- 496
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش دوم"
- نزاع در شناخت اولوالامر و روش رفع آن
- فرق شیعه و سنی و شرط دانستن عصمت در اولوالامر
- ردّ عصمت اهل حل و عقد عامه و تطبیق عصمت بر معصومین (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولوا الامر مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴿59﴾
نزاع در شناخت اولوالامر و روش رفع آن
این آیه مبارکه که اطاعت خدا و اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را واجب میکند، در وجوب اطاعت خدا و اطاعت پیغمبر سخنی نیست، چه اینکه عقل و آیات قرآنی بر این دو مطلب دلالت دارد و اما اولوا الامر را خود قرآن، اطاعت آنها را واجب کرده است. عمده آن است که مشخص بشود اولوا الامر کیست؟ اگر اولوا الامر مشخص شد کیست، اطاعت آنها هم واجب است. اولین نزاعی که بین امت اسلامی رخ داد و الآن هم هست این است که اولوا الامر کیست؟ برای حل نزاع، قرآن راهی را ارائه کرده است فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ اگر در شیئی خواه در تشخیص اولوا الامر خواه در مسائل دیگر اختلاف کردید مرجع حل خصومت و نزاع خداست و پیامبر یعنی شما وقتی به آیات قرآنی مراجعه کردید، آن نزاعتان حل میشود به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رجوع کردید، آن نزاعتان حل میشود. در تشخیص اولوا الامر که آیا خلفا هستند یا امرای کشور هستند یا فرماندهان لشکر هستند یا علما هستند یا اهل حلّ و عقدند ـ به این وجوهی که در بحث دیروز گذشت ـ اختلاف است. وقتی مراجعه کردیم به قرآن، دیدیم که قرآن، اطاعت خدا و اطاعت پیامبر و اطاعت اولوا الامر را واجب کرده است، مخصوصاً اطاعت اولوا الامر را با اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یک جمله و یک سیاق ذکر کرد. معلوم میشود که این اولوا الامر کسانیاند که اطاعت آنها مثل اطاعت پیغمبر واجب است، به نحو مطلق نه مشروط. همان طوری که اطاعت پیغمبر مطلق است، اطاعت اولوا الامر هم مطلق است نه مشروط.
ویژگی های اولوالامر در قرآن
برای تفسیر مسئله با استعداد از بحث دیروز چنین گفته میشود: اولاً این اولوا الامر باید مسلمان باشند؛ غیرمسلمان حق ندارد ولیّ امر مسلمین باشد، برای اینکه در همین آیه آمده است: ﴿وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾. پس اگر اولوا الامر از حوزه اسلامی نباشد و بیگانه باشد او ولیّ امر نخواهد بود. گذشته از اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه ٴ141 فرمود: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾؛ هرگز کافر بر مسلمان مسلط نیست. اگر کافر، ولیّ امر مسلمین باشد سلطهای بر مسلمین خواهد داشت. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 51 فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ بنابراین هم باید مسلمان باشد، برای اینکه فرمود: ﴿وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ هم کافر نمیتواند باشد، برای اینکه فرمود: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ هم اهل کتاب نمیتواند باشد، برای اینکه در آیهٴ 51 سورهٴ «مائده» هم فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ﴾. گذشته از اینکه خداوندی که ما را به توحید و احکام و شریعت دعوت میکند هرگز غیرمسلمان را که آشنا به این علوم اسلامی و احکام اسلامی نیست و معتقد نیست ولیّ مسلمین نخواهد کرد، این یک امر روشنی است، پس باید مسلمان باشد و کافر یا اهل کتاب نمیتواند ولیّ مسلمین باشد. آیا عدالت شرط است یا نه؟ حالا که مسلمان است باید مسلمان عادل باشد یا نه؟ این هم یقیناً شرط است، برای اینکه حرف فاسق و کار فاسق مطرود است. فاسق را باید نهی از منکر کرد، او را تعزیر کرد، او را تنبیه کرد و مانند آن. کسی که باید نهی از منکر بشود و تعزیر بشود و تنبیه میشود، او لایق مقام ولایت مسلمین نخواهد بود. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» فرمود حرف کافر را قبول نکنید بدون تحقیق، همان آیهٴ معروف «نبأ» آیه شش سوره «حجرات» است که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ چرا تبین کنید؟ برای اینکه مبادا ﴿أَنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ﴾؛ مبادا یک وقت روی جهالت به خطر بیفتید و از واقع، محروم بشوید. پس باید ولیّ مسلمین مسلمان باشد و حتماً عادل باشد.
فرق شیعه و سنی و شرط دانستن عصمت در اولوالامر
بحث در این است که آیا عدالت، کافی است یا بالاتر از عدالت که عصمت باشد لازم است؟ اینجاست که مرز بین شیعه و غیرشیعه مشخص میشود. البته در امتیاز شیعه و غیرشیعه این نیست که شیعه قائل به عصمت است و ولیّ امر باید معصوم باشد، دیگران عصمت را شرط نمیدانند. شیعه در ولیّ امر، عصمت را شرط میداند، نوع علمای سنت هم عصمت را شرط میدانند . فرق شیعه و سنی در اشتراط عصمت نیست [بلکه] در تعیین معصوم است که معصوم کیست وگرنه سنی هم معتقد است که اولوا الامر باید معصوم باشند و معصوماند، شیعه هم معتقد است؛ منتها در تطبیق این معصوم بین شیعه و سنی اختلاف است که حالا به آن تطبیق هم میرسیم. خب، پس باید مسلمان باشد مسلمان عادل هم باید باشد. ولی آیا عدالت کافی است یا عصمت لازم است، ظاهر آیه این است که عصمت لازم است، برای اینکه اطاعتی که در این آیه مبارکه است اطاعت مطلق است. در قرآن، قرینه متصل یا منفصلی نیامده است که این اطاعت مشروط است، نظیر اطاعت پدر و مادر که در قرآن تقیید شده است به اینکه وقتی اطاعت پدر و مادر واجب است که اینها از مسیر وظیفه فاصله نگیرند و خلاف شرع امر نکنند، یک چنین تقییدی در قرآن کریم نیست. چون یک چنین تقییدی در قرآن کریم نیست، پس بالقولالمطلق اطاعت اولوا الامر واجب است. گذشته از اینکه اطاعت اولوا الامر را در کنار اطاعت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر کرد با یک تعبیر. حالا ﴿أَطیعُوا اللّهَ﴾ که جملهاش جداست، بحثش هم جداست و اما در جمله دوم فرمود: ﴿وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ در اینجا بین رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اولوا الامر، تفکیکی قائل نشد. نفرمود «و اطیعوا الرسول و اطیعوا أولی الامر» که تکرار کرده باشد تا انسان، احتمال بدهد که اطاعت از پیغمبر، مطلق است [و] اطاعت از اولوا الامر، مشروط و مقید، بلکه با یک امر فرمود: ﴿وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: الآن در تشخیص اولوا الامر که اولوا الامر چه کسانیاند، هم باید به قرآن مراجعه کنیم هم به سنت پیغمبر. وقتی به قرآن مراجعه کردیم، چون ظاهر قرآن حجت است دیگر ما که نص ریاضی نمیخواهیم، اگر نص ریاضی بخواهیم لازمهاش این است که از بسیاری از احکام دین ما صرف نظر کنیم، ظواهر خب حجت است دیگر، بعضی از ظواهر قریب به نصاند.
ظهور آیه در اطاعت مطلق از اولواالامر
ظاهر این آیه این است که اطاعت اولوا الامر بالقولالمطلق واجب است، این یک مقدمه و هیچ تقییدی هم در قرآن کریم ـ قرینه متصل یا منفصلی ـ نیامده است این (دو)، نظیر اطاعت والدین نیست که یکجا فرمود اطاعت کنید ، یک جا فرمود اگر شما را به خلاف دعوت کردند اطاعت نکنید ، این (سه). معلوم میشود که اطاعت اولوا الامر نظیر اطاعت پیغمبر وجوب مطلق دارد، نه مشروط و مقید. گذشته از اینکه اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اطاعت اولوا الامر با یک امر بیان شده است، فرمود: ﴿وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ ظاهرش این است که یک سنخاند.
نظیر همان آیه معروف سورهٴ «مائده» که درباره ولایت حضرت امیر(سلام الله علیه) است، آنجا فرمود ـ آیهٴ 55 سوره «مائده» ـ : ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾؛ فرمود ولیّ شما الله است و رسول الله است و آن کسی که در حال نماز و رکوع صدقه داد که حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد. این با یک کلمه اولیا را مشخص کرد، فرمود ولیّ شما خداست، پیامبر است و آن کسی که در حال نماز و رکوع صدقه داد و صدقه اعطا کرده است، زکات داده است. ظاهر این وحدت سیاق، نشانه آن است که این امر، امر مطلق است نه مشروط و مقید. وقتی اینچنین شد، چون میدانیم که انسان عادل گاهی در تشخیص حکم یا در تطبیق حکم بر مصداق، اشتباه میکند نمیشود اطاعت او بالقولالمطلق واجب باشد. پس عادل، اطاعت او بالقولالمطلق واجب نیست. منظور از آیه که اولوا الامر را فرمود این است که اطاعت اولوا الامر بالقولالمطلق واجب است، پس اولوا الامر نمیتواند عادل باشد باید مافوق عادل یعنی معصوم باشد، این خلاصه نتیجه.
پرسش:...
پاسخ: نه، این هیچ کاری به ولیّ فقیه ندارد.
وجوب اطاعت از ولی فقیه بلحاظ نصب معصوم(علیه السلام)
ولیّ فقیه را خود اولوا الامر یعنی معصومین مشخص فرمودند، فرمودند در زمان غیبت ما اینچنین است: «قد جَعلته» و امثالذلک را اولوا الامر فرمودند. وقتی ما مؤظف بودیم از اولوا الامر اطاعت کنیم، اولوا الامر فرمودند که در زمان غیبت، افرادی اینچنین از طرف ما منصوباند. حالا یا نصب خاص است، مثل حضرت مسلم(سلام الله علیه) که منصوب خاص سیدالشهداء(سلام الله علیه) بود یا مالک اشتر(رضوان الله علیه) که منصوب خاص از طرف امیر(سلام الله علیه) بود یا نصب عام، مثل فقیه مدبر و مدیر. خب، پس نمیشود گفت که این آیه، مطلق است و حدیث معروف «لا طاعةَ لمخلوق فی معصیةِ الخالق» مقید اوست. چرا؟ برای اینکه این لسان ابی از تخصیص است. این لسان، مطلقا اطاعت اولوا الامر را واجب کرد این (یک) و با یک امر، اطاعت پیغمبر و اولوا الامر را هم واجب کرد این (دو)، معلوم میشود که این اطاعت، اطاعت مطلقه است و شخص باید معصوم باشد. حالا روایات فراوانی هست که این روایات فراوان، تطبیق کرده بر اهل بیت(علیهم السلام) که منظور از اولوا الامر، اهل بیت(علیهم السلام) است که بعضی از آن روایات را ممکن است تبرکاً بخوانیم.
دلالت آیه بر مسئله اصولی در نگغاه بزرگان اهل سنت
مطلب مهم آن است که بزرگان اهل سنت بر ایناند که این آیهٴ مبارکه از جامعترین آیات مسئله اصولی است نه مسائل فقهی. مسئله فقهی مثل این است که ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ﴾ این مسئله فقهی است یا ﴿فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ﴾ ؛ هر کس ماه مبارک رمضان را دید و مسافر نبود و در شهرش حاضر بود باید روزه بگیرد، این مسئله فقهی است. اما حرف قرآن حجت است، سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت است، گفتار و تصمیم اولوا الامر حجت است اینها مسائل اصولی است مسائل فقهی نیست. این آیه، عهدهدار حجیت منابع فقه است. علمای اهل سنت، نظیر فخررازی و مانند آن میگویند که منبع فقه یعنی اصول فقه چهارتاست: کتاب است و سنت است و اجماع است و قیاس ـ به زعم آنها ـ و به خیال خام اینها این آیه، این منابع چهارگانه را حجت کرده است یعنی آیه میگوید کتاب خدا حجت است، سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت است، اجماع حجت است و قیاس هم حجت . علمای امامیه میفرمایند که این آیه منبع اصولی است، میگوید کتاب خدای سبحان حجت است، سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت است، سنت عترت طاهرین(صلوات الله علیهم) حجت است و استنباط عقلی و اجتهاد که بر مبنای عقل مستنِد به این وحی است حجت است. شیعه این آیه را منابع چهارگانه اصولی خود میداند یعنی کتاب و سنت هم به معنای جامع سنت پیغمبر و سنت معصومین که میشود عترت طاهرین(علیهم السلام) و عقل، اجماع به آن معنا را از این آیه استفاده نمیکنند، مگر به آن معنا که کشف از رضای ولیّ امر بکند یعنی معصوم(علیهم السلام)بکند.
تشخیص اولوالامر، اختلاف اصلی شیعه و سنی
مهمترین اختلاف در آن فصل سوم و چهارم است در فصل اول و دوم اختلافی نیست یعنی قرآن حجت است و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت است، عمده در تشخیص اولوا الامر است. اما اینکه اولوا الامر باید معصوم باشد بین علمای امامیه و محققان از علمای اهل سنت اختلافی نیست. آنها هم همین تقریب را دارند. فخر رازی در تفسیرش همین تقریب را دارد که این طاعت، اطاعت مطلق است. اطاعت مطلق نمیشود از غیرمعصوم صورت بپذیرد، گذشته از اینکه اطاعت اولوا الامر در کنار اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یاد شده است همه این تقریبهایی که گفته شد با یک تفاوت کوتاهی در تفسیر فخررازی هست . پس اولوا الامر باید معصوم باشد؛ منتها فرق اساسی که بین شیعه و اهل تسنن هست این است که ما میگوییم اهل بیت(علیهم السلام) معصوماند یعنی امامان، معصومند آنها میگویند امت، معصوم است نه امام. اینکه اجماع را اصل قرار دادند و اصل آنها هم اجماع است همین است. میگویند اگر اولوا الامر یعنی کسانی که اهل حلّ و عقدند؛ عقلای قوم یعنی مجمعین، نه توده مردم به آن صورت. یک وقت است که همگانی است حتی اهل حل و عقد هم در بین آنها هستند خب، این اجماع حجت است. یک وقت است نه، توده مردم و غوغای مردماند خردمندان و فرزانگان و علما و صالحین در بین اینها نیستند این معتبر نیست. یک وقت است نه، خصوص علما و اهل حل و عقد و مسئولین و فرزانگان یک جامعه بر امری اتفاق کردهاند، آنها قائلاند که این اجماع، معصوم است. اگر فرزانگان ملتی، عقلای قومی بر امری اتفاق کردهاند دیگر اشتباه نمیکنند اشتباه نیست، این معصوم است.
پس فخررازی و غیر او از محققین اهل سنت آنها هم قائلاند که اولوا الامر باید معصوم باشد؛ منتها این عصمت را از امام گرفتند و به امت دادند، از اهل بیت(علیهم السلام) گرفتند و به مجمعین دادند ، آنها هم قائلاند که اولوا الامر باید معصوم باشد پس. این اشکال که شیعه قائل به عصمت است بر شیعه وارد نیست، چون آنها هم قائل به عصمتاند؛ منتها شیعه میگوید اهل بیت(علیهم السلام) معصوماند آنها میگویند امت، معصوماند، توده مردم معصوماند، وقتی که در بین اینها حل و عقد باشد. اگر در بین اینها فرزانگان و علما و محققان و خردمندان نباشند، یک چنین تودهای معصوم نیست یا اگر خصوص محققان و علما و فرزانگان که اهل حل و عقدند آنها بر امری اتفاق کنند اینها معصوماند، چرا؟ برای اینکه خداوند اطاعت اولوا الامر را لازم کرده است و اینها اولوا الامراند و اینها حتماً معصوماند، پس جامعه اشتباه نمیکند یعنی جامعه فرزانگان اشتباه نمیکند؛ منتها اینها از اسلام به بعد را معتبر میدانند نه قبل از اسلام را.
خب، پس معلوم شد که محور اصلی در این نیست که شیعه قائل است به اینکه اولوا الامر باید معصوم باشند آنها قائل نیستند، محور اصلی در تطبیق این معصوم است. این قسمتهای از تفسیر فخررازی را حتماً ملاحظه بفرمایید ، چون اینها یک بحثهای کلامی عمیق را به همراه دارد بعد هم به اصول سرایت کرده و میکند خواه و ناخواه، گذشته از اینکه یک بحث تفسیری تامی است. آنها میگویند که اهل حل و عقد معصوماند، باید به آنها گفت که درباره تک تک اینها که شما عصمت قائل نیستید، چطور است در جمع اینها شما قائل به عصمتاید؟ البته، اگر یک نفر به مطلبی رأی داد و خردمند و محقق بود یک مظنهای پیدا میشود. چندین نفر به او رأی دادند، یک مظنه قویتری پیدا میشود. این ظنون متراکمه، غیر از قطع است حرف اینها یقینآور نیست. ظن متراکم و متاخم علم، غیر از علم است یعنی علم قطعی. عصمت اینها را از کجا باید ثابت کرد این (یک). ثانیاً عصمت، تنها در مسائل عملی نیست در مسائل علمی هم هست. معصوم تنها به کسی نمیگویند که معصیت نمیکند نه عمداً نه سهواً، معصوم به کسی میگویند که نه تنها در کارهای عملی خلاف نمیکند، در درک و تشخیص هم همیشه مصیب است و هرگز خطا نمیکند. ما از کجا بفهمیم این اهل حل و عقد، اینها به واقع رسیدهاند از کجا بفهمیم؟ هیچ راهی نداریم. این نه برای آن است که تحصیل ملکه عصمت مستحیل است که در تفسیر کاشف مرحوم محمد جواد آمده است ، اینچنین نیست. تحصیل عصمت، مستحیل نیست محال نیست. اگر کسی از همان دوران قبل از بلوغ، نبوغی داشت و از صلاح نفسی برخوردار بود با شیر حلال و غذای حلال رشد کرد، در تحت تربیت مربیان خوب درآمد، بعد هم راه جهاد و اجتهاد را طی کرد این ممکن است معصوم بشود. معصوم شدن محال نیست البته سخت است، متعذر نیست متعسر است؛ اما امام و پیغمبر شدن محال است، اینکه دست کسی نیست. آن فقط به نصب ذات اقدس الهی است، آن کسبی نیست [بلکه] آن موهبتی است، پس بین این دو مسئله کلامی باید اینها را از یکدیگر جدا کرد.
پرسش:...
پاسخ: نه اینکه از شما، فقط او میخواهد، نه از غیر شما آن هم اهل البیت ما هیچ دلیل نداریم در خصوص اینها شامل افرادی میشود که هنوز به دنیا نیامدهاند، مثل سایر ائمه معصومین و کسانی هم هستند که در بین اهل بیت بودند و معصوم هم نبودند و کسانی هستند که جزء این چهارده نفر نیستند ولی دلیل بر عدم عصمت آنها نیست، مثل وجود مبارک حضرت زینب(سلام الله علیها)، وجود مبارک قمر بنی هاشم(سلام الله علیه) ما هیچ دلیل نداریم که اینها معصوم نیستند. خدا فقط میخواهد شماها را تطهیر بکند . در بحثهای قبل هم گذشت که این حصر، ناظر به این است که خدا فقط شماها را آنها را، نخواسته است یعنی آن همسرها و آنها مشمول نیستند؛ اما از این طرف اینها چند نفرند اینکه مشخص نیست. مسئله امامت و نبوت، اینها کسبی نیست [بلکه] اینها به نصب ذات اقدس الهی وابسته است. ممکن است کسی معصوم باشد و سمتی نداشته باشد، مثل وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها). او معصومه است؛ قول او، فعل او، تقریر او حجت است یعنی همان طوری که در فقه به روایت امام صادق(سلام الله علیه) میشود استدلال کرد و بیان امام صادق حجت خداست یا بیان حضرت امیر حجت خدا است، بیان صدیقه طاهره(سلام الله علیه) هم حجت خداست یعنی یک فقیه، کاملاً میتواند فتوا بدهد.
مبداء الهی داشتن تمام اکتسابات انسان
پرسش:...
پاسخ: بله، هر کار کسبی لیاقت میخواهد یعنی علت قابلی است نه علت فاعلی، هر کاری همین طور است. همه نِعَم و مِنَح به مبدأ فاعلی تکیه میکند. همین درس خواندنهای عادی ما که کسبی است یعنی ما فقط خود را در معرض قرار میدهیم وگرنه معلم واقعی خداست. در بحثهای قبل هم گذشت که نه آن کسی که تدریس میکند معلم است، نه آن کسی که تألیف میکند معلم است. کتاب یا تدریس، اینها جزء علتهای معدّهاند. کسی که درس میگوید یک سلسله آهنگها را و امواج را با یک قراردادی که این الفاظ، حامل آن مفاهیماند به شنونده منتقل میکند! همین شنونده هم گوش میدهد. آنچه بار علمی دارد و این متحرک را حرکت میدهد و عالم میکند مبدأ غیبی است و آن معلم حقیقی خداست. علم یک موجود مجرد نوری است، مگر او با حرف به کسی منتقل میشود یا با نقوش در کتاب مگر به کسی منتقل میشود؟ یک مطلب مجرد نوری مگر با امواج، قابل نقل و انتقال است یا با نقوش، قابل نقل و انتقال است؟ آنچه را که مؤلف مینگارد مصنف مینویسد معلم میگوید اینها علل معدّهاند که روح شنونده یا خواننده را آماده میکنند، وقتی این روح، مستعد شد آن معلم کل، علوم را افاضه میکند: ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ ؛ فرمود این کارهای سادهٴ جزئی را هم خدا یادتان داده است، این مسائل صید و شکار را هم خدا یادتان داده است که فرمود: ﴿تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ﴾ این آداب صید و شکار را هم خدا یادتان داده. هیچ چیزی را انسان نه از خود میداند نه از کسی یاد میگیرد. چون علم، یک موجود مجرد نوری است، این یک مقدمه. آن موجود مجرد نوری با آهنگ و اصوات و نقوش قابل نقل و انتقال و تحصیل و تحصل نیست، این (دو)، پس کاری که معلم یا به اصطلاح مدرس یا مصنف یا مؤلف میکنند، علل اعدادی است، این (سه)، معلم حقیقی دیگری است هر کاری هم همین طور است چه رسد به عصمت. منظور آن است که تحصیل عصمت البته متعسر است؛ اما متعذر نیست، محال نیست. ولی امامت، نبوت اینها محال است بدون نصب خدا و تلازمی هم بین عصمت و رسالت یا عصمت و امامت نیست یعنی از آن طرف، هر پیامبر و امامی حتماً باید معصوم باشند؛ اما هر معصومی باید امام یا پیامبر باشد تلازم نیست؛ مثل اینکه وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) معصومه است؛ اما نه امام است و نه پیغمبر.
پرسش:...
پاسخ: حالا از کجا روایات مشخص کرد منحصر است؟ آن بیان امام سجاد(سلام الله علیه) نسبت به حضرت زینب(سلام الله علیها) که فرمود: «أنتِ بحمد الله عالمةٌ غیر مُعلَّمه فهمة غیر مُفَهَّمة» که نشانه ولایت اوست.
محال بودن شناخت معصوم توسط مردم
اما مطلب دیگر، ما اگر بخواهیم علم پیدا کنیم که فلان شخص معصوم است، بله این محال است. ما از کجا میتوانیم علم پیدا کنیم که فلان شخص نه عمداً خلاف کرد نه سهواً و در تمام ادراکات اندیشهها و فتاوای خود مطابق با واقع حرکت کرد، ما چه میدانیم. اینجا برهان عقلی است بر استحاله علم به عصمت غیر. این دلیل عقلی میگوید که ما که علم به غیب نداریم و هرگز نمیتوانیم ارزیابی بکنیم که فلان شخص معین در هیچ امری اشتباه نکرده است، در هیچ مطلب فکری اشتباه نکرده است، در هیچ کاری هم خطای در تطبیق در کار او راه پیدا نکرده است از کجا بفهمیم؟ چه غیبی ما بر او احاطه داریم.
مقول به تشکیک بودن عصمت در انبیاء(علیهم السلام)
پرسش:...
پاسخ: بله، همان طور هم باشد؛ منتها عصت انبیا مثل نبوت خود انبیا هم مقول به تشکیک است. هم نبوت درجاتی دارد هم رسالت درجاتی دارد، هم ﴿وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾ هم ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ . عصمت هر کسی به اندازه مقام اوست. وقتی نبوتها درجاتی داشت، رسالتها درجاتی داشت، عصمتها هم درجاتی دارد؛ منتها آن درجه لازمهٴ عصمت را همه دارند. عصمت پیغمبری که خاتم نیست که به اندازه پیغمبر خاتم(صلوات الله علیهم اجمعین) نخواهد بود، چون بعضیها فرض کنید درباره صد مطلب میاندیشند، درباره این صد مطلب به جِدّ هم میاندیشند و هیچ خطایی هم نکردند، در همین صد مطلب هم معصوماند ـ انبیای سلف ـ کسی درباره هزار مطلب میاندیشد و درباره آن هزار مطلب هم هیچ اشتباه نکرده است، مثل پیغمبر خاتم(سلام الله علیهم اجمعین).
پرسش:...
پاسخ: ما دلیل نمیخواهیم اقامه کنیم. آن که میگوید محال است، باید دلیل اقامه کند.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، پس قبول دارید که غیر از انبیا و غیر از ائمه ممکن است کسی معصومه باشد، مثل حضرت زهرا(سلام الله علیه). الآن سخن در این نیست که ما غیر از اینها معصوم داریم [بلکه] سخن در این است که عصمت غیر اینها ممکن است و این بزرگوار که ادعای استحاله کرده است ، این دعوا تام نیست که میفرمایند عصمت غیر اینها محال است، چه دلیلی برای استحاله اقامه شده؟ البته در مقام اثبات، این سخن حق است؛ کسی بخواهد علم پیدا کند به عصمت دیگری، این محال است چرا؟ چون معنای عصمت این است که در هیچ امری «فی آناء اللیل و اطراف النهار» در خلوت و جلوت چه در مسائل علمی چه در مسائل عملی نه عمداً خلاف رفت نه سهواً و نسیاناً، این علم غیب مطلق میخواهد، این محال است، این برهانش با خودش است.
غیر ممکن بودن علم به عصمت بدون رهنمون الهی
خب، پس ما هرگز نمیتوانیم علم پیدا کنیم که چه کسی معصوم است. خدای تبارک و تعالی که عالم بر اسرار و خفایا و خبایا است او باید علم بکند، این سخن درست است. ذات اقدس الهی که عالم بما فی الضمیر است، خلوات و جلوات نزد او مشهود است، او عالم است که چه کسی معصوم است و چه کسی معصوم نیست. چه اینکه او عالم است که ملکه عصمت را به چه کسی عطا کرده است و به چه کسی عطا نکرده است، به این دو دلیل خدا میداند و بس، چون خدا میداند و بس باید او مشخص بکند و آن را به وسیله احادیث فراوان نظیر «إنّی تارک فیکم الثقلین» نظیر «إنّما مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح» نظیر حدیث غدیر ، نظیر حدیث طیر مشوی و دهها حدیث دیگر که بعضی از آنها را در ذیل همین آیه مبارکه ملاحظه میفرمایید وارد شده است، این مشخص کرده است و اسامی تک تک این معصومین(علیهم السلام) هم آمده است، این یک راه تامی است. خب، ما از این راه اگر صرفنظر بکنیم از کجا بفهمیم اولوا الامر معصوماند؟ چه کسی گفته حالا که اینها که در سقیفه جمع شدند آدمهای معصومیاند، با اینکه با خودشان هم اختلاف داشتند، بعد هم علیه یکدیگر قیام کردند، بعد هم بلند شدند خلیفهکشی کردند. همانها که این کار را کردند بعد خلیفهکشی راه انداختند دیگر، کجا اولوا الامر معصوم است؟ توده مردم را میگویید، توده مردم که در کوچه و بازار مدینه مشغول کار خرید و فروش و کشاورزی بودند. سقیفه را میگویید؟ آنها که بعد به جان هم افتادند که کجا را میگویید معصوماند؟ عشره مبشره را میگویید بعد به جان هم افتادند.
عصمت اولوا الامر و اعتبار اجماع نزد اهل سنت
بنابراین اصل نکتهای که شیعه میگوید، آنها نتوانستند اختلاف کنند یعنی شیعه یک برهان روشن تفسیری دارد که این اولوا الامر حتماً باید معصوم باشند. آنها هم قبول کردند که اولوا الامر باید معصوم باشد؛ منتها گفتند بله، معصوم باید باشد ولی اولوا الامر، اصحاب سقیفهاند، اینها معصوماند یا اهل حل و عقد هر عصری آنها معصوماند، لذا اجماع را معتبر دانستند .
انتصابی بودن ولایت فقیه از جانب معصوم(علیه السلام)
شما این حرفها را بنگرید، با اینکه انسان میگوید اکثری مردم مثلاً رأی میدهند. یک وقت ملت، ملت مسلمان است اکثری به مرجع تقلیدش به ولیّ مسلمین تکیه میکند، این مسئله قبول ولایت است نه توکیل. مردم قائل به ولایت فقیهاند، نه وکالت فقیه. بین این دو هم چندین بار به عرضتان رسید که خیلی فرق است. خیلیها میخواهند این مسئله ولایت فقیه را که یک نور الهی است به صورت وکالت فقیه دربیاورند، الآن بیش از ده سال است تلاش میشود که هر کسی را مردم قبول کردند، هر که را مردم رأی دادند، این میشود وکالت فقیه نه ولایت فقیه یعنی مردم میشوند اصل، رأی خود را به کسی واگذار میکنند میگویند تو از طرف ما کار بکن، این شخص میشود فقیهی که وکیل مردم است، ولایت فقیه که نیست. ولایت فقیه معنایش آن است که همین اولوا الامری را که ذات اقدس الهی عصمت آنها را تثبیت کرد و اینها را مفترض الطاعة کرد، اینها فرمودند در عصری که به ما دسترسی ندارید، کسی که فقیه جامع الشرایط است ما آنها را نصب کردهایم. همان کاری را که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره مالک اشتر(رضوان الله علیه) کرد نصب خاص که مالک، شده منصوب مالک، وکیل علی است و ولیّ مصر، امام راحل وکیل ولیّ عصر است و ولیّ مسلمین. فرمود من این را نصب کردم شما قبول کنید. مردم تولّی میکنند یعنی ولایت او را میپذیرند، نه توکیل بکنند به او سمت بدهند و این روایاتی که وارد شده است نگفت مردم! حق رأی با شماست، شما بروید انتخاب بکنید و شرایط منتخبتان این است، به کسانی رأی بدهید که این امور را دارند: «مَن کان مِن الفقهاء» کذا و کذا یا «من نظر فی حلالنا و حرامنا» اگر این شرایط را داشتند، شما به او رأی بدهید که با رأی شما او صاحب سمت بشود. اگر اینچنین باشد، این میشود وکالت فقیه یعنی رأی مردم، اصل است و این شخص، منتخب مردم است. ولی معصومین فرمودند که فقیه جامع الشرایط از طرف ما مأمور و منصوب است: «فانی قد جعتله حاکما» «فانی قد جعلته» کذا وکذا؛ شما این کسی را که ما نصب کردهایم تولی کنید یعنی ولای او را بپذیرید، این میشود قبول ولایت فقیه جامع الشرایط، نه توکیل کنید که او بشود وکیل شما. اکثری رأیی ندارند تا این رأی و نظر خود را به فقیه جامع الشرایط بدهند. اکثری، مسلماناند میگویند هر چه را ائمه ما فرمودند ما اطاعت میکنیم. اکثری، متولیاناند یعنی ولایت پذیرند نه موکلان و آن شرایط مهمی که برای ولایت فقیه است، هرگز در وکالت عادی نیست.
غیر قابل عزل بودن ولایت فقیه
لذا قابل عزل هم نیست، بیایند او را معزول کنند، مگر اینکه او به احد الامرین از کار بیفتد که میشود منعزل. لذا در قانون اساسی هرگز سخن از عزل نیست، چون اگر وکیل باشند جامعه و مردم میتوانند او را عزل کنند، سخن از انعزال است مثل یک مرجع تقلید. یک مرجع تقلید را که کسی به او رأی نمیدهد. مرجع تقلید از نظر مرجعیت ولیّ مقلدین است، نه وکیل مقلدین و اسلام کسی را که فقیه جامع الشرایط باشد به عنوان مرجعیت او را نصب کرده است. مردم اگر پذیرفتند این مرجع بالقوه میشود مرجع بالفعل، نپذیرفتند که یک فقیهی است در کار خود مشغول کار خود است، مردم که مرجع تقلید را عزل نمیکنند مردم مرجعیت او را پذیرا هستند؛ تولی دارند در حقیقت، نه توکیل و اگر یک مرجع تقلیدی مثل بعضی از علمای ماضین(رضوان الله علیهم) که در اواخر عمر احتیاط کردند، عمرشان به جایی رسید که دیگر حالا سهو نسیان پیدا کردند، فرمودند به مقلدینشان که دیگر حالا یا احتیاط کنید یا از ما تقلید نکنید به مرجع دیگر مراجعه کنید. اینها این انعزال است نه عزل. منظور آن است که تحقیق علمای شیعه از قبل از مرحوم شیخ طوسی تا عصر شیخ طوسی به بعد، در اهل سنت اثر گذاشت یعنی مرحوم شیخ طوسی که شاگرد دست پرورده سید مرتضی و شیخ مفید بود این مطلب را در کتاب شریف تبیان خوب تقریر کرد که از آیات، برمیآید این اولوا الامر باید معصوم باشد . محققین بعدی علمای سنت، نظیر فخررازی در مقابل این برهان نتوانستند مقاومت کنند. دیدند حق با شیخ طوسیها و شیخ مفیدها و سید مرتضیهاست که اولوا الامر باید معصوم باشند. اینها قبول کردند که اولوا الامر باید معصوم باشد ولی گفتند اصحاب سقیفهاند، نه علی و اولاد علی. گفتند اهل حل و عقد هر جامعه هستند نه علی و اولاد علی . اینها در آن مطلب علمی ماندند، نه اینکه گفتند عصمت شرط نیست. ممکن است در بین علمای سنت، کسانی هم باشند که عصمت را شرط ندانند ولی آن اساس فکرشان که فخررازیها را از او حمایت میکنند و جانبداری میکنند اعتبار عصمت است.
اعتبار اجماع و نقد امامیه
اینکه آنها اجماع را اصل قرار میدهند، برای اینکه اصل آنها اجماع است. ما میگوییم اجماع، حجت است، برای اینکه کشف از رضای معصوم یا قول معصوم و شرایط خاصی دارد و اجماع بخواهد نزد ما حجت باشد خیلی شرط دارد. لذا ملاحظه میفرمایید که مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در رسائل و اینها به زحمت توانستهاند ادلهٴ حجیت اجماع را بپذیرند. اجماع نزد ما شیعهها بخواهد حجت باشد خیلی سخت است؛ تحصیلی که متعذر است، منقول هم که خبر واحد است. ولی اگر حجت باشد برای اینکه کشف از رضای معصوم یا قول معصوم میکند ولی آنها خود اجماع را حجت میدانند. خب، خود اجماع باید معصوم باشد تا حجت باشد دیگر. اگر اجماع در آن احتمال خطا دادیم و خلاف در او راه پیدا، حجت نیست، آنها اجماع را معصوم میدانند. مسئله «لاتجتمع امتی علی ضلالة» و امثالذلک هم این را هم یا اصل است یا تأیید برای اینها.
فتحصل که اولوا الامر باید معصوم باشد لدی الخاصه و محققین عامه؛ اما در تطبیق اینکه اولوا الامر چه کسانی هستند بین ما و آنها اختلاف است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- نزاع در شناخت اولوالامر و روش رفع آن
- فرق شیعه و سنی و شرط دانستن عصمت در اولوالامر
- ردّ عصمت اهل حل و عقد عامه و تطبیق عصمت بر معصومین (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولوا الامر مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴿59﴾
نزاع در شناخت اولوالامر و روش رفع آن
این آیه مبارکه که اطاعت خدا و اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را واجب میکند، در وجوب اطاعت خدا و اطاعت پیغمبر سخنی نیست، چه اینکه عقل و آیات قرآنی بر این دو مطلب دلالت دارد و اما اولوا الامر را خود قرآن، اطاعت آنها را واجب کرده است. عمده آن است که مشخص بشود اولوا الامر کیست؟ اگر اولوا الامر مشخص شد کیست، اطاعت آنها هم واجب است. اولین نزاعی که بین امت اسلامی رخ داد و الآن هم هست این است که اولوا الامر کیست؟ برای حل نزاع، قرآن راهی را ارائه کرده است فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ اگر در شیئی خواه در تشخیص اولوا الامر خواه در مسائل دیگر اختلاف کردید مرجع حل خصومت و نزاع خداست و پیامبر یعنی شما وقتی به آیات قرآنی مراجعه کردید، آن نزاعتان حل میشود به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رجوع کردید، آن نزاعتان حل میشود. در تشخیص اولوا الامر که آیا خلفا هستند یا امرای کشور هستند یا فرماندهان لشکر هستند یا علما هستند یا اهل حلّ و عقدند ـ به این وجوهی که در بحث دیروز گذشت ـ اختلاف است. وقتی مراجعه کردیم به قرآن، دیدیم که قرآن، اطاعت خدا و اطاعت پیامبر و اطاعت اولوا الامر را واجب کرده است، مخصوصاً اطاعت اولوا الامر را با اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یک جمله و یک سیاق ذکر کرد. معلوم میشود که این اولوا الامر کسانیاند که اطاعت آنها مثل اطاعت پیغمبر واجب است، به نحو مطلق نه مشروط. همان طوری که اطاعت پیغمبر مطلق است، اطاعت اولوا الامر هم مطلق است نه مشروط.
ویژگی های اولوالامر در قرآن
برای تفسیر مسئله با استعداد از بحث دیروز چنین گفته میشود: اولاً این اولوا الامر باید مسلمان باشند؛ غیرمسلمان حق ندارد ولیّ امر مسلمین باشد، برای اینکه در همین آیه آمده است: ﴿وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾. پس اگر اولوا الامر از حوزه اسلامی نباشد و بیگانه باشد او ولیّ امر نخواهد بود. گذشته از اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه ٴ141 فرمود: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾؛ هرگز کافر بر مسلمان مسلط نیست. اگر کافر، ولیّ امر مسلمین باشد سلطهای بر مسلمین خواهد داشت. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 51 فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ بنابراین هم باید مسلمان باشد، برای اینکه فرمود: ﴿وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ هم کافر نمیتواند باشد، برای اینکه فرمود: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ هم اهل کتاب نمیتواند باشد، برای اینکه در آیهٴ 51 سورهٴ «مائده» هم فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ﴾. گذشته از اینکه خداوندی که ما را به توحید و احکام و شریعت دعوت میکند هرگز غیرمسلمان را که آشنا به این علوم اسلامی و احکام اسلامی نیست و معتقد نیست ولیّ مسلمین نخواهد کرد، این یک امر روشنی است، پس باید مسلمان باشد و کافر یا اهل کتاب نمیتواند ولیّ مسلمین باشد. آیا عدالت شرط است یا نه؟ حالا که مسلمان است باید مسلمان عادل باشد یا نه؟ این هم یقیناً شرط است، برای اینکه حرف فاسق و کار فاسق مطرود است. فاسق را باید نهی از منکر کرد، او را تعزیر کرد، او را تنبیه کرد و مانند آن. کسی که باید نهی از منکر بشود و تعزیر بشود و تنبیه میشود، او لایق مقام ولایت مسلمین نخواهد بود. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» فرمود حرف کافر را قبول نکنید بدون تحقیق، همان آیهٴ معروف «نبأ» آیه شش سوره «حجرات» است که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ چرا تبین کنید؟ برای اینکه مبادا ﴿أَنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ﴾؛ مبادا یک وقت روی جهالت به خطر بیفتید و از واقع، محروم بشوید. پس باید ولیّ مسلمین مسلمان باشد و حتماً عادل باشد.
فرق شیعه و سنی و شرط دانستن عصمت در اولوالامر
بحث در این است که آیا عدالت، کافی است یا بالاتر از عدالت که عصمت باشد لازم است؟ اینجاست که مرز بین شیعه و غیرشیعه مشخص میشود. البته در امتیاز شیعه و غیرشیعه این نیست که شیعه قائل به عصمت است و ولیّ امر باید معصوم باشد، دیگران عصمت را شرط نمیدانند. شیعه در ولیّ امر، عصمت را شرط میداند، نوع علمای سنت هم عصمت را شرط میدانند . فرق شیعه و سنی در اشتراط عصمت نیست [بلکه] در تعیین معصوم است که معصوم کیست وگرنه سنی هم معتقد است که اولوا الامر باید معصوم باشند و معصوماند، شیعه هم معتقد است؛ منتها در تطبیق این معصوم بین شیعه و سنی اختلاف است که حالا به آن تطبیق هم میرسیم. خب، پس باید مسلمان باشد مسلمان عادل هم باید باشد. ولی آیا عدالت کافی است یا عصمت لازم است، ظاهر آیه این است که عصمت لازم است، برای اینکه اطاعتی که در این آیه مبارکه است اطاعت مطلق است. در قرآن، قرینه متصل یا منفصلی نیامده است که این اطاعت مشروط است، نظیر اطاعت پدر و مادر که در قرآن تقیید شده است به اینکه وقتی اطاعت پدر و مادر واجب است که اینها از مسیر وظیفه فاصله نگیرند و خلاف شرع امر نکنند، یک چنین تقییدی در قرآن کریم نیست. چون یک چنین تقییدی در قرآن کریم نیست، پس بالقولالمطلق اطاعت اولوا الامر واجب است. گذشته از اینکه اطاعت اولوا الامر را در کنار اطاعت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر کرد با یک تعبیر. حالا ﴿أَطیعُوا اللّهَ﴾ که جملهاش جداست، بحثش هم جداست و اما در جمله دوم فرمود: ﴿وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ در اینجا بین رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اولوا الامر، تفکیکی قائل نشد. نفرمود «و اطیعوا الرسول و اطیعوا أولی الامر» که تکرار کرده باشد تا انسان، احتمال بدهد که اطاعت از پیغمبر، مطلق است [و] اطاعت از اولوا الامر، مشروط و مقید، بلکه با یک امر فرمود: ﴿وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: الآن در تشخیص اولوا الامر که اولوا الامر چه کسانیاند، هم باید به قرآن مراجعه کنیم هم به سنت پیغمبر. وقتی به قرآن مراجعه کردیم، چون ظاهر قرآن حجت است دیگر ما که نص ریاضی نمیخواهیم، اگر نص ریاضی بخواهیم لازمهاش این است که از بسیاری از احکام دین ما صرف نظر کنیم، ظواهر خب حجت است دیگر، بعضی از ظواهر قریب به نصاند.
ظهور آیه در اطاعت مطلق از اولواالامر
ظاهر این آیه این است که اطاعت اولوا الامر بالقولالمطلق واجب است، این یک مقدمه و هیچ تقییدی هم در قرآن کریم ـ قرینه متصل یا منفصلی ـ نیامده است این (دو)، نظیر اطاعت والدین نیست که یکجا فرمود اطاعت کنید ، یک جا فرمود اگر شما را به خلاف دعوت کردند اطاعت نکنید ، این (سه). معلوم میشود که اطاعت اولوا الامر نظیر اطاعت پیغمبر وجوب مطلق دارد، نه مشروط و مقید. گذشته از اینکه اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اطاعت اولوا الامر با یک امر بیان شده است، فرمود: ﴿وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ ظاهرش این است که یک سنخاند.
نظیر همان آیه معروف سورهٴ «مائده» که درباره ولایت حضرت امیر(سلام الله علیه) است، آنجا فرمود ـ آیهٴ 55 سوره «مائده» ـ : ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾؛ فرمود ولیّ شما الله است و رسول الله است و آن کسی که در حال نماز و رکوع صدقه داد که حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد. این با یک کلمه اولیا را مشخص کرد، فرمود ولیّ شما خداست، پیامبر است و آن کسی که در حال نماز و رکوع صدقه داد و صدقه اعطا کرده است، زکات داده است. ظاهر این وحدت سیاق، نشانه آن است که این امر، امر مطلق است نه مشروط و مقید. وقتی اینچنین شد، چون میدانیم که انسان عادل گاهی در تشخیص حکم یا در تطبیق حکم بر مصداق، اشتباه میکند نمیشود اطاعت او بالقولالمطلق واجب باشد. پس عادل، اطاعت او بالقولالمطلق واجب نیست. منظور از آیه که اولوا الامر را فرمود این است که اطاعت اولوا الامر بالقولالمطلق واجب است، پس اولوا الامر نمیتواند عادل باشد باید مافوق عادل یعنی معصوم باشد، این خلاصه نتیجه.
پرسش:...
پاسخ: نه، این هیچ کاری به ولیّ فقیه ندارد.
وجوب اطاعت از ولی فقیه بلحاظ نصب معصوم(علیه السلام)
ولیّ فقیه را خود اولوا الامر یعنی معصومین مشخص فرمودند، فرمودند در زمان غیبت ما اینچنین است: «قد جَعلته» و امثالذلک را اولوا الامر فرمودند. وقتی ما مؤظف بودیم از اولوا الامر اطاعت کنیم، اولوا الامر فرمودند که در زمان غیبت، افرادی اینچنین از طرف ما منصوباند. حالا یا نصب خاص است، مثل حضرت مسلم(سلام الله علیه) که منصوب خاص سیدالشهداء(سلام الله علیه) بود یا مالک اشتر(رضوان الله علیه) که منصوب خاص از طرف امیر(سلام الله علیه) بود یا نصب عام، مثل فقیه مدبر و مدیر. خب، پس نمیشود گفت که این آیه، مطلق است و حدیث معروف «لا طاعةَ لمخلوق فی معصیةِ الخالق» مقید اوست. چرا؟ برای اینکه این لسان ابی از تخصیص است. این لسان، مطلقا اطاعت اولوا الامر را واجب کرد این (یک) و با یک امر، اطاعت پیغمبر و اولوا الامر را هم واجب کرد این (دو)، معلوم میشود که این اطاعت، اطاعت مطلقه است و شخص باید معصوم باشد. حالا روایات فراوانی هست که این روایات فراوان، تطبیق کرده بر اهل بیت(علیهم السلام) که منظور از اولوا الامر، اهل بیت(علیهم السلام) است که بعضی از آن روایات را ممکن است تبرکاً بخوانیم.
دلالت آیه بر مسئله اصولی در نگغاه بزرگان اهل سنت
مطلب مهم آن است که بزرگان اهل سنت بر ایناند که این آیهٴ مبارکه از جامعترین آیات مسئله اصولی است نه مسائل فقهی. مسئله فقهی مثل این است که ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ﴾ این مسئله فقهی است یا ﴿فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ﴾ ؛ هر کس ماه مبارک رمضان را دید و مسافر نبود و در شهرش حاضر بود باید روزه بگیرد، این مسئله فقهی است. اما حرف قرآن حجت است، سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت است، گفتار و تصمیم اولوا الامر حجت است اینها مسائل اصولی است مسائل فقهی نیست. این آیه، عهدهدار حجیت منابع فقه است. علمای اهل سنت، نظیر فخررازی و مانند آن میگویند که منبع فقه یعنی اصول فقه چهارتاست: کتاب است و سنت است و اجماع است و قیاس ـ به زعم آنها ـ و به خیال خام اینها این آیه، این منابع چهارگانه را حجت کرده است یعنی آیه میگوید کتاب خدا حجت است، سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت است، اجماع حجت است و قیاس هم حجت . علمای امامیه میفرمایند که این آیه منبع اصولی است، میگوید کتاب خدای سبحان حجت است، سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت است، سنت عترت طاهرین(صلوات الله علیهم) حجت است و استنباط عقلی و اجتهاد که بر مبنای عقل مستنِد به این وحی است حجت است. شیعه این آیه را منابع چهارگانه اصولی خود میداند یعنی کتاب و سنت هم به معنای جامع سنت پیغمبر و سنت معصومین که میشود عترت طاهرین(علیهم السلام) و عقل، اجماع به آن معنا را از این آیه استفاده نمیکنند، مگر به آن معنا که کشف از رضای ولیّ امر بکند یعنی معصوم(علیهم السلام)بکند.
تشخیص اولوالامر، اختلاف اصلی شیعه و سنی
مهمترین اختلاف در آن فصل سوم و چهارم است در فصل اول و دوم اختلافی نیست یعنی قرآن حجت است و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت است، عمده در تشخیص اولوا الامر است. اما اینکه اولوا الامر باید معصوم باشد بین علمای امامیه و محققان از علمای اهل سنت اختلافی نیست. آنها هم همین تقریب را دارند. فخر رازی در تفسیرش همین تقریب را دارد که این طاعت، اطاعت مطلق است. اطاعت مطلق نمیشود از غیرمعصوم صورت بپذیرد، گذشته از اینکه اطاعت اولوا الامر در کنار اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یاد شده است همه این تقریبهایی که گفته شد با یک تفاوت کوتاهی در تفسیر فخررازی هست . پس اولوا الامر باید معصوم باشد؛ منتها فرق اساسی که بین شیعه و اهل تسنن هست این است که ما میگوییم اهل بیت(علیهم السلام) معصوماند یعنی امامان، معصومند آنها میگویند امت، معصوم است نه امام. اینکه اجماع را اصل قرار دادند و اصل آنها هم اجماع است همین است. میگویند اگر اولوا الامر یعنی کسانی که اهل حلّ و عقدند؛ عقلای قوم یعنی مجمعین، نه توده مردم به آن صورت. یک وقت است که همگانی است حتی اهل حل و عقد هم در بین آنها هستند خب، این اجماع حجت است. یک وقت است نه، توده مردم و غوغای مردماند خردمندان و فرزانگان و علما و صالحین در بین اینها نیستند این معتبر نیست. یک وقت است نه، خصوص علما و اهل حل و عقد و مسئولین و فرزانگان یک جامعه بر امری اتفاق کردهاند، آنها قائلاند که این اجماع، معصوم است. اگر فرزانگان ملتی، عقلای قومی بر امری اتفاق کردهاند دیگر اشتباه نمیکنند اشتباه نیست، این معصوم است.
پس فخررازی و غیر او از محققین اهل سنت آنها هم قائلاند که اولوا الامر باید معصوم باشد؛ منتها این عصمت را از امام گرفتند و به امت دادند، از اهل بیت(علیهم السلام) گرفتند و به مجمعین دادند ، آنها هم قائلاند که اولوا الامر باید معصوم باشد پس. این اشکال که شیعه قائل به عصمت است بر شیعه وارد نیست، چون آنها هم قائل به عصمتاند؛ منتها شیعه میگوید اهل بیت(علیهم السلام) معصوماند آنها میگویند امت، معصوماند، توده مردم معصوماند، وقتی که در بین اینها حل و عقد باشد. اگر در بین اینها فرزانگان و علما و محققان و خردمندان نباشند، یک چنین تودهای معصوم نیست یا اگر خصوص محققان و علما و فرزانگان که اهل حل و عقدند آنها بر امری اتفاق کنند اینها معصوماند، چرا؟ برای اینکه خداوند اطاعت اولوا الامر را لازم کرده است و اینها اولوا الامراند و اینها حتماً معصوماند، پس جامعه اشتباه نمیکند یعنی جامعه فرزانگان اشتباه نمیکند؛ منتها اینها از اسلام به بعد را معتبر میدانند نه قبل از اسلام را.
خب، پس معلوم شد که محور اصلی در این نیست که شیعه قائل است به اینکه اولوا الامر باید معصوم باشند آنها قائل نیستند، محور اصلی در تطبیق این معصوم است. این قسمتهای از تفسیر فخررازی را حتماً ملاحظه بفرمایید ، چون اینها یک بحثهای کلامی عمیق را به همراه دارد بعد هم به اصول سرایت کرده و میکند خواه و ناخواه، گذشته از اینکه یک بحث تفسیری تامی است. آنها میگویند که اهل حل و عقد معصوماند، باید به آنها گفت که درباره تک تک اینها که شما عصمت قائل نیستید، چطور است در جمع اینها شما قائل به عصمتاید؟ البته، اگر یک نفر به مطلبی رأی داد و خردمند و محقق بود یک مظنهای پیدا میشود. چندین نفر به او رأی دادند، یک مظنه قویتری پیدا میشود. این ظنون متراکمه، غیر از قطع است حرف اینها یقینآور نیست. ظن متراکم و متاخم علم، غیر از علم است یعنی علم قطعی. عصمت اینها را از کجا باید ثابت کرد این (یک). ثانیاً عصمت، تنها در مسائل عملی نیست در مسائل علمی هم هست. معصوم تنها به کسی نمیگویند که معصیت نمیکند نه عمداً نه سهواً، معصوم به کسی میگویند که نه تنها در کارهای عملی خلاف نمیکند، در درک و تشخیص هم همیشه مصیب است و هرگز خطا نمیکند. ما از کجا بفهمیم این اهل حل و عقد، اینها به واقع رسیدهاند از کجا بفهمیم؟ هیچ راهی نداریم. این نه برای آن است که تحصیل ملکه عصمت مستحیل است که در تفسیر کاشف مرحوم محمد جواد آمده است ، اینچنین نیست. تحصیل عصمت، مستحیل نیست محال نیست. اگر کسی از همان دوران قبل از بلوغ، نبوغی داشت و از صلاح نفسی برخوردار بود با شیر حلال و غذای حلال رشد کرد، در تحت تربیت مربیان خوب درآمد، بعد هم راه جهاد و اجتهاد را طی کرد این ممکن است معصوم بشود. معصوم شدن محال نیست البته سخت است، متعذر نیست متعسر است؛ اما امام و پیغمبر شدن محال است، اینکه دست کسی نیست. آن فقط به نصب ذات اقدس الهی است، آن کسبی نیست [بلکه] آن موهبتی است، پس بین این دو مسئله کلامی باید اینها را از یکدیگر جدا کرد.
پرسش:...
پاسخ: نه اینکه از شما، فقط او میخواهد، نه از غیر شما آن هم اهل البیت ما هیچ دلیل نداریم در خصوص اینها شامل افرادی میشود که هنوز به دنیا نیامدهاند، مثل سایر ائمه معصومین و کسانی هم هستند که در بین اهل بیت بودند و معصوم هم نبودند و کسانی هستند که جزء این چهارده نفر نیستند ولی دلیل بر عدم عصمت آنها نیست، مثل وجود مبارک حضرت زینب(سلام الله علیها)، وجود مبارک قمر بنی هاشم(سلام الله علیه) ما هیچ دلیل نداریم که اینها معصوم نیستند. خدا فقط میخواهد شماها را تطهیر بکند . در بحثهای قبل هم گذشت که این حصر، ناظر به این است که خدا فقط شماها را آنها را، نخواسته است یعنی آن همسرها و آنها مشمول نیستند؛ اما از این طرف اینها چند نفرند اینکه مشخص نیست. مسئله امامت و نبوت، اینها کسبی نیست [بلکه] اینها به نصب ذات اقدس الهی وابسته است. ممکن است کسی معصوم باشد و سمتی نداشته باشد، مثل وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها). او معصومه است؛ قول او، فعل او، تقریر او حجت است یعنی همان طوری که در فقه به روایت امام صادق(سلام الله علیه) میشود استدلال کرد و بیان امام صادق حجت خداست یا بیان حضرت امیر حجت خدا است، بیان صدیقه طاهره(سلام الله علیه) هم حجت خداست یعنی یک فقیه، کاملاً میتواند فتوا بدهد.
مبداء الهی داشتن تمام اکتسابات انسان
پرسش:...
پاسخ: بله، هر کار کسبی لیاقت میخواهد یعنی علت قابلی است نه علت فاعلی، هر کاری همین طور است. همه نِعَم و مِنَح به مبدأ فاعلی تکیه میکند. همین درس خواندنهای عادی ما که کسبی است یعنی ما فقط خود را در معرض قرار میدهیم وگرنه معلم واقعی خداست. در بحثهای قبل هم گذشت که نه آن کسی که تدریس میکند معلم است، نه آن کسی که تألیف میکند معلم است. کتاب یا تدریس، اینها جزء علتهای معدّهاند. کسی که درس میگوید یک سلسله آهنگها را و امواج را با یک قراردادی که این الفاظ، حامل آن مفاهیماند به شنونده منتقل میکند! همین شنونده هم گوش میدهد. آنچه بار علمی دارد و این متحرک را حرکت میدهد و عالم میکند مبدأ غیبی است و آن معلم حقیقی خداست. علم یک موجود مجرد نوری است، مگر او با حرف به کسی منتقل میشود یا با نقوش در کتاب مگر به کسی منتقل میشود؟ یک مطلب مجرد نوری مگر با امواج، قابل نقل و انتقال است یا با نقوش، قابل نقل و انتقال است؟ آنچه را که مؤلف مینگارد مصنف مینویسد معلم میگوید اینها علل معدّهاند که روح شنونده یا خواننده را آماده میکنند، وقتی این روح، مستعد شد آن معلم کل، علوم را افاضه میکند: ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ ؛ فرمود این کارهای سادهٴ جزئی را هم خدا یادتان داده است، این مسائل صید و شکار را هم خدا یادتان داده است که فرمود: ﴿تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ﴾ این آداب صید و شکار را هم خدا یادتان داده. هیچ چیزی را انسان نه از خود میداند نه از کسی یاد میگیرد. چون علم، یک موجود مجرد نوری است، این یک مقدمه. آن موجود مجرد نوری با آهنگ و اصوات و نقوش قابل نقل و انتقال و تحصیل و تحصل نیست، این (دو)، پس کاری که معلم یا به اصطلاح مدرس یا مصنف یا مؤلف میکنند، علل اعدادی است، این (سه)، معلم حقیقی دیگری است هر کاری هم همین طور است چه رسد به عصمت. منظور آن است که تحصیل عصمت البته متعسر است؛ اما متعذر نیست، محال نیست. ولی امامت، نبوت اینها محال است بدون نصب خدا و تلازمی هم بین عصمت و رسالت یا عصمت و امامت نیست یعنی از آن طرف، هر پیامبر و امامی حتماً باید معصوم باشند؛ اما هر معصومی باید امام یا پیامبر باشد تلازم نیست؛ مثل اینکه وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) معصومه است؛ اما نه امام است و نه پیغمبر.
پرسش:...
پاسخ: حالا از کجا روایات مشخص کرد منحصر است؟ آن بیان امام سجاد(سلام الله علیه) نسبت به حضرت زینب(سلام الله علیها) که فرمود: «أنتِ بحمد الله عالمةٌ غیر مُعلَّمه فهمة غیر مُفَهَّمة» که نشانه ولایت اوست.
محال بودن شناخت معصوم توسط مردم
اما مطلب دیگر، ما اگر بخواهیم علم پیدا کنیم که فلان شخص معصوم است، بله این محال است. ما از کجا میتوانیم علم پیدا کنیم که فلان شخص نه عمداً خلاف کرد نه سهواً و در تمام ادراکات اندیشهها و فتاوای خود مطابق با واقع حرکت کرد، ما چه میدانیم. اینجا برهان عقلی است بر استحاله علم به عصمت غیر. این دلیل عقلی میگوید که ما که علم به غیب نداریم و هرگز نمیتوانیم ارزیابی بکنیم که فلان شخص معین در هیچ امری اشتباه نکرده است، در هیچ مطلب فکری اشتباه نکرده است، در هیچ کاری هم خطای در تطبیق در کار او راه پیدا نکرده است از کجا بفهمیم؟ چه غیبی ما بر او احاطه داریم.
مقول به تشکیک بودن عصمت در انبیاء(علیهم السلام)
پرسش:...
پاسخ: بله، همان طور هم باشد؛ منتها عصت انبیا مثل نبوت خود انبیا هم مقول به تشکیک است. هم نبوت درجاتی دارد هم رسالت درجاتی دارد، هم ﴿وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾ هم ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ . عصمت هر کسی به اندازه مقام اوست. وقتی نبوتها درجاتی داشت، رسالتها درجاتی داشت، عصمتها هم درجاتی دارد؛ منتها آن درجه لازمهٴ عصمت را همه دارند. عصمت پیغمبری که خاتم نیست که به اندازه پیغمبر خاتم(صلوات الله علیهم اجمعین) نخواهد بود، چون بعضیها فرض کنید درباره صد مطلب میاندیشند، درباره این صد مطلب به جِدّ هم میاندیشند و هیچ خطایی هم نکردند، در همین صد مطلب هم معصوماند ـ انبیای سلف ـ کسی درباره هزار مطلب میاندیشد و درباره آن هزار مطلب هم هیچ اشتباه نکرده است، مثل پیغمبر خاتم(سلام الله علیهم اجمعین).
پرسش:...
پاسخ: ما دلیل نمیخواهیم اقامه کنیم. آن که میگوید محال است، باید دلیل اقامه کند.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، پس قبول دارید که غیر از انبیا و غیر از ائمه ممکن است کسی معصومه باشد، مثل حضرت زهرا(سلام الله علیه). الآن سخن در این نیست که ما غیر از اینها معصوم داریم [بلکه] سخن در این است که عصمت غیر اینها ممکن است و این بزرگوار که ادعای استحاله کرده است ، این دعوا تام نیست که میفرمایند عصمت غیر اینها محال است، چه دلیلی برای استحاله اقامه شده؟ البته در مقام اثبات، این سخن حق است؛ کسی بخواهد علم پیدا کند به عصمت دیگری، این محال است چرا؟ چون معنای عصمت این است که در هیچ امری «فی آناء اللیل و اطراف النهار» در خلوت و جلوت چه در مسائل علمی چه در مسائل عملی نه عمداً خلاف رفت نه سهواً و نسیاناً، این علم غیب مطلق میخواهد، این محال است، این برهانش با خودش است.
غیر ممکن بودن علم به عصمت بدون رهنمون الهی
خب، پس ما هرگز نمیتوانیم علم پیدا کنیم که چه کسی معصوم است. خدای تبارک و تعالی که عالم بر اسرار و خفایا و خبایا است او باید علم بکند، این سخن درست است. ذات اقدس الهی که عالم بما فی الضمیر است، خلوات و جلوات نزد او مشهود است، او عالم است که چه کسی معصوم است و چه کسی معصوم نیست. چه اینکه او عالم است که ملکه عصمت را به چه کسی عطا کرده است و به چه کسی عطا نکرده است، به این دو دلیل خدا میداند و بس، چون خدا میداند و بس باید او مشخص بکند و آن را به وسیله احادیث فراوان نظیر «إنّی تارک فیکم الثقلین» نظیر «إنّما مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح» نظیر حدیث غدیر ، نظیر حدیث طیر مشوی و دهها حدیث دیگر که بعضی از آنها را در ذیل همین آیه مبارکه ملاحظه میفرمایید وارد شده است، این مشخص کرده است و اسامی تک تک این معصومین(علیهم السلام) هم آمده است، این یک راه تامی است. خب، ما از این راه اگر صرفنظر بکنیم از کجا بفهمیم اولوا الامر معصوماند؟ چه کسی گفته حالا که اینها که در سقیفه جمع شدند آدمهای معصومیاند، با اینکه با خودشان هم اختلاف داشتند، بعد هم علیه یکدیگر قیام کردند، بعد هم بلند شدند خلیفهکشی کردند. همانها که این کار را کردند بعد خلیفهکشی راه انداختند دیگر، کجا اولوا الامر معصوم است؟ توده مردم را میگویید، توده مردم که در کوچه و بازار مدینه مشغول کار خرید و فروش و کشاورزی بودند. سقیفه را میگویید؟ آنها که بعد به جان هم افتادند که کجا را میگویید معصوماند؟ عشره مبشره را میگویید بعد به جان هم افتادند.
عصمت اولوا الامر و اعتبار اجماع نزد اهل سنت
بنابراین اصل نکتهای که شیعه میگوید، آنها نتوانستند اختلاف کنند یعنی شیعه یک برهان روشن تفسیری دارد که این اولوا الامر حتماً باید معصوم باشند. آنها هم قبول کردند که اولوا الامر باید معصوم باشد؛ منتها گفتند بله، معصوم باید باشد ولی اولوا الامر، اصحاب سقیفهاند، اینها معصوماند یا اهل حل و عقد هر عصری آنها معصوماند، لذا اجماع را معتبر دانستند .
انتصابی بودن ولایت فقیه از جانب معصوم(علیه السلام)
شما این حرفها را بنگرید، با اینکه انسان میگوید اکثری مردم مثلاً رأی میدهند. یک وقت ملت، ملت مسلمان است اکثری به مرجع تقلیدش به ولیّ مسلمین تکیه میکند، این مسئله قبول ولایت است نه توکیل. مردم قائل به ولایت فقیهاند، نه وکالت فقیه. بین این دو هم چندین بار به عرضتان رسید که خیلی فرق است. خیلیها میخواهند این مسئله ولایت فقیه را که یک نور الهی است به صورت وکالت فقیه دربیاورند، الآن بیش از ده سال است تلاش میشود که هر کسی را مردم قبول کردند، هر که را مردم رأی دادند، این میشود وکالت فقیه نه ولایت فقیه یعنی مردم میشوند اصل، رأی خود را به کسی واگذار میکنند میگویند تو از طرف ما کار بکن، این شخص میشود فقیهی که وکیل مردم است، ولایت فقیه که نیست. ولایت فقیه معنایش آن است که همین اولوا الامری را که ذات اقدس الهی عصمت آنها را تثبیت کرد و اینها را مفترض الطاعة کرد، اینها فرمودند در عصری که به ما دسترسی ندارید، کسی که فقیه جامع الشرایط است ما آنها را نصب کردهایم. همان کاری را که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره مالک اشتر(رضوان الله علیه) کرد نصب خاص که مالک، شده منصوب مالک، وکیل علی است و ولیّ مصر، امام راحل وکیل ولیّ عصر است و ولیّ مسلمین. فرمود من این را نصب کردم شما قبول کنید. مردم تولّی میکنند یعنی ولایت او را میپذیرند، نه توکیل بکنند به او سمت بدهند و این روایاتی که وارد شده است نگفت مردم! حق رأی با شماست، شما بروید انتخاب بکنید و شرایط منتخبتان این است، به کسانی رأی بدهید که این امور را دارند: «مَن کان مِن الفقهاء» کذا و کذا یا «من نظر فی حلالنا و حرامنا» اگر این شرایط را داشتند، شما به او رأی بدهید که با رأی شما او صاحب سمت بشود. اگر اینچنین باشد، این میشود وکالت فقیه یعنی رأی مردم، اصل است و این شخص، منتخب مردم است. ولی معصومین فرمودند که فقیه جامع الشرایط از طرف ما مأمور و منصوب است: «فانی قد جعتله حاکما» «فانی قد جعلته» کذا وکذا؛ شما این کسی را که ما نصب کردهایم تولی کنید یعنی ولای او را بپذیرید، این میشود قبول ولایت فقیه جامع الشرایط، نه توکیل کنید که او بشود وکیل شما. اکثری رأیی ندارند تا این رأی و نظر خود را به فقیه جامع الشرایط بدهند. اکثری، مسلماناند میگویند هر چه را ائمه ما فرمودند ما اطاعت میکنیم. اکثری، متولیاناند یعنی ولایت پذیرند نه موکلان و آن شرایط مهمی که برای ولایت فقیه است، هرگز در وکالت عادی نیست.
غیر قابل عزل بودن ولایت فقیه
لذا قابل عزل هم نیست، بیایند او را معزول کنند، مگر اینکه او به احد الامرین از کار بیفتد که میشود منعزل. لذا در قانون اساسی هرگز سخن از عزل نیست، چون اگر وکیل باشند جامعه و مردم میتوانند او را عزل کنند، سخن از انعزال است مثل یک مرجع تقلید. یک مرجع تقلید را که کسی به او رأی نمیدهد. مرجع تقلید از نظر مرجعیت ولیّ مقلدین است، نه وکیل مقلدین و اسلام کسی را که فقیه جامع الشرایط باشد به عنوان مرجعیت او را نصب کرده است. مردم اگر پذیرفتند این مرجع بالقوه میشود مرجع بالفعل، نپذیرفتند که یک فقیهی است در کار خود مشغول کار خود است، مردم که مرجع تقلید را عزل نمیکنند مردم مرجعیت او را پذیرا هستند؛ تولی دارند در حقیقت، نه توکیل و اگر یک مرجع تقلیدی مثل بعضی از علمای ماضین(رضوان الله علیهم) که در اواخر عمر احتیاط کردند، عمرشان به جایی رسید که دیگر حالا سهو نسیان پیدا کردند، فرمودند به مقلدینشان که دیگر حالا یا احتیاط کنید یا از ما تقلید نکنید به مرجع دیگر مراجعه کنید. اینها این انعزال است نه عزل. منظور آن است که تحقیق علمای شیعه از قبل از مرحوم شیخ طوسی تا عصر شیخ طوسی به بعد، در اهل سنت اثر گذاشت یعنی مرحوم شیخ طوسی که شاگرد دست پرورده سید مرتضی و شیخ مفید بود این مطلب را در کتاب شریف تبیان خوب تقریر کرد که از آیات، برمیآید این اولوا الامر باید معصوم باشد . محققین بعدی علمای سنت، نظیر فخررازی در مقابل این برهان نتوانستند مقاومت کنند. دیدند حق با شیخ طوسیها و شیخ مفیدها و سید مرتضیهاست که اولوا الامر باید معصوم باشند. اینها قبول کردند که اولوا الامر باید معصوم باشد ولی گفتند اصحاب سقیفهاند، نه علی و اولاد علی. گفتند اهل حل و عقد هر جامعه هستند نه علی و اولاد علی . اینها در آن مطلب علمی ماندند، نه اینکه گفتند عصمت شرط نیست. ممکن است در بین علمای سنت، کسانی هم باشند که عصمت را شرط ندانند ولی آن اساس فکرشان که فخررازیها را از او حمایت میکنند و جانبداری میکنند اعتبار عصمت است.
اعتبار اجماع و نقد امامیه
اینکه آنها اجماع را اصل قرار میدهند، برای اینکه اصل آنها اجماع است. ما میگوییم اجماع، حجت است، برای اینکه کشف از رضای معصوم یا قول معصوم و شرایط خاصی دارد و اجماع بخواهد نزد ما حجت باشد خیلی شرط دارد. لذا ملاحظه میفرمایید که مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در رسائل و اینها به زحمت توانستهاند ادلهٴ حجیت اجماع را بپذیرند. اجماع نزد ما شیعهها بخواهد حجت باشد خیلی سخت است؛ تحصیلی که متعذر است، منقول هم که خبر واحد است. ولی اگر حجت باشد برای اینکه کشف از رضای معصوم یا قول معصوم میکند ولی آنها خود اجماع را حجت میدانند. خب، خود اجماع باید معصوم باشد تا حجت باشد دیگر. اگر اجماع در آن احتمال خطا دادیم و خلاف در او راه پیدا، حجت نیست، آنها اجماع را معصوم میدانند. مسئله «لاتجتمع امتی علی ضلالة» و امثالذلک هم این را هم یا اصل است یا تأیید برای اینها.
فتحصل که اولوا الامر باید معصوم باشد لدی الخاصه و محققین عامه؛ اما در تطبیق اینکه اولوا الامر چه کسانی هستند بین ما و آنها اختلاف است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است