- 1743
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 34 و 35 سوره نساء _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 34 و 35 سوره نساء _ بخش سوم"
- نشان تقرب الهی نبودن قیمومیت مرد در اجتماع؛
- نشوز زن و مرد و احکام مربوط به آن؛
- عدم جواز تکلیف مالایطاق زنان توسط شوهران.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا ﴿34﴾ وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرًا ﴿35﴾
دلایل قیمومیت شوهران بر زنان
خلاصه بحث این شد که زن در مقابل شوهر خود به دو دلیلی که شوهر دارد و زن ندارد، تحت قیمومیت شوهر هست: دلیل اول همان فضیلت تکوینی مرد است نه قرب الی اللهاش که کمال الهی باشد، آن کمال الهی بین زن و مرد فرقی نیست. یکی اینکه مدیریت مرد و قدرت تدبیر مرد، تکویناً بیش از زن است که این امر طبیعی است و تکوینی؛ دوم اینکه مرد، عهدهدار تأمین همهٴ هزینههای منزل است؛ هم هزینههای مشترک و هم هزینههای فرزندها و هم هزینه خود زن، همه به عهده مرد است. به این دو دلیل، مرد قیّم است این خلاصه بحث و این هم یک وظیفه است، نه یک فخر.
بحث روایی علامه طباطبایی (ره) و مباحث مربوط به عظمت زن
سه مطلبی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در بحث روایی بعد از نقل جریان اسماء بنت یزید یعنی اسماء انصاریه ـ همان روایتی که دیروز از الدرالمنثور خواندیم ـ بیان میکند [که] حتماً ملاحظه فرمودید. این سه بیان، هر سه تام است.
بیان اولشان این است که زن یک عظمتی دارد که این عظمت، باید در خانهها محفوظ باشد. اگر زن عرضه بشود در حد یک کالا و بیرون بیاید فساد، دامنگیر میشود. روزی جامعه فاسد و آلوده شده و میشود که زن با مردها به سر ببرد، این اوّلی. دوم اینکه مسئله حکومت و قضا و جهاد به عهده مردهاست [و] زنها این وظیفه را ندارند، در قبالاش یک وظایف دیگری دارند. سوم که یک بحث تا حدودی طولانی است این است که اگر مرد به سِمَت ولایت میرسد، به سِمَت قضا میرسد، به سِمَت جهاد میرسد اینها وظیفه است. مبادا کسی به تعبیر ایشان حالا به میز قضا تکیه داده فخر بکند، بگوید من میتوانم قاضی باشم و زن نمیتواند، چون ذات اقدس الهی او را از این کار ممنوع کرده است، این فخری برای مرد نیست؛ مرد مؤظف است این کارها را انجام بدهد، آن کارهای ظریف و کارهای مهم را که اصول خانوادگی است به عهده زن داده .
اما تأمین همه نیازهای علمی و عملی که زن در یک نظام اسلامی دارد و در یک جامعه انسانی دارد به عهده خود زنهاست. این به معنای حصر زنها در خانهها نیست، بلکه به معنای عدم ارتباط زنها با مردهاست یعنی باید طوری اینها را تربیت کرد که اول، اینها به وسیله محارمشان این علوم را یاد بگیرند [و] بعد خود زنها معلم یکدیگر باشند؛ خود زنها مشکلات یکدیگر را حل بکنند، نه اینکه زنها مشکلات را تحمل بکنند و بسوزند و بسازند، بلکه مشکلات را با دست خودشان حل بکنند یعنی عالم بشوند به وسیله یک معلم زن، طبیب بشوند و کارهای درمانی را انجام بدهند ولی به وسیله یک معلم زن؛ همان طوری که مردها این رشتهها را دارند، زنها هم این رشتهها را داشته باشند تا در مشکلات خود نیازی به مردها نداشته باشند. البته آن قدر لازم نیست که نیاز کل جامعه را برطرف بکنند، چون نیازهای مردها را خود مردها برطرف میکنند. عمده آن است که اینگونه از تفاوتها، مایه تفاوت معنوی که تقرب عبد به مولاست نیست، اینها وظیفه است. پس آنچه معیار تقرب الی الله است هرگز بین زن و مرد فرق نیست و آنچه فرق بین زن و مرد است برای بررسی و تأمین نیازهای اجتماعی است که اینها وظیفه است نه فخر، این یک مطلب که هر سه امری که ایشان فرمودند قابل دقت است، مخصوصاً آن مطلب سوم.
نشان تقرب الهی نبودن قیمومیت مرد در اجتماع
بخش بعدی بحث این است که این آیهٴ مبارکه، قیّم بودن که یک کار اجتماعی و یک وظیفه خانوادگی است نه تقرب الی الله، این را به دو دلیل به عهده مرد گذاشت: یکی اینکه هوش تدبیر و اداره خانواده و زندگی که مرد این هوش را دارد، بیش از زن است و دوم اینکه تمام هزینههای اختصاصی و اشتراکی منزل را مرد به عهده دارد. حالا اگر این دو وصف برای مرد نبود یا داشت و از دست داد یا دارد و اِعمال نمیکند، اینجا دیگر قیمومیت و ولایت رخت برمیبندد. یک چنین مردی که نتواند یا نخواهد زندگی داخلی و مشترک زن و شوهر را براساس دستور شرع اداره بکند، اینجا دیگر مرد قیّم زن نیست. اینجا نشوز مرد مطرح است، چون اختلافی که بین زن و شوهر هست در سه مسئله خلاصه میشود: یکی اینکه ناسازگاری از طرف زن است، این همان حکم ناشزه است که فرمود: ﴿وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ﴾؛ حکم دوم آن است که ناسازگاری، مشترک است یعنی مرد با زن ناسازگار است، زن هم با مرد ناسازگار است، این همان حکمی است که فرمود: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾؛ قسم سوم نشوز مرد است که مرد، ناشز میشود. آن را در آیهٴ 128 همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بیان کرد، فرمود: ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا﴾. گرچه تفصیل بحث، درباره آیهٴ 128 ـ همین آیهای که در اواخر سورهٴ «نساء» است ـ به خواست خدا بعداً خواهد آمد ولی اگر زنی دید مرد، ناشز شد یعنی دیگر مدیر نیست، اگر واقعاً مدیر نباشد یا قدرت تأمین هزینه نداشته باشد که یک عجز طبیعی است یا واقعاً مدیر است ولی این مدیریت را اعمال نمیکند؛ قدرت دارد که هزینهها را تأمین کند ولی نمیکند، اینجا مرد، ناشز است. زن میتواند موعظه بکند ولی موعظه درباره مردی اینچنین بیاثر است، دیگر نوبت به هجر و زدن نمیرسد، برای اینکه آن در قدرت زن نیست که زن، ترک کند مرد را یا بزند مرد را این قدرت را ندارد. اگر زنی گرفتار یک چنین مردی شد، امرش را به ولیّ مسلمین به حاکم شرع مراجعه کند، چون حاکم شرع ولیّ ممتنع است. حاکم شرع دستور میدهد که این شوهر، مدیریت را اعمال بکند، آن ﴿بِمَا فَضَّلَ اللّهُ﴾ را به کار ببرد (یک)، و آن انفاق را هم تحمل بکند ﴿وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ را تحمل بکند این (دو). اگر با حکم حاکم شرع، نشوز مرد حل شد که مشکلی نیست ﴿وَالصُّلْحُ خَیْرٌ﴾؛ صلح میکند. اگر با حکم حاکم شرع ـ چه اینکه با نصیحت حاکم شرع ـ مشکل حل نشد [و] این مرد همچنان به نشوز خود ادامه میدهد، نه آن مدیریت را اعمال میکند [و] نه این هزینهها را تحمل میکند حاکم، ولیّ ممتنع است؛ وادارش میکند که این کار را انجام بدهد و از مال او میگیرد و هزینه زن را تأمین میکند. اگر مالی نداشت یا در دسترس قرار نداد؛ طوری نبود که حاکم بتواند مالی را از این شوهر بگیرد و هزینه زن را تأمین بکند، آنگاه وادارش میکند که این زن را آزاد کند یعنی طلاق بدهد. اگر این وادار کردن هم اثر نکرد، خود حاکم شرع طلاق میدهد ، پس این مراحل چهارگانه را یکی پس از دیگری محکمه اسلامی به عهده میگیرد. البته برای اینکه این کار رواج پیدا نکند، خیلی صریح فتوا ندادند که هر کسی به بهانه اینکه شوهر، نشوز دارد زن او را از او جدا کند، این جزء مهم ترین کاری است که باید در او احتیاط اِعمال بشود. مرحوم سید فتوا داد بعضی از مراجع دیگر فتوا دادند، مرحوم سید صاحب عروه در آن ملحقاتاش فتوایش همین است ، چون حاکم، ولیّ ممتنع است.
بیان معنای «الطلاق بید من اخذ بالساق»
آنگاه مسئله «الطّلاق بید من أَخذ بالساق» معنایش این نیست که طلاق به دست مرد است و لاغیر، معنایش این است که طلاق که حکم جدایی بین زن و مرد است به دست زن نیست، نه به دست شوهر است و لاغیر؛ احدی حق طلاق ندارد ولو حاکم شرع حالا اگر حادثهای برای کسی پیش آمد که پدر، ولیّ او بود این ولیّ میتواند زن فرزندش را که مولّی علیه اوست طلاق بدهد، در بعضی از نصوص آمده است که «ما أراه الّا بمنزلة الامام یعنی الوالی » . پس « الطلاق بید من اخذ بالساق» به این معنا نیست که فقط شوهر میتواند طلاق بدهد و لاغیر و حاکم شرع هم با طی این مراحل یاد شده قبلی میتواند طلاق بدهد این (دو)، چه اینکه در مسئله مفقود الاثرها بعد از گذشت چهار سال، حاکم شرع طلاق میدهد . اگر غایبی از او خبری نیامده و زن به محکمه مراجعه کرده، گفته شوهرم غایب شد و الآن مدتی از او خبر ندارم، بعد از گذشت چهار سال از زمان ارجاع قضیه به محکمه که این فتوا معروف است، حالا فتاوای دیگر هم هست بعد از گذشت یک مدت، محکمه شرع طلاق میدهد. پس اینکه گفته شد: «الطلاق بِیَدِ مَن أَخَذ بالسّاق» معنایش این نیست که این زن، گرفتار شوهر است و اگر هرگونه نشوزی از شوهر مشاهده کرد باید تحمل بکند، اینچنین نیست. البته تفصیل بحث در آیهٴ 128 سوره <نساء> به عهده مراحل آینده است به خواست خدا. آنجا یک وقت هست که زن در اثر پیری، خیلی مورد رغبت مرد نیست [و] مرد به فکر همسر جدید هست که در شأن نزول آن آیهٴ 128 این است . در اینجا زن میتواند از بعضی از حقوق خود که حق المقاسمه و مانند آن است صرفنظر بکند و در همان منزل باشد و اگر اصرار دارد حق المقاسمه و حق المضاجعه طلب میکند، با اینکه «قد دخلت فی السن» حالا سالمند شده است، اینجاست که ممکن است مرد، نشوز کند یا اعراض کند. در این زمینه، قرآن دستور مصالحه داده است؛ فرمود: ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا فَلا جُناحَ عَلَیْهِما﴾ که ﴿أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ﴾ . پس وقتی مرد قیّم زن است که هم آن نعمت طبیعی و تکوینی که خدا به او داد اعمال بکند که مدیریت است و هم این حکم تشریعی را که وظیفه دینی اوست که هزینهها را باید تأمین کند به این وظیفه خود پایبند باشد.
نشوز زن و مرد و احکام مربوط به آن
پس ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ به دو سبب و اگر این دو سبب را مرد حفظ کرد، زن تمکین نکرد زن میشود ناشزه و اگر این دو سبب از بین رفت که به سوء اختیار مرد از بین رفت، مرد میشود ناشز و اگر علل و عوامل دیگری بود که به سوء اختیار نبود، آن هم محکمه شرع حق دارد که مشکل زن را حل کند. بعضیها خیال کردند که حاکم شرع فقط در صورتی که شوهرندار باشد میتواند حکم به تفریق بکند؛ آنجا که دارد و نمیپردازد نمیتواند، این هم شاید تام نباشد. آنجا که دارد و نمیپردازد، او را وادار میکند به اینکه بپردازد و اگر نشد از مال او میگیرد. اگر نشد مالها را جایی گذاشت که در دسترس حاکم شرع نیست، آنگاه حاکم شرع اقدام میکند به «تفریق بینهما».
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن یک حکم غالبی است قضاٰ؛ رهبریت، جهاد، حکم غالبی است؛ منتها بر رهبر جامعه لازم است که از مشورت چنین زنی هم بهره بگیرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ حق هم باشد حق، قابل انتقال است حکم که باشد، چون منشأش حق است. حق هم دو قسم است: یک حقی است که آن مستحق، مقوِّم آن حق است این قابل نقل و انتقال نیست. یک وقت هست که آن مستحق، مورد حق است نه مقوم حق، قابل نقل و انتقال است؛ مثلاً حق المضاجعه که حق زن است این زن نمیتواند به بیگانهای منتقل بکند، چون خودش مقوم حق است. اینکه گفته میشود حق، قابل نقل و انتقال است در جایی که آن مستحق، مورد حق باشد نه مقومِ حق، اگر مستحق، مورد حق باشد بله قابل اسقاط است. حالا خیلی از حقوق است که مرد میتواند اسقاط کند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه، این حکم اوّلی است. اگر خود مرد این حق را داد؛ اجازه داد زن بیرون برود یا اینکه حق المضاجعه را اسقاط کرده است، راحت است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ حق است و عمل به این حق، حکم است.
پرسش:...
پاسخ: بله میتوانند بروند، قیمومیت جامعه به عهده او نیست، او میرود حرف زنان را میزند، حرف موکلان خود را میزند. این وکالت است، وکالت که قیمومیت نیست، ولایت نیست. اگر بخواهد ولیّ بشود قاضی بشود در جهاد شرکت کند شارع اجازه نداده، بخواهد وکیل بشود نه ولیّ، شارع اجازه داده.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، وزیر و وکیل که ولیّ نیست. بخواهد والی جامعه بشود نمیتواند، بخواهد وکیل مردم باشد خب بله میتواند بشود. ولی در جامعه یک حکم است، در داخلهٴ منزل حکم دیگر است. به هرتقدیر، این ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ دوسبب را ذکر کرد و این دو سبب گاهی محفوظ است و زن تمکین نمیکند، میشود ﴿وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ﴾ گاهی این دو سبب از بین میرود، میشود ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله، این را در متن عقد چون شناسایی کردند یکدیگر را در متن عقد میتواند شرط بکند که اداره منزل به عهده من باشد؛ من بتوانم روزانه صبح تا ظهر بروم کار بکنم، این را در متن عقد میتواند شرط بکند. شارع مقدس بر زن واجب کرده است که تمکین بکند؛ اما در متن عقد اگر شرط بکند که مبنیاً علیه هم واقع بشود که به منزله شرط ضمنی است کافی است که بگوید من صبح تا ظهر باید بروم بیرون و کار انجام بدهم، تدریس میکنم، این قابل اسقاط است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: اطاعت که نه، سخن از اطاعت نیست. سخن از این است که به شرط باید وفا بکند «المؤمنون عند شروطهم» میگوید بله به شرط خود وفا بکن، نه از زن اطاعت بکن.
پرسش:...
پاسخ: نه اینکه مفهوم ندارد که یعنی هرکسی مالدار بود مطاع است این شخص یعنی شوهر براساس دو سبب، قیّم هست نه معنایش این است که هرکس این دو سبب را داشت قیّم است دیگر.
«قانتات» و معنای آن در آیه
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾، <قانتات> نه یعنی «مطیعات لازواجهن» یعنی «قانتات لامر الله»، نه معنایش این است که اینها دائماً مطیع شوهرند نه، اینها دائماً مطیع امر خدایند. اگر امر شوهر، پیشنهاد شوهر مطابق با امر خدا بود اطاعت میکنند [و] اگر مخالف با امر خدا بود، چون این زنها صالحاند و مطیع خدا هستند آنجا اطاعت نمیکنند. اگر زنی باایمان بود، شوهرش پیشنهاد داد که باید مشترکاً در مجالس مختلط بین زن و مرد شرکت کنیم، این اطاعت نمیکند چرا؟ چون این «قانت لله» است؛ مطیع امر خداست. آنجا که پیشنهاد شوهر را میپذیرد برای آن است که خدا فرمود. پس صالحات، زنانی نیستند که «قانتات لاوامر بعولتهن» باشند [بلکه] صالحات، زنانیاند که قانتاتاند، مطیعات اوامر الهیاند آن وقت امر الهی میشود میزان. پیشنهاد شوهر را باید با این میزان الهی ارزیابی کرد و سنجید، اگر مطابق با حکم خدا بود اطاعت میکند وگرنه اطاعت نمیکند. یا اینکه به او گفت که باید در فلان مجلس شرکت بکنیم خب، بر او واجب نیست شرکت بکند [بلکه] تمکین واجب است. تمکین زناشویی، نه اینکه او پیشنهاد داد باید فلان جا مهمانی برویم این هم باید دنبالش راه بیفتد ولو حلال. اینچنین نیست که این زن مثل بچه شوهر باشد که اطاعت پدر و مادر بر بچه واجب است و عقوقاش حرام، اینچنین نیست. معیارشان هم مشخص است که در کجا باید اطاعت بکند [و] آن را هم در متن عقد میتوانند به صورت محدود بازگو کنند و بررسی کنند پس <فالصالحات> قانتات اوامر خدایند، نه قانتات اوامر شوهر؛ اگر پیشنهادهای شوهر با اوامر الهی مطابق بود انجام میدهند وگرنه انجام نمیدهند.
پرسش:...
پاسخ: خب، حالا او نباید معصیت بکند. اینکه حکم خدا نیست که حالا او چون قدرت دارد میتواند زور بگوید، نه اینچنین نیست. او امر خودش را به محکمه شرع که ولیّ ممتنع است ارجاع میدهد.
عدم جواز تکلیف مالایطاق زنان توسط شوهران
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ آنگاه در ذیل فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا﴾ سخنی را فخررازی دارد، میگوید که خداوند با اینکه دارای علو و عظمت هست هرگز شما را بیش از اندازه توانتان مکلف نمیکند: ﴿لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ ما آتاها﴾ وهمچنین ﴿لا یُکَلِّفُ اللّهُ إِلاّ وُسْعَها﴾ شوهرها هم حق ندارند زنها را بیش از اندازه توانشان تکلیف کنند ، این مطلبی است حق؛ اما با مبنای اشاعره که امام رازی ...
چون او که تفکر جبری دارد میگوید خدا ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ﴾ ؛ هر دستوری را که خدا داد حق است ولو انسان نتواند انجام بدهد، چون به حسن و قبح عقلی معتقد نیستند. اگر تکلیف ما لایطاق جایز هست، دیگر نمیتوان گفت چون خدا تکلیف ما لایطاق نمیکند و قبیح است شوهر هم نباید تکلیف ما لایطاق بکند. البته خداوند تکلیف ما لایطاق نکرده است، شوهرها هم حق ندارند تکلیف ما لایطاق بکنند و این مسئله که ﴿إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا﴾ یک دستور اخلاقی و آموزندهای است که پشتوانه این حکم است. گفتند شخصی تازیانهای بلند کرده که بنده خود را تنبیه کند. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همین حال دید، بعد فرمود که بدان! کسی که تو بر او مسلطی ـ که این عبد است ـ خدایی دارد که تسلط او بر تو بیش از تسلط تو بر اوست و الآن دارد تو را میبیند که او تازیانه را رها کرده .
لزوم حفظ مردانگی و نداشتن رفتار قلدر مأبانه در خانه
مطلب دیگری که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شد و عدهای نقل کردند و زمخشری در کشاف این را نقل کرده این است که آنچه بر مرد لازم است، حفظ مردانگی است در داخل منزل، نه اِعمال زور و قلدری و آن حدیث این است که فرمود: «علِّق سوطَک حیثُ یراه اهلُک» <سوط> با سین و طاء مؤلف یعنی تازیانه. فرمود: تازیانهات را به این دیوار اتاق نشیمنت آویزان کن که بچهها ببینند تو تازیانه داری، نه اینکه اهل زدن باشی، آن مردانگی را بالأخره نشان بده. آن کسی که هوشمند نیست بیجا عصبانی میشود مشکلی را هم حل نمیکند، برفرض هم بزند بازدهی جز پاشیدن خانواده ندارد. آن که عاقل است حریم میگیرد، هر حرفی را در منزل نمیزند با هر لباسی هم در منزل نمینشیند، طرزی در آن داخله منزل به سر میبرد که اعضای منزل از او حریم بگیرند برای او حرمتی قائل باشند، میگویند فلان شخص محترم است، یعنی چه؟ یعنی وقتی آدم او را دید، حریم میگیرد. این به زور و قلدری بسته نیست، این به هوش و فهم بسته است. فرمود مرد باید مردانه در منزل زندگی کند، بالأخره یک نفر باید حرف آخر را در خانه بزند و آن مرد است. اگر کسی خود را ذلیل بعضی از غرائز نشان داد، آن دیگر مذکر است فقط، مرد نیست.
اینکه در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد «یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ» همین است دیگر؛ فرمود شما مذکرید نه مرد [که] این را به بعضی از حاضران در صحنه مصاف و جنگ فرمود. فرمود صرف مذکر بودن کافی نیست که مدیر داخلی بشود [بلکه] باید مردانگی داشته باشد باید هرکاری نکند، هر حرفی نزند، هر تقاضایی نداشته باشد آن وقت آن هم بالأخره انسان است دیگر، این همه خواستهها را بر او تحمیل بکند این زور تا یک اندازه اثر دارد. همین که بچهها بزرگ شدند دوران عجز این پدر فرا میرسد، بچهها به سمت مادر علاقهمندند آن وقت دوران ذلت این پدر فرامیرسد. خلاصه آن که مدیر داخله زندگی است، مرد است نه مذکر. فرمود: «علِّق سوطَک حیثُ یراهُ أهلُک»؛ بفهمند تو مردی، مردانگی داشته باش. در جزئیات این زندگی داخلی شما اگر سیری در این روایات بکنید، آنگاه مشخص میشود که در زیارت <جامعه> که ما به ائمه(علیهم السلام) عرض میکنیم «کَلامُکُمْ نُورٌ» یعنی چه؟ اینها به همه جزئیات رسیدند. فرمودند یک وقت هست کسی ندارد خب ندارد، از او هم توقع زائد نیست. وقتی کسی به اندازه خود متمکن است، او اگر خواست میوهای برای منزل تهیه کند سعی کند آن میوههای پوسیده و پلاسیده و ارزان قیمت را تهیه کند به فکر قناعت باشد، ملائکه میگویند «لابارک الله فیک» ؛ خدا به تو برکت ندهد، تو داری برای بچهها چه میبری؟ آنها چشمشان به دست مرد است. فرمود شما مرد باشید، اگر چیزی به شما ذات اقدس الهی داد مردانه اهل منزل را تأمین کنید. این روایات اطعمه و اشربه را ملاحظه بفرمایید، روایت خریدن میوه را ملاحظه بفرمایید در باب خصوص میوه، اگر مردی اینچنین شد اعضای منزل هم تمکین میکنند که اگر یک وقت او نداشت، توقع نداشته باشند. آنها که عاقلاند انساناند بالأخره؛ میفهمند که این مرد اگر داشته باشد مضایقه ندارد دیگر اینچنین نیست که به فکر این باشد که میوههای پوسیده، میوههای پلاسیده، میوههای ارزان قیمت را برای زن و بچهاش تأمین کند. اگر اسراف بد است [و] آن همه نهی درباره او آمده، این تقتیر هم بد است. فرمود وقتی کسی دارد میوه میخرد، این همه میوههای سالم هست، میوههای خوب هست این به سراغ آن میوههای پوسیده ارزان قیمت رفته، ملائکه میگویند «لابارک الله فیک» ؛ خدا به تو برکت ندهد.
شما وقتی این جزئیات را تصفُّح میکنید نشان میدهد که تمام این امور را ائمه(علیهم السلام) به ما گفتند، میشود «کَلامُکُمْ نُورٌ» . آنگاه شوخی کردن، زیاد خندیدن، حرفهای لغو زدن این از وقار مرد کم میکند، این فقط مذکر منزل است نه مرد منزل، اینها را که دین قوام زندگی نمیداند ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ﴾ تعلیل کرده. حالا این آمده آن فضیلت و هوشمندی و عقل و درایتی که خدا به او داد این در محل کارش پیاده کرده، حالا در داخله منزل میخواهد خستگی را رفع بکند، این جای رفع خستگی جای قیمومیت است، این ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ﴾ را در محل کار و محل درس پیاده کرده اینجا که آمده میخواهد چهار تا حرف بزند، چهار تا شوخی بکند، چهار تا بخندد، چهار تا بازی در بیاورد اینکه <ما فَضَّلَ اللّهُ> نشد. این ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ﴾ را در محیط کار انجام داده اینجا میخواهد خستگیاش را رفع بکند، آن وقت این مذکر خیال میکند مرد است اینچنین است. این باید که محل کارش را با محل زیستاش را یکسان عاقلانه اداره کند، نه اینکه همه کارها را ببرد بیرون، خستگیهایش را بیاورد به درون، اینکه نمیتواند مدیر منزل باشد. آن وقت آن زنی که در خانه خسته است با یک مذکر خسته باید زندگی کند این زندگی پا نمیگیرد. در فضای منزل باید ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ﴾ اجرا بشود، نه وصف به حال متعلق موصوف؛ نه این شخص در خانه بگوید من کسی هستم که در اداره خوب مدیریت دارم، این وصف به حال متعلق موصوف است یا بگوید که من کسی هستم که در حوزه علمیه یا در دانشگاه سمتی دارم، این وصف به حال متعلق موصوف است. اگر کسی مدیر منزل است، همان طوری که در محل کار از هوش الهی مدد میگیرد، در محل زیست هم از آن هوش الهی مدد بگیرد. نه اینکه در محل کار از آن تفضیل و فضیلت الهی مدد بگیرد، آن وقت محل زیست او بشود محل رفع خستگی معذلک بشود قیِّم، آدم خسته قیِّم نیست آدمی که دارد خستگی رفع میکند ولیّ و والی نیست [بلکه] آدم فاضل، ولیّ و والی است.
پرسش:...
پاسخ: أمّا صبی باش یعنی لطیف باش یعنی رقیق باش، نه یعنی جلف باش، جلف بودن غیر از صبا است، آن ظرافت صبا را داشته باش. صبی چگونه است؟ ظریف است نه آن جلفی و سبک مغزی و تهی مغزی را انسان در منزل داشته باشد.
تأکید روایات بر حفظ مردانگی در منزل
این از آن لطایف روایاتی است که از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده و زمخشری در کشاف نقل کرده که «علِّق سوطَک حیثُ یراه اهلُک» یعنی تازیانهات را جایی آویزان بکن که اعضای منزل ببینند، معنایش این نیست که شما یک تازیانهای داشته باشید، بروید بکوبید به میخ که همه ببینند تازیانه دارید؛ نه، مردانگی را در منزل حفظ بکن یا معنایش این نیست که اگر کسی در نیروهای مسلح کار میکند سلاح کمری دارد وقتی آمده روی میخ آویزان بکند، بچهها بفهمند او اسلحه دارد، اینکه نیست. فرمود مردانگی را در منزل نشان بده.
اولی بودن شوهر بر نهی از منکر زن خویش
پرسش:...
پاسخ: آن را گفتند اوایل اینچنین است، بعد نهی از منکر درجاتی دارد دیگر. اگر کسی بخواهد به نهی از منکر عمل بکند اول، موعظه است، بعد انزجار است، بعد تنبیه دیگر. بهترین و مناسب ترین شخص برای تنبیه این زنی که دارد خلاف شرع میکند همان شوهر اوست دیگر. اگر مردی برای اینکه لباسها را این زن نشست یا فرشها را رفت و رو نکرد یا مهمانها را خوب پذیرایی نکرد یا غذاها را خوب آماده نکرد، بزند این فقط مذکر قلدر است نه مرد، چون اینها خلاف شرع است در اینگونه از موارد زدن زن، چون حقی که بر زن ندارد این کارها را زن انجام بدهد، چون اینها خلاف شرع نیست حالا اگر زن نکرده اینها را، حالا آنجا که خلاف شرع است زن تمکین نمیکند خب، چه کسی بیاید نهی از منکر بکند که شایستهتر از خود این مرد باشد یعنی یک نامحرم بیاید به این زن بگوید تو تمکین بکن یا این نهی از منکر را شارع مقدس به عهده خود مرد گذاشته. فتوا دادند که در زمان غیبت، شوهر میتواند حدود الهی را نسبت به زن اجرا کند . این معنایش قیمومیت مرد بر زن نیست، قیمومیت حکم خداست. این اگر بگوید چرا لباس مرا روفو نکردی، اتو نکردی اینجا حق ندارد اگر بگوید چرا تمکین نکردی یا چرا بدون اجازه جایی که نباید بروی رفتی، اینجا شرعاً حق با مرد است دیگر یعنی بر مرد، بعضی از امور واجب است بر زن بعضی از امور واجب است. اگر مرد، آن کارهای واجب را انجام نداد زن چون قدرت زدن ندارد، به محکمه شرع مراجعه میکند حاکم، ولیّ ممتنع است که راههایش اشاره شد. اگر زن آن وظیفه شرعیاش را انجام نداد، مرد میتواند به عنوان نهی از منکر همه این مراحل را انجام بدهد، آنجایی که بر زن واجب است. حالا در نهی از منکر اگر زدن هست نباید زدن به حد شکستن استخوان یا پاره شدن گوشت منتهی بشود، اینکه قطع لحم یا کسر عظم را به همراه داشته باشند، اینها جایز نیست.
پرسش:...
پاسخ: آن مثال است، چون حد مشخصی را که شارع مقدس بیان نکرده است، غرض این است که تعدی جایز نیست.
پرسش:...
پاسخ: چون اصل اجرای حد یک مسئله قضایی است، حتی زن نسبت به زنهای دیگر هم اشکال کردند. این برای آن است که با عاطفه زنانه سازگار نیست، این باید بگیرد بزند ببندد خب، این با رقت او سازگار نیست وسطها میبینید که اشک میریزد، این نمیتواند و این هم فضیلت مذکرها نیست خلاصه، این روایت دیروز از غرر روایات است که حالا آن را مطالعه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- نشان تقرب الهی نبودن قیمومیت مرد در اجتماع؛
- نشوز زن و مرد و احکام مربوط به آن؛
- عدم جواز تکلیف مالایطاق زنان توسط شوهران.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا ﴿34﴾ وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرًا ﴿35﴾
دلایل قیمومیت شوهران بر زنان
خلاصه بحث این شد که زن در مقابل شوهر خود به دو دلیلی که شوهر دارد و زن ندارد، تحت قیمومیت شوهر هست: دلیل اول همان فضیلت تکوینی مرد است نه قرب الی اللهاش که کمال الهی باشد، آن کمال الهی بین زن و مرد فرقی نیست. یکی اینکه مدیریت مرد و قدرت تدبیر مرد، تکویناً بیش از زن است که این امر طبیعی است و تکوینی؛ دوم اینکه مرد، عهدهدار تأمین همهٴ هزینههای منزل است؛ هم هزینههای مشترک و هم هزینههای فرزندها و هم هزینه خود زن، همه به عهده مرد است. به این دو دلیل، مرد قیّم است این خلاصه بحث و این هم یک وظیفه است، نه یک فخر.
بحث روایی علامه طباطبایی (ره) و مباحث مربوط به عظمت زن
سه مطلبی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در بحث روایی بعد از نقل جریان اسماء بنت یزید یعنی اسماء انصاریه ـ همان روایتی که دیروز از الدرالمنثور خواندیم ـ بیان میکند [که] حتماً ملاحظه فرمودید. این سه بیان، هر سه تام است.
بیان اولشان این است که زن یک عظمتی دارد که این عظمت، باید در خانهها محفوظ باشد. اگر زن عرضه بشود در حد یک کالا و بیرون بیاید فساد، دامنگیر میشود. روزی جامعه فاسد و آلوده شده و میشود که زن با مردها به سر ببرد، این اوّلی. دوم اینکه مسئله حکومت و قضا و جهاد به عهده مردهاست [و] زنها این وظیفه را ندارند، در قبالاش یک وظایف دیگری دارند. سوم که یک بحث تا حدودی طولانی است این است که اگر مرد به سِمَت ولایت میرسد، به سِمَت قضا میرسد، به سِمَت جهاد میرسد اینها وظیفه است. مبادا کسی به تعبیر ایشان حالا به میز قضا تکیه داده فخر بکند، بگوید من میتوانم قاضی باشم و زن نمیتواند، چون ذات اقدس الهی او را از این کار ممنوع کرده است، این فخری برای مرد نیست؛ مرد مؤظف است این کارها را انجام بدهد، آن کارهای ظریف و کارهای مهم را که اصول خانوادگی است به عهده زن داده .
اما تأمین همه نیازهای علمی و عملی که زن در یک نظام اسلامی دارد و در یک جامعه انسانی دارد به عهده خود زنهاست. این به معنای حصر زنها در خانهها نیست، بلکه به معنای عدم ارتباط زنها با مردهاست یعنی باید طوری اینها را تربیت کرد که اول، اینها به وسیله محارمشان این علوم را یاد بگیرند [و] بعد خود زنها معلم یکدیگر باشند؛ خود زنها مشکلات یکدیگر را حل بکنند، نه اینکه زنها مشکلات را تحمل بکنند و بسوزند و بسازند، بلکه مشکلات را با دست خودشان حل بکنند یعنی عالم بشوند به وسیله یک معلم زن، طبیب بشوند و کارهای درمانی را انجام بدهند ولی به وسیله یک معلم زن؛ همان طوری که مردها این رشتهها را دارند، زنها هم این رشتهها را داشته باشند تا در مشکلات خود نیازی به مردها نداشته باشند. البته آن قدر لازم نیست که نیاز کل جامعه را برطرف بکنند، چون نیازهای مردها را خود مردها برطرف میکنند. عمده آن است که اینگونه از تفاوتها، مایه تفاوت معنوی که تقرب عبد به مولاست نیست، اینها وظیفه است. پس آنچه معیار تقرب الی الله است هرگز بین زن و مرد فرق نیست و آنچه فرق بین زن و مرد است برای بررسی و تأمین نیازهای اجتماعی است که اینها وظیفه است نه فخر، این یک مطلب که هر سه امری که ایشان فرمودند قابل دقت است، مخصوصاً آن مطلب سوم.
نشان تقرب الهی نبودن قیمومیت مرد در اجتماع
بخش بعدی بحث این است که این آیهٴ مبارکه، قیّم بودن که یک کار اجتماعی و یک وظیفه خانوادگی است نه تقرب الی الله، این را به دو دلیل به عهده مرد گذاشت: یکی اینکه هوش تدبیر و اداره خانواده و زندگی که مرد این هوش را دارد، بیش از زن است و دوم اینکه تمام هزینههای اختصاصی و اشتراکی منزل را مرد به عهده دارد. حالا اگر این دو وصف برای مرد نبود یا داشت و از دست داد یا دارد و اِعمال نمیکند، اینجا دیگر قیمومیت و ولایت رخت برمیبندد. یک چنین مردی که نتواند یا نخواهد زندگی داخلی و مشترک زن و شوهر را براساس دستور شرع اداره بکند، اینجا دیگر مرد قیّم زن نیست. اینجا نشوز مرد مطرح است، چون اختلافی که بین زن و شوهر هست در سه مسئله خلاصه میشود: یکی اینکه ناسازگاری از طرف زن است، این همان حکم ناشزه است که فرمود: ﴿وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ﴾؛ حکم دوم آن است که ناسازگاری، مشترک است یعنی مرد با زن ناسازگار است، زن هم با مرد ناسازگار است، این همان حکمی است که فرمود: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾؛ قسم سوم نشوز مرد است که مرد، ناشز میشود. آن را در آیهٴ 128 همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بیان کرد، فرمود: ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا﴾. گرچه تفصیل بحث، درباره آیهٴ 128 ـ همین آیهای که در اواخر سورهٴ «نساء» است ـ به خواست خدا بعداً خواهد آمد ولی اگر زنی دید مرد، ناشز شد یعنی دیگر مدیر نیست، اگر واقعاً مدیر نباشد یا قدرت تأمین هزینه نداشته باشد که یک عجز طبیعی است یا واقعاً مدیر است ولی این مدیریت را اعمال نمیکند؛ قدرت دارد که هزینهها را تأمین کند ولی نمیکند، اینجا مرد، ناشز است. زن میتواند موعظه بکند ولی موعظه درباره مردی اینچنین بیاثر است، دیگر نوبت به هجر و زدن نمیرسد، برای اینکه آن در قدرت زن نیست که زن، ترک کند مرد را یا بزند مرد را این قدرت را ندارد. اگر زنی گرفتار یک چنین مردی شد، امرش را به ولیّ مسلمین به حاکم شرع مراجعه کند، چون حاکم شرع ولیّ ممتنع است. حاکم شرع دستور میدهد که این شوهر، مدیریت را اعمال بکند، آن ﴿بِمَا فَضَّلَ اللّهُ﴾ را به کار ببرد (یک)، و آن انفاق را هم تحمل بکند ﴿وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ را تحمل بکند این (دو). اگر با حکم حاکم شرع، نشوز مرد حل شد که مشکلی نیست ﴿وَالصُّلْحُ خَیْرٌ﴾؛ صلح میکند. اگر با حکم حاکم شرع ـ چه اینکه با نصیحت حاکم شرع ـ مشکل حل نشد [و] این مرد همچنان به نشوز خود ادامه میدهد، نه آن مدیریت را اعمال میکند [و] نه این هزینهها را تحمل میکند حاکم، ولیّ ممتنع است؛ وادارش میکند که این کار را انجام بدهد و از مال او میگیرد و هزینه زن را تأمین میکند. اگر مالی نداشت یا در دسترس قرار نداد؛ طوری نبود که حاکم بتواند مالی را از این شوهر بگیرد و هزینه زن را تأمین بکند، آنگاه وادارش میکند که این زن را آزاد کند یعنی طلاق بدهد. اگر این وادار کردن هم اثر نکرد، خود حاکم شرع طلاق میدهد ، پس این مراحل چهارگانه را یکی پس از دیگری محکمه اسلامی به عهده میگیرد. البته برای اینکه این کار رواج پیدا نکند، خیلی صریح فتوا ندادند که هر کسی به بهانه اینکه شوهر، نشوز دارد زن او را از او جدا کند، این جزء مهم ترین کاری است که باید در او احتیاط اِعمال بشود. مرحوم سید فتوا داد بعضی از مراجع دیگر فتوا دادند، مرحوم سید صاحب عروه در آن ملحقاتاش فتوایش همین است ، چون حاکم، ولیّ ممتنع است.
بیان معنای «الطلاق بید من اخذ بالساق»
آنگاه مسئله «الطّلاق بید من أَخذ بالساق» معنایش این نیست که طلاق به دست مرد است و لاغیر، معنایش این است که طلاق که حکم جدایی بین زن و مرد است به دست زن نیست، نه به دست شوهر است و لاغیر؛ احدی حق طلاق ندارد ولو حاکم شرع حالا اگر حادثهای برای کسی پیش آمد که پدر، ولیّ او بود این ولیّ میتواند زن فرزندش را که مولّی علیه اوست طلاق بدهد، در بعضی از نصوص آمده است که «ما أراه الّا بمنزلة الامام یعنی الوالی » . پس « الطلاق بید من اخذ بالساق» به این معنا نیست که فقط شوهر میتواند طلاق بدهد و لاغیر و حاکم شرع هم با طی این مراحل یاد شده قبلی میتواند طلاق بدهد این (دو)، چه اینکه در مسئله مفقود الاثرها بعد از گذشت چهار سال، حاکم شرع طلاق میدهد . اگر غایبی از او خبری نیامده و زن به محکمه مراجعه کرده، گفته شوهرم غایب شد و الآن مدتی از او خبر ندارم، بعد از گذشت چهار سال از زمان ارجاع قضیه به محکمه که این فتوا معروف است، حالا فتاوای دیگر هم هست بعد از گذشت یک مدت، محکمه شرع طلاق میدهد. پس اینکه گفته شد: «الطلاق بِیَدِ مَن أَخَذ بالسّاق» معنایش این نیست که این زن، گرفتار شوهر است و اگر هرگونه نشوزی از شوهر مشاهده کرد باید تحمل بکند، اینچنین نیست. البته تفصیل بحث در آیهٴ 128 سوره <نساء> به عهده مراحل آینده است به خواست خدا. آنجا یک وقت هست که زن در اثر پیری، خیلی مورد رغبت مرد نیست [و] مرد به فکر همسر جدید هست که در شأن نزول آن آیهٴ 128 این است . در اینجا زن میتواند از بعضی از حقوق خود که حق المقاسمه و مانند آن است صرفنظر بکند و در همان منزل باشد و اگر اصرار دارد حق المقاسمه و حق المضاجعه طلب میکند، با اینکه «قد دخلت فی السن» حالا سالمند شده است، اینجاست که ممکن است مرد، نشوز کند یا اعراض کند. در این زمینه، قرآن دستور مصالحه داده است؛ فرمود: ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا فَلا جُناحَ عَلَیْهِما﴾ که ﴿أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ﴾ . پس وقتی مرد قیّم زن است که هم آن نعمت طبیعی و تکوینی که خدا به او داد اعمال بکند که مدیریت است و هم این حکم تشریعی را که وظیفه دینی اوست که هزینهها را باید تأمین کند به این وظیفه خود پایبند باشد.
نشوز زن و مرد و احکام مربوط به آن
پس ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ به دو سبب و اگر این دو سبب را مرد حفظ کرد، زن تمکین نکرد زن میشود ناشزه و اگر این دو سبب از بین رفت که به سوء اختیار مرد از بین رفت، مرد میشود ناشز و اگر علل و عوامل دیگری بود که به سوء اختیار نبود، آن هم محکمه شرع حق دارد که مشکل زن را حل کند. بعضیها خیال کردند که حاکم شرع فقط در صورتی که شوهرندار باشد میتواند حکم به تفریق بکند؛ آنجا که دارد و نمیپردازد نمیتواند، این هم شاید تام نباشد. آنجا که دارد و نمیپردازد، او را وادار میکند به اینکه بپردازد و اگر نشد از مال او میگیرد. اگر نشد مالها را جایی گذاشت که در دسترس حاکم شرع نیست، آنگاه حاکم شرع اقدام میکند به «تفریق بینهما».
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن یک حکم غالبی است قضاٰ؛ رهبریت، جهاد، حکم غالبی است؛ منتها بر رهبر جامعه لازم است که از مشورت چنین زنی هم بهره بگیرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ حق هم باشد حق، قابل انتقال است حکم که باشد، چون منشأش حق است. حق هم دو قسم است: یک حقی است که آن مستحق، مقوِّم آن حق است این قابل نقل و انتقال نیست. یک وقت هست که آن مستحق، مورد حق است نه مقوم حق، قابل نقل و انتقال است؛ مثلاً حق المضاجعه که حق زن است این زن نمیتواند به بیگانهای منتقل بکند، چون خودش مقوم حق است. اینکه گفته میشود حق، قابل نقل و انتقال است در جایی که آن مستحق، مورد حق باشد نه مقومِ حق، اگر مستحق، مورد حق باشد بله قابل اسقاط است. حالا خیلی از حقوق است که مرد میتواند اسقاط کند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه، این حکم اوّلی است. اگر خود مرد این حق را داد؛ اجازه داد زن بیرون برود یا اینکه حق المضاجعه را اسقاط کرده است، راحت است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ حق است و عمل به این حق، حکم است.
پرسش:...
پاسخ: بله میتوانند بروند، قیمومیت جامعه به عهده او نیست، او میرود حرف زنان را میزند، حرف موکلان خود را میزند. این وکالت است، وکالت که قیمومیت نیست، ولایت نیست. اگر بخواهد ولیّ بشود قاضی بشود در جهاد شرکت کند شارع اجازه نداده، بخواهد وکیل بشود نه ولیّ، شارع اجازه داده.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، وزیر و وکیل که ولیّ نیست. بخواهد والی جامعه بشود نمیتواند، بخواهد وکیل مردم باشد خب بله میتواند بشود. ولی در جامعه یک حکم است، در داخلهٴ منزل حکم دیگر است. به هرتقدیر، این ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ دوسبب را ذکر کرد و این دو سبب گاهی محفوظ است و زن تمکین نمیکند، میشود ﴿وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ﴾ گاهی این دو سبب از بین میرود، میشود ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله، این را در متن عقد چون شناسایی کردند یکدیگر را در متن عقد میتواند شرط بکند که اداره منزل به عهده من باشد؛ من بتوانم روزانه صبح تا ظهر بروم کار بکنم، این را در متن عقد میتواند شرط بکند. شارع مقدس بر زن واجب کرده است که تمکین بکند؛ اما در متن عقد اگر شرط بکند که مبنیاً علیه هم واقع بشود که به منزله شرط ضمنی است کافی است که بگوید من صبح تا ظهر باید بروم بیرون و کار انجام بدهم، تدریس میکنم، این قابل اسقاط است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: اطاعت که نه، سخن از اطاعت نیست. سخن از این است که به شرط باید وفا بکند «المؤمنون عند شروطهم» میگوید بله به شرط خود وفا بکن، نه از زن اطاعت بکن.
پرسش:...
پاسخ: نه اینکه مفهوم ندارد که یعنی هرکسی مالدار بود مطاع است این شخص یعنی شوهر براساس دو سبب، قیّم هست نه معنایش این است که هرکس این دو سبب را داشت قیّم است دیگر.
«قانتات» و معنای آن در آیه
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾، <قانتات> نه یعنی «مطیعات لازواجهن» یعنی «قانتات لامر الله»، نه معنایش این است که اینها دائماً مطیع شوهرند نه، اینها دائماً مطیع امر خدایند. اگر امر شوهر، پیشنهاد شوهر مطابق با امر خدا بود اطاعت میکنند [و] اگر مخالف با امر خدا بود، چون این زنها صالحاند و مطیع خدا هستند آنجا اطاعت نمیکنند. اگر زنی باایمان بود، شوهرش پیشنهاد داد که باید مشترکاً در مجالس مختلط بین زن و مرد شرکت کنیم، این اطاعت نمیکند چرا؟ چون این «قانت لله» است؛ مطیع امر خداست. آنجا که پیشنهاد شوهر را میپذیرد برای آن است که خدا فرمود. پس صالحات، زنانی نیستند که «قانتات لاوامر بعولتهن» باشند [بلکه] صالحات، زنانیاند که قانتاتاند، مطیعات اوامر الهیاند آن وقت امر الهی میشود میزان. پیشنهاد شوهر را باید با این میزان الهی ارزیابی کرد و سنجید، اگر مطابق با حکم خدا بود اطاعت میکند وگرنه اطاعت نمیکند. یا اینکه به او گفت که باید در فلان مجلس شرکت بکنیم خب، بر او واجب نیست شرکت بکند [بلکه] تمکین واجب است. تمکین زناشویی، نه اینکه او پیشنهاد داد باید فلان جا مهمانی برویم این هم باید دنبالش راه بیفتد ولو حلال. اینچنین نیست که این زن مثل بچه شوهر باشد که اطاعت پدر و مادر بر بچه واجب است و عقوقاش حرام، اینچنین نیست. معیارشان هم مشخص است که در کجا باید اطاعت بکند [و] آن را هم در متن عقد میتوانند به صورت محدود بازگو کنند و بررسی کنند پس <فالصالحات> قانتات اوامر خدایند، نه قانتات اوامر شوهر؛ اگر پیشنهادهای شوهر با اوامر الهی مطابق بود انجام میدهند وگرنه انجام نمیدهند.
پرسش:...
پاسخ: خب، حالا او نباید معصیت بکند. اینکه حکم خدا نیست که حالا او چون قدرت دارد میتواند زور بگوید، نه اینچنین نیست. او امر خودش را به محکمه شرع که ولیّ ممتنع است ارجاع میدهد.
عدم جواز تکلیف مالایطاق زنان توسط شوهران
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ آنگاه در ذیل فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا﴾ سخنی را فخررازی دارد، میگوید که خداوند با اینکه دارای علو و عظمت هست هرگز شما را بیش از اندازه توانتان مکلف نمیکند: ﴿لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ ما آتاها﴾ وهمچنین ﴿لا یُکَلِّفُ اللّهُ إِلاّ وُسْعَها﴾ شوهرها هم حق ندارند زنها را بیش از اندازه توانشان تکلیف کنند ، این مطلبی است حق؛ اما با مبنای اشاعره که امام رازی ...
چون او که تفکر جبری دارد میگوید خدا ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ﴾ ؛ هر دستوری را که خدا داد حق است ولو انسان نتواند انجام بدهد، چون به حسن و قبح عقلی معتقد نیستند. اگر تکلیف ما لایطاق جایز هست، دیگر نمیتوان گفت چون خدا تکلیف ما لایطاق نمیکند و قبیح است شوهر هم نباید تکلیف ما لایطاق بکند. البته خداوند تکلیف ما لایطاق نکرده است، شوهرها هم حق ندارند تکلیف ما لایطاق بکنند و این مسئله که ﴿إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا﴾ یک دستور اخلاقی و آموزندهای است که پشتوانه این حکم است. گفتند شخصی تازیانهای بلند کرده که بنده خود را تنبیه کند. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همین حال دید، بعد فرمود که بدان! کسی که تو بر او مسلطی ـ که این عبد است ـ خدایی دارد که تسلط او بر تو بیش از تسلط تو بر اوست و الآن دارد تو را میبیند که او تازیانه را رها کرده .
لزوم حفظ مردانگی و نداشتن رفتار قلدر مأبانه در خانه
مطلب دیگری که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شد و عدهای نقل کردند و زمخشری در کشاف این را نقل کرده این است که آنچه بر مرد لازم است، حفظ مردانگی است در داخل منزل، نه اِعمال زور و قلدری و آن حدیث این است که فرمود: «علِّق سوطَک حیثُ یراه اهلُک» <سوط> با سین و طاء مؤلف یعنی تازیانه. فرمود: تازیانهات را به این دیوار اتاق نشیمنت آویزان کن که بچهها ببینند تو تازیانه داری، نه اینکه اهل زدن باشی، آن مردانگی را بالأخره نشان بده. آن کسی که هوشمند نیست بیجا عصبانی میشود مشکلی را هم حل نمیکند، برفرض هم بزند بازدهی جز پاشیدن خانواده ندارد. آن که عاقل است حریم میگیرد، هر حرفی را در منزل نمیزند با هر لباسی هم در منزل نمینشیند، طرزی در آن داخله منزل به سر میبرد که اعضای منزل از او حریم بگیرند برای او حرمتی قائل باشند، میگویند فلان شخص محترم است، یعنی چه؟ یعنی وقتی آدم او را دید، حریم میگیرد. این به زور و قلدری بسته نیست، این به هوش و فهم بسته است. فرمود مرد باید مردانه در منزل زندگی کند، بالأخره یک نفر باید حرف آخر را در خانه بزند و آن مرد است. اگر کسی خود را ذلیل بعضی از غرائز نشان داد، آن دیگر مذکر است فقط، مرد نیست.
اینکه در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد «یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ» همین است دیگر؛ فرمود شما مذکرید نه مرد [که] این را به بعضی از حاضران در صحنه مصاف و جنگ فرمود. فرمود صرف مذکر بودن کافی نیست که مدیر داخلی بشود [بلکه] باید مردانگی داشته باشد باید هرکاری نکند، هر حرفی نزند، هر تقاضایی نداشته باشد آن وقت آن هم بالأخره انسان است دیگر، این همه خواستهها را بر او تحمیل بکند این زور تا یک اندازه اثر دارد. همین که بچهها بزرگ شدند دوران عجز این پدر فرا میرسد، بچهها به سمت مادر علاقهمندند آن وقت دوران ذلت این پدر فرامیرسد. خلاصه آن که مدیر داخله زندگی است، مرد است نه مذکر. فرمود: «علِّق سوطَک حیثُ یراهُ أهلُک»؛ بفهمند تو مردی، مردانگی داشته باش. در جزئیات این زندگی داخلی شما اگر سیری در این روایات بکنید، آنگاه مشخص میشود که در زیارت <جامعه> که ما به ائمه(علیهم السلام) عرض میکنیم «کَلامُکُمْ نُورٌ» یعنی چه؟ اینها به همه جزئیات رسیدند. فرمودند یک وقت هست کسی ندارد خب ندارد، از او هم توقع زائد نیست. وقتی کسی به اندازه خود متمکن است، او اگر خواست میوهای برای منزل تهیه کند سعی کند آن میوههای پوسیده و پلاسیده و ارزان قیمت را تهیه کند به فکر قناعت باشد، ملائکه میگویند «لابارک الله فیک» ؛ خدا به تو برکت ندهد، تو داری برای بچهها چه میبری؟ آنها چشمشان به دست مرد است. فرمود شما مرد باشید، اگر چیزی به شما ذات اقدس الهی داد مردانه اهل منزل را تأمین کنید. این روایات اطعمه و اشربه را ملاحظه بفرمایید، روایت خریدن میوه را ملاحظه بفرمایید در باب خصوص میوه، اگر مردی اینچنین شد اعضای منزل هم تمکین میکنند که اگر یک وقت او نداشت، توقع نداشته باشند. آنها که عاقلاند انساناند بالأخره؛ میفهمند که این مرد اگر داشته باشد مضایقه ندارد دیگر اینچنین نیست که به فکر این باشد که میوههای پوسیده، میوههای پلاسیده، میوههای ارزان قیمت را برای زن و بچهاش تأمین کند. اگر اسراف بد است [و] آن همه نهی درباره او آمده، این تقتیر هم بد است. فرمود وقتی کسی دارد میوه میخرد، این همه میوههای سالم هست، میوههای خوب هست این به سراغ آن میوههای پوسیده ارزان قیمت رفته، ملائکه میگویند «لابارک الله فیک» ؛ خدا به تو برکت ندهد.
شما وقتی این جزئیات را تصفُّح میکنید نشان میدهد که تمام این امور را ائمه(علیهم السلام) به ما گفتند، میشود «کَلامُکُمْ نُورٌ» . آنگاه شوخی کردن، زیاد خندیدن، حرفهای لغو زدن این از وقار مرد کم میکند، این فقط مذکر منزل است نه مرد منزل، اینها را که دین قوام زندگی نمیداند ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ﴾ تعلیل کرده. حالا این آمده آن فضیلت و هوشمندی و عقل و درایتی که خدا به او داد این در محل کارش پیاده کرده، حالا در داخله منزل میخواهد خستگی را رفع بکند، این جای رفع خستگی جای قیمومیت است، این ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ﴾ را در محل کار و محل درس پیاده کرده اینجا که آمده میخواهد چهار تا حرف بزند، چهار تا شوخی بکند، چهار تا بخندد، چهار تا بازی در بیاورد اینکه <ما فَضَّلَ اللّهُ> نشد. این ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ﴾ را در محیط کار انجام داده اینجا میخواهد خستگیاش را رفع بکند، آن وقت این مذکر خیال میکند مرد است اینچنین است. این باید که محل کارش را با محل زیستاش را یکسان عاقلانه اداره کند، نه اینکه همه کارها را ببرد بیرون، خستگیهایش را بیاورد به درون، اینکه نمیتواند مدیر منزل باشد. آن وقت آن زنی که در خانه خسته است با یک مذکر خسته باید زندگی کند این زندگی پا نمیگیرد. در فضای منزل باید ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ﴾ اجرا بشود، نه وصف به حال متعلق موصوف؛ نه این شخص در خانه بگوید من کسی هستم که در اداره خوب مدیریت دارم، این وصف به حال متعلق موصوف است یا بگوید که من کسی هستم که در حوزه علمیه یا در دانشگاه سمتی دارم، این وصف به حال متعلق موصوف است. اگر کسی مدیر منزل است، همان طوری که در محل کار از هوش الهی مدد میگیرد، در محل زیست هم از آن هوش الهی مدد بگیرد. نه اینکه در محل کار از آن تفضیل و فضیلت الهی مدد بگیرد، آن وقت محل زیست او بشود محل رفع خستگی معذلک بشود قیِّم، آدم خسته قیِّم نیست آدمی که دارد خستگی رفع میکند ولیّ و والی نیست [بلکه] آدم فاضل، ولیّ و والی است.
پرسش:...
پاسخ: أمّا صبی باش یعنی لطیف باش یعنی رقیق باش، نه یعنی جلف باش، جلف بودن غیر از صبا است، آن ظرافت صبا را داشته باش. صبی چگونه است؟ ظریف است نه آن جلفی و سبک مغزی و تهی مغزی را انسان در منزل داشته باشد.
تأکید روایات بر حفظ مردانگی در منزل
این از آن لطایف روایاتی است که از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده و زمخشری در کشاف نقل کرده که «علِّق سوطَک حیثُ یراه اهلُک» یعنی تازیانهات را جایی آویزان بکن که اعضای منزل ببینند، معنایش این نیست که شما یک تازیانهای داشته باشید، بروید بکوبید به میخ که همه ببینند تازیانه دارید؛ نه، مردانگی را در منزل حفظ بکن یا معنایش این نیست که اگر کسی در نیروهای مسلح کار میکند سلاح کمری دارد وقتی آمده روی میخ آویزان بکند، بچهها بفهمند او اسلحه دارد، اینکه نیست. فرمود مردانگی را در منزل نشان بده.
اولی بودن شوهر بر نهی از منکر زن خویش
پرسش:...
پاسخ: آن را گفتند اوایل اینچنین است، بعد نهی از منکر درجاتی دارد دیگر. اگر کسی بخواهد به نهی از منکر عمل بکند اول، موعظه است، بعد انزجار است، بعد تنبیه دیگر. بهترین و مناسب ترین شخص برای تنبیه این زنی که دارد خلاف شرع میکند همان شوهر اوست دیگر. اگر مردی برای اینکه لباسها را این زن نشست یا فرشها را رفت و رو نکرد یا مهمانها را خوب پذیرایی نکرد یا غذاها را خوب آماده نکرد، بزند این فقط مذکر قلدر است نه مرد، چون اینها خلاف شرع است در اینگونه از موارد زدن زن، چون حقی که بر زن ندارد این کارها را زن انجام بدهد، چون اینها خلاف شرع نیست حالا اگر زن نکرده اینها را، حالا آنجا که خلاف شرع است زن تمکین نمیکند خب، چه کسی بیاید نهی از منکر بکند که شایستهتر از خود این مرد باشد یعنی یک نامحرم بیاید به این زن بگوید تو تمکین بکن یا این نهی از منکر را شارع مقدس به عهده خود مرد گذاشته. فتوا دادند که در زمان غیبت، شوهر میتواند حدود الهی را نسبت به زن اجرا کند . این معنایش قیمومیت مرد بر زن نیست، قیمومیت حکم خداست. این اگر بگوید چرا لباس مرا روفو نکردی، اتو نکردی اینجا حق ندارد اگر بگوید چرا تمکین نکردی یا چرا بدون اجازه جایی که نباید بروی رفتی، اینجا شرعاً حق با مرد است دیگر یعنی بر مرد، بعضی از امور واجب است بر زن بعضی از امور واجب است. اگر مرد، آن کارهای واجب را انجام نداد زن چون قدرت زدن ندارد، به محکمه شرع مراجعه میکند حاکم، ولیّ ممتنع است که راههایش اشاره شد. اگر زن آن وظیفه شرعیاش را انجام نداد، مرد میتواند به عنوان نهی از منکر همه این مراحل را انجام بدهد، آنجایی که بر زن واجب است. حالا در نهی از منکر اگر زدن هست نباید زدن به حد شکستن استخوان یا پاره شدن گوشت منتهی بشود، اینکه قطع لحم یا کسر عظم را به همراه داشته باشند، اینها جایز نیست.
پرسش:...
پاسخ: آن مثال است، چون حد مشخصی را که شارع مقدس بیان نکرده است، غرض این است که تعدی جایز نیست.
پرسش:...
پاسخ: چون اصل اجرای حد یک مسئله قضایی است، حتی زن نسبت به زنهای دیگر هم اشکال کردند. این برای آن است که با عاطفه زنانه سازگار نیست، این باید بگیرد بزند ببندد خب، این با رقت او سازگار نیست وسطها میبینید که اشک میریزد، این نمیتواند و این هم فضیلت مذکرها نیست خلاصه، این روایت دیروز از غرر روایات است که حالا آن را مطالعه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است