display result search
منو
تفسیر آیه 6 سوره نساء _ بخش یازدهم

تفسیر آیه 6 سوره نساء _ بخش یازدهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 67 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 6 سوره نساء _ بخش یازدهم"
- نیاز به ازدواج برای حفظ نوع بشر
- اصول و فروعات موجود در امر ازدواج
- حقوق متقابل زن و شوهر نسبت به هم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً ﴿6﴾

لزوم پاسخ به شبهات ره‌آورد اسلام در امر خانواده
چون سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بخش مهمّی از مسائل مربوط به خانواده را تبیین می‌کند، لذا لازم است آنچه در عصر نزول این سوره مورد عمل مردم حجاز بود و آنچه را که اسلام آورده است و شبهاتی که بر رهآورد اسلام است و پاسخ این شبهات درباره مسئله نکاح و تشکیل خانواده بازگو می‌شود.
مباحث مربوط به خانواده‌ در تفسیر شریف ‌المیزان
سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) تقریباً بیست صفحه کتاب شریف المیزان را به این مباحث عمیق اختصاص دادند. سه فصل مربوط به اصل ازدواج و رابطهٴ زن و شوهر و تعدّد زوجات است، بخش دیگری هم در کنار این سه فصل، مربوط به تعدّد زوجات رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است . تحقیق درباره این بیست صفحه، حدّاقل یک هفته وقت لازم است [و] ما هم در آستانهٴ تعطیل سال تحصیلی هستیم، هم به مناسبت فرارسیدن سوّمین سالگرد رحلت امام(رضوان الله علیه) هم مهم‌تر از همه شهادت امام جواد(صلوات الله و سلامه علیه) و مانند آن، لذا در ظرف امروز و فردا به خواست خدا عصارهٴ این بیست صفحه مطرح می‌شود، شما هم این بیست صفحه را حتماً مطالعه و مباحثه بفرمایید، چون مطالب فراوانی را ایشان در ذیل این بیست صفحه ذکر کردند و اگر چیزی لازم بود به عنوان تکمله و تتمّه در آن بازنگریهای بعدی ـ ان‌‌شاءالله ـ اضافه می‌شود.
نیاز به ازدواج برای حفظ نوع بشر
فصل اول دربارهٴ اصل نکاح است و خلاصهٴ بحثی که به فصل اول برمی‌گردد این است که موجودها دو قِسم‌اند: بعضیها هستند که ماندنی‌اند، مثل فرشته‌ها، اینها نوعشان منحصر به فرد است و برای حفظ نوع، نیازی به نکاح ندارند؛ بخش دیگر موجودات طبیعی و مُردنی‌اند که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ این‌گونه از موجودات، برای حفظ نوع، نیازی به ازدواج و نکاح و مانند آن دارند. حیوانات از این قبیل‌اند و انسانها هم این‌چنین‌اند که برای بقای نوع، ناچارند ازدواج کنند، این مطلب اول.
اصول و فروعات موجود در امر ازدواج
مطلب دوم، تشکیل خانواده و تحصیل همسر و تأمین هزینهٴ او کاری است سنگین. ادارهٴ اولاد، تربیت اولاد، تأمین هزینهٴ اولاد کاری است بسیار دشوار، برای اینکه انسان و همچنین حیوان به این کار سنگین تن در بدهد، ذات اقدس الهی لذّتی را در این کار نهاد این لذّت، به منزلهٴ مُزد کار است نه هدف. حالا بعضیها این وسیله را با هدف خلط می‌کنند مطلبی است جدا. در اصلِ وجود انسان هم همین طور است؛ انسان بدون غذا نمی‌ماند، بر خلاف فرشته‌ها که بدون غذا می‌مانند. انسان برای اینکه شخصش موجود باشد، نیازمند است به تحصیل غذا، تحصیل مال حلال و تأمین غذا و امثال‌ذلک کاری است مشکل. این کار ِمشکل را انسان در برابر چه انگیزه‌ای انجام بدهد، لذّتی را ذات اقدس الهی در فضای کام او هنگام خوردن غذا قرار داد و رنج گرسنگی را هم در جهاز هاضمه و گوارش او قرار داد که او از گرسنگی رنج ببرد و از غذا خوردن لذت ببرد تا به فکر تحصیل غذا باشد، غذا بخورد که نمیرد. عده‌ای خیال می‌کنند که غذا خوردن هدف است، لذا پُرخوری و اسراف و اِتراف دارند و مانند آن، در حالی که ذات اقدس الهی این را به منزلهٴ مُزد کارگریِ یک کارگر قرار داد. اگر کسی از گرسنگی رنج نمی‌برد، خب می‌مُرد، برای اینکه این دستگاه گوارش که نمی‌تواند خودخوری‌اش را بیش از چند روز ادامه بدهد که، وقتی غذا از بیرون، نصیب گوارش نشد، ناچار است خودش را بخورد، خودش هم که خورد تمام می‌شود، سرّ لاغر شدن همین است دیگر، چون دستگاه گوارش که بدون غذا نمی‌ماند، اگر از بیرون به او غذا نرسید از درون استفاده می‌کند؛ لاغر می‌شود بعد می‌میرد. اگر رنجِ گرسنگی نبود کسی به سراغ غذا نمی‌رفت و اگر لذّت خوردن نبود، کسی این رنجها را تحمّل نمی‌کرد. ذات اقدس الهی این کارها را به عنوان هشدار و به عنوان مزد کار قرار داد تا انسان، غذا تحصیل بکند و بخورد و نمیرد. آن‌که عاقل است، می‌داند که غذا برای ماندن است، آن‌که عاقل نیست خیال می‌کند ماندن، برای خوردن است.
رنج و لذت دو امر موجود ازدواج
همین دو نکته درباره حفظ نسل و حفظ نوع هم مطرح است. انسان چون نوعش با توالد زنده است برای حفظ توالد، از تنهایی و عزوبت رنج می‌برد که این رنج عزوبت، زمینهٴ تشکیل خانواده را فراهم می‌کند و از نکاح، لذت می‌برد که این لذت، به منزلهٴ مُزد تحمّل زحمت است. عاقل زندگی تشکیل می‌دهد، برای تربیت اولاد. غیرعاقل زندگی تشکیل می‌دهد برای اطفای غریزه، قهراً هم در زندگی شخصی بین عاقل و غیرعاقل فرق است، هم در زندگی اجتماعی بین عاقل و غیرعاقل فرق است. به هر تقدیر، اصل نکاح برای حفظ نسل و بقای نوع است و آن لذّتی که هست یا رنجی که از عزوبت هست، همه وسیله است برای انجام نکاح، این دو مطلب.
افراط، امری خارج از نظام انسانی در ازدواج
مطلب سوم آ‌ن است که گروهی درباره نکاح افراط می‌کنند، می‌گویند نظمی، قاعده‌ای، قانونی و امثال‌ذلک نیست هر که، هر که را خواست. البته این از یک مرحله از حیوانیّت پایین‌تر است، چون بخشی از حیوانات کاملاً در تشکیل خانواده و تربیت اولاد مواظب نظم‌اند؛ یک کبوتر وقتی بخواهند بچه و تُخمی به بار بیاورد و فرزندانی تربیت کند، بالأخره با کبوتر معیّن ازدواج می‌کند، دوتایی با هم یک آشیانه را تشکیل می‌‌دهند. بخش زیادی از حیوانات، براساس نظم، خانواده تشکیل می‌دهند. این گروه که می‌گویند هر که هر چه را خواست بتواند زندگی کند، همان رسوم جاهلی که متّخذ اخدان بودند، دوست می‌گرفتند یا مسافحات بودند سفاح داشتند، اینها اهل افراط در مسئله نکاح و زناشویی‌اند که این گروه، زندگی انسانها را از بخشی از حیوانها هم پایین‌تر دانستند، این مطلب سوم.
جلوگیری از تفریط برای حفظ و عدالت در جامعه
چهارم آن است که در مقابل این افراط، گروهی مبتلا به تفریط شدند که حتی طلاق را منع کردند؛ گفتند اگر مردی با زنی ازدواج کرد طلاق، ممنوع است. در حالی که ممکن است مشکلات اخلاقی پیش بیاید، علل و عوامل دیگری نگذارد این خانواده سرِ پا بماند. طلاق با حفظ رعایت قِسط و عدل باید مشروع باشد، گرچه حلالی است مبغوض ولی اصل حلّیتش را نمی‌شود انکار کرد، پس مطلب سوم برای افراطیها بود، مطلب چهارم برای تفریطیها.
خلاف فطرت بودن ازدواجهای بدون اولاد
مطلب پنجم این است که چون اصل نکاح و تشکیل خانواده برای ارضای غریزه نیست [بلکه] برای حفظ نسل و تربیت اولاد است، اگر کسی ازدواج کرد برای اینکه یک زندگی مشترکِ غریزی داشته باشند بدون اولاد، این در حقیقت به آن ندایِ اصلی فطرت پاسخ نداد، او نمی‌داند که این کار برای حفظ نسل است نه برای ارضای غریزه، این پنجمین مطلب.
لزوم حفظ قواعد عملی در تربیت عواطف فرزندان
ششمین مطلب آن است که آ‌نهایی که از اینها قدری روشن‌تر فکر می‌کنند و بهتر فکر می‌کنند، می‌گویند زندگی تنها برای ارضای غریزه نیست [بلکه] برای حفظ نسل هم هست، لکن بچه را خود نمی‌پرورانند، فوراً به مهد کودک می‌سپارند ـ با امکاناتی که دارند ـ دیگر بچه، بچه عاطفی و عَطوف تربیت نمی‌شود. یک وقت است کسی کاری دارد ضرورتی وادارش کرده است که کودک را به مهد کودک بسپارد، خب او احیاناً مستثناست ولی یک وقت نظام بر این روال حرکت می‌کند که همین که بچه به دنیا آمده است به مهد کودک برود. مسئله شیر مادر و تربیت مادر و عاطفه مادر و امثال‌ذلک به او افاضه نخواهد شد، او از این جهت لذتی نمی‌برد و اصول خانوادگی با این پاشیده خواهد شد، چون عواطف و احساسات اینها یک سلسله سیر و سلوک عملی است؛ نمی‌شود گفت بعداً این بچه درس می‌خواند عالِم و آگاه می‌شود، آن کمبود عواطف را ترمیم می‌کند. هرگز فکر به جای عاطفه نمی‌نشیند و عاطفه به منزلهٴ ملات زندگی است، اعضایی که در جامعه زندگی می‌کنند به منزلهٴ آجرها و پاره‌سنگهایی هستند که آ‌ن عواطف و علاقه‌ها اینها را یکجا جمع می‌کند، یک سلسله عواطف نرم مثل ملات، این آحاد پراکندهٴ متصلب را یکجا جمع می‌کند و یک خانهٴ سُربی می‌سازد، با اینکه خودِ این ملات نرم است.
بنابراین عواطف را نمی‌شود در مهد کودک به یاد کودک داد، این طور نیست [بلکه] باید عواطف را در دامان پدر و مادر به بچه اعطا کرد نه یاد داد. قهراً نظام خانواده در اسلام می‌شود اصیل، از این جهت است که اسلام اصول خانوادگی را تا آخر عمر بین عمودین حفظ کرده است یعنی از آن طرف بین جدّ و جدّه ولو به مرحله عالی و اعلا برسند، از آن طرف به اسباط و نوه‌ها و نبیره‌ها و امثال‌ذلک برسند، این عمودین را به هم محرم کرد، واجب‌النفقه کرد، قیّم یکدیگر قرار داد از طرف بالا و مانند آن. رابطهٴ خانوادگی در اسلام تا آخرین لحظه و تا آخرین نفر برقرار است یعنی نوه‌ها با جدّ اعلا، همان مسئلهٴ حرمت عقوق دارند، همان مسئله وجوب اطاعت دارند، همان مسئله وجوب انفاق دارند، اگر کسی نداشت بر دیگری تأمین هزینهٴ او واجب است و مانند آن، هم آن محرمیت هست، هم آن حرمت هست، هم آن احترام‌داری هست تا آخرین لحظهٴ زندگی و تا آخرین نفر از این سلسلهٴ عمودین. لذا خانواده در اسلام اصل است و به هیچ وجه براساس این اصل معامله نشد و نمی‌شود این فصل اول. البته مباحث فراوانی دارد این فصل اول که عصاره‌اش همین شش مطلب است.
اصول حاکم بر روابط زن و شوهر و عدم فرق بین آنها
فصل دوم رابطهٴ بین زن و شوهر است. در بحثهای قبل اشاره شد که زن و شوهر در اسلام، غیر از زن و مردند. یک وقت انسان می‌خواهد ببیند دین، درباره زنها چه فتوایی دارد، درباره مردها چه فتوایی. اینجا یک دید عمیق روشنی دارد که هیچ فرقی بین زن و مرد نیست، البته کارها در اثر خصوصیتهای ساختمان بدن تقسیم‌شده است؛ اما حالا فضیلتی برای مرد باشد، کسی چون مذکّر است افضل است، کسی چون مؤنث است افضل نیست، چنین چیزی در اسلام نیست. یا عبادتی، کمالی، علمی و فضیلتی، ذکورت شرطش باشد یا انوثت مانع این‌‌چنین نیست. کارهای اجرایی البته تقسیم شده است، می‌گویند مثلاً ـ البته به فتوای بعضیها نه همه ـ زن نمی‌تواند قاضی باشد، چون کارِ اجرایی است بگیر و ببند است، تماس با نامحرم است باید دستور شلاق و تازیانه و امثال‌ذلک بدهد، این یک کار اجرایی است. اما زن می‌تواند در مرحلهٴ قضا به جایی برسد که شاگردان او بشوند قاضی، زن می‌تواند معلّم دانشکدهٴ حقوق باشد، معلّم بخشهای قضایی باشد که زیر دست او شاگردانی تربیت بشوند که قضا را به عهده بگیرند. این‌‌چنین نیست که حالا اگر زن قاضی نشد، از مسائل حقوقی و در رشته حقوق و اینها نتواند کار بکند و کمال همان کمال علمی است. گرچه زن نمی‌تواند قاضی باشد ولی می‌تواند معلّم دانشکدهٴ حقوق باشد، می‌تواند در بخشهای قضایی، آن دروس قضایی را در حدّ اجتهاد فرابگیرد و تربیت کند قاضی را و تعلیم بکند.
کمالی از کمالات، مشروط به ذکورت یا ممنوع به انوثت باشد نیست. اگر کارها تقسیم‌شده است زن، در کارهای خودش موفق‌تر بود اکرم عند الله است، مرد در کارهایش موفق‌تر بود اکرم عند الله است، این مربوط به این است که چه کسی وظیفه خود را چگونه انجام بدهد. پس زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن، هیچ‌گونه فضیلتی برای اینها نیست؛ نه مذکر بودن نشانهٴ فضل است و نه مؤنث بودن نشانهٴ بی‌فضلی.
پرسش:...
پاسخ: مرجع، ممکن است. زن اگر هم بخواهد مرجع بشود برای زنان دیگر، محذوری ندارد. دلیل معتبری اقامه نشده است، مگر اجماعی که ادّعا کردند که زن نمی‌تواند مرجع بشود ، بر فرض اینکه این اجماع تام باشد، نسبت به مردها تام است ولی دلیلی نیست که زن نتواند مرجع تقلید زنان بشود. بالاتر از او می‌تواند به مقام اجتهاد مطلق برسد که بعضی از شاگردان او بشوند مرجع تقلید، چون مرجعیت یک کار اجرایی است، با مردم باید تماس داشته باشد وجوهات بگیرد، تقسیم بکند، سؤالات مردم را گوش بدهد، مشکلات مردم را حل کند یک کار اجرایی است، مرجعیت یک کار اجرایی است؛ اما فقاهت یک کار علمی است. فقاهت و اجتهاد، مشروط به مرد بودن یا ممنوع به انوثت نیست. مرجعیت یک کار اجرایی است ممکن است که بعضیها گفته باشند، آن‌هم در خصوص مردها، گرچه ادّعای اجماع شده است؛ اما چنین حرف تام و عمیق علمی نیست.
اگر جامعه طوری باشد که زنها را مردها اداره نکنند؛ معلم زنها زن باشد، بیمارستان زنان را زنان اداره بکنند، بخشهای قضایی دادگاه مدنی خاص و دهها شعبه‌های قضایی که زنها مراجعه می‌کنند، سرپرست این بخشها زنها باشند، یقیناً کارها آسان‌تر حل می‌شود، مشکلاتی نخواهد بود. بخش مهمّ مشکلات برای این است که الآن زنها مراجعه می‌کنند به مردها، نمی‌خواهند با آنها تماس بگیرند، حرف آنها را نمی‌توانند منتقل کنند، آنها هم حرف اینها را نمی‌فهمند چنین مشکلاتی ما داریم. اگر ما داشته باشیم بانوان تحصیل کرده‌ای که به قِسط و عدل زندگی کنند و نیمی از افراد جامعه که زنها هستند مشکلات اینها را درک کنند و کارگشای اینها باشند، هیچ محذوری ندارد. آن‌گاه وقتی نظام، شکل گرفت دیگر اینها تمام‌وقت نخواهند بود، پاره‌وقت‌اند هم به کار داخلی می‌رسند، هم بچه‌های خودشان را اداره می‌کنند، دیگر نیازی به مهد کودک نیست و هم زنهایی هم که در جامعه مشکلات دارند به مردها مراجعه نمی‌کنند، وقتی ببینند با نامحرم تماس می‌گیرند نمی‌توانند حرف را منتقل کنند با یأس برگردند، حرف از دو چهره قابل تأمین است.
حقوق متقابل زن و شوهر نسبت به هم
اما زنِ در مقابل شوهر و شوهرِ در مقابل زن، البته داخلهٴ منزل یک نفر مدیر طلب می‌کند. اینجاست که فرمود: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ این ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا﴾ برای زنِ در مقابل شوهر و شوهرِ در مقابل زن است، نه زنِ در مقابل مرد که زن، صرف اینکه زن است تحت قیمومت مرد باشد. مرد، صرف اینکه مذکّر است قیّم زن باشد، این‌‌چنین نیست. گاهی اتفاق می‌افتد که زنها قیّم مردها هستند، خب مادر، قیّم پسر است ولو پسر مجتهد، طبیب، پزشک، متخصّص باشد، بالأخره احترام مادر واجب است، عقوق مادر حرام است، رعایت حقّ مادر واجب است، مادر اگر گفت من رنج می‌برم تو این مسافرت را بکنی، سفر می‌شود معصیت و حرام، خب اینجا زن بر مرد قیّم است.
عدم شرافت مرد نسبت به زن
اگر قیّم‌بودن را در داخلهٴ زندگی مطرح بکنیم یعنی مرد و زن آن که مسئولِ زندگی است و هزینه، به عهده اوست به این معنا، قیّم باشد این شرفی برای مرد نیست، این یک وظیفه است برای مرد. اگر یک سلسله حقوقی بر عهده زنهاست، یک سلسله حقوقی هم بر عهدهٴ مردهاست، به مردها هم دستور داد ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ لذا هم بر مرد، حفظ عدل و قِسط واجب است، هم بر زن، حفظ قِسط و عدل واجب است. غرض این است که این ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ برای آن است که در داخلهٴ منزل، مدیرعامل یک نفر است، نه اینکه زن در مقابل مرد، مرد در مقابل زن، صرف اینکه کسی مذکر است قیّم باشد و مانند آن، این خلاصه فصل دوم.
برتری نداشتن مرد در مقابل زن و برعکس
به هر تقدیر زن در مقابل مرد، مرد در مقابل زن هیچ برتری ندارد، کارها تقسیم‌شده است. اگر مرد در کارهای خودش موفق‌تر بود، اکرم عند الله است، اگر زن بود، اکرم عند الله است؛ اما زن و شوهر در داخلهٴ منزل، مرد مدیرعامل است، مسئول داخلی منزل است همه هزینه‌ها به عهده اوست، او بالأخره عهده‌دار این کارهاست فرمود: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ اما در عین حال که ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ ، ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ است؛ اما درجهٴ سرپرستی و مدیرعامل بودند نه درجهٴ فضیلت، درجهٴ فضیلت برای ایمان است. اگر زن، مؤمنه بود درجه‌اش بالاتر از مرد است، مرد مؤمن‌تر از زن بود، درجه‌اش افضل است. صِرف اینکه زن، جزء عیال مرد است و مرد، مدیرعامل خانه است و هزینه به عهده اوست، اینکه افتخاری نمی‌آورد که.
تعدد زوجات و منشأ پیدایش آن
فصل سوم مسئله تعدّد زوجات است، این تعدّد زوجات را افرادی که در بادیه‌ها به سر می‌برند اینها داشتند البته. حالا منشأش یا برای آن است که می‌خواستند اعضای خانواده‌ اینها قوی‌تر بشود و بیشتر بشود تا از تهاجم بیگانه‌ها در امان باشند و قدرتی پیدا کنند یا برای آن است که در زندگی عشیره‌ای و قبیلگی، خودِ خانواده باید همه کارها را انجام بدهد؛ هم دامداری بکند، هم کشاورزی بکند، هم باغداری بکند، هم خانه را تأمین بکند، این کارها چون زیاد است نیاز دارند که اعضای خانواده زیاد باشند. اعضای خانواده وقتی زیادند که همسرها زیاد باشند، اولاد زیاد باشند تا همه کارها شکل بگیرد. به هر تقدیر در زندگی قبیلگی و عشیرگی، تعدّد زوجات بود. اما اسلام آنچه را که آورده است، همان طوری که زن در زندگیِ تنها باید عادل باشد، مرد در زندگیِ تنها باید عادل باشد در زندگی با هم باید عادل باشند، اگر مرد دارای چند زن شد، زنها با این مرد، حقوق متقابل دارند اولاً، نسبت به یکدیگر حقوق متساوی دارند ثانیاً و اگر مرد، قدرت اداره اینها را ندارد و نمی‌تواند از نظر هزینه و مانند آن اینها را تأمین بکند یا عدل را برقرار بکند، حقّ تعدّد زوجات ندارد ثالثاً، تعدّد زوجات یک امر واجب نیست، جایز است رابعاً، آن‌هم با این شرایط یاد شده.
شبهات چهارگانه نصرانی‌ها و متنصران به تعدد زوجات
اشکالاتی که مسیحیها بر تعدّد زوجات گرفتند و متنصّران هم حرفهای نصارا را تقویت کردند یا کسانی که نه نصرانی‌اند، نه مسلمان‌اند، نه متنصّرند، نه مُتهوِّدند؛ اما بدشان نمی‌آید که نقدی بر اسلام داشته باشند، به این شبهات دامن زدند، چهارتا شبهه‌شان را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) نقل کرده است. یکی اینکه تعدّد زوجات بر خلاف عواطف و احساسات زن است، مایه تحقیر اینهاست، اینها را به حسد و امثال حسد وادار می‌کند.
دوم اینکه این بر خلاف ناموس طبیعت است، چون ناموس طبیعت، زن و مرد را مساوی هم خلق کرد، دلیلی ندارد که یک مرد بیش از یک زن بگیرد.
سوم آن است که این تعدّد زوجات، مردها را به شهوت‌رانی و امثال‌ذلک تشویق می‌کند.
چهارم این است که ارزش زن خیلی پایین می‌آید، حتی براساس اسلام هم بر مبنای خود اسلام هم، تعدّد زوجات تا چهار زن با خودِ مبانی اسلام سازگار نیست. اصلِ تعدّد زوجات مایهٴ کم شدن ارزش زن است ولو با مبانی اسلام، برای اینکه اسلام می‌فرماید دوتا زن به منزلهٴ یک مردند، یک مرد به منزلهٴ دوتا زن است در باب شهادت، اینجا آمد دستور داده که یک مرد می‌تواند تا چهار زن را هم ازدواج بکند. پس حتی با مبانی خود اسلام هم ـ معاذ الله ـ سازگار نیست ، این شبهات و امثال این شبهات از مسیحیها بود، بعد عده‌ای هم دامن زدند
جواب نقضی اجمالی به شبهات مطروحه
جواب اجمالی اینها چندتاست یک جواب نقضی است که شما تعدّد زوجات را که برابر نظم و قانون و قاعده و هزینه و ثبت در تاریخ و عِدّه و فرزند داشتن و همه اینهاست منع کردید؛ اما تعدّد دوست و آشنا را رها کردید، نظام غرب این‌‌چنین است دیگر. مرد اگر بخواهد با غیر همسرش رابطه دوستی داشته باشد مجاز است؛ اما نمی‌تواند با نظم و قانون با او زندگی کند یعنی بی‌نظمی و بی‌قانونی و هرج و مرج جایز است؛ اما نظم و قاعده داشته باشد در حدّ معیّن، این جایز نیست. همین غرب و همین کلیسا که بساط غرب را امضا می‌کند، هرج و مرج را، هرگونه رابطه‌ای را مرد با زنهای دیگر داشته باشد مجاز می‌دانند؛ اما اگر براساس ازدواج باشد مجاز نمی‌دانند، این جواب نقضی.
جواب حلی به شبهات چهارگانه
جواب حلّی‌اش این است که اولاً تعدّد زوجات، ازدواج متعدّد واجب نیست، یک و ثانیاً شرایط خاصّه‌ای دارد که رعایت عدل و قِسط باشد، دو و زن هم احیاناً می‌تواند در ضمن عقد اول جلوی این کار را بگیرد، سه و راههای دیگر
جواب تفصیلی بر شبهه مخالف عواطف زن بودن تعدد زوجات
ولی جواب تفصیلی این شبهات چهارگانه آن است که اینکه شما گفتید عواطف زنها تحقیر می‌شود دین، بر مبنای عقل است نه عاطفه. عقل آن عاطفه را تعدیل می‌کند، اگر قِسط و عدل مراعات بشود چه دلیلی دارد که زن برنجد. اگر غیرتی دارد، آن غیرت را دین تعدیل می‌کند، آن دیگر غیرت فطری نیست [بلکه] آن غیرت غریزی و غیرت طبیعی است که باید با فطرت تعدیل بشود و نشانه‌اش هم این است که در صدر اسلام، این قانون آمده و هیچ مشکلی را هم به بار نیاورده. اگر شما می‌بینید در اثر تعدّد زوجات، مشکلات داخلی پیدا شده است، حسدی پیدا شده است، برای اینکه قِسط و عدل رعایت نشده که یک جواب دیگری است که سیدناالاستاد براساس این باز کردند که آن‌هم به عرض می‌رسد .
جواب تفصیلی بر شبهه تساوی بودن طبیعت زن و مرد
و اما جواب شبهه دوم که گفتید طبیعت بین زن و مرد تساوی برقرار کرده؛ رقم زنها و مردها مساوی هم‌اند، دلیلی ندارد که مرد بیش از یک زن بگیرد این‌‌چنین نیست. بر فرض که رقم زن و مرد مساوی هم باشد؛ اما ازدواج تنها به تساوی رقم و آمار برنمی‌گردد. زنها آمادگی‌شان برای ازدواج و مادر شدن، شش سال قبل از مردهاست، مخصوصاً در منطقه‌های گرمسیر یعنی وقتی زن به سنّ ده ‌سالگی، دوازده‌ سالگی و مانند آن رسید، قابل مادرشدن هست و مرد قابل پدر شدن نیست، این نیاز طبیعی را باید مکتبی پاسخ بدهد و دین، پاسخ داده است و غرب از راه صحیح پاسخ نداد و از راه باطل دارد پاسخ می‌دهد. لذا دخترهای آنها نوعاً در سنّ شانزده سالگی و هفده سالگی که رسیدند، سوابق ممتدّی با اخدان و دوستان داشتند اینها جلوی حلال را گرفتند ولی حرام را باز گذاشتند، این یک نکته که باید به او پاسخ مثبت داد و دینِ الهی به او پاسخ داده است.
و از طرف دوم، زنها معمولاً بیش از مردها عمر می‌کنند، قهراً احتیاج دارند به سرپرستی، پس گرچه رقم زن و مرد ممکن است در اوایل مساوی هم باشد ولی در مرحلهٴ بقا، مردها کمتر از زنها هستند براساس عمر طبیعی.
جهت سوم این است که زنها در سنّ پنجاه سالگی به بعد دیگر مادر نخواهند شد و اگر کسی اولاد بخواهد ناچار است با همسر دیگری ازدواج کند که اولاد پیدا کند.
نکته چهارم آن است که این جنگهایی که پیدا شده، این جنگها باعث کم شدن رقم مردها از زنهاست و اگر یک مرد، یک زن بگیرد و بیشتر نگیرد به همین سرنوشتی مبتلا خواهند شد که در آلمان و غیرآلمان بعد از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده است؛ زنها آمدند پیشنهاد دادند بعد از این جنگ جهانی که شما برابر قانون اسلام بیایید تعدّد زوجات را از مجلس بگذرانید و همین بریتانیای پیر و امثال اینها نپذیرفتند، لذا بازار فحشا و روابط نامشروع را علنی کردند یعنی قانونی است، رابطه نامشروع، قانونی است در غرب؛ اما تعدّد زوجات را گفتند ما نمی‌پذیریم، کلیسا هم امضا نکرده است آنکه بی‌نظم است، و هرج و مرج است جایز، اینکه منظم است و مضبوط غیرجایز. بنابراین این کارها بعد از جنگ جهانی دوم اینها عملاً دیدند که حق با اسلام است .

جواب بر شبهه مطابق شهوت‌رانی بودن تعدد زوجات
و اما اینکه تعدّد زوجات مردها را به طرف شهوت می‌کشاند، تعدّد زوجات که واجب نبود جایز هست و آن‌هم اگر کسی قدرت تأمین نداشته باشد بر او حرام است و اگر کسی قدرت مالی دارد ولی قدرت قِسط و عدل ندارد در تأمین هزینه‌ها و امثال‌ذلک بر او روا نیست، همه اینها را جلویش را گرفته اسلام .
جواب بر شبهه تحقیر زن در صورت تعدد زوجات
و اما آ‌ن شبهه اخیری شما که گفتید این رقم، مایهٴ تحقیر است که آن و حتی بنا بر خود اسلام هم اسلام، یک مرد را در برابر دوتا زن قرار داد در شهادت و الآ‌ن یک مرد، در برابر چهارتا زن قرار می‌گیرد در برابر ازدواج. این مگر جزء اصول ارزیابی اسلام است که حالا این چهارتا زن به اندازه یک مرد می‌ارزند. ممکن است یکی از زنها عند الله به مراتب، افضل از خود این مرد باشد، مگر اینجا جای خرید و فروش است.
جدا بودن وضع اسلام از مسلمین
عمده آن است که ایشان می‌فرمایند سیدناالاستاد که شما وضع مسلمین را دیدید، این را به حساب اسلام آوردید یک، آن‌هم مسلمین، نه تودهٴ مسلمین، با زمامداران اسلامی با حُکّام و ملوک در ارتباط بودید و حرمسرای اینها را دیدید، به حساب اسلام آوردید دو و همیشه اسلام با ملوک و حُکّامی که حرمسرا داشتند مخالف بود. شما اوضاع حرمسرای اینها را دیدید و اینها را به حساب اسلام آوردید و گفتید که این خلاف عقل است، در حالی که نه ملوک برابر اسلام رفتار می‌کردند نه مُترفین و مسرفین برابر اسلام، تعدّد همسر را اجرا می‌کردند .
حالا بقیه این ده صفحهٴ مانده را هم مطالعه بفرمایید تا ـ ان‌شاءالله ـ خلاصه‌گیری بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی