- 986
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 7 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 7 سوره نساء _ بخش اول"
- نسخ قانون جاهلیت با تصریح در ارثبری زن
- بیان کلیات ارشاد به عنوان اصل جامع
- بیان قاعده اقربیت و رد قاعده تعصیب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً﴿7﴾
یعنی مردها از ارثِ پدر و مادر و نزدیکان خود سهمی دارند، زنها هم از ارث پدر و مادر و نزدیکان خود سهم و بهرهای دارند، چه آن مالْ کم باشد، چه آن مالْ زیاد و این نصیب و بهره هم یک امر الزامی است، یک امر سفارشِ محض نیست، یک حُکم قطعی خداست.
خلاصه محورهای مورد بحث در سورهٴ «نساء»
سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، بسیاری از مسائل مربوط به اقتصاد و همچنین اجتماع و خانواده را در بردارد. یکی از مُهرههای اصلی اقتصاد، تبیین حدود مال است. بخشی از این احکام، مربوط به زمان حیات است و بخشی از این احکام، مربوط به زمان بعد از حیات است. آنچه مربوط به زمان حیات است تا حدودی اشاره شد و در بحثهای بعد هم خواهد آمد که: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ و مانند آن و اما آنچه مربوط به بعد از حیات است، همان قانون ارث است که بخش مهمّ آن آیات ارث، در سورهٴ «نساء» است.
شأن نزول آیه براساس تفسیر زمخشری
مطلب بعدی آن است که دو بیان، مرحوم شیخ طوسی در تبیان ذکر فرمودند و همان دو بیان را مرحوم امینالاسلام در مجمع به عنوان شأن نزول ذکر کردند. اما هیچکدام از این دو بیان، دلیل بر این نیست که اینها شأن نزولاند. آن دو حدیث یا دو نقلی که مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارند و مرحوم امینالاسلام هم در مجمع ذکر کردند این است که در جاهلیت، به زنها ارث نمیدادند؛ مال مُرده را بین مردها تقسیم میکردند، این (یک). نقل دیگر آن است که به کودکان خردسال و افراد ناتوان هم ارث نمیدادند؛ مال مُرده را به کسی به عنوان ارث منتقل میکردند که او بتواند دفاع کند یا در غارت شرکت کند یا جلوی تهاجم غارتگران را بگیرد. اگر کسی قدرت شمشیرزدن نداشت، به او مال نمیدادند .
این دو بیان که مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارند و در مجمعالبیان هم آمده است، هیچکدام دلیل بر این نیست که اینها شأن نزولاند [بلکه] این بیان سنّت باطل جاهلی است. اما آنچه در کشّاف زمخشری آمد، آن میتواند شأن نزول باشد. او ضمن اینکه اصل این مسئله و سنّت باطل جاهلیت را نقل میکند، میگوید اُوسبنصامت انصاری وقتی مُرد، پسرعموهای او یعنی سُوید و عَرْفَطه، عرفطه با «عین» نه ارفطه با «الف»، این دو نفر از پسرعموهای این متوفّا، مالِ او را بین خود بر اساس همان سنّت جاهلی تقسیم کردند. همسر این اُوسبنصامت که با سه فرزند بیسرپرست مانده بود آمد، حضور رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و وضع را به حضرت گزارش داد. حضرت فرمود: صبر کن تا حُکم خدا نازل بشود! حُکم خدا همین آیه سورهٴ «نساء» است که ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ این آیهٴ، بیش از دو مطلب، چیزی بیان نمیکند.
محور اول دلالت آیه هفت بر روش تقسیم ارث
مطلب اول آن است که این مال، به همین اعضای خانوادهٴ این متوفّا میرسد، به آن بیگانهها نمیرسد، گرچه آنها نزدیک هستند؛ قریب به میّت هستند ولی با بودن اقرب، نوبت به قریب نمیرسد. ارث را کسی میبرد که میّت به او اقرب باشد از دیگری. گرچه او هم اقرب خواهد بود ولی معیار آن است که میّت نسبت به این زنده که وارث است، اقرب باشد. چون پدر نسبت به فرزندانش اقرب از برادرزادههاست یا عموزادههاست و مانند آن، لذا نوبت به عموزادهها نمیرسد، گرچه آنها قریباند و نزدیکاند.
با نزول این آیه، حضرت مال را از آنها گرفت و به اعضای خانوادهٴ اوسبنثابت مرحمت کرد، فرمود: این بخش اول آیه عمل شد؛ اما صبر کنید تا آیهای دیگر نازل بشود که کیفیت تقسیم درونی را تشریح کند که به زن چقدر میرسد، به فرزندها چقدر میرسد. آن آیهای که چند آیه بعد از این هست که: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ که آیه یازده همین سوره است که ما الآن در آیه هفت هستیم و آیه یازده این است که: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ و مانند آن که سهم زن را هم مشخص میکند، سهم فرزند را هم مشخص میکند، این آیه که نازل شد آن قسمت دوم تأمین شد . پس این آیه یعنی آیه محلّ بحث برای طرد بیگانهها نقشی دارد (اولاً) و اثبات اینکه این مال برای بستگان نزدیک متوفّاست (ثانیاً)؛ اما بین این بستگان نزدیک چگونه باید توزیع بشود، آن را آیه یازده به عهده دارد که زن، اگر فرزندی برای متوفّا باشد یک هشتم میبرد و اولاد هم هر کدام سهم خاصّ خودشان را دارند.
آنچه را که جناب زمخشری در کشاف نقل کرد ، میتواند به عنوان شأن نزول آیه باشد؛ اما آن چیزی که مرحوم شیخ در تبیان نقل کرد و همان را مرحوم طبرسی در مجمع آورد ، این دلیل بر شأن نزول نیست [بلکه] این دلیل بر آن است که در جاهلیت اینچنین بوده است البته، به آن معنا برای هر آیهای یک شأن نزول هست. وقتی آیه ربا نازل شد میشود گفت که قبلاً ربا میخوردند، آیه صوم که نازل شد، میشود گفت قبلاً روزه نمیگرفتند، آیه نماز که نازل شد، میشود گفت قبلاً نماز نمیخواندند. صِرف اینکه در جاهلیت، رسمی بود و آیه آمده است و پیام تازه آورد، این دلیل آن نیست که این در آن زمینه، نازل شد و آن به عنوان شأن نزول آیه مطرح است.
محور دوم دلالت آیه بر جنس زن و مرد
مطلب بعدی آن است که رجال، گاهی در مقابل زن یعنی همسر قرار میگیرد. مثل ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ که این مربوط به زن و شوهر است و نکاح. یک وقت در مقابل جنس زن قرار میگیرد، نه در قبال همسر. این آیه ارث از این قبیل است: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ اینجا در حقیقت رجال و نساء یعنی مذکّر و مؤنّث، چون رجال و نساء به معنای مذکّر و مؤنّث است هم رجال، شامل مذکّرِ بزرگ و کوچک میشود و هم نساء شامل مؤنّث بزرگ و کوچک میشود، نه نساء اختصاص دارد به زنان بالغ، نه رجال مختص است به مردان بالغ. اگر یک وقت رجال به مردان بالغ گفته میشود، آن بر اساس قرینه است. در اینگونه از موارد، رجال یعنی مذکّرها و نساء یعنی مؤنّث. همین تفصیلی که در آیه یازده آمده است که ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ این نشان میدهد که منظور از رجال و نساء یعنی مذکّر و مؤنّث.
بیان کلیات ارشاد به عنوان اصل جامع
مطلب بعدی آن است که چون این آیه به منزلهٴ قانون اساسی و اصل جامع است، لذا از سهم یاد نکرده و نام نبرده یعنی کسر مُشاع را ذکر نکرده؛ نصف، ثلث، ربع، سُدس، ثُمن اینها کسرهای مشاعی است که در ارث، قرآن مطرح کرده است. آیاتی که آن کسر مشاع را دارد، مثل ثلث و نصف و ربع و سدس و ثمن و امثال ذلک، آیات تفصیلی است. این آیه به منزلهٴ قانون اساسی اصل ارث است، برای بیان این مطلب است که مرد ارث میبرد، زن ارث میبرد، هیچکدام از ارث محروم نیستند. حالا سهمشان چقدر است، این را آیات دیگر باید معیّن کند. اگر این مرد، تنها وارث بود تمام مال برای اوست، اگر آن زن، وارثِ منحصرهٴ به فرد بود تمام مال برای اوست، لذا جای نصف و ثلث و ربع نیست نصیب یعنی سهم، گاهی تمام مال سهم اوست، گاهی کسری از کسور مشاع مال سهم اوست. لذا در این آیه نفرمود برای رجال نصف است یا ثلث و برای نساء نصف است یا ثلث، آن کسر مشاع را ذکر نکرد [بلکه] فرمود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾.
ولادت محور اول سنجش ارث در آیه
مطلب بعدی آن است که در این آیه محور ارث دو چیز هست: یکی ولادت است و دیگری رِحامت. گرچه مسئلهٴ رِحامت، ولادت را هم شامل میشد؛ اما برای اهمیت مسئله ولادت او را مستقل ذکر کرد. فرمود: اگر کسی رابطهٴ ولادتی با متوفّا داشته باشد، پدر او باشد یا فرزند او باشد ارث میبرد که در اینجا دارد پدر شما باشد یعنی شما فرزندان او باشید و اگر کسی رابطهٴ ولادتی نداشت یعنی فرزند متوفّا نبود ولی برادر یا خواهر او بود؛ رَحِم او بود که این متوفّا به او اقرب، نسبت به دیگران بود اینجا هم ارث میبرد. پس قرابت است و ولادت، که مدار سنجش، خود وارث است نه متوفّا.
متوفا محور دوم سنجش ارث در آیه
در بخش دیگر از آیات؛ مدار سنجش را متوفّا قرار داد نه وارث. به متوفّا میگوید که شما اگر بخواهید قبل از مرگ وصیّت بکنید، نمیدانید. ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ ؛ کدامیک از اینها نفعشان به شما نزدیکتر است نمیدانید. لذا شما برابر با قانون خدا؛ علی کتابالله ارث را توزیع کنید؛ هرگز کسی را بیش از سهمش ندهید، کسی را از ارثش محروم نکنید. مسئله ثلث که در اختیار خود متوفّاست، آن را میتواند به کسی بدهد؛ اما مازاد بر ثلث را به کسی کمتر به کسی بیشتر، فرمود این کار را نکنید: ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾. اما در اینجا سخن از ﴿أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ نیست [بلکه] سخن از ﴿مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ است یعنی آنها که به شما نزدیکترند، نه شما به آنها نزدیکترید، برای اینکه این عطف است بر والدان و والدان فاعل ﴿تَرَکَ﴾ است یعنی آن متوفّا که مالی را میگذارد یا پدر و مادر شماست یا یکی از اقربای شما هستند، اقربوناند: «ممّا ترک الوالدان و ممّا ترک الأقربون» یعنی «أقربون إلیکم» نه شما به او اقرب باشید، بلکه او به شما اقرب باشد از دیگران، پس ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾.
گرچه سنّت جاهلی را دین ابطال کرد ولی در اوایل نزول، پیامی داشت و آن این بود که اخوّت دینی، مایه ارث است (یک) و هجرت مایه ارث است (دو) و مانند آن. کمکم اینها رخت بربست و آنچه مدار ارث شد، مسئله رحامت بود. این رحامت را در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به عنوان یک اصل جامع ذکر فرمود، آیه شش سورهٴ «احزاب» این است که ﴿وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ﴾ یعنی اگر قبلاً بر اساس ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ ارث تنظیم میشد یا بر اساس مهاجرت، ارث تدوین میشد الآن بر اساس رحامت، تقریر میشود که رحامت، مدار است نه ایمان و نه هجرت . البته رَحِم باید مسلمان باشد، لذا فرمود: ﴿وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ﴾ یعنی ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ تام هست ولی مدار ارث نیست. ولایتی که بین اهل هجرت هست، تام هست ولی محور ارث نیست. آنچه محور ارث است مسئله رحامت است و این اولویت هم اولویت تعیینی است. بر اساس همین آیه سورهٴ «احزاب»، کلّ ارث تدوین میشود؛ منتها در آیه محلّ بحث ﴿مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ﴾ هم ذکر شده است ﴿وَالْأَقْرَبُونَ﴾ هم ذکر شد، حالا لخصیصه مورد است یا لأهمیت مطلب.
نسخ قانون جاهلیت با تصریح در ارثبری زن
مطلب بعدی آن است که در کارهایی که خیلی مهم است به طور اجمال اگر قانونی تدوین بشود، آن مشکل حل نخواهد شد [بلکه] باید به صورت صریح بازگو بشود. مسئله محرومیت زن از ارث یک امر پذیرفتهشده در جاهلیت بود ، لذا اسلام هم در بخش استقلال اقتصادیِ زن آیه مستقل دارد، جمله مستقل دارد، هم در بخش ارثبری زن جملهٴ مستقل دارد. در بخش استقلال اقتصادی میفرماید: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ اگر میفرمود مسلمان هر چه کسب میکرد برای او بود یا مؤمن هر چه کسب میکرد برای او بود یا شما هر چه کسب میکردید برای شماست، شامل زن و مرد هم میشد، مثل سایر خطابها؛ اما اسم زن را مستقلاً و اسم مرد را جداگانه بردن آن هم با دو جمله، نشانه اهمیت مطلب است. اگر هم میفرمود: «للرجال و النساء نصیبٌ مما اکتسبوا» باز هم کافی بود ولی این طور هم نفرمود، بلکه دو جملهٴ جدا و مستقل ذکر کرد، فرمود: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾. محلّ بحث هم که مسئله ارث است او هم بشرح ایضاً [همچنین]. اگر میفرمود شما از پدر و مادرتان و اقربایتان ارث میبرد، این شامل همه میشد ولی زن را جدا ذکر کردن و مرد را جدا ذکر کردن برای ابطال همان سنّت جاهلی است. یا اگر میفرمود «للرجال و النساء نصیبٌ مما ترک الوالدان و الأقربون» باز هم کافی بود ولی به این مقدار هم اکتفا نکرد، بلکه هر کدام را با جملهٴ مستقل یاد کرد؛ فرمود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ که به صورت روشن و قاطع، آن سنّت جاهلی را ابطال کند.
حکومت قانون ارث بر مال اقل و اکثر
مطلب بعدی آن است که این آیه خودش به صورت روشن ذکر کرد، چه آن مال کم باشد چه مال زیاد، خواه دینار باشد خواه قنطار ﴿مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ﴾ در ارث، زن و مرد سهیماند و شریکاند. اینچنین نیست که اگر زیاد باشد به زنها بدهند و اگر کم باشند مخصوص مردها بکنند، اینچنین نیست ﴿مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ﴾ یا بگویند این قانون ارث، برای مالدارهاست؛ آنها که وضع مالیشان ضعیف است [و] یک مال مختصری را میگذارند، این قانون برای آنها نیست، نه اینطور نیست، بلکه هر کسی هر اندازه مال بگذارد چه کم چه زیاد، مشمول این قانون است: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ﴾.
بیان قاعده اقربیت و رد قاعده تعصیب
مطلب بعدی آن است که چون در این آیه فرمود اگر کسی مُرد، فرزندی دارد و این متوفّا به این وارث، اقرب بود او ارث میبرد و در اینجا زن و مرد فرقی نمیکنند، آن تَعصیبی که گروهی از اهل سنّت قائلاند یا معروف بین برادران اهل سنّت است ، این نمیتواند تام باشد. برای اینکه در بخشی از موارد، اینها مال را به آن مردهایی که نزدیک به متوفّا هستند میدهند و زنها یعنی دختر و امثال ذلک را احیاناً محروم میکنند که آن به خواست خدا اشاره خواهد شد که تعصیب، مخالف با این آیه است.
شیخ طوسی(ره) و تحلیل حدیث تعصیب
مرحوم شیخ طوسی درباره آن حدیث تعصیب میفرماید: دوتا بیان ما داریم یک بیان حدیثی و فقهی داریم و یک بیان تفسیری و اصولی. بیان حدیثی و فقهی را ما در تهذیبالأحکام مشخص کردیم که این روایت، ضعیف است؛ روایتی که دلالت بر تعصیب دارد. بیان اصولی و تفسیریاش همین است که در تفسیر بازگو میکنیم و در اصول گفتیم که خبر واحد نمیتواند در برابر قرآن قرار بگیرد . در تفسیر هم اشاره بکنیم که روایات بالأخره دو طایفهاند، گرچه این در بیان تبیان نیست، در فرمایش مرحوم شیخ نیست. روایات دو طایفهاند: یک طایفه به زعم اینها تعصیب را امضا میکنند، روایات دیگر که معتبرترند و بیشترند تعصیب را ابطال میکنند و اگر این «طائفتان من الروایتین» معارض هم بودند مرجع، قرآن کریم است و قرآن کریم اطلاق دارد و تعصیب را امضا نمیکند. بنابراین هم از نظر بحثهای اصولی و تفسیری جا برای تعصیب نیست که دختر را مثلاً محروم کنند و به بعضی از مردهای وابستهٴ به میّت از راه پدر ارث بدهند و هم از نظر بحث حدیثی و فقهی تام نیست که البته باید اشاره بشود. پس تعصیب را این آیه نفی میکند، البته آنچه را که مرحوم شیخ طوسی در تبیان به صورت بازتر ذکر کرد، خلاصهاش را مرحوم امینالاسلام در مجمع ذکر فرمود .
شمول آیه بر حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امت ایشان
مطلب بعدی آن است که اصلِ خطابات و احکامی که در قرآن کریم هست، شامل همه خواهد شد؛ هم شامل رسول خدا و ائمه(علیهم السلام) و هم شامل توده مردم. مگر اینکه دلیل خاص داشته باشیم برای اینکه حُکمی مخصوص به پیغمبر است یا مخصوص به امت است، این کریمه، هیچ دلیلی بر اختصاص او نیست که این آیه مربوط به امت باشد، بلکه هم شامل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود، هم شامل امت. یعنی اگر کسی پدر یا مادر یا بستگان او بمیرند، ارث میبرد ولو پیغمبر باشد. ارث میگذارد ولو پیغمبر باشد، خب ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ خواه این رجال، پیغمبر باشد یا غیر او، خواه آن والدان و اقربون، پیغمبر باشند یا غیر او. بنابراین هم پیغمبر ارث میبرد، هم ارث میگذارد. اگر فاطمه(علیها سلام) بخواهد به این آیه استدلال کند مطابق با قرآن است، زیرا فرمود: ﴿وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ یعنی دختر و پسر از مالِ پدر و مادرشان ارث میبرند. از مال کسی که آن متوفّا به این وارث، اقرب است تا دیگران ارث میبرند: ﴿وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾.
تبیین حدیث انبیاء اهل جمع مال نیستند
این حدیثی که نقل شده است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لا نورّث» و مانند آن، این در جوامع روایی ما هم هست، عمده آن ذیلی است که جعل شده است. اصلِ حدیث حق است، مرحوم کلینی هم نقل کرده که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ما معاشر انبیا برای ارثگذاری مال نیامدیم یعنی اهل جمع مال نیستیم که بعد از مرگ ما مالی به بچهها برسد، نه یعنی ما ارث نمیبریم یا ارث نمیدهیم، اینچنین نیست ولو آن پیرهنی که تنِ اینهاست بالأخره بچهها ارث میبرند. آن حصیری که روی آن نشستهاند، ارث بچههاست. آن ظرف گِلی که در او غذا میخورند، ارث بچههاست. این حدیث نمیگوید که ما اصلاً ارث نمیبریم و ارث نمیگذاریم و مانند آن. فرمود: ما اهل جمع مال نیستیم، بلکه آنچه ما ارث میگذاریم عِلم است . این است که مرحوم کلینی در بحث فضل علم این حدیث را نقل کرد یعنی ما آمدیم «ما تَرَک» ما علم است «إنّی تارکٌ فیکم الثِقَلین کتاب الله و عترتی» دیگران دینار و درهم، تَرَکه آنهاست، من؛ ترکهٴ من قرآن و عترت است «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی». آنچه پیغمبر به عنوان ما ترَک، در بین امت مینهد، علم است و اعتقاد و معارف، نه اینکه ما اصلاً ارث نمیگذاریم ولو یک پیرهن ساده، ولو یک ظرف ساده ولو یک بستر ساده، اینطور نیست. آنچه مهم است جعل آن ذیل است که فرمود: «و ما تَرَکْناه صدقة» یعنی چیزی که، مالی که از ما مانده است، این به بیتالمال مسلمین باید برگردد. این ذیل، جعل شد، این است که بر خلاف ارث است، این است که بر خلاف قرآن است.
دلالت آیه بر شخصیت حقیقی حضرات معصومین(علیهم السلام)
پس آنچه را که در جوامع روایی ما هم هست [و] مرحوم کلینی نقل کرده است، این است که فرمود: ما نیامدیم که مال بدهیم، بلکه آمدیم که قرآن و عترت به یادگار بگذاریم. اما آنکه جعل شده است و در ذیل این است، این است که «ما ترکناه صدقة» یعنی هر چه که از ما مانده است این برای بیتالمال است. البته، اگر مالی به عنوان امامت و زعامت و رسالت و نبوت و اینگونه از عناوین شخصیتهای حقوقی باشد البته، این برای امامِ بعدی است یعنی آن وجوه شرعیهای که در اختیار رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، بعدش هم به عترت طاهره میرسد ـ به عنوان زعامت ـ ؛ اما آنچه به مالهای شخصی برمیگردد، کار به شخصیت حقوقی ندارد، کار به جنبهٴ رسالت و امامت ندارد، آن دیگر «علی کتاب الله» بین ورثه تقسیم میشود. در جریان ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ و مانند ذلک در قرآن کریم هست. پس هم دلیل خصوصی هست که پیغمبری از پیغمبر دیگر ارث میبرد؛ پیغمبر هم وارث میشود هم مورّث و هم اطلاقات عامّه شامل میشود که پیغمبران هم مورّثاند و اگر حدیثی بخواهد با این آیه مبارزه کند، مخالف با کتاب خواهد بود، لذا ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ شامل همه خواهد شد. بعد هم در ذیل فرمود: ﴿نَصِیباً مَفْرُوضاً﴾، این ﴿نَصِیباً مَفْرُوضاً﴾ جلوی هر گونه توهّمی را میگیرد، چون در بعضی از بخشهای ارث آمده است ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ﴾ ؛ خدا سفارش میکند. عدهای خیال میکردند که این سفارش، غیرالزامی است [و] لذا زن و مرد هم میتوانند در ارث یکسان باشند و مانند آن. البته از نظر مسائل مالی در خیلی از موارد، زنها مزایایی دارند که مردها از آن مزایا محروماند. در بخشی از شُعب ارث هم زن و مرد با هم یکسان میبرند. در بعضی از موارد است، مثل پسر و دختر و امثال ذلک اینها البته، پسرها بیشتر میبرند و دخترها کمتر.
بررسی فرق بین «فرض» و «وجوب»
خب، در زمینه کیفیت توزیع میراث بعضی از آیات دارد: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ﴾؛ خدا شما را وصیت میکند، سفارش میکند. احیاناً خیال میکردند که حُکم، حُکم الزامی نیست. برای اینکه آن توهّم برطرف بشود، در بعضی از بخشها دارد که ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾ . در این آیه محلّ بحث دارد که ﴿نَصِیباً مَفْرُوضاً﴾، ﴿مَفْرُوضاً﴾ یعنی «مقطوعاً»، «فرض هو الوجوب». چندین وجه مرحوم شیخ طوسی در تبیان ذکر کردند که بعضی از آنها در مجمعالبیان آمده که فرق بین فرض و وجوب چیست? فرض، مرادف با ایجاب است نه با وجوب، چون فرض، متعدّی است و وجوب، لازم است و چیزی را که قطع بکنند، میگویند «فَرَضَه» یعنی «قَطَعه»؛ بُرید! یک امر الزامی و قطعی را میگویند فرض، فریضه هم از همین باب است. پس این سخن از توصیه نیست سخن از فرض است یعنی این فریضهای است الهی، لذا مانند بعضی از آیات دیگر نظیر ذیل آیه یازده که دارد: ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾ این جلوی هرگونه توهّمی را میگیرد، اینها نشانههای آن است که اگر در یکجا سخن از ایصاء و توصیه است، این توصیهٴ الزامی است، برای اینکه در اینگونه از موارد که حُکم قانون اساسی را دارد و به عنوان اصل، بازگو شده است، فرمود: ﴿نَصِیباً مَفْرُوضاً﴾ یعنی «مقطوعاً».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- نسخ قانون جاهلیت با تصریح در ارثبری زن
- بیان کلیات ارشاد به عنوان اصل جامع
- بیان قاعده اقربیت و رد قاعده تعصیب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً﴿7﴾
یعنی مردها از ارثِ پدر و مادر و نزدیکان خود سهمی دارند، زنها هم از ارث پدر و مادر و نزدیکان خود سهم و بهرهای دارند، چه آن مالْ کم باشد، چه آن مالْ زیاد و این نصیب و بهره هم یک امر الزامی است، یک امر سفارشِ محض نیست، یک حُکم قطعی خداست.
خلاصه محورهای مورد بحث در سورهٴ «نساء»
سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، بسیاری از مسائل مربوط به اقتصاد و همچنین اجتماع و خانواده را در بردارد. یکی از مُهرههای اصلی اقتصاد، تبیین حدود مال است. بخشی از این احکام، مربوط به زمان حیات است و بخشی از این احکام، مربوط به زمان بعد از حیات است. آنچه مربوط به زمان حیات است تا حدودی اشاره شد و در بحثهای بعد هم خواهد آمد که: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ و مانند آن و اما آنچه مربوط به بعد از حیات است، همان قانون ارث است که بخش مهمّ آن آیات ارث، در سورهٴ «نساء» است.
شأن نزول آیه براساس تفسیر زمخشری
مطلب بعدی آن است که دو بیان، مرحوم شیخ طوسی در تبیان ذکر فرمودند و همان دو بیان را مرحوم امینالاسلام در مجمع به عنوان شأن نزول ذکر کردند. اما هیچکدام از این دو بیان، دلیل بر این نیست که اینها شأن نزولاند. آن دو حدیث یا دو نقلی که مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارند و مرحوم امینالاسلام هم در مجمع ذکر کردند این است که در جاهلیت، به زنها ارث نمیدادند؛ مال مُرده را بین مردها تقسیم میکردند، این (یک). نقل دیگر آن است که به کودکان خردسال و افراد ناتوان هم ارث نمیدادند؛ مال مُرده را به کسی به عنوان ارث منتقل میکردند که او بتواند دفاع کند یا در غارت شرکت کند یا جلوی تهاجم غارتگران را بگیرد. اگر کسی قدرت شمشیرزدن نداشت، به او مال نمیدادند .
این دو بیان که مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارند و در مجمعالبیان هم آمده است، هیچکدام دلیل بر این نیست که اینها شأن نزولاند [بلکه] این بیان سنّت باطل جاهلی است. اما آنچه در کشّاف زمخشری آمد، آن میتواند شأن نزول باشد. او ضمن اینکه اصل این مسئله و سنّت باطل جاهلیت را نقل میکند، میگوید اُوسبنصامت انصاری وقتی مُرد، پسرعموهای او یعنی سُوید و عَرْفَطه، عرفطه با «عین» نه ارفطه با «الف»، این دو نفر از پسرعموهای این متوفّا، مالِ او را بین خود بر اساس همان سنّت جاهلی تقسیم کردند. همسر این اُوسبنصامت که با سه فرزند بیسرپرست مانده بود آمد، حضور رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و وضع را به حضرت گزارش داد. حضرت فرمود: صبر کن تا حُکم خدا نازل بشود! حُکم خدا همین آیه سورهٴ «نساء» است که ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ این آیهٴ، بیش از دو مطلب، چیزی بیان نمیکند.
محور اول دلالت آیه هفت بر روش تقسیم ارث
مطلب اول آن است که این مال، به همین اعضای خانوادهٴ این متوفّا میرسد، به آن بیگانهها نمیرسد، گرچه آنها نزدیک هستند؛ قریب به میّت هستند ولی با بودن اقرب، نوبت به قریب نمیرسد. ارث را کسی میبرد که میّت به او اقرب باشد از دیگری. گرچه او هم اقرب خواهد بود ولی معیار آن است که میّت نسبت به این زنده که وارث است، اقرب باشد. چون پدر نسبت به فرزندانش اقرب از برادرزادههاست یا عموزادههاست و مانند آن، لذا نوبت به عموزادهها نمیرسد، گرچه آنها قریباند و نزدیکاند.
با نزول این آیه، حضرت مال را از آنها گرفت و به اعضای خانوادهٴ اوسبنثابت مرحمت کرد، فرمود: این بخش اول آیه عمل شد؛ اما صبر کنید تا آیهای دیگر نازل بشود که کیفیت تقسیم درونی را تشریح کند که به زن چقدر میرسد، به فرزندها چقدر میرسد. آن آیهای که چند آیه بعد از این هست که: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ که آیه یازده همین سوره است که ما الآن در آیه هفت هستیم و آیه یازده این است که: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ و مانند آن که سهم زن را هم مشخص میکند، سهم فرزند را هم مشخص میکند، این آیه که نازل شد آن قسمت دوم تأمین شد . پس این آیه یعنی آیه محلّ بحث برای طرد بیگانهها نقشی دارد (اولاً) و اثبات اینکه این مال برای بستگان نزدیک متوفّاست (ثانیاً)؛ اما بین این بستگان نزدیک چگونه باید توزیع بشود، آن را آیه یازده به عهده دارد که زن، اگر فرزندی برای متوفّا باشد یک هشتم میبرد و اولاد هم هر کدام سهم خاصّ خودشان را دارند.
آنچه را که جناب زمخشری در کشاف نقل کرد ، میتواند به عنوان شأن نزول آیه باشد؛ اما آن چیزی که مرحوم شیخ در تبیان نقل کرد و همان را مرحوم طبرسی در مجمع آورد ، این دلیل بر شأن نزول نیست [بلکه] این دلیل بر آن است که در جاهلیت اینچنین بوده است البته، به آن معنا برای هر آیهای یک شأن نزول هست. وقتی آیه ربا نازل شد میشود گفت که قبلاً ربا میخوردند، آیه صوم که نازل شد، میشود گفت قبلاً روزه نمیگرفتند، آیه نماز که نازل شد، میشود گفت قبلاً نماز نمیخواندند. صِرف اینکه در جاهلیت، رسمی بود و آیه آمده است و پیام تازه آورد، این دلیل آن نیست که این در آن زمینه، نازل شد و آن به عنوان شأن نزول آیه مطرح است.
محور دوم دلالت آیه بر جنس زن و مرد
مطلب بعدی آن است که رجال، گاهی در مقابل زن یعنی همسر قرار میگیرد. مثل ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ که این مربوط به زن و شوهر است و نکاح. یک وقت در مقابل جنس زن قرار میگیرد، نه در قبال همسر. این آیه ارث از این قبیل است: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ اینجا در حقیقت رجال و نساء یعنی مذکّر و مؤنّث، چون رجال و نساء به معنای مذکّر و مؤنّث است هم رجال، شامل مذکّرِ بزرگ و کوچک میشود و هم نساء شامل مؤنّث بزرگ و کوچک میشود، نه نساء اختصاص دارد به زنان بالغ، نه رجال مختص است به مردان بالغ. اگر یک وقت رجال به مردان بالغ گفته میشود، آن بر اساس قرینه است. در اینگونه از موارد، رجال یعنی مذکّرها و نساء یعنی مؤنّث. همین تفصیلی که در آیه یازده آمده است که ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ این نشان میدهد که منظور از رجال و نساء یعنی مذکّر و مؤنّث.
بیان کلیات ارشاد به عنوان اصل جامع
مطلب بعدی آن است که چون این آیه به منزلهٴ قانون اساسی و اصل جامع است، لذا از سهم یاد نکرده و نام نبرده یعنی کسر مُشاع را ذکر نکرده؛ نصف، ثلث، ربع، سُدس، ثُمن اینها کسرهای مشاعی است که در ارث، قرآن مطرح کرده است. آیاتی که آن کسر مشاع را دارد، مثل ثلث و نصف و ربع و سدس و ثمن و امثال ذلک، آیات تفصیلی است. این آیه به منزلهٴ قانون اساسی اصل ارث است، برای بیان این مطلب است که مرد ارث میبرد، زن ارث میبرد، هیچکدام از ارث محروم نیستند. حالا سهمشان چقدر است، این را آیات دیگر باید معیّن کند. اگر این مرد، تنها وارث بود تمام مال برای اوست، اگر آن زن، وارثِ منحصرهٴ به فرد بود تمام مال برای اوست، لذا جای نصف و ثلث و ربع نیست نصیب یعنی سهم، گاهی تمام مال سهم اوست، گاهی کسری از کسور مشاع مال سهم اوست. لذا در این آیه نفرمود برای رجال نصف است یا ثلث و برای نساء نصف است یا ثلث، آن کسر مشاع را ذکر نکرد [بلکه] فرمود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾.
ولادت محور اول سنجش ارث در آیه
مطلب بعدی آن است که در این آیه محور ارث دو چیز هست: یکی ولادت است و دیگری رِحامت. گرچه مسئلهٴ رِحامت، ولادت را هم شامل میشد؛ اما برای اهمیت مسئله ولادت او را مستقل ذکر کرد. فرمود: اگر کسی رابطهٴ ولادتی با متوفّا داشته باشد، پدر او باشد یا فرزند او باشد ارث میبرد که در اینجا دارد پدر شما باشد یعنی شما فرزندان او باشید و اگر کسی رابطهٴ ولادتی نداشت یعنی فرزند متوفّا نبود ولی برادر یا خواهر او بود؛ رَحِم او بود که این متوفّا به او اقرب، نسبت به دیگران بود اینجا هم ارث میبرد. پس قرابت است و ولادت، که مدار سنجش، خود وارث است نه متوفّا.
متوفا محور دوم سنجش ارث در آیه
در بخش دیگر از آیات؛ مدار سنجش را متوفّا قرار داد نه وارث. به متوفّا میگوید که شما اگر بخواهید قبل از مرگ وصیّت بکنید، نمیدانید. ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ ؛ کدامیک از اینها نفعشان به شما نزدیکتر است نمیدانید. لذا شما برابر با قانون خدا؛ علی کتابالله ارث را توزیع کنید؛ هرگز کسی را بیش از سهمش ندهید، کسی را از ارثش محروم نکنید. مسئله ثلث که در اختیار خود متوفّاست، آن را میتواند به کسی بدهد؛ اما مازاد بر ثلث را به کسی کمتر به کسی بیشتر، فرمود این کار را نکنید: ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾. اما در اینجا سخن از ﴿أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ نیست [بلکه] سخن از ﴿مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ است یعنی آنها که به شما نزدیکترند، نه شما به آنها نزدیکترید، برای اینکه این عطف است بر والدان و والدان فاعل ﴿تَرَکَ﴾ است یعنی آن متوفّا که مالی را میگذارد یا پدر و مادر شماست یا یکی از اقربای شما هستند، اقربوناند: «ممّا ترک الوالدان و ممّا ترک الأقربون» یعنی «أقربون إلیکم» نه شما به او اقرب باشید، بلکه او به شما اقرب باشد از دیگران، پس ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾.
گرچه سنّت جاهلی را دین ابطال کرد ولی در اوایل نزول، پیامی داشت و آن این بود که اخوّت دینی، مایه ارث است (یک) و هجرت مایه ارث است (دو) و مانند آن. کمکم اینها رخت بربست و آنچه مدار ارث شد، مسئله رحامت بود. این رحامت را در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به عنوان یک اصل جامع ذکر فرمود، آیه شش سورهٴ «احزاب» این است که ﴿وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ﴾ یعنی اگر قبلاً بر اساس ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ ارث تنظیم میشد یا بر اساس مهاجرت، ارث تدوین میشد الآن بر اساس رحامت، تقریر میشود که رحامت، مدار است نه ایمان و نه هجرت . البته رَحِم باید مسلمان باشد، لذا فرمود: ﴿وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ﴾ یعنی ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ تام هست ولی مدار ارث نیست. ولایتی که بین اهل هجرت هست، تام هست ولی محور ارث نیست. آنچه محور ارث است مسئله رحامت است و این اولویت هم اولویت تعیینی است. بر اساس همین آیه سورهٴ «احزاب»، کلّ ارث تدوین میشود؛ منتها در آیه محلّ بحث ﴿مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ﴾ هم ذکر شده است ﴿وَالْأَقْرَبُونَ﴾ هم ذکر شد، حالا لخصیصه مورد است یا لأهمیت مطلب.
نسخ قانون جاهلیت با تصریح در ارثبری زن
مطلب بعدی آن است که در کارهایی که خیلی مهم است به طور اجمال اگر قانونی تدوین بشود، آن مشکل حل نخواهد شد [بلکه] باید به صورت صریح بازگو بشود. مسئله محرومیت زن از ارث یک امر پذیرفتهشده در جاهلیت بود ، لذا اسلام هم در بخش استقلال اقتصادیِ زن آیه مستقل دارد، جمله مستقل دارد، هم در بخش ارثبری زن جملهٴ مستقل دارد. در بخش استقلال اقتصادی میفرماید: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ اگر میفرمود مسلمان هر چه کسب میکرد برای او بود یا مؤمن هر چه کسب میکرد برای او بود یا شما هر چه کسب میکردید برای شماست، شامل زن و مرد هم میشد، مثل سایر خطابها؛ اما اسم زن را مستقلاً و اسم مرد را جداگانه بردن آن هم با دو جمله، نشانه اهمیت مطلب است. اگر هم میفرمود: «للرجال و النساء نصیبٌ مما اکتسبوا» باز هم کافی بود ولی این طور هم نفرمود، بلکه دو جملهٴ جدا و مستقل ذکر کرد، فرمود: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾. محلّ بحث هم که مسئله ارث است او هم بشرح ایضاً [همچنین]. اگر میفرمود شما از پدر و مادرتان و اقربایتان ارث میبرد، این شامل همه میشد ولی زن را جدا ذکر کردن و مرد را جدا ذکر کردن برای ابطال همان سنّت جاهلی است. یا اگر میفرمود «للرجال و النساء نصیبٌ مما ترک الوالدان و الأقربون» باز هم کافی بود ولی به این مقدار هم اکتفا نکرد، بلکه هر کدام را با جملهٴ مستقل یاد کرد؛ فرمود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ که به صورت روشن و قاطع، آن سنّت جاهلی را ابطال کند.
حکومت قانون ارث بر مال اقل و اکثر
مطلب بعدی آن است که این آیه خودش به صورت روشن ذکر کرد، چه آن مال کم باشد چه مال زیاد، خواه دینار باشد خواه قنطار ﴿مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ﴾ در ارث، زن و مرد سهیماند و شریکاند. اینچنین نیست که اگر زیاد باشد به زنها بدهند و اگر کم باشند مخصوص مردها بکنند، اینچنین نیست ﴿مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ﴾ یا بگویند این قانون ارث، برای مالدارهاست؛ آنها که وضع مالیشان ضعیف است [و] یک مال مختصری را میگذارند، این قانون برای آنها نیست، نه اینطور نیست، بلکه هر کسی هر اندازه مال بگذارد چه کم چه زیاد، مشمول این قانون است: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ﴾.
بیان قاعده اقربیت و رد قاعده تعصیب
مطلب بعدی آن است که چون در این آیه فرمود اگر کسی مُرد، فرزندی دارد و این متوفّا به این وارث، اقرب بود او ارث میبرد و در اینجا زن و مرد فرقی نمیکنند، آن تَعصیبی که گروهی از اهل سنّت قائلاند یا معروف بین برادران اهل سنّت است ، این نمیتواند تام باشد. برای اینکه در بخشی از موارد، اینها مال را به آن مردهایی که نزدیک به متوفّا هستند میدهند و زنها یعنی دختر و امثال ذلک را احیاناً محروم میکنند که آن به خواست خدا اشاره خواهد شد که تعصیب، مخالف با این آیه است.
شیخ طوسی(ره) و تحلیل حدیث تعصیب
مرحوم شیخ طوسی درباره آن حدیث تعصیب میفرماید: دوتا بیان ما داریم یک بیان حدیثی و فقهی داریم و یک بیان تفسیری و اصولی. بیان حدیثی و فقهی را ما در تهذیبالأحکام مشخص کردیم که این روایت، ضعیف است؛ روایتی که دلالت بر تعصیب دارد. بیان اصولی و تفسیریاش همین است که در تفسیر بازگو میکنیم و در اصول گفتیم که خبر واحد نمیتواند در برابر قرآن قرار بگیرد . در تفسیر هم اشاره بکنیم که روایات بالأخره دو طایفهاند، گرچه این در بیان تبیان نیست، در فرمایش مرحوم شیخ نیست. روایات دو طایفهاند: یک طایفه به زعم اینها تعصیب را امضا میکنند، روایات دیگر که معتبرترند و بیشترند تعصیب را ابطال میکنند و اگر این «طائفتان من الروایتین» معارض هم بودند مرجع، قرآن کریم است و قرآن کریم اطلاق دارد و تعصیب را امضا نمیکند. بنابراین هم از نظر بحثهای اصولی و تفسیری جا برای تعصیب نیست که دختر را مثلاً محروم کنند و به بعضی از مردهای وابستهٴ به میّت از راه پدر ارث بدهند و هم از نظر بحث حدیثی و فقهی تام نیست که البته باید اشاره بشود. پس تعصیب را این آیه نفی میکند، البته آنچه را که مرحوم شیخ طوسی در تبیان به صورت بازتر ذکر کرد، خلاصهاش را مرحوم امینالاسلام در مجمع ذکر فرمود .
شمول آیه بر حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امت ایشان
مطلب بعدی آن است که اصلِ خطابات و احکامی که در قرآن کریم هست، شامل همه خواهد شد؛ هم شامل رسول خدا و ائمه(علیهم السلام) و هم شامل توده مردم. مگر اینکه دلیل خاص داشته باشیم برای اینکه حُکمی مخصوص به پیغمبر است یا مخصوص به امت است، این کریمه، هیچ دلیلی بر اختصاص او نیست که این آیه مربوط به امت باشد، بلکه هم شامل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود، هم شامل امت. یعنی اگر کسی پدر یا مادر یا بستگان او بمیرند، ارث میبرد ولو پیغمبر باشد. ارث میگذارد ولو پیغمبر باشد، خب ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ خواه این رجال، پیغمبر باشد یا غیر او، خواه آن والدان و اقربون، پیغمبر باشند یا غیر او. بنابراین هم پیغمبر ارث میبرد، هم ارث میگذارد. اگر فاطمه(علیها سلام) بخواهد به این آیه استدلال کند مطابق با قرآن است، زیرا فرمود: ﴿وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ یعنی دختر و پسر از مالِ پدر و مادرشان ارث میبرند. از مال کسی که آن متوفّا به این وارث، اقرب است تا دیگران ارث میبرند: ﴿وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾.
تبیین حدیث انبیاء اهل جمع مال نیستند
این حدیثی که نقل شده است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لا نورّث» و مانند آن، این در جوامع روایی ما هم هست، عمده آن ذیلی است که جعل شده است. اصلِ حدیث حق است، مرحوم کلینی هم نقل کرده که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ما معاشر انبیا برای ارثگذاری مال نیامدیم یعنی اهل جمع مال نیستیم که بعد از مرگ ما مالی به بچهها برسد، نه یعنی ما ارث نمیبریم یا ارث نمیدهیم، اینچنین نیست ولو آن پیرهنی که تنِ اینهاست بالأخره بچهها ارث میبرند. آن حصیری که روی آن نشستهاند، ارث بچههاست. آن ظرف گِلی که در او غذا میخورند، ارث بچههاست. این حدیث نمیگوید که ما اصلاً ارث نمیبریم و ارث نمیگذاریم و مانند آن. فرمود: ما اهل جمع مال نیستیم، بلکه آنچه ما ارث میگذاریم عِلم است . این است که مرحوم کلینی در بحث فضل علم این حدیث را نقل کرد یعنی ما آمدیم «ما تَرَک» ما علم است «إنّی تارکٌ فیکم الثِقَلین کتاب الله و عترتی» دیگران دینار و درهم، تَرَکه آنهاست، من؛ ترکهٴ من قرآن و عترت است «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی». آنچه پیغمبر به عنوان ما ترَک، در بین امت مینهد، علم است و اعتقاد و معارف، نه اینکه ما اصلاً ارث نمیگذاریم ولو یک پیرهن ساده، ولو یک ظرف ساده ولو یک بستر ساده، اینطور نیست. آنچه مهم است جعل آن ذیل است که فرمود: «و ما تَرَکْناه صدقة» یعنی چیزی که، مالی که از ما مانده است، این به بیتالمال مسلمین باید برگردد. این ذیل، جعل شد، این است که بر خلاف ارث است، این است که بر خلاف قرآن است.
دلالت آیه بر شخصیت حقیقی حضرات معصومین(علیهم السلام)
پس آنچه را که در جوامع روایی ما هم هست [و] مرحوم کلینی نقل کرده است، این است که فرمود: ما نیامدیم که مال بدهیم، بلکه آمدیم که قرآن و عترت به یادگار بگذاریم. اما آنکه جعل شده است و در ذیل این است، این است که «ما ترکناه صدقة» یعنی هر چه که از ما مانده است این برای بیتالمال است. البته، اگر مالی به عنوان امامت و زعامت و رسالت و نبوت و اینگونه از عناوین شخصیتهای حقوقی باشد البته، این برای امامِ بعدی است یعنی آن وجوه شرعیهای که در اختیار رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، بعدش هم به عترت طاهره میرسد ـ به عنوان زعامت ـ ؛ اما آنچه به مالهای شخصی برمیگردد، کار به شخصیت حقوقی ندارد، کار به جنبهٴ رسالت و امامت ندارد، آن دیگر «علی کتاب الله» بین ورثه تقسیم میشود. در جریان ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ و مانند ذلک در قرآن کریم هست. پس هم دلیل خصوصی هست که پیغمبری از پیغمبر دیگر ارث میبرد؛ پیغمبر هم وارث میشود هم مورّث و هم اطلاقات عامّه شامل میشود که پیغمبران هم مورّثاند و اگر حدیثی بخواهد با این آیه مبارزه کند، مخالف با کتاب خواهد بود، لذا ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ شامل همه خواهد شد. بعد هم در ذیل فرمود: ﴿نَصِیباً مَفْرُوضاً﴾، این ﴿نَصِیباً مَفْرُوضاً﴾ جلوی هر گونه توهّمی را میگیرد، چون در بعضی از بخشهای ارث آمده است ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ﴾ ؛ خدا سفارش میکند. عدهای خیال میکردند که این سفارش، غیرالزامی است [و] لذا زن و مرد هم میتوانند در ارث یکسان باشند و مانند آن. البته از نظر مسائل مالی در خیلی از موارد، زنها مزایایی دارند که مردها از آن مزایا محروماند. در بخشی از شُعب ارث هم زن و مرد با هم یکسان میبرند. در بعضی از موارد است، مثل پسر و دختر و امثال ذلک اینها البته، پسرها بیشتر میبرند و دخترها کمتر.
بررسی فرق بین «فرض» و «وجوب»
خب، در زمینه کیفیت توزیع میراث بعضی از آیات دارد: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ﴾؛ خدا شما را وصیت میکند، سفارش میکند. احیاناً خیال میکردند که حُکم، حُکم الزامی نیست. برای اینکه آن توهّم برطرف بشود، در بعضی از بخشها دارد که ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾ . در این آیه محلّ بحث دارد که ﴿نَصِیباً مَفْرُوضاً﴾، ﴿مَفْرُوضاً﴾ یعنی «مقطوعاً»، «فرض هو الوجوب». چندین وجه مرحوم شیخ طوسی در تبیان ذکر کردند که بعضی از آنها در مجمعالبیان آمده که فرق بین فرض و وجوب چیست? فرض، مرادف با ایجاب است نه با وجوب، چون فرض، متعدّی است و وجوب، لازم است و چیزی را که قطع بکنند، میگویند «فَرَضَه» یعنی «قَطَعه»؛ بُرید! یک امر الزامی و قطعی را میگویند فرض، فریضه هم از همین باب است. پس این سخن از توصیه نیست سخن از فرض است یعنی این فریضهای است الهی، لذا مانند بعضی از آیات دیگر نظیر ذیل آیه یازده که دارد: ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾ این جلوی هرگونه توهّمی را میگیرد، اینها نشانههای آن است که اگر در یکجا سخن از ایصاء و توصیه است، این توصیهٴ الزامی است، برای اینکه در اینگونه از موارد که حُکم قانون اساسی را دارد و به عنوان اصل، بازگو شده است، فرمود: ﴿نَصِیباً مَفْرُوضاً﴾ یعنی «مقطوعاً».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است