display result search
منو
رزق مخصوص در ماه محرم، جلسه پنجم

رزق مخصوص در ماه محرم، جلسه پنجم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 259 دریافت شده
سخنرانی از آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «رزق مخصوص در ماه محرم»، جلسه پنجم، سال 1398

«مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا»، در این دعوتِ امام حسین علیه السلام که شاید همه ما هم مخاطب این دعوت باشیم، حضرت کسانی را که جانشان را به کف گرفتند و آماده شهادت در راه خدا هستند و خودشان را برای لقاء الهی آماده کردند، دعوت می کنند به این که بار را بردارند و کوچ کنند، پس هر کجای عالم که هستند «فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا» با سیدالشهداء علیه السلام به سوی خدا کوچ کنند.
همه زحمت ها، تلاش ها و تقواهایی که انسان در عالم به خرج می دهد باید به این منتهی بشود که انسان همراه با امامش حرکت کند و همسفر ایشان بشود. این همسفری شرایط و موانعی دارد که بعضی هایش را تقدیم کردیم. امشب هم یک مورد را از قرآن اشاره می کنم. خدای متعال در سوره مبارکه بقره دستور به قتال در راه خدا می دهد و به مومنین می فرماید: «قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّه‏»(آل عمران/167)، وارد میدان درگیری با دشمن بشوید و این قتالتان هم باید فی سبیل الله باشد. پس اینطور نیست که مطلقا جنگ و قتال کار بدی باشد. خدای متعال در آیات بعد از این آیه می فرماید: اگر این قتال نبود دین خدا به طور کلی از بین می رفت و هیچ مسجد و معبدی که خدا در آن عبادت بشود باقی نمی گذاشتند.
قتال فقط یک قید دارد و آن اینکه باید فی سبیل الله و با مناسک و آدابی که خدا فرموده است باشد، نه اینکه در راه منافع نفس، به قدرت و به ثروت رسیدن و بر سر متاع دنیا باشد. پس اینطور نیست که قتال بد باشد! رقبای ما هم همینطوری اند، رقبای اسلام هم هر جنگی را که بد نمی دانند. یادم هست در این جنگی که علیه دنیای اسلام قریب به 20 سال قبل شروع کردند و تا الآن هم میلیون ها نفر را کشته و خسارت های مالی فراوانی هم داشته، بعضی از به اصطلاح متفکرین آمریکا نامه ای نوشتند و از آن دفاع کردند. آنها گفتند این جنگ اخلاقی است، چون برای گسترش به قول خودشان ایدئولوژی آمریکایی است؛ یعنی جنگی که برای گسترش ایدئولوژی نجات بخش باشد این اخلاقی است. بعد آنجا یک جمله ای را دارند و می گویند: آنهایی که مطلقا جنگ را غیر اخلاقی می دانند و می گویند اصلا جنگ کار غیر اخلاقی است، اینها باید به هرج و مرج و تروریسم رأی بدهند و موافقت کنند، چون یک عده ای می خواهند ریشه بشریت را بکنند و همه عالم را به نفع خودشان مصادره بکنند و اگر جنگ نباشد اینها حاکم می شوند!
پس آنها هم جنگ را یک جایی اخلاقی می دانند اما برای منافع و دین خودشان، به تعبیر قرآن «یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوت‏»(نساء/76)، آنها هم کشتار می کنند اما آخر خطشان فی سبیل الطاغوت است. آنها می خواهند طغیان گران و دینشان بر عالم حاکم بشوند و در این راه مال و جانشان را می دهند. پس قتال یک جاهایی لازم است منتها قیدش این است که باید فی سبیل الله باشد. قتالی که برای به دست آوردن منافع و قدرت، ملک و ثروت است، به هیچ وجه از نظر اسلام امضاء شده نیست.
«وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیم‏»(بقره/244)، بدانید که از سمع و علم خدای متعال هیچ چیز پنهان نمی شود، پس اگر شما برای خدا قتال کردید و ضربه ای به شما وارد شد، این در علم خدا محفوظ است. اگر هم برای غیر خدا قتال کردید، باز هم خدای متعال سمیع و علیم است.
معنای قرض حسن دادن به خداوند
بعد می فرماید: «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثیرَةً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُون»(بقره/245)‏، چه کسی است که مالش را به خدا قرض حسن بدهد، این هم باز دعوت به انفاق مالی است. اول دعوت به مقاتله و انفاق جان در راه خداست، می فرماید جانتان را در راه خدا انفاق کنید و دریغ نکنید، بعد هم می فرماید مالتان را هم در راه خدا بدهید. منتها تعبیر این است به خدا قرض حسن بدهید. چه کسی است که مالش را به خدا قرض حسن بدهد؟! مگر خدا محتاج به مال ماست؟! خیر، خدای متعال می خواهد این مال را مضاعف کند «فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثیرَةً». خدای متعال با جان ما کار دارد و وقتی یک جان را از ما گرفت صد جان به ما می دهد.
خدای متعال فرمود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها»(نمل/89)، اگر کسی حسنه ای بیاورد مزدش بهتر از عملش است؛ بعد از نزول این آیه پیامبر تقاضا کردند که خدایا به امت من بیشتر تفضل کن. خدای متعال فرمود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(انعام/160)، اگر یک کار خیر کنند ده برابر مزد می گیرند؛ با این که کار خیری هم که انسان انجام می دهد به توفیق خدا و به حول و قوه اوست، اما در عین حال این عملی را که با حول و قوه خدای متعال انجام می دهیم از ما می خرند و ده برابر به ما می دهند. باز هم حضرت تقاضا کردند که خدایا بیشتر از این به امت من عطا کن! بعد این آیه نازل شده و لحن عوض شد، چه کسی است که به خدا قرض حسن بدهد؟! اگر بیشتر می خواهید باید اهل قرض الحسنه به خدا باشید، اگر این کا را کردید آن وقت خدای متعال برای شما مضاعف می کند. حضرت فرمودند: وقتی خدای متعال می فرماید کثیر یعنی بی حد، برای همین دیگر بیشتر نخواستند.
این قرض حسن را در روایات اینطور معنا کرده اند، فرمود: قرض حسن یعنی انسان مالش را به امام برساند. اگر در راه امام، دفاع از ایشان و در راه گسترش دین امام، مالتان را خرج کردید مضاعف می شود. البته آدم باید این را هم بداند که امام هیچ احتیاجی به مال ما ندارد، همه کلیدهای خزائن زمین را به محضر رسول خدا آوردند اما ایشان آن را برگرداندند و به جبرئیل گفتند احتیاجی به اینها ندارند. خداوند می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»(توبه/103)، ای پیامبر با اینکه تو به صدقات احتیاج نداری اما از اینها بگیر، چون اگر صدقات را از آنها بگیری آنها را پاک می کنی و رشد می دهی، در واقع اینها در داد و ستد با شما منفعت می برند. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِم إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُم‏‏» از آنها بگیر و یک صلوات هم رویش بفرست چرا که صلوات تو به همه مال و جانشان آرامش می دهد.
معامله ما با خدا و اولیاء خدا اینطوری است، این معامله دو سر سود است، چرا که آنها هیچ احتیاجی به ما ندارند. امکاناتی که از خدا گرفتی به خدا برمی گردانی و این امکانات را خدای متعال حفظ کرده و دو صد چندان می کند، بعد هم به انسان برمی گرداند. «وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُون» در این آیه سه خصوصیت است، قبض و بسط و رجوع الی الله.
انفاق در راه خدا یعنی انفاق در راه امام
پس خدای متعال در این سوره مکرر دستور به قتال داده، اینجا هم دوباره می فرماید: هم جانتان را در راه خدا خرج کنید و هم مالتان را در راه خدا انفاق کنید. این فی سبیل الله هم در معارف ما تفسیر شده به راه رسول خدا و امام، و الا سبیل الله برای ما معنای دیگری ندارد. اینکه ما می خواهیم در راه خدا جان بدهیم یعنی چه؟ اگر پیامبر خدا و امام نباشد که فی سبیل الله معنا ندارد! لذا سبیل در روایات ما به امام تفسیر می شود. اگر کسی بخواهد در راه خدا انفاق کند و در راه خدا مجاهد باشد، باید کنار امام بایستد و مال و جانش را بیاورد تا در راه امام بذل کند.
داستان قوم بنی اسرائیل و در خواست آنها برای جنگ با جالوت
بعد خدای متعال وارد یک داستانی می شود که گویا داستان مربوط به بنی اسرائیل است، ولی می دانید حضرت فرمود: هرچه در بنی اسرائیل واقع شده در امت من هم واقع می شود، بدون کم و زیاد! لذا تأویلش به امت حضرت برمی گردد. البته من حدس می زنم تأویلش، داستان سیدالشهداء و امام زمان علیهما السلام است. می فرماید: بنی اسرائیل با حضرت موسی به پیروزی رسیدند و بر فرعون غالب شدند، پس همه آنچه در اختیار فرعون بود برگشت و تحت اختیار اینها قرار گرفت. ولی بعد از وجود مقدس حضرت موسی آنها بد عمل کردند، پس دوباره صحنه برگشت و سلاطین بر آنها غالب شدند و اینها تحت سلطه آنها قرار گرفتند.
بعد خدای متعال پیامبری برایشان فرستاد در حالی که تحت سلطه یک سلطان جائر بودند. پس محضر این پیامبر آمدند و از ایشان خواستند که یک فرماندهی برای ما معین کن تا ما تحت فرماندهی او برویم و بجنگیم. این پیامبر اول از آنها یک شرطی گرفت و گفت: الان قتال برای شما واجب نیست و خودتان آمدید و تقاضا می کنید، اما آن وقت که خدای متعال برای شما تکلیف کند، اگر از زیر آن در رفتید خسارت می کنید. «هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا»(بقره/246) آیا معصیت نمی کنید و از زیر بار شانه خالی نمی کنید؟ قول محکم دادند و گفتند: چطوری ما شانه خالی کنیم؟! «قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ‏ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا» چرا در راه خدا قتال نکنیم درحالی که زن و بچه ما را به اسارت بردند و اموال ما را غارت کردند.
البته از همین اول پیداست که اینها دارند راه را بیراهه می روند. خدای متعال می فرماید: اینها با همه قرارهایی که بستند و انتظارهایی که کشیدند، اما وقتی قتال را برایشان واجب کردیم اکثرا زیر بار نرفتند! «فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ‏ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ»(بقره/246)‏، چیزی از علم خدا پنهان نیست، اینها به خودشان ظلم کردند و خودشان در ظلمت رفتند و این کار آنها به پیامبر خدا و خدای متعال لطمه ای نمی زند.
اینها در خواست یک فرمانده کردند، حضرت فرمود: خدای متعال طالوت را به عنوان فرمانده شما انتخاب کرده، اما با اینکه خودشان تقاضا کرده بودند باز زیر بار نرفتند و گفتند: چطور می تواند او فرمانده ما باشد؟! «أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمال»(بقره/247)‏، او چطور می تواند فرماندهی بکند در حالی که ما به مالکیت و ملک و پادشاهی و فرماندهی نزدیکتریم، او که امکاناتی ندارد! آدم فقیر چطور می تواند فرمانده ما ثروتمندان و اغنیا باشد؟! ما که دنیا زیر دستمان است چطور زیر بار یک آدمی برویم که دستش خالی است؟! پس این هم اشتباه دومشان است. خیال می کنند فرماندهی قوم از جانب خدا، سلطنت و پادشاهی و ملک است و احتیاج به این چیزها دارد! بله، فرعون چون می خواهد دعوت به دنیا کند خودش بیش از همه باید دنیا داشته باشد والا کسی زیر بار او نمی رود. ولی این که پادشاهی و ملک نیست، این امر دیگری است!
حضرت در جواب اینها فرمود: خدای متعال او را انتخاب کرده و این سخن من نیست، خداوند به او یک امکاناتی داده که به شما نداده «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْم‏»(بقره/247)، خداوند همه امکانات لازم را به او داده، خداوند علم و توانایی به او داده که در اختیار شما نیست.
علی ای حال این قوم حاضر شدند همراه این پیامبر و همراه این فرمانده که از طرف خدا معین شده بود، حرکت کنند. البته اینجا یک اضافاتی هم دارد، خدای متعال آیاتی را همراه این طالوت که به حسب ظاهر دست خالی بود کرد و آنها وقتی این آیات را دیدند، حاضر شدند با او به جنگ بروند. وقتی قتال نوشته شد اکثریت پشت کردند، طالوت همان اقلیت را برداشت و از شهر بیرون رفت که این اقلیت هم لشکر ظاهرا گسترده ای بود، تعبیر قرآن این است: «فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ»(بقره/249). بنابراین پیداست با این که اقل از این جمعیت بودند ولی لشکرهای متعدد یک جنودی بودند.
این لشکر می خواهند به میدان جنگ بروند اما برایشان یک امتحان الهی پیش می آید. این فرماندهی که از طرف خدا معین شده به لشکرش می گوید: خدای متعال شما را امتحان می کند، اگر از عهده امتحان بیرون آمدید با من همراه می شوید اما اگر بیرون نیامدید نمی توانید با من بیایید. امتحان چیست؟ اینکه شما تشنه می شوید و خدای متعال سر راه شما یک نهر آب قرار داده و با آن شما را امتحان می کند. «مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَر»(بقره/249) اگر کسی از این نهر آشامید از من نیست، «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی‏ وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی‏»، الا کسی که از این آب به اندازه یک کف بردارد. پس اگر به اندازه یک کف برداشتند جزء یاران تو و اگر بیش از آن برداشتند دیگر از یاران تو نیستند، ولی یک دسته سومی هم هستند که اصلا طعم این آب را هم نچشیدند.
معرفی سه دسته از انسان ها در سوره بقره
این بیان علامه بزرگوار طباطبایی است، ایشان می فرمایند: از این آیه استفاده می شود که آنهایی که از این آب بی حد و حساب خوردند از این راهبر الهی و ولی خدا جدا می شوند «فَلَیْسَ مِنِّی»، آنهایی که «لَمْ یَطْعَمْهُ» اصلا طعم این آب را هم نچشیدند، «فَإِنَّهُ مِنِّی» خاصان و همراه این ولی خدا هستند، اما آنهایی که یک کف خوردند نه جزء آنها هستند و نه جزء اینها، پس این فرمانده الهی اینها را با خودشان می برد و بارشان را برمی دارد و به مقصد می رساند، ولی جزء خاصان نمی شوند.
پس بنی اسرائیل به این نهر رسیدند اما «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ‏»(بقره/249) به جز اندکی، همه از نهر خوردند و آشامیدند و سیراب شدند. بعد هم اصلا از این نهر عبور نکردند و آن طرف ایستادند! فقط یک عده ای همراه شدند و آنها کسانی بودند که اصلا کفی از این آب برنداشتند یا آنهایی که یک دستی به این آب زدند. «فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه‏» پس او و کسانی که همراه او بودند، تنوانستند عبور کنند.
همیشه اینطوری است؛ فقط ولی خدا و کسی که با ولی خدا باشد، می تواند از موانع سر راه عبور می کند، اما کسی که با ایشان نباشد آن طرف آب می ماند. شرط عبور از این موانع و حجابها و سختی های راه «آمَنُوا مَعَه‏» است نه «وَالَذِینَ آمَنُوا»! فقط آن هایی که با او ایمان آوردند و همراهی او را قبول کردند می توانند عبور کنند، که عرض کردم دو دسته اند: یک دسته که از خاصان او هستند و کانه اهل بیت او می شوند، یک عده ای هم کسانی که حرف او را گوش کردند و یک کفی بیشتر از این آب نخوردند.
بعد از اینکه این لشکر عبور کردند، به لشکر بزرگی برخورد کردند که برای جالوت بود و قرار بود که با آن بجنگند. «قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِه»(بقره/249)‏ پس اینهایی که یک کف هم خورده بودند عقب نشینی کردند و وقتی هیبت لشکر را دیدند گفتند: ما نمی توانیم با این لشکر اندک مقاومت کنیم! چطور می شود با این جمعیت مقابل آن لشکر ایستاد؟! اما آنهایی که از خواص شده بودند، کفی از آب نخورده بودند، خودشان را آلوده نکرده، «قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» و امید به لقاء الله داشتند، گفتند: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِین»‏، کم و زیادی جمعیت مهم نیست، چه بسا چه بسیار جمعیت های اندکی که به اذن الله بر جمعیت های فراوان غلبه کردند، خدا غلبه می دهد نه جمعیت!
نتیجه استقامت در راه خدا
دو جا را قرآن نام می برد و می فرماید: مسلمان ها آنجایی که مغرور به امکانات خودشان شدند خدای متعال زمین گیرشان کرده است، یکی اُحد است و یکی حُنین. خدای متعال لشکر را آنجایی که تکیه به خدا داشتند مثل جنگ بدر، با 313 نفر و بدون امکانات، بر لشکر قریشی که چندین برابر جمعیتشان و چندین برابر امکاناتشان بود، پیروز کرد. خدای متعال می فرماید: «مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریب‏»(بقره/214)، نصر و پیروزی از ناحیه ماست.
در جنگ حنین لشکر مسلمانان شاید تا آن موقع بزرگترین لشکر بود چرا که از فتح مکه عبور کرده و تازه مسلمان ها هم همراه شده بودند اما «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ»(توبه/29)‏ ذره ای از این کثرت به درد آنها نخورد و زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد. آن عده ای هم که طعم این آب را نچشیدند اندک بودند اما گفتند: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ» اینها وارد میدان شدند پس به تبع آنها هم آمدند و الا اگر اینها در پیشانی کار نبودند آنها نمی آمدند.
پس یک عده ای از همراهان در پیشانی کار هستند، آنها کسانی هستند که اصلا آلوده به دنیا نبوده و وقتی ولی خدا دستور میدهد که وارد درگیری شوید، نگران کمی و زیادی جمعیت نیستند، هیچ چیز آنها را زمین گیر نمی کند و امیدوار به نصرت الهی اند. اینها که جلو می افتند، آنهایی که نگران هستند هم دنبال سر اینها حرکت می کنند. آنها هم ممکن است به مقصد برسند البته در دستگاه سیدالشهداء این دیگر ادامه عاشورا نیست بلکه ادامه اش ما هستیم. ما اگر در قصه عاشورا کفی نخورده بودیم، باید با امام حسین علیه السلام شهید می شدیم. آنها پیش غراول اند و ما ان شاء الله دنبال سر آنهاییم، البته امام حسین می برد و می رساند ولی ما هیچ وقت مِنّا نیستیم مگر خدا یک تفضلی بکند.
قرآن می فرماید: «وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِین»(بقره/249)، آنهایی که در راه خدا استقامت می کنند خدا با آنهاست. وقتی خدا در یک طرف جبهه هست، در آن طرف شکستی نیست. مگر خدا شکست می خورد؟! وقتی آدم در جبهه ای است که خدا با اوست شکست بی معناست!
می فرماید: «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِه‏»(بقره/250) این طرف طالوت هست و «مَن مَعَهُ» آن طرف هم جالوت هست و جنودش، این جنود را اگر بدون فرمانده رها کنی، نه آنها ازشان کاری می آید نه اینها! الان این فراعنه را از عالم بردارید می بینید که اهل دنیا اینقدر شدید نیستند، بلکه این فراعنه هستند که اینها را با خودشان می کشند. این طرف هم ولی خداست که شدت بندگی دارد و بقیه را با خودش می برد و از موانع عبورشان می دهد.
وقتی صف ها مقابل هم قرار گرفتند، همین جمعیت اندک عرضه داشتند: «رَبَّنا أَفْرِغْ‏ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِین»‏، آن صبری که به ما باید بدهی را به ما عطا کن، در این درگیری به ما ثبات قدم بده و ما را بر قوم کافر پیروز کن. «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ»(بقره/251)، به اذن الهی این جمعیت اندک آن لشکر بزرگ را منهزم و پراکنده کرده و شکست دادند، «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوت‏» و داود که بعدا جزء انبیاء بنی اسرائیل شد کار جالوت را تمام کرد. نتیجه این مقاومت هم این شد که «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاء»، خدای متعال سه چیز به خاطر این کار به داود داد، یک ملک، دو حکمت و سوم این که «وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاء».
شرط همراهی با امام علیه السلام
غرض من از بیان این سوره این بود که بعضی اینطور فرمودند که تأویل این سوره به نظر به داستان سیدالشهداء و امام زمان علیه السلام است. این نهر آب چیست؟ بعضی اینطوری گفتند که این نهر همان دنیاست. اگر کسی آلوده به دنیا و به چرب و شیرین آن شد، نمی تواند با امیرالمومنین در عالم راه برود. در یکی از نامه های حضرت، ایشان به یکی از والیانشان به نام عثمان بن حنیف که سر یک سفره چرب و شیرینی نشسته بود که حضرت نپسندیدند، فرمود: «وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ»(1)، هر مأمومی امامی دارد که دنبال سر او حرکت می کند و از نور او استفاده کرده و با او راه در عالم می رود.
«وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْه وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ» امام شما از همه دنیا دو لباس کهنه و از همه خوردنی های دنیا دو قرص نان را برداشته است! ایشان در یک روایتی که در بحار نقل شده فرمودند: «یَسُدُّ فَوْرَةَ جُوعِهِ بِقُرْصَیْه»(2)،‏ غلبه گرسنگی وقتی بر من واقع می شود آن را با این دو قرص نان مرتفع می کنم. در ادامه ایشان می فرمایند: با این که از مغز گندم و عسل مصفا بر من حلال بود ولی هیچ وقت نان جو را هم سیر نخوردم و شبی سیر نخوابیدم! امام شما اینطوری است، مبادا در یمامه و دور دست ها یک کسی سر گرسنه به زمین بگذارد! البته در همین خطبه حضرت فرمودند: شما نمی توانید مثل من باشید ولی من می خواهم شما را برسانم چرا که من امام شما هستم و بار امت روی دوش امام است هم در دنیا و هم در آخرت.
در قیامت هم منادی ندا می دهد: «أَیْنَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِه»(3)‏ خلیفه خدا روی زمین چه کسی است؟ جناب داود ظاهرا می آید چرا که در قرآن داریم «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْض»(ص/26)‏ و یک خلافتی خدای متعال به حضرت داود داده است. اما منادی ندا می دهد که اینجا شما مقصود نیستید! پس دوباره ندا می دهند و از باطن عرش الهی امیرالمومنین تشریف می آورند، می گویند هر کسی از نور امیرالمومنین در دنیا استفاده کرده و در پرتو نور ایشان راه رفته الان هم دنبال سر حضرت حرکت کند. پس حضرت جلو می افتند و همه آنهایی که در تاریخ دنباله رو بودند از مومنین اول تا آخر، همه را در درجات خودشان در بهشت قرار می دهند. آن وقت به بقیه هم می گویند بروید دنبال ائمه خودتان!
حضرت فرمود: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا»(بقره/166) اینجاست که ائمه دیگر از پیروانشان تبری می جویند و می گویند بیخود کردید دنبال ما آمدید، چه کسی گفته بود که دنبال ما بیایید؟! ما بار خودمان را نمی توانیم برداریم چطوری بار شما را بکشیم؟!
بنابراین بار ما روی دوش امام مان است، حضرت فرمود: من می خواهم شما را برسانم ولی شما یک کمکی کنید، یک دستی به من بدهید تا من شما را ببرم. چطوری کمک کنید؟ «أَعِینُونِی بِوَرَع‏»، لااقل از حرام و شبهه ناک دنیا دست بشویید! امام شما مغز گندم و عسل مصفا برایش حلال بوده اما شبها گرسنه می خوابیده و نان جو سیر نمی خورده، شما این کاره نیستید ولی آیا نمی توانید از حرام دنیا و شبهات اجتناب کنید؟!
معنی ورع همین است، گفتند ورع در بعضی از موارد بیش از تقواست، یعنی از شبهات هم باید اجتناب کنید «أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَاد»، تلاشتان را بکنید و اینطور نباشد که بیکار بمانید. حرکت کنید و در حرکت تان هم مواظب باشید ورع باشد. در همه اقدامات تان از ورع مراقبت بکنید، نه بنشینید و نه بی تفکر به آب بزنید. «أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد» عفیفانه در عالم راه بروید، محکم عمل کنید و سست قدم برندارید.
پس اگر ما بخواهیم با حضرت راه برویم نباید آلوده به دنیا شویم، به خصوص اگر کسی دنیا را براساس تأویل روایات اینطور معنا کرد که دنیا محیط ولایت دشمنان است. این که گفتند بغض دنیا داشته باشید برای این است که دنیا عالم طبیعت نیست. خدای متعال به دشمنان یک امکاناتی داده از جمله دنیا که محیط ولایت آنهاست. آنها دارند یک تقاضاهایی می کنند و امت خودشان را می برند، خدای متعال هم امکاناتی به آنها داده که یکی از آنها دنیاست. این امکانات گاهی انقدر زیاد است که موسای کلیم به خدای متعال عرضه می دارد: «رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِک‏»(یونس/88) این همه امکانات را به آنها دادی که راه تو را سد بکنند؟! «رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»‏ امکاناتشان را محو و نابود کن و الا همه را می برند.
پس اگر دنیا را اینطوری معنا کردید دنیا یعنی محیط ولایت ائمه کفر. آن شکوفه هایی هم که در دامن آنها روییده و سبز شده، فتنه آنهاست. با این حساب پیداست که مومن نباید از این دنیا یک کفی هم بخورد و طعمش را هم بچشد! آنهایی که طعم دنیای معاویه را چشیدند آنها هم یک جایی زمین گیر می شوند. مالک اشتر که اصلا طعمی از ملک معاویه و بنی امیه را نچشیده، در بحران قرآن سر نیزه زدن و حکمیت هم کم نمی آورد. اوست که تا نزدیک خیمه معاویه می رود اما وقتی به او می گویند از یک قدمی خیمه معاویه برگرد، شمشیرش را غلاف می کند و برمی گردد، هیچ اعتراضی هم ندارد.
همراهی با اولیاء خدا اینطوری است. انسان اگر دنبال مِلک و مُلک باشد با امام راه نمی افتد. «قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّه‏»(آل عمران/167) انسان اگر بخواهد مالش را تجارت کند با اهل دنیا راه نمی افتد و باید از کسانی باشد که اهل قرض حسن دادن به خداست. اگر اینطوری شدیم آن وقت امتحان پیش می آید. امتحان هم این است که سفره دنیا را برای ما پهن می کنند ولی می گویند طعمش را هم نچش، نگاه هم نکن، اگر طعمش را چشیدی یک جایی زمین گیر می شوی، اگر خوردی که آن طرف می مانی و اصلا راه نمی افتی! آنهایی که نمی آشامند و طعمش را هم نمی چشند، خاصان ائمه هستند که می شوند اصحاب عاشورا.
آنهایی هم که دستی به این آب می زنند ولی آلوده نمی شوند و خودشان را سیراب نکرده و غرق در دنیا نمی شوند، اینها هم یک همراهی ای دارند، عبور می کنند ولی بارشان خیلی سخت است و ولی خدا باید آن را بکشد چرا که اینها تا لشکر را می بینند می ترسند و مقابل هیبت ها زمین گیر می شوند. اما آنهایی که آلوده نشدند وقتی دشمن با تمام قوایش جلوی آنها صف آرایی می کند، می گویند: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ * وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ * فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ»(بقره/249-251)؛ منهزم کردن دشمن کار سختی نیست. سیدالشهداء در عاشورا کل جبهه شیطان را با همین جمعیت اندک منهزم کرده و در میدان جنگ پیروز است.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:21

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی