- 1076
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 156 تا 159 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 156 تا 159 سوره نساء"
- دفاع قرآن از عصمت و طهارت حضرت مریم (ع)
- کشته نشدن حضرت عیسی (ع) به دست بنیاسرائیل
- ظهور ایمان در ایمان اختیاری
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتانًا عَظیمًا ﴿156﴾ وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینًا ﴿157﴾ بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا ﴿158﴾ وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴿159﴾
دفاع قرآن از عصمت و طهارت حضرت مریم(علیها السلام)
اهل کتاب دربارهٴ مریم(سلام الله علیها) سخنی داشتند و همچنین دربارهٴ عیسیٰ(سلام الله علیه)؛ دربارهٴ مریم که آن بانوی مطهره معصومه را متهم کرده بودند، سورهٴ مبارکهٴ «مریم» کاملاً از عصمت و طهارت او دفاع کرد. آیات 28 به بعد سورهٴ «مریم» این بود که وقتی بنی اسرائیل دیدند مریم(سلام الله علیها) این کودک را به همراه دارد و در دست دارد ﴿ یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا ٭ فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا ٭ قالَ إِنّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا ٭ وَ جَعَلَنی مُبارَکًا أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا﴾. پس آنچه دربارهٴ مریم(سلام الله علیها) آمده است با آیاتی از قبیل ﴿فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرًا سَوِیًّا﴾ یا اینکه من آمدم ﴿لأَهَبَ لَکِ غُلامًا زَکِیًّا﴾ و امثالذلک، دلیل عصمت و طهارت مریم را ارائه کرد و آن تهمت را بر طرف کرد.
کشته نشدن حضرت عیسی(علیه السلام) به دست بنیاسرائیل
دربارهٴ عیسیٰ(سلام الله علیه) آنها سخنی داشتند گفتند ما عیسای مسیح را کشتیم: ﴿وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ﴾ راجع به این سخن، گرچه این کفر آمیز است برای اینکه نشانهٴ آن است که آنها اهتمام کردند یکی از انبیای اولواالعزم را بکشند ولی این سخن، درست نبود و قرآن، این سخن را تکذیب کرد. فرمود: ﴿وَ ما قَتَلُوهُ﴾؛ اینها او را اعدام نکردند ﴿وَ ما صَلَبُوهُ﴾؛ به دار هم نیاویختند ﴿وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ﴾، امر بر اینها مشبته شد و اگر که در آن بلوا دیدند که کسی را به دار آویختند برای اینها روشن نبود که این عیسای مسیح است یا شبیه به اوست. قرآن که کلام الله است میفرماید که نه قتلی واقع شد نه به دار آویختنی و امر، بر آنها مشتبه شد و کسانی هم که دربارهٴ عیسی(سلام الله علیه) سخن گفتهاند یا داعیهای داشتهاند، سخنشان محققانه و عالمانه نبوده است: ﴿وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ﴾ پس جاهلانه حرف میزنند، ﴿إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ﴾ که مظنه هم مغنی چیزی نیست و مفید حق نیست ﴿وَ ما قَتَلُوهُ یَقینًا﴾.
مطلب مهم آن است که اینکه فرمود: ﴿بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا﴾ یعنی خدا، مسیح(سلام الله علیه) را زنده به طرف خود برد یا بعد از ارتحال، روحش را مانند روح همهٴ روح انبیا و اولیا و مؤمنین به طرف خود، برد چیست؟
مخلَّد نماندن در دنیا
اصل مسئله که همه باید بمیرند این تردیدی در آن نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء»، مرگ برای همه را به عنوان قضای حتم یاد کرد؛ آیهٴ 34 و 35 این است: ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾؛ فرمود ما تا کنون برای کسی مخلد بودن را مقدر نکردهایم، ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ﴾؛ آیا بر فرض تو میبینی آنها مخلد خواهند بود ما خلود را برای کسی در دنیا مقدر نکردهایم، دنیا باید تبدیل بشود به آخرت البته آخرت، دار خلود است. اینکه فرمود ما قبل از تو برای کسی خلود را مقدر نکردهایم این به این معنا نیست که ممکن است بعد از شما کسانی مخلد بشوند، چون بعدش هم در آیهٴ 35 دارد: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ به عنوان موجبهٴ کلیه است؛ هر کسی مرگ را میچشد: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ﴾. پس هیچ کسی چه قبل از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه بعد از پیغمبر، مخلد در عالم نخواهد بود، برای اینکه خود عالم طبیعت و دنیا رأساً منقرض میشود و به آخرت تبدیل میشود قهراً همهٴ مردم اهل دنیا خواهند مرد.
عدم منافات طول عمر با مرگ حتمی
مطلب دیگر آن است که دوام عمر، منافات با مرگ حتمی ندارد یعنی ممکن است یک کسی یک عمر طولانی داشته باشد بعد، سرانجام رحلت بکند، نظیر آنچه دربارهٴ خضر(سلام الله علیه) گفته شده است. خب خضر قبل از پیغمبر بوده است و بعد از پیغمبر هم زنده است. اینکه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ معنایش این نیست که ما قبل از شما برای هیچ کسی طول عمر را مقدر نکردهایم، این که نیست. خب خضری که موسیٰ(سلام الله علیه) به صحابت او و همسفری او موفق شده است قبل از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و بعد از او هم طبق نقل معروف، حیات دارد و این منافات ندارد به اینکه خدا بفرماید ما قبل از تو برای کسی خلود را مقدر نکردهایم، زیرا معنایش آن است که آنهایی که قبل از تو زندگی میکردهاند ما برای آنها جاودان بودن را مقدر نکردیم که هرگز نمیرند؛ اما طول عمر مطلب دیگری است لذا خضر(سلام الله علیه) روزی رحلت میکند و آیاتی که دلالت میکند بر اینکه عیسای مسیح بالأخره رحلت میکند آن تعیین کننده نیست در اینکه این ضمیر به چه بر میگردد که آیهٴ بعد است ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾. غرض آن است که طول عمر، منافات ندارد با اینکه هر کسی بالأخره باید بمیرد.
تعیین بودن مرگ عیسی در آیات قرآن
چه اینکه درباره عیسیٰ(سلام الله علیه) هم او به صورت یقینی رحلت میکند و اهل رحلت است، حالا یا رحلت کرده است یا رحلت میکند. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ 33 اینچنین است از زبان مسیح(سلام الله علیه) نقل میکند ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾؛ پس عیسیٰ هم مانند سایر انسانها یقیناً رحلت میکند، این هم یک مسئله و این مطلب را نه تنها آیهٴ سوره «مریم» یعنی آیهٴ 33 سورهٴ «مریم» شهادت و دلالت میکند که ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾، بلکه آیات پایانی سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم کاملاً بر این مسئله دلالت میکند که عیسیٰ(سلام الله علیه) یقیناً محکوم مرگ است، حالا یا رحلت کرده است یا رحلت میکند؛ مثل خضر که بعداً رحلت میکند؛ مثل وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) که بعداً رحلت میکند و شهید میشود. پس طول عمر، منافات ندارد با آن قطعیت مرگ.
سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اینچنین میفرماید میفرماید که در قیامت ذات اقدس الهی از عیسی بن مریم(سلام الله علیهما) سؤال میکند ﴿وَ إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ ءَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونی وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾؛ آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود بپرستید؟ این یک سؤال توبیخی است نسبت به مردم؛ منتها مخاطب این سؤال، رهبر مردم است؛ مردمی که مسیح و مادرش را به عنوان معبود پذیرفتند در حالی که خود مسیح(سلام الله علیه) تقبیح میکرد و این کار را باطل میدانست و ضلالت معرفی کرد و گفت که خدای من و شما یکی است و تنها معبود، خدا است و لاغیر، معذلک در قیامت خداوند به عیسای مسیح میفرماید آیا تو گفتی یعنی این مردمی که تو و مادرت را به عنوان معبود تقدیس میکردند هیچ دلیلی ندارند، برهان عقلی که ندارند دلیل نقلی هم که ندارند، برای اینکه عقل که توحید را اثبات میکند نقل هم که همان توحید را تأیید میکند و تو که پیغمبری هم که چنین حرفی نزدهای، ﴿وَ إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ ءَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونی وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ قالَ﴾؛ در همان قیامت، مسیح(سلام الله علیه) به خدا عرض میکند: ﴿قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لی بِحَقِّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ ٭ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاّ ما أَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ﴾ ؛ من با این مردم هیچ حرفی در میان نگذاشتهام مگر همان حرفی که تو به من دستور دادی و آن دعوت به توحید ربوبی است. چیزی جز توحید ربوبی من به مردم ارائه نکردهام، ﴿ما قُلْتُ لَهُمْ﴾ این حصر است ﴿إِلاّ ما أَمَرْتَنی بِهِ﴾. آن مأمور به چیست؟ آن این است که مردم بگویم و من هم به مردم همین را ابلاغ کردم ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ﴾ من هم بندهام و مربوب شما هم بندهاید و مربوب. بعد به خدا عرض کرد: ﴿وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ما دُمْتُ فیهِمْ﴾؛ مادامی که در بین مسیحها بودم شاهد اعمال و عقاید اینها بودم ﴿لَمّا تَوَفَّیْتَنی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ﴾ ؛ وقتی که تو توفی کردی و مرا متوفی کردی و من رحلت کردهام، دیگر تو شاهدی بر آنها بودی. پس من تا زنده بودم شاهد بودم و مردم را هدایت میکردم، حالا یک عده نمیپذیرفتند مطلب دیگری است بعد از توفی من، تو شاهد بودی. پس آیات پایانی سورهٴ «مائده» اصل توفی مسیح را تأیید میکند که او بالأخره روزی رحلت میکند حالا یا کرد یا میکند. چه اینکه آیات سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هم کاملاً دلالت میکند بر اینکه عیسای مسیح، ابدی نیست بالأخره یا رحلت کرده است یا رحلت میکند. روزی به نام روز مرگ هست که فرمود: ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾ .
خلاصهٴ استدلالات دربارهٴ حیات و ممات عیسی(علیه السلام)
بنابراین اصل مرگ در جهان برای همه قطعی است، این یک مطلب و نه تنها قبل از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای احدی، خلود مقدّر نشد بعد از آن حضرت هم برای احدی، خلود مقدّر نشد، این دو مطلب و طول عمر، منافات ندارد با همگانی بودن مرگ؛ ممکن است کسی دارای عمر طولانی باشد جزء معمرین باشد ولی سرانجام بالأخره باید رحلت کند، نظیر خضر(سلام الله علیه) یا وجود مبارک حضرت ولی عصر(سلام الله علیه)، این هم سه مطلب و دربارهٴ عیسی(سلام الله علیه) هم گذشته از اینکه آن اصول کلی دلالت میکند بر اینکه وجود مبارک مسیح یک روز رحلت میکند، آیات خصوصی هم دلالت دارد که یقیناً مسیح(سلام الله علیه) یک روزی رحلت میکند، چه اینکه فرمود: ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾ و در قیامت هم به خدا عرض میکند من تا در بین مردم بودم شاهد بودم، وقتی تو توفی کردی و مرا بردی یعنی مرا میراندی دیگر تو شاهدی . آنجا توفی به معنای مرگ است و اگر نه توفی به معنای ارتفاع روحی و امثالذلک باشد که شهادت، محفوظ است [و] از بین نمیرود. خب، چون آیهٴ سورهٴ «مائده» در قیامت به عنوان گفتگو بین ذات اقدس الهی و عیسای مسیح است، آنجا توفی یقیناً به معنی مرگ است. ولی آیهٴ 55 سورهٴ «آل عمران» چون در دنیا مطرح است یعنی خداوند در دنیا با عیسای مسیح این کلمات را در میان میگذارد، این دلالت قطعی بر مرگ ندارد یعنی در آن زمان نزول آیه این دلالت ندارد که من جان تو را الان میگیرم، الان دارد به او خطاب میکند ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ﴾ حالا چه زمانی ﴿متوفّیک﴾ چه زمانی تو را متوفا میکنم در دراز مدت یا کوتاه مدت، اینکه معلوم نیست ﴿اِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾، این ﴿مطهرک﴾ همهٴ اینها به خود مسیح(سلام الله علیه) برمیگردد یعنی تو را از مردم کافر پاک میکنم، در محیط آلوده نباشی.
بنابراین اگر هم عیسای مسیح(سلام الله علیه) الان زنده باشد با آن اصول کلی که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده مخالف نیست یعنی با ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ با ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ و مانند آن مخالف نیست. عمده آن است که الآن عیسای مسیح زنده است یا نه؟ در عصر نزول قرآن کریم، خداوند فرمود که آنها که میگفتند این را اعدام کردند یا به دار آویختند هیچ کدام از این دو نظر درست نیست، ﴿بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ الیه﴾ باز هم دلالت ندارد که در زمان نزول قرآن کریم، عیسای مسیح زنده بود. چه اینکه دلالت ندارد الان که 1400 سال از نزول قرآن کریم گذشته است عیسای مسیح زنده است، فقط دلالت برفرض اینکه ﴿بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ به این معنا باشد که با جسم و جان با هم، به طرف خود برد معنایش این است که در آن ظرفی که آنها ادعا کردند وجود مبارک مسیح را اعدام کردند یا به دار آویختند اینچنین نبود؛ اما در عصر نزول این آیه باز هم حضرت مسیح زنده است دلالت ندارد. الان هم که 1400 سال یا بیشتر از نزول آیه گذشته است باز هم دلالت ندارد که الان هم حضرت، زنده است. اگر روایتی دلالت داشت بر اینکه وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) زنده است هیچ منافاتی هم با آیه ندارد، چون آیه که نفی نکرده است هر دو احتمال است.
بررسی چهار ضمیر در آیهٴ 159
بعد فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴾؛ فرمود هیچ اهل کتابی نیست خواه یهودی خواه مسیحی، مگر اینکه به وجود مبارک مسیح ایمان بیاورند قبل از مرگ و در قیامت هم وجود مبارک مسیح، بر همه اینها شاهد است و شهادت میدهد. در این آیه، چهار ضمیر است تکلیف سه ضمیر روشن است تکلیف آن ضمیر دیگر روشن نیست ضمیر این ﴿لَیُؤْمِنَنَّ﴾ به همان احد اهل کتاب بر میگردد این تردیدی در او نیست، این یک. ﴿بِهِ﴾ این ضمیر ﴿بِهِ﴾ هم به وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) بر میگردد این هم روشن است، این دو ضمیر. این ﴿قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ که ضمیر سوم است وضعاش روشن نیست. ضمیر چهارم در ﴿یَکُونُ﴾ مستتر است که ﴿وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴾، ﴿یکون﴾ یقیناً به مسیح(سلام الله علیه) بر میگردد اما ضمیر جمع ﴿علیهم﴾ که اصلاً محل بحث نیست تا محل شبهه باشد خب، معلوم است که به اهل کتاب بر میگردد. آن ضمیرهای مفرد، سه مورد از اینها حکمش روشن است یکی از اینها روشن نیست. آیا وحدت سیاق ایجاب میکند که این سه ضمیری که در کنار هم، متصل هم است همه به مسیح برگردد، چون ﴿بِهِ﴾ که به مسیح بر میگردد ﴿یکون﴾ هم که به مسیح بر میگردد ﴿قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ که در وسط قرار گرفت، آیا این هم به مسیح بر میگردد.
تحقیق در مرجع ضمیر «موته»
این ضمیر ﴿قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ اگر به مسیح بر گردد، آن وقت این آیه نظیر ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ﴾ که در سورهٴ «مریم» بود و نظیر آیهٴ 117 سوره «مائده» که ﴿فَلَمّا تَوَفَّیْتَنی﴾، اینها دلالت میکند بر اینکه عیسیٰ(سلام الله علیه) اهل رحلت است و برای همیشه مخلد نخواهد بود و اگر ضمیر ﴿موته﴾ به عیسیٰ(علیه السّلام) برنگردد به کتابی برگردد، معنایش این است که همهٴ اهل کتاب قبل از مرگشان به عیسی ایمان میآورند. روایتی را در همین جوامع روایی ما هست که حجاج ثقفی(علیه من الرحمان ما یستحق من العذاب) گفت این آیه مرا خسته کرد؛ این آیهای که دلالت میکند بر اینکه هیچ اهل کتابی نیست مگر اینکه قبل از مرگاش به عیسیٰ ایمان بیاورد من را خسته کرد، برای اینکه من گاهی یهودی یا مسیحی را؛ مثلاً یهودی را اعدام میکنیم دستور قتلاش را میدهیم، میبینیم که زبانش هم هیچ حرکت نمیکند و با همان اعدام ما از بین میرود، در حالی که آیه دارد که همه اهل کتاب قبل از مرگشان به عیسیٰ ایمان میآوردند. بعضی از معاصرین همین حجاج گفتند که قصه این نیست که شما درک کردید و گفتید که این آیه ما را خسته کرده است، بلکه قصه آن است که در حالت احتضار، آن چشم ملکوتیشان باز میشود و به عیسای مسیح ایمان میآورند حالا آن ایمان، مقبول است یا نه؟ مطلب دیگر است. مربوط به این ایمان در حال دنیا نیست حالا یا مثلاً به رجعت بر فرض بر گردد. خب ایمان اینها در این حیات ظاهره نیست. حجاج گفت این حرف را از کجا آوردید؟ گفتند از محمد بن علی الباقر آوردیم. بعد حجاج گفت که «جئت من عین صافیة»، همین را در تفسیر فخر رازی است ظاهراً و همچنین بعضی از تفاسیر اهل سنت آنها دارند که حجاج سؤال کرد این را از کجا آوردید؟ گفتند از محمد بنعلیبنالحنفیه آوردیم؛ از ابن حنفیه آوردیم آن هم محمدبنعلی است دیگر بالأخره. خب، بر فرض هم آن روایت اهل سنت درست باشد او هم از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) گرفته است. طبق این بیان، ضمیر ﴿موته﴾ به همان اهل کتاب بر میگردد؛ منتها نه در نشئهٴ ظاهر، بلکه در حال احتضار ملکوتی یعنی وقتی وارد عالم برزخ میشود و اگر ضمیر ﴿موته﴾ به همان اهل کتاب برگردد، با آیهٴ 55 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» خیلی هماهنگ نیست، چون در آیهٴ 55 سورهٴ «آل عمران» این بود که ﴿إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسی إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَة﴾؛ فرمود من تو را توفی میکنم و به طرف خودم رفع میکنم و تو را از کافران تطهیر میکنم و کسانی که پیروی تو را پذیرفتند، فوق کافران قرار میدهم ﴿إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾. معلوم میشود تا روز قیامت یک عده هستند که هنوز به عیسای مسیح ایمان نیاوردند و پیروان راستین عیسای مسیح، فوق آنها هستند.
تغییر مصداق «فوق الذین کفروا» بعد از ظهور اسلام
البته قبل از ظهور اسلام، آن مسیحیهای واقعی جزء پیروان مسیح(سلام الله علیه) بودند که فوق کافران بودند. بعد از ظهور اسلام، مسلمین جزء پیروان واقعی مسیحاند نه مسیحیها، برای اینکه مسلمیناند که به همه انبیا ایمان دارند و عیسای مسیح(سلام الله علیه) را با انجیل غیرمحرَّف میپذیرند. پس قبل از ظهور اسلام، مسیحیها جزء پیروان عیسای مسیح بودند که فوق یهودیها میشدند. بعد از ظهور اسلام، آن مسیحیهایی که مسلمان شدند و همچنین قاطبهٴ مسلمین، اینها در حقیقت پیروان راستین عیسی مسیحاند چون همهٴ آنچه را که عیسای مسیح آورده است اینها قبول دارند، انجیل را ایمان دارند، مسیح را قبول دارند عصمت او و طهارت او عصمت مادرش و طهارت مادرش همه را قبول دارند برابر اینکه قرآن همهٴ اینها را معرفی کرده است و بشارت مسیح(سلام الله علیه) را هم قبول دارند و برابر بشارت او به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) ایمان آوردند در حقیقت، اینها پیروان حقیقی مسیحیها هستند، اینها اگر قدرشان را بدانند ﴿فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ خواهند بود.
ظهور ایمان در ایمان اختیاری
مطلب دیگر آن است که ظاهر این آیه اگر ایمان مؤثر باشد، این نشان میدهد که در حال اختیار، ایمان میآورند نه در حال اضطرار و دو نکته در این جمله است: یکی اینکه ظاهرش آن ایمان سودمند است نه ایمان در حال احتضار که سودمند نیست.
ایمان تمام انبیاء گذشته به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
دوم اینکه این اختصاصی به مسیح ندارد. خب همهٴ اهل کتاب به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان میآورند همه آن حضرت را و اهل بیت(علیه السّلام) را میبینند و حقانیت برایشان روشن میشود ولی آن ایمان، ایمان سودمند نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
- دفاع قرآن از عصمت و طهارت حضرت مریم (ع)
- کشته نشدن حضرت عیسی (ع) به دست بنیاسرائیل
- ظهور ایمان در ایمان اختیاری
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتانًا عَظیمًا ﴿156﴾ وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینًا ﴿157﴾ بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا ﴿158﴾ وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴿159﴾
دفاع قرآن از عصمت و طهارت حضرت مریم(علیها السلام)
اهل کتاب دربارهٴ مریم(سلام الله علیها) سخنی داشتند و همچنین دربارهٴ عیسیٰ(سلام الله علیه)؛ دربارهٴ مریم که آن بانوی مطهره معصومه را متهم کرده بودند، سورهٴ مبارکهٴ «مریم» کاملاً از عصمت و طهارت او دفاع کرد. آیات 28 به بعد سورهٴ «مریم» این بود که وقتی بنی اسرائیل دیدند مریم(سلام الله علیها) این کودک را به همراه دارد و در دست دارد ﴿ یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا ٭ فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا ٭ قالَ إِنّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا ٭ وَ جَعَلَنی مُبارَکًا أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا﴾. پس آنچه دربارهٴ مریم(سلام الله علیها) آمده است با آیاتی از قبیل ﴿فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرًا سَوِیًّا﴾ یا اینکه من آمدم ﴿لأَهَبَ لَکِ غُلامًا زَکِیًّا﴾ و امثالذلک، دلیل عصمت و طهارت مریم را ارائه کرد و آن تهمت را بر طرف کرد.
کشته نشدن حضرت عیسی(علیه السلام) به دست بنیاسرائیل
دربارهٴ عیسیٰ(سلام الله علیه) آنها سخنی داشتند گفتند ما عیسای مسیح را کشتیم: ﴿وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ﴾ راجع به این سخن، گرچه این کفر آمیز است برای اینکه نشانهٴ آن است که آنها اهتمام کردند یکی از انبیای اولواالعزم را بکشند ولی این سخن، درست نبود و قرآن، این سخن را تکذیب کرد. فرمود: ﴿وَ ما قَتَلُوهُ﴾؛ اینها او را اعدام نکردند ﴿وَ ما صَلَبُوهُ﴾؛ به دار هم نیاویختند ﴿وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ﴾، امر بر اینها مشبته شد و اگر که در آن بلوا دیدند که کسی را به دار آویختند برای اینها روشن نبود که این عیسای مسیح است یا شبیه به اوست. قرآن که کلام الله است میفرماید که نه قتلی واقع شد نه به دار آویختنی و امر، بر آنها مشتبه شد و کسانی هم که دربارهٴ عیسی(سلام الله علیه) سخن گفتهاند یا داعیهای داشتهاند، سخنشان محققانه و عالمانه نبوده است: ﴿وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ﴾ پس جاهلانه حرف میزنند، ﴿إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ﴾ که مظنه هم مغنی چیزی نیست و مفید حق نیست ﴿وَ ما قَتَلُوهُ یَقینًا﴾.
مطلب مهم آن است که اینکه فرمود: ﴿بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا﴾ یعنی خدا، مسیح(سلام الله علیه) را زنده به طرف خود برد یا بعد از ارتحال، روحش را مانند روح همهٴ روح انبیا و اولیا و مؤمنین به طرف خود، برد چیست؟
مخلَّد نماندن در دنیا
اصل مسئله که همه باید بمیرند این تردیدی در آن نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء»، مرگ برای همه را به عنوان قضای حتم یاد کرد؛ آیهٴ 34 و 35 این است: ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾؛ فرمود ما تا کنون برای کسی مخلد بودن را مقدر نکردهایم، ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ﴾؛ آیا بر فرض تو میبینی آنها مخلد خواهند بود ما خلود را برای کسی در دنیا مقدر نکردهایم، دنیا باید تبدیل بشود به آخرت البته آخرت، دار خلود است. اینکه فرمود ما قبل از تو برای کسی خلود را مقدر نکردهایم این به این معنا نیست که ممکن است بعد از شما کسانی مخلد بشوند، چون بعدش هم در آیهٴ 35 دارد: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ به عنوان موجبهٴ کلیه است؛ هر کسی مرگ را میچشد: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ﴾. پس هیچ کسی چه قبل از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه بعد از پیغمبر، مخلد در عالم نخواهد بود، برای اینکه خود عالم طبیعت و دنیا رأساً منقرض میشود و به آخرت تبدیل میشود قهراً همهٴ مردم اهل دنیا خواهند مرد.
عدم منافات طول عمر با مرگ حتمی
مطلب دیگر آن است که دوام عمر، منافات با مرگ حتمی ندارد یعنی ممکن است یک کسی یک عمر طولانی داشته باشد بعد، سرانجام رحلت بکند، نظیر آنچه دربارهٴ خضر(سلام الله علیه) گفته شده است. خب خضر قبل از پیغمبر بوده است و بعد از پیغمبر هم زنده است. اینکه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ معنایش این نیست که ما قبل از شما برای هیچ کسی طول عمر را مقدر نکردهایم، این که نیست. خب خضری که موسیٰ(سلام الله علیه) به صحابت او و همسفری او موفق شده است قبل از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و بعد از او هم طبق نقل معروف، حیات دارد و این منافات ندارد به اینکه خدا بفرماید ما قبل از تو برای کسی خلود را مقدر نکردهایم، زیرا معنایش آن است که آنهایی که قبل از تو زندگی میکردهاند ما برای آنها جاودان بودن را مقدر نکردیم که هرگز نمیرند؛ اما طول عمر مطلب دیگری است لذا خضر(سلام الله علیه) روزی رحلت میکند و آیاتی که دلالت میکند بر اینکه عیسای مسیح بالأخره رحلت میکند آن تعیین کننده نیست در اینکه این ضمیر به چه بر میگردد که آیهٴ بعد است ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾. غرض آن است که طول عمر، منافات ندارد با اینکه هر کسی بالأخره باید بمیرد.
تعیین بودن مرگ عیسی در آیات قرآن
چه اینکه درباره عیسیٰ(سلام الله علیه) هم او به صورت یقینی رحلت میکند و اهل رحلت است، حالا یا رحلت کرده است یا رحلت میکند. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ 33 اینچنین است از زبان مسیح(سلام الله علیه) نقل میکند ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾؛ پس عیسیٰ هم مانند سایر انسانها یقیناً رحلت میکند، این هم یک مسئله و این مطلب را نه تنها آیهٴ سوره «مریم» یعنی آیهٴ 33 سورهٴ «مریم» شهادت و دلالت میکند که ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾، بلکه آیات پایانی سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم کاملاً بر این مسئله دلالت میکند که عیسیٰ(سلام الله علیه) یقیناً محکوم مرگ است، حالا یا رحلت کرده است یا رحلت میکند؛ مثل خضر که بعداً رحلت میکند؛ مثل وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) که بعداً رحلت میکند و شهید میشود. پس طول عمر، منافات ندارد با آن قطعیت مرگ.
سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اینچنین میفرماید میفرماید که در قیامت ذات اقدس الهی از عیسی بن مریم(سلام الله علیهما) سؤال میکند ﴿وَ إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ ءَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونی وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾؛ آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود بپرستید؟ این یک سؤال توبیخی است نسبت به مردم؛ منتها مخاطب این سؤال، رهبر مردم است؛ مردمی که مسیح و مادرش را به عنوان معبود پذیرفتند در حالی که خود مسیح(سلام الله علیه) تقبیح میکرد و این کار را باطل میدانست و ضلالت معرفی کرد و گفت که خدای من و شما یکی است و تنها معبود، خدا است و لاغیر، معذلک در قیامت خداوند به عیسای مسیح میفرماید آیا تو گفتی یعنی این مردمی که تو و مادرت را به عنوان معبود تقدیس میکردند هیچ دلیلی ندارند، برهان عقلی که ندارند دلیل نقلی هم که ندارند، برای اینکه عقل که توحید را اثبات میکند نقل هم که همان توحید را تأیید میکند و تو که پیغمبری هم که چنین حرفی نزدهای، ﴿وَ إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ ءَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونی وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ قالَ﴾؛ در همان قیامت، مسیح(سلام الله علیه) به خدا عرض میکند: ﴿قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لی بِحَقِّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ ٭ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاّ ما أَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ﴾ ؛ من با این مردم هیچ حرفی در میان نگذاشتهام مگر همان حرفی که تو به من دستور دادی و آن دعوت به توحید ربوبی است. چیزی جز توحید ربوبی من به مردم ارائه نکردهام، ﴿ما قُلْتُ لَهُمْ﴾ این حصر است ﴿إِلاّ ما أَمَرْتَنی بِهِ﴾. آن مأمور به چیست؟ آن این است که مردم بگویم و من هم به مردم همین را ابلاغ کردم ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ﴾ من هم بندهام و مربوب شما هم بندهاید و مربوب. بعد به خدا عرض کرد: ﴿وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ما دُمْتُ فیهِمْ﴾؛ مادامی که در بین مسیحها بودم شاهد اعمال و عقاید اینها بودم ﴿لَمّا تَوَفَّیْتَنی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ﴾ ؛ وقتی که تو توفی کردی و مرا متوفی کردی و من رحلت کردهام، دیگر تو شاهدی بر آنها بودی. پس من تا زنده بودم شاهد بودم و مردم را هدایت میکردم، حالا یک عده نمیپذیرفتند مطلب دیگری است بعد از توفی من، تو شاهد بودی. پس آیات پایانی سورهٴ «مائده» اصل توفی مسیح را تأیید میکند که او بالأخره روزی رحلت میکند حالا یا کرد یا میکند. چه اینکه آیات سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هم کاملاً دلالت میکند بر اینکه عیسای مسیح، ابدی نیست بالأخره یا رحلت کرده است یا رحلت میکند. روزی به نام روز مرگ هست که فرمود: ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾ .
خلاصهٴ استدلالات دربارهٴ حیات و ممات عیسی(علیه السلام)
بنابراین اصل مرگ در جهان برای همه قطعی است، این یک مطلب و نه تنها قبل از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای احدی، خلود مقدّر نشد بعد از آن حضرت هم برای احدی، خلود مقدّر نشد، این دو مطلب و طول عمر، منافات ندارد با همگانی بودن مرگ؛ ممکن است کسی دارای عمر طولانی باشد جزء معمرین باشد ولی سرانجام بالأخره باید رحلت کند، نظیر خضر(سلام الله علیه) یا وجود مبارک حضرت ولی عصر(سلام الله علیه)، این هم سه مطلب و دربارهٴ عیسی(سلام الله علیه) هم گذشته از اینکه آن اصول کلی دلالت میکند بر اینکه وجود مبارک مسیح یک روز رحلت میکند، آیات خصوصی هم دلالت دارد که یقیناً مسیح(سلام الله علیه) یک روزی رحلت میکند، چه اینکه فرمود: ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾ و در قیامت هم به خدا عرض میکند من تا در بین مردم بودم شاهد بودم، وقتی تو توفی کردی و مرا بردی یعنی مرا میراندی دیگر تو شاهدی . آنجا توفی به معنای مرگ است و اگر نه توفی به معنای ارتفاع روحی و امثالذلک باشد که شهادت، محفوظ است [و] از بین نمیرود. خب، چون آیهٴ سورهٴ «مائده» در قیامت به عنوان گفتگو بین ذات اقدس الهی و عیسای مسیح است، آنجا توفی یقیناً به معنی مرگ است. ولی آیهٴ 55 سورهٴ «آل عمران» چون در دنیا مطرح است یعنی خداوند در دنیا با عیسای مسیح این کلمات را در میان میگذارد، این دلالت قطعی بر مرگ ندارد یعنی در آن زمان نزول آیه این دلالت ندارد که من جان تو را الان میگیرم، الان دارد به او خطاب میکند ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ﴾ حالا چه زمانی ﴿متوفّیک﴾ چه زمانی تو را متوفا میکنم در دراز مدت یا کوتاه مدت، اینکه معلوم نیست ﴿اِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾، این ﴿مطهرک﴾ همهٴ اینها به خود مسیح(سلام الله علیه) برمیگردد یعنی تو را از مردم کافر پاک میکنم، در محیط آلوده نباشی.
بنابراین اگر هم عیسای مسیح(سلام الله علیه) الان زنده باشد با آن اصول کلی که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده مخالف نیست یعنی با ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ با ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ و مانند آن مخالف نیست. عمده آن است که الآن عیسای مسیح زنده است یا نه؟ در عصر نزول قرآن کریم، خداوند فرمود که آنها که میگفتند این را اعدام کردند یا به دار آویختند هیچ کدام از این دو نظر درست نیست، ﴿بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ الیه﴾ باز هم دلالت ندارد که در زمان نزول قرآن کریم، عیسای مسیح زنده بود. چه اینکه دلالت ندارد الان که 1400 سال از نزول قرآن کریم گذشته است عیسای مسیح زنده است، فقط دلالت برفرض اینکه ﴿بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ به این معنا باشد که با جسم و جان با هم، به طرف خود برد معنایش این است که در آن ظرفی که آنها ادعا کردند وجود مبارک مسیح را اعدام کردند یا به دار آویختند اینچنین نبود؛ اما در عصر نزول این آیه باز هم حضرت مسیح زنده است دلالت ندارد. الان هم که 1400 سال یا بیشتر از نزول آیه گذشته است باز هم دلالت ندارد که الان هم حضرت، زنده است. اگر روایتی دلالت داشت بر اینکه وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) زنده است هیچ منافاتی هم با آیه ندارد، چون آیه که نفی نکرده است هر دو احتمال است.
بررسی چهار ضمیر در آیهٴ 159
بعد فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴾؛ فرمود هیچ اهل کتابی نیست خواه یهودی خواه مسیحی، مگر اینکه به وجود مبارک مسیح ایمان بیاورند قبل از مرگ و در قیامت هم وجود مبارک مسیح، بر همه اینها شاهد است و شهادت میدهد. در این آیه، چهار ضمیر است تکلیف سه ضمیر روشن است تکلیف آن ضمیر دیگر روشن نیست ضمیر این ﴿لَیُؤْمِنَنَّ﴾ به همان احد اهل کتاب بر میگردد این تردیدی در او نیست، این یک. ﴿بِهِ﴾ این ضمیر ﴿بِهِ﴾ هم به وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) بر میگردد این هم روشن است، این دو ضمیر. این ﴿قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ که ضمیر سوم است وضعاش روشن نیست. ضمیر چهارم در ﴿یَکُونُ﴾ مستتر است که ﴿وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴾، ﴿یکون﴾ یقیناً به مسیح(سلام الله علیه) بر میگردد اما ضمیر جمع ﴿علیهم﴾ که اصلاً محل بحث نیست تا محل شبهه باشد خب، معلوم است که به اهل کتاب بر میگردد. آن ضمیرهای مفرد، سه مورد از اینها حکمش روشن است یکی از اینها روشن نیست. آیا وحدت سیاق ایجاب میکند که این سه ضمیری که در کنار هم، متصل هم است همه به مسیح برگردد، چون ﴿بِهِ﴾ که به مسیح بر میگردد ﴿یکون﴾ هم که به مسیح بر میگردد ﴿قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ که در وسط قرار گرفت، آیا این هم به مسیح بر میگردد.
تحقیق در مرجع ضمیر «موته»
این ضمیر ﴿قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ اگر به مسیح بر گردد، آن وقت این آیه نظیر ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ﴾ که در سورهٴ «مریم» بود و نظیر آیهٴ 117 سوره «مائده» که ﴿فَلَمّا تَوَفَّیْتَنی﴾، اینها دلالت میکند بر اینکه عیسیٰ(سلام الله علیه) اهل رحلت است و برای همیشه مخلد نخواهد بود و اگر ضمیر ﴿موته﴾ به عیسیٰ(علیه السّلام) برنگردد به کتابی برگردد، معنایش این است که همهٴ اهل کتاب قبل از مرگشان به عیسی ایمان میآورند. روایتی را در همین جوامع روایی ما هست که حجاج ثقفی(علیه من الرحمان ما یستحق من العذاب) گفت این آیه مرا خسته کرد؛ این آیهای که دلالت میکند بر اینکه هیچ اهل کتابی نیست مگر اینکه قبل از مرگاش به عیسیٰ ایمان بیاورد من را خسته کرد، برای اینکه من گاهی یهودی یا مسیحی را؛ مثلاً یهودی را اعدام میکنیم دستور قتلاش را میدهیم، میبینیم که زبانش هم هیچ حرکت نمیکند و با همان اعدام ما از بین میرود، در حالی که آیه دارد که همه اهل کتاب قبل از مرگشان به عیسیٰ ایمان میآوردند. بعضی از معاصرین همین حجاج گفتند که قصه این نیست که شما درک کردید و گفتید که این آیه ما را خسته کرده است، بلکه قصه آن است که در حالت احتضار، آن چشم ملکوتیشان باز میشود و به عیسای مسیح ایمان میآورند حالا آن ایمان، مقبول است یا نه؟ مطلب دیگر است. مربوط به این ایمان در حال دنیا نیست حالا یا مثلاً به رجعت بر فرض بر گردد. خب ایمان اینها در این حیات ظاهره نیست. حجاج گفت این حرف را از کجا آوردید؟ گفتند از محمد بن علی الباقر آوردیم. بعد حجاج گفت که «جئت من عین صافیة»، همین را در تفسیر فخر رازی است ظاهراً و همچنین بعضی از تفاسیر اهل سنت آنها دارند که حجاج سؤال کرد این را از کجا آوردید؟ گفتند از محمد بنعلیبنالحنفیه آوردیم؛ از ابن حنفیه آوردیم آن هم محمدبنعلی است دیگر بالأخره. خب، بر فرض هم آن روایت اهل سنت درست باشد او هم از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) گرفته است. طبق این بیان، ضمیر ﴿موته﴾ به همان اهل کتاب بر میگردد؛ منتها نه در نشئهٴ ظاهر، بلکه در حال احتضار ملکوتی یعنی وقتی وارد عالم برزخ میشود و اگر ضمیر ﴿موته﴾ به همان اهل کتاب برگردد، با آیهٴ 55 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» خیلی هماهنگ نیست، چون در آیهٴ 55 سورهٴ «آل عمران» این بود که ﴿إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسی إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَة﴾؛ فرمود من تو را توفی میکنم و به طرف خودم رفع میکنم و تو را از کافران تطهیر میکنم و کسانی که پیروی تو را پذیرفتند، فوق کافران قرار میدهم ﴿إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾. معلوم میشود تا روز قیامت یک عده هستند که هنوز به عیسای مسیح ایمان نیاوردند و پیروان راستین عیسای مسیح، فوق آنها هستند.
تغییر مصداق «فوق الذین کفروا» بعد از ظهور اسلام
البته قبل از ظهور اسلام، آن مسیحیهای واقعی جزء پیروان مسیح(سلام الله علیه) بودند که فوق کافران بودند. بعد از ظهور اسلام، مسلمین جزء پیروان واقعی مسیحاند نه مسیحیها، برای اینکه مسلمیناند که به همه انبیا ایمان دارند و عیسای مسیح(سلام الله علیه) را با انجیل غیرمحرَّف میپذیرند. پس قبل از ظهور اسلام، مسیحیها جزء پیروان عیسای مسیح بودند که فوق یهودیها میشدند. بعد از ظهور اسلام، آن مسیحیهایی که مسلمان شدند و همچنین قاطبهٴ مسلمین، اینها در حقیقت پیروان راستین عیسی مسیحاند چون همهٴ آنچه را که عیسای مسیح آورده است اینها قبول دارند، انجیل را ایمان دارند، مسیح را قبول دارند عصمت او و طهارت او عصمت مادرش و طهارت مادرش همه را قبول دارند برابر اینکه قرآن همهٴ اینها را معرفی کرده است و بشارت مسیح(سلام الله علیه) را هم قبول دارند و برابر بشارت او به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) ایمان آوردند در حقیقت، اینها پیروان حقیقی مسیحیها هستند، اینها اگر قدرشان را بدانند ﴿فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ خواهند بود.
ظهور ایمان در ایمان اختیاری
مطلب دیگر آن است که ظاهر این آیه اگر ایمان مؤثر باشد، این نشان میدهد که در حال اختیار، ایمان میآورند نه در حال اضطرار و دو نکته در این جمله است: یکی اینکه ظاهرش آن ایمان سودمند است نه ایمان در حال احتضار که سودمند نیست.
ایمان تمام انبیاء گذشته به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
دوم اینکه این اختصاصی به مسیح ندارد. خب همهٴ اهل کتاب به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان میآورند همه آن حضرت را و اهل بیت(علیه السّلام) را میبینند و حقانیت برایشان روشن میشود ولی آن ایمان، ایمان سودمند نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است