display result search
منو
تفسیر آیات  1و 2 سوره اعراف بخش اول

تفسیر آیات 1و 2 سوره اعراف بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 218 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1و 2 سوره اعراف بخش اول"
- تمام آیات الهی نشانه الهی‌اند
- در نظام تکوین خدا اذن می‌دهد و در نظام تشریع خدا نهی می‌کند
- نظام هستی بر اساس علت و معلول است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿المص ٭ کِتَابٌ أنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾

بحث در حروف مقطعه بود و این حروف چون جزء قرآن کریم است بحثهایی که مربوط به قرآن کریم بود در دو مقام مطرح می‌شد اول بحث قرآنی و دوم بحث روایی در مقام اول با قطع نظر از روایات وارد شده خود آن آیه و جمله قرآنی محل بحث قرار می‌گرفت و در مقام ثانی با نظر به روایاتی که در شرح این آیه وارد شده است بحث می‌شد گرچه در مقام اول از بعضی از روایات به عنوان شاهد کمک گرفته می‌شد یا می‌شود ولی بحث قرآنی از بحث روایی جدا خواهد بود وجوهی در تفسیر این حروف مقطعه گفته شد که در نوبت قبل به عرض رسید یکی از آن وجوه این بود که از ترکیب این حروف اسم اعظم پدید می‌آید نظیر اینکه از ترکیب الر حم اسم شریف الرحمن استخراج می‌شود و به دست می‌آید که الرحمن مثل الله از اسمای اعظم الهی است در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحث اسم خدا و اسمای الهی و اسم اعظم و غیر اعظم ان‌شاءالله مبسوطاً خواهد آمد ﴿وَلِلّهِ الأَسْماءُ الحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا﴾ و آنجا شاید اشاره خواهد شد که هم الله اسم اعظم است هم الرحمن لکن معنای اسم اعظم همان طوری که در بحث دیروز اشاره شد الفاظ یا مفاهیم ذهنی نیست که اگر کسی این الفاظ را تلفظ کرد یا این مفاهیم ذهنی را تصور کرد بتواند طی الارض داشته باشد مرده‌ای را زنده کند در کائنات اثر بگذارد و مانند آن بلکه اسم اعظم مقام است و اگر کسی به آن مقام رسید آن‌گاه با تلفظ این الفاظ و کلمات و تصور این معانی می‌تواند در نظام عالم اثر بگذارد به اذن الله زیرا نظام هستی بر اساس علت و معلول است و ممکن نیست کسی بتواند با یک لفظ یا با یک مفهوم ذهنی در عالم اثر بگذارد بالأخره علّت باید قوی‌تر از معلول باشد آنجا که سبب قوی‌تر از مسبب است علت قوی‌تر از معلول است در آنجا یقیناً تأثیر ممکن است و روح انسان اگر ملکوتی شد و مهذب شد از قدرت الهی برخوردار است آن‌گاه آن قدرت الهی است که اثر می‌گذارد و در هر موردی هم که هر شیئی بخواهد اثر بگذارد خواه در حیطه نفس انسانی خواه خارج از نفس انسانی همه با اذن الله است چون هیچ موجودی بدون اذن خدا تأثیر نمی‌کند اگر هستی هر موجودی به امر الهی وابسته است تأثیر آن موجود هم یقیناً به امر الهی وابسته است ممکن نیست چیزی در اصل هستی‌اش نیازمند به امر و ایجاد الهی و فیض الهی باشد ولی در ایجاد مستقل باشد.
پرسش: ...
پاسخ: شیطنت یک مقامی است مظهر اسم مضل است که ذات اقدس الهی به او این اجازه را داده است منتها در حد کلب معلم که وسوسه بکند و وسوسه هم چیز بسیار خوبی است وسوسه بد نیست و هر کسی در نظام تربیتی به جایی رسیده است در اثر مبارزه با وسوسه بود که میدان جهاد اکبر است خود وسوسه در کل نظام نعمت است و شیطان بیش از وسوسه کاری ندارد یک دعوتی می‌کند اما عقل از درون فطرت از درون و همچنین وحی و نبوت از بیرون و هدایتهای شاگردان انبیا و اولیا هم از بیرون انسان را به طرف حق دعوت می‌کند.
بنابراین اگر چنانچه یک موجودی به یک مقامی رسید به اذن خدا اثر می‌گذارد پس دو مطلب است یکی اینکه در نظام هستی هیچ شیئی بدون اذن خدا اثر نمی‌گذارد چه سودمند باشد چه زیانبار برای اینکه تمام اشیاء به اذن الله موجودند چگونه می‌شود یک چیزی در اصل هستی‌اش نیازمند باشد ولی در تأثیر مستقل باشد در تأثیر مستقل باشد یعنی چه؟ یعنی کار او که یک موجود ممکن است به خود او ختم می‌شود و به اذن خدا مربوط نیست یعنی خود شیء ممکن الوجود است در هستی به امر الهی و فیض الهی قائم است و قیام دارد ولی فیض اوست و کار او مستقل است این فرض صحیحی ندارد حتی آنهایی که کارهای زیانبار دارند گرچه نهی تشریعی دارند ولی اذن تکوینی دارند در جریان سحر فرمود: ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ المَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ ساحران که بین زن و شوهر جدایی می‌اندازند و در اثر تلقین یا غیر تلقین کارهایی می‌کنند که دوستی را به دشمنی دشمنی را به دوستی کاذب تبدیل می‌کنند یا ﴿سَحَرُوا أعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ هیچ کاری از کارهای جهان تکوین از ساحر و غیر ساحر ساخته نیست الا باذن الله در نظام تکوین خدا اذن می‌دهد و در نظام تشریع خدا نهی می‌کند در نظام تکوین هر انسانی را بین معصیت و اطاعت آزاد می‌گذارد ﴿وَقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ یا ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ ولی در نظام تشریع نهی می‌کنند ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأنتُمْ سُکَارَی﴾ و مانند آن ﴿ وَلاَ تَقْرَبُوا الفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ و مانند آن در نظام تشریع خدا اینها را تحریم کرده نهی کرده و مانند آن در نظام تکوین اجازه داده منتها در حد امر بین الامرین نه درحد تفویض خب این یک مطلب.
مطلب دیگر آن است که شیطان و فرشته در این جهت فرقی ندارد شیطان در نظام تشریع رجیم شده است وگرنه در نظام تکوین که در برابر امر خدا تمردی ندارد که امر خدا امر تکوینی خدا عصیان‌پذیر نیست و اگر چنانچه درباره اسم اعظم گفته شد که این آثار را دارد در حقیقت مقام است و اگر چنانچه درباره ادعیه و اذکار و امثال ذلک آمده است کسی فلان سوره را بخواند فلان دعا را بخواند مخصوصاً دعای ماه رجب را این آثار بر آن بار است در حقیقت یک انسان داعی و دعا کننده از یک روح با صفایی برخوردار است دعا هم «قربان کل تقی» است همان طوری که صلات «قربان کل تقی» است زکات «قربان کل تقی» است البته درباره صلات چون عمود دین است این جمله معروف‌تر و مشهورتر از جمله‌هایی است که درباره زکات آمده وگرنه درباره زکات هم آمده که زکات قربان است هر عمل عبادی که باعث تقرب عبد به مولی می‌شود قربان اوست این اختصاصی به ازحیه یوم الاضحی ندارد آن هم قربانی است صلات هم قربانی است درس و بحث هم قربانی است دعا و ذکر هم قربانی است هر عملی که انسان می‌گوید خدایا این را تقرباً به سوی تو انجام می‌دهم این قربانی انسان است دعا هم از بهترین مصادیق قربانی و تضحیه است و اگر یک داعی به خدا نزدیک شداز ذات اقدس الهی مسئلت می‌کند آن وقت خدا این کارها را انجام می‌دهد این‌چنین نیست که خود این شخص بتواند یک سمتی را داشته باشد در نظام تکوین.
مطلب دیگر آن است که در همین بعضی از ادعیه نظیر دعای سمات یا دعای ندبه و مانند آن مشخص می‌کند که اسمای الهی اسمای تکوینی است و آنچه که ما به عنوان الفاظ بر زبان جاری می‌کنیم یا بر صفحات کتاب می‌نگاریم اینها اسماء اسماء الله‌اند اینها اسم الاسم‌اند اینها اسم خدا نیستند این دعای ندبه یا سمات یا مانند آن دارد که خدایا به آن اسمی قسم که با آن اسم زمین پهن شده است یا سلسله جبال رفع شده است مرتفع شده است و مانند آن آن می‌شود یک مقام تکوینی وگرنه در آفرینش زمین که سخن از عبری و عربی و امثال ذلک نبود که آنها اسمای کونیه الهی‌اند اسمای تکوینیه الهی‌اند هر اسمی سمه و علامت و نشانه ذات اقدس الهی است تمام آیات الهی نشانه الهی‌اند هر موجودی که آیه حق است و نشانه ذات اقدس الهی است سمه اوست و علامت اوست پس آن مقامات تکوینی و اشیا تکوینی اینها اسمای حقیقی الهی‌اند این یک معانی آنها که در ذهن با علم حصولی درک می‌شود اینها اسماء الاسماء‌اند این دو الفاظی که دال بر آن مفاهیم است اسماء اسماء اسماء‌الله‌اند این سه آن وقت از این الفاظ کاری ساخته نیست از آن مفاهیم حصولی هم کاری ساخته نیست دو از آن حقایق تکوینی که امر ملکوتی است کارها ساخته است سه این آثار هم کاری که ساخته است به اذن الله است که مسمای این اسما است چهار و اگر با الفاظ کاری ساخته بود خب یا با مفاهیم کاری ساخته بود باید از ماها کاری ساخته باشد برای اینکه عمر ما با این الفاظ و مفاهیم می‌گذرد از این لفظ کسی طرفی نبست از این معنا کسی بهره‌ای نبرد اگر کسی برد برای کسی که طوبی له و حسن مآب همان مقامات معنوی و ملکوتی است که نصیب بعضی از اوحدی از علما می‌شود نظیر ابن فهل نظیر ابن طاووس نظیر بحرالعلوم آن که خدمت حضرت می‌رسد آن داعی این مقام است وگرنه این الفاظ را خب خیلیها بلدند این مفاهیم را خب خیلیها تصور می‌کنند.
پرسش: ...
پاسخ: البته این الفاظ دعاست اگر کسی واقعاُ این دعا را به عنوان قربانی چون دعا «قربان کل داع» مثل نماز و قربانی است انسان با این واقعاً به الله متقرب می‌شود وقتی به الله متقرب شد از خدا می‌خواهد فلان کار را انجام بدهد فلان مریض را درمان بکند خب یقیناً خدا می‌کند وجود مبارک امام مجتبی فرمود: «و انا الضامن لمن لم یهجس فی قلبه الاّ الرضا ان یدعوا الله فیستجاب له» خب مستجاب الدعا شدن یکی از کرامتهای انسانهاست دیگر وجود مبارک امام مجتبی فرمود من ضامنم اگر کسی در قلب او جز رضای به قضای او خطور نکند این انسان مستجاب الدعوه است از خدا می‌خواهد خدا هم انجام می‌دهد «و انا الضامن لمن لم یهجس فی قلبه الاّ الرضا» من زعیم هستم من ضامن هستم من کفیل هستم اگر کسی جز رضای خدا چیزی در ذهنش نبود نگفت ای کاش این‌چنین شد ای کاش آن چنان شد وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) در تمام مدت عمر لیت و لعل نگفت چرا باران نیامد ما موظفیم دعا بکنیم کرد رضا نکرد رضاً «رضی الله رضانا أهل البیت» آن وقت گریه بکنیم شکایت بکنیم این دیگر با بندگی سازگار نیست فرمود اگر کسی در قلبش حاجز و خاطری جز رضای خدا نبود این می‌شود مستجاب الدعوه.
پرسش: ...
پاسخ: خب بله آنها در حقیقت این الفاظ بما لها من المفاهیم یک آن مفاهیم بما لها من المعانی التکوینیه دو آن معانی تکوینیه درجاتی دارد شما همین دعاهای نورانی ماه رجب را می‌خوانید «و مقاماتک التی لا تعطیل لها فی کل مکان یعرفک بها من عرفک» یا در همان دعای نورانی کمیل هم می‌خوانید که «و باسمائک التی ملأت أرکان کل شیء» آن می‌شود اسماء الله بعضی عظیم‌اند بعضی آنها که رکن عالم را پر می‌کنند آن می‌شود اسم خدا آن وقت مفاهیمش نزد ماهاست و الفاظش هم در زبانهای ماهاست اگر اینها برابر همان راهنمایی امام مجتبی (سلام الله علیه) بود انسان می‌شود مستجاب الدعوه خب این دعا «قربان کل داع و تقی» اگر نبود نمازش که ستون است ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ٭ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾ دامنگیر آدم می‌شود بالأخره این دعاها که بالاتر از ستون دین نیست خب نمازگزار اگر ویل بر او پس معلوم می‌شود الفاظ اثر ندارد مفاهیم اثر ندارد آن انعطاف قلبی است آن خضوع انسان و بندگی است آن مقام است که اثر دارد وگرنه همین نمازگزار است که مشمول ویل است همین تالی قرآن است که «رب تالیٍ للقرآن و القرآن یلعنه» اصل برای آن مقام است آن وقت این مفاهیم سمه آن مقام است این الفاظ سمه آن مفاهیم است ما از دستی از دور بر آن مقام داریم با این الفاظ سر و کار داریم که سر پلی است که ما را به آن مفاهیم می‌رساند در بین افراد فراوان اوحدی هستند که از راه مفاهیم حصولی به آن مقام راه پیدا می‌کنند وگرنه این دعاها که بالأخره بالاتر از ستون دین به نام نماز نیست همین الفاظ قرآنی را همین اذکار و اوراد را برخی در نماز می‌خوانند و خدا می‌فرماید: ﴿وَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ﴾ یاهمین آیات الهی را برخی تلاوت می‌کنند و رسول خدا (صلّی الله علی و آله و سلّم) فرمود: «رب تالیٍ للقرآن و القرآن یلعنه» معلوم می‌شود لفظ ما انه لفظ این‌چنین نیست که در کل نظام بتواند اثر بگذارد یک وسیله خوبی است حالا انسان با این وسیله بالا می‌رود یا پایین؟ الفاظ و همچنین مفاهیم یک طناب خوبی است یک نردبان خوبی است اگر به دست مهندس بدهید با این طناب و نردبان به سقف می‌رود این سقف را مزین می‌کند اگر به دست مقنی بدهید با همین نردبان و طناب به ته چاه می‌رود آن یکی درکات است آن درجات حالا تا نردبان را به دست چه کسی بدهید یک وقت است که «قرّة عَینی فی الصلاة» می‌شود یک وقتی ویل للمصلین می‌شود یک وقتی ﴿قَدْ أَفْلَحَ المُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ می‌شود یک وقتی ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ﴾ می‌شود بالأخره سبب نردبان است دیگر اگر به دست مقنی دادی می‌شود ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ﴾ اگر به دست مهندس دادید می‌شود ﴿قَدْ أفْلَحَ المُؤْمِنُونَ﴾ اما آن مقام آن اسم تکوینی دیگر نردبان نیست آن خودش مقام است آن خودش هدف است البته هدفی وسیله برای هدف بالاتر خواهد بود ولی غرض آن است که آن دیگر دو گونه نیست که گاهی به دست مقنی باشد گاهی به دست مهندس.
بنابراین این الفاظ که در این فواتح سور آمده باید ما را به آن مفاهیم راهنمایی بکند این قدم اول و مفاهیم ما را باید به آن مقام هدایت بکند قدم دوم آنها در واقع اثر تکوینی دارند آنها بدون تردید اثر دارند هر گونه اثر هم البته باشد باذن الله است در نظام تکوین که فرض ندارد یک چیزی اصل هستی‌اش به دست خدا باشد اما کارش به دست خدا نباشد این طور که نیست که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل می‌کند که سفری که وجود مبارک امام مجتبی (سلام الله علیه) پیاده از مدینه به مکه می‌رفتند در بین راه به جزع درخت خرمایی که پژمرده و خشک بود آنجا تکیه دادند بعضیها پیشنهاد دادند که بالأخره اگر این رطب تازه‌ای می‌آورد ما استفاده می‌کردیم در آن هوای سوزان ساربانی که در خدمت اینها بود این می‌گوید که «تلملمت شفتاه بما لم افهم» زبان مطهر فرزند پیغمبر جنبید و حرکت کرد من نفهمیدم چه گفت طولی نکشید که این درخت سبز شد و میوه داد خرمای تازه داد من گفتم «سحر بن النبی» ـ معاذ الله‌ـ وجود مبارک امام مجتبی فرمود این سحر نیست «ولکن دعوة ابن نبی مستجابة» آن می‌گوید سحر است این می‌گوید دعای مستجاب است این لفظ وقتی از وجود مبارک امام مجتبی ظهور می‌کند می‌شود استجابت دعا و کرامت و این چون مخصوص معصوم نیست برای شاگردان آنها هم هست البته با حفظ درجه و مرتبه که خود آنها ضمانت کردند کفالت کردند که اگر کسی به مقام رضا رسید می‌شود مستجاب الدعوه پس بنابراین این وجه که ما از این الفاظ بتوانیم اسم اعظم به دست بیاوریم به این معنای ظاهری‌اش قابل قبول نیست البته این الفاظ سمه و علامت آن مفاهیم‌اند یک آن مفاهیم سمه و علامات آن مقامات تکوینی‌اند دو آن مقامات تکوینی اسمای الهی‌اند سه بعضی عظیم‌اند بعضی اعظم و کارها هم بر اساس اذن خدا با آن مقام انجام می‌گیرد.
پرسش: ...
پاسخ: نه مرتبه اعلایش اسم اعظم است بعضی عظیم است بعضی اعظم.
پرسش: ...
پاسخ: عمل خلافی انجام نگیرد و عمل وفاق هم انجام بگیرد خب این می‌شود اوحدی از مؤمنین دیگر اگر کسی بنده خاص خدا بود هیچ گناهی نکرد و همه واجبها را انجام داد آن از خدا چیزی بخواهد یقیناً مستجاب می‌شود چون خدا وعده داد ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ المِیعَادَ﴾ فرمود: ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: چرا ثواب که دارد اما بخواهد در خارج اثر بگذارد طی الارض داشته باشد مریضی را شفا بدهد این سورهٴ مبارکهٴ «حمد» شفای مرض است این درست است اما چه کسی بخواند؟ «رب تالی القرآن و القرآن یلعنه» اگر یک چنین آدمی هم سوره «حمد» را بخواند بر بالین بیمار باز بیمار شفا پیدا می‌کند؟ یا جزء کسانی که ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ٭ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾ بخواند او اثر دارد؟ یا ﴿قَدْ أَفْلَحَ المُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ بخواند اثر دارد؟
پرسش: ...
پاسخ: آنکه لعنش قطعی است و اما اگر کسی نسبت به کل قرآن آن ادب دینی را رعایت ن کرده حالا مثلاً ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ٭ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾ این ناظر به آیات خاصه است یا ناظر به اصل صلات است.
پرسش: ...
پاسخ: نمی‌فهمد دارد چه می‌گوید این شخص نمی‌فهمد دارد چه می‌گوید اول یک نیت اجمالی می‌کند آخر هم به السلام علیکم ختم می‌شود که بعضی از بزرگان گفتند من از چنین نمازی و چنین نمازگزاری که دارد می‌گوید السلام علیکم من خجالت می‌کشم برای اینکه این سلامی که در آخرین نماز است گفتند نماز «تحلیلها التکبیر تحریمها التکبیر و تحلیلها التسلیم» تحریم نماز که انسان احرام می‌بندد اشیا خاص بر او حرام می‌شود تکبیرة الاحرام دارد آن همان الله اکبر است حالا بخواهد محرمات حال صلات بر او حلال بشود این با السلام علیکم است این السلام علیکم برای چه کسی است؟ برای غایبی است که شاهد بشود کسی که بیرون جمع است وقتی به جمع می‌پیوندد وارد می‌شود می‌گوید السلام علیکم الآن شما چند نفر کنار هم نشستید مگر می‌شود یکی تا به دیگری بگوید سلام علیکم این می‌شود استهزاء خب اگر کسی نماز می‌خواند حواسش نزد مردم است حواسش نزد دیگرانی است که به او اقتدا کردند انسان نرفته مسافرت تا بیاید بعد بگوید السلام علیکم این چه چیزی را می‌گوید السلام علیکم این که باهم بودند که این بزرگان می‌گویند ما از این سلام نماز خجالت می‌کشیم آخر داریم به مردم می‌گوییم السلام علیکم ما که از اینها غیبت نکردیم ما حواسمان نزد اینها بود آن که می‌گوید: ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾ با خدای خود سخن می‌گوید این با مردم نیست این هجرت کرده حالا ذکر رکوعش ذکر سجودش اذکار دیگرش همه اینها با الله است این‌چنین شخص غایب عن الناس است غایب عن الجماعة است حالا که نمازش تمام شد دارد برمی‌گردد به حضور بعضهم خب می‌گوید السلام علیکم و رحمة الله وگرنه اصلاً با مردم باشد به یکدیگر بگوید از نماز خب چنین نمازی به سخریه شبیه‌تر است دیگر خب ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ٭ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾ غرض آن است نماز با اینکه ستون دین است گاهی با ویل همراه است یا قرآن که بالأخره حبل الله است با «رب تالی القرآن و القرآن یلعنه» همراه است عمده آن است که این الفاظ وسیله بشود برای درک آن مفاهیم آن مفاهیم وسیله بشود که با علم و عمل ما را به آن حقیق تکوینی برسانند آن وقت آنها می‌شوند اسم عظیم یا اعظم و به اذن خدا البته اثر می‌گذارند.
پرسش: ...
پاسخ: بله چون نظام عالم بر این است چیزی به آنها نمی‌دهد متاع قلیل می‌دهد اما نه اینکه هر چه آنها خواستند در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود که کسی که ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ العَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ﴾ اگر کسی عاجله می‌خواهد نه آجله دنیا می‌خواند نه آخرت این‌چنین نیست که هر کسی دنیا از ما طلب کرد به او بدهیم نه هر کسی را که ما بخواهیم نه هر کسی که بخواهد یک هر اندازه که ما بخواهیم نه هر اندازه او بخواهد دو ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾ نه «ما یشاء» ﴿ لِمَن نُّرِیدُ﴾ نه «لمن اراد» وقتی ﴿وَمَنْ أرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا﴾ سعیه مشکور این موجبه کلیه است دیگر نفرمود هر اندازه که ما بخواهیم هر کسی را که ما بخواهیم فرمود هر کسی خودش بخوهد آخرت را طی کند اهل آخرت باشد بدون استثنا عمل صالح کند بدون استثنا نیت صالحه داشته باشد بدون استثنا آنجا به عنوان موجبه کلیه وعده داد اما درباره دنیا فرمود: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ العَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا﴾ اما ﴿مَا نَشَاءُ﴾ یک ﴿ لِمَن نُّرِیدُ﴾ دو اینجا دو قید دارد می‌شود دو موجبه جزئیه اینجا دو موجبه کلیه است هر کس هر چه بخواهد راه باز است در جریان آخرت در جریان دنیا بالأخره خدا الرحمن است همان طوری که الرحیم است دیگر.
مطلب بعدی آن است که مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) در تبیان بعد از اینکه وجوه فراوان را ذکر کرده در دو مقام بحث می‌کند یکی اینکه مفسرین در تفسیر این حروف مقطع چه می‌فرمایند؟ یکی اینکه لغویین چه می‌گویند؟ معلوم می‌شود اینها در لغت هم سابقه دارند لغویین درباره این حروف چه گفتند؟ مفسرین چه گفتند؟ پس بحث اصلی در دو مقام یا در دو فصل است یکی بحث قرآنی و یکی بحث روایی که بحث روایی هنوز شروع نشده بحث قرآنی خودش زیر مجموعه فراوانی دارد یکی اینکه مفسرین چه گفته‌اند یکی اینکه لغویین چه گفتند ظاهراً خود ایشان احسن الاقوال را این می‌داند که این حروف اسامی این سورند و اگر کسی اشکال بکند که خب چطور اسم این سوره خودش آیه‌ای از این سوره محسوب می‌شود و این ﴿الم﴾ یک آیه‌ای از سوره «بقره» است اگر اسم این سوره همان طوری که سوره «بقره» است سوره ﴿الم﴾ هست و ﴿الم﴾ اسم این سوره است چطور خود ﴿الم﴾ آیه‌ای از آیات این سوره است؟ و جزئی از اجزاء این سوره است؟ می‌فرمایند که مگر شما در خود سوره «بقره» چطور وقتی که نامگذاری کردید حالا برای اینکه علم بالغلبه نباشد مگر خود کلمه بقره جزئی از اجزاء سوره نیست؟ «آل‌عمران» چطور؟ «نمل» چطور؟ «عنکبوت» چطور؟ اینها همه همین‌طور‌اند دیگر خود این اسما جزئی از اجزاء آن سورند بنابراین این محذوری ندارد البته این بیانی که مرحوم شیخ طوسی دارد «احسن الاقوال عندی» ایشان در انتخاب قول آزادند ولی برهان می‌طلبد که به چه دلیل اسم است برای آن سوره اگر یک روایت معتبری تأیید می‌کند به عنوان احد الوجوه قابل قبول است.
مطلب بعدی آن است که این حروف مقطع اشاره به بقای این امت است به حساب جمل یعنی مجموع حروف نه تنها حروف مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که ﴿المص﴾ است مجموع این حروف را شما با حروف جمل حساب بکنید نتیجه‌اش هر چه شد یعنی این امت مرحومه باقی می‌ماند خب این هم یک احتمال بیش نیست اگر صحیحه‌ای او را تأیید بکند خب در حد یک خبر ظنی حجت است.
قول دیگر آن است که منظور از این حروف حروف معجم است یعنی وقتی گفته می‌شود ﴿الم﴾ مثل آن است که ما بگوییم الف ب جیم دال الف ب دال یعنی تا آخر این حروف معجم را داریم می‌شمریم الف با می‌گوییم این الف با البته موقع نوشتن «ب» می‌نویسند موقع خواندن «با» می‌خوانند «با» اسم است برای همین «ب» که می‌نویسیم «الف» است برای همین خط مستقیمی که می‌کشیم نباید بگوییم الف ب باید بگوییم الف با نباید بگوییم ج باید بگوییم جیم چون آن جیم اسم است برای همین این حرفی که می‌نگاریم آنها اسم این حرف‌اند وقتی می‌خواهیم بنویسیم «ب» را همان کشیده ‌می‌نویسیم جیم را هم یک چیز مدوّر می‌نویسیم مانند آن ولی وقتی خواستیم تلفظ بکنیم نمی‌گوییم جِ می‌گوییم جیم نمی‌گوییم بِ می‌گوییم با، با اسم است برای همین خطی که زیرش یک نقطه است این هم البته خب حالا چرا اینجا آمده اگر اینها مثلاً ﴿الم﴾ نظیر الف با صاد ذال و مانند آن است خب حالا این اول قرآن به این صورت برای چه آمده؟ این چه پیامی دارد؟ این عصاره حروف معجم هست اما خب چه پیامی دارد مضمونش چیست چه می‌خواهد بگوید؟
قول بعدی آن است که این برای تسکیت کافران است خب این برای تسکیت کافران است معنای این حروف روشن نیست اما رمز گرفتن این حروف را مشخص می‌کند دارد که این کافران حرفشان این بود که ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا القُرْآنِ وَالغَوْا فِیهِ﴾ گاهی با کف زدن گاهی با سوت کشیدن همان طوری که ﴿وَمَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ البَیْتِ إِلاَّ مُکَاءً وَتَصْدِیَةً﴾ در مقابل قرائت قرآن هم همین‌ توطئه را داشتند گاهی سوت می‌کشیدند گاهی کف می‌زدند گاهی تصفیر بود گاهی تشویق بود و جلوگیری قرآن بود ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا القُرْآنِ وَالغَوْا فِیهِ﴾ آن‌گاه پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) برای اینکه اینها را آرام کند یک چیز نویی آورده بود و آن این بود که بعد از بسم الله الرحمن الرحیم می‌فرماید: ﴿المص﴾ همه ساکت می‌شدند که این چه حرف زدنی است این نه نثر است نه نظم است نه سابقه‌ای دارد و مانند آن این برای تسکیت کافران خب این هم می‌تواند یک وجه باشد ولی معنای اینها چه شد معلوم نیست بالأخره یک وقت است که انسان می‌گوید این برای تسکیت کافران است خب دلیلی بر رد این حرف نداریم ما اما بالأخره معنای این حرف چه شد؟
پرسش: ...
پاسخ: خب البته وقتی سایر موارد که می‌خواهند آیات بخواند چطور و در خیلی از موارد نیست حالا آنجاهایی هم که اعراب تمکین می‌کردند بعد از ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ﴾ خب باز هم آیاتی سوری نازل شده بود که ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أفْوَاجاً﴾ بعد هم آنجا که نه تسفیری داشتند نه تفصیری داشتند نه سوتی می‌کشیدند نه کف می‌زدند باز هم سوری داریم که اولش حروف مقطع است اینها می‌توانند در حد یک احتمال باشد اما مثلاً حالا یک برهانی بر مسئله باشد که این‌چنین نیست یا روایت معتبری دلالت کند نیست حالا در بحث روایی البته شاید بحث دیگری به میان بیاید ولی انسان اطمینان پیدا کند که معنای این جمله این است نیست یا برای این نازل شده نیست.
مطلب دیگری که یک مقداری در بین این وجوه یک کمی مناسب‌تر است این است که ذات اقدس الهی در مواردی تحدی کرده مبارز طلب کرده فرمود اولاً درباره معجزه بودن قرآن شک دارید ﴿فَلْیَأتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ نشد ﴿فَأتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ﴾ نشد ﴿فَأتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ﴾ حالا که تعجیز شدند یعنی آوردن از کل قرآن یا ده سوره یا یک سوره عاجز شدند ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالجِنُّ عَلَی أَن یَأتُوا بِمِثْلِ هذَا القُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ برای اینکه اینها را توجیه کند می‌فرماید: ﴿المر﴾ ، ﴿الم﴾ ، ﴿المص﴾، ﴿ص﴾ ، ﴿ن﴾ ، ﴿ق﴾ ، یعنی این قرآن کریم از همین این حروف تشکیل شده است همان طوری که این انسانها این همه موجودات از خاک ساخته شده‌اند خب بالأخره ﴿وَفِی الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ این همه میوه‌های رنگارنگ و مزه‌های مختلف و کیفیتهای مختلف از خاک است شما توان آن را ندارید که از خاک میوه بسازید که آن همه آیات نورانی از این حروف است ما همان طوری که در نظام تکوین از خاک این همه پدیده‌های معجزه‌آسا آوردیم و شما مقدورتان نیست و همیشه با این خاک دارید زندگی می‌کنید بالأخره برج را شما می‌سازید خانه را شما می‌سازید این خاک در اختیار شماست و ارض را من برای شما ذلول قرار دادم این نرم است هر کاری بخواهید بکنید مقدورتان است چه دلش را بشکافید چه رویش خانه بسازید مقدور شماست ولی نمی‌توانید با آن انسان بسازید که حیوان بسازید که ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالمَطْلُوبُ﴾ همه جمع بشوند بخواهند ﴿لَن یَخْلُقُوا ذُبَاباً﴾ این مثال را ذکر کرد فرمود: ﴿ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالمَطْلُوبُ﴾ خود مگس مگر چیست؟ همه بتهای شما و بت‌پرستها جمع بشوند بخواهند یک مگس بسازند مقدورشان نیست خب آن از همین خاک است دیگر این خاک است و آب است و مواد اولی که در اختیار شماست اینجا هم مواد اولی قرآن کریم که حروف است که در اختیار شماست شما سبعه معلقه دارید چرا خجالت‌زده شبانه آن سبعه را از دیوار کعبه پایین می‌کشید معلوم می‌شود که با داشتن این سرمایه توان آن را ندارید از اینها طرزی بسازید که بشود معجزه خب این هم یک وجهی است البته اما معنای این آیات مشخص نیست که این ناظر به حرف است چون این آیات بعضیهایشان جزء آیه است بعضیها یک آیه مستقل‌اند بعضی دو آیه را تشکیل می‌دهند ﴿حم ٭ عسق﴾ دو آیه است ﴿کهیعص﴾ یک آیه است ﴿طس﴾ جزء آیه است اما ﴿المص﴾ البته یک آیه است این رقمهایی که دارد این حرف مقطعه بعضی جزء آیه‌اند نظیر طس بعضیها خودشان یک آیه‌اند نظیر ﴿المص﴾ ﴿الم﴾ و مانند یا ﴿کهیعص﴾ بعضیها دو آیه را تشکیل می‌دهند مثل ﴿حم ٭ عسق﴾ که ﴿حم﴾‌اش یک آیه است ﴿عسق﴾‌اش هم یک آیه است معنای او چیست؟ بالأخره روشن نشد اما می‌خواهد بفرماید که این قرآن از همین حروف تشکیل شده خب حالا چرا این حروف انتخاب شده؟ حروف دیگر انتخاب نشده یک وجه دیگر آن است که شما وقتی بررسی می‌کنید می‌بینید که قرآن کریم هر سوره‌ای که در او این حروف مقطعه است وقتی بررسی می‌کنید حروف آن سوره را می‌بینید بیشترین حروف آن سوره از همین حروف مقطعه تشکیل شده است مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «ق» حروف فراوانی در آن سوره است ولی حرف قاف بیش از حروف دیگر است یا سوره «القلم» در آن سوره حروف فراوانی به کار رفت ولی حرف نون بیش از حروف دیگر به کار رفته است خب این هم یک تنبه خوبی است اما معنای نون چیست؟ معنای قاف چیست؟ مشخص نمی‌کند این اگر اشاره باشد که حرف نون در اینجا به کار رفته است حرف قاف در اینجا بیشتر به کار رفته است این همین‌طور است یا مثلاً این ﴿المص﴾ که در طلیعه سوره «اعراف» است که محل بحث است یعنی ناظر به این است که این سوره حروف فراوانی دارد ولی بیش از همه الف تکرار شد بعد بیش از همه لام تکرار شد بعد بیش از همه میم تکرار شد بعد بیش از همه صاد تکرار شد بر خلاف ﴿ص وَالقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ﴾ در آنجا بیش از همه کلمه صاد ذکر شده است.
مطلبی که مربوط به حرف قبلی و وجه قبلی بود که این ﴿المص﴾ یا حروف دیگر ناظر به آن است که قرآن از همین مواد تشکیل شده و شما توان آن را ندارید که مثل این را بسازید مثل اینکه همه انسانها از خاک‌اند و شما از خاک نمی‌توانید چیزی را خلق کنید این است که غالب این سور حالا شما یک فحص و بررسی کنید همه این 29 سوره را اما غالب این سور که بررسی شد این است که بعد از این حروف مقطع نام با عظمت قرآن کریم می‌آید: ﴿الم ٭ ذلِکَ الکِتَابُ﴾ ﴿المص ٭ کِتَابٌ أنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ حوامیم سبعه که اصلاً مخصوص همین کار است این حوامیم سبعه اصلاً درباره همین وحی و نبوت و قرآن کریم است مثلاً ملاحظه بفرمایید در سوره «غافر» ﴿حم ٭ تَنزِیلُ الکِتَابِ مِنَ اللَّهِ العَزِیزِ العَلِیمِ﴾ بعد از سوره «غافر» سوره «فصلت» است ﴿حم ٭ تَنزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ بعد از سوره «فصلت» سورهٴ مبارکهٴ «شوری» است ﴿حم ٭ عسق ٭ کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ اللَّهُ العَزِیزُ الحَکِیمُ﴾ حوامیم سبعه که مخصوص درباره وحی و قرآن کریم است بعد از سورهٴ مبارکهٴ «شوری» سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» است ﴿حم ٭ وَالکِتَابِ المُبِینِ﴾ بعد از سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» سوره «دخان» است ﴿حم ٭ وَالکِتَابِ المُبِینِ﴾ بعد سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» است ﴿حم ٭ تَنزِیلُ الکِتَابِ مِنَ اللَّهِ العَزِیزِ الحَکِیمِ﴾ بعد سوره «احقاف﴾ است ﴿حم ٭ تَنزِیلُ الکِتَابِ مِنَ اللَّهِ العَزِیزِ﴾ این تناسب تقویت می‌کند که آنجا که این حروف مقطع آمده است می‌خواهد اشاره کند که قرآن از همین حروف است خب شما هم مثل این بیاورید لذا این سوری که شمرده شده و بررسی شده بعد از این حروف مقطع عظمت قرآن و وحی و امثال ذلک است دیگر مطلب عادی نیست حالا شما تمام این 29 سوره را خوب استقصاء کنید به طور دقیق ببینید که یا درباره وحی است یا درباره قرآن کریم است یا درباره معجزه.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:51

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی