display result search
منو
تفسیر آیات 30 تا 33 سوره روم _ بخش اول

تفسیر آیات 30 تا 33 سوره روم _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 110 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 33 سوره روم _ بخش اول"
- دعوت همه انسان‌ها به وحدت، لازمه جهان‌شمولی قرآن؛
- اختلاف‌افکنی در جامعه، حرکت در خلاف مسیر خلقت؛
- بررسی وظایف اشتراکی و اختصاصی زن و مرد در خانواده.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (30) مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَلاَ تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (31) مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (32) وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (33)﴾

نتیجه‌گیری از معارف مطرح شده با ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾
بعد از اینکه ادلّه توحید و وحی و نبوّت را با تفاوت‌های گوناگونی در این سورهٴ مبارکهٴ «روم» بیان فرمود و کیفیت پیدایش و پرورش انسان را ذکر کرد و کیفیت تشکیل خانواده و تولید نسل را بیان فرمود دوباره به آیات آسمانی و زمینی و بین‌الأرض و السماء و همچنین سایر مسائل مربوط را تشریح فرمود و آن معارف برهانی را با مَثلی تبیین کرد آن‌گاه نتیجه گرفتند فرمودند: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾.
دعوت همه انسان‌ها به وحدت, لازمه جهان‌شمولی قرآن
یکی دو نکته مربوط به مسائل قبلی مطرح بشود برای اینکه قرآن کریم یک کتاب جهان‌شمول است و جامعه بشری را به وحدت دعوت می‌کند نه تنها مسلمین را که یک دعوت ملی و محلی است نه تنها موحّدان اعم از مسلمانان و یهودیان و ترسایان که یک وحدت منطقه‌ای است بلکه همه انسان‌ها را به وحدت دعوت می‌کند که یک وحدت بین‌المللی است هم در بخش ملی و محلی دستور وحدت می‌دهد یعنی وحدت مسلمان‌ها با هم که می‌شود تقریب مذاهب, هم وحدت منطقه‌ای دارد می‌شود وحدت ادیان ـ اگر دین, تثنیه و جمع‌پذیر باشد ـ و هم وحدت جهانی دارد می‌شود وحدت انسانی.
اختلاف‌افکنی در جامعه, حرکت در خلاف مسیر خلقت
این دعوت‌ها را از راه تنظیم خلقت بیان می‌کند می‌فرماید جهان طرزی خلق شد که اختلاف ندارد و اختلاف را تحمل نمی‌کند انسان‌ها طرزی خلق شدند که اختلاف ندارند اختلاف را هم تحمل نمی‌کنند رابطه انسان و جهان هم طرزی تنظیم شد که اختلاف ندارد اختلاف را هم تحمل نمی‌کند کسانی که در حوزه ملی یا منطقه‌ای یا بین‌المللی دم از اختلاف می‌زنند اینها در جهت خلاف این حقیقت دارند حرکت می‌کنند.
بررسی وظایف اشتراکی و اختصاصی زن و مرد در خانواده
بعد از جریان آفرینش نسبت به امور خانوادگی فرمود یک سلسله حقوقی و وظایفی مشترک بین زن و مرد است یک سلسله حقوقی است زن‌ها اصیل‌اند و مردها کمتر سهم دارند یک سلسله حقوقی مردها اصیل‌اند و زن‌ها کمتر سهم دارند آن عناصر مشترک بین زن و مرد همان دو اصل مودّت و رحمت است که در آیه 21 همین سورهٴ «روم» فرمود: ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ یک سلسله وظایف اخلاقی یا روانی است که زن اصل است مسئولیت مستقیم به عهده اوست مرد هم آن را داراست اما خلقتش مثل خلقت زن نیست و آن مسئله عاطفه است عاطفه در زن خیلی بیشتر از مرد است چون در زن خیلی بیشتر از مرد است مسئولیت زن از نظر مادری, مهربانی, مهرورزی, تحمل, سکینت بیش از مرد است لذا سکّان یعنی لنگر منزل را از نظر سکینت به دست زن سپرد فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾[1] سکینت شما و آرامش شما با عاطفه زن تأمین می‌شود گرچه شما هم وسیله آرامش زن خواهید بود چه اینکه در جریان معاشرت هر دو موظف‌اند که بالمعروف معاشر هم باشند اما مسئولیت مستقیم معاشرت معروف به عهده مرد است فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾[2] معروف یعنی آن حقیقتی که نزد عقل به رسمیّت شناخته شده است نزد نقل به رسمیّت شناخته شده است چیزی که نزد عقل و نقل به رسمیّت شناخته شده باشد در فضای شریعت, معرفه است چون در فضای شریعت معرفه است شارع آن را به رسمیّت می‌شناسد می‌شود معروف. منکر یعنی چیزی که در فضای عقل نکره است در فضای نقل نکره است چیزی که در این دو فضا نکره باشد نزد شارع مقدس نکره است به رسمیّت شناخته نمی‌شود, می‌شود منکر. مردها موظف‌اند که فضای داخل را با معروف اداره کنند زن‌ها هم همین وظیفه را دارند اما قسمت مهمّ مسئولیت در معاشرت معروف به عهده مرد است پس این چهار امر سرِ جایش محفوظ است یکی مودّت است و دیگری رحمت که مشترک بین زن و مرد است یکی سکینت و آرامش است که به عاطفه وابسته است مسئول مهمّش زن است غیر مهمّش مرد; یکی معاشرت و مدیریت و تدبیر است که باید ﴿بِالْمَعْرُوف﴾ باشد مسئول مستقیمش مرد است غیر مستقیمش زن, اگر قرآن بین این چهار امر فرق گذاشته مودّت و رحمت را مشترک دانسته مسئولیت سکینت را به زن داده مسئولیت مدیریت و تدبیر را به مرد داده برای آن است که زن در عاطفه, قوی‌تر از مرد است مرد در مدیریت, اینها هماهنگ هم که کار بکنند خانواده شکل اساسی می‌گیرد حالا که خانواده شکل اساسی گرفت جامعه شکل اساسی می‌گیرد.
مطابق فطرت بودن نهی از اختلاف‌افکنی در قرآن
شما ببینید قرآن کریم مرتب از اختلاف و نزاع و متشاکس بودن نهی می‌کند این نهی که در فضای شریعت است مطابق با فطرت است تحمیل نیست اینکه می‌بینید مرحوم ابن‌طاووس سالروز بلوغش را جشن می‌گیرد می‌گوید من مشرّف شدم نه مکلّف, کلفتی در کار نیست چون دستورات دین با ساختار هستی من هماهنگ است و با این دستور آن فطرت من شکوفاتر می‌شود و کامل می‌شود.
سرّ اصرار قرآن در نهی از اختلاف و تفرقه
اگر قرآن داخلهٴ منزل را به وحدت دعوت می‌کند حوزه اسلامی را به وحدت دعوت می‌کند حوزه منطقه‌ای را به وحدت دعوت می‌کند حوزه جهانی را اعم از موحّد و مشرک و ملحد به وحدت دعوت می‌کند برای اینکه ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾[3] نباشد فرمود کسی مسلمان است یا یهودی است یا نصرانی است یا زرتشتی است یا مشرک است یا ملحد است نظام هستی را به هم نزند سعی نکند کسی را بکشد سعی نکند جامعه را به فساد بکشاند سعی نکند که نسل و زرع را فاسد کند و مانند آن, این اصرار دین است.
عاری از اختلاف و تخلّف بودن خلقت جهان, انسان و پیوند این دو
اگر این اصرار دین است این را باید معلّل کند باید تعلیل کند بگوید ما تحمیل نکردیم برای اینکه نه در جهان اختلاف و تخلّف هست نه در خلقت انسان‌ها اختلاف و تخلّف هست نه در پیوند انسان و جهان اختلاف و تخلّف هست این دو اصل, منحوس‌اند و مطرودند نه اختلاف در این عناصر سه‌گانه است نه تخلّف یعنی نه در اصل خلقت جهان اختلاف و تخلّف هست نه در اصل آفرینش انسان‌ها اختلاف و تخلّف هست نه در کیفیت پیوند انسان با جهان اختلاف و تخلّف هست فرق اختلاف و تخلّف این است اختلاف این است که اینها با هم ناهماهنگ باشند تخلّف این است که این شیء گاهی باشد گاهی نباشد خب اگر یک صراط مستقیمی گاهی هست گاهی نیست سالک می‌افتد پس اختلاف, ناهماهنگی این اجزاست که این منفی است تخلّف, بود و نبود اجزاست که گاهی هست گاهی نیست اگر شما یک تسبیح صددانه داشتید این دانه‌هایش با هم ناهماهنگ بود یکی سفید بود یکی قرمز بود یکی سیاه بود یکی بنفش بود یکی زرد بود یکی رنگ دیگر داشت این تسبیح اختلاف دارد زیبا نیست اگر بعضی از دانه‌های تسبیح موجود باشد بعضی از دانه‌های تسبیح مفقود باشد این را می‌گویند تخلّف یعنی نیست, اختلاف یعنی هست و ناهماهنگ است در صراط مستقیم نه جا برای اختلاف است نه جا برای تخلّف, در جهان هستی نه اختلاف هست نه تخلّف, در فطرت انسا‌ن‌ها در هر عصر و مصری نه اختلاف هست نه تخلّف, پیوند انسان و جهان هم بشرح ایضاً همین معنا را ذات اقدس الهی به وسیله انبیا بیان کرده انبیا از آدم تا خاتم(علیهم السلام) نه اختلاف دارند نه تخلّف, صحف آسمانی از کتاب نوح و ابراهیم و موسی و عیسی گرفته تا وجود مبارک حضرت(علیهم السلام) نه اختلاف دارند نه تخلّف.
توان دین الهی عاری از اختلاف در دعوت انسان‌ها به وحدت
این دین می‌تواند ما را هم به وحدت محلّی و ملّی دعوت کند هم به وحدت منطقه‌ای دعوت کند هم به وحدت جهانی که سلاح کشتار فردی و جمعی اصولاً برطرف بشود شما این روایت نورانی را که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده بارها شنیده‌اید که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) چنین فتوا داد کسی طبق نقل مرحوم کلینی به حضرت عرض کرد دو منطقه‌اند که با هم درگیرند و هر دو از اهل باطل‌اند خرید و فروش سلاح هم سودآور است اینها از ما اسلحه می‌خرند بفروشیم یا نفروشیم حضرت جواب سه ضلعی داد فرمود بفروش فروش ممنوع نیست (یک) به هر دو گروه بفروش (دو) سلاح دفاعی بفروش نه سلاح تهاجمی (سه) «بِعهما ما یَکُنُّهُما»[4] به هر دو سپر بفروش, خُود بفروش, چکمه بفروش به هیچ کدام تیر و دشنه نفروش این دین برای همیشه زنده است فرمود: «بِعهما ما یَکُنُّهُما» آنچه کِنان, حجاب, سَتر, حفظِ هر دو گروه را تأمین می‌کند به آنها بفروش این دین برای همیشه زنده است این دین هم جهانی است هم وحدت محلّی را تأمین می‌کند هم منطقه‌ای را تأمین می‌کند هم بین‌المللی را تأمین می‌کند و این ماندنی است و اگر گفتند روزی وجود مبارک ولیّ عصر(سلام الله علیه) ظهور می‌کند جهان را پر از عدل و داد می‌کند برای اینکه این دین با هر سه ضلع مثلث سازگار است یعنی با کلّ نظام سازگار است با فطرت انسان سازگار است با ربط انسان با جهان سازگار است انبیا آمدند همین را گفتند.
پویایی دین الهی سبب دستور خدا بر پیامبر در توجه به دین
لذا در صدر همین آیه خدای سبحان به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تمام هویّت هستی‌ات را به طرف دینی که هم قائم است هم قَیّم [متوجه کن] این دین, ایستاده است یعنی ایستادگی دارد نه ایستادنِ فیزیکی, ایستادگی دارد و دست شما را هم می‌گیرد نمی‌گذارد بیفتید و اگر افتادید هم دست شما را می‌گیرد بلند می‌کند این دین, قیّم است قیّوم شماست و اگر درباره قرآن گفته شد ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾[5] ناظر به همین بخش است فرمود این مطابق با فطرت شماست ما چیزی را بر شما تحمیل نکردیم آنها که این راه را طی کردند لذّتی که از شب‌زنده‌داری می‌برند در هیچ جای عالَم مشابه آن لذّت نیست آنها که با علوم الهی مأنوس‌اند از فهمیدن آیات و احکامی که ائمه می‌گویند آن‌قدر لذّت می‌برند که نه هیچ جوانی در لیلةالزفاف آن لذّت را می‌برد و نه هیچ زعیمی از زعامت و ریاست آن لذت را می‌برد برای اینکه این با فطرت آدم سازگار است فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ﴾ یعنی «هویّتک و ذاتک و حقیقتک و ماهیّتک» ﴿لِلدِّینِ﴾.
دستور به عدم زاویه گرفتن از دین الهی با قید ﴿حَنِیفاً﴾
این دینی که ما تا حال شرح دادیم اصولش را گفتیم, خطوطش را گفتیم, حقوقش را گفتیم, توحید و وحی و نبوّتش را گفتیم, ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ اما این‌چنین نیست که کمی شما بخواهید زاویه بگیرید باید حَنیف باشید نه جَنیف ما یک حَنف داریم یک جَنف می‌دانید آن راننده ماهر وقتی در اتوبان و بزرگراه می‌رود سعی می‌کند که از مسیر اصلی جاده فاصله نگیرد اما آن که حواسش جمع نیست یا آشنا نیست گاهی به سمت چپ, گاهی به سمت راست, سرانجامش تصادف و انحراف به جاده خاکی در می‌آید اگر سالکی مستقیماً در وسط جاده باشد به او می‌گویند حنیف, «حَنَف» مِیل الی الوسط است «جَنف» مِیل الی الحاشیه است آن کسی که در وصیت‌نامه یا امثال وصیت‌نامه خیانت می‌کند او جنیف است او متجانف به اثم است ﴿غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ﴾[6] یعنی جَنیفانه برخورد نکنید که اول زاویه داشته باشید بعد سر از جاده خاکی در بیاورید کمی انسان جنیف باشد یعنی ذرّه‌ای انحراف داشته باشد سرانجام جای دیگر در می‌آید چرا می‌گویند در موقع نماز قبله‌نما بگذارید یا طریق‌های دیگر که مستقیماً به طرف قبله باشد برای اینکه اگر شما عالماً عامداً یک سانت یا نیم سانت از قبله اینجا فاصله گرفتید وقتی به حساب کعبه در می‌آید چندین فرسخ می‌شود یک سانت اگر کسی از قبله‌نما فاصله گرفت وقتی به حساب کعبه بیاید تا به آ‌نجا برسد می‌شود چندین فرسخ لذا از قطب‌نما, از قبله‌نما, از مرکز هستی, انسان یک مختصر زاویه بگیرد پایانش یا یمین است یا شمال که «کلتاهما مضلّة»[7] فرمود: ﴿فَأَقِمْ﴾ (یک) ﴿وَجْهَکَ﴾ یعنی «هویّتک» (دو) ﴿لِلدِّینِ﴾ و إلی الدین یعنی إلی الإسلام (سه) اما متوجه باش مواظب باش زاویه نداشته باشی حنیف باشی این دین, حنیف است این راه, حنیف است سالک هم باید حنیف باشد.
احسن بودن نظام تکوین و تشریع دالّ بر تبدیل‌ناپذیری آن
این اختصاصی به تو ندارد ما طرزی این را آفریدیم که نه ما عوض می‌کنیم این اضلاع یادشده را نه دیگری اما دیگری عوض نمی‌کند چون قدرت ندارد ما عوض نمی‌کنیم چون به احسن وجه خلق کردیم ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ چه اینکه ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللّهِ﴾[8] کسی نمی‌تواند این نظام را عوض کند برای اینکه قدرت ندارد ما هم که آفریدیم به زیباترین وجه آفریدیم لذا با «لا»ی نفی جنس گاهی می‌فرماید: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ گاهی می‌فرماید: ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللّهِ﴾ اگر خدای سبحان که قادر است به احسن وجه خلق کرد ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾[9] درباره خصوص انسان هم فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أحْسَنُ الْخَالِقِین﴾[10] درباره قرآن هم فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾[11] اگر قرآن «أحسن الکتاب» است اگر جهان احسن المخلوق است اگر انسان احسن‌الخلقة دارد جا ندارد که خدا عوض بکند پس خدا عوض نمی‌کند چون به احسن وجه خلق کرد غیر خدا عوض نمی‌کند چون قدرت ندارد لذا درباره انسان با «لا»ی نفی جنس فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ درباره انسان.
پرسش: وقتی تشکیلات مذهبی یا غیر مذهبی زیاد می‌شود مسلّم است که پیرو اینها گمراه می‌شود من که نمی‌دانم… .
پاسخ: خب فطرت را به ما داده عقل را به ما داده انبیا را برای ما فرستاده برای ما با مَثل و برهان حل کرده لذا قرآن کریم فرمود اگر کسی بیراهه برود به او گفته می‌شود ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾[12] بله, اگر کسی در جایی باشد دسترسی به شریعت نداشته باشد کافر مستضعف باشد او را عذاب نمی‌کنند برای اینکه حجّتی ندارد منجّز و معذّر و امثال ذلک او را در می‌یابد اما اگر کسی در فضای اسلامی باشد مخصوصاً در شرایط کنونی که تبلیغ به برکت خون پاک شهدا و کوشش امام(رضوان الله علیهم) شرق و غرب عالَم را گرفته کسی نمی‌تواند بگوید من مستضعفم خب در چنین فضایی فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾.
قوام و پایداری دین‌مداران برگرفته از قیام و قیّم بودن دین
بعد فرمود این دین, دین قیّم است چون دین قیّم است هرگز نمی‌نشیند کمرش خم نمی‌شود شما مادامی که دین‌دار باشید هرگز از مقاومت دست برنمی‌دارید تنها سخن از شرکت در راهپیمایی 22 بهمن نیست در همه موارد انسان دینش را حفظ می‌کند اگر چهارتا یا چهارصدتا یا چهار هزار مشکل از زید و عمرو انسان ببیند با دین که مخالفتی ندارد با کار خدا, با خلق خدا که مخالفت ندارد غرض این است که فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ ماییم و دین ما, ماییم و نظام ما, ماییم و کار امام ما, ماییم و خون‌های پاک شهدای ما حواسمان بالأخره باید جمع باشد فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ به بهانه اینکه زید خلاف کرد یا عمرو تخلّف کرد یا بکر اختلاف کرد خود را از مسیر دین و اسلام و قرآن و عترت جدا بکند این به سوء عاقبت خود گرفتار خواهد شد فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ این به نحو «لا»ی نفی جنس است.
همگانی بودن امر به دین‌مداری و عدم اختصاص آن بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
آن‌گاه فرمود رسول من! من این حرف‌ها را به تو نمی‌گویم من به همه می‌گویم منتها چون تو رهبری اول مفرد می‌آورم می‌گویم: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ وگرنه من می‌گویم ﴿مُنِیبِینَ إِلَیْهِ﴾ همه شما لذا در آیه بعد, می‌فرماید: ﴿مُنِیبِینَ إِلَیْهِ﴾ یعنی همان‌طوری که فرمود: ﴿فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ﴾[13] یعنی دستور مخصوص تو نیست همه موظّف‌اند اینجا هم اول ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ بعد می‌فرماید: ﴿مُنِیبِینَ إِلَیْهِ﴾ خب این اختصاصی به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) ندارد البته آنها امام ما هستند, پیغمبر ما هستند, مسئولیت آنها بیشتر است و اما تکلیف, تکلیف همگانی است.
بی‌ضرر بودن اختلاف شرایع به خاطر وصل شدن آن به دین الهی
ما این چند اصل را باید کاملاً از قرآن کریم فرا گرفته باشیم سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در این قسمت‌ها کارهای فراوانی کردند چون این مطلب خیلی مهم بود ایشان فرمودند من بحث جداگانه‌ای درباره فطرت انسان و ساختار انسان خواهم داشت که انسان از کجا آمده, به کجا می‌رود این راهی را که قرآن نشان می‌دهد آیا تحمیلی است یا نه, آیا انسان وحدت‌پذیر است یا نه, فرد و جامعه فرق دارند یا نه, زن و مرد فرق دارند یا نه, عصر و مصر و نسل فرق دارند یا نه, ثابت کردند که همه‌شان در این مسیرند در صراط مستقیم‌اند البته صراط مستقیم سبیل و راه‌های جزئی و فرعی هم دارد که همه آنها به همین صراط مستقیم ختم می‌شوند نظیر همین سیل فراوانی که به دریا می‌ریزد نهرهای جزئی‌ای هستند بالأخره به همین سیل وصل‌اند خصوصیت‌های شریعت و منهاج فرق می‌کند که ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[14] گاهی دستور است که به طرف شرق نماز بخوانید گاهی دستور است که به طرف غرب نماز بخوانید گاهی به طرف قدس نماز بخوانید گاهی به طرف کعبه نماز بخوانید این شرایع و مناهج است که فرمود فرق می‌کند ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ اینها راه‌های فرعی است که به بزرگراه منتهی می‌شود هیچ اختلافی و تخلّفی در کار نیست لذا نه با گذشت زمان این برنامه‌ها عوض شده; یعنی حرفی که آدم تا خاتم(علیهم السلام) آوردند از نظر صراط, البته از نظر سبیل که راه‌های فرعی است به آن اصل می‌رسد ممکن است مختلف باشد از نظر زمان و زمین هم ممکن است اختلاف باشد اینها هیچ ضرری ندارد برای اینکه همه اینها به بزرگراه ختم می‌شوند این خصوصیات جزئی یک جا شب است یک جا روز است یک جا گویششان تازی است یکی فارسی است یکی عِبری است یکی عربی است یکی عادتشان این است یکی سنّتشان آن است اینها همه‌شان قابل جمع است اینها هیچ کدام این‌طور نیست که اختلاف‌آور باشد یا تخلّف‌آور.
نبوغ علامه طباطبایی در تفسیر قرآن به قرآن آیه ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾
این بحثی که ایشان بعد از تفسیر این آیه و بعد از بحث روایی یک بحث خاصّی دارند به عنوان اینکه دین الهی مطابق با فطرت است[15] آن را حتماً ملاحظه بفرمایید چون در این قسمت‌های تفسیری سهم دارد اینجاها روشن می‌شود که معنای تفسیر قرآن به قرآن چیست. سخن از لغت و المعجم و معجم المفهرس و اینها نیست آن جاهایی که فقط قرآن یک آیه در آن زمینه دارد آنجا ابتکارات مرحوم علامه مشخص می‌شود آیه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ﴾ یک جاست اما ایشان از خطوط کلی قرآن بهره‌گیری کرده به عنوان تفسیر آیه به آیه آن را شکوفا کرده با اینکه یک نه لغت ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ در جای دیگر است نه ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ در جای دیگر است نه ﴿قَالُوا بَلَی﴾[16] در جای دیگر است ولی با خطوط کلی تفسیر قرآ‌ن به قرآن ایشان آیه را کاملاً شکوفا کرده. فطرت هم این‌چنین است ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ﴾ زبان قرآن را آدم بداند, سخن‌گوی قرآن باشد به اذن خود قرآن, فرهنگ قرآن را بداند, لسان قرآن را بداند, روح قرآن را بداند این کاری است که از این بزرگوار ساخته است وگرنه بارها به عرضتان رسید ما کتاب تفسیری ندیدیم از تفسیر طبری که نزد اینها امام‌المفسرین است تا تفسیر المنار که همه‌شان این حرف را دارند که قرآن «یفسّر بعضه بعضا»[17] شما در آن کتاب البرهان فی علوم‌القرآن زرکشی می‌بینید می‌گوید بهترین روش تفسیر قرآن, تفسیر قرآن به قرآن است ما مفسّری ندیدیم که این مطلب را نگفته باشد همه گفتند قرآن «یفسّر بعضه بعضا» و این زرکشی هم گفته بهترین روش تفسیر قرآن, تفسیر قرآن به قرآن است اما غالب اینها به دنبال لغت به دنبال واژه به دنبال معجم مفهرس می‌گردند که کلمات این آیه در کجاها به کار رفته از آن کمک بگیرند اما آیه‌ای که در باب خودش وحید است کلماتش در هیچ جا نیست لغاتش در هیچ جا نیست پیامش در هیچ جا نیست این یک قرآن‌شناس می‌خواهد که از آهنگ قرآن, از روح قرآن, از سایر مطالب قرآن باخبر باشد و به عنوان «القرآن یفسّر بعضه بعضا» تفسیر کند جریان فطرت هم همین‌طور است ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی﴾ این هم یک جاست نظیر آن آیه اخذ میثاق یک بحث جداگانهای ایشان دارند که آن را هم حتماً ملاحظه می‌فرمایید.
تبیین معنای صحیح عدم گمراهی سالکان صراط مستقیم
پرسش: اینکه برخی اهل معنا می‌گویند: «در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست»[18] یعنی چه؟
پاسخ: بله, کسی وارد صراط مستقیم بشود که دیگر گمراه نیست یک وقت است کسی نمی‌خواهد وارد این صراط بشود چون صراط مستقیم مثل بزرگراه است آن بزرگراه را می‌گویند امام اگر کسی وارد بزرگراه قم و تهران شد دیگر لازم نیست بپرسد که راه تهران کجاست این دیگر بیش از یک راه ندارد صراط مستقیم غیر از دینِ الهی و کتاب و سنّت اهل بیت(علیهم السلام) جای دیگر که نیست منتها کسی عمداً فاصله بگیرد این مشکل جدّی دارد افراد یا در صراط مستقیم‌اند یا ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ آنها که ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ آنها هرگز به مقصد نمی‌رسند اما آنها که واقعاً وارد صراط مستقیم شدند اگر مقداری مشکلی در وسیله نقلیه‌شان باشد یا در خود آنها باشد خود این صراط مستقیم هم وسیله نقلیه‌شان را درست می‌کند هم مشکلشان را درست می‌کند ولی به شرطی که وارد این صراط مستقیم بشوند اگر خدای سبحان فرمود من دژی دارم به نام توحید و من شخصاً دژبانم «کلمة لا إله الاّ الله حِصْنی فَمَن قالَها دَخَل حِصْنِی و َمَن دخل حِصنی أمِنَ مِن عذابی»[19] حِصن یعنی دژ یعنی قلعه, خب اگر کسی وارد این قلعه شد و قلعه‌بان و دژبان هم خود خدای سبحان باشد این احتمال خطر هست؟ اگر کسی صورتاً خودش را به قلعه رساند ولی سیرتاً منتظر بیرون آمدن است مثل اینکه عدّه‌ای از منافقین در مسجد حضرت شرکت می‌کردند منتظر بودند که فوراً بروند بیرون خب مسجد آن وقت هم نظیر مساجد فعلی که پرجمعیت نبود خود مدینه جمعیت فراوانی نداشت در مسجد حضرت وقتی وارد می‌شدند منتظر بودند که به بهانه‌ای بروند بیرون اگر کسی کاری داشت می‌خواست نامه‌ای از کسی به حضرت برساند یا از طرف حضرت مأمور می‌شد که کاری را به کسی اعلام کند کسی بلند می‌شد حرکتی می‌کرد این منافق که می‌خواست فوراً از مسجد برود بیرون این لِواذاً یعنی در مَلاذ این, در پناه این, خودش را بیرون می‌برد قرآن فرمود: ﴿فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ کسی در مسجد مثلاً دارد آب می‌دهد یا دارد پذیرایی می‌کند این که دارد حرکت می‌کند آن در مَلاذ این در پناه این فوراً از مسجد می‌رود بیرون فرمود این چه کاری است دارید می‌کنید خب اگر کسی در حِصن دین وارد شد در دژ دین وارد شد دژبان خداست «مَن دخل حِصنی أمِنَ مِن عذابی» بنابراین افراد دو قسم‌اند یک عده واقعاً وارد حِصن می‌شوند اینها یا دیوی در درونشان نیست یا اگر باشد همین ورود در حِصن این دیو را بیرون می‌کند رفعاً و مانع آمدن دیو جدید است دفعاً اینجاست که «دیو چو بیرون رود فرشته در آید» اما یک وقت است که نه, آن‌قدر این نور الهی قوی است که لازم نیست دیو بیرون برود وقتی که این نور الهی آمد دیو را بیرون می‌کند ما نباید منتظر باشیم بگوییم «دیو چو بیرون رود فرشته در آید» بلکه فرشته می‌آید و دیو را بیرون می‌کند این امام(رضوان الله تعالی علیه) آمد و دیو سلطنت را بیرون کرد تنها دیو که شاه نبود نظام شاهنشاهی دیو بود وجود مبارک امام که آمد وقتی وارد بهشت زهرا شد در کنار قبور شهدا آن دست نورانی و پربرکت را مشت کرد فرمود من دهنِ این دولت را می‌زنم این از باب «دیو چون بیرون رود فرشته در آید» نیست چون فرشته آمد دیو را بیرون کرد این تفاوت را شما بین حرف‌های حافظ و دیگران می‌بینید برخی که متوسط‌اند می‌کوشند که دیو اول بیرون برود تا فرشته در بیاید می‌گویند تَخلیه مقدم بر تحلیه و تجلیه است اما آنهایی که آمادگی دارند هنوز همه قلبشان را دیو نگرفت بخشی از قلبشان طیّب و طاهر است فرودگاه فرشته است این فرشته که آمد دیو را بیرون می‌کند شما در کلمات عرفا دو نحو می‌بینید در کلمات صاحبان اخلاق دو نحو می‌بینید ما نباید بگوییم همه گناهان ما برود بیرون تا بارقه الهی بیاید گاهی خود بارقه که آمد گناهان را می‌برد کاری که امام(رضوان الله علیه) کرد این بود این شعر مربوط به اوایل امر است می‌بینید شما وقتی که حجاج سقفی ملعون رخت بربست برخی از علما گفتند خدایا ما تنها نخواستیم حجّاج از بین برود روش حجّاجی را از بین ما بردار «اللهمّ قد اَمَته فأمِت عنّا سنّته»[20] بعد از مرگ حجاج دعای آنها این بود که خدایا فکر حجاجی را از این سرزمین بردار اگر شاه رفت یک دیوچه‌ای بود که رفت ولی نظام سلطنت همچنان مانده بود و امام(رضوان الله علیه) فرشته‌منش بود وقتی که آمد فرمود من دهنِ این دولت را می‌زنم این فرشته‌ای بود که دیو را بیرون کرد هر دو راه صحیح است منتها یکی برای اوساط, یکی برای راه اوحدی.
جمع‌بندی بحث در عدم اختلاف در نظام تکوین و تشریع
به هر تقدیر هم انسان دین را باید بشناسد که قیّم است و هم بداند در دین اختلافی نیست که ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ در کتاب‌های الهی اختلاف نیست این آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» اختصاصی به قرآن کریم ندارد آن برهانش عام است فرمود اگر چیزی از طرف خدا باشد اختلافی در آن نیست خب پیامی که خدا به آدم داد پیامی که خدا به خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) داد همه اینها پیام‌های الهی است چون اینها ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است هیچ اختلافی بین پیام آدم و خاتم نیست ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ لذا انبیا هر که آمدند ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ و اگر شریعت و منهاج آنها اختلاف دارد آن را هم تصدیق می‌کنند می‌گویند آن وقت همین شریعت لازم بود همین منهاج لازم بود پس در جهان اختلاف نیست ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ در صحف آسمانی و دین انبیا از آدم تا خاتم اختلاف نیست ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ در ساختار و هویّت انسان چه فرد چه جمع چه عصر چه مصر است چه نسل اختلافی نیست ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ روم, آیهٴ 21.
[2] . سورهٴ نساء, آیهٴ 19.
[3] . سورهٴ نمل, آیهٴ 34.
[4] . الکافی, ج5, ص113.
[5] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 9.
[6] . سورهٴ مائده, آیهٴ 3.
[7] . ر.ک: نهج‌البلاغه, خطبه 16.
[8] . سورهٴ انعام, آیهٴ 34.
[9] . سورهٴ سجده, آیهٴ 7.
[10] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 14.
[11] . سورهٴ زمر, آیهٴ 23.
[12] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 26.
[13] . سورهٴ هود, آیهٴ 112.
[14] . سورهٴ مائده, آیهٴ 48.
[15] . المیزان, ج16, ص189 ـ 193.
[16] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 172.
[17] . ر.ک: جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص115و123؛ الکشاف, ج2, ص430.
[18] . دیوان حافظ, غزل 71.
[19] . کشف الغمّة, ج2, ص308.
[20] . تاریخ مدینة دمشق, ج12, ص196.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:53

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی