- 719
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 6 سوره نساء _ بخش پنجم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 6 سوره نساء _ بخش پنجم"
- تفاوت محتوایی زبان عربی در قبل و بعد از بعثت؛
- استخفاف مردم از علل اصلی فقر فرهنگی؛
- تشریح مفصل اوضاع جاهلیت در خطبه قاصعه.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴿6﴾
خلاصه بررسی وضعیت جاهلیت در عصر نزول
فصل دوم از فصولی که در ذیل این مقطع از آیات کریمه مطرح شد، تبیین عصر جاهلی بود، تبیین عصر نزول قرآن کریم که جاهلیت، کلّ جهان را فراگرفته بود.
این بحث، بخشی از آن به عهدهٴ تاریخ است که شِبه جزیره عربستان در چه حالت بود، ایران در چه حالت بود، خاور دور و نزدیک در چه حالت بود که در کتب تاریخ آمده. بخشی از آن مربوط به بحثهای روایی و قرآنی است. آن قسمت که مربوط به بحثهای قرآنی است تا حدودی اشاره شد و آن قسمتی هم که مربوط به بحثهای روایی است چند حدیث از کتاب شریف نهجالبلاغه هم به خواست خدا قرائت میشود تا روشن بشود که فضایی که قرآن در آن فضا نازل شده است، چقدر آلوده بود و همه این آلودگی ها را قرآن برطرف کرد.
تا حدودی روشن شد که مردم گرفتار جاهلیتی بودند، حتی در حدّ فرزند کُشتن و این فرزندکُشی هم به سه صورت بود: گاهی دخترها را میکشتند، برای اینکه مبادا در جنگها به اسارت بروند، گاهی هم پسرها و دخترها فرق نمیکرد میکشتند برای ترس از گرسنگی، گاهی هم فرزندها چه پسر، چه دختر را قربانی میکردند برای بتها.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ادبیاتشان در فحش و سَبّ و هجا به کار میرفت؛ شعرِ خوب میگفتند، خطابههای خوب ایراد میکردند؛ اما قدرت نوشتن نداشتند و شعرشان هم در هجو و تشبیت به کار میرفت، این چه ادبیاتی است؟ ادبیاتی که در آن معارف نیست که ادبیات نیست. اینها میتوانستند بدون تأمّل زیاد، قصیدههای قرّایی بسرایند؛ اما در حدّ تشبیب، در حدّ هجو، اینچنین نبود که در فضایل اخلاقی یا در علوم و معارف، چیزی اینها داشته باشند.
پرسش:...تفاوت محتوایی زبان عربی در قبل و بعد از بعثت.
پاسخ : نه آن زبان را وحی به خدمت گرفت،شما مثلاً در لغات عرب وقتی مراجعه میکنید قبل از اسلام، میبینید خیلی وسیع است؛ اما خیلی بیمحتواست. مثل اینکه الآن شما به لغات غرب که مراجعه میکنید، میبینید خیلی وسیع است؛ اما کممحتواست. این کامپیوتری که اختراع شده، این رادیو که اختراع شده، هواپیما اختراع شده، آپولوها اختراع شده صدها اجزای ریز و درشت فنّی دارد که هر کدام نامی دارد. اگر کسی بخواهد به این لغات، آشنا بشود باید رنج طولانی تحمل کند؛ اما میبینید که هزارها لغت است دربارهٴ سیم و پیچ و مُهره و بستن و گشودن یک کامپیوتر، درباره انسان که چه بکنند این ابزار را چطور مصرف بکنند. در قِسط و عدل شما میبینید فرهنگ غرب فقیر است. هزارها کلمه، دربارهٴ این پیچ و مُهره هست، چون ابزار کار آنهاست؛ اما درباره معارف چطور؟ درباره قِسط و عدل چطور؟ سیر و سلوک چطور؟ منازل سایرین چطور؟ دستشان تهی است. عربِ جاهلی هم اینچنین بود؛ کیفیت خوابیدنش چطور، برخاستنش چطور، راه رفتنش چطور، نیمخیز رفتنش چطور، همه اینها برایش اسم بود. شما لسانالعرب را که ملاحظه میکنید میبینید پر از ادبیات است؛ اما وقتی قبل از اسلامش را نگاه میکنید با بعد از اسلام، میبینید دنیایی از تفاوت پیدا شده، با همان سرمایهها معارف را تزریق کردند.
چگونگی سقوط ارزشهای انسانی در عصر جاهلیت
به هر تقدیر، قرآن عصر را عصر جاهلی تلقّی کرد. عمده نکتهای است که قرآن به عنوان متن مشخص کرد و نهجالبلاغه به عنوان شرح و آن این است که چطور عرب اینچنین شدند? چطور اینقدر فرومایه شدند که حتی به فرزندکُشی افتخار میکردند تقرّب داشتند الیالله!
منشاء عقبافتادگیهای جاهلی
بنابراین قرآن کریم نمونههایی را ذکر میکند، البته دربارهٴ خصوص مردم یک منطقه نیست [بلکه] درباره مصر ذکر میکند و همچنین درباره فراعنه و درباره سامری و اینها ذکر میکند، میفرماید منشأ عقبافتادگی جهل است. جهل به دو معنا: هم بیسوادی؛ هم بیخردی. انسان نه قدرت داشته باشد که مسائل را درک بکند، نه آن مقداری که درک میکند به او بها بدهد که بتواند غرایز را تعدیل بکند. آنگاه خوی خودسری و خودکامگی و تکبّر و غرور، حاکم میشود. جهل از یک سو، تکبّر از سوی دیگر چهها که نخواهد کرد.
دو علت اساسی سقوط فرهنگی آلفرعون
در جریان فرعون قرآن کریم دوتا بیان دارد: یکی اینکه آلفرعون اینها را سائمه میکردند. سائمه یعنی آن حیواناتی که صحراچر هستند در برابر معلوفه، این گوسفندانی که دستپروردهاند اینها معلوفهاند که به اینها علف میدهند، آن گوسفندهایی که میروند آزاد بیرون میچرند این را میگویند سائمه. درباره آلفرعون فرمود اینها بنیاسرائیل مستضعف را سائمه کردند اینها را میبردند به صحرا برای چریدن عذاب، عذابچر میکردند ؛ هر چه میچریدند عذاب بود، در حدّ حیوان زندگی میکردند و مرتع اینها هم چراگاه اینها هم عذاب بود؛ عذاب میچریدند.
استخفاف مردم از علل اصلی فقر فرهنگی
چرا به این روز سیاه رسیدند? برای اینکه ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾؛ مردم را خفیف کرد این شستشوی مغزی همین است، خفیف کرد، سبک کرد، تهیمغز کرد؛ اینها را از آن آثار بهجا ماندهٴ از تعالیم انبیا(علیهم السلام) تهی کرد وقتی مغز اینها را خالی کرد، هر دستوری که میداد اطاعت میکردند ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ این یک راه است که اختصاصی البته به مردم مصر و فرعون و امثال ذلک ندارد یعنی هر زمامدار خودسری اگر مردم را تهیمغز بکند، قهراً از آنها اطاعت میگیرد. در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیه 54 اینچنین است: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ﴾ از سَمت دیگر، خرافات هم رواج داشت که گرفتار حس بودند؛ با مشاهده آن همه معجزات از موسای کلیم(سلام الله علیه) وقتی سامری برای آنها آن ملعبه را به پا کرده است آنها پذیرفتند؛ آیه 85 سورهٴ «طه» این است که ﴿قال فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ﴾؛ سامری اینها را گمراه کرد.
اختلاف و حکومت جور بر مردم نتیجه فقر فرهنگی
خب، اگر علم و دانش نباشد و اگر آن فضایل اخلاقی هم رخت بربندد، هر مقتدری میتواند بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ بر اینها مسلّط بشود. وقتی مسلّط شد، از باب «فرّق تسد»؛ اختلاف بینداز و سیاست بکن اینها را به شعبه شعبه تقسیم کردند
اختلاف، شوکت و جلال ملت و امت را از بین میبرد. منشأ پیدایش اختلاف هم جهل در مقابل علم از یک سَمت، جهل در مقابل عقل از سوی دیگر. قرآن کسانی را که اختلاف میکنند میفرماید اینها شوکتشان را از دست دادند که ﴿لاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ﴾2 این همان تعبیری است که در فارسی هم میگویند، این تعبیر ﴿تَذْهَبَ رِیحُکُمْ﴾ در تعبیرات فارسی ما هم هست، منشأ این اختلاف هم بیعقلی است. در سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ﴾3؛ آدمِ بیعقل به جان هم میافتند.
خب، اگر فرعون و سایر زمامداران خودسر اینها را تهیمغز کردند، از اینها اطاعتِ سیاسی میگیرند، سامریها هم اطاعتهای دینی میگیرند، داخلهٴ اینها هم با اختلاف، شکست را بر اینها تحمیل میکند، آنگاه هر بلایی به سر اینها دربیاورند تحمل میکنند، بر اساس تحلیل قرآنی این است. پس در این فصل دوم دو مقام بحث شد: یکی اینکه جهان در عصر بعثت چه بوده است؛ یکی اینکه چرا اینچنین بوده است، این دو مقام کاملاً از هم جداست. یکی اصل گزارش است، یکی سبب این حوادث تلخ. پس اگر سامری هست، در اثر سفاهت و خرافاتطلبی مردم مصر بود و اگر فرعون است در اثر خفّت و تهیمغزی مردم هست.
تحلیل نهجالبلاغه از عصر بعثت
حالا برویم به سراغ نهجالبلاغه ببینیم که حضرت امیر(سلام الله علیه) چه تحلیلی از فضای عصر بعثت دارد. این نهجالبلاغه را که ملاحظه میفرمایید ولو به موضوعات نهجالبلاغه هم مراجعه بفرمایید، میبینید موارد زیادی را حضرت امیر به عنوان تشریح عصر بعثت ذکر میکند، حالا بعضی از آنها را در اینجا قرائت میکنیم. در نهجالبلاغه مباحث فراوانی راجع به بعثت است یکی هدف انبیاست که آن فعلاً از بحث بیرون است، یکی تشریح وضع مردم است در عصر بعثت که مردم در چه حال بودند و چرا این حال را داشتند. هر دو مطلبی که در فصل اول مطرح شد، در نهجالبلاغه هست. یکی اینکه روزگار مردم سیاه بود و اینکه چرا به این روز سیاه مبتلا شدند?
بازخوانی جریان بعثت در خطبه دوم نهجالبلاغه
در خطبهٴ دوم نهجالبلاغه جریان بعثت را که بازگو میکند، میفرماید اوایل خطبه دوم است «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهُ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلاصُهَا مُعْتَقَداً مُصاصُها» تا اینکه به جریان رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرسد. میفرماید من شهادت به رسالت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میدهم «أَرْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْکِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِِّّیَاءِ اللاَّمِع وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ إِزاحَةً لِلشُّبُهاتِ وَ احْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ وَ تَحْذِیراً بِالْآیاتِ وَ تَخْوِیفاً بِالْمَثُلاتِ وَ النَّاسُ فی فِتَنٍ اِنْجَذَمَ فِیها حَبْلُ الدِّینِ»؛ چون طناب دین ابراهیمی منجزم و پاره شد و از دستشان در رفت « وَ تَزَعْزَعَتْ سَوارِی الْیَقِینِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الَْمخْرَجُ وَ عَمِیَ الْمَصْدَرُ فالهُدَی خَامِلٌ وَ الْعَمَی شَامِلٌ عُصِیَ الرَّحْمنُ وَ نُصِرَ الشَّیْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِیمانُ فَانْهارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَکَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکُهُ أَطَاعُوا الشَّیْطَانَ فَسَلَکُوا مَسَالِکَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَت أَعْلامُهُ وَ قامَ لِوَاؤُهُ فی فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِها وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلافِها وَ قَامَتْ عَلَی سَنَابِکِها فَهُمْ فِیها تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فی خَیْرِ دارٍ وَ شَرِّ جِیرانٍ نَوْ¬مُهُمْ سُهُودٌ وَ کُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأرْضٍ عَالِمُها مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُها مُکْرَمٌ» در پایان، به این نکته اشاره میکنند. سرزمینی که اگر یک نفر دانشمند در آنها هم بهسر میبرد، دهنبسته بود؛ عالمشان ((مُلجم)) بود، لِگام و لِجام در دهن بود نه قدرت حرف زدن داشت، نه قدرت نوشتن داشت و جاهلش هم مُکرم بود. خب، در جایی که علم ارزش نداشته باشد و عالم، مُلجَم باشد بازدهش همین است دیگر. پس هر دو مطلب را حضرت در این خطبه دوم بیان کرد: یکی بیان تیره بودن اوضاع حجاز؛ یکی سبب این تیرگی.
تشریح اوضاع جاهلی حجاز در خطبه 26 نهجالبلاغه
در خطبهٴ بیست و ششم هم اوضاع حجاز را و جاهلیت را تشریح میکند، میفرماید ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مبعوث کرد «نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیُکمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکِمْ مَعْصُوبَةٌ». در بحث دیروز اشاره شد که خصوصیتهای اقلیمی و جغرافیایی از یک سو و فشار اقتصادی از سوی دیگر و جهل از سوی دیگر و بتپرستی از سوی دیگر و رذایل اخلاقی از سوی دیگر، این محیط را تیره کرد که نوعش در این خطبهٴ بیست و ششم آمده. فرمود از نظر مسائل جغرافیایی و اقلیمی که در سنگلاخهای خشن زندگی میکردید و مارهای کَر هم آنجا زیاد بودن. این مارها وقتی که دستبردار نباشند با هیچ سر و صدایی بیرون نروند، اینها خب خیلی پُر سماند و پر نیشاند. از این مارها تعبیر میکنند میگویند «حیّات الصُمّ» که جمع أصمّ است، نه اینکه اینها کر هستند نمیشنوند، بلکه منزجر نمیشوند، هیچ سر و صدایی اینها را از جا درنمیبرد همیشه حمله میکنند. فرمود شما در این مارها زندگی میکردید، بتها هم منصوب بود و گناهان هم مستحکم، این وضع شما بود بعد به برکت اسلام این تحوّل پیدا شده است.
جریان بعثت رسول اکرم(ص) و آثار آن در خطبه 33 نهجالبلاغه
در خطبهٴ سی وسوّم فرمود ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مبعوث کرد
«وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً وَ لاَ یَدَّعِی نُبُوَّةً» زمان فَترت بود و جاهلیت بود به هر دو معنا، کسی قدرت خواندن نداشت و کسی هم داعی نبوّت نداشت، فکر نبوت هم در سرِ کسی نبود، چون خیال میکردند اگر نبوّتی هست نصیب فرشتگان است. آنگاه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم ظهور کرده است « فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّی بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمُ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ» حالا تیرهای اینها راست شد یعنی دیگر کسی قدرت تیرشکنی اینها نداشت، سنگهای اینها هم در جای خود قرار گرفت «صَفات» همان سنگ املس است. یک وقت است این سنگ را میتوان شکست، اینجا دیگر مطمئن نیست این سنگ در جای خود است. یک وقت نه، این حِجر، صَلد و مستحکم است در جای خود قرار میگیرد. استقامهٴ قنات و اطمینان صَفات، صَفات یعنی آن حجر صَلد، در چند خطبهٴ نهجالبلاغه آمده .
خطبه 89 و تبیین ناجی بودن اسلام از رسوم جاهلی.
در خطبهٴ 89 فرمود: «أرْسَلَهُ» وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را «عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ»؛ خیلیها در حال هَجعه و خواب بودند ﴿کَانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ﴾2 یعنی خواب، اینجا خوابِ طولانی داشتند «وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ»؛ جنگها نائرهاش مشتعل بود «وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّور ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلاَمُ الرَّدَی فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیْفُ»؛ جز خونریزی و غارتگری کاری نبود، یک عده کارشان غارتگری، یک عده هم شعارشان ترس، «فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ»؛ فرمود ببینید شما را از چه روز تیرهای به چه فضای روشنی منتقل کرده است.
بیان تبدیل جهل جاهلی به موعظه حسنه در خطبه 95 نهجالبلاغه
در خطبهٴ 95 اینچنین فرمود: «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلاَّلٌ فِی حَیْرَةٍ وَ حاطِبونَ فِی فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْواءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِیَّةُ الْجَهْلاءُ» همان دو نکته اساسی که در آیات قرآنی بود، در این خطبهها آمده که بیسوادی از یک سو و کِبر و غرور و رذایل اخلاقی از سوی دیگر، اینها را به روز تیرهای نشانده، اینها خفیف شدند، تهیمغز شدند «وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِیَّةُ الْجَهْلاءُ» همانطوری که فرعون ﴿فاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ اینها هم در فضای جهل جاهلی زندگی میکردند و تهیمغز شدند. وقتی تهیمغز شدند به هر عاملی هم برآشفته میشدند و «أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ»2 بودند «حَیَارَی فِی زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلاءِ مِنَ الْجَهْلِ فَبَالَغَ(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی النَّصِیحَةِ وَ مَضَی عَلَی الطَّرِیقَةِ وَ دَعَا إِلَی الْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»3؛ جاهلیت را به موعظه حَسنه و حکمت تبدیل کرده است.
خطبه 151 و استشهاد به جهاد حضرت رسول اکرم(ص)
در خطبهٴ 151 اینچنین فرمود: « أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهُ إِلاَّ اللَّهُ» بعد فرمود شهادت میدهم که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِیبُهُ وَ صَفْوَتُهُ. لَا یُؤَازَی فَضْلُهُ وَ لَا یُجْبَرُ فَقْدُهُ. أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِیَةِ وَ النَّاسُ یَسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ وَ یَسْتَذِلُّونَ الْحَکِیمَ»؛ اینها سعی میکردند حرمتها را در هم بشکنند، حکما و دانشمندان را ذلیل کنند و با جاهلیت زندگی کنند: «یَسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ وَ یَسْتَذِلُّونَ الْحَکِیمَ» که در بعضی از نُسَخ «حلیم» آمده .
بیان سموم مهلک جاهلیت در خطبه 166
در خطبهٴ دیگر این مسئله را با بیان اینکه شما وضع جاهلی را ناچارید از دست بدهید ذکر کرده است؛ در خطبهٴ 166 فرمود: «لِیَتَأَسَّ صَغِیرُکُمْ بِکَبِیرِکُمْ وَلْیَرْأَفْ کَبِیرُکُمْ بِصَغِیرِکُمْ وَ لاَ تَکُونُوا کَجُفَاةِ الْجَاهِلِیَّةِ»؛ مگر در جاهلیت چه چیزی بود? میفرماید در جاهلیت این بود که «لاَ فِی الدِّینِ یَتَفَقَّهُونَ وَ لاَ عَنِ اللَّهِ یَعْقِلُونَ کَقَیْضِ بَیْضٍ فِی أَدَاحٍ یَکُونُ کَسْرُهَا وِزْراً وَ یُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرًّا»؛ مثل تُخمهای بعضی از خزندههای پُر سَم که وقتی شکستی، جز سَم و جز مار و مانند آن چیزی از او درنمیآید؛ وضعتان این بود.
تشریح مفصل اوضاع جاهلیت در خطبه «قاصعه»
عمده در خطبهٴ «قاصعه» است، در خطبهٴ «قاصعه» اوضاع را بازتر مشخص فرمود، فرمود. شما افراد عادی را با یک دید نگاه کنید، فرزندان اسماعیل و اسحاق را که جزء وارثان انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) بودند آنها را هم با یک دید دیگر نگاه کنید که اینها با داشتن آن همه فرهنگهای قوی و غنی و خانوادهٴ اصیل، به چه روز سیاهی مبتلا شدند. در آن خطبهٴ «قاصعه» که صد و نود و دوّمین خطبهٴ نهجالبلاغه است، میفرماید: «فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنیِ إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ(علیهم السلام)» یعنی اسماعیل و اسحاق و اسرائیل که یعقوب(علیهم السلام) است «فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ»؛ نگاه کنید! اینها پیغمبرزاده بودند و قداستشان مورد پذیرش همه انبیای ابراهیمی بود و قرآن روی عظمت این پیغمبرزادهها صحّه گذاشت، ببینید به چه روز سیاهی درآمدند «فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنیِ إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ(علیهم السلام)» یعنی بر اسماعیل و اسحاق و یعقوب(علیهم السلام) «تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ لَیَالِیَ کَانَتِ الْأَکاسِرَةُ وَ الْقَیَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ»؛ اینها وقتی اختلاف داخلی داشته باشند، قیصر روم و کسرای ایران شاهنشاهی بر اینها مسلّط میشود، این همین است.
آثار و تبعات فقر فرهنگی در بیان حضرت امیر(ع)
خب، فرهنگ نباشد، فضیلت اخلاقی نباشد، خوی استکباری باشد خب، البته کسرا و قیصر مسلّط میشود «لَیَالِیَ کَانَتِ الْأَکاسِرَةُ»؛ سلاطین ایران «وَ الْقَیَاصِرَةُ»؛ سلاطین روم «أَرْبَاباً لَهُمْ» این خطبهٴ «قاصعه» از آن مفصّلترین خطبهٴ نهجالبلاغه است و از پرمحتواترین خطبههای نهجالبلاغه است.
«یَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِیفِ الْآفَاقِ»؛ اینها را حیازت میکردند یعنی جزء موات بودند، این موات را حیازت میکنند دیگر. الآن این شِنهای در رودخانه را هر کسی گرفت برای اوست، این سنگهای بیابان را هر کسی گرفت برای اوست. فرمود این پیغمبرزادهها، موات شدند یا کسرا حیازت میکرد یا قیصر حیازت میکرد. خب، آدم بیفرهنگ باید تحت حیازت دیگران قرار بگیرد دیگر «یَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِیفِ الْآفَاقِ وَ بَحْرِ الْعِراقِ وَ خُضْرَةِ الدُّنْیَا إِلَی مَنابِتِ الشِّیحِ وَ مَهَافِی الرِّیحِ وَ نَکَدِ الْمَعَاشِ فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً مَسَاکِینَ» اینها را یک مُشت گدا کردند؛ همه چیزشان را گرفتند. مثل همین سرزمین آفریقا که الآن شما میبینید، خب، اینها اگر فرهنگی میداشتند و فضایل اخلاقی میداشتند و رشد سیاسی میداشتند با داشتن همه آن ذخایر ارضی، اینقدر گرسنگی نمیچشیدند که. فرمود همین پیغمبرزادهها را این اکاسرهٴ ایران و قیاصرهٴ روم گدا کردند. «عال» یعنی فقیر، عیالمند را میگویند عال ﴿ عَائِلاً فَأَغْنَی﴾ همین است «عَالَةً مَسَاکِینَ» مسکین را هم که مسکین میگویند برای اینکه این دیگر قدرت بلند شدن ندارد که، هم فقیر را فقیر میگویند برای اینکه ستون فقراتش شکسته است، هم مسکین را مسکین میگویند برای اینکه، اینکه ساکن شد قدرت حرکت ندارد. فقیر، قدرت قیام ندارد، مسکین قدرت حرکت ندارد؛ ساکن است. فرمود اینها پیغمبرزادهها را به این روز درآوردند «عَالَةً مَسَاکِینَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ» آن زخمی که پشت اسب و امثال اسب میآید آنها را میگویند دَبر، <وَبر> هم همین کُرک شتر و اینها. فرمود اینها را اخوان دَبر و وَبر کردند یعنی اینها را دامدار کردند، چاروا دار کردند یا با زخم دوش اسب باید سر و کار داشته باشند یا با پشم شتر باید سر و کار داشته باشند، اینها را ساربان کردند پیغمبرزادهها را.
«أَذَلَّ الْأُمَمِ دَاراً وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً لاَ یَأْوُونَ إِلَی جَنَاحِ دَعْوَةٍ یَعْتَصِمُونَ بِها وَ لاَ إِلَی ظِلِّ أُلْفَةٍ یَعْتَمِدُونَ عَلَی عِزِّهَا فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ وَ الْأَیْدِی مُخْتَلِفَةٌ وَ الْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ فِی بِلاَءِ أَزْلٍ وَ أَطْبَاقِ جَهْلٍ مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ» یعنی به جایی رسیدند که دختران را زنده به گور میکردند «وَ أَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ»؛ دیگر بتها را میپرستیدند «وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ وَ غَاراتٍ مَشْنُونَةٍ فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ» آن فرازی بود که به وسیله انبیای ابراهیمی نصیب دودمانشان شد، این هم نشیبی بود که اکاسره و قیاصره مسلّط شدند، اینها را به روز سیاه نشاندند. بعد اسلام آمد شما را به این عزّت رساند که همه اکاسره و قیاصره زیردست شما هستند، این عظمت را چه کسی به شما داد، چرا حق شناسی نمیکنید? حضرت این را با تبیین این سه مقطع تاریخی، آنها را به اسلامشناسی و حقشناسی دعوت کرد. فرمود روزگاری بود که مَجدی به وسیله انبیای ابراهیمی نصیب بنیاسماعیل و بنیاسحاق و بنیاسرائیل(علیهم السلام) شد. اینها بعد در اثر جهل و اختلاف و ترک فضایل و ابتلا به رذایل، به اکاسره و قیاصره باج دادند، شدند مُکاری و چاروادار و جمّال و اینها، بتپرستی هم رواج داشت و مانند آن، که در کمال ذلّت بودند «عَالَةً مَسَاکِینَ»؛ عائلهمند بودند و گِدا. بعد به برکت اسلام همه آن مَجدهای از دست رفته برگشت و اکاسره و قیاصره به زبالهدان تاریخ رفتند، حالا پس حقّ اسلام را بدانید دیگر.
یادآوری حکومت الهی پس از بعثت
در این بخش بعدی از این خطبه فرمود: «فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولاً فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ کَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا»؛ حالا ببینید نعمتها بال مکرمت و مجد و عظمت را چگونه بر بالای سر همین مستضعفین پهن کرد «وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا»؛ جدولها و جویها و آبهای رفتهٴ از جوی دوباره برگشت و سیلگونه نصیبشان شده است «وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِی عَوَائِدِ بَرَکَتِهَا فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ وَ فِی خُضْرَةِ عَیْشِهَا فَکِهِینَ قَدْ تَرَبَّعَتِ الْأُمُورُ بِهِمْ فِی ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ وَ آوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَی کَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ وَ تَعَطَّفَتِ الْأُمُورُ عَلَیْهِمْ فِی ذُرَی مُلْکٍ ثَابتٍ فَهُمْ حُکَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ مُلُوکٌ فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ»؛ همین گداها حاکم شدند، حالا قدر این را بدانید فرمود مگر شما یادتان رفته.
فرمود این قصه گذشته نیست که از یادتان رفته باشد که، همین عاله مساکین شدند «حُکَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ مُلُوکٌ فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ یَمْلِکُونَ الْأُمُورَ عَلَی مَنْ کانَ یَمْلِکُهَا عَلَیْهِمْ وَ یُمْضُونَ الْأَحْکامَ فِیمَنْ کَانَ یُمْضِیهَا فِیهِمْ لاَ تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَ لاَ تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ» این قنات و صَفات اینجا هم آمده، حالا فرمود همین پابرهنهها شدند حاکم بر سلاطین، خب، این را به برکت علم و عقل و فضایل عقلانی به اینجا رسیدید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تفاوت محتوایی زبان عربی در قبل و بعد از بعثت؛
- استخفاف مردم از علل اصلی فقر فرهنگی؛
- تشریح مفصل اوضاع جاهلیت در خطبه قاصعه.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴿6﴾
خلاصه بررسی وضعیت جاهلیت در عصر نزول
فصل دوم از فصولی که در ذیل این مقطع از آیات کریمه مطرح شد، تبیین عصر جاهلی بود، تبیین عصر نزول قرآن کریم که جاهلیت، کلّ جهان را فراگرفته بود.
این بحث، بخشی از آن به عهدهٴ تاریخ است که شِبه جزیره عربستان در چه حالت بود، ایران در چه حالت بود، خاور دور و نزدیک در چه حالت بود که در کتب تاریخ آمده. بخشی از آن مربوط به بحثهای روایی و قرآنی است. آن قسمت که مربوط به بحثهای قرآنی است تا حدودی اشاره شد و آن قسمتی هم که مربوط به بحثهای روایی است چند حدیث از کتاب شریف نهجالبلاغه هم به خواست خدا قرائت میشود تا روشن بشود که فضایی که قرآن در آن فضا نازل شده است، چقدر آلوده بود و همه این آلودگی ها را قرآن برطرف کرد.
تا حدودی روشن شد که مردم گرفتار جاهلیتی بودند، حتی در حدّ فرزند کُشتن و این فرزندکُشی هم به سه صورت بود: گاهی دخترها را میکشتند، برای اینکه مبادا در جنگها به اسارت بروند، گاهی هم پسرها و دخترها فرق نمیکرد میکشتند برای ترس از گرسنگی، گاهی هم فرزندها چه پسر، چه دختر را قربانی میکردند برای بتها.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ادبیاتشان در فحش و سَبّ و هجا به کار میرفت؛ شعرِ خوب میگفتند، خطابههای خوب ایراد میکردند؛ اما قدرت نوشتن نداشتند و شعرشان هم در هجو و تشبیت به کار میرفت، این چه ادبیاتی است؟ ادبیاتی که در آن معارف نیست که ادبیات نیست. اینها میتوانستند بدون تأمّل زیاد، قصیدههای قرّایی بسرایند؛ اما در حدّ تشبیب، در حدّ هجو، اینچنین نبود که در فضایل اخلاقی یا در علوم و معارف، چیزی اینها داشته باشند.
پرسش:...تفاوت محتوایی زبان عربی در قبل و بعد از بعثت.
پاسخ : نه آن زبان را وحی به خدمت گرفت،شما مثلاً در لغات عرب وقتی مراجعه میکنید قبل از اسلام، میبینید خیلی وسیع است؛ اما خیلی بیمحتواست. مثل اینکه الآن شما به لغات غرب که مراجعه میکنید، میبینید خیلی وسیع است؛ اما کممحتواست. این کامپیوتری که اختراع شده، این رادیو که اختراع شده، هواپیما اختراع شده، آپولوها اختراع شده صدها اجزای ریز و درشت فنّی دارد که هر کدام نامی دارد. اگر کسی بخواهد به این لغات، آشنا بشود باید رنج طولانی تحمل کند؛ اما میبینید که هزارها لغت است دربارهٴ سیم و پیچ و مُهره و بستن و گشودن یک کامپیوتر، درباره انسان که چه بکنند این ابزار را چطور مصرف بکنند. در قِسط و عدل شما میبینید فرهنگ غرب فقیر است. هزارها کلمه، دربارهٴ این پیچ و مُهره هست، چون ابزار کار آنهاست؛ اما درباره معارف چطور؟ درباره قِسط و عدل چطور؟ سیر و سلوک چطور؟ منازل سایرین چطور؟ دستشان تهی است. عربِ جاهلی هم اینچنین بود؛ کیفیت خوابیدنش چطور، برخاستنش چطور، راه رفتنش چطور، نیمخیز رفتنش چطور، همه اینها برایش اسم بود. شما لسانالعرب را که ملاحظه میکنید میبینید پر از ادبیات است؛ اما وقتی قبل از اسلامش را نگاه میکنید با بعد از اسلام، میبینید دنیایی از تفاوت پیدا شده، با همان سرمایهها معارف را تزریق کردند.
چگونگی سقوط ارزشهای انسانی در عصر جاهلیت
به هر تقدیر، قرآن عصر را عصر جاهلی تلقّی کرد. عمده نکتهای است که قرآن به عنوان متن مشخص کرد و نهجالبلاغه به عنوان شرح و آن این است که چطور عرب اینچنین شدند? چطور اینقدر فرومایه شدند که حتی به فرزندکُشی افتخار میکردند تقرّب داشتند الیالله!
منشاء عقبافتادگیهای جاهلی
بنابراین قرآن کریم نمونههایی را ذکر میکند، البته دربارهٴ خصوص مردم یک منطقه نیست [بلکه] درباره مصر ذکر میکند و همچنین درباره فراعنه و درباره سامری و اینها ذکر میکند، میفرماید منشأ عقبافتادگی جهل است. جهل به دو معنا: هم بیسوادی؛ هم بیخردی. انسان نه قدرت داشته باشد که مسائل را درک بکند، نه آن مقداری که درک میکند به او بها بدهد که بتواند غرایز را تعدیل بکند. آنگاه خوی خودسری و خودکامگی و تکبّر و غرور، حاکم میشود. جهل از یک سو، تکبّر از سوی دیگر چهها که نخواهد کرد.
دو علت اساسی سقوط فرهنگی آلفرعون
در جریان فرعون قرآن کریم دوتا بیان دارد: یکی اینکه آلفرعون اینها را سائمه میکردند. سائمه یعنی آن حیواناتی که صحراچر هستند در برابر معلوفه، این گوسفندانی که دستپروردهاند اینها معلوفهاند که به اینها علف میدهند، آن گوسفندهایی که میروند آزاد بیرون میچرند این را میگویند سائمه. درباره آلفرعون فرمود اینها بنیاسرائیل مستضعف را سائمه کردند اینها را میبردند به صحرا برای چریدن عذاب، عذابچر میکردند ؛ هر چه میچریدند عذاب بود، در حدّ حیوان زندگی میکردند و مرتع اینها هم چراگاه اینها هم عذاب بود؛ عذاب میچریدند.
استخفاف مردم از علل اصلی فقر فرهنگی
چرا به این روز سیاه رسیدند? برای اینکه ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾؛ مردم را خفیف کرد این شستشوی مغزی همین است، خفیف کرد، سبک کرد، تهیمغز کرد؛ اینها را از آن آثار بهجا ماندهٴ از تعالیم انبیا(علیهم السلام) تهی کرد وقتی مغز اینها را خالی کرد، هر دستوری که میداد اطاعت میکردند ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ این یک راه است که اختصاصی البته به مردم مصر و فرعون و امثال ذلک ندارد یعنی هر زمامدار خودسری اگر مردم را تهیمغز بکند، قهراً از آنها اطاعت میگیرد. در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیه 54 اینچنین است: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ﴾ از سَمت دیگر، خرافات هم رواج داشت که گرفتار حس بودند؛ با مشاهده آن همه معجزات از موسای کلیم(سلام الله علیه) وقتی سامری برای آنها آن ملعبه را به پا کرده است آنها پذیرفتند؛ آیه 85 سورهٴ «طه» این است که ﴿قال فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ﴾؛ سامری اینها را گمراه کرد.
اختلاف و حکومت جور بر مردم نتیجه فقر فرهنگی
خب، اگر علم و دانش نباشد و اگر آن فضایل اخلاقی هم رخت بربندد، هر مقتدری میتواند بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ بر اینها مسلّط بشود. وقتی مسلّط شد، از باب «فرّق تسد»؛ اختلاف بینداز و سیاست بکن اینها را به شعبه شعبه تقسیم کردند
اختلاف، شوکت و جلال ملت و امت را از بین میبرد. منشأ پیدایش اختلاف هم جهل در مقابل علم از یک سَمت، جهل در مقابل عقل از سوی دیگر. قرآن کسانی را که اختلاف میکنند میفرماید اینها شوکتشان را از دست دادند که ﴿لاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ﴾2 این همان تعبیری است که در فارسی هم میگویند، این تعبیر ﴿تَذْهَبَ رِیحُکُمْ﴾ در تعبیرات فارسی ما هم هست، منشأ این اختلاف هم بیعقلی است. در سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ﴾3؛ آدمِ بیعقل به جان هم میافتند.
خب، اگر فرعون و سایر زمامداران خودسر اینها را تهیمغز کردند، از اینها اطاعتِ سیاسی میگیرند، سامریها هم اطاعتهای دینی میگیرند، داخلهٴ اینها هم با اختلاف، شکست را بر اینها تحمیل میکند، آنگاه هر بلایی به سر اینها دربیاورند تحمل میکنند، بر اساس تحلیل قرآنی این است. پس در این فصل دوم دو مقام بحث شد: یکی اینکه جهان در عصر بعثت چه بوده است؛ یکی اینکه چرا اینچنین بوده است، این دو مقام کاملاً از هم جداست. یکی اصل گزارش است، یکی سبب این حوادث تلخ. پس اگر سامری هست، در اثر سفاهت و خرافاتطلبی مردم مصر بود و اگر فرعون است در اثر خفّت و تهیمغزی مردم هست.
تحلیل نهجالبلاغه از عصر بعثت
حالا برویم به سراغ نهجالبلاغه ببینیم که حضرت امیر(سلام الله علیه) چه تحلیلی از فضای عصر بعثت دارد. این نهجالبلاغه را که ملاحظه میفرمایید ولو به موضوعات نهجالبلاغه هم مراجعه بفرمایید، میبینید موارد زیادی را حضرت امیر به عنوان تشریح عصر بعثت ذکر میکند، حالا بعضی از آنها را در اینجا قرائت میکنیم. در نهجالبلاغه مباحث فراوانی راجع به بعثت است یکی هدف انبیاست که آن فعلاً از بحث بیرون است، یکی تشریح وضع مردم است در عصر بعثت که مردم در چه حال بودند و چرا این حال را داشتند. هر دو مطلبی که در فصل اول مطرح شد، در نهجالبلاغه هست. یکی اینکه روزگار مردم سیاه بود و اینکه چرا به این روز سیاه مبتلا شدند?
بازخوانی جریان بعثت در خطبه دوم نهجالبلاغه
در خطبهٴ دوم نهجالبلاغه جریان بعثت را که بازگو میکند، میفرماید اوایل خطبه دوم است «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهُ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلاصُهَا مُعْتَقَداً مُصاصُها» تا اینکه به جریان رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرسد. میفرماید من شهادت به رسالت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میدهم «أَرْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْکِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِِّّیَاءِ اللاَّمِع وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ إِزاحَةً لِلشُّبُهاتِ وَ احْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ وَ تَحْذِیراً بِالْآیاتِ وَ تَخْوِیفاً بِالْمَثُلاتِ وَ النَّاسُ فی فِتَنٍ اِنْجَذَمَ فِیها حَبْلُ الدِّینِ»؛ چون طناب دین ابراهیمی منجزم و پاره شد و از دستشان در رفت « وَ تَزَعْزَعَتْ سَوارِی الْیَقِینِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الَْمخْرَجُ وَ عَمِیَ الْمَصْدَرُ فالهُدَی خَامِلٌ وَ الْعَمَی شَامِلٌ عُصِیَ الرَّحْمنُ وَ نُصِرَ الشَّیْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِیمانُ فَانْهارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَکَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکُهُ أَطَاعُوا الشَّیْطَانَ فَسَلَکُوا مَسَالِکَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَت أَعْلامُهُ وَ قامَ لِوَاؤُهُ فی فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِها وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلافِها وَ قَامَتْ عَلَی سَنَابِکِها فَهُمْ فِیها تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فی خَیْرِ دارٍ وَ شَرِّ جِیرانٍ نَوْ¬مُهُمْ سُهُودٌ وَ کُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأرْضٍ عَالِمُها مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُها مُکْرَمٌ» در پایان، به این نکته اشاره میکنند. سرزمینی که اگر یک نفر دانشمند در آنها هم بهسر میبرد، دهنبسته بود؛ عالمشان ((مُلجم)) بود، لِگام و لِجام در دهن بود نه قدرت حرف زدن داشت، نه قدرت نوشتن داشت و جاهلش هم مُکرم بود. خب، در جایی که علم ارزش نداشته باشد و عالم، مُلجَم باشد بازدهش همین است دیگر. پس هر دو مطلب را حضرت در این خطبه دوم بیان کرد: یکی بیان تیره بودن اوضاع حجاز؛ یکی سبب این تیرگی.
تشریح اوضاع جاهلی حجاز در خطبه 26 نهجالبلاغه
در خطبهٴ بیست و ششم هم اوضاع حجاز را و جاهلیت را تشریح میکند، میفرماید ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مبعوث کرد «نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیُکمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکِمْ مَعْصُوبَةٌ». در بحث دیروز اشاره شد که خصوصیتهای اقلیمی و جغرافیایی از یک سو و فشار اقتصادی از سوی دیگر و جهل از سوی دیگر و بتپرستی از سوی دیگر و رذایل اخلاقی از سوی دیگر، این محیط را تیره کرد که نوعش در این خطبهٴ بیست و ششم آمده. فرمود از نظر مسائل جغرافیایی و اقلیمی که در سنگلاخهای خشن زندگی میکردید و مارهای کَر هم آنجا زیاد بودن. این مارها وقتی که دستبردار نباشند با هیچ سر و صدایی بیرون نروند، اینها خب خیلی پُر سماند و پر نیشاند. از این مارها تعبیر میکنند میگویند «حیّات الصُمّ» که جمع أصمّ است، نه اینکه اینها کر هستند نمیشنوند، بلکه منزجر نمیشوند، هیچ سر و صدایی اینها را از جا درنمیبرد همیشه حمله میکنند. فرمود شما در این مارها زندگی میکردید، بتها هم منصوب بود و گناهان هم مستحکم، این وضع شما بود بعد به برکت اسلام این تحوّل پیدا شده است.
جریان بعثت رسول اکرم(ص) و آثار آن در خطبه 33 نهجالبلاغه
در خطبهٴ سی وسوّم فرمود ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مبعوث کرد
«وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً وَ لاَ یَدَّعِی نُبُوَّةً» زمان فَترت بود و جاهلیت بود به هر دو معنا، کسی قدرت خواندن نداشت و کسی هم داعی نبوّت نداشت، فکر نبوت هم در سرِ کسی نبود، چون خیال میکردند اگر نبوّتی هست نصیب فرشتگان است. آنگاه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم ظهور کرده است « فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّی بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمُ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ» حالا تیرهای اینها راست شد یعنی دیگر کسی قدرت تیرشکنی اینها نداشت، سنگهای اینها هم در جای خود قرار گرفت «صَفات» همان سنگ املس است. یک وقت است این سنگ را میتوان شکست، اینجا دیگر مطمئن نیست این سنگ در جای خود است. یک وقت نه، این حِجر، صَلد و مستحکم است در جای خود قرار میگیرد. استقامهٴ قنات و اطمینان صَفات، صَفات یعنی آن حجر صَلد، در چند خطبهٴ نهجالبلاغه آمده .
خطبه 89 و تبیین ناجی بودن اسلام از رسوم جاهلی.
در خطبهٴ 89 فرمود: «أرْسَلَهُ» وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را «عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ»؛ خیلیها در حال هَجعه و خواب بودند ﴿کَانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ﴾2 یعنی خواب، اینجا خوابِ طولانی داشتند «وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ»؛ جنگها نائرهاش مشتعل بود «وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّور ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلاَمُ الرَّدَی فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیْفُ»؛ جز خونریزی و غارتگری کاری نبود، یک عده کارشان غارتگری، یک عده هم شعارشان ترس، «فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ»؛ فرمود ببینید شما را از چه روز تیرهای به چه فضای روشنی منتقل کرده است.
بیان تبدیل جهل جاهلی به موعظه حسنه در خطبه 95 نهجالبلاغه
در خطبهٴ 95 اینچنین فرمود: «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلاَّلٌ فِی حَیْرَةٍ وَ حاطِبونَ فِی فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْواءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِیَّةُ الْجَهْلاءُ» همان دو نکته اساسی که در آیات قرآنی بود، در این خطبهها آمده که بیسوادی از یک سو و کِبر و غرور و رذایل اخلاقی از سوی دیگر، اینها را به روز تیرهای نشانده، اینها خفیف شدند، تهیمغز شدند «وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِیَّةُ الْجَهْلاءُ» همانطوری که فرعون ﴿فاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ اینها هم در فضای جهل جاهلی زندگی میکردند و تهیمغز شدند. وقتی تهیمغز شدند به هر عاملی هم برآشفته میشدند و «أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ»2 بودند «حَیَارَی فِی زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلاءِ مِنَ الْجَهْلِ فَبَالَغَ(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی النَّصِیحَةِ وَ مَضَی عَلَی الطَّرِیقَةِ وَ دَعَا إِلَی الْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»3؛ جاهلیت را به موعظه حَسنه و حکمت تبدیل کرده است.
خطبه 151 و استشهاد به جهاد حضرت رسول اکرم(ص)
در خطبهٴ 151 اینچنین فرمود: « أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهُ إِلاَّ اللَّهُ» بعد فرمود شهادت میدهم که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِیبُهُ وَ صَفْوَتُهُ. لَا یُؤَازَی فَضْلُهُ وَ لَا یُجْبَرُ فَقْدُهُ. أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِیَةِ وَ النَّاسُ یَسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ وَ یَسْتَذِلُّونَ الْحَکِیمَ»؛ اینها سعی میکردند حرمتها را در هم بشکنند، حکما و دانشمندان را ذلیل کنند و با جاهلیت زندگی کنند: «یَسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ وَ یَسْتَذِلُّونَ الْحَکِیمَ» که در بعضی از نُسَخ «حلیم» آمده .
بیان سموم مهلک جاهلیت در خطبه 166
در خطبهٴ دیگر این مسئله را با بیان اینکه شما وضع جاهلی را ناچارید از دست بدهید ذکر کرده است؛ در خطبهٴ 166 فرمود: «لِیَتَأَسَّ صَغِیرُکُمْ بِکَبِیرِکُمْ وَلْیَرْأَفْ کَبِیرُکُمْ بِصَغِیرِکُمْ وَ لاَ تَکُونُوا کَجُفَاةِ الْجَاهِلِیَّةِ»؛ مگر در جاهلیت چه چیزی بود? میفرماید در جاهلیت این بود که «لاَ فِی الدِّینِ یَتَفَقَّهُونَ وَ لاَ عَنِ اللَّهِ یَعْقِلُونَ کَقَیْضِ بَیْضٍ فِی أَدَاحٍ یَکُونُ کَسْرُهَا وِزْراً وَ یُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرًّا»؛ مثل تُخمهای بعضی از خزندههای پُر سَم که وقتی شکستی، جز سَم و جز مار و مانند آن چیزی از او درنمیآید؛ وضعتان این بود.
تشریح مفصل اوضاع جاهلیت در خطبه «قاصعه»
عمده در خطبهٴ «قاصعه» است، در خطبهٴ «قاصعه» اوضاع را بازتر مشخص فرمود، فرمود. شما افراد عادی را با یک دید نگاه کنید، فرزندان اسماعیل و اسحاق را که جزء وارثان انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) بودند آنها را هم با یک دید دیگر نگاه کنید که اینها با داشتن آن همه فرهنگهای قوی و غنی و خانوادهٴ اصیل، به چه روز سیاهی مبتلا شدند. در آن خطبهٴ «قاصعه» که صد و نود و دوّمین خطبهٴ نهجالبلاغه است، میفرماید: «فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنیِ إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ(علیهم السلام)» یعنی اسماعیل و اسحاق و اسرائیل که یعقوب(علیهم السلام) است «فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ»؛ نگاه کنید! اینها پیغمبرزاده بودند و قداستشان مورد پذیرش همه انبیای ابراهیمی بود و قرآن روی عظمت این پیغمبرزادهها صحّه گذاشت، ببینید به چه روز سیاهی درآمدند «فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنیِ إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ(علیهم السلام)» یعنی بر اسماعیل و اسحاق و یعقوب(علیهم السلام) «تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ لَیَالِیَ کَانَتِ الْأَکاسِرَةُ وَ الْقَیَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ»؛ اینها وقتی اختلاف داخلی داشته باشند، قیصر روم و کسرای ایران شاهنشاهی بر اینها مسلّط میشود، این همین است.
آثار و تبعات فقر فرهنگی در بیان حضرت امیر(ع)
خب، فرهنگ نباشد، فضیلت اخلاقی نباشد، خوی استکباری باشد خب، البته کسرا و قیصر مسلّط میشود «لَیَالِیَ کَانَتِ الْأَکاسِرَةُ»؛ سلاطین ایران «وَ الْقَیَاصِرَةُ»؛ سلاطین روم «أَرْبَاباً لَهُمْ» این خطبهٴ «قاصعه» از آن مفصّلترین خطبهٴ نهجالبلاغه است و از پرمحتواترین خطبههای نهجالبلاغه است.
«یَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِیفِ الْآفَاقِ»؛ اینها را حیازت میکردند یعنی جزء موات بودند، این موات را حیازت میکنند دیگر. الآن این شِنهای در رودخانه را هر کسی گرفت برای اوست، این سنگهای بیابان را هر کسی گرفت برای اوست. فرمود این پیغمبرزادهها، موات شدند یا کسرا حیازت میکرد یا قیصر حیازت میکرد. خب، آدم بیفرهنگ باید تحت حیازت دیگران قرار بگیرد دیگر «یَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِیفِ الْآفَاقِ وَ بَحْرِ الْعِراقِ وَ خُضْرَةِ الدُّنْیَا إِلَی مَنابِتِ الشِّیحِ وَ مَهَافِی الرِّیحِ وَ نَکَدِ الْمَعَاشِ فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً مَسَاکِینَ» اینها را یک مُشت گدا کردند؛ همه چیزشان را گرفتند. مثل همین سرزمین آفریقا که الآن شما میبینید، خب، اینها اگر فرهنگی میداشتند و فضایل اخلاقی میداشتند و رشد سیاسی میداشتند با داشتن همه آن ذخایر ارضی، اینقدر گرسنگی نمیچشیدند که. فرمود همین پیغمبرزادهها را این اکاسرهٴ ایران و قیاصرهٴ روم گدا کردند. «عال» یعنی فقیر، عیالمند را میگویند عال ﴿ عَائِلاً فَأَغْنَی﴾ همین است «عَالَةً مَسَاکِینَ» مسکین را هم که مسکین میگویند برای اینکه این دیگر قدرت بلند شدن ندارد که، هم فقیر را فقیر میگویند برای اینکه ستون فقراتش شکسته است، هم مسکین را مسکین میگویند برای اینکه، اینکه ساکن شد قدرت حرکت ندارد. فقیر، قدرت قیام ندارد، مسکین قدرت حرکت ندارد؛ ساکن است. فرمود اینها پیغمبرزادهها را به این روز درآوردند «عَالَةً مَسَاکِینَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ» آن زخمی که پشت اسب و امثال اسب میآید آنها را میگویند دَبر، <وَبر> هم همین کُرک شتر و اینها. فرمود اینها را اخوان دَبر و وَبر کردند یعنی اینها را دامدار کردند، چاروا دار کردند یا با زخم دوش اسب باید سر و کار داشته باشند یا با پشم شتر باید سر و کار داشته باشند، اینها را ساربان کردند پیغمبرزادهها را.
«أَذَلَّ الْأُمَمِ دَاراً وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً لاَ یَأْوُونَ إِلَی جَنَاحِ دَعْوَةٍ یَعْتَصِمُونَ بِها وَ لاَ إِلَی ظِلِّ أُلْفَةٍ یَعْتَمِدُونَ عَلَی عِزِّهَا فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ وَ الْأَیْدِی مُخْتَلِفَةٌ وَ الْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ فِی بِلاَءِ أَزْلٍ وَ أَطْبَاقِ جَهْلٍ مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ» یعنی به جایی رسیدند که دختران را زنده به گور میکردند «وَ أَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ»؛ دیگر بتها را میپرستیدند «وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ وَ غَاراتٍ مَشْنُونَةٍ فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ» آن فرازی بود که به وسیله انبیای ابراهیمی نصیب دودمانشان شد، این هم نشیبی بود که اکاسره و قیاصره مسلّط شدند، اینها را به روز سیاه نشاندند. بعد اسلام آمد شما را به این عزّت رساند که همه اکاسره و قیاصره زیردست شما هستند، این عظمت را چه کسی به شما داد، چرا حق شناسی نمیکنید? حضرت این را با تبیین این سه مقطع تاریخی، آنها را به اسلامشناسی و حقشناسی دعوت کرد. فرمود روزگاری بود که مَجدی به وسیله انبیای ابراهیمی نصیب بنیاسماعیل و بنیاسحاق و بنیاسرائیل(علیهم السلام) شد. اینها بعد در اثر جهل و اختلاف و ترک فضایل و ابتلا به رذایل، به اکاسره و قیاصره باج دادند، شدند مُکاری و چاروادار و جمّال و اینها، بتپرستی هم رواج داشت و مانند آن، که در کمال ذلّت بودند «عَالَةً مَسَاکِینَ»؛ عائلهمند بودند و گِدا. بعد به برکت اسلام همه آن مَجدهای از دست رفته برگشت و اکاسره و قیاصره به زبالهدان تاریخ رفتند، حالا پس حقّ اسلام را بدانید دیگر.
یادآوری حکومت الهی پس از بعثت
در این بخش بعدی از این خطبه فرمود: «فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولاً فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ کَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا»؛ حالا ببینید نعمتها بال مکرمت و مجد و عظمت را چگونه بر بالای سر همین مستضعفین پهن کرد «وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا»؛ جدولها و جویها و آبهای رفتهٴ از جوی دوباره برگشت و سیلگونه نصیبشان شده است «وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِی عَوَائِدِ بَرَکَتِهَا فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ وَ فِی خُضْرَةِ عَیْشِهَا فَکِهِینَ قَدْ تَرَبَّعَتِ الْأُمُورُ بِهِمْ فِی ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ وَ آوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَی کَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ وَ تَعَطَّفَتِ الْأُمُورُ عَلَیْهِمْ فِی ذُرَی مُلْکٍ ثَابتٍ فَهُمْ حُکَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ مُلُوکٌ فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ»؛ همین گداها حاکم شدند، حالا قدر این را بدانید فرمود مگر شما یادتان رفته.
فرمود این قصه گذشته نیست که از یادتان رفته باشد که، همین عاله مساکین شدند «حُکَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ مُلُوکٌ فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ یَمْلِکُونَ الْأُمُورَ عَلَی مَنْ کانَ یَمْلِکُهَا عَلَیْهِمْ وَ یُمْضُونَ الْأَحْکامَ فِیمَنْ کَانَ یُمْضِیهَا فِیهِمْ لاَ تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَ لاَ تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ» این قنات و صَفات اینجا هم آمده، حالا فرمود همین پابرهنهها شدند حاکم بر سلاطین، خب، این را به برکت علم و عقل و فضایل عقلانی به اینجا رسیدید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است