقطعی مگر یک روز چنین عذابی قابل تحمل است؟ لذا فرمود: ﴿وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ﴾ چون اگر او بخواهد با ابزار و وسائل کار کند یا جای خرید و فروش است آنجا ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ لاخُلة﴾ یا کفاره بدهکار است یا جریمه بدهکار است یا غرائم و غریمت بدهکار است هیچ چیز نیست آنها نظیر دنیا نیست که انسان چیزی بدهد و چیزی بخرد نظیر دنیا نیست که مال انسان را به گرو بگیرد در آنجا خود آدم را گرو می‌گیرند ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾ خب اگر بخواهد فک رهن بکند چه بکند باید دینش را ادا کند در آخرت که جای تعدیهٴ دین نیست این بدهکار است این از نظر عقیده بدهکار است از نظر اخلاق بدهکار است از نظر اعمال بدهکار است آن روز هم که جا برای عمل نیست پس ممکن نیست دِینش را ادا کند چون تعدیهٴ دِین ممکن نیست فک رهن هم ممکن نیست چون خود او رهن است ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ مال او را که رهن نگرفتند که خب او چیزی ندارد بر فرض هم داشته باشد اینها فک رهن نیستند آنجا که با مال معامله نمی‌کنند که با جان معامله می‌کنند جانش هم که در گرو است این که فخر‌رازی می‌گوید اگر کسی این آیات را بررسی کند تنش می‌لرزد البته دیگران هم گفته‌اند اما اینکه می‌بینید در ما هیچ اثر نمی‌کند باید دید که مشکلمان چیست خب فرمود: ﴿وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ﴾ که چنین نفسی ﴿لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیُّ﴾ این یک، ﴿وَ لا شَفیعٌ﴾ این دو، و لا توسل به چه چیزی توسل کند ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ﴾ که نفی وسیله است ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها﴾ اگر هر چیزی را بخواهد عِدل و عَدیل کار خود قرار بدهد کفاره بدهد غرامت بدهد جریمه بدهد هیچ چیز را قبول نمی‌کند اولاً ندارد چون ﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ بر فرض محال اگر داشته باشد آنجا جای غریمت و غرامت و جریمه گرفتن این چنینی نیست لذا فرمود: ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ﴾ یعنی همین نفس بخواهد عِدل بدهد عَدیل بدهد معادل بدهد از او پذیرفته نمی‌شود اینکه فرمود ﴿وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ﴾ عَدل همان عِدل است و معادل است و عدیل ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ﴾ این نفس این نفسی که ﴿تُبْسَلَ بِما نَفْسٌ کَسَبَتْ﴾ این نفسی که ﴿لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ این اگر بخواهد معادل بدهد از او پذیرفته نمی‌شود روی فرض است معادل که ندارد بدهد ولی ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ﴾ در بعضی از آیات قرآن کریم فرمود اگر کل زمین دنیا ارض طلا باشد و مثل او با او باشد ﴿بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ﴾ بخواهند فدیه بدهند باز اثر ندارد اینجا به عنوان یک اصل کلی و جامع را ذکر کرد که ما فوق همهٴ آنهاست در بعضی از آیات دارد که اگر کل کره زمین مثلاً طلا باشد او حاضر است بدهد و از عذاب برهد در آیات دیگر دارد که ﴿وَمِثْلَهُ مَعَهُ﴾ نه تنها کره زمین طلا باشد بلکه مثل او هم با او باشد دو زمین سه زمین حالا این مثل تنها دو برابر نیست چند برابر را هم شامل می‌شود منظور این نیست که حالا اگر سه تا کره زمین طلا بدهند از او قبول بکنند زمین و مانند او حالا چند برابر هم باشد به فرض محال باز قبول نمی‌شود جامع همهٴ آنها این کریمه است ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ﴾ هر چه باشد هر معادلی را بخواهد بدهد قبول نمی‌کنند بعضیها حاضرند که اعضای خانوادگی خود را معادل بدهند کسی قبول نمی‌کند ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ﴾ در آن روز می‌فرماید نه تنها ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیه ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴾ در آن روز ﴿لوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ﴾ این حاضر است بچه‌هایش را قربانی کند تا نجات پیدا کند یک وقت سخن در این است که ﴿یَوْمًا لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئًا﴾ یک وقت سخن در این است ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیه ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ﴾ یک وقت سخن در این است که آن روز ﴿یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ﴾ این تنها جایی است که ﴿یَوْمِئِذٍ﴾ مجهول است چون مضاف الیه است ﴿مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ﴾ این حاضر است بچه‌هایش را هم قربانی کند همین بچه‌هایی که ﴿انما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ برای اینها به جهنم افتاد حالا حاضر است همین بچه‌ها را قربانی کند که نجات پیدا کند کسی قبول نمی‌کند جامع همهٴ آن آیات این کریمه است ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها﴾ آن سخنی که جناب زمخشری دارد که عَدل مصدر است و نائب فاعل ﴿یُؤْخَذْ﴾نمی‌شود آن را پاسخ دادند فخر‌رازی و مانند آن هم پاسخ دادند که گرچه مصدر نائب فاعل نمی‌شود اما این ﴿یُؤْخَذْ﴾ به معنای گرفته شدن نیست به معنای مقبول هم هست وقتی به معنای مقبول بودن هست ﴿لا یُؤْخَذُ﴾ یعنی «لا یقبل» وقتی «لا یقبل» شد آن فعل آن کار «لایقبل» نمی‌شود گفت که آن کار ﴿لا یُؤْخَذُ﴾ اما می‌شود گفت آن کار «لا یقبل» این ﴿لا یُؤْخَذُ﴾ به معنای «لا یقبل» اگر تفسیر بشود ضمیرش می‌تواند به آن عدل برگردد خب در بعضی از موارد که ﴿لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ﴾ که خود قرآن دارد آن عدل یعنی عدیلٌ یعنی معادلٌ آنجا دیگر مصدر نیست اینجا مصدر است که مفعول مطلق است و ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها﴾ اینجاست که زمخشری اشکال دارد در این آیه وگرنه در آن آیه ﴿لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ﴾ در آنجا اشکال ندارد چون عدل مصدر نیست به معنی معادل است ﴿أُولئِکَ الَّذینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا﴾ باز تکرار می‌کند که هیچ کسی اینها را به این روز سیاه مبتلا نکرده مگر سیّئات اعمال خود اینها ﴿أُولئِکَ الَّذینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ﴾ که خیلی این آب داغ است حمام را که حمام گفتند برای همین جهت است و از شدت حمیم بودن و داغ بودن آن آب اخروی همین بس که گفتند ﴿کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ﴾ یعنی همین که نزدیک صورت شد پوستها می‌ریزد لازم نیست حالا به لب برسد ﴿لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ﴾ اینجا هم ملاحظه فرمودید باز بار سوم این شرب از آن حمیم را آن عذاب دردناک را محصول کفر خود اینها می‌داند ﴿أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ﴾ بعد ذات اقدس الهی فرمود که ﴿ذَکِّرْ﴾ خب چطوری ﴿ذَکِّرْ﴾ به همین گروه فرمود اعراض کن ولی موعظه را فراموش نکن ﴿وَذَکِّرْ بِهِ﴾ تذکره بده چطور بگو این طور بگو اصلاً شما خدا را برای چه می‌خواهید یک وقت یک بحث علمی محض است که واجب الوجود در عالم هست که خب ثمره علمی دارد یک وقت است نه می‌خواهیم بر اساس حکمت عملی ثمره عملی داشته باشد مردم خدا را برای چه می‌خواهند برای اینکه مشکلشان را حل کنند دیگر ﴿یدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ خب انسانی که نیازمند است از همه چیز افتاده است باید تکیه کند به کسی که همه چیز در اختیار اوست یکی از مبادی پرستش ذات اقدس الهی این است که مشکل آدم را حل کند خب عده‌ای «خوفاً من النار» است عده‌ای «شوقاً الی الجنه» است عده‌ای مشکل علمی دارند مشکل شوقی دارند مشکل محبّتی دارند اینها «حُبَّاً لِلَّهِ» است عبادت احرار دارد و مانند آن فرمود شما اکثری شما خدا را برای حل مشکلتان می‌خواهید از این اوثان و اصنام که کاری ساخته نیست خدا همان است که در قرآن کریم عده‌ای او را به عنوان ﴿یدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ عبادت می‌کنند خب شما این اوثان و اصنام را چرا می‌پرستید ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا﴾ گرچه در بعضی موارد «مَنْ» تعبیر می‌کند و ضمیر جمع مذکر می‌آورد اما اینجا به ﴿ما﴾ یاد کرده است که شایسته همین بتهاست فرمود ضار و نافع خداست در بحثهای قبلی احتجاج کرده فرمود: ﴿مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرین﴾ اینجا می‌فرماید اگر شما به قصد طمع عبادت می‌کنید از اوثان ساخته نیست اگر به قصد نجات از عذاب و درد عبادت می‌کنید از آنها ساخته نیست پس اگر به دنبال ضار و نافع می‌گردید ضار و نافع هم غیر از ذات اقدس الهی نیست و اگر ضرری هم به شما برسد تشخیص ضر به غیر قدرت الهی میسر نیست.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی