- 879
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 162 تا 164 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 162 تا 164 سوره نساء"
- استثناء راسخین در علم و مؤمنین واقعی
- علّت کم رغبتی مردم در فراگیری علوم اسلامی
- علّت تبیعت راسخون در علم از دین حق
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ أَجْرًا عَظیمًا﴿162﴾ إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ عیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُودَ زَبُورًا﴿163﴾ وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسی تَکْلیمًا ﴿164﴾
استثناء راسخین در علم و مؤمنین واقعی
وقتی درباره اهل کتاب از سه جهت بحث فرمودند: جهت اول مشترک بین یهودیها و مسیحیها؛ جهت دوم مخصوص یهودیها و جهت سوم اجمالی از آنچه مخصوص به مسیحیها بود، آنگاه آن مؤمنین واقعی و علمای واقعی اهل کتاب را استثنا کردند. چون در هر امتی بالأخره گروهی ناجیاند. در همین سیاق، آیه 155ای که قبلاً بحثش گذشت اینچنین بود، فرمود: ﴿فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً﴾. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً بحث شد، بعد از اینکه در آیه 112 سوره «آل عمران» فرمود: ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ یَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ﴾؛ فرمود این اهل کتاب استحقاق ذلت و مسکنت دارند، برای اینکه به آیات الهی کفر میورزیدند و سنت سیئه آنها کفرورزی به آیات الهی بود و انبیای الهی را بدون حق و مظلومانه شهید میکردند در اثر عصیانی که داشتند و اعتدا و تعدی که داشتند انبیا را شهید میکردند، آنگاه گروه کمی هم که در بین اینها اهل صلاح و نجات بودند آنها را از نظر دور نداشت، فرمود: ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ ٭ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ ٭ وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ﴾ ؛ فرمود همه اهل کتاب اینچنین نیستند. بعضی از اهل کتاب به جمیع «ما جاء به النبی» مؤمناند؛ اهل نمازند اهل امر به معروفاند اهل نهی از منکرند اهل سرعت در خیرات اند و مانند آن.
خب اگر بعضی از اهل کتاب اینچنیناند که آیات الهی را تلاوت میکنند و شب زنده دارند و شب به تهجد و نماز میپردازند و مانند آن، در اینجا یعنی در محلّ بحث آیه 162 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که محلّ بحث است، همان اهل کتاب را که منصفاند استثنا فرمود، فرمود: ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾. در صدر این بحث که از اهل کتاب به بدی یاد شد [که] از آیهٴ 153 شروع میشد، فرمود: ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ﴾ آنگاه مطاعن اهل کتاب را ذکر فرمود که اینها میثاق شکناند؛ قلبهای اینها مطبوع است و قفل است و غلف و مانند آن. ولی دو گروه را استثنا فرمود: یک عده علمای حقیقیاند؛ یک عده مؤمنین به حرفهایی که از علما گرفتند، فرمود: ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾. چون از علمای اهل کتاب به مذمت یاد شد در قرآن کریم که اینها ﴿لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾ و مانند آن. آنها که راسخ در علماند هم منزه از این تبهکاریاند هم هادیان خوبیاند برای امتشان.
معنای رسوخ در علم
رسوخ در علم این نیست که انسان در یک علم صاحبنظر باشد. علم وقتی در جان کسی جایگزین شد، زمینه عمل را فراهم میکند. یکی از بهترین راهها برای اینکه انسان متوجه بشود این مسئله را فهمید یا نه، ببیند آیا در مقام عمل ظهوری دارد یا نه؟ اگر علم در مقام عمل ظهوری نداشت این شخص، حقیقت علم را درک نکرده است بعد از یک مدتی هم از یادش میرود، چون «العلمُ یَهتِفُ بالعمل و فإن اجابَه و الّا ارتَحَلَ عَنهُ» اصلاً علم، منادی عمل است؛ به عمل میگوید همراه من بیا. اگر عمل، ندای علم را گوش داد این هاتف غیبی را تکریم کرد به دنبال علم حرکت کرد این علم میماند وگرنه بعد از مدتی هم حالا یا روی علل اجتماعی یا روی علل طبیعی بالأخره کم کم این شخص از جامعه علمی منزوی میشود و نوع علمها هم از یاد او میرود و عوام میمیرد «العلم یَهتِفُ بالعمل» ـ این از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است ـ که علم هاتف است به عمل میگوید به دنبال من بیا «فإن اجابَه» یعنی اگر عمل علم، را اجابت کرد، به دنبال او حرکت کرد که هر دو میمانند <و الا> اگر عمل به دنبال علم نیامد و این هاتف غیبی را محترم نشمرد «ارتَحَل عنه» یعنی علم رحلت میکند هجرت میکند و چیزی در جان این شخص نمیماند. رسوخ در علم این است که آثار عملی ظهور بکند. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه وقتی فرشتهها را در علم معرفی میکند، میفرماید اینها نه تنها در عبادت کوشا بودند، بلکه اعتراف میکردند که این مقدار از عبادت شایسته مقام ذات اقدس الهی نیست: «لم یَعبُدک حقَّ عبادتِک» پس رسوخ در علم آن است که عمل را به همراه داشته باشد، این یک مطلب و اگر گروهی راسخ در علم بودند یعنی عمل در جان اینها ظهور داشت و از بدن اینها به دیگران ارائه شد و دیگران عمل به علم را در او دیدند، به حرف اینها اعتقاد پیدا میکنند.
علّت کم رغبتی مردم در فراگیری علوم اسلامی
یکی از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در کتاب شریف غرر و درر این است که سرّ اینکه مردم آن چنان رغبت نشان نمیدهند که به مراکز علمی راه پیدا کنند و علوم اسلامی را فرا بگیرند، میبینند عالمان دین کمتر به حرفشان عمل میکنند . اگر عالمان دین به همه گفتههایشان یا به اکثر گفتههایشان عمل بکنند، بسیاری از مردم راغبند که علوم دینی را فرا بگیرند. مهم ترین چیزی که نمیگذارد حوزههای علمیه رونق پیدا کند، همین بیعملی بعضی از ماهاست آن مسائل دیگر به هیچ وجه قابل اعتنا نیست یعنی هرگز گرانی و مسائل فشار مالی و اینها مانع راه نبود، چون سیره علما و تاریخ اینها نشان میداد که همیشه اینها فقیرترین مردم بودند و در هر عصری بالأخره یک عده مرفه بودند یک عده متوسط، یک عده تقریباً محروم و این طبقه سوم که محرومترین اقشار جامعه بودند سعی میکردند که مراکز علمی را حفظ بکنند. پس فشار مالی و مسائل تورم و اینها هرگز مانع نمیشود که دلباختگان به حوزههای علمی راه پیدا کنند، آن کم عملی یا ضعف عمل بعضی از ماهاست.
غرض آن است که اگر علم، رسوخ کرد هم در خود عالم اثر علم ظهور میکند و هم دیگران به حرف چنین علمایی معتقد میشوند، لذا این دو گروه را ذات اقدس الهی استثنا کرد و این اختصاصی هم به امت مرحومه ندارد [بلکه] در بین پیروان مسیح اینچنین است در بین پیروان موسای کلیم اینچنین است همه مردم فطرتاً، عالم با عمل را دوست دارند و علم را دوست دارند. وقتی انسان به چیزی دل بست مشکلات را در راه او واقعاً تحمل میکند یعنی اصلاً برای او مشکل مطرح نیست، لذا راسخین در علم را و مؤمنینی که به حرف راسخین ایمان آوردند، این دو گروه را استثنا میکند. میفرماید گرچه ما گفتیم که اهل کتاب به تو ایمان نمیآورند، چه اینکه یهودیها به مسیح و انجیلاش مؤمن نشدند ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾ علمای راسخ در یهودیت، هم به تورات و موسیٰ(علیه السلام) ایمان دارند هم به انجیل و عیسیٰ(علیه السلام) هم به قرآن و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان میآورند.
پرسش:...
پاسخ: بله ولی اول ، یهودی بودند ولی اینچنین نبود که مثلاً بگویند دین ما برای ابد میماند، نظیر آن احبار و رهبانی که ﴿ لَیأکلون أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾ تعصبی داشته باشند بگویند دین ما خاتَم است و خاتِم، اینها چون راسخ در علماند و حق را تشخیص دادهاند بعد از تورات، به انجیل مؤمن شدند [و] بعد از انجیل به قرآن ایمان آوردند و شدند مسلمان ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ﴾ و همچنین ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ آنها که ایمان حقیقی داشتند تعصبی هم نداشتند. آنها هم که به دنبال راسخین در علم قدم به قدم حرکت میکردند آنها هم ﴿یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ هم ﴿وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾. اگر یهودیاند اینچنین نیستند که در یهودیت باقی باشند، بلکه به قرآن ایمان میآورند و به آنچه قبل از قرآن به نام انجیل نازل شد هم ایمان میآورند و اگر مسیحیاند، اینچنین نیستند که در همان انجیل توقف بکنند جزء واقفیها بشوند، بلکه به انجیل و عیسیٰ(علیه السلام) و به قرآن و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان داشتند. همان طوری که در مسئله امامت ما واقفیه داشتیم، در مسئله نبوت و رسالت هم واقفیه داشتیم؛ بعضیها تا امام مثلاً امام ششم را میپذیرفتند بعد توقف میکردند، بعضی امام هفتم را میپذیرفتند نسبت به امام هشتم(سلام الله علیه) توقف میکردند و مانند آن. این واقفیه که در مسئله امامت مشکلی داشتند، نظیر همان واقفیهای بودند که در مسئله رسالت و نبوت مشکلی داشتند. ولی مؤمنین حقیقی هیچ وقوفی ندارند تا خاتم اوصیا(علیهم الصلات و علیهم السلام) را میپذیرند، چه اینکه مؤمنین واقعی هیچ وقوفی نداشتند تا خاتم انبیا(علیهم الصلات و علیهم السلام) را میپذیرند.
﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾؛ راسخین در علم کسانیاند که خوب میفهمند و به فهمیدهها عمل میکنند. مؤمنین به همین راسخین در علم تأسی میکنند. این دو گروه در هر ملتی که باشند، علمشان حقیقی و ایمانشان واقعی است و دیگر واقفی نیستند.
معیار پذیرش دین حق از سوی راسخین در علم
اگر دلیلی به همان دلیل که نبوت موسیٰ را پذیرفتند و تورات را قبول کردند با همان معجزه، نبوت عیسیٰ و انجیل را میپذیرند، با هما دلیل رسالت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آسمانی بودن قرآن را میپذیرند، چون معیار یکی است دیگر، چه اینکه در آیه بعد آن معیار را مشخص میکنند. پس ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ این دو گروه، ﴿یُؤْمِنُونَ﴾ هم ﴿بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ هم ﴿وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾. آیه 136 همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً این بود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾؛ راسخین درعلم و مؤمنین واقعی ـ این دو گروه ـ یعنی علمای حقیقی و مؤمنین حقیقی اینها بین هیچ پیامبری و پیامبر دیگر، بین هیچ کتابی و کتاب دیگر فرق نمیگذارند. اینها فوراً ایمان میآورند میشوند مسلمان واقعی.
تفاوت متعلّق راسخون در علم در آیهٴ هفتم سورهٴ آلعمران با آیهٴ محل بحث
پرسش:...
پاسخ: آنجا چون متعلقاش فرق میکند ﴿وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ ، سخن از علم به تاویل است یعنی باطن قرآن یا تاویل به معنای حقایق خارجی که اُول این معارف ذهنی به آن حقایق خارجی است که ﴿یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ﴾ . آنجا اینچنین است که قرآن، تاویلی دارد که ﴿وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ که علمای ما را هم جزء راسخون در علم نمیدانند یعنی مفسرین ما هم جزء راسخون در علم نیستند، آنجا باید به تأویل قرآن عالم باشند. ما از شیخطوسی تا علامهطباطبایی هیچ کدام از اینها را جزء راسخون در علم نمیدانیم یعنی آن راسخون در علمی که در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بیان شده است ﴿وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ این راسخون در علم بر ائمه(علیهم السلام) منطبق است و تاویل هم به معنای باطن نیست. باطن غیر از تاویل هست یعنی آنچه حقیقت قرآن به او اُول دارد ﴿یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ﴾؛ در قیامت تاویل قرآن میآید، تاویل قرآن یک امر مفهومی نیست؛ جزء مفاهیم ذهنی نیست که به تفسیر بگنجد. تفسیر در مقابل تاویل است آن وقت تفسیر یا ظاهر است یا باطن. تاویل، از سنخ تفسیر نیست [بلکه] از سنخ عینیت خارجی است به هر تقدیر، آن راسخون در علم ائمه(علیهم السلام)اند.
پرسش:...
پاسخ: نه، متعلَّق فرق میکند. اگر گفتند راسخ در تاویل است حکم دیگری دارد. اگر گفتند راسخ در علم است حکم دیگری دارد؛ مثل علم یک وقت میگوییم علم به باطن، علم به ظاهر، علم به اسرار، علم به حقیقت علم به اعتبار آن معلومها فرق میکند وگرنه علم همان دانش است، متعلق علم فرق میکند.
پرسش:...
پاسخ: راسخون در علم، اینجا یعنی کسانی که علم در آنها رسوخ کرده و علم اگر رسوخ کرده باشد عمل را به همراه دارد. آنجا راسخین در علم هم همین است؛ منتها متعلقاش فرق میکند که راسخین در علم قرآن به باطن قرآن عالماند؛ اینها تاویل قرآن را بلدند وگرنه اصل علم و رسوخ در علم یک معنای جامعی است و تفاوت در متعلق است. خب، راسخین در علم از اهل کتاب و همچنین مؤمنین واقعی که دنبال بهانه نمیگردند و جزء واقفیه در رسالت و نبوت نمیشوند ﴿یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ یعنی به قرآن ﴿وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾ اعم از تورات و انجیل که با آن ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ که در سوره «آل عمران» فرمودند هماهنگ باشد.
اختلاف برانگیز بودن نصب «والمقیمین» در صدر و ساقهٴ اسلام
بعد فرمودند: ﴿وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ أَجْرًا عَظیمًا﴾. در إعراب این کلمات که آیا اینها مبتدا خبر جداگانهاند این <مقیمین> عطف بر همان مؤمنون است یا عطف بر راسخون است یعنی «راسخین و مؤمنین و مقیمین صلاة و موتون الزکاة» اینها ایمان میآورند، آن وقت ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ﴾ جمله جداست یا نه، از ﴿وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ﴾ جمله جدا میشود ﴿أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ أَجْرًا عَظیمًا﴾ خبر خواهد بود. به هر تقدیر، در نصب این ﴿وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ﴾ خیلی مسئله است که چطور این ﴿وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ﴾ منصوب شد. به قدری این مسئله در صدر اسلام و همچنین در ساقه اسلام اختلاف برانگیز بود که فخررازی در تفسیر کبیرش نقل میکند که عثمان و عایشه گفتهاند اینها از اشتباهات کاتبان قرآن است که اینها به جای «و المقیمون الصلاة» که مرفوع بنویسند، منصوب نوشتند. فخررازی میگوید این حرف قابل قبول نیست، چون آیات قرآن به نقل متواتر از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است ، باید نکته ادبی این نصب را جستجو کرد.
شواهدی بر اختلاف انگیز بودن إعراب یک کلمه در قرآن
سخنی که از عایشه نقل شد اختصاصی به این آیه محلّ بحث ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم مشابه این هست؛ منتها آنجا مرفوع به جای منصوب قرار گرفت، اینجا منصوب به جای مرفوع قرار گرفت. در سوره «مائده» آیه 69 این است: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا﴾ خب ﴿الَّذینَ﴾ اسم ﴿انّ﴾ است و محلاً منصوب است ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصّابِئُونَ وَ النَّصاری﴾ خب، اینجا <صابئون> مرفوع است. او را گفتند عطف است بر آن محل اولیه اسم، چون اسم اول مبتدا بود بعد ﴿انّ﴾ نصبش داد آنجا هم همین مشکل را دارند که چطور صابئون مرفوع است یا ﴿إِنْ هذانِ لَساحِرانِ﴾ باید گفته میشد: «ان هذین لساحران» این دو سه مورد یعنی مورد محل بحث در سوره «نساء» و آیه 69 سوره «مائده» و همچنین ﴿إِنْ هذانِ لَساحِرانِ﴾ اینها شاهد شد که تا عایشه و امثال عایشه بگویند اینها از خطأ کُتاب و نویسندههاست که بعد فخررازی بگوید که این حرف تام نیست، برای اینکه آیات قرآن کریم منقول بالتواتر است و از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است .
نکتهٴ ادبی منصوب بودن مقیمین
باید نکته ادبی منصوب بودن این مقیمین را جستجو کرد. در اینگونه از موارد، شما هم میتوانید نصب بخوانید هم میتوانید رفع بخوانید. میتوانید نصب بخوانید، برای اینکه این به عنوان <اعنی> به عنوان <امدح> این منصوب است برای تکریم، منصوب است برای تجلیل؛ میگویید «مررت بزید العالمَ» میگویید «اعنی العالم» با اینکه زید، مجرور است و عالم باید مجرور باشد ولی شما منصوب میخوانید؛ این منصوب است بالمدح «مررت بزید العالم» یعنی «مررت بزید» کدام زید؟ <اعنی> آن زید معروف به علم. اینجا که منصوب است به مدح نباید گفت نکته ادبی ندارد. اینجا هم همین طور است راسخین در علم یا مؤمنین واقعی چه کسانی هستند «اعنی المقیمین الصلاة».
وجه أهمیّت و شایستهٴ مدح بودن صلوة و زکات
صلات از آن جهت که عمود دین است «فإن قُبِلَت قُبِلَ ما سواها و إن رُدَّت رُدَّ ما سواها» شایسته این تکریم هست و درباره خصوص نماز آمده است که ﴿اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ﴾ خب، سایر عبادات هم همین طور است، اینچنین نیست که روزه نهی از فحشا و منکر نکند یا حج نهی از فحشا و منکر نکند[بلکه] هر واجبی را که انسان عبادی است و انجام میدهد جلوی فحشا و منکر را میگیرد؛ منتها نماز یک خصیصهای دارد که درباره نماز این وارد شده است، لذا جای ممدوح بودن و منصوب به مدح بودن هست [که] از این جهت منصوب شده است ﴿وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ﴾.
درباره خود مسلمین، گذشته از ایمان به مبدأ و معاد مطرح است این دو تا حکم یعنی اقامه نماز و ایتای زکات همیشه مطرح است: ﴿أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ﴾ یا مؤمنین واقعی کسانیاند که ﴿یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ﴾ . در همان اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» وقتی از مؤمنین حقیقی سخن به میان میآید، آنجا هم باز میبینید اقامه نماز و زکات مطرح است: ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًی لِلْمُتَّقینَ ٭ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾؛ که این ﴿مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ شامل زکات واجب و مستحب خواهد بود. ﴿وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِاْلآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ اینها به نبوت عامه و خاصه معتقدند، به مبدأ و معاد معتقدند در بین فروع دین، نماز و زکات یاد شده است یعنی فرمود: متقین کسانیاند که ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ (این یک)، ﴿یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾ این برای نبوت عامه و خاصه، (دو)، ﴿وَ بِاْلآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ که مربوط به معاد است این (سه).
ولی در بین فروع دین فقط دو تا فرع ذکر شد: یکی مسئله نماز است؛ یکی مسئله زکات ﴿وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ که اعم از زکات واجب و مستحب است. از این آیات در قرآن کریم کم نیست که در کنار اصول دین، این دو تا فرع مهم ذکر میشود یعنی اقامهٴ صلات و ایتای زکات. اینجا هم میفرماید که مقیمین صلات کسانی که نماز را اقامه میکنند و زکات را تأدیه میکنند و به قیامت معتقدند ما اجر عظیم اینهارا خواهیم داد. خب اگر این﴿الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ ﴾ عطف بر راسخون بشود یعنی «لکن مقیمین الصلاة و موتون الزکاة» که واقعاً نماز را اقامه میکردند و زکات تأدیه میکردند به تو و قرآن ایمان آوردند، چه اینکه به موسیٰ و توراتاش، به عیسیٰ و انجیلاش ایمان آوردند(علیهم السلام) و اگر خودش طلیعه جمله باشد، آنگاه ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ که عطف بر همین ﴿الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ﴾ است مبتدا خواهند بود، ﴿أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ أَجْرًا عَظیمًا﴾ خبر میشود. به هر تقدیر، هم آن گروه کمی که عالم بودند با عمل و گروه کمی که به دنبال علمای واقعی حرکت میکردند حق آنها محفوظ شد که آنها ایمان دارند بدون تعصب و در مسئله نبوت جزء واقفیه نبودند و هم اینکه اجر عظیم آنها را ذکر کرد.
علّت تبیعّت راسخون در علم از دین حق
حالا برهان مسئله چیست؟ چرا آنها ﴿یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾، برهان مسئله این است که ﴿إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ﴾ ما یک حرف جدیدی که برای تو نیاوردیم، آنها به چه دلیل اصلاً به نبوت موسیٰ و حقانیت تورات ایمان آوردند؟ به چه دلیل به رسالت مسیح(علیه السلام) و به حقانیت انجیل ایمان آوردند، همان دلیل درباره رسالت توی پیغمبر و حقانیت قرآن هست دیگر. مضمون اینها یکی است، راه اثبات اینها هم یکی است. اگر راه اثبات اینها معجزه است آنها اقامه کردند تو هم معجزه آوردی، مضمون آنها درباره اصول توحیدی و معارف الهی و دعوت به قسط و عدل بود مضمون کتاب تو هم همین است. دلیلی ندارد که آنها به تورات موسیٰ ایمان بیاورند ولی به قرآن تو مؤمن نشوند یا به انجیل مسیح(علیه السلام) ایمان بیاورند و به قرآن تو ایمان نیاورند: ﴿إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ﴾. انبیایی که بین نوح و ابراهیم(سلام الله علیه) بودند خیلی در قرآن کریم مشخص نیست الا گروه کم و قسمت مهم انبیا را که در این خاورمیانه زندگی میکردند انبیای ابراهیمی تشکیل دادند. حالا آن خاوردور یا باختردور چه پیامبری بود از آنها خبری نیست. یقیناً هر جا بشر هست و فکری هست، ذات اقدس الهی راهنمایی فرستاد حالا یا بالاستقلال و الاصاله یا نمایندههایی از طرف آنها رفتند، فرمودند: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾.
ولی هنگام نزول قرآن کریم رابطه بین این قسمت خاورمیانه یعنی بین حجاز و عراق و ایران و این فلات وسیع و خاوردور و باختردور قطع بود اگر میفرمود ما برای کسانی که آن طرف اقیانوسکبیر زندگی میکنند پیامبری فرستادیم، امتی بودن کتابی فرستادیم هیچ راهی برای تحقیق نبود، ولی انبیایی که در این خاورمیانه زندگی میکردند راه برای تحقیق بود، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» میفرماید که ما بعضی از امتهایی که حرفهای انبیا را نپذیرفتند آنها را به عذاب معذب کردیم، آثار آنها سر راه شماست شما که میخواهید از مکه به شام سفر کنید این دو تا شهر عظیم که آثار باستانی هم هست ﴿اِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبینٍ﴾ . امام مبین آن بزرگراه را میگویند امام، فرمود این سر راه بزرگ شماست شما وقتی از مکه به شام میروید آن راههای فرعی را رها کنید، آن راه اصلی آن بزرگراه را که طی میکنید دو تا شهر ویران شده است، سر راه شماست آنجا میبینید. اگر کسی آثار باستانی را بشناسد میبیند که ﴿اِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ﴾ ؛ آنهایی که متوسماند یعنی وسمهشناساند سیماشناساند، آثار باستانی را میشناسند، میفهمند که سلاطین مقتدری در این سرزمین زندگی میکردند. به هر تقدیر، میفرماید که ما انبیای ابراهیمی و انبیایی که بعد از نوح بودند برای هدایت مردم فرستادیم و همان افکار و همان علوم و همان معارف را با همان راه اثبات یعنی اعجاز برای شما فرستادیم، دلیلی ندارد که اینها را نپذیرید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- استثناء راسخین در علم و مؤمنین واقعی
- علّت کم رغبتی مردم در فراگیری علوم اسلامی
- علّت تبیعت راسخون در علم از دین حق
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ أَجْرًا عَظیمًا﴿162﴾ إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ عیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُودَ زَبُورًا﴿163﴾ وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسی تَکْلیمًا ﴿164﴾
استثناء راسخین در علم و مؤمنین واقعی
وقتی درباره اهل کتاب از سه جهت بحث فرمودند: جهت اول مشترک بین یهودیها و مسیحیها؛ جهت دوم مخصوص یهودیها و جهت سوم اجمالی از آنچه مخصوص به مسیحیها بود، آنگاه آن مؤمنین واقعی و علمای واقعی اهل کتاب را استثنا کردند. چون در هر امتی بالأخره گروهی ناجیاند. در همین سیاق، آیه 155ای که قبلاً بحثش گذشت اینچنین بود، فرمود: ﴿فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً﴾. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً بحث شد، بعد از اینکه در آیه 112 سوره «آل عمران» فرمود: ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ یَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ﴾؛ فرمود این اهل کتاب استحقاق ذلت و مسکنت دارند، برای اینکه به آیات الهی کفر میورزیدند و سنت سیئه آنها کفرورزی به آیات الهی بود و انبیای الهی را بدون حق و مظلومانه شهید میکردند در اثر عصیانی که داشتند و اعتدا و تعدی که داشتند انبیا را شهید میکردند، آنگاه گروه کمی هم که در بین اینها اهل صلاح و نجات بودند آنها را از نظر دور نداشت، فرمود: ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ ٭ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ ٭ وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ﴾ ؛ فرمود همه اهل کتاب اینچنین نیستند. بعضی از اهل کتاب به جمیع «ما جاء به النبی» مؤمناند؛ اهل نمازند اهل امر به معروفاند اهل نهی از منکرند اهل سرعت در خیرات اند و مانند آن.
خب اگر بعضی از اهل کتاب اینچنیناند که آیات الهی را تلاوت میکنند و شب زنده دارند و شب به تهجد و نماز میپردازند و مانند آن، در اینجا یعنی در محلّ بحث آیه 162 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که محلّ بحث است، همان اهل کتاب را که منصفاند استثنا فرمود، فرمود: ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾. در صدر این بحث که از اهل کتاب به بدی یاد شد [که] از آیهٴ 153 شروع میشد، فرمود: ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ﴾ آنگاه مطاعن اهل کتاب را ذکر فرمود که اینها میثاق شکناند؛ قلبهای اینها مطبوع است و قفل است و غلف و مانند آن. ولی دو گروه را استثنا فرمود: یک عده علمای حقیقیاند؛ یک عده مؤمنین به حرفهایی که از علما گرفتند، فرمود: ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾. چون از علمای اهل کتاب به مذمت یاد شد در قرآن کریم که اینها ﴿لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾ و مانند آن. آنها که راسخ در علماند هم منزه از این تبهکاریاند هم هادیان خوبیاند برای امتشان.
معنای رسوخ در علم
رسوخ در علم این نیست که انسان در یک علم صاحبنظر باشد. علم وقتی در جان کسی جایگزین شد، زمینه عمل را فراهم میکند. یکی از بهترین راهها برای اینکه انسان متوجه بشود این مسئله را فهمید یا نه، ببیند آیا در مقام عمل ظهوری دارد یا نه؟ اگر علم در مقام عمل ظهوری نداشت این شخص، حقیقت علم را درک نکرده است بعد از یک مدتی هم از یادش میرود، چون «العلمُ یَهتِفُ بالعمل و فإن اجابَه و الّا ارتَحَلَ عَنهُ» اصلاً علم، منادی عمل است؛ به عمل میگوید همراه من بیا. اگر عمل، ندای علم را گوش داد این هاتف غیبی را تکریم کرد به دنبال علم حرکت کرد این علم میماند وگرنه بعد از مدتی هم حالا یا روی علل اجتماعی یا روی علل طبیعی بالأخره کم کم این شخص از جامعه علمی منزوی میشود و نوع علمها هم از یاد او میرود و عوام میمیرد «العلم یَهتِفُ بالعمل» ـ این از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است ـ که علم هاتف است به عمل میگوید به دنبال من بیا «فإن اجابَه» یعنی اگر عمل علم، را اجابت کرد، به دنبال او حرکت کرد که هر دو میمانند <و الا> اگر عمل به دنبال علم نیامد و این هاتف غیبی را محترم نشمرد «ارتَحَل عنه» یعنی علم رحلت میکند هجرت میکند و چیزی در جان این شخص نمیماند. رسوخ در علم این است که آثار عملی ظهور بکند. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه وقتی فرشتهها را در علم معرفی میکند، میفرماید اینها نه تنها در عبادت کوشا بودند، بلکه اعتراف میکردند که این مقدار از عبادت شایسته مقام ذات اقدس الهی نیست: «لم یَعبُدک حقَّ عبادتِک» پس رسوخ در علم آن است که عمل را به همراه داشته باشد، این یک مطلب و اگر گروهی راسخ در علم بودند یعنی عمل در جان اینها ظهور داشت و از بدن اینها به دیگران ارائه شد و دیگران عمل به علم را در او دیدند، به حرف اینها اعتقاد پیدا میکنند.
علّت کم رغبتی مردم در فراگیری علوم اسلامی
یکی از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در کتاب شریف غرر و درر این است که سرّ اینکه مردم آن چنان رغبت نشان نمیدهند که به مراکز علمی راه پیدا کنند و علوم اسلامی را فرا بگیرند، میبینند عالمان دین کمتر به حرفشان عمل میکنند . اگر عالمان دین به همه گفتههایشان یا به اکثر گفتههایشان عمل بکنند، بسیاری از مردم راغبند که علوم دینی را فرا بگیرند. مهم ترین چیزی که نمیگذارد حوزههای علمیه رونق پیدا کند، همین بیعملی بعضی از ماهاست آن مسائل دیگر به هیچ وجه قابل اعتنا نیست یعنی هرگز گرانی و مسائل فشار مالی و اینها مانع راه نبود، چون سیره علما و تاریخ اینها نشان میداد که همیشه اینها فقیرترین مردم بودند و در هر عصری بالأخره یک عده مرفه بودند یک عده متوسط، یک عده تقریباً محروم و این طبقه سوم که محرومترین اقشار جامعه بودند سعی میکردند که مراکز علمی را حفظ بکنند. پس فشار مالی و مسائل تورم و اینها هرگز مانع نمیشود که دلباختگان به حوزههای علمی راه پیدا کنند، آن کم عملی یا ضعف عمل بعضی از ماهاست.
غرض آن است که اگر علم، رسوخ کرد هم در خود عالم اثر علم ظهور میکند و هم دیگران به حرف چنین علمایی معتقد میشوند، لذا این دو گروه را ذات اقدس الهی استثنا کرد و این اختصاصی هم به امت مرحومه ندارد [بلکه] در بین پیروان مسیح اینچنین است در بین پیروان موسای کلیم اینچنین است همه مردم فطرتاً، عالم با عمل را دوست دارند و علم را دوست دارند. وقتی انسان به چیزی دل بست مشکلات را در راه او واقعاً تحمل میکند یعنی اصلاً برای او مشکل مطرح نیست، لذا راسخین در علم را و مؤمنینی که به حرف راسخین ایمان آوردند، این دو گروه را استثنا میکند. میفرماید گرچه ما گفتیم که اهل کتاب به تو ایمان نمیآورند، چه اینکه یهودیها به مسیح و انجیلاش مؤمن نشدند ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾ علمای راسخ در یهودیت، هم به تورات و موسیٰ(علیه السلام) ایمان دارند هم به انجیل و عیسیٰ(علیه السلام) هم به قرآن و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان میآورند.
پرسش:...
پاسخ: بله ولی اول ، یهودی بودند ولی اینچنین نبود که مثلاً بگویند دین ما برای ابد میماند، نظیر آن احبار و رهبانی که ﴿ لَیأکلون أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾ تعصبی داشته باشند بگویند دین ما خاتَم است و خاتِم، اینها چون راسخ در علماند و حق را تشخیص دادهاند بعد از تورات، به انجیل مؤمن شدند [و] بعد از انجیل به قرآن ایمان آوردند و شدند مسلمان ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ﴾ و همچنین ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ آنها که ایمان حقیقی داشتند تعصبی هم نداشتند. آنها هم که به دنبال راسخین در علم قدم به قدم حرکت میکردند آنها هم ﴿یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ هم ﴿وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾. اگر یهودیاند اینچنین نیستند که در یهودیت باقی باشند، بلکه به قرآن ایمان میآورند و به آنچه قبل از قرآن به نام انجیل نازل شد هم ایمان میآورند و اگر مسیحیاند، اینچنین نیستند که در همان انجیل توقف بکنند جزء واقفیها بشوند، بلکه به انجیل و عیسیٰ(علیه السلام) و به قرآن و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان داشتند. همان طوری که در مسئله امامت ما واقفیه داشتیم، در مسئله نبوت و رسالت هم واقفیه داشتیم؛ بعضیها تا امام مثلاً امام ششم را میپذیرفتند بعد توقف میکردند، بعضی امام هفتم را میپذیرفتند نسبت به امام هشتم(سلام الله علیه) توقف میکردند و مانند آن. این واقفیه که در مسئله امامت مشکلی داشتند، نظیر همان واقفیهای بودند که در مسئله رسالت و نبوت مشکلی داشتند. ولی مؤمنین حقیقی هیچ وقوفی ندارند تا خاتم اوصیا(علیهم الصلات و علیهم السلام) را میپذیرند، چه اینکه مؤمنین واقعی هیچ وقوفی نداشتند تا خاتم انبیا(علیهم الصلات و علیهم السلام) را میپذیرند.
﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾؛ راسخین در علم کسانیاند که خوب میفهمند و به فهمیدهها عمل میکنند. مؤمنین به همین راسخین در علم تأسی میکنند. این دو گروه در هر ملتی که باشند، علمشان حقیقی و ایمانشان واقعی است و دیگر واقفی نیستند.
معیار پذیرش دین حق از سوی راسخین در علم
اگر دلیلی به همان دلیل که نبوت موسیٰ را پذیرفتند و تورات را قبول کردند با همان معجزه، نبوت عیسیٰ و انجیل را میپذیرند، با هما دلیل رسالت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آسمانی بودن قرآن را میپذیرند، چون معیار یکی است دیگر، چه اینکه در آیه بعد آن معیار را مشخص میکنند. پس ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ این دو گروه، ﴿یُؤْمِنُونَ﴾ هم ﴿بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ هم ﴿وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾. آیه 136 همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً این بود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾؛ راسخین درعلم و مؤمنین واقعی ـ این دو گروه ـ یعنی علمای حقیقی و مؤمنین حقیقی اینها بین هیچ پیامبری و پیامبر دیگر، بین هیچ کتابی و کتاب دیگر فرق نمیگذارند. اینها فوراً ایمان میآورند میشوند مسلمان واقعی.
تفاوت متعلّق راسخون در علم در آیهٴ هفتم سورهٴ آلعمران با آیهٴ محل بحث
پرسش:...
پاسخ: آنجا چون متعلقاش فرق میکند ﴿وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ ، سخن از علم به تاویل است یعنی باطن قرآن یا تاویل به معنای حقایق خارجی که اُول این معارف ذهنی به آن حقایق خارجی است که ﴿یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ﴾ . آنجا اینچنین است که قرآن، تاویلی دارد که ﴿وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ که علمای ما را هم جزء راسخون در علم نمیدانند یعنی مفسرین ما هم جزء راسخون در علم نیستند، آنجا باید به تأویل قرآن عالم باشند. ما از شیخطوسی تا علامهطباطبایی هیچ کدام از اینها را جزء راسخون در علم نمیدانیم یعنی آن راسخون در علمی که در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بیان شده است ﴿وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ این راسخون در علم بر ائمه(علیهم السلام) منطبق است و تاویل هم به معنای باطن نیست. باطن غیر از تاویل هست یعنی آنچه حقیقت قرآن به او اُول دارد ﴿یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ﴾؛ در قیامت تاویل قرآن میآید، تاویل قرآن یک امر مفهومی نیست؛ جزء مفاهیم ذهنی نیست که به تفسیر بگنجد. تفسیر در مقابل تاویل است آن وقت تفسیر یا ظاهر است یا باطن. تاویل، از سنخ تفسیر نیست [بلکه] از سنخ عینیت خارجی است به هر تقدیر، آن راسخون در علم ائمه(علیهم السلام)اند.
پرسش:...
پاسخ: نه، متعلَّق فرق میکند. اگر گفتند راسخ در تاویل است حکم دیگری دارد. اگر گفتند راسخ در علم است حکم دیگری دارد؛ مثل علم یک وقت میگوییم علم به باطن، علم به ظاهر، علم به اسرار، علم به حقیقت علم به اعتبار آن معلومها فرق میکند وگرنه علم همان دانش است، متعلق علم فرق میکند.
پرسش:...
پاسخ: راسخون در علم، اینجا یعنی کسانی که علم در آنها رسوخ کرده و علم اگر رسوخ کرده باشد عمل را به همراه دارد. آنجا راسخین در علم هم همین است؛ منتها متعلقاش فرق میکند که راسخین در علم قرآن به باطن قرآن عالماند؛ اینها تاویل قرآن را بلدند وگرنه اصل علم و رسوخ در علم یک معنای جامعی است و تفاوت در متعلق است. خب، راسخین در علم از اهل کتاب و همچنین مؤمنین واقعی که دنبال بهانه نمیگردند و جزء واقفیه در رسالت و نبوت نمیشوند ﴿یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ یعنی به قرآن ﴿وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾ اعم از تورات و انجیل که با آن ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ که در سوره «آل عمران» فرمودند هماهنگ باشد.
اختلاف برانگیز بودن نصب «والمقیمین» در صدر و ساقهٴ اسلام
بعد فرمودند: ﴿وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ أَجْرًا عَظیمًا﴾. در إعراب این کلمات که آیا اینها مبتدا خبر جداگانهاند این <مقیمین> عطف بر همان مؤمنون است یا عطف بر راسخون است یعنی «راسخین و مؤمنین و مقیمین صلاة و موتون الزکاة» اینها ایمان میآورند، آن وقت ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ﴾ جمله جداست یا نه، از ﴿وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ﴾ جمله جدا میشود ﴿أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ أَجْرًا عَظیمًا﴾ خبر خواهد بود. به هر تقدیر، در نصب این ﴿وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ﴾ خیلی مسئله است که چطور این ﴿وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ﴾ منصوب شد. به قدری این مسئله در صدر اسلام و همچنین در ساقه اسلام اختلاف برانگیز بود که فخررازی در تفسیر کبیرش نقل میکند که عثمان و عایشه گفتهاند اینها از اشتباهات کاتبان قرآن است که اینها به جای «و المقیمون الصلاة» که مرفوع بنویسند، منصوب نوشتند. فخررازی میگوید این حرف قابل قبول نیست، چون آیات قرآن به نقل متواتر از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است ، باید نکته ادبی این نصب را جستجو کرد.
شواهدی بر اختلاف انگیز بودن إعراب یک کلمه در قرآن
سخنی که از عایشه نقل شد اختصاصی به این آیه محلّ بحث ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم مشابه این هست؛ منتها آنجا مرفوع به جای منصوب قرار گرفت، اینجا منصوب به جای مرفوع قرار گرفت. در سوره «مائده» آیه 69 این است: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا﴾ خب ﴿الَّذینَ﴾ اسم ﴿انّ﴾ است و محلاً منصوب است ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصّابِئُونَ وَ النَّصاری﴾ خب، اینجا <صابئون> مرفوع است. او را گفتند عطف است بر آن محل اولیه اسم، چون اسم اول مبتدا بود بعد ﴿انّ﴾ نصبش داد آنجا هم همین مشکل را دارند که چطور صابئون مرفوع است یا ﴿إِنْ هذانِ لَساحِرانِ﴾ باید گفته میشد: «ان هذین لساحران» این دو سه مورد یعنی مورد محل بحث در سوره «نساء» و آیه 69 سوره «مائده» و همچنین ﴿إِنْ هذانِ لَساحِرانِ﴾ اینها شاهد شد که تا عایشه و امثال عایشه بگویند اینها از خطأ کُتاب و نویسندههاست که بعد فخررازی بگوید که این حرف تام نیست، برای اینکه آیات قرآن کریم منقول بالتواتر است و از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است .
نکتهٴ ادبی منصوب بودن مقیمین
باید نکته ادبی منصوب بودن این مقیمین را جستجو کرد. در اینگونه از موارد، شما هم میتوانید نصب بخوانید هم میتوانید رفع بخوانید. میتوانید نصب بخوانید، برای اینکه این به عنوان <اعنی> به عنوان <امدح> این منصوب است برای تکریم، منصوب است برای تجلیل؛ میگویید «مررت بزید العالمَ» میگویید «اعنی العالم» با اینکه زید، مجرور است و عالم باید مجرور باشد ولی شما منصوب میخوانید؛ این منصوب است بالمدح «مررت بزید العالم» یعنی «مررت بزید» کدام زید؟ <اعنی> آن زید معروف به علم. اینجا که منصوب است به مدح نباید گفت نکته ادبی ندارد. اینجا هم همین طور است راسخین در علم یا مؤمنین واقعی چه کسانی هستند «اعنی المقیمین الصلاة».
وجه أهمیّت و شایستهٴ مدح بودن صلوة و زکات
صلات از آن جهت که عمود دین است «فإن قُبِلَت قُبِلَ ما سواها و إن رُدَّت رُدَّ ما سواها» شایسته این تکریم هست و درباره خصوص نماز آمده است که ﴿اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ﴾ خب، سایر عبادات هم همین طور است، اینچنین نیست که روزه نهی از فحشا و منکر نکند یا حج نهی از فحشا و منکر نکند[بلکه] هر واجبی را که انسان عبادی است و انجام میدهد جلوی فحشا و منکر را میگیرد؛ منتها نماز یک خصیصهای دارد که درباره نماز این وارد شده است، لذا جای ممدوح بودن و منصوب به مدح بودن هست [که] از این جهت منصوب شده است ﴿وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ﴾.
درباره خود مسلمین، گذشته از ایمان به مبدأ و معاد مطرح است این دو تا حکم یعنی اقامه نماز و ایتای زکات همیشه مطرح است: ﴿أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ﴾ یا مؤمنین واقعی کسانیاند که ﴿یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ﴾ . در همان اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» وقتی از مؤمنین حقیقی سخن به میان میآید، آنجا هم باز میبینید اقامه نماز و زکات مطرح است: ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًی لِلْمُتَّقینَ ٭ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾؛ که این ﴿مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ شامل زکات واجب و مستحب خواهد بود. ﴿وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِاْلآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ اینها به نبوت عامه و خاصه معتقدند، به مبدأ و معاد معتقدند در بین فروع دین، نماز و زکات یاد شده است یعنی فرمود: متقین کسانیاند که ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ (این یک)، ﴿یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾ این برای نبوت عامه و خاصه، (دو)، ﴿وَ بِاْلآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ که مربوط به معاد است این (سه).
ولی در بین فروع دین فقط دو تا فرع ذکر شد: یکی مسئله نماز است؛ یکی مسئله زکات ﴿وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ که اعم از زکات واجب و مستحب است. از این آیات در قرآن کریم کم نیست که در کنار اصول دین، این دو تا فرع مهم ذکر میشود یعنی اقامهٴ صلات و ایتای زکات. اینجا هم میفرماید که مقیمین صلات کسانی که نماز را اقامه میکنند و زکات را تأدیه میکنند و به قیامت معتقدند ما اجر عظیم اینهارا خواهیم داد. خب اگر این﴿الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ ﴾ عطف بر راسخون بشود یعنی «لکن مقیمین الصلاة و موتون الزکاة» که واقعاً نماز را اقامه میکردند و زکات تأدیه میکردند به تو و قرآن ایمان آوردند، چه اینکه به موسیٰ و توراتاش، به عیسیٰ و انجیلاش ایمان آوردند(علیهم السلام) و اگر خودش طلیعه جمله باشد، آنگاه ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ که عطف بر همین ﴿الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ﴾ است مبتدا خواهند بود، ﴿أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ أَجْرًا عَظیمًا﴾ خبر میشود. به هر تقدیر، هم آن گروه کمی که عالم بودند با عمل و گروه کمی که به دنبال علمای واقعی حرکت میکردند حق آنها محفوظ شد که آنها ایمان دارند بدون تعصب و در مسئله نبوت جزء واقفیه نبودند و هم اینکه اجر عظیم آنها را ذکر کرد.
علّت تبیعّت راسخون در علم از دین حق
حالا برهان مسئله چیست؟ چرا آنها ﴿یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾، برهان مسئله این است که ﴿إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ﴾ ما یک حرف جدیدی که برای تو نیاوردیم، آنها به چه دلیل اصلاً به نبوت موسیٰ و حقانیت تورات ایمان آوردند؟ به چه دلیل به رسالت مسیح(علیه السلام) و به حقانیت انجیل ایمان آوردند، همان دلیل درباره رسالت توی پیغمبر و حقانیت قرآن هست دیگر. مضمون اینها یکی است، راه اثبات اینها هم یکی است. اگر راه اثبات اینها معجزه است آنها اقامه کردند تو هم معجزه آوردی، مضمون آنها درباره اصول توحیدی و معارف الهی و دعوت به قسط و عدل بود مضمون کتاب تو هم همین است. دلیلی ندارد که آنها به تورات موسیٰ ایمان بیاورند ولی به قرآن تو مؤمن نشوند یا به انجیل مسیح(علیه السلام) ایمان بیاورند و به قرآن تو ایمان نیاورند: ﴿إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ﴾. انبیایی که بین نوح و ابراهیم(سلام الله علیه) بودند خیلی در قرآن کریم مشخص نیست الا گروه کم و قسمت مهم انبیا را که در این خاورمیانه زندگی میکردند انبیای ابراهیمی تشکیل دادند. حالا آن خاوردور یا باختردور چه پیامبری بود از آنها خبری نیست. یقیناً هر جا بشر هست و فکری هست، ذات اقدس الهی راهنمایی فرستاد حالا یا بالاستقلال و الاصاله یا نمایندههایی از طرف آنها رفتند، فرمودند: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾.
ولی هنگام نزول قرآن کریم رابطه بین این قسمت خاورمیانه یعنی بین حجاز و عراق و ایران و این فلات وسیع و خاوردور و باختردور قطع بود اگر میفرمود ما برای کسانی که آن طرف اقیانوسکبیر زندگی میکنند پیامبری فرستادیم، امتی بودن کتابی فرستادیم هیچ راهی برای تحقیق نبود، ولی انبیایی که در این خاورمیانه زندگی میکردند راه برای تحقیق بود، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» میفرماید که ما بعضی از امتهایی که حرفهای انبیا را نپذیرفتند آنها را به عذاب معذب کردیم، آثار آنها سر راه شماست شما که میخواهید از مکه به شام سفر کنید این دو تا شهر عظیم که آثار باستانی هم هست ﴿اِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبینٍ﴾ . امام مبین آن بزرگراه را میگویند امام، فرمود این سر راه بزرگ شماست شما وقتی از مکه به شام میروید آن راههای فرعی را رها کنید، آن راه اصلی آن بزرگراه را که طی میکنید دو تا شهر ویران شده است، سر راه شماست آنجا میبینید. اگر کسی آثار باستانی را بشناسد میبیند که ﴿اِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ﴾ ؛ آنهایی که متوسماند یعنی وسمهشناساند سیماشناساند، آثار باستانی را میشناسند، میفهمند که سلاطین مقتدری در این سرزمین زندگی میکردند. به هر تقدیر، میفرماید که ما انبیای ابراهیمی و انبیایی که بعد از نوح بودند برای هدایت مردم فرستادیم و همان افکار و همان علوم و همان معارف را با همان راه اثبات یعنی اعجاز برای شما فرستادیم، دلیلی ندارد که اینها را نپذیرید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است