- 1130
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 4 تا 6 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 4 تا 6 سوره نساء"
- تقدم مصلحت جامعه بر فرد در مقام تزاحم؛
- مجرای رزق الهی بودن انسان در هندسه خلقت؛
- اطلاق عام به انسانها و مطلق فعل در فراز ﴿قولوا لهم قولاً معروفا﴾.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً ﴿4﴾ وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً ﴿5﴾ وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴿6﴾
دلالت فراز ﴿فکلوه هنیاً مریئا﴾ بر مطلق تصرف
این آیات، بخشی از احکام فقهی و بخشی از احکام اخلاقی را به همراه دارد. در ذیل آیه ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ﴾ که فرمود: ﴿فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾ این اکل، منظور مطلق تصرّف است، موارد دیگری هم مشابه این ذکر شد که ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ که منظور از اکل، مطلق تصرّف است یعنی تصرّف در هِبهٴ زن اگر با طِیب نفس باشد حلال است [و] اختصاصی به اکل ندارد.
استنباط فقهی شیخ طوسی(ره) از آیه پنجم
اما ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾ مرحوم شیخ طوسی در تبیان یک حُکم فقهی را از این استنباط میکند و آن این است که اگر کسی سفیهی، تحت ولایت دارد خواه یتیمی باشد که تحت ولایت اوست یا سفیهی باشد که تحت ولایت اوست، اگر خودش زنده است حق ندارد مال را به او بپردازد و اگر هنگام مرگش فرارسید، عند ظهور اَمارات موت، وصیت واجب است وگرنه بعد از مرگ او، این اموال به دست همین سفیه میافتد. چون ایتای مال به سفیه، جایز نیست [و] تبذیر است و بعد از مرگ، مال به دست سفیه میافتد و ضایع میشود، حفظ مال از ضیاع لازم است، لذا بر این شخصی که سفیه، تحت کفالت اوست لازم است، هنگام ظهور نشانههای مرگ، وصیت کند که این حُکم فقهی، ظاهراً تام است ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾.
علامه طباطبایی(ره) و بیان وجود مستقل برای جامعه از ظواهر قرآن کریم
بیانی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در این ﴿أَمْوَالَکُمُ﴾ دارد که اجمالاً، فعلاً بحث میشود و بحث تفصیلیاش در خلال این فصولی است که مطرح خواهد شد ـ انشاءالله ـ و آن بحث اجمالیاش این است که ایشان میفرمایند که کلّ مال بالاصاله برای ذات اقدس الهی است، لذا ذات اقدس الهی، حقّ اختصاص را از راه تجارت، وراثت، حیازت، زراعت و امثالذلک برای افراد، مقرّر کرد که هر کسی از راه تجارت یا کار یا وراثت، اختصاصی پیدا میکند که در مال بهره ببرد. ولی مجموع مال، برای مجموع افراد است یعنی برای کلّ جامعه است، لذا اگر تزاحمی صورت بپذیرد این تزاحم، دو حال است یا بین دوتا مصلحت اجتماعی جامعه تزاحم هست، مثل اینکه مال را صرف در فلان مؤسسهٴ اجتماعی بکنیم یا در فلان مؤسسه، برای بیمارستان باشد یا دانشگاه. اینجا تزاحم هست بین دوتا مصلحت اجتماعی که هر دو برای جامعه است، اینجا هیچ کدام مقدم نیست، مگر اینکه سخن از اهم و مهم به میان بیاید.
تقدم مصلحت جامعه بر فرد در مقام تزاحم
اما اگر تزاحم بین مصلحت فرد و مصلحت جامعه شد، ایشان میفرمایند که صلاح جامعه، بیتردید مقدّم است. خب، این خیلی بینش وسیع میخواهد، آنهم در چهل سال قبل که این صبحتها نبود. الآن شما ببینید مجمع تشخیص مصلحت، برابر ضرورت تأسیس شده است. این مردِ الهی میفرماید اگر مالی دایر شد که در یک مصرف شخصی مصرف بشود، به صرف برسد یا مصلحت اجتماعی و تزاحم شد، صلاح جامعه مقدم است. اگر کسی خانهای دارد و در آن خانه نشسته است ولی یک مؤسسه دیگری دارد، میخواهد او را به اجاره واگذار کند سود بیشتری ببرد و جامعه نیاز دارد به یک بیمارستان، به یک درمانگاه، به یک مدرسه، به یک دانشکده، به یک حوزه و مانند آن، این نیاز جامعه است و این شخص، ضرورت اوّلیه او تأمین است ولی برای سود بیشتر میکوشد که این واحد را از دست این نظام و جامعه بگیرد، اینجا ایشان میفرمایند صلاح جامعه مقدم است بر صلاح فرد . حالا فرمایش ایشان از این یک مقدار تندتر است ولی آنچه ترقیق شده؛ قابل بیان است همین است و این حرف، خیلی حرف زنده است، برای چهل سال قبل، اخیراً که بعد از پیروزی، سخن از مجمع تشخیص مصلحت شد، آنگاه معلوم میشود که انسان تنها زندگی نمیکند که بگوید من خودم زحمت کشیدم یا مالی را به ارث بردم در این مال «فعّال ما یشاء» هستم، بلکه باید بداند که او هم عضو یک جامعه هست و مسئول است که مصالح جامعه و منافع جامعه را هم در نظر داشته باشد. ایشان میفرمایند از این تعبیر که خدا فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ این نکتهها استفاده میشود.
مراد از ﴿اموالکم﴾
یک وقت درباره یتیم میفرماید تا بالغ نشدند و رشد پیدا نکردند، مال اینها را به اینها ندهید. یک وقت میفرماید اموال خودتان را به سفها ندهید. در اینکه منظور، مال سفیه است به قرینه ذیل، این خلافی و تردیدی نبود به حسب ظاهر، گرچه در اول بحث دوتا احتمال بود ولی به شهادت ذیل، معلوم شد که منظور از این اموال، اموال خود سفهاست، برای اینکه اگر اموال غیرسفیه باشد، خدا بفرماید مال خودتان را به سفیهان ندهید ولی هزینهٴ آنها را بپردازید، تأمین هزینهٴ سفها که به عهده دیگران نیست، سفیه اگر مال دارد وصیّ او یا ولیّ او یا حکومت شرعی از همان مال، او را تأمین میکند.
به قرینه ذیل معلوم شد که منظور این است که اموال سفها، حالا یا سَفهشان در اثر یتیم بودن آنهاست یا علل و عواملی دارد، اموال اینها را به اینها ندهید ولی با اموال اینها، تجارت کنید و از منافع اموال اینها هزینه اینها را تأمین کنید که فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا﴾ نفرمود «وارزقوهم منها».
عمده این است که چرا فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾ دیگران میگفتند که در اضافه، ادنی ملابسه کافی است چون اُولیا متولّی این مالاند؛ ولایتی دارند بر این مال که حقّ تصرّف برای تأمین هزینهٴ سفها به عهدهٴ این اولیاست، به این مناسبت، اموال به این اولیا اسناد داده شد وگرنه اموال برای سفهاست. ولی فرمایش ایشان فوق این است، میفرماید خطاب به جامعهٴ اسلامی است. میفرماید ای مجتمع اسلامی، کاری نکنید که مال به دست سفیه بیفتد اختصاصی به اولیا ندارد تا ما بگوییم در اضافه و اسناد ادنی ملابسه کافی است، مال برای جامعه اسلامی است. نظیر ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ﴾ که کلّ مال، برای کلّ جامعه است. آنگاه این تعبیر که مصحّح اسناد است غیر از آن سخنی است که دیگران فرمودند که مصحّح اسناد، همان ادنی ملابسه است.
خطاب ﴿جعل الله لکم قیاما﴾ برای کل جامعه
نکته دوم این است که فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ این به جامعه اسلامی خطاب میکند که شما اگر بخواهید روی پای خودتان بایستید، مالتان را به دست سفیهان ندهید یعنی جایی که هدر میرود صرف نکنید. قیام هم اصل اش قِوام بود، نظیر صیام که صِوام بود و تبدیل به «یاء» شد، قوام جامعه به مال است.
نظری بر معنای قَوام و قِوام.
یک قوام داریم، یک قِوام. قَوام همان اعتدال است که در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» درباره مؤمنین آیهٴ 67 سورهٴ «فرقان» ﴿وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً﴾ یعنی «عدلاً» <قوام> یعنی اعتدال. اما قِوام یعنی چیزی که با او شیء، روی پای خود میایستد. این تعلیل هم نشان میدهد که مال، مایهٴ قیام جامعه است که جامعهٴ فقیر، نمیتواند روی پای خود بایستد. پس ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾.
تبیین نظر علامه(ره) توسط حضرت استاد
خب، البته این یک بیان بسیار پُرمحتوایی است که باید در ضمن یکی از فصول بحث بشود که آیا کلّ مال برای کلّ جامعه است یا نه، کسی میتواند بگوید که من خودم زحمت کشیدم این مال را فراهم کردم، با این مال خانه ساختم و با بقیه مال هم یک واحد تجاری ساختم، او را میخواهم اجاره بدهم و یک درآمد بیشتری داشته باشم، شما میگویید این شهر یا روستا احتیاج دارد به مدرسه یا درمانگاه، داشته باشد من چه کنم من راضی نیستم، آیا این یک راه صحیح است؛ انسان آنچنان قدرت دارد که بگوید جامعه ولو آسیب ببیند، من باید بهرهمند بشوم یا بهرهبرداری از مال، حدّی دارد، مادامی مشروع است که به صلاح جامعه آسیب نرساند. اینکه شما میبینید وقتی این فکرها رواج پیدا نکرده، کسی میگوید مثلاً فلان مدرسه را تخلیه کنید، مسئولین محترم قضایی دستور میدهند که تخلیه نکنید، این شخص اعتراضش بلند میشود که این مسکن را من خودم ساختم، میخواهم به اجارهٴ بیشتری واگذار کنم، این طور است. البته تا آنجا که مقدور هست باید منافع شخصی محفوظ باشد. بعد از حفظ تأمین ضروریات و لوازم اولیه زیست، آنگاه سخن درمصالح زائده است که منافع زائده شخص مقدّم بر مصالح جامعه است یا نیست? اینکه ایشان در ذیل این بحث میفرمایند که « فالمقدّم هو صلاح المجتمع من غیر تردّد» یعنی بدون تردید، صلاح جامعه، مقدم است.
حالا ـ انشاءالله ـ این یک فصل جدایی است، این یک اجمال بحث است، پس ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾.
دریافت معنای اقتصاد از واژه «خبز» در روایت نبوی(ص)
در بحثهای اقتصادی قبل که مسائل اقتصادی گاهی پیش میآمد، این حدیث شریف را که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب المعیشه کافی نقل کرد این حدیث قبلاً مکرّر خوانده شد که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به خدا عرض کرد که « بارِک لنا فی الخُبز ولا تُفرِّق بینَنا و بینَه فلو لا الخُبزُ ما صلَّینا و لا صُمنا ولا أدَّینا فرائِضَ ربِّنا» ؛ عرض کرد خدایا! بین ما و نانِ ما جدایی نینداز که منظور از این نان، همان اقتصاد است خصوص نان نیست که مثلاً لباس و مسکن را شامل نشود، وقتی گفتند چندتا نانخور داری یعنی چند نفر واجبالنفقه تو هستند، اختصاصی به نان در مقابل لباس یا مسکن ندارد. حضرت در آن دعا به خدا عرض کرد پروردگارا! بین ما و بین نان ما جدایی نینداز، برای اینکه اگر مردم ما نانشان از اینها گرفته بشود، دیگر اکثری این طورند که دین داشتن برای اینها دشوار است: «فلو لا الخبزُ ما صلَّینا و لا صُمنا ولا أدَّینا فرائضَ ربّنا» این برای بیان وصف تودهٴ مردم است، اینجا در آن حدیث آن وقت هم به عرض رسید که سهتا مطلب هست.
مطالب سهگانه مأخوذه از روایت نبوی(ص)
مطلب اول این است که ذات مقدس رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فوق این است که اگر فشارِ مالی ببیند، دست از هدف بردارد. نشانهاش همان شعب ابیطالب بود، نشانهاش آن فقر و مشکلات فراوانی بود که در جبههها تحمل میکردند، سه روز ممکن بود نانی نصیب حضرت نشود و حالا یا حَجر میبست یا حِجر میبست بالأخره چیزی را محکم بر شکم میبست که احساس گرسنگی نکند، پس این برای شخص پیغمبر نیست. چه اینکه برای اوحدی از صحابهٴ آن حضرت هم نیست، برای اینکه اینها در آن شِعب ابیطالب در آن مدت سه سال، امتحان دادند دیگر. پس برای اینها نیست، این یک مطلب. مطلب دوم آن است که این برای توده مردم است که تودهٴ مردم اینچنیناند. مطلب سوم این است که در این خلال، قدحی هم از این سخن استفاده میشود که این جنبهٴ وصفی دارد، نه دستوری. نه اینکه بفرماید مردم اینچنین باشید، میفرماید مردم اینچنین هستند ولو بد هم هست که انسان اگر فشار مالی ببیند دست از دین بردارد؛ اما خب هستند. این حُکم دستوری نیست که مردم اینچنین باشید، بلکه حُکم وصفی است؛ بیان حال اکثری مردم هست.
تأکید مجدد بر قوام جامعه به واسطه مال
به هر حال مال، وسیلهٴ قِوام و قیام جامعه است، این نباید در اختیار مُبذّرین قرار بگیرد، مُسرفین و سفها قرار بگیرد، حالا خواه کسی کار شخصی داشته باشد یا کار دولتی داشته باشد، مال خواه مال شخصی باشد، خواه مال بیتالمال باشد ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ اینهم حکم معلّل است یعنی اگر مال را به دست سفیهان دیدید، دیگر زمینگیر خواهید شد، دیگر قدرت قیام و قِوام نخواهید داشت.
پرسش:...
پاسخ: بله، کلّ جامعه. حالا اگر «مَن به الکفایه» قیام کرد که کرد، نکرد دیگران مسئولاند. حالا اگر این شخص قیّم بود، حُکمش روشن است، وصیّ بود، حکمش روشن است، ولیّ بود، حکمش روشن است، حکومت اسلامی بود، حکمش روشن است، نشد عدول مؤمنین، نشد فسقهای از مؤمنین. این حُکمی نیست که به زمین بماند اگر قیّم نبود، اگر وصیّ نبود، اگر وکیل نبود، اگر ولیّ نبود، حکومت شرعی که ولیّ است نبود، اگر عدول مؤمنین نبودند نوبت به فسقهٴ مؤمنین میرسد؛ بر آنها واجب است که نگذارند این حُکم زمین بماند.
مجرای رزق الهی بودن انسان در هندسه خلقت
خب، اینکه فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ﴾ نکته اینکه نفرمود «وارزقوهم منها» در بحث قبل گذشت؛ اما تعبیر به رزق، خداوند مجاری تأمین هزینه را رازق میداند، مجرای تأمین هزینه را، وسیلهٴ رزق معرّفی میکند. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت که فرمود: ﴿وَعَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ که پدر باید هزینهٴ نوزادها و هزینهٴ فرزندها را تأمین کند. آیهٴ 233 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَعَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی هزینهٴ این زنها به عهدهٴ شوهرهاست. شوهر، مولود له است باید رزق والدات را بپردازد که در حقیقت، اینها مجاری رزقاند و این مجاری رزق را قرآن کریم رازق میداند، به دلیل آیهٴ پایانی سورهٴ «جمعه» که فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ معلوم میشود عدهای رازقاند و خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است؛ منتها برابر آن آیه نهایی که جمعبندی همه آیات، به عهدهٴ آن آیه نهایی است، این است که ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ این ﴿هُوَ﴾ که ضمیر فصل است با «الف» و «لام» که روی خبر آمده، اینها دلیل بر حصرند یعنی تنها رازق، خداست، پس اگر در سورهٴ «جمعه» فرمود: ﴿خیرالرازقین﴾ است یا در سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَعَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ﴾ [یا در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا﴾]، قهراً اینها میشوند مجاری رزق وگرنه رازق حقیقی، همان ذات اقدس الهی است.
این رازقین یعنی مجاری رزق، در حقیقت اینها رزق همان ذات اقدس الهی را که از حضرتش تنزّل کرده است به دیگران میرسانند، نه اینکه از خودشان چیزی داشته باشند، به دیگران بپردازند. رازق، مستقیماً و منحصراً ذات اقدس الهی خواهد بود ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ﴾.
اطلاق عام به انسانها و مطلق فعل در فراز «قولوا لهم قولاً معروفا»
اما ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ این یک مطلب دیگر را به همراه دارد، چون انسان از نظر معاشرت، موظف است که با همه مردم از نظر اخلاق، معاشرت خوب داشته باشد. چه اینکه در آیهٴ 83 سورهٴ «بقره» قبلاً گذشت که فرمود: ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ این اختصاصی به مؤمنین ندارد، اختصاصی به موحّدین ندارد با مردم، خواه مسلمان باشند، خواه مسلمان نباشند ولی موحّد باشند، مثل یهودی، مسیحی و مانند آن، خواه اصلاً موحّد هم نباشند، ملحد باشند شما برخوردتان برخورد وزین و سنگین و مؤدّبانه باشد ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ و منظور از قول هم مطلق فعل است نه فقط گفتار. نامهای میخواهید بنویسید، رفتاری دارید، نوشتاری دارید، تعبیراتی دارید در مقالاتتان، نوشتههایتان، از کسی میخواهید تعبیری کنید، از کسی میخواهید نام ببرید، طرزی میخواهید حرکت کنید که کاری کسی را حالا یا نقد بکنید یا فلان، در همهٴ این رفتار و گفتار و نوشتارتان ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ یعنی<عاشروهم بالمعروف> این قول، نظیر همان قولی است که فرمود: ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ معنای آیه این نیست که انسان، هر حرفی که میزند، رقیب مستعدّی آنجا نشسته و ضبط میکند ولی کاری که انجام میدهد اینچنین نیست که قول، در مقابل فعل باشد که ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ﴾ یعنی «ما یفعل من عملٍ» خواه قول باشد، خواه رفتار باشد، خواه نوشتار؛ منتها چون مهمترین کار، همان قول است تعبیر به قول شده، این ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ یعنی «عاشروهم بالمعروف». آن معنا در اینجا مراد نیست، زیرا آن یک اصل کلی است، شامل ایتام و غیرایتام هم خواهد شد، اما در خصوص این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ برای اینکه بحث یا در ایتامی است که مبتلا به سَفهاند یا سفیهانی است که زیر کفالت و ولایت شمایند، مال دارند و شما مسئول تربیت و پرورش آنها هستید، مال طلب میکنند، شما برابر دستور دینی، مال اینها را به آنها نمیدهید ولی اینها را خوب توجیهشان کنید ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ به مقداری که حرف میفهمند توجیهشان کنید که من دارم با مال شما کسب میکنم، درآمدزایی میکنم، شما را تأمین میکنم، بزرگ شدی به شما میدهم، با این وعدههای حَسن، آن کمبود عاطفی را ترمیم بکنید وگرنه اصل این قول معروف یعنی معاشرت بالمعروف از آیهٴ 83 سورهٴ «بقره» به طور عموم استفاده میشد، دیگر یتیمی که تحت کفالت است یا سفیهی که تحت ولایت است، اختصاصی پیدا نمیکند. اینکه در اینجا بالقول المختص فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ هم منظور از این قول، وصیّ است یعنی «عاشروهم بالمعروف» و هم اخصّ از آن ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ است. از این جهت که منظور قول، مطلق فعل است، اعم از گفتار و رفتار و نوشتار و امثالذلک، مثل آن آیه است و اما از این جهت که یک محتوای دقیقتری دارد، فوق آن آیه است. آن آیه یک برخورد خوب نسبت به همه مردم را توصیه میکند ولی این کریمه، یک برخورد خوب را نسبت به زیردستان که کمبود عاطفیشان هم به خوبی جبران بشود. اگر یتیماند و از جهت یُتم، تحت ولایت هستند، کاملاً آن کمبود عاطفیشان جبران بشود. یا اگر سفیهاند از نظر مسائل مالی سفیهاند ولی از نظر درک و امثالذلک که سَفهی ندارند. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت، آیهٴ 282 که اگر کسی سفیه بود و خودش قدرت کتابت نداشت که قبالهها را و اسناد معاملاتی را خودش بنویسد، ولیّ او بنویسد که ﴿فَإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَو لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ﴾ پس سفیه، در خصوص مسائل مالی احتیاج دارد به یک نماینده یا نایب و مانند آن یا ولیّ یا وصیّ ولی در مسائل عاطفی و اجتماعی و اخلاقی خب، درکی دارد، این درکش باید محترم تلقّی بشود، لذا فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تقدم مصلحت جامعه بر فرد در مقام تزاحم؛
- مجرای رزق الهی بودن انسان در هندسه خلقت؛
- اطلاق عام به انسانها و مطلق فعل در فراز ﴿قولوا لهم قولاً معروفا﴾.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً ﴿4﴾ وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً ﴿5﴾ وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴿6﴾
دلالت فراز ﴿فکلوه هنیاً مریئا﴾ بر مطلق تصرف
این آیات، بخشی از احکام فقهی و بخشی از احکام اخلاقی را به همراه دارد. در ذیل آیه ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ﴾ که فرمود: ﴿فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾ این اکل، منظور مطلق تصرّف است، موارد دیگری هم مشابه این ذکر شد که ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ که منظور از اکل، مطلق تصرّف است یعنی تصرّف در هِبهٴ زن اگر با طِیب نفس باشد حلال است [و] اختصاصی به اکل ندارد.
استنباط فقهی شیخ طوسی(ره) از آیه پنجم
اما ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾ مرحوم شیخ طوسی در تبیان یک حُکم فقهی را از این استنباط میکند و آن این است که اگر کسی سفیهی، تحت ولایت دارد خواه یتیمی باشد که تحت ولایت اوست یا سفیهی باشد که تحت ولایت اوست، اگر خودش زنده است حق ندارد مال را به او بپردازد و اگر هنگام مرگش فرارسید، عند ظهور اَمارات موت، وصیت واجب است وگرنه بعد از مرگ او، این اموال به دست همین سفیه میافتد. چون ایتای مال به سفیه، جایز نیست [و] تبذیر است و بعد از مرگ، مال به دست سفیه میافتد و ضایع میشود، حفظ مال از ضیاع لازم است، لذا بر این شخصی که سفیه، تحت کفالت اوست لازم است، هنگام ظهور نشانههای مرگ، وصیت کند که این حُکم فقهی، ظاهراً تام است ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾.
علامه طباطبایی(ره) و بیان وجود مستقل برای جامعه از ظواهر قرآن کریم
بیانی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در این ﴿أَمْوَالَکُمُ﴾ دارد که اجمالاً، فعلاً بحث میشود و بحث تفصیلیاش در خلال این فصولی است که مطرح خواهد شد ـ انشاءالله ـ و آن بحث اجمالیاش این است که ایشان میفرمایند که کلّ مال بالاصاله برای ذات اقدس الهی است، لذا ذات اقدس الهی، حقّ اختصاص را از راه تجارت، وراثت، حیازت، زراعت و امثالذلک برای افراد، مقرّر کرد که هر کسی از راه تجارت یا کار یا وراثت، اختصاصی پیدا میکند که در مال بهره ببرد. ولی مجموع مال، برای مجموع افراد است یعنی برای کلّ جامعه است، لذا اگر تزاحمی صورت بپذیرد این تزاحم، دو حال است یا بین دوتا مصلحت اجتماعی جامعه تزاحم هست، مثل اینکه مال را صرف در فلان مؤسسهٴ اجتماعی بکنیم یا در فلان مؤسسه، برای بیمارستان باشد یا دانشگاه. اینجا تزاحم هست بین دوتا مصلحت اجتماعی که هر دو برای جامعه است، اینجا هیچ کدام مقدم نیست، مگر اینکه سخن از اهم و مهم به میان بیاید.
تقدم مصلحت جامعه بر فرد در مقام تزاحم
اما اگر تزاحم بین مصلحت فرد و مصلحت جامعه شد، ایشان میفرمایند که صلاح جامعه، بیتردید مقدّم است. خب، این خیلی بینش وسیع میخواهد، آنهم در چهل سال قبل که این صبحتها نبود. الآن شما ببینید مجمع تشخیص مصلحت، برابر ضرورت تأسیس شده است. این مردِ الهی میفرماید اگر مالی دایر شد که در یک مصرف شخصی مصرف بشود، به صرف برسد یا مصلحت اجتماعی و تزاحم شد، صلاح جامعه مقدم است. اگر کسی خانهای دارد و در آن خانه نشسته است ولی یک مؤسسه دیگری دارد، میخواهد او را به اجاره واگذار کند سود بیشتری ببرد و جامعه نیاز دارد به یک بیمارستان، به یک درمانگاه، به یک مدرسه، به یک دانشکده، به یک حوزه و مانند آن، این نیاز جامعه است و این شخص، ضرورت اوّلیه او تأمین است ولی برای سود بیشتر میکوشد که این واحد را از دست این نظام و جامعه بگیرد، اینجا ایشان میفرمایند صلاح جامعه مقدم است بر صلاح فرد . حالا فرمایش ایشان از این یک مقدار تندتر است ولی آنچه ترقیق شده؛ قابل بیان است همین است و این حرف، خیلی حرف زنده است، برای چهل سال قبل، اخیراً که بعد از پیروزی، سخن از مجمع تشخیص مصلحت شد، آنگاه معلوم میشود که انسان تنها زندگی نمیکند که بگوید من خودم زحمت کشیدم یا مالی را به ارث بردم در این مال «فعّال ما یشاء» هستم، بلکه باید بداند که او هم عضو یک جامعه هست و مسئول است که مصالح جامعه و منافع جامعه را هم در نظر داشته باشد. ایشان میفرمایند از این تعبیر که خدا فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ این نکتهها استفاده میشود.
مراد از ﴿اموالکم﴾
یک وقت درباره یتیم میفرماید تا بالغ نشدند و رشد پیدا نکردند، مال اینها را به اینها ندهید. یک وقت میفرماید اموال خودتان را به سفها ندهید. در اینکه منظور، مال سفیه است به قرینه ذیل، این خلافی و تردیدی نبود به حسب ظاهر، گرچه در اول بحث دوتا احتمال بود ولی به شهادت ذیل، معلوم شد که منظور از این اموال، اموال خود سفهاست، برای اینکه اگر اموال غیرسفیه باشد، خدا بفرماید مال خودتان را به سفیهان ندهید ولی هزینهٴ آنها را بپردازید، تأمین هزینهٴ سفها که به عهده دیگران نیست، سفیه اگر مال دارد وصیّ او یا ولیّ او یا حکومت شرعی از همان مال، او را تأمین میکند.
به قرینه ذیل معلوم شد که منظور این است که اموال سفها، حالا یا سَفهشان در اثر یتیم بودن آنهاست یا علل و عواملی دارد، اموال اینها را به اینها ندهید ولی با اموال اینها، تجارت کنید و از منافع اموال اینها هزینه اینها را تأمین کنید که فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا﴾ نفرمود «وارزقوهم منها».
عمده این است که چرا فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾ دیگران میگفتند که در اضافه، ادنی ملابسه کافی است چون اُولیا متولّی این مالاند؛ ولایتی دارند بر این مال که حقّ تصرّف برای تأمین هزینهٴ سفها به عهدهٴ این اولیاست، به این مناسبت، اموال به این اولیا اسناد داده شد وگرنه اموال برای سفهاست. ولی فرمایش ایشان فوق این است، میفرماید خطاب به جامعهٴ اسلامی است. میفرماید ای مجتمع اسلامی، کاری نکنید که مال به دست سفیه بیفتد اختصاصی به اولیا ندارد تا ما بگوییم در اضافه و اسناد ادنی ملابسه کافی است، مال برای جامعه اسلامی است. نظیر ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ﴾ که کلّ مال، برای کلّ جامعه است. آنگاه این تعبیر که مصحّح اسناد است غیر از آن سخنی است که دیگران فرمودند که مصحّح اسناد، همان ادنی ملابسه است.
خطاب ﴿جعل الله لکم قیاما﴾ برای کل جامعه
نکته دوم این است که فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ این به جامعه اسلامی خطاب میکند که شما اگر بخواهید روی پای خودتان بایستید، مالتان را به دست سفیهان ندهید یعنی جایی که هدر میرود صرف نکنید. قیام هم اصل اش قِوام بود، نظیر صیام که صِوام بود و تبدیل به «یاء» شد، قوام جامعه به مال است.
نظری بر معنای قَوام و قِوام.
یک قوام داریم، یک قِوام. قَوام همان اعتدال است که در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» درباره مؤمنین آیهٴ 67 سورهٴ «فرقان» ﴿وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً﴾ یعنی «عدلاً» <قوام> یعنی اعتدال. اما قِوام یعنی چیزی که با او شیء، روی پای خود میایستد. این تعلیل هم نشان میدهد که مال، مایهٴ قیام جامعه است که جامعهٴ فقیر، نمیتواند روی پای خود بایستد. پس ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾.
تبیین نظر علامه(ره) توسط حضرت استاد
خب، البته این یک بیان بسیار پُرمحتوایی است که باید در ضمن یکی از فصول بحث بشود که آیا کلّ مال برای کلّ جامعه است یا نه، کسی میتواند بگوید که من خودم زحمت کشیدم این مال را فراهم کردم، با این مال خانه ساختم و با بقیه مال هم یک واحد تجاری ساختم، او را میخواهم اجاره بدهم و یک درآمد بیشتری داشته باشم، شما میگویید این شهر یا روستا احتیاج دارد به مدرسه یا درمانگاه، داشته باشد من چه کنم من راضی نیستم، آیا این یک راه صحیح است؛ انسان آنچنان قدرت دارد که بگوید جامعه ولو آسیب ببیند، من باید بهرهمند بشوم یا بهرهبرداری از مال، حدّی دارد، مادامی مشروع است که به صلاح جامعه آسیب نرساند. اینکه شما میبینید وقتی این فکرها رواج پیدا نکرده، کسی میگوید مثلاً فلان مدرسه را تخلیه کنید، مسئولین محترم قضایی دستور میدهند که تخلیه نکنید، این شخص اعتراضش بلند میشود که این مسکن را من خودم ساختم، میخواهم به اجارهٴ بیشتری واگذار کنم، این طور است. البته تا آنجا که مقدور هست باید منافع شخصی محفوظ باشد. بعد از حفظ تأمین ضروریات و لوازم اولیه زیست، آنگاه سخن درمصالح زائده است که منافع زائده شخص مقدّم بر مصالح جامعه است یا نیست? اینکه ایشان در ذیل این بحث میفرمایند که « فالمقدّم هو صلاح المجتمع من غیر تردّد» یعنی بدون تردید، صلاح جامعه، مقدم است.
حالا ـ انشاءالله ـ این یک فصل جدایی است، این یک اجمال بحث است، پس ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾.
دریافت معنای اقتصاد از واژه «خبز» در روایت نبوی(ص)
در بحثهای اقتصادی قبل که مسائل اقتصادی گاهی پیش میآمد، این حدیث شریف را که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب المعیشه کافی نقل کرد این حدیث قبلاً مکرّر خوانده شد که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به خدا عرض کرد که « بارِک لنا فی الخُبز ولا تُفرِّق بینَنا و بینَه فلو لا الخُبزُ ما صلَّینا و لا صُمنا ولا أدَّینا فرائِضَ ربِّنا» ؛ عرض کرد خدایا! بین ما و نانِ ما جدایی نینداز که منظور از این نان، همان اقتصاد است خصوص نان نیست که مثلاً لباس و مسکن را شامل نشود، وقتی گفتند چندتا نانخور داری یعنی چند نفر واجبالنفقه تو هستند، اختصاصی به نان در مقابل لباس یا مسکن ندارد. حضرت در آن دعا به خدا عرض کرد پروردگارا! بین ما و بین نان ما جدایی نینداز، برای اینکه اگر مردم ما نانشان از اینها گرفته بشود، دیگر اکثری این طورند که دین داشتن برای اینها دشوار است: «فلو لا الخبزُ ما صلَّینا و لا صُمنا ولا أدَّینا فرائضَ ربّنا» این برای بیان وصف تودهٴ مردم است، اینجا در آن حدیث آن وقت هم به عرض رسید که سهتا مطلب هست.
مطالب سهگانه مأخوذه از روایت نبوی(ص)
مطلب اول این است که ذات مقدس رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فوق این است که اگر فشارِ مالی ببیند، دست از هدف بردارد. نشانهاش همان شعب ابیطالب بود، نشانهاش آن فقر و مشکلات فراوانی بود که در جبههها تحمل میکردند، سه روز ممکن بود نانی نصیب حضرت نشود و حالا یا حَجر میبست یا حِجر میبست بالأخره چیزی را محکم بر شکم میبست که احساس گرسنگی نکند، پس این برای شخص پیغمبر نیست. چه اینکه برای اوحدی از صحابهٴ آن حضرت هم نیست، برای اینکه اینها در آن شِعب ابیطالب در آن مدت سه سال، امتحان دادند دیگر. پس برای اینها نیست، این یک مطلب. مطلب دوم آن است که این برای توده مردم است که تودهٴ مردم اینچنیناند. مطلب سوم این است که در این خلال، قدحی هم از این سخن استفاده میشود که این جنبهٴ وصفی دارد، نه دستوری. نه اینکه بفرماید مردم اینچنین باشید، میفرماید مردم اینچنین هستند ولو بد هم هست که انسان اگر فشار مالی ببیند دست از دین بردارد؛ اما خب هستند. این حُکم دستوری نیست که مردم اینچنین باشید، بلکه حُکم وصفی است؛ بیان حال اکثری مردم هست.
تأکید مجدد بر قوام جامعه به واسطه مال
به هر حال مال، وسیلهٴ قِوام و قیام جامعه است، این نباید در اختیار مُبذّرین قرار بگیرد، مُسرفین و سفها قرار بگیرد، حالا خواه کسی کار شخصی داشته باشد یا کار دولتی داشته باشد، مال خواه مال شخصی باشد، خواه مال بیتالمال باشد ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ اینهم حکم معلّل است یعنی اگر مال را به دست سفیهان دیدید، دیگر زمینگیر خواهید شد، دیگر قدرت قیام و قِوام نخواهید داشت.
پرسش:...
پاسخ: بله، کلّ جامعه. حالا اگر «مَن به الکفایه» قیام کرد که کرد، نکرد دیگران مسئولاند. حالا اگر این شخص قیّم بود، حُکمش روشن است، وصیّ بود، حکمش روشن است، ولیّ بود، حکمش روشن است، حکومت اسلامی بود، حکمش روشن است، نشد عدول مؤمنین، نشد فسقهای از مؤمنین. این حُکمی نیست که به زمین بماند اگر قیّم نبود، اگر وصیّ نبود، اگر وکیل نبود، اگر ولیّ نبود، حکومت شرعی که ولیّ است نبود، اگر عدول مؤمنین نبودند نوبت به فسقهٴ مؤمنین میرسد؛ بر آنها واجب است که نگذارند این حُکم زمین بماند.
مجرای رزق الهی بودن انسان در هندسه خلقت
خب، اینکه فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ﴾ نکته اینکه نفرمود «وارزقوهم منها» در بحث قبل گذشت؛ اما تعبیر به رزق، خداوند مجاری تأمین هزینه را رازق میداند، مجرای تأمین هزینه را، وسیلهٴ رزق معرّفی میکند. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت که فرمود: ﴿وَعَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ که پدر باید هزینهٴ نوزادها و هزینهٴ فرزندها را تأمین کند. آیهٴ 233 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَعَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی هزینهٴ این زنها به عهدهٴ شوهرهاست. شوهر، مولود له است باید رزق والدات را بپردازد که در حقیقت، اینها مجاری رزقاند و این مجاری رزق را قرآن کریم رازق میداند، به دلیل آیهٴ پایانی سورهٴ «جمعه» که فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ معلوم میشود عدهای رازقاند و خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است؛ منتها برابر آن آیه نهایی که جمعبندی همه آیات، به عهدهٴ آن آیه نهایی است، این است که ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ این ﴿هُوَ﴾ که ضمیر فصل است با «الف» و «لام» که روی خبر آمده، اینها دلیل بر حصرند یعنی تنها رازق، خداست، پس اگر در سورهٴ «جمعه» فرمود: ﴿خیرالرازقین﴾ است یا در سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَعَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ﴾ [یا در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا﴾]، قهراً اینها میشوند مجاری رزق وگرنه رازق حقیقی، همان ذات اقدس الهی است.
این رازقین یعنی مجاری رزق، در حقیقت اینها رزق همان ذات اقدس الهی را که از حضرتش تنزّل کرده است به دیگران میرسانند، نه اینکه از خودشان چیزی داشته باشند، به دیگران بپردازند. رازق، مستقیماً و منحصراً ذات اقدس الهی خواهد بود ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ﴾.
اطلاق عام به انسانها و مطلق فعل در فراز «قولوا لهم قولاً معروفا»
اما ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ این یک مطلب دیگر را به همراه دارد، چون انسان از نظر معاشرت، موظف است که با همه مردم از نظر اخلاق، معاشرت خوب داشته باشد. چه اینکه در آیهٴ 83 سورهٴ «بقره» قبلاً گذشت که فرمود: ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ این اختصاصی به مؤمنین ندارد، اختصاصی به موحّدین ندارد با مردم، خواه مسلمان باشند، خواه مسلمان نباشند ولی موحّد باشند، مثل یهودی، مسیحی و مانند آن، خواه اصلاً موحّد هم نباشند، ملحد باشند شما برخوردتان برخورد وزین و سنگین و مؤدّبانه باشد ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ و منظور از قول هم مطلق فعل است نه فقط گفتار. نامهای میخواهید بنویسید، رفتاری دارید، نوشتاری دارید، تعبیراتی دارید در مقالاتتان، نوشتههایتان، از کسی میخواهید تعبیری کنید، از کسی میخواهید نام ببرید، طرزی میخواهید حرکت کنید که کاری کسی را حالا یا نقد بکنید یا فلان، در همهٴ این رفتار و گفتار و نوشتارتان ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ یعنی<عاشروهم بالمعروف> این قول، نظیر همان قولی است که فرمود: ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ معنای آیه این نیست که انسان، هر حرفی که میزند، رقیب مستعدّی آنجا نشسته و ضبط میکند ولی کاری که انجام میدهد اینچنین نیست که قول، در مقابل فعل باشد که ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ﴾ یعنی «ما یفعل من عملٍ» خواه قول باشد، خواه رفتار باشد، خواه نوشتار؛ منتها چون مهمترین کار، همان قول است تعبیر به قول شده، این ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ یعنی «عاشروهم بالمعروف». آن معنا در اینجا مراد نیست، زیرا آن یک اصل کلی است، شامل ایتام و غیرایتام هم خواهد شد، اما در خصوص این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ برای اینکه بحث یا در ایتامی است که مبتلا به سَفهاند یا سفیهانی است که زیر کفالت و ولایت شمایند، مال دارند و شما مسئول تربیت و پرورش آنها هستید، مال طلب میکنند، شما برابر دستور دینی، مال اینها را به آنها نمیدهید ولی اینها را خوب توجیهشان کنید ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ به مقداری که حرف میفهمند توجیهشان کنید که من دارم با مال شما کسب میکنم، درآمدزایی میکنم، شما را تأمین میکنم، بزرگ شدی به شما میدهم، با این وعدههای حَسن، آن کمبود عاطفی را ترمیم بکنید وگرنه اصل این قول معروف یعنی معاشرت بالمعروف از آیهٴ 83 سورهٴ «بقره» به طور عموم استفاده میشد، دیگر یتیمی که تحت کفالت است یا سفیهی که تحت ولایت است، اختصاصی پیدا نمیکند. اینکه در اینجا بالقول المختص فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ هم منظور از این قول، وصیّ است یعنی «عاشروهم بالمعروف» و هم اخصّ از آن ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ است. از این جهت که منظور قول، مطلق فعل است، اعم از گفتار و رفتار و نوشتار و امثالذلک، مثل آن آیه است و اما از این جهت که یک محتوای دقیقتری دارد، فوق آن آیه است. آن آیه یک برخورد خوب نسبت به همه مردم را توصیه میکند ولی این کریمه، یک برخورد خوب را نسبت به زیردستان که کمبود عاطفیشان هم به خوبی جبران بشود. اگر یتیماند و از جهت یُتم، تحت ولایت هستند، کاملاً آن کمبود عاطفیشان جبران بشود. یا اگر سفیهاند از نظر مسائل مالی سفیهاند ولی از نظر درک و امثالذلک که سَفهی ندارند. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت، آیهٴ 282 که اگر کسی سفیه بود و خودش قدرت کتابت نداشت که قبالهها را و اسناد معاملاتی را خودش بنویسد، ولیّ او بنویسد که ﴿فَإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَو لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ﴾ پس سفیه، در خصوص مسائل مالی احتیاج دارد به یک نماینده یا نایب و مانند آن یا ولیّ یا وصیّ ولی در مسائل عاطفی و اجتماعی و اخلاقی خب، درکی دارد، این درکش باید محترم تلقّی بشود، لذا فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است